جلسه 796

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:796
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در مرئه‏اى بود كه ذات عادت وقتيه بود. و اين مرئه قبل از اينكه ايام عادتش برسد خون ديد، كه محتمل است اين خون، خون حيض بوده باشد. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف فرمود به مجرد اينكه اين زن، اين خون را قبل ايام العاده ببيند، كه صدق تعجيل الوقت مى‏كند به مجرد رؤيت اين دم حكم مى‏شود كه دم، دم حيض است. يعنى چه جور رؤيت دم در ايام العاده اماره حيضيت است، زن وقتى كه در ايام عادتش دم ديد و اين دم بعد از دو روز قطع شد. كشف مى‏شود كه حيض نبود. چونكه حيض سه روز كمتر نمى‏شود. ولكن ديدن دم در ايام العاده اماره شرعيه است. آن وقتى كه زن احتمال بدهد دم را كه در ايام عادت مى‏بيند مستمر بشود و حيض بشود به مجرد الرؤيه احكام حيض مترتب مى‏شود بر دم. ايشان فرمود كما اينكه ايام العاده اماره است بر حيضيت دم و به مجرد الرويه حكم مى‏شود على الدم بالحيض، قبل از عاده هم اگر زن ببيند، قبلى كه صدق كند تعجيل العاده. عادتش تعجيل كرده است، اگر اين معنا صدق كند به مجرد رؤيت الدم حكم مى‏شود به حيض. مثل اينكه در ايام عادت مى‏بيند. بدان جهت اگر بعد مستمر شد تا سه روز حيض است واقعا والاّ قضا مى‏كند صلاتى را كه ترك كرده است.
و فرقى نمى‏كند چه جورى كه در ايام العاده دم ببيند حكم مى‏شود به حيض، به رنگ دم نگاه نمى‏شود و به اوصاف الدم لحاظ نمى‏شود، اعتبار ندارد اوصاف، آنجايى كه مقدم شد بر ايام العاده باز اوصاف الدم لحاظ نمى‏شود. دم قبل العاده كه تعجيل العاده بشود، فرق نمى‏كند، دم اسود باشد يا سفرة باشد به مجرد رؤيت حكم مى‏شود به حيض. اين فرمايش ايشان است. اما در جايى كه اين دمى كه جلوتر افتاده است، اوصاف حيض را داشته باشد، بلا اشكال آن حيض است. در او جاى خدشه‏اى نيست. چونكه قدر متيقن از مدلول موثقه سماعه، قدر متقين از مدلول او اين است كه دم ذات وصف بشود جلو بيافتد. موثقه سماعه در باب سيزده از ابواب الحيض روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن الحسين ابن محمد عن عبد الله ابن عامر، عبد الله ابن عامر از اجلا است. حسين ابن محمد اين هم از مشايخ كلينى است. حسين ابن محمد محمد اشعرى، عن على ابن مهزيار، عن حسين ابن سعيد عن زرعه، عن سماعه، قال سألته عن المرئه ترَ الدم قبل وقت حيضها. فقال اذا رأت الدم اذا رأة وقتها فالتدع الصلاة فانها ربما يعجل به الوقت. بسا اوقات تعجيل مى‏شود. قدر متيقن از مدلول اين دم ذات الوصف است. دمى است كه حيض دارد. يك كلمه‏اى بگويم، در اين روايت دو جهت اشكال شده است. يك اشكال اين است كه سماعه مى‏گويد سألته اين جوابش را كرارا و مرارا داده‏ايم، مزمرات سماعه مثل مسنداتش است، فرقى نمى‏كند. اين ازمار از جهت اين نيست كه مسئول عنه غير الامام عليه السلام است. محتمل نيست و اما يك اشكال ديگر اين است كه دارد، عن على ابن مهزيار، عن حسين ابن سعيد، عن زرعه. در بعضى نسخ على ابن مهزيار عن حسن ابن سعيد عن زرعه. گفته است اين روايت اگر از حسين ابن سعيد عن زرعه باشد اين روايت مقطوعه است، ارسال دارد. چرا؟ چونكه چند نفر از رجاليين تسريع كرده‏اند كه حسين ابن سعيد بلا واسطة از زرعه نقل نمى‏كند. اين زرعه خودش ثقه است، ولكن حسين ابن سعيد كه روايات زرعة ابن محمد را بلا واسطة نقل نمى‏كند. بلكه بواسطه برادرش نقل ميكند. اين اگر عن حسين ابن سعيد عن‏
زرعه باشد، افتاده است آنجا واسطه. چونكه روايتى كه هست، آن وقت مقطوعه مى‏شود. اين اشكال،اشكالى بيخودى است. چرا؟ اولا اگر اين افتاده باشد، معلوم است كه برادرش حسن است. چونكه روايات زرعه را حسين ابن سعيد كه نقل مى‏كند ابن بواسطه برادرش است، بواسطه شخص ديگرى نيست. وانگهى، اين اولا، چونكه برادرش گفته است، آنها هم گفته‏اند كه روايات حسين ابن سعيد را بواسطه حسن نقل مى‏كند كه برادرش است. حسن ابن سعيد اهوازى يا ابن... كه معروف هستند. اين اولا.
ثانيا ما وجدنا رواياتى كه حسين ابن سعيد آنها را از زرعة ابن محمد نقل كرده است مستقلا، بلا واسطه اخش حسن. و اين هم يكى از آنها مى‏شود. اينجور نيست كه آنها گفته‏اند حرف صحيحى باشد. حسين ابن سعيد از زرعة ابن محمد رواياتى دارد، اين هم يكى از آنها است. اولا اگر باشد برادرش است واسطه، اگر هم كسى او را قبول نكرد از كجا مى‏گوييد، بلكه كس ديگر است حسين ابن سعيد رواياتى از زرعه دارد بلا واسطة و روايت معتبر است. اين من حيث السند اشكال نيست و مدلول و قدر متيقنش آنجايى است كه دم مى‏بيند به اوصاف حيض باشد. انما الكلام، كل الكلام، اينكه بعضى‏ها خواسته‏اند در دم ذات الوصف مناقشه بكند اينجا جاى مناقشه نيست، جاى مناقشه جاى ديگرى است كه مى‏آيد انشاء الله. و انما الكلام كل الكلام در جايى است كه دمى كه جلو مى‏افتد اوصاف حيض را نداشته باشد. فرض بفرماييد دمى را قبل از ايام عادت مى‏بيند اوصاف استحاضه را دارد. صاحب العروه فرمود مثل اينكه اين دم سفرة را در ايام عادت ديده است، چه جور او حيض است، اين هم حيض است. كلام در اين است كه اين را از كجا بگوييم حيض است؟ عرض مى‏كنم در اين باب روايات طوايفى و روايات اختلاف دارد و هر كسى جمع بين آن روايات را نفى فرموده است. كه جمع كردن به يكى از دو نحو است كه مى‏گوييم.
يكى از طايفه اولى از اين روايات، وارد شده است، تهديد كرده است امام عليه السلام قبل از ايام عادت زن ببيند، سفرة بوده باشد، يعنى دم، دم اصفر بوده باشد، اگر قبل از يك روز به عادت مانده ببيند يا دو روز به عادت مانده است ببيند آن حكم حيض را دارد. امام عليه السلام تقييد فرموده است كه اگر اين دم اصفر قبل از يك روز ايام عادت يا قبل از دو روز ببيند آن حيض است. مقتضى مفهومش اين است كه اگر بيشتر شد سه روز مانده است دم اصفر را ديد آن حيض نيست. اين رواياتى كه در ما نحن فيه است به اين مضمون است، دو تا روايت است، دو تا روايت است به اين مضمون. يكى از آن رواياتى كه هست، يكى از اين روايات روايت موثقه اسحاق ابن عمار است. موثقه اسحاق ابن عمار در باب چهار از ابواب الحيض. آنجا دارد محمد ابن يعقوب، روايت دومى است، محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن عبد الله ابن مغيره كه از اصحاب اجماع است اين عبد الله ابن مغيره رضوان الله عليه. كه از اصحاب امام رضا و امام موسى كاظم سلام الله عليهما است. عن اسحاق ابن عمار چونكه در مذهب اسحاق ابن عمار كلامى هست، موثقه تعبير كرديم. بدان جهت در ما نحن فيه ثقه است و جليل القدر است، اين مسلم است، ولكن من حيث المذهب كلامى هست در او. اسحاق ابن عمار عن ابى بصير، عن ابى عبد الله عليه السلام. عن ابى عبد الله عليه السلام، فى المرئة ترَ الصفرة، مرئه‏اى كه هست، زن خون زرد را مى‏بيند. قال ان كان قبل الحيض بيومين فهو من الحيض. اگر اين ديدنش قبل از دو روز به حيضش است، يعنى دو روز مانده به ايام عادتش است، فهو من الحيض. او حيض است. يعنى حكم مى‏شود به حيض عند الرويه و ان كان بعد الحيض بيومين، اگر بعد الحيض ببيند كه آن مسئله ديگر است، خواهد آمد. فليس من الحيض. حيض نيست. اين موثقه مباركه دلالت مى‏كند بر اينكه اگر دو روز قبل ديد حيض است، بيشتر ديد، مقتضايش اين است كه نه آن حيض نيست. يك روايت ديگرى هم هست به همين مضمون ولكن او روايت مزمره است، روايت ششمى است در همين باب چهارم. كلينى نقل مى‏كند عن محمد ابن ابى عبد الله يك وقتى فرصت شد بحث مى‏كنم اين محمد ابن عبد الله از مشايخ كلينى است. و بعيد هم نيست، همان محمد ابن عبد الله ابن بندار بوده باشد كه يعنى بعيد نيست، يعنى همان شخص است. بدان جهت ثقه است. اين محمد ابن عبد الله نقل مى‏كند ولكن صاحب وسايل اين را تفسير كرده است به محمد ابن جعفر اسدى، يادم افتاد. اين محمد ابن جعفر اسدى باشد آن هم عيبى ندارد. محمد جعفر اسدى هم باشد عيبى ندارد، اين كه ايشان تفسير كرده است اين اولى است از ما ذكرنا. يادم افتاد اين محمد ابن جعفر اسدى است، كوفى است، از اجلا است. اين نقل مى‏كند عن محمد ابن معاوية ابن حكيم، معاوية ابن حكيم ميگويد قال الصفرة قبل الحيض بيومين فهو من الحيض. سفرة دم اصفر قبل الحيض، بيومين حيض است و بعد الحيض فليس من الحيض. اما اگر سفرة را بعد الحيض ببيند آن حيض نيست. جماعتى مناقشه كرده‏اند كه اين دو تا روايت مفهوم ندارد كه اگر بيشتر دو روز شد، آن حيض نيست.
گفتيم مفهوم ندارد. چرا؟ اما روايت دومى كه روايت محمد ابن حكيم است علاوه بر اينكه سندش مخدوش است چونكه قال، قال. كه گفت؟ از امام عليه السلام بود، كس ديگر بود؟ اين را ذكر نكرده است. الصفرة قبل الحيض. سفرتى كه قبل الحيض است بيومين. اين فهو من الحيض. اين از حيض است. خوب اثبات شى‏ء نقل ما ادا نمى‏كند. ممكن است سفرة قبل الحيض به ثلاثة ايام هم من الحيض باشد. اگر كسى بخواهد از اين مفهوم استفاده كند بايد قائل به مفهوم وصل بشود. يعنى مفهوم غير. چونكه قضيه شرطيه نيست. اسفرة قبل الحيض بيومين فهو من الحيض. سفرتى كه اين صفت را دارد قبل الحيض بيومين است، اين از حيض است. گفتيم وصف مفهوم دارد معنايش اين است كه سفرتى كه قبل از حيض بيومين نيست، حيض نيست ولكن وصف كه مفهوم ندارد. اين قضيه شرطيه اثبات مى‏كند كه سفرة قبل اليومين حيض است. آن ديگر دليلى پيدا بشود كه سفرة قبل اربعة ايام آن هم حيض است، با هم تنافى ندارد. اين قضيه فقط مى‏گويد سفرة قبل اليومين حيض است، اما اگر قبل اليومين نشد، چه چيز است، كارى نفيا و اثباة ندارد. چونكه قيد مفهوم ندارد. وصف مفهوم ندارد. اين روايت كه مفهوم ندارد. اما ماند روايت اولى، كه ان كان قبل الحيض بيومين فهو من الحيض. او قضيه شرطيه است. مفهومش كان اين است اگر قبل از حيض بيومين نشد او حيض نيست. قضيه شرطيه مفهوم دارد. گفته‏اند اين هم اينجور نيست و صحيح است و درست توجه كنيد. اين قضيه شرطيه‏اى كه ما ملتزم هستيم، قضيه شرطيه مفهوم دارد، قاعده كليه اين است كه در چند جا قضيه شرطيه آن مفهوم مصطلح را ندارد. يكى از آن موارد جايى است كه در قضيه شرطيه در شرع موصوفى با وصف، مقيدى با قيد ذكر بشود. مثل اينكه كسى مى‏گويد ان جائك عالم كبير، فاكرمه. و بعد يك قضيه شرطيه ديگر بگويد كه در آن قضيه شرطيه ديگر آن مقابل نفس موصوف را ذكر كند. مقابلش را، يعنى ضدش را. ان كان ان جائك عالم كبير فاكرمه و ان جائك جاهل فانت باخيار. مخير است، مى‏خواهى اكرام بكن، مى‏خواهى نكن. اين قضيه شرطيه اولى كه گفته بود ان جائك عالم كبير فاكرمه، مفهومش اين است كه اگر عالم كبير نشد، اكرا نكن، يعنى عالم صغير را هم اكرام نكن. اين نه، اين مفهوم ندارد. اين قضيه شرطيه در متفاها عرفى، قضيه شرطيه اولى در مقابل دومى ذكر شده است. يعنى ان جائك عالم كبير فاكرمه در مقابلش كه مى‏گويد ان جائك جاهل فانت بالخيار در مقابل اين ذكر شده است. كما اينكه اين اولى در مقابل اين ذكر شده است. مفهوم ديگرى، مفهوم آن قضيه شرطيه اولى غير از آنى كه ذكر شده است نيست. ان جائك... اين متفاها عرفى اين است، اين را گفته‏اند و درست هم گفته‏اند و تطبع بكنيد موارد استعمال را. قاعده‏اش اين است، اگر در قضيه شرطيه‏اى موصوفى ذكر بشود در قضيه شرطيه در شرط و حكمى بعد براى آن موصوف ذكر بشود و به مقيد. بعد مقابلش بعدا قضيه شرطيه بيايد كه مقابل نفس آن موصوف يعنى ضدّ آن موصوف حكم آخر بشود، اين قضيه شرطيه اولى متفاها عرفى اين است، در مقابل دومى ذكر شده است كه بعد مى‏گويد. بدان جهت اينجا هم همين جور است. امام عليه السلام مى‏فرمايد بر اينكه بعد از سؤال سائل المرئه ترَ السفره بعد ان كان حيض، يعنى ان كان السفره، قبل الحيض بيومين فهو من الحيض و ان كان بعد الحيض كه همان مقابلش است، ضدش است ذكر مى‏كند و ان كان بعد الحيض فليس به الحيض، او حيض نيست. در ما نحن فيه قضيه شرطيه در مقابل اين قضيه شرطيه دومى ذكر شده است. متفاها عرفى اين است كه اين ناظر به آن نفى دومى است كه ان كان قبل الحيض بيومين. آن وقت مى‏افتد به مفهوم وصف.
خوب اگر اينجور بود امام عليه السلام مى‏فرمود ان كان قبل الحيض فهو من الحيض و ان كان بعد الحيض فهو ليس من الحيض. پس چرا يومين را ذكر كرد؟ قيد يومين را ذكر فرمود؟ همان مفهوم وصف است كه ادعا شده است وصف مفهوم دارد. بعله، جوابش هم گفته شده است. اگر ما ملتزم بشويم كه وصف مفهوم دارد اين مفهوم وصف، مثل مفهوم قضيه شرطيه نيست. اينكه شارع در مقام تهديد، تهديد مقيد را موضوع حكم قرار مى‏دهد، غايت اين است كه ذات مطلق موضوع حكم نيست. كسى كه مى‏گويد ان جائك عالم كبير فاكرمه، در مقام تهديد قرينه‏اى نباشد كه اين قيد به جهت اهميت اين عالم است، نه دخل در حكم داشته باشد، در تمام ملاك حكم اينجور قرينه‏اى نباشد در موضوع اين دلالت مى‏كند كه عالم تنها اكرامش متعلق طلب نيست. دلالت وصف بر مفهوم اين است كه آن مطلق به ذاته موضوع حكم نيست. اما منافات ندارد كه آن مطلق با قيد آخر موضوع حكم بشود. العالم الكبير اكرمه و العالم الحاكى اكرمه. اين دلالت نمى‏كند بر اينكه العالم الكبير اكرمه عالم حاكمى اكرام ندارد، ولو بگوييم كه قيد مفهوم دارد. مفهوم وصف اين است كه ذات مطلق موضوع حكم نيست. هر عالمى اكرامش واجب بشود. آن وقت اين قيدش لغو مى‏شود. قيد كبير در مقام تهديد و اما اينكه مطلق با قيد آخر هم موضوع حكم نيست مثل عالم هاشمى او را نفى نمى‏كند. چونكه نفى نكرد، بدان جهت فرموده‏اند بر اينكه ولو اين دو تا روايت گفتيم آن دومى كه روايت معاويه است، سند ندارد و قضيه شرطيه در او نيست و موثقه ابى بصير قضيه شرطيه است ولكن مفهوم شرط ندارد چونكه در مقابل گفته شده است. در مقابل ضدش گفته شده است، ولكن اين قدر دلالت مى‏كند كه دم قبل الحيض، يعنى سفرة قبل الحيض مطلقا حيض نيست. اين مقدار دلالت مى‏كند بر اينكه دم قبل الحيض، يعنى سفرة قبل الحيض مطلق دم حيض نيست. والاّ قيد يومين لغو مى‏شود. اين مقدار دلالت مى‏كند كه دم قبل الحيض، يعنى سفرة قبل الحيض، مطلق حيض نيست، اين مقدار را دلالت مى‏كند. فرموده‏اند اين مقدار بس است براى ما. همين مقدار بيشتر نمى‏خواهيم كه مى‏گوييم دمى كه سفرة بوده باشد، بيشتر از سه روز، جلوتر بيافتد آن دم حيض نيست. ما همين را مى‏خواهيم. قضيه وصفيه در مقام تهديد كه قرينه‏اى نيست كه قيد بر جهت ديگر آورده شده است، اين مقدار دلالت مى‏كند كه ذات مطلق موضوع حكم نيست و اين مقدار در ما نحن فيه براى ما بس است. چرا؟ چونكه در ما نحن فيه ما مى‏گوييم كه دو روز قبل شد، بس است، استحاضه نيست. بيشتر از دو روز شد حيض نيست. چونكه سفرة قبل الحيض على الاطلاق حيض نيست. اين را وصف دلالت مى‏كند. بدان جهت مى‏گوييم كه اين حيض نيست.
آن وقت شما مى‏فرماييد كه ما اگر يك دلالتى پيدا كرديم كه عالم هاشمى را اكرام بكن، گفتيد وصف منافات ندارد با او، اين را ملتزم شديد. ما در ما نحن فيه هم روايتى پيدا كرده‏ايم كه آن روايت دلالت مى‏كند بر اينكه سفرة با قيد ديگر هم حيض است. با قيد ديگر هم حيض است، آن روايت كدام است؟ همان روايتى كه اول براى شما خواندم. آن روايت موثقه سماعه بود كه خدمت شما خواندم. سألته عن المرئه ترَ الدم قبل حيضها. قال ان رأة الدم قبل وقت حيضها فالتدع الصلاة فانه ربما يعجل به الوقت، فرموده‏اند بر اينكه فانه ربما يعجل الوقت قيد دم است. يعنى دمى كه در عرف گفته مى‏شود كه عجله كرده است وقتش. عجله كرده است. آن دمى كه گفته مى‏شود در عرف عادت عجله كرده است، زود آمده است عادت، عرفا آن دم محكوم به حيضيت است. اصفرا كان، او احمرا. اصفر باشد يا احمر باشد. بعد هم خواهيم گفت انشاء الله اگر دم احمر باشد بگويند عجله كرد يا نكرد، دم اگر احمر شد حيض است. دم به مجرد رؤيت حيض است. اينكه فانه ربما يعجل به الوقت، يعنى آن دمى كه به او گفته مى‏شود عادت عجله كرده است او حيض است. احمر بوده باشد يا اصفر. اين روايت مى‏گويد اصفرى كه عجله كرده است حيض است. اصفرى كه عجله كرده است از وقت عادت آن حيض است، دو روز باشد يا سه روز باشد، عرفا اينجور گفت كه وقتم عجله كرده است در اين ماه كه توضيحش را خواهيم داد اين محكوم به حيض است. پس شما مى‏خواستيد كه روايتى پيدا كنيم و خطابى پيدا كنيم به سفرة قبل الحيض با قيد آخر حكم كند كه حيض است. اين موثقه سماعه. موثقه سماعه مى‏گويد دمى كه قبل از عادت عجله مى‏كند آن دم حيض است. دو روز باشد، سه روز باشد، بلكه چهار روز باشد، فرقى نمى‏كند. خوب بناء بر اين، دم قبل اليومين اگر بوده باشد، سفرة حيض نيست باطل مى‏شود. چونكه روايت پيدا كرديم كه آن هم حيض است.
سؤال؟ قبل از يك سال هم ببيند قبل صادق است.
قبل معنايش در مقابل بعد است.
عرض مى‏كنم تهديد، تهديد به وصف است نه به قضيه شرطيه. چونكه وصف است غايت مفهوم وصف اين است كه ذات مطلق موضوع حكم نيست. اما اين مطلق با قيد آخرى موضوع حكم نيست اين را نفى نمى‏كند و اين به موثقه سماعه مى‏گويد مطلق الدم احمرا كان او اصفرا با تعجيل الوقت حيض است. فرموده‏اند بر اينكه راست است، در ما نحن فيه اين طايفه ثالثه مى‏گويد كه دم در صورت تعجيل حيض است اصفر باشد يا احمر. ولكن اين طايفه ثالثه معارضه دارد. معارضه دارد اين طايفه. آن معارض چيست؟ اين است كه خدمت شما مى‏خوانم. صحيحه محمد ابن مسلم است. در باب چهارم روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، اين يك سند و عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان جميعا عن حماد ابن عيسى عن الحريض عن محمد ابن مسلم روايت صحيحه است. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن المرئة ترَ الصفرة فى ايامها. زن در ايام عادتش دم اصفر مى‏بيند. قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها. اين دليل بر اين است كه صفرة در ايام حيض، حيض است. اين محل شاهد نيست. و اذا رأة الصفرة فى غير ايامها توض‏ء و صلت. اگر صفرة را در غير ايامش ديد توض‏ء و صلت اين اطلاق دارد بر اينكه اگر صفرة در غير ايام حيض شد، چه به او تعجيل الوقت بگويند، چه نگويند توض‏ء و صلت. بالاطلاق مى‏گويد، چه به او تعجيل وقت بگويند، چه به او تعجيل وقت نگويند آن صفرة حيض نيست. آن موثقه سماعه هم مى‏گويد بر اينكه دم اگر گفتند عجله كرده است قبل الحيض، حيض است. چه صفرة باشد چه حمرة باشد. اينجور است. دم قبل از حيض را گفتند عجله كرده است، حيض است. صفرة باشد يا حمرة. چونكه او مختص به دم اصفر نبود. او مطلق الدم بود. صفرة قبل الحيض را كه بگويند عجله كرده است، بالاطلاق مى‏گرفت. مى‏گفت آن هم حيض است. اين صحيحه محمد ابن مسلم هم بالاطلاق مى‏گويد آن حيض نيست. نسبتشان عموم خصوص من وجه است. اين صحيحه محمد ابن مسلم مى‏گويد صفرة در غير ايام الحيض، حيض نيست. ولو به آن صفرة تعجيل وقت الدم صدق كند. يعنى چه به دم، چه به صفرة تعجيل دم صدق بكند يا نكند، او دم حيض نيست. اگر به او تعجيل دم صدق نكند مثل اينكه بعد از عادت ديده باشد موثقه ابى بصير كارى ندارد، آن چيزى كه هست، آن موثقه اسحاق ابن عمار كارى ندارد. آن گفته است كه دم قبل الحيض، موثقه سماعه مى‏گويد بر اينكه اگر اينجور بوده باشد كه دم صدق كند كه آن دم صدق كند كه عجله كرده است وقتش، حيض است. چه صفرة باشد چه حمرة. اين بالاطلاق صفرة را مى‏گرفت.
صحيحه محمد ابن مسلم مى‏گويد كه نه صفرة در غير ايام الحيض چه عجله صدق بكند، چه نكند كه بعد از ايام حيض ببيند يا فاصله‏اش خيلى باشد به قول ايشان. آنها حيض نيست. آنجايى كه بعد ببيند يا فاصله خيلى باشد كه او مى‏گويد بر اينكه حيض است، اگر عجله كرد اين صحيحه محمد ابن مسلم با او كارى ندارد در جايى كه در غير آن عجله باشد. در مورد عجله او مى‏گويد دم الحيض است، اين مى‏گويد بر اينكه صحيحه محمد ابن مسلم حيض نيست. هر دو بالاطلاق مى‏گويند، صحيحه محمد ابن مسلم مى‏گويد غير ايام دم الحيض، صفرة در غير ايام دم الحيض، حيض نيست. تعجيل الدم صدق كند يا صدق نكند. او هم مى‏گويد موثقه سماعه دم اگر تعجيل الوقت صدق كرد حيض است. چه صفرة باشد چه حمرة بوده باشد. حمرتش اين كار ندارد. آنجايى كه تعجيل دم صدق كند، آن يكى كار ندارد. در مورد تعجيل الدم تكاذب مى‏كنند. فرموده‏اند تساقط مى‏كنند رجوع مى‏شود به اوصاف به طريقيت اوصاف. اوصاف مى‏گويد دمى كه اصفر بوده باشد حيض نيست. اوصاف كه سابقا گذشت. از او خارج شده است فقط آن دمى كه در دو روز يا يك روز قبل بوده باشد. او خارج شده است. والاّ رجوع به اوصاف مى‏شود. اين حاصل فرمايش.
عرض مى‏كنم به نظر قاصر ما اين معارضه درست نيست. اين روايتى كه دارد بر اينكه، عن المرئه ترَ الدم قبل حيضها قال اذا رأة الدم قبل وقت حيضها فالتدع الصلاة، صلاة را ترك مى‏كند فانه ربما يعجل به الوقت، اين معارضه نمى‏كند با صحيحه محمد ابن مسلم كه عن المرئه ترَ السفره فى ايامها فقال لا تصلى حتى تنقضى ايامها و ان رأة الصفرة توض‏ء و صلت. اين دو تا با همديگر معارضه نمى‏كنند. بلكه موثقه سماعه حكومت دارد بر صحيحه محمد ابن مسلم.
صحيحه محمد ابن مسلم محكوم است. موثقه سماعه حاكم است. چرا؟ چونكه در موثقه سماعه تعليل اين است فانه ربما يعجل به الوقت. بها يعنى به... وقت يعنى چه؟ ندارد فانما يعجل به الدم. فانه يعجل بالمرئة بالوقت. بعضا آن ايامى كه در او حكم شده است صفرة و حمرة نگاه نمى‏شود، هر چه در آن ايام ديد دم است. بعضا آن ايام جلو مى‏افتد. عجله مى‏كند. اين تعبد بر اين است، اين كه جلو افتاد يعنى صدق كرد كه عادت ايامش جلوتر افتاده است، زود شروع شده است، اين ايام عادت است. ربما يعجل به الوقت. يعنى اين هم همان است. عجله كرده است. اين همان ايام عادت است. ربما يعجل به الوقت. اين همان ايام عادت است، منتهى به زن زود رسيده است. عجله كرده است. ربما يعجل به الوقت. يعنى آن دمى كه در وقت مى‏ديد، در ايامش زن مى‏ديد، آن ايام عجله كرده است. يعنى الان دم ببيند حكم آن ايام را دارد. اگر اين الان دم ببيند حكم رؤيت دم در آن ايام را دارد. نفرمود در آن روايات كه الصفرة و الكدرة و غير ذالك فى ايام الحيض، حيض. امام عليه السلام مى‏گويد آنجايى كه عادت عجله كرد، همان ايام، اين همان حكم را دارد. بدان جهت است سيد قدس الله نفسه الشريف وفاقا للمشهور تقييد مى‏كند به شرط صدق تعجيل الوقت. اين صدق كند. اين اگر صدق كرد اين ايام حكم ايام عادت را پيدا مى‏كند. شارع مى‏گويد كه آن ايام، يعنى ان وقت كه زن داشت ربما يعجل بها الوقت، آن وقتى كه اين داشت، آن ايام عجله مى‏كند، يعنى آن ايام حيض را دارد. اين منافات با صحيحه محمد ابن مسلم ندارد. الصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض. اين روايت موثقه تعبد مى‏كند كه اين صفرة در ايام الحيض است. ربما يعجل به الوقت. ندارد ربما يعجل به الدم. اگر يعجل به الدم بود، همين جور. اين يعجل به الوقت است. يعنى الان آنى كه مى‏بيند ايام عادتش است. چه جور در ايام عادت اگردمى را مى‏ديد صفرة او غير صفرة حكمش اين بود كه محكوم به حيض مى‏شد الان هم همين جور است به نظر قاصر ما معارضه‏اى بين اينها نيست.