جلسه 1136
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1136
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
كلام در انتقاض تيممى بود آن تيمم را شخص گرفته بود سابقا. و ربما با آن تيمم نماز هم خوانده بود. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف مىفرمايد بر اينكه به سه امر اين تيمم منتقض مىشود. يكى به احداث الحدث است. وقتى كه مكلف متيمم حدثى از او صادر شد، آن تيممش باطل مىشود.
عرض كرديم كه در مسئله بيست و چهار تفسير داده است در انتقاض تيمم بالحدث. و ما هم عرض كرديم كه تفسيرى ندارد به حسب مدرك الحكم اين احداث الحدث مثل وجدان الماء است. ما لم يحدث او يصب ماء كه در صحيحه زراره بود. در صحيحه زراره يصب ماء بود. ايشان هم بر طبق آن صحيحه حكم مىكند اگر متمم آبى پيدا كرد، به مجرد پيدا كردن آب، به مجرد اينكه به آب رسيد تيممش باطل مىشود. مىدانيد مراد از آب رسيدن عبارت از وجدان الماء است كه مكلف از موضوع فاقد الماء خارج بشود و واجد الماء بشود و مقتضاى اين، اين است كه آب برسد يا آب آورده بشود به حيثى كه در آن وقت مىتوانست با اين آب وضو بگيرد اگر محدث بالاصغر بود. اگر محدث بالاكبر بود با آن آب بتواند غسل بكند. تيممى كه سابقا غسل كرده بود، آب آمد در زمانى كه آب آمده است متمكن است غسل بكند. در اين صورت آن تيمم منتقض مىشود. كما اينكه در آن صورتى كه محدث بالاصغر است آب آمد، در زمانى، فرصتى داشته باشد كه بتواند وضو بگيرد و اما اگر آمديم فرصت نبود كه وضو بگيرد يا غسل كند. مثل اينكه نهر آمد تا من بدوم يا لوله آب آمد تا بدوم وضو بگيرم يا غسل كنم لوله قطع شد. و آن آبى هم كه آمده بود فرو رفت، زمين خاكى بود. اين تيمم منتقض نمىشود. تيمم در صورتى به اصابت الماء منتقض مىشود كه مكلف بتواند حدثش را با آن آب طهارت مائيه بگيرد. محدث بالاصغر است وضو بگيرد. محدث بالاكبر است، فرض بفرماييد بر اينكه غسل بكند. اين اصابت الماء تيمم را باطل مىكند. آن زوال عذر، كسى آب داشت، ولكن عذر داشت از استعمال الماء. چونكه فرض بفرماييد آب ضرر داشت بر او، نمىتوانست. به مجرد اينكه عذرش زايل شد، مىتوانست در زوال العذر وضو بگيرد، محدث بالاصغر بود يا غسل بكند محدث بالاكبر بود، به مجرد اينكه اين زوال عذر شد، تيمم باطل مىشود. ولو احداث حدثى نكرده است. اين وجدان الماء عدل احداث الحدث است. وقتى كه آب پيدا شد، باطل مىشود.
بگذاريد براى شما تاريخ اين مسئله را بگويم، مىدانيد بر اينكه تيمم طهارت اضطرارى است و در بعضى جاها در شريعت ثابت شده است و ما هم ملتزم شدهايم، آن طهارت اضطرارى را كه مكلف داشت و اضطرارش رفع شد، طهارت اضطرارى مىماند باطل نمىشود. چونكه در وقت طهارت گرفتن، در وقتى كه فعل اضطرارى را اتيان مىكرد مضطر بود، آن طهارت اضطرارى باقى مىماند. عند الحدوث صحيح بود و بعد باقى مىماند ولو اضطرار رفع بشود. كما اينكه اينجور گفتيم، مثلا انسان وضوء جبيرهاى گرفته است. چونكه در تمام وقت جبيره داشت يا غسل جبيرهاى كرد، صلاة ظهر و عصرش را هم خواند. شب مغرب داخل شد، شب شد. آمدند جبيرهاش را برداشتند. جبيره از بين رفت الان مىتواند وضوء اختيارى بگيرد يا فرض كنيد غسل اختيارى بكند. لازم نيست، طهارتش باقى است. مىتواند صلاة مغرب و عشا را با همان وضو جبيرهاى كه گرفته بود بخواند. ولو اضطرارش رفع شده است. چرا؟ چونكه موقعى كه اتيان مىكرد، مأمور به طهارت اضطراريه بود و طهارت اضطراريه هم طهارت مىآورد. طهارت آورده بود، تا مادامى
كه آن طهارت به حدث نقض نشده است، ولو اضطرارش رفع بشود با همان وضوء جبيرهاى نماز مىخواند. بعله اگر حدث صادر شد. توالت رفت خواست براى صلاتى وضو بگيرد، وضوء اختيارى بايد بگيرد.
اين طهارت اضطراى كه شخص مىگيرد عند طهارت اضطرارى اضطرار معتبر است. وقتى كه عند الاضطرار كه در صلاة ظهر و عصر مضطر بود، جبيره داشت. وقتى كه وضوء جبيرهاى را گرفت تا مادامى كه نمىدانم نقض نشده است، وضوئش، طهارتش مىماند. كلام اين است كه تيمم مثل وضوء جبيرهاى نيست. هر دو طهارت اضطرارى هستند. تيمم به مجرد اينكه اضطرار رفع شد ولو احداث حدثى نكند تيمم خودش باطل مىشود. مثل آن وضوء جبيرهاى نيست. چرا مثل او نيست؟ براى اينكه در باب وضو گفتيم، آن رواياتى را كه دلالت مىكند، اذا توضء الرجل يكون على وضوء الى ان يحدث تا مادامى كه حدث نكرده است، لا ينقض الوضو الاّ البول و الغايط و الريح و هكذا و النوم و الجنابه. گفتيم مقتضى الحذف اين است كه فرق نمىكند وضوء وضو اختيارى باشد يا وضو اضطرارى باشد. لا ينقض الوضو مطلق است. وضوئى كه در مقابل غسل و تيمم است. لا ينقض الوضو الاّ البول و الغايط و الريح و هكذا و الجنابت و النوم. اين ادله مقتضايش اين است كه وضو جبيرهاى نقض نمىشود. بايد اين حدث صادر بشود. بدان جهت آنجا ملتزم شديم كه وضوء جبيرهاى مىماند. كلام اين است كه در تيمم كه ملتزم مىشويم به مجرد تمكن من الوضو او الغسل تيمم باطل مىشود. ولو احداث حدث نكند. حدث عدل است بر اصابت الماء و اصابت الماء عدل بر حدث است. زوال العذر كه عذر داشت سابقا از استعمال الماء آن زوال العذر عدل اصابت الماء است و عدل احداث الحدث است. هر كدام از اين سه تا امر موجود شد تيمم منتقض مىشود. بدان جهت مىفرمايد بر اينكه تيمم هايى كه صلواتى كه سابقا خوانده است، آنها محكوم به صحت هستند. آنها اشكال ندارند. تيمم يعنى طهارت بعد از اين نيست. طهارت به مجرد اينكه حدث صادر شد، يا اصابت الماء شد يا زوال العذر شد، طهارت ندارد اين شخص. به حيثى كه زوال عذر شد، آنجا آب آمد لولهها، مىتوانستم بروم وضو بگيرم، غسل بكنم. گفتم هنوز كه وقت صلاة مغرب كه نيست. خيلى مىماند به مغرب بعد غسل مىكنيم، بعد وضو مىگيريم. نرفت. آب قطع شد، بعد از نيم ساعت آب قطع شد، بعد از يك ربع قطع شد. لولهها ديگر آب ندارد، آب هم رفته است زير خاك. آب ندارد. اين صلاة مغرب هم رسيد، آب هم نيست. عمد اينكه شب آب بيايد هم نيست. بايد تيمم ديگر اتيان بكند. چونكه تيمم اول به اصابت الماء منتقض شد. شدند محدث. وقتى كه محدث شدم الان كه صلاة مغرب مىخوانم اذا قمت من الصلاة فاغسلوا وجوهكم، ذيلش هم مىفرمايد بر اينكه فلم تجدوا ماء فتيمموا. بايد تيمم ديگر بكنم، چونكه تيمم نقض شده است. كلام ما اين بود، اينى را كه ايشان مىفرمايد اين با آن وضو جبيرهاى فرق پيدا مىكند. آنجا ادله وضو اقتضى مىكرد بر اينكه وضو نقض نشود، ولو جبيرهاى باشد الاّ احد النواقض الوضو. ولكن در ما نحن فيه مقتضى الادله اين است، وقتى كه شخصى آب را پيدا كرد، فرض كردند اين يعنى متمكن شد از وضو گرفتن يا غسل كردن به مجرد التمكن، تيمم باطل مىشود. دلالت مىكند بر اين معنا رواياتى. روايات كثيره. يكى از آن روايات همان صحيحه زراره بود كه باب بيستم بود، يصلى الرجل تيمم واحد صلاة الليل و النهار كلها ايصلى؟ سؤال مىكند، مىتواند؟ قال نعم ما لم يحدث او يصب ماء. اين يك روايت. روايت ديگرى صحيحه زراره هم دومى است. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد، عن ابن ابى عمير عن ابن ازينه و ابن بكير جميعا عن زراره. عمر ابن ازينه كه صحيح است. بدان جهت روايت صحيحه است. عن ابى عبد الله عليه السلام فى رجل تيمم. قال يجيزه ذالك الى ان يجد الماء. تا آن وقتى كه آب پيدا نكرده است، مجزى است اين. وقتى كه آب پيدا كرد، ديگر اين تيمم منتقض مىشود. تيمم نقض مىشود. يعنى معنايش اين است تيمم را باطل مىكند، احداث حدث هم عدل اين بود. به مجرد اينكه حدثى صادر شد كه مىگفتيم صحيحه مطلق است، هر حدث را مىگيرد به مجرد حدوث الحدث آن تيمم باطل مىشود. كما اينكه هر آب پيدا كند كه وافى است باطل
مىكند آن هم همين جور باطل مىكند.
باز روايت ديگر صحيحه زراره است. صحيحه سومى دارد زراره، ايشان اينجور دارد بر اينكه، صحيحه زراره در باب دوازده روايت چهارمى است، عن الحسين ابن سعيد عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره، عن ابى جعفر قال قلته له كيف التيمم؟ قال هو ضرب واحد للوضو و الغسل من الجناب. تيمم يك قسم است. بعد تيمم را كه مىفرمايد ميگويد بر اينكه و مطا اثبت الماء فعليك الغسل، فعليك وجوب نفسى نيست. ارشاد بر اينكه است يعنى تيمم تمام شده است. فمتى، ولو در روز باشد. نمازت را هم خوانده باشى. فمتى اصبة الماء فعليك الغسل ان كنت جنبا و الوضو، ان لم تكن جنبا. پس همين جور است كه وجدان الماء اين تيمم را باطل مىكند. سؤال؟ امر به وضو بشود. حكم وضعى است كه لا ينقض الوضو. ما در امر گفتيم. اگر امر كردند، نهى كردند لا تستقبل، يعنى قبله متعارفى. و اما در جايى كه گفت بر اينكه تطلب الماء فى الوقت، يعنى طلب اختيارى. اين حكم نواقض الوضو است. وضوعات مشروعه نواقضش را بيان مىكند.
عرض مىكنم بر اينكه وقتى كه اين نحو شد، اين مال اصبت الماء يعنى آب پيدا كردى. در عبارت عروه زوال العذر را هم به حدوث الحدث و اصابت الماء عطف كرده است. آن هم همين جور است. چونكه اولا گفته شده است كه اصابت الماء كنايه است از تمكن وضو و غسل. كما اينكه بيان كرديم. اين فرقى نمىكند. اين تمكن بواسطه فقد آب بوده باشد كه الان آب موجود شده است يا تمكن بواسطه زوال المرض شده است. مضافا بر اين در صحيحه عبد الله ابن سنان همين جور بود. صحيحه عبد الله ابن سنان در باب چهارده روايت دومى بود. و باسناده عن عبد الله ابن سنان، صدوق و اسنادش از عبد الله ابن سنان نقل كرده است كه انّه سأل ابا عبد الله عليه السلام عن الرجل تصيبه الجناب. جنابت به او اصابت مىكند فى الليلة البارد. آب هست و يخاف على نفس الطلب من اغتسل قال يتيمم و يصلى فاذا امن من البرد فاليتغتسل. امر كه حاصل شد باطل مىشود. منتهى داشت كه و اعاده الصلاة كه امر به استحباب كرديم. اعاده صلاة را حمل بر استحباب كرديم به قرينه اينكه بيشتر از پنج روز، در شبانه روز واجب نيست كه گذشت آن معنا. بعضىها استدلال كردهاند به بطلان التيمم به تمكن من الوضو و الغسل و به زوال العذر قطع نظر از اين روايات. يعنى اگر اين روايات در بين نبود ما هم على القاعده مىگفتيم. وقتى كه آب پيدا شد، تيمم باطل مىشود. وقتى كه آبى پيدا شد و عذرى زايل شد كه مىتواند وضو و غسل كند، على القاعده تيمم باطل بود. كه از اين اشخاص يكى مرحوم حكيم قدس الله سره است در اين مستمسك. يعنى غير از ايشان هم گفتهاند. ايشان هم فرموده است. ايشان اينجور تقريب كرده است، اولا به روايات تمسك كرده است كه دليل بود. بعد فرموده است دلالت مىكند بر اين انتقاض اوامرى كه در ادله، چونكه كلام ايشان يك خرده تعقيب دارد، مىخواهند تعقيبش را حل كنند كه ايشان چه مىگويد قدس الله سره. ايشان مىفرمايد كه اوامرى كه در خطابات شرعيه وارد شده است كه واجد الماء وضو بگيرد، محدث بالاصغر باشد، جنب باشد غسل بكند، آن اوامر اطلاق دارد. اعم از اينكه اين مكلف على تيمم بوده باشد، يا على يتمم نبوده باشد. اوامر طهارت اختيارى مقيّد به بدليت نشده است. مراد ايشان از اين كلام كه اوامر طهارت اختياريه در خطابات شرعيه مقيّد به بدليت نشده است يعنى مقيّد نشده است كه اگر تيمم ندارد. اگر تيمم ندارد، وضو بگيرد يا واجد الماء غسل بكند. اين قيد را ندارد بلكه آن روايات مطلق است، مىگويد كسى كه آب دارد بايد محدث باشد، وضو بگيرد جنب باشد بايد غسل كند. كه آيه شريفه هم دارد. ولو قبلا تيمم كرده باشد. و آن تيممش هم به احداث حدث نقض نشده باشد. مطلق است. اين اوامر طهارت اختياريه مقيد به بدليت نشده است كه آن بدل نباشد. باشد يا نباشد بايد اينها را اتيان بكند. وقتى كه اطلاق اين اوامر گرفت، لازمه اطلاق اين است كه تيمم منتقض شده باشد. چونكه اگر محدث، محدث نباشد متطهر بوده باشد، در ما نحن فيه امر معنا ندارد. اطلاق كه مىگويد متيمم
باشى، وضو بگير، يعنى معنايش اين است كه لازمهاش اين است كه آن تيممت باطل شده است. مىفرمايد اطلاق اين ادله اينها را اقتضى مىكند. بعد ايشان فرموده است كه جماعتى كه گفتهاند اگر اين اخبارى او يجد ماء نبود، ما استسحاب بقاء طهارت را مىكرديم، چونكه در بعضى جاها احتياج به اين استسحاب هست كه در بعضى جاها محل شك است كه آن آب پيدا كردن تيمم را نقض مىكند يا نه؟ مثل اينكه آب در اثناء صلاة پيدا بشود كه بحثش خواهد آمد. اين شك كنيم كه آيا به آب پيدا كردن وضو نقض مىشود يا نمىشود؟ استسحاب بقاء طهارت را مىكنيم. مىگوييم وقتى كه اين آب پيدا نشده بود كه من متطهر بودم. الان نمىدانم طهارتم باقى است يا نه؟ استسحاب مىكنيم كه تيمم منتقض. سابقا كه نقض نشده بود الان هم نقض نشده است. مىفرمايد وقتى كه اينجور گفتند، اطلاقات ديگر اين اصل عملى را حاكم است. چونكه اطلاقات اثبات كرد محدث است. محدث است يعنى تيمم منتقض شده است. چونكه اين استسحاب على كل تقدير از اصول عمليه است، و اين اطلاقات از قبيل دليل اجتهادى است اينها حكومت دارند، مقدم مىشوند. چونكه وجه اطلاق شامل شد، مىدانيم منتقض شده است. شك در بقا نداريم. علم، علم اعتبارى است. كه مقتضاى اعتبار ظهورات اين است. اين را ايشان استدلال كرده است.
عرض مىكنيم خدمت ايشان كه اين استدلال درست نيست. براى اينكه اگر اين روايات الى ان يصب ماء او يجد ماء نبود، در ما نحن فيه ادلهاى بود كه اطلاق آنها اقتضى مىكرد تيمم مثل وضوء جبيرهاى است. اگر اضطرار رفع شد، آب پيدا شد، حدث صادر نشده باشد، تيمم باقى است. دليل اجتهادى داشتيم. اگر اين روايات او يصب ماء نبود ما در بين دليل اجتهادى داشتيم كه آن دليل اجتهادى اقتضى مىكرد كه تيمم بعد از حصول الماء و بعد زوال العذر اگر تا مادامى كه حدث صادر نشده مثل آن وضوء جبيرهاى است باقى مىماند. او چه بود؟ او كدام روايت بود؟ اين روايتى بود كه خدمت شما عرض مىكنم. در اين روايت امام عليه السلام اينجور مىفرمايد، صحيحه حماد ابن عثمان است، در باب بيست. محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن فضاله عن حماد ابن عثمان، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن الرجل لا يجد الماء. مردى آب پيدا نمىكند. يتيمم؟ قال يتيمم لكل صلاة؟ سؤال مىكند كه براى هر نماز يك تيمم بكند؟ قال لا. براى هر نماز تيمم لازم نيست. هو منزلة الماء. اين تيممى كه به تراب كرده است، مشروع است، او به منزله وضو و غسل است. اطلاق تنزيل اقتضى مىكند حكم وضو و غسل در اين جارى است. مادامى كه نواقض موجود نشدهاند آن وضو مىماند آن غسل مىماند، حتى در اضطرارى. غسل اضطرارى و وضو اضطرارى. مىماند تيمم هم به منزلة الماء است. يعنى تا مادامى كه حدث صادر نشده است همان تيمم مشروع كه گرفته است باقى است. با او مىتواند نماز بخواند. ما كه از اين اطلاق رفعيت كرديم يا حكيم يا قدس الله سره، اين به واسطه رواياتى كه اخص از اين بود. روايات تسريع كرد. متيمم على تيمم است، الى عن يجد الماء. به آن حدث عطف كرد اصابت الماء را. اين تنزيل فى كل شىء بود. به اطلاق مىگفتند احكام آنها مىآيد. او گفت نه، او يصب ماء در بقاء مثل وضو و غسل نيست. در بقاء حدث هم مىبرد، وجدان الماء هم مىبرد اين اخص بود اين روايات. نسبت به اطلاق تنزيل خاص بود كه نگفته بود فى منزلة ما فى عدم الانتقاض الاّ بالحدث. اين بالاطلاق بود. بدان جهت در آنجا قيد وارد شد كه اگر آب پيدا كند منتقض مىشود. بواسطه اين رفعيت كرديم. اگر اينجور نبود، اين را لاحق مىكرديم نه به اين استسحاب. شما كه مىفرماييد ادله اوامر طهارت اختيارى اطلاق دارند ولو تيمم كرده باشى، اين بواسطه چه چيز است؟ اين بواسطه اخبار الى عن يصب ماء است. و الاّ اگر اين نبود، اين هو بمنزلة الماء ادله وضو و غسل را تقييد مىكرد. مىگفت اذا قمت من الصلاة فالغسلوا در صورتى كه تيمم قبلى به حدث نزع شده باشد. والاّ نمىخواهد. چونكه محدث بايد وضو بگيرد بر صلاتش. محدث بايد غسل بكند. و اما كسى كه عند الصلاة متطهر است او وظيفه ندارد. پس اينكه اين روايت به منزلة الماء اين روايت است، كه تقييد مىكند ادله اوامر اختياريه را. والاّ اگر اين نبود اين
روايت نبود، يا تقييد مىشد كه او يصب ماء ما ديگر به اين روايت نمىتوانيم تمسك بكنيم، يا نبود يا تقييد شده است. به منزلة الماء قيد خورده است. بدان جهت نوبت مىرسد به اطلاقات. والاّ اگر اين نبود به آن اطلاقات نمىتوانستيم تمسك بكنيم. ما به استسحاب تمسك نمىكنيم. ما به اين روايات و اطلاقات تمسك مىكرديم و مىگفتيم كه تيمم مثل وضوء جبيرهاى است و باقى است و نقض نمىشود. بدان جهت فظهر من ما ذكرنا آنى كه دليل است در مسئله كه وضو جبيرهاى غير از تيمم است، در تيمم به وجدان الماء منتقض مىشود روايات است.
خوب وقتى كه اينجور شد، مسئله اينجور مىشود كه مسئله بعدى را داخل همين مسئله مىكنم. چونكه گفتم يك مقدارش را. تارطا انسان تيمم كرده بود، يقين داشت كه تا آخر وقت آب پيدا نمىشود. و اين بيخود منتظر مىشود. يأس هم بود، يقين هم بود، تيمم كرد. شروع كه به صلاة نكرده بود هنوز، آب آمد. يا شروع به صلاة... افتاد. معلوم شد كه نه آن جرحش صاف شده است و پاك شده است افتاد ديگر. چونكه جدا شد از آن بدن. قبل از اينكه اين داخل در صلاة بشود وجدان الماء پيدا كرد يا عذر برطرف شد. ايشان مىفرمايد بلا اشكال به آن صلاة بايد وضو بگيرد يا غسل كند. چرا؟ چونكه وقتى كه اين باز شد، عذر برطرف شد يا آب آمد مىتواند وضو بگيرد. مىتواند غسل كند. تيممش منتقض شده است. پس محدث است بالفعل. اگر اصغر است كه وضو مىگيرد، حدث اكبر دارد بايد غسل بكند. اين اشكالى ندارد. ايشان اينجا مىفرمايد ولو اين عذر دوباره برگردد. مثل اينكه فرض بفرماييد اينجور كرد جبيره را انداخت آن شخص طبيب آمد گفت چرا اينجور كردهاى؟ ضايع كردى، دوباره بست. وقتى كه من آن وقت مىتوانستم وضو بگيرم. چونكه آن وقت جبيره نداشتم يا مىتوانستم غسل بكنم. غسل نكرده بودند آن تيمم قبلى باطل شده است. الان اگر بخواهم كه فاقد الماء هستم، نمىتوانم وضو بگيرم يا غسل بكنم الان كه وظيفهام عبارت از تيمم است، تيمم جديد بايد بكنم. چونكه قبلى نقض شده است. اين جا ايشان مىفرمايد بعله، اگر اين فاصلهاى كه در اين فاصله عذر مرتفع شد آب آمد دوباره عذر برگشت، فاصله آن قدر كم بود آن قدر كم بود كه نمىتوانست وضو بگيرد. نمىتوانست غسل بكند. مىگويد بعيد نيست كه تيمم سابقى نقض نشده باشد. چونكه گفتيم وجدان الماء تمكن از وضو و غسل است. بعد مىگويد كه ولكن احتياط عبارت از اين است كه اگر فاصله هم كم باشد، دوباره تيمم را اعاده كند. اين كانّ چونكه بعضى فقها گفتهاند كه در بعضى روايات هم هست كه به مجرد رؤيت الماء تيمم باطل مىشود. انسان وقتى كه از دور آب را ديد، از نهر آب مىآيد از لولهها ديگر آب آمد تيمم باطل مىشود. اين كانّ جمود كردهاند به مطلق الرويت كه گفتيم ظاهرش به مناسبت حكم موضوع تمكن از وضو و غسل است. به جهت او مىفرمايد بر اينكه احتياط، عبارت از اين است كه تيمم را اعاده كند. البته احتياط، احتياط استحبابى مىشود. پس در ما نحن فيه اين تيممى كه كرده بود قبل از صلاة آب آمده بود. و قبل از صلاة، بعد از صلاة هم اگر آن صلاة را خواند در وقت صلاة ديگر كه مىخواست بخواند آب آمد الكلام، الكلام. نقض مىشود. فرصت اگر كم بود، نمىتوانست در آن فرصت وضو بگيرد يا غسل بكند، تيممش مىماند. بعله، يك جا آب مىآيد و فرصت هم هست براى غسل كردن و براى وضو گرفتن، تيمم باطل نمىشود. يك جايى هست صاحب العروه در عروه مىفرمايد كه فرصت هست مىتواند وضو بگيرد، يعنى وضو بگيرد صحيح است غسل كند صحيح است. ولكن نه، تيممش سابقىاش باطل نمىشود. آن كجاست؟ آن در جايى است كه در ذيق الوقت تيمم كند. در ذيق الوقتى كه هست تيمم كرده است. يعنى در اين وقت اگر بخواهد آب داشته بود، غسل مىكرد صلاة بعضش فوت مىشد. لذيق الوقت تيمم مىكند. هنوز نماز را شروع نكرده است آب آمد. اين تيمم منتقض نمىشود. ولو متمكن است، عقلا و شرعا از وضو. چونكه نماز نخواند و گفت من وضو مىگيرم. نماز نخواند گفت من غسل مىكنم. غسلش صحيح است، چونكه امر به شىء نهى از ضدّ خاص نمىكند. فعلش حرام نيست. عقلا هم متمكن است، شرعا هم متمكن است، منتهى عصيان كرده است به ترك الصلاة
مع التيمم فى وقتها. او جايز نيست. با وجود اينكه متمكن است عقلا و شرعا تيمم سابقىاش باطل نمىشود. چرا؟ چونكه گفتيم بر اينكه ظاهر ادله اين است، آن آب پيدا كردن، تيمم سابقى را، از بين مىبرد كه محصور نداشته باشد آن وضو گرفتن و غسل كردن. اينجا خود شارع فرموده است اينجور تمكن فايده ندارد. چونكه در صحيحه زراره فرمود المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت. و اذا خاف الفوت يتيمم. وقتى كه خوف شد، ولو اطلاق دارد آن صحيحه، ولو بداند كه اگر طلب كند به آب مىرسد. مع ذالك اطلاق دارد كه فرمود نه، يتيمم و يصلى. معلوم شد كه شارع آنجايى كه انسان در بعض الوقت آب را پيدا مىكند او را وجدان الماء حساب نكرده است. آن فاقد الماء حساب كرده است كه يتيمم و يصلى. بدان جهت در ما نحن فيه مصداق او است. اگر من بخواهم وضو بگيرم يا غسل بكنم بعض الصلاة خارج الوقت مىافتد و شارع اين وجدان را فقدان اعتبار كرده است. المسافر يطلب الماء مادام فى الوقت و اذا خاف فوت الوقت. يعنى وقت اختيارى كما ذكرنا يتيمم و يصلى. ولو در صورتى كه مىداند طلب كند، اب را پيدا مىكند و بعضى صلاة را در وقتش درك مىكند. مع ذالك فرمود يتيمم و يصلى. پس در ما نحن فيه معلوم مىشود، آن وجدان المائى كه با او بعض الصلاة به خارج وقت مىافتد او در اعتبار الشارع وجدان الماء نيست. بدان جهت در ما نحن فيه تيمم سابقى مىماند و نقض هم نمىشود و الحمد الله رب العالمين.
|