جلسه 1143
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:1143
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1375
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه قدس الله سره مىفرمايد آنى كه در اغسال ذكر كرديم كه اگر اغسال متعددهاى در عهده مكلف بوده باشد، اگر يك غسل بكند به قصد الجميع و آن يك غسل كفايت مىكند. بلكه اگر يكى از غسلها را قصد كند از اغسال متعدده مجزى مىشود از ساير الاغسال. كسى كه مثلا مسّ ميت كرده بود و اين غسل مسّ ميت را نكرده بود مشرف به حج شد، اگر غسلى را براى احرام بكند آن غسل مسّ ميت هم ساقط مىشود. قد تقدم البحث. مىفرمايد اينى كه در اغسال گفته بوديم در تيمم هم جارى است. وقتى كه شخص هم جنب است، هم مسّ ميت كرده است، ولكن متمكن از غسل كردن نيست، كه اگر متمكن بود به غسل كافى بود. الان وظيفهاش تيمم است. مىفرمايد يك تيمم بكند، به قصد الجميع حتى به قصد يكى از اينها تيمم بكند كافى است اين تيمم دومى نمىخواهد. آن اجزاء غسل واحد در مقام انتصال كه اسمش را تداخل در انتصال مىگفتند اين تداخل در تيمم هم جارى است. و اين را مىدانيد تداخل در مسئله اغسال منسوس است. صحيحه زراره در تداخل اغسال وارد شده است و اما تداخل در تيمم منسوس نيست. روايتى در او نيست. و بدان جهت بعضىها فرمودهاند كه در تيمم بايد على القاعده مشىء بشود، چونكه نصى ندارد.
خوب قاعده چه بود؟ قاعده اين بود كه در اغسال دو تا مسلك بود. يك مسلك اين بود كه اسباب اغسال كه جنابت است، مسّ ميت است، حدث الحيض است، حدث النفاس است، اين اسباب اغسال مثل اغسال وضو مىماند كه خروج ريح بود، نوم بود، غير اينها بود. چه جورى كه اين اسباب در وضو تعبد نمىآوردند. وضو حقيقت واحدهاى داشت، كه قصد لوجه و اليدن و مسح الرأس و الرجلين. اينها اسباب بودند. اسباب وجوب بودند. طهارت را مىشكاندند اين اسباب. طهارت از حدث اصغر را مىشكاندند، نقض مىكردند. بدان جهت انسان وقتى كه خوابيد وضوئش نقض شد. بعد كه بلند شد، بعد براى تطهير رفت، به تطهير رفتن حدث ديگرى نمىآورد و وضوء ديگرى هم واجب نمىشود. چونكه حدث الاصغر نقش شده بود به طهارت وضو الان آن وضو نقض شد به آن سبب اول. بايد وضو بگيرد. ده سبب موجود بشود بعد از آن سبب اول يا هيچ موجود نشود، مگر سبب اول. اسم اين تداخل در اسباب بود. اسباب ولو متعدد هستند، ولكن كه جمع شدند، چونكه وضو حقيقت واحده دارد. آن حقيقت واحده صرف وجودش رفع حدث مىكند. وقتى كه وضو گرفت، صرف الوجود وضو موجود مىشود. به حدث رفع مىشود. بعضىها مىفرمودند كه سابقا هم مسلك ما اين بود، اسباب غسل هم همين جور هستند، مثل اسباب وضو هستند. غسل يك حقيقت دارد. كه آن اين است كه غسل البدن اين ماء ترتيبا او ارتماسا. غسل تمام البدن اين عنوان غسل را دارد. اين ماء ترتيبا او ارتماسا. اين سببش مسّ ميت است، جنابت است، حدث حيض است. كسى كه در باب غسل هم مثل باب وضو ملتزم بشود تداخل در اسباب مىشود. شخصى كه جنب شده بود بعد ميتى را مسح كرد آن طهارت از حدث اكبر را كه داشت او منتقض شد به آن جنابت اولى. مسّ ميت ديگر حدث ديگرى نمىآورد. بدان جهت اگر صرف وجود غسل را موجود كرد، طبيعى الغسل را، حدثش مرتفع مىشود. مثل ارتفاع حدث اصغر وقتى كه يك وضو گرفت بعد از آن حدثها.
كسى كه اين مسلك را قائل بشود در تيمم هم بايد قائل به تداخل بشود. چرا؟ چونكه گفتيم تيمم بدل از غسل است در طهارت. بدل از وضو است در طهارت. چه جورى كه، كسى كه چند سبب وضو داشت، موجبات وضو داشت، يك وضو مىگرفت برطرف مىشد، الان هم كه وضو نمىتواند يك تيمم بدل از آن وضو مىگيرد بعد حدثش مرتفع مىشود موقة ما لم يحدث او لم يصب ماء آخر. در غسل هم همين جور است. يك غسل بايد مىكرد. الان كه متمكن از غسل نيست، عوض آن يك غسل تيمم مىكند. يك تيمم كه كرد حدث اكبرها همهاش مرتفع مىشود. بنا بر اين مسلك كه باب اغسال هم مثل باب وضو تداخل در اسباب است نه تداخل در مسببات. آن يك تيمم كافى است. و اما كسى در باب اغسال گفت قياس به باب وضو نمىشود. غسل كه جامع است اين انواعى دارد. غسل جنابت يك نوع از غسل است. غسل حيض يك نوع ديگر است. غسل مسّ ميت يك نوع ديگر است به نحوى كه زن هم حائض بوده است هم جنب بوده است هم فرض كنيد مسّ ميت كرده است سه غسل بر او واجب است. سه نوع از غسل واجب است. خوب قاعده اوليه اين است كه بايد سه غسل كند. ولكن شارع تعبد كرده است به تداخل در مقام انتصال. گفته است اگر يك غسل انتصال بكنى در مقام انتصال همهاش ساقط مىشود. حتى بعضىها گفتهاند بايد همه را قصد كنى. بعضىها گفتهاند كه ظاهر عبارت عروه هم همين جور است يك غسل بكند ولو همه را قصد نكند باز ساقط مىشود. اگر كسى اين مسلك را قائل شد، و اين را من سابقا كرات براى شما عرض كردهام. وقتى كه دو تا فعل من حيث الكم و من حيث الكيف هر دو يكى شدند. مثل نافله صلا الفجر با صلاة الوتر. هر دو ركعت است. هر دو فرض كنيد ركعتش حمد و سوره دارد، ركوع و سجدتين دارد آن يكى هم همين جور است. ولكن اينها را دو طبيعت حساب مىكند كه شارع بگويد دو تا طبيعت است. از خطاب شارع استفاده بشود كه دو نماز مختلف است. بدان جهت از كجا استفاده مىشود؟ يك اشارهاى مىكنم. در روايات دارد كه من قدم نافلة الفجر على الفجر. من اخّر نافلة الفجر على فريضة الفجر. اين مىبينيد كه اگر اينها يك حقيقت بوده باشند اين تقدم و تأخر معنا ندارد. هر كدام اول موجود شده است، او مقدم است. هر كدام بعد موجود شده است او مؤخر است. اين كه مىگويد من قدّم، استفاده مىشود اينها دو طبيعت هستند. دو طبيعت بودنشان در صورتى كه كما و كيفى يكى هستند بالقصد مىشود. مىگويند عنوان قصدى. دو ركعت به قصد نافلة الصبح يك نماز مىشود. دو ركعت به قصد آن صلاة الصبح صلاة اخرى مىشود كه عنوان قصدى مىشود. خوب شما هم كه مىدانيد اغسال اگر تبايع مختلفه باشد همهاشان در كم و كيف يكى هستند. هر غسلى يا ترتيبى است يا ارتماسى. ارتماسىاش يك جور است در همه جا، ترتيبىاش هم همه جا يك جور است. پس اين اغسال عنوان قصدى مىشود. به قصد دو تا مىشود. مثل نافلة الصبح و صلاة الصبح. به قصد دو تا مىشود. خوب گفتهاند بنا بر اين در غسل دليل داشتيم كه شارع مىگفت تداخل در مقام انتصال مىشود. تكليفها متعدد بود. هم غسل مسّ ميت بكن، هم غسل جنابت بكن. هم غسل حيض بكن، اينها تبايع مختلفه بود. شارع آنجا تعبد كرد بدان جهت مىگويند تداخل در مصوبات خلاف القاعده است. قاعده اين است كه هر كدام تكليف انتصال مىخواهد. مثل اينكه فرض كنيد كه انسان يك آيه سجده را خوانده است، رفت به سجده. هنوز از سجده بلند نشده بود، اين آيه سجده را دوباره خواند. اين بايد بلند شود دوباره آيه سجده را براى دومى اتيان كند، سجده تلاوت را. چونكه ظاهر قضيه كه مىفرمايد اذا... من عظائم الله فسجدوا ظاهرش اين است كه بعد از تلاوت سجده واجب است. اين بعد از تلاوت دومى هم سجده واجب است. تداخل احتياج به دليل دارد. تداخل در مصوبات و در مقام انتصال. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست در غسل دليل داشتيم، در تيمم دليل نداريم. بدان جهت گفتهاند در تيمم بايد عوض هر غسلى يك تيمم بكند. كسى كه هم مسّ ميت كرده است، يك تيمم بر مس ميت مىكند، يك تيمم بر غسل جنابتش، يك تيمم هم بر غسل حيضش. سه تا تيمم مىكند. چونكه منتهى تيمم بدل از غسل جنابت كرده است، ديگر وضو
نمىخواهد. چونكه تيمم بدل از غسل جنابت كافى است. اينجور فرمودهاند.
اين مبتنى كردهاند ما نحن فيه را كه اين اغسال مثل وضو است يا مثل اغسال تبايع مختلفه است و اين تداخلشان در مقام انتصال است. نگوييد در غسل وارد شده است، تداخل. خوب اين غسل تداخل را نمىگيرد. تيمم على القاعده مىشود. كما اينكه در غسل اگر دليل وارد نشده بود هر كدام يك غسل مىخواست.
سؤال؟ اگر وضو باشد اسباب است. تبايع مختلفه بشود... مگر خواب با خروج ريح تباين ندارد. جنابت و حيض چه جور است، آن خروج الريح با خواب هم همانجور است. اينها كه حرف نيست.
عرض مىكنم بنا بر اينكه باب تداخل در اين مصوبات بوده باشد هر كدام تيمم مىخواهند، اينجور فرمودهاند. ولكن كما ذكرنا سابقا ما ملتزم به تداخل در مصوبات هستيم و وجهش را هم گفتيم. چونكه امام عليه السلام در موثقه عمار فرمود زنى كه غسل جنابت برايش بود، و در مختصر غسل جنابت مىكرد، حيضش آمد. از امام پرسيد يابن رسول الله غسل حيض را كه حيضش آمد، غسل جنابت را اتيان بكند يا نه؟ فرمود اتيان بكند. اينها اگر حقيقت واحده بودند اين جواب معقول نبود. مثل اينكه فرض كنيد كسى وضو مىگيرد در اثناء وضو ريح از او خارج شد. يابن رسول الله اين وضو را ادامه بدهم يا نه؟ معنا ندارد، وضو را بايد از سر بگيرد. چونكه حدث صادر شد و وضو هم حدث يكى است و رافعش هم وضو است. اگر اين اغسال مثل او بودند، مثل وضو بودند امام روحى له الفدا نمىفرمود كه غسل جنابت را تمام كند. فرمود اين تمام كردن فايدهاى ندارد بر او. مىتواند تمام بكند. چونكه اگر نكند هم در روايت ديگر، در آخر كه حيضش قطع شد، يك غسل بكند او كافى است. چونكه تداخل در اغسال است. ولكن از او استفاده كرديم كه غسل جنابت با غسل حيض دو طبيعت هستند. ديگر فرقى ما بين اغسال نمىشود. روى اين اساس ما گفتيم تداخل در مصوبات. مع ذالك ملتزم شديم يك تيمم كافى است. چرا؟ چونكه گفتيم اين شخصى كه اغسال متعدده بر عهده او هست، يك غسل بكند غسل دومى بعد از آن غسل طهارت از حدث اكبر هست يا طهارت نيست؟ گفتيم طهارت نيست. چونكه يك وضو كافى است. يك غسل كافى است. ولو يك غسل را همه را قصد نكند، يكى را قصد بكند. وقتى كه اينجور شد، پس غسل دومى طهارت نيست و غسل اولى طهارت است و تيمم با اين مقام غسل مىشود فقط در طهارت. چونكه همين جور است يك تيمم بكند از ان غسل اولى مىشود متطهر منتهى موقة لا دائما. بدان جهت در ما نحن فيه مىتواند نماز بخواند. اين در ما نحن فيه تداخلى كه در اغسال گفته بوديم حتى سيد قدس الله نفسه الشريف بناء بر اينكه اينها مصوبات است، تداخلش در تداخل مصوبات است فرمود يك تيمم كافى است، گفتيم او صحيح است. چرا؟ چونكه آنى كه از ادله استفاده كرديم تيمم احد الطهارتين است. در طهارت قائم مقام غسل است. بدان جهت در ما نحن فيه آن روايتى هم كه داشت التيمم بمنزلة الماء گفتيم از او هم استفاده مىشود. چونكه اگر غسل مىكرد اتيمم بمنزلة الماء يعنى به منزله وضو و غسل است. اگر غسل مىكرد با يك غسل، تمام مىشد مطلب ديگر. تيمم هم اگر يك تيمم بكند كافى است. نگاه كنيد چه مىگويم.
آنهايى كه اين استدلال اول ما را قبول ندارند يا متعرض نشدهاند كه تيمم قائم مقام در غسل طهارت است، آنها كه ملتزم شدهاند يك تيمم مجزى است. چرا؟ تمسك به اين صحيحه حمّاد كردهاند كه تيمم بمنزلة الماء. تيمم به منزله ماء است. يعنى اگر ماء وضو باشد به منزله وضو است به منزله غسل باشد، به منزله غسل است. روى اين اساس، اين خالى از خدشه نيست اين استدلال. چرا؟ چونكه ماء مطلق است. جامع طهارت مائيه است. تيمم به منزله جامع طهارت مائيه است. به منزلة الماء جامع طهارت مائيه است. بدان جهت اشكال كردهاند در اين استدلال مشهور كه تيمم بمنزلة طهارت مائيه فايده ندارد. اجزاء غسل واحد حكم غسل است. مختص به اغسال است. بدان جهت تيمم تنزيل شده است منزلة الطهارة المائيه. نه منزلة الغسل. بدان جهت آن اثر اجزاء و انتصال اينها را مىگويم تا بصير
بشويد كه منزّل عليه جامع است نه خصوص غسل است. التيمم بمنزله طهارت مائيه است. اين اجزاء مال طهارت مائيه نيست. مال خصوص اغسال است. كسانى كه به اين اشكال كردهاند به اين استدلال ما راحت هستيم. اين اشكال درست هم بشود ضررى بر ما ندارد. ما استدلالمان بود كه تيمم قائم قام غسل يا وضو مىشود در طهارت. و مفروض اين است كه غسل اولى طهارت است. چونكه غسل اولى را انسان نمىتواند تيمم مىگيرد. اين طهارت مىشود. وقتى كه طهارت شد، غسلهاى بعدى طهارت نبودند، مشروع بودند اتيانشان هم مستحب بود، مجزى بود يك غسل ولكن طهارت نمىآوردند. آنها مثل وضو تجديدى بودند كه طهارت نمىآورند. ولكن مستحب است. روى اين استدلال ما روى اين حرف بود اين استدلال هيچ مناقشهاى ندارد و استدلال، استدلال صحيحى است به نظر قاصر و فاطر ما.
سؤال؟ گفتيم منافات ندارد. او را مىگفتيم كه اين هست ولكن او مانع نمىشود كه اطلاق تنزيل بگيرد. گفتيم مقيّد داريم كه به منزلة الماء قيد خورده است. يادتان باشد حفظ كنيد اينها را.
سؤال؟ اينى كه در بعضى روايات دارد تيمم از بدل از غسل دو ضربت دارد، كه صحيحه محمد ابن مسلم دارد كه حمل بر تقيه كرديم، اين مىگويد سوا است فرقى ندارد. يعنى در كيفيت يكى هستند.
بعد مىماند در ما نحن فيه مسئله ديگرى كه صاحب العروه مىفرمايد. مىدانيد ما در تيمم يك غايتى داشتيم، يك سببى داشتيم. سبب غسل جنابت، سبب تيمم است عند فقدان الماء. نوم سبب وضو است، عند وجدان الماء. سبب تيمم از بدل وضو عند فقدان الماء. يك سبب داشتيم يك غايت داشتيم كه تيمم مىگيرند بر نماز خواندن. تيمم مىگيرم چونكه فردا را روزه بگيرم. اينها غايت بود. تيمم مىگيرم كه قرآن بخوانم. اينها غايت بود. گفتيم غايات تيمم، آنها فقط قصد قربت را درست مىكنند. چونكه تيمم امر عبادى است من كه براى نماز تيمم كردهام قصد قربت درست مىشود. وقتى كه قصد خواندن نماز دارم. يا تيمم كردن، قرآن بخوانم، اين قصد قربت درست مىكند. اما اسباب تيمم كه اسباب وضو و غسل است. اينها گفتيم جايى كه تيمم بدل از وضو واجب است بايد مكلف قصد كند كه تيمم بدل از وضو را مىگيرند. اين بدليت عنوان قصدى است. چونكه به قول ايشان تيمم در وضو و غسل يكى است ديگر. اينجور است يا نه؟ پس كى تيمم بدل از وضو مىشود؟ كه فرمود تيمم وضوئى با تيمم غسلى سوا است. دو تا تيمم فرض كرد. اين معلوم مىشود كه غسل قصدى هستند. دو تا تيمم فرض كرد. فرمود امام عليه السلام اينها دو تا هستند از اين استفاده مىشود مثل صلاة الفجر و صلاة الصبح هستند. يعنى نافلة الفجر و صلاة الصبح هستند. اينها عنوان قصدى هستند. بدان جهت اين بدليت بايد قصد بشود. وقتى كه بدليت بايد قصد شد انسان يك وقت اين است كه هم جنب است، هم فرض كنيد مسّ ميت كرده است، الان مىخواهد تيمم بگيرد. اين مىگويد بر اينكه من تيمم مىگيرم بدل از غسل، يعنى غسل الجناب و غسل مس الميت. دو تا را قصد مىكنم. بعد از تيمم كه تمام شد، يادش مىآيد بابا من غسل جنابت را كرده بودم قبلا. غسل جنابت را قبلا كرده بودم، ميت را بعد مس كردم. بدان جهت در ما نحن فيه براى من فقط غسل مسّ ميت واجب بود. آن غسل مسّ ميت را هم كه نمىتوانم بكنم. چونكه آب ندارم. يا آب ضرر دارد بايد تيمم بكنم و حال اينكه من تيمم هم قصد كردم كه اين تيمم باشد بدل از غسل مسّ ميت و بدل از جنابت. ايشان مىفرمايد كه اين قصد بدليت يكى كه به قول عربها به پشت رفت فايدهاى نداشت، اصل نداشت اين ضرر نمىرساند. چونكه اين مكلف بود به غسل جنابت عند التمكن على اينكه نمىتواند بايد غسل جنابت تيمم بدل از جنابت بكند او را قصد كرده است. منتهى يكى ديگر را هم قصد كرده بود به خيال اينكه جنب هم هست. او اساس ندارد. او ضررى نمىرساند. بدان جهت عمدى كه نكرده است. خيال مىكرد كه جنب هم هست. او ضررى نمىرساند. نه تشريع مىشود، عملش باطل بشود يا كذا مىشود. بدان جهت مىگويد تيممش صحيح است. اما شخصى تيمم بكند بدل از غسل جنابت. كه جنب شدهام. نمىتوانم غسل بكنم تيمم بكنم. بعد كه تيمم كرد، يك كسى گفت كه چكار كردى تو؟
چرا تيمم كردى؟ گفت چونكه بدل از غسل جنابت جنب بودم تيمم كردم. گفت تو عقلت كجا رفته است، با من حمام بودى آنجا غسل جنابت خودت گفتى غسل جنابت كردم، خيلى طول كشيد. تيمم چرا كردهاى؟ ملتفت شد كه جنب نيست. ولكن بعد از آن جنابت مسّ ميت كرده بود. او يادش نبود. و تيمم هم كه كرده است بدل از غسل مس ميت را هم كه قصد نكرده است. آنى را كه قصد كرده بود جنابت، اصل نداشت. آنى را كه قصد نكرده بود او اصل داشت. اين تيمم چه جور است؟ صاحب العروه مىفرمايد اين تيمم محكوم به بطلان است. مگر در جايى كه از باب اشتباه در تطبيق بشود. از باب تطبيق در اشتباه شد اين تيممش صحيح است. انسان يك وقتى از خواب بلند مىشود صلاة صبح مىخواهد بخواند. صلاة صبحش را خواند بعد صلاة صبح معلوم شد كه بابا آفتاب زده بود، اين در خواب بود، اين كه خوانده است صلاة صبح نمىتواند بشود. وقت صلاة صبح تمام شده بود. اين قضا حساب مىشود يا نه؟ اين دو جور است. يك وقت اين است كه اين مكلف كه بلند شد كه نماز صبح بخواند قصدش در صفحه قلبش و در نفسش اين بود كه ان وظيفهاى كه من فعلا دارم او را اتيان مىكنم. آن وظيفهاى كه دارم او را اتيان مىكنم، خدايا تو شاهد هستيم. منتهى خيال مىكند كه وظيفهاش ادا است. آفتاب طلوع نكرده است. در اين صورت نمازى كه خوانده است، بعد وقتى كه معلوم شد آفتاب طلوع كرده بود، اين صلاة صحيح است. مىگوييم حكم مىكنيم كه صحيح است. چرا؟ چونكه اين قصد اجمالى داشت كه آنى كه بر من فعلا واجب است او را اتيان مىكنم. آنى كه فعلا به اين واجب بود صلاة قضا بود. او را قصد اجمالى داشت. منتهى خطا كرده است، آن مأمور به واقعى كه قصد اجمالى به او داشت او را تطبيق كرده است به ادا. اين اشتباه در تطبيق است. يك وقت اين است كه نه، مثل فرض اول است كه آن اصلا خيال مىكرد جنب است، اصل مسّ ميت كرده است يادش نبود. او را اصلا قصد نكرده است. گفته است بر اينكه من تيمم مىكنم بدل از غسل جنابت. بعد او گفت تو حمام بودى با من، خودت گفتى خيلى طول كشيد غسلم، نفسم دارد قطع مىشود. تو جنب نيستى. يك خرده فكر كرد، گفت آخر ما از آنجا بلند شديم آمديم به آن ميت دست زدم. غسل مسّ ميت داشتهام. اين تيممى كه كرده است فايده ندارد. چرا؟ چونكه اشتباه در تطبيق نيست. اين قصد كرده بود خصوص آن غسل جنابت را اتيان كند. قصد اتيان به غسل اينكه وظيفه فعلى من چيست، او را اتيان مىكنم اين قصد را نداشت. قصدش اين بود كه غسل جنابت بكند تيمم بدل از وضو هم نبود. بدان جهت ايشان اينجور مىفرمايد معناى اين عبارت هم اين است، مىفرمايد اذا تيمم بدلا عن اغسال عديده كه فرض اول است، هم غسل ميت بدلا از او، هم غسل جنابت. فتبيّن عدم بعضها. معلوم شد كه جنابت ندارد. صحّه بالنسبت الباقى. تيممش نسبت به مسّ ميت صحيح است. و اما لو قصد معين. قصد بكند فقط تيمم بدل از غسل جنابت را. فتبيّن ان الواقع غيره. معلوم بشود كه جنب نبود كه يادش انداخت رفيقش. ولكن در واقع غير او بود. مسّ ميت كرده بود. فصحته. صحت اين تيمم مبنية على ان يكون من باب الاشتباه فى التطبيق لتقييد. تقييد كه قصد اجمالى ندارد. فقط غسل تيمم بدل از غسل جنابت را اتيان مىكند كه فرض ثانى بود كه مثال زدهام. كما مرا نظايره مرارا. كما اينكه نظاير اين مرارا گذشته است.
تعجب از بعضى فهول است كه در نظايرى كه سابقا گذشته است، همين حرف را در ما نحن فيه كه ايشان مىفرمايد، فرموده است. ولكن اينجا فرموده است در هر دو صورت باطل است. فرقى ما بين صور ديگر و ما نحن فيه نيست. اين مسئله، مسئله سياله است. كسى مىرود به حج، انشاء الله خدا قسمتتان كند. از ميقات احرام مىبنند. از ميقات كه حرام مىبندند عقيدهاش اين است كه حجش، حج استحبابى است، مستطيع نيست. ولكن در دلش اين است كه خداوندا آنى كه وظيفه واقعى من است، قصدش اين است كه آن وظيفه واقعىاش اتيان بشود. منتهى خيال مىكند به حسب فتوا يا به حسب اجتهاد خودش كه وظيفه واقعىاش حج ندبى است. قصد كرد ندبى را. بعد گذشت، گذشت اعمال را اتيان كرد. برگشت از مكه آن صندوق را باز كرد ديد پولهايى بود كه يادش نبود اينها. مستطيع بود. مىگوييم
مجزى است چرا؟ چونكه قصد كرده است كه من وظيفه فعلى را اتيان مىكنم. قصد اجمالىاش اين بود. منتهى خيال مىكرد، اين اشتباه در تطبيق است. اين بعضى فهول اين مسئله را هم دارد در باب حج كه مجزى است. بدان جهت در ما نحن فيه حجش مجزى است. اما اگر كسى تقييد بكند بگويد من حج ندوى اتيان مىكنم به نحوى كه مستطيع هم باشم من از آن حج استطاعتى خوشم نمىآيد. حج ندوى اتيان مىكنم. بعد معلوم شد مستطيع بود حجش باطل است. چونكه معلوم مىشود كه مكلف به حجة الاسلام بود حجى كه اتيان كرده است حج ندوى باطل است و در بحث خودش كه كتاب حج اگر زنده مانديم، عمر وفا كرد، آنجا بيان كردهايم كه ترتّب هم ممكن نيست. كسى بگويد خوب، حجة الاسلام مكلف بود، ترك كرده است امر به حج ندوى دارد. گفتيم اين ترتّب ممكن نيست كه ترتّب ما بين فعلين بوده باشد، بايد بشود. اين فعل حج ندوى با حجة الاسلام يك فعل هستند. فعلا خارجا يكى هستند. بدان جهت اينها ترتّب نمىشود. آن هم بحثش آنجا مىشود. اين هم اين مسئله بود.
رسيديم به مسئله آخرى، آن مسئله آخر اين است كه ولو بعد ملعوم مىشود كه خصوص اين مسئله اهميتى ندارد. مطالبى كه در اين مسئله گفته مىشود آنها مهم هستند. اين را مىدانيد كه فقهاء ما قدما دعوشان اين بود بلكه مشهور، آن علماء متوسطين هم اين بود، وقتى كه كتاب فقه را مىنوشتند آن مسائلى كه منسوس بود آنها را عنوان مىكردند. روى عنوان قرار مىدادند و كتاب را تأليف مىكردند. اين مسئله يك روايتى هست. آن روايت اين است كه، سه نفر در سفر بودند. يكى جنب بود، يكى محدث بالاصغر بود، ديگرى هم مرده بود كه بايد تجهيزش بكنند. اينها در سفر ابى ندارند الاّ به اندازه يكى. يا جنب غسل كند يا ميت را غسل بدهند يا محدث بالاصغر وضو بگيرد. حكم چه مىشود؟ در روايت دارد كه امام عليه السلام فرمود غسل مىكند جنب ميت را دفن مىكنند به تيمم، آن يكى هم كه محدث باالاصغر است آن هم تيمم مىكند. اين مسئله آمده است اينجا. ولكن اين را مىدانيد كسى جايى كه آب فقط مال جنب است. او بايد خودش غسل بكند. چونكه آب دارد، متمكن از جنب است. و تجهيز ميت به تغسيل هم بر او واجب نيست، چونكه ميت آب ندارد. تجهيز ميت هم از ما تركش استثنا مىشود. در جايى كه ماء ماليت دارد مباح نيست بايد از مال ميت تجهيز بشود. تغسيل بشود. مال ندارد، همين جور تيممش مىدهند. كما اينكه اگر كفن ندارد، آنى كه واجب است تكفين است. يعنى ميت را در كفن خودش قرار دادن است. كفن دادن واجب نيست. در تغسيل هم همين جور است. آنى كه واجب است تغسيل است نه اعطاء الماء است. اعطاء الماء واجب نيست، ماء اگر مباح نباشد. ماء مباح كه آنجا ماليت ندارد. آنجايى كه ماء ماليت دارد مثل در آن سفرها، سفرهايى كه سابقا هم آب پيدا نمىشد، آنها نه، اعطاء ماء واجب نيست. بدان جهت مال جنب بود بايد خودش غسل بدهد. اگر ماء مال ميت بود، بايد صرف در غسل ميت بشود. اگر مال محدث بالاصغر است بايد خودش وضو بگيرد. چونكه آب دارد وظيفهاش وضو گرفتن است. ديگرىها آب ندارند به من چه؟! آب ندارند تيمم بكنند. ميت را هم تيمم بدهند.
روى اين اساس در عروه مىگويد اگر آب مملوك يكى از اينها شد، خوب آب را صرف مىكند در حاجت خودش. در غسل خودش اگر غسل جنب است يا در وضوئش اگر محدث بالاصغر است. مال ميت بود، ميت را مىشويند. و كذا اگر آب مال كس ديگر بوده باشد. ولكن فقط به يكى اجازده داده است. گفته است رفيق من هستى تو جنب هستى، به تو اجازه مىدهم از مال من غسل بدهى، اما به اينها اجازه نمىدهم. اين هم مثل او مىشود كه مال مملوك يكى مىشود. مباح به يكى مىشود. انما الكلام در جايى است كه ماء ماء مشترك است. مال همه آنها است يا ماء، ماء مباح است كه رسيدهاند سرش همه هم يك دفعه رسيدهاند سرش. نه اينكه يكى سبقت كرد و ملكش شد. همه يك دفعه رسيدهاند. جايى كه آب مشترك بشود، ما بين اينها يا حياضت دفعة بشود، وافى به سه تا نشود، به دو تا هم نشود، صاحب العروه مىگويد جنب غسل مىكند ميت را تيمم مىدهند محدث بالاصغر هم تيمم مىكند. اين همان عيب
مضمون نص. نص را حمل كردهاند به اين صورت. چرا؟ چونكه جايى كه ماء ملك بشود آنجا جاى سؤال از امام نيست. و يك قرينه ديگر هم دارد كه بعد ذكر خواهم كرد. ملاحظه بفرماييد آن روايت را و كلماتى كه حول اين روايت گفته شده است، تا ببينيم انشاء الله چه مىشود.
|