جلسه 798

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:798
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم تا حال، مرئه‏اى كه ذات وقتيه است؛ تا حال بيان كرديم كه در سه صورت حكم مى‏شود به آن دمى كه مى‏بيند اسفر است و صفت استحاضه را دارد در سه صورت حكم كرديم بر اينكه اين دم، دم الحيض است ولو اسفر است. سفرة است. يك صورت آنجا بود كه دم اسفر را در ايام حيضش ببيند. و السفرة و الكدرة ما رأته المرئه فى ايامها من الدم، فهو حيض. اين يك صورت بود. صورت ديگرى را كه گفتيم حكم مى‏شود به سفرة به انّه حيض، آن وقتى كه مرئه‏اى كه ذات عادت است در تمام عادتش حيض ببيند. ولكن قبل از عادتش هم خون ديده است، خون اسفر.
عرض كرديم كه در اين صورت آن دو روزى كه به عادت مانده است خون اسفر بشود آن لاحق به حيض مى‏شود. السفرة قبل اليومين من الحيض، يعنى نه وقت حيض. حيض يعنى قبل الحيض. قبل از اينكه آن حيض سابقى بوده باشد سفرتى داشته باشد در يومين آن هم لاحق به حيض مى‏شود. جزء حيض مى‏شود. در اين سفرة قبل اليومين كه زن در عادتش حيض ديده است، سفرة لاحق مى‏شود به آن حيض. صورت ثالثه آنجايى است كه تقدم العادت شده است. عادت زن جلو افتاده است. ولكن وقتى كه جلو افتاد، يعنى در آن عادتى كه سابقا داشت، در آن وقت، در او دم حيض نديده است يا همه‏اش را نديده است كه عادتش جلو زده است. در اين صورت هم اگر دم را اسفر ببيند اين دم اسفر كله حيض است. مثل چه؟ مثل اينكه زن عادتش اين بود كه از اول ماه تا چهارم ماه خون حيض مى‏ديد. اين دفعه كه ماه گذشته خون ديده بود، يعنى اين ماه هم اولش خون ديده بود. قبل از اينكه ماه بعدى برسد و وقت حيضش برسد، چهار روز مانده است، خون ديد. خونش هم خون اسفر بود. وقتى كه عادت رسيد، عادتش اصلا خون نديد. خون تمام شد ديگر. تا ماه ديگر. اين در اين صورت تقدم عادتها. عادتش كه چهار روز بود مقدم شده است. اين چهار روز حيض است. ولو استحاضه و به صفت الاستحاضه بوده باشد. كلام فعلا اين است كه ايا يك صورت ديگرى هم هست كه در آن صورت هم خون اسفر حيض بشود، كه صورت رابع بشود يا صورت رابعه‏اى در بين نيست و آن آنجايى است كه اصلا زن در ايام عادتش اصلا خون نديد. پنج روز كه عادتش اين بود از اول ماه حائض بشود، پنج روز منقضى شد. خون نديد. ولكن بعد از پنج روز خون ديد. اتفاقا خونش هم همه‏اش اسفر است يا بعضى‏اش اسفر است. فرق نمى‏كند، همان پنج روز را ديد. همان پنج روزى كه عادتش خون ديدن بود همان پنج را بعد از انقضاء عادت ديد. آن وقت ولكن اين پنج روز را كه ديد يا كلش اسفر است يا بعضش اسفر است. در ما نحن فيه اين حكم مى‏شود كه اين اسفر هم حيض است؟ تأخر العاده، تقدم او تأخر، يا در تأخر دليلى نداريم. آن دليلى كه بود فقط در تقدم بود. در تأخر ما دليلى نداريم كه اسفر حيض بوده باشد. صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف كما ذكرنا فرمود كه فرقى ما بين تقدم و تأخر نمى‏كند. اذا صدق التأخر العادة و تقدم العاده اسفر محكوم به حيض است. ولو از دو روز بيشتر بوده باشد. چهار روز باشد كه فرض كرديم. كلام ما اين است كه اين تأخر را از كجا درست كنيم؟ سه وجه ذكر كرده‏اند بر اينكه تأخر هم حكم تقدم العاده را دارد. عمده همين وجه اولى است كه شروع مى‏كنم. هر چه هست در اين وجه است، اگر تمام شد، تمام مى‏شود والاّ همان سه صورت مى‏شود، صورت رابعه‏اى ندارد دم اسفر.
اين وجه عبارت از اين است، دليل بر اين كه در تقدم العاده اسفر محكوم به حيضيت بود دليلش موثقه سماعه بود كه در موثقه سماعه اين بود كه شخصى، زنى خون مى‏بيند قبل وقتها، قبل از اينكه وقتش بشود، خون مى‏بيند. امام فرمود بر اينكه تترك الصلاة. صلاة را ترك مى‏كند. فانّه ربما يعجل بها الوقت. ربما آن وقتى كه دارد او جلو مى‏زند. زودتر مى‏آيد. اين عرض كرديم، معنايش اين است كه آن وقت حيض جلو مى‏افتد ربما. مى‏دانيد كه تعليل امر عادى است، تعبدى نيست. زن از زنها بپرسيد، تفتيش بكنيد، همه مى‏گويند كه نه اين عاجزا عادت دارد ولكن جلو مى‏افتد يك چند روز. چند روز جلو مى‏افتد ربما تا آن عادت برسد، تمام مى‏شود حيضش. اين يك امر ارتكاضى است. امام عليه السلام وقتى كه تعليل فرمود چونكه امر عادى است، عادت جلو مى‏زند پس بدان جهت موقع ديدن دم، ترك صلاة بكند. چونكه اين ديدن، مثل دين در وقت است. حكم ديدن در وقت را دارد. وقتى كه امام اين را فرمود، به ذهن مى‏زند كه پس تأخر العا ه هم همين جور است. چونكه تأخر العاده هم امر متعارف است. چه جورى كه دم جلو مى‏زند وقتش و كذا تأخير مى‏افتد وقتش، پس اگر تأخير هم بيافتد در آن تأخير هم اگر دم ببيند مثل ديدن دم است در ايام العاده. متفاها عرفى از تعليلى كه در موثقه سماعه، تعليل به امر عادى شده است نه به امر تعبدى. به امرى كه عادى است و تقدم با تأخر در زنها فرقى ندارد. هر دو عادى است. يكسان است. حتى آن تقدم خيلى مى‏شود، تأخر نادر مى‏شود، اينجور نيست. هم تقدم عادى است، هم تأخر عادى است. چونكه همين جور است، بدان جهت فهميده مى‏شود از حكم الامام عليه السلام در آن تقدمى كه فرمود حكم همان وقت را دارد، دم را ديد، ترك مى‏كند صلاتش، از اين فهميده مى‏شود كه تأخر هم همين جور است. اگر در عادت نديد، متأخرا خون ديد آن هم مثل ديدن خون در ايام عادت است. عمده وجه اين است. وجهى كه مى‏شود گفت در ما نحن فيه اعتماد به او كرد، اين متفاها عرفى از موثقه سماعه است كه امام عليه السلام در موثقه سماعه، اينجور تعبير فرمود، فرمود بر اينكه سألته عن المرئه... قبل وقت حيضها، قبل وقت حيضش خون مى‏بيند. قال اذا رأيت اذا الدم قبل وقت حيضها فالتدع الصلاة فانه ربما يعجل به الوقت. چونكه وقت بعضا جلو مى‏افتد بدان جهت اين حكم حيض را دارد. خوب متفاها عرفى اين است كه بعضا هم عقب مى‏زند. پس وقتى كه عقب زد آن حكم دم حيض را دارد.
اين دليلى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود، دليل در ما نحن فيه اين است. در ما نحن فيه گفته شده است كه اين با بعضى روايات منافات دارد. اگر فرض هم بكنيم كه متفاها عرفى اين است، اين با بعضى روايات منافات دارد. اولا مناقشه كرده‏اند كه اين متفاها عرفى اين است، تأخر العاده دو جور مى‏شود. تأخر العاده طهارتا از بدع وقت العاده تأخر پيدا مى‏كند. زن هر ماه، اول ماه دم مى‏ديد، الان نه، سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن. اين هم تأخر عادت است. تأخر عادت يك جورى است كه در ايام عادت دم را مى‏بيند ولكن در ما نحن از بدع آن عادت متأخر مى‏شود. يك وقت همان شقى است كه مثال مى‏زديم كه ايام عادت تمام شد، بعد مى‏بيند. اولا مناقشه شده است كه اين موثقه سماعه اگر اين معنا فهميده بشود كه آن تأخر العادت هم مثل تقدم العادت است، حساب اول عادت است. آنى كه متعارف است، چونكه تقدم العاده يعنى از اول عادت جلو مى‏زند. او اين بود. تأخرى كه متعارف است و اتفاق مى‏افتد مثل تقدم، آن تأخرى است كه از مبداء وقت تأخير بيافتد. اول ماه حائض مى‏شد الان سوم ماه شروع كرده است به دم ديدن. اما ايام عادت سپرى بشود خصوصا كه ايام عادت زن خيلى بشود، مثل هفت روز و هشت روز بشود. هفت روز و هشت روز تمام شده است بعد شروع كرده است به خون ديدن، اين امر متعارفى معلوم نيست باشد. آن را اگر قبول كنيم متعارف است و امام عليه السلام در اين فانّه ربما يعجل به الدم، او را مى‏گويد غايت آنى كه مى‏شود گفت آنى است كه تأخير از اول وقت بشود و اما از تأخير از آخر وقت، نه او شامل نمى‏شود. اين اولا.
آن تأخير از اول وقت را هم نمى‏توانيم ملتزم بشويم. چرا؟ چونكه بعضى رواياتى دارد كه آن بعضى رواياتى كه هست، دلالت مى‏كند وقتى كه ايام حيض تمام شد، ديگر دمى كه ديد حيض نيست. سفرة باشد. دم ايام عادت وقتى كه از زن تمام شد، آن ايام سابقى. آن ايام تمام شد دمى كه مى‏بيند سفرة داشته باشد حيض نيست. ولو ايام عادتش تمام شد، يعنى ايام عادت را خون نديده است يا ديد ولكن در بعضى‏اش ديد. تمام شد. آنى كه بعد العاده مى‏بيند او خون حيض نيست. او چيست؟ يكى از آنها مزمره معاوية ابن حكيم است كه روايت ششمى بود. عن محمد ابن ابى عبد الله كلينى نقل مى‏كند، يعنى محمد ابن جعفر اسدى، عن معاوية ابن حكيم قال السفرة قبل الحيض بيومين فهو من الحيض و بعد ايام الحيض. بعد از اينكه ايام حيض تمام شد فليس من الحيض. او حيض نيست. بدان جهت اين تأخر هيچ صورتش حيض نيست. چه آن صورتى كه بدع الدم بعد ايام حيض بشود يا بدع الدم بعد از يكى دو روز از ايام عادت بشود كه ايام عادت كه تمام شد سفرة باشد حيض است، سفرة.. بعد اگر سفرة افتاد به خارج ايام العادت او ليس به الحيض. اين حيض نيست. اين روايت دلالت مى‏كند بر اينكه سفرة بعد الحيض، حيض نيست و هكذا در معتبره اسماعيل الجعفى كه اسماعيل ابن جابر الجوفى است. روايت چهارمى است. محمد ابن يعقوب عن الحسين ابن محمد. حسين ابن محمد معامر، شيخ كلينى است، عن معلب ابن محمد. معلب ابن محمد بصرى است. از معاريف است، كثير الحديث است، خبرش حجت است. و اينكه نجاشى درباره‏اش گفته است مضطرب الحديث و المذهب او دلالت به تضعيف نمى‏كند. نه مضطرب المذهب بودنش، چونكه ثقه بودن با فساد المذهب منافات ندارد. نه هم مضطرب الحديث، يعنى احاديثش مختلف است. يك جا ته مى‏زند، يك جا سر مى‏زند. احاديثش مختلف است، منسجم نيست. عيب ندارد، آنها دلالت نمى‏كند. آنجور در ذهنش مانده است نقل كرده است.
اينجا دارد بر اينكه يا جور ديگر به او گفته‏اند نقل كرده است. عن ابان، عن اسماعيل جوفى، عن ابى عبد الله عليه السلام قال اذا رأة امرء قبل سفرة قبل انتقضاء ايام عادتها، يعنى در ايام عادت ببيند لم تصلى، نماز نمى‏خواند. چونكه السفرة فى ايام الحيض، حيضٌ. و ان كانت سفرة بعد انقضاء ايام قرئها در اين صورت يا و ان كانت سفرة تامه بخوانيد، و ان كانت سفرة بعد انقضاء ايام قرئها صلت. نمازش را مى‏خواند. هر دو قسم را رد مى‏كند. نه آنجايى كه عادت خون نديده است، بعد شروع كرده است سفرة اسفرا خون ديده است، هم او را مى‏گيرد و هم آنجايى كه عادت از ايامش چند روز به تأخير افتاده است از بدعش. بعد كه ايامش را خون ديده است، آنها حيض است در آن ايام. و اما آنى كه از ايام خارج افتاد سفرة بوده باشد حيض نيست. بدان جهت مى‏گويد اذا رأة المرئه السفرة قبل انقضاء ايام عادتها لم تصلى، نماز نمى‏خواند و ان كانت سفرة، اگر سفرة بوده باشد و ان كانت سفرة بعد انقضاء ايام قرئها صلت، نمازش را مى‏خواند. هر دو صورت را مى‏گيرد.
عرض مى‏كنم بر اينكه اگر آن موثقه سماعه دلالتش درست شد، شخص تصديق كرد آنى را كه دلالت مى‏كند، او تمام شد، اينها معارضه نمى‏كند مثل اين روايات با او. اگر متفاها عرفى اين است، دمى كه قبلا مى‏بيند عادت چونكه احتمال دارد جلو زده باشد ربما، محتمل است عادت جلو زده باشد، بدان جهت بايد دم را به مجرد الرويت ترك كند، متفاها عرفى اين است عادت وقتى كه متأخر شد، به كلل قسمين. چه از اول، چه از آخر. دم را كه مى‏بيند بايد صلاة را ترك كند. يعنى وقتى كه عادت به عقب مى‏افتد خود عادت است. خود عادت است. خود همان وقت است به عقب افتاده است. عنايتا. والاّ حقيقتا كه وقت عقب نمى‏افتد. دم عقب مى‏افتد. ولكن عنايتا مى‏گويد كه وقتم، عادتم جلو زده است. آنى كه عادت كه عبارت از همان عادت وقتيه است، او جلو نمى‏زند. ولكن عرفا گفته مى‏شود بر اينكه آن جلو زده است يا او متأخر شده است. اگر اين شد، او مى‏شود ايام عادت. موثقه دلالت مى‏كند ايام عادت است. جلو زده است يا متأخر شده است. ديگر بعد انقضاء ايام عادتها نه آن ايام عادت است. حكومت دارد او. لسانش، لسان حكومتى است بر اين روايات. اين بعد انقضاء ايام عادتها نمى‏شود ديگر. فى ايام عادتها مى‏شود آن سفرة. اين روايت مى‏گويد بعد انقضاء ايام عادت سفرة همين جور است. اينها منحصر مى‏شود به آنجايى كه زن در ايام عادتش دم ديده است،تمام شده است، بعد از انقضاء ايام عادت دم باز مى‏بيند. ولو قبل از ده روز هم قطع مى‏شود. قبل از ده روز قطع مى‏شود، فرض كلام ما اينجا است. اوصاف حيض داشته باشد همه‏اش حيض است كما سيعطى. اگر سفرة باشد حيض نيست. اين مدلول اين روايت اين مى‏شود. بعد ايام حيض، يعنى ايام حيضى كه حيض ديده است. خصوصا در آن موثقه ابى بصير فرمود بر اينكه اسفرة قبل الحيض بيومين حيض و بعد الحيض بيومين ليس بحيض. مى‏دانيد معنايش اين است كه حيض يعنى همان خون حيض را ديدن كه همان حائض شده است. قبل از آنكه حائض شدنى كه هر ماه داشت، آنجور حائض بشود آنجور حائض شده است. قبل از او هم اگر دو روز خون ببينيد، سفرة باشد او لاحق به حيض است. و اما آن بعد از آن حيض دو روز خون ببيند. اسفرة بعد العادة بيومين. يعنى چه جور قبل از آن حيض كه عادتش است دو روز خون مى‏بيند، متصل به عادت مى‏شود، بعد هم دو روز خون ببيند كه متصل به عادت بشود. نه اينكه خون قطع بشود، بعد از دو روز ببيند. آن معناى روايت نيست. معناى روايت اين است كه حيض تمام شده است، تا دور سفرة مى‏بيند. امام مى‏فرمايد اين حيض نيست. ملتزم مى‏شويم اين روايات موردش در جايى است كه تقدم العاده و تأخر العاده نباشد. چونكه تقدم العاده بشود آن خون در عادت ديده شده است. آنجايى كه تقدم و تأخر عادت نبوده باشد، خون سفرة را ببيند او ليس بحيض. او حيض نيست. هيچ تنافى با همديگر ندارند. عمده موثقه سماعه است، اين استظهار از موثقه سماعه تمام بشود كه در ذهن مى‏زند كه تمام است. چرا؟ چونكه امام عليه السلام حكم به حيض را در آن صورتى كه تقدم داشت وقت، تقدم وقت شد، گفت وقت جلو زده است، حيض است نماز نخواند. همان وقتش جلو زده است. حيض است دمش، نماز نخواند. خوب اگر همان وقت است، چونكه جلو زدن همان وقت مى‏شود، در جايى كه در وقتش نديد خون را بعد ديد، وقتش تمام شد شروع كرد خون ديدن، اين وقتش عقب زده است، همان مطلب است. چه از بدعش عقب بزند، چه از تمامى‏اش عقب بزند. الظاهر و الله العالم هر دو متعارف است در زنها كه ممكن است ايام عادتش سه روز باشد، سه روز خون نديد از اول ماه، وقتى كه روز پنجمى رسيد، شروع كرد به خون ديدن. از او هم بپرسيد چه شد فلانى، خدا، طول عمرت بدهد. مى‏گويد مثل اينكه عقب زده است عادتم. اين همين جور مى‏گويد. اين معناى همين است. چونكه در ما نحن فيه همان تعبير است و همان كلام، همان سلام و همان حكم مى‏شود. و آن حكم عبارت از اين است كه اگر عقب را متأخر بشود اين درست است.
مى‏دانيد عرايضى كه من كردم با فتواى صاحب العروه چه فرق دارد؟ در يك صورت فرق دارد. در آنجايى كه تمام ايام دم را، زن خون ببيند و قبل از ايام عادت هم سه روز، چهار روز خون زرد ببيند كه مجموع اينها نه روز است. چهار روز زرد، پنج روز هم عادت. بنا به فرمايش صاحب العروه اين دم از سر تا پا حيض است. چرا؟ براى اينكه اينها مسلك مشهور را دارند، هر دمى كه منقطع بشود قبل العشره كله حيض است. به سفيدى و سياهى و رنگش نگاه نمى‏شود، روى قاعده... بعضى رواياتى كه ما كان قبل العشرة فهو من الحيض. آنها ملتزم هستند، خواهد آمد تكلم در اين قاعده. آنها ملتزم هستند در ما نحن فيه كه اين حيض است همه‏اش. در اين صورت عرايض ما با فتواى اين مشهور در اينجا فرق كرد. بنا به عرض ما دو روز از آن سفرة حيض است. آن روز اولى حيض نيست. آن دو روزش حيض است. اسفرة قبل الحيض بيومين حيض. چونكه روز سومى است، چهار روز است، آن چهار روز آن دو تا حيض نيست و اين حرف را كه دم العشر قطع بشود به سفيدى و سياهى نگاه نمى‏كند، همه‏اش حيض مى‏شود چونكه اين را ما قبول نداريم. ما آنى كه قبول داريم يا بايد صدق كند تأخر العادت و تقدمها يا بايد صدق كند بر اينكه قبل از حيض دو روز خون زرد ديده است. دو روز باشد، زايد باشد دليل نداريم. اين حرف، فرق ما با حرف مشهور است. بدان جهت ما ملتزم هستيم كه حكم مى‏شود به اينكه دم اسفرى كه هست، دم اسفر محكوم است بالحيض در چهار صورت. صورت چهارمى پيدا مى‏كند. آن صورت چهارمى اين است كه در ايام حيض يا اصلا خون نديده است يا در بعضى‏اش خون نديده است يا در بعض اول متأخرا ديده است يا در دنباله متأخر به مقدارى كه سابقا داشت، پنج روز بود عادتش، آن پنج روز دو روزش اين ماه افتاده است به چيز، يا پنج روز را بعد از تمام پنج روز خوانديد. آن دو روز يا يان پنج روز، سفرة بايد حيض است. چرا؟ چونكه در ايام عادتش است. چونكه عادت بعدا تأخير مى‏كند و تأخير كه كرد مثل اينكه در ايام عادت است، همان حكم را دارد. ما در اين چهار صورت حكم كرديم به حيض بودن دم اسفر و به سفرة نگاه نمى‏شود. آن صورت پنجمى كه دم اسفر ببيند با دم ديگر، يا همه‏اش اسفر باشد، قبل از ده روز منقطع بشود، كه مشهور مى‏گويند حيض است، نه او را ملتزم نشده‏ايم و آنى را كه هم صاحب العروه هم اين را وقتى كه شروع كرد دم سفرة ديدن، اسفر ديدن ولكن از آن چهار صورت نيست به مجرد الرؤيت حكم به حيض نمى‏كند. به مجرد الرويت حكم به حيض نمى‏كند. بايد تعجيل العاده صدق بكند. تأخير العاده صدق بكند كه حكم بكند به حيض بودن.
ولكن وقتى كه بعد تمام شد اين خون زرد، طول كشيد، قبل از ده روز قطع شد، صاحب العروه آنجا مى‏گويد كه حكم مى‏شود كه حيض بود. نه به مجرد الرؤيه. آنى كه به مجرد الرؤيه حكم مى‏شود به حيضيت، آن هم چهار صورت است كه گفتيم. و اما ايشان در پنج صورت حكم كرده است كه حيض است. آن صورت پنجمى را ما ملتزم نيستيم كه آن اين است دم وقتى كه گذشت تمام شد، در ده روز قطع شد، قبل از ده روز قطع شد، اسفر هم بود حكم مى‏شود به حيضيتش. كل دمى كه تراه المرئه و الانقطع على العشره او محكوم به حيضيت است. در صورتى كه ممكن باشد حيضيتش. يك وقت اين است كه اقل طهر فاصله نشده است، يا فرض بفرماييد و نحو ذالك است او هيچ. با عادت تعارض كرده است، آن يك مطلب ديگر. كل ما امكن كونه حيضا فهو حيض. مسلك مشهور اين است روى قاعده امكان. روى قاعده امكان در صورت امكان حكم به حيضيت مى‏كنند ولو اسفر بوده باشد. قاعده امكان را بر اوصاف مقدم مى‏كند. اوصاف اعتبارى ندارد در صورتى كه قاعده امكان مجرا داشته باشد، ولكن چونكه اين مطلب را ما قبول نداريم و بحثش خواهد آمد انشاء الله، زنده مانديم در قاعده امكان همين بحث خواهيم كرد به همين زودى، اينجور بدان جهت در آن چهار صورت حكم به حيضيت مى‏شود و حكم مى‏شود به تحيض به مجرد رؤيت الدم.
مرحوم صاحب العروه حكم مى‏كند به تحيض به مجرد رؤيت الدم در چهار صورت ولكن حكم مى‏كند در پنج صورت. منتهى لا به مجرد رؤيت الدم. ولكن حكم به حيضيت مى‏كند، در آن پنج صورتى كه عرض كردم. اين وجه اول بود كه اگر تمام شد اين تمام است. بدان جهت اينجا انسان در صورت چهارمى احتياط بكند، بلكه در آن صورت سومى هم كه عادت جلو افتاده است، احتياط بكند، بيش از سه روز دم حيض ديده است. در آن بيش سه روز احتياط بكند جايش است، منكر نشويد آن كسى كه گفت احتياط لازم است. جاى احتياط هست ولكن احتياط لزومى يا استحبابى او فقيه خودش مى‏خواهد. چرا جاى احتياط است او؟ سرّش است، ممكن است كسى ادعا كند كه دليل بر اين مطلب موثقه سماعه است. همان موسقه سماعه دليل اين مطلب بود و موسقه سماعه قرينه دارد كه آنجا مراد از دم دم ذات وصف است. كدام قرينه را دارد؟ آنجا دارد، روايت اولى است در باب سيزدهم، آنجا دارد سألته عن المرئه ترّ الدم قبل وقت حيضها. دم را قبل از وقت حيضش مى‏بيند. قال اذا رأة الدم قبل وقت حيضها فالتدع الصلاة. صلاة را ول كند. فانه يعجل به الوقت. فان، فاء تفريع است. خوب قبل از ايام حيض، شروع كرد به دم ديدن. قبل از اينكه ايام عادتش برسد، از آن ايام هم جلوتر زد. از آن ايام كه حيض مى‏ديد، دم مى‏ديد در آن ايام شش روز مى‏ديد، الان هفت روز، هشت روز ديده است. اين زيادتر ديده است قبلا. مى‏گويد بر اينكه فان كان اكثر، اگر از ايامش اكثر بوده باشد، التى كان تحيض فيها، يعنى از آنها بيشتر بوده باشد، او شش روز بود، اين هشت روز است. در اين صورت فان كان اكثر من ايام التى تحيض فيه النحو فالتربس ثلاثة ايام، سه روز صبر كند. يعنى ايامش شش روز بود الان هفتم و هشتم را ديده است. مى‏گويد اين هفتم و هشتم را دست نزند، باز نماز نخواند. محرمات حائض را مراعات كند. اين تربس را ايام استظهار مى‏گويند. بر زن ايام استظهار خواهد آمد اينجا امام عليه السلام مى‏فرمايد كه ايام استظهار را مراعات كند تا سه روز.
گفته مى‏شود كه اين ايام استظهار در صورتى است كه دم ذات لون باشد. چونكه اگر دم ذات لون شد، يعنى اوصاف حيض را داشت، چونكه محتمل است على العشره قطع بشود. اگر على العشره قطع شد، همه‏اش حيض است اين دست نگه دارد و اما اگر ممكن است تجاوز از على العشره بكند كه رجوع به عادتش مى‏كند بقيه استحاضه مى‏شود. دم ذات وصف بشود امر به استظهار جا دارد. و اما اگر اسفر بشود كه گفتيم، بعد اسفر وقتى كه ديد آن به مقدار وقتش فقط حيض است. زايد بر مقدار حيض اعتبار ندارد. وجهى ندارد استظهار بكند. حيض نيست او، اسفرى كه زايد بر عادتش است، حيض نيست. چرا استظهار بكند؟ اين امر امام عليه السلام به استظهار اين قرينه است كه مراد از دم، آن دم ذات وصف است. اين را ممكن است كسى بگويد، ولكن جوابش هم پر واضح است كه نه صدر مطلق است. منتهى غايت الامر به ذيل قيد وارد شده است، آن رواياتى كه خوانديم. اسماعيل ابن جوفى و هكذا آن موثقه ابى بصير كه ما كان بعد الحيض بيومين فليس بالحيض ما كان بعد الحيض ليس بحيض. آنها قيد زده‏اند. اين روايت ذيلش هم مطلق است. صدرش هم مطلق، ذيلش هم مطلق است. منتهى ذيلش قيد خورده است. وقتى كه ذيلش قيد خورد به آنجايى كه دم ذات وصف بشود صدرش در اطلاق مى‏ماند. اين شبهه مى‏ماند، اين شبهه هم جوابش اين است بدان جهت در ما نحن فيه اين وجه اولى به نظر مى‏رسد، به نظر قاصر خوب وجهى باشد كه آنى كه شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف در طهارتش فرموده است كه متفاها عرفى اين است، ظاهر موثقه اين است كه تقام با تأخر فرقى ندارد، وجه ظهور اين است كه تعليل به امر عادى است. وجه ظهور اين است كه تعليل به امر عادى است و آن امر عادى فرقى ما بين تقدم و تأخر در او نيست.
اما وجه ثانى، وجه ثانى كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود، وجه ثانى چونكه مختصر است عرض مى‏كنم. آن وجه ثانى عبارت از اين است كه گفته‏اند خوب در صورتى كه زن در ايام عادتش خون اسفر ببيند كه حيض است. السفرة و الكدرة ايام الحيض، حيض. اينجور است ديگر. وقتى كه اين زن در ايام عادت هيچ نديد. وقتى كه ايام عادتش تمام شد، زرد آمد بيرون. اين به طريق اولى بايد حيض بشود. چونكه اين زرد اگر قبل از دو روز مى‏آمد حيض بود، الان كه بعد از دو روز آمده است، در عروق رحم پر شده است. عروق رحم كه پر شد، قوتش شديد مى‏شود. اين همان اسفر است كه قبل از ايام عادت مى‏آمد، قبل از انقضائش حيض بود. الان كه در بعد از ايام عادت مى‏آيد اين قوتش آن... بيشتر مى‏شود، به طريق اولى بايد حيض بشود. خوب اين را مى‏دانيد كه احكام شرعيه تابع اين حسابها نيست. كه نمى‏دانم در عروق مى‏ماند، جمع مى‏شود. آن عروق پف مى‏كند، وقتى كه پاره شد مثلا شديد مى‏آيد بيرون اينها را نمى‏شود منشاء حكم شرعى دانست. اين وجه ثانى هم درست نيست وجه ثالث وجهى است كه صاحب الحدائق فرموده است. فرموده است از اخبار استظهار كه زن بايد استظهار بكند يا مستحب است استظهار بكند از آنها حكم مقام استفاده مى‏شود و نبيّن انشاء الله فى ما بعد.