جلسه 800
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:800
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام واقع مىشود در زنى كه مبتدعه است، عادت پيدا نكرده است يا عادت داشت آن عادتش بهم خورده است عادت ديگرى پيدا نكرده است كه مضطربه مىگويند. يا در زنى كه ناصيه است، عادتش را نصيان كرده استأ ولو لاختلاف الدم و تكرر الدم مختلفا. اينها اگر خونى را ببينند كه اين خون اوصاف حيض را ندارد، ولكن اين خون محتمل است حين اينكه زن آن خون را مىبيند محتمل است سه روز يا بيشتر ادامه پيدا كند كه اقل الحيض موجود بشود و قبل از عشره منقطع بشود و اين خون هم اگر حيض بوده باشد بين اين خون و حيض سابقى اقل الطهر فاصله شده است. كلام در اين بود كه اين خونى را كه مىبيند وصف استحاضه دارد، زرد است. و احتمال مىدهد سه روز مستمر است، به مجرد الرويت حكم به تحيض مىشود يا نمىشود؟ براى اينكه براى شما مسئله منقح بشود و حقيقت حال در مسئله ظاهر بشود عرض مىكنم بر اينكه كلام در دو جهت است. يك جهت اين است كه زنى خونى را ديده است كه وصف حيض ندارد ولكن شرايط الحيض را دارد. از سه روز بيشتر است. از قبل از ده روز هم منقطع شده است. بين اين دم هم و حيض سابق اقل الطهر فاصله شده است كه ده روز است. آيا خون اينجورى كه شرايط حيض را دارد، فقط وصف الحيض را ندارد، دمش به صفت الحيض نيست. آيا در شرع اين خون محكوم به دم الحيض است يا نه، محكوم به دم الاستحاضه است. يك جهت اين است.
در اين جهت كه جهت گفتيم صاحب العروه در اين مسئله متعرض به اين جهت نشده است، ولكن فتوايى كه در اين مسئله داده است از آن فتوا مبتنى است بر اينكه در اين خون قائل به حيضيت است. خونى كه سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز منقطع بشود و ما بين او و دم سابق حيض سابق اقل الطهر فاصله بشود در اين جهت ملتزم است به حيضيت. اين دم، دم حيض است. اين يك جهت بحث است. كه اين مبتنى است فتواى صاحب عروه در اين مسئله به اين كه اين جهت حيضيت را اختيار كرده است. جهت ديگرى كه بحث مىشود وقتى كه اين خون اينجورى حيض شد، زن ابتداء خون زرد را مىبيند. ما بين ديدن اين خون و حيض سابقى ده روز فاصله شده است. اقل الطهر فاصله شده است. آيا به مجرد ديدن دم زرد كه احتمال مىدهد سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز هم منقطع بشود. به احتمال هم مىدهد كه نه، سه روز مستمر نباشد. همين فردا قطع بشود. آيا اين خون زرد را كه مىبيند محتمل است كه سه روز ادامه پيدا كند و قبل از ده روز منقطع بشود؟ اين دم به مجرد الرويه حكم به حيض مىشود يا نه؟ اين هم جهت ديگرى است. اين ذيل مسئله پانزده كه در عروه است اين جهت است. مع التسالم در آن جهت كه آن خون اگر سه روز مستمر بشود قبل از ده روز قطع بشود، اقل الطهر فاصله بشود او حيض است. كلام در اول الامر است. در تحيض به مجرد الرويت است.
صاحب العروه، درست توجه كنيد اين دو جهت، اين دو جهت از امهات مسائل حيض است كه اگر اين منقح بشود حكم در اكثر مسائل آتيه واضح مىشود. ايشان در اين ذيل مسئله پانزده به اين جهت فقط متعرض است كه آيا به مجرد رؤيت دم زرد اين تحيض مىشود؟ مثل آنجايى كه دم را به صفت ببيند. اينجا ايشان اختيار كرد كه به مجرد الرؤيت
حكم به حيض نمىشود. بايد احتياط كند. جمع كند ما بين وظايف حائض و مستحاضه. تا سه روز. بعد از سه روز ديد كه ادامه پيدا كرد، دم حيض است. از اول هم اگر علم داشته باشد، خاصيت خودش را مىبيند كه خون ببند به زودى قطع نمىشود، در عرض يك روز و دو روز قطع نمىشود. سه روز بيشتر است. اگر از اول بداند كه سه روز مستمر مىشود حيض است. به مجرد رويت حيض مىشود. حكم به حيضيت مىشود. اين را ايشان اختيار كرده است و در مسئله دو قول ديگر است.
قول ديگر اين است كه نه به مجرد اين كه دم اسفر را ديد احتمال داد كه قبل از سه روز قطع بشود، فقط وظايف مستحاضه را اتيان مىكند. اما محرمات حائض نه، حرام نيست. برود در مسجد بنشيند. با شوهرش هر چه كار مىخواهد بكند. محرمات حائض بر او حرام نيست. تا سه روز استحاضه است، به حسب حكم ظاهرى. سه روز وقتى كه گذشت معلوم مىشود كه حائض بود. و اما تا مادامى كه سه روز نگذشته است در حكم ظاهرى استحاضه است. اين هم يك قول. قول سوم اين است كه در حكم ظاهرى محكوم به حيض است. نماز نمىخواهد بخواند، حائض است فعلا. به مجرد رؤيت دم اسود كما اينكه آن شخص آن زن، دم را با... مىديد حكم مىشد به حيضيت اين هم كه دم را ديده است، دم اسفر را، حكم به حيضيت مىشود. كل اين اقوال منوط است كه در آن جهت ملتزم بشويم دمى كه اسفر است، سه روز بيشتر شد. سه روز يا سه روز بيشتر شد. قبل از ده روز منقطع شد، اقل الطهر ما بين آن دم و حيض سابق متخلل شد، آن حيض است. مبنيا بر او كسى كه بنا گذاشته است بر او، مىگويد حكم ظاهرىاش وجوب الاحتياط است. اينجا مىگويد حكم ظاهرىاش را قول دوم استحاضه است، قول سوم اين است كه حكم ظاهرىاش حيض است. چرا اين اقوال را در اين ما نحن فيه گفتهاند؟ لعل و الله العالم نظر صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف در حكم به احتياط اين است كه ما از ادله استفاده نمىكنيم كه اين زن به مجرد الرويه احكام حيض يا استحاضه را بار كند. چونكه اينجور است، مورد، مورد علم اجمالى است. زن وقتى كه اين دم را ديد، علم دارد بر اينكه يا برايش نماز واجب است به طهارت استحاضه، اگر استحاضه بوده باشد، قبل از سه روز قطع بشود. يا واجب است براى او محرمات الحائض كه در مسجد نمىتواند بنشيند. به شوهرش نمىتواند تمكين كند. علم اجمالى دارد. يا آن محرمات حرام است يا صلاة با اين طهارت واجب است. مقتضاى علم اجمالى جمع در اطراف است. هم بايد احكام در مستحاضه را اتيان كند هم، هم تروك حائض را ترك كند، چونكه علم اجمالى منجر است. الظاهر و الله العالم صاحب العروه قدس الله نفسه الشريف اشكال كرده است در استفاده حكم از روايات كه تحيض مىشود يا نه؟ مقتضاى علم اجمالى جمع ما بين وظايف استحاضه و حيض است.
اگر مراد ايشان اين بوده باشد، اين حرف درست نيست. چرا؟ چونكه سابقا گفتيم كه اين علم اجمالى منجز نيست. چرا منجز نيست؟ براى اينكه اين زن مىتواند استسحاب بكند عدم الحيض را. قبل از اينكه من اين خون را ببينم من كه حائض نبودم. نمىدانم الان حائض شدهام يا نه؟ الان استسحاب مىكند عدم الحيض را. مىدانيد كه تمام بالغين و عاقلين مكلف به صلاة هستند الاّ الحائض فى زمن حيضها. اينجور است ديگر. اذا دخلت الوقت، اذا ذالت الشمس وجبت لصلاتها. براى در حق همه. مقتضاى اطلاق و عموم است. از اين زن حائض خارج شده است وجبت لصلاتان الاّ كانت مرئة حائضه. استسحاب مىگويد تو حائض نيستى، بايد نماز بخوانى. ديگر وجوب صلاة اثبات شد. و هكذا عموماتى داريم كه دلالت مىكند بر حليت الوقت الا زمان الحيض من الايت و الروايات. رواياتى داريم، ترغيب الى المساجد و المشى الى بيوت الله الاّ كان اذا شخص جنبا و الحائض. استسحاب مىگويد اين حائض نيست، برو مسجد. اصل وقتى كه در مصداق مشتبه جارى شد، آن مصداق مشتبه را طهارتا داخل تحت العام مىكند و اخرى تحت عنوان مخصص مىكند. در ما نحن فيه استسحاب عدم الحيض جر مىكند اين زن را از تحت حائض بودن و داخل مىكند در آن باقى عموم. چونكه بر همه واجب است، الاّ الحائض. اينكه زن است از همه است، حائض هم نيست بالاستسحاب. نمازش را بايد بخواند. اين معارضه ندارد به استسحاب عدم الاستحاضه كما تطهر. كه اصل اين است كه اين زن الان استحاضه نشده است. چونكه استحاضه اثر خاصى ندارد الاّ چه چيز؟ الاّ طهارت خاصه. بر مستحاضه كه نماز واجب است، چونكه حائض نيست. نه اينكه مستحاضه است. چونكه حائض نيست نماز واجب است. استحاضه، مثل آن زنى كه اصلا دم ندارد. چه جور بر او واجب است، چونكه اصلا دم حيض ندارد، بر اين هم واجب است چونكه دم الحيض ندارد. پس استسحاب عدم الحيض گفت نماز واجب است. استسحاب عدم استحاضه اين است كه طهارت خاصه به تو واجب نيست چونكه غسل بكنى براى هر دو نماز يا براى صلاة صبح يا براى هر صلاتى يك وضو بگيرى اين طهارت بر تو واجب نيست. گفتيم اين اصالت عدم استحاضه واجب نيست. چرا؟ چونكه اين زن قطع دارد كه نمازش بدون آن طهارت خاصه باطل است. اين زن كه امرش مردد است كه دم اسفر دم حيض باشد، يا دم استحاضه بوده باشد قسم حضرت عباسى مىخورد كه نماز بخواند بدون طهارت استحاضهاى، آن نماز باطل است. يا حائض است باطل است، يا مستحاضه است اصلا طهارت نگرفته است. چونكه علم تفسيرى دارد به بطلان صلاة بدون اين طهارت، بدان جهت اصل در صورتى جارى مىشود كه شك بوده باشد. علم دارد چونكه اثر نسبت به طهارت صلاتى است. علم دارد كه صلاتش بدون آن طهارت باطل است.
سؤال؟ بر مستحاضه وجوب روزه نيست، بر حائض وجوب روزه است، مستحاضه كه روزه مىگيرد، چونكه حيض ندارد. نه اينكه مستحاضه است. استحاضه موضوع هيچ حكمى نيست. نه در روزه، نه در غير روزه. موضوع وجوب الصلاة و وجوب الصوم زنى است كه حائض نباشد. زن است بالوجدان، ديگر مفروض كلام است. حيض است، احكام زنى را دارد كه حائض نيست. منتهى به صلاتش بايد طهارت را بگيرد، چونكه قطع دارد كه نماز بدون اين طهارت باطل است. اگر اينجور حرف شيخ قدس الله، يعنى حرف صاحب العروه مبتنى بر اين باشد كه احتياط واجب است، نه احتياط واجب نيست. و از اينجا معلوم شد بر اينكه قول كسانى كه مىگويند وظيفه استحاضه را عمل مىكند، وجه اينكه مىگويند وظيفه مستحاضه را عمل مىكند تا سه روز معلوم شد، چونكه استسحاب را، سؤال؟ او خارج از بحث ما است. در ذيل مسئله پانزده كه مفروض اين است كه دم وصف ندارد. دم اسفر است، كلام در آن دم است.
عرض مىكنم بر اينكه از ما ذكرنا معلوم شد، چه جور معلوم شد، كه اين زن بايد وظيفه استحاضه را عمل كند. چرا؟ چونكه استسحاب گفت تو حائض نيستى. محرمات حائض تسريع كرده است قائل من محل. محرمات حائض بر او حلال است، چونكه استسحاب گفت حائض نيست. ولو وجهش را نفرموده است، ولكن معلوم است كه مرادش اين است كه حائض نيستى و احكام حيض مرتفع مىشود. آن وقت بر اينكه نماز بايد بخواند. نمازش هم كه علم دارد بلا طهارت باطل است، بايد طهارت بگيرد. بدان جهت اين شخص مىگويد تا سه روز، تا حالش معلوم بشود وظايف استحاضه را عمل بكند. تروك حائض بر او حلال است. اما آن كسى كه مىگويد اين شخص به مجرد الرويت الدم حائض است. به مجرد رؤيت دم كه احتمال مىدهد استمرارش را حائض است. چرا؟ چونكه استسحاب بقاء دم مىكنيم. چونكه بنا شد، كبرى را قبول كرديم. دم اسفر سه روز مستمر بشود و قبل از ده روز قطع بشود و اقل طهر بين آن دم و بين دم سابق فاصله بشود، اين حيض است. اين را قبول كرديد، كه اسمش قاعده امكان است كه خواهد آمد انشاء الله. وقتى كه او را قبول كرديد شما كه او حيض است، اين به مجرد رؤيت الدم احتمال مىدهد كه سه روز مستمر بشود. لا تنقض اليقين بالشك. استسحاب در امور استقباليه هم جارى است. الان كه يقينا دم هست، استسحاب مىگويد اين دم هست، هست، هست... تا سه روز تمام بشود. بلكع بعدش هم هست. خوب صغراى قاعده امكان را، صغراى آن كبراى كلى را كه اين دم، دم مستمر الى ثلاثة ايام است اين را اثبات كرد. وقتى كه اين را اثبات كرد، حكمش مترتب مىشود، حكم مىشود بر اينكه چه جور اگر علم وجدانى داشتيم عروه فرمود، اگر بداند اگر سه روز مستمر مىشود حيض است، استسحاب علم است، علم تعبدى است. لا تنقض اليقين بالشك. بگو كه نه، باقى است. شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف در طهارتش در بحث حيض، اشكال فرموده است در اين استسحاب. فرموده است كه نه، اين استسحاب جارى نيست. در اين استسحاب حجيتى، اصلا مورد ندارد. چرا؟ چونكه ما استسحاب مىكنيم عدم حدوث الزايد على ما حدث. يك روز خون درآمده است، اين را مىدانيم كه يك روز خون درآمده است، اين را نمىدانيم كه زايد بر اين درمىآيد يا نه؟ استسحاب مىگويد در نمىآيد. اين فرمايش از شيخ قدس الله نفسه الشريف تعجب است. چرا؟ چونكه يا شيخنا اگر عدم خروج سابقى را كه سابقا از اين دم حيض، دم خارج نشده بود دم، نه دم حيض. سابقا از اين خارج نشده بود اصلا، آن عدم خروج دم را استسحاب مىكنيد، آن كه به خروج منقطع شد. يك روز خون ديد. اين خون است ديده است. آن عدم خروج دم را كه نمىتوانيد استسحاب بكنيد. ولكن حالت فعليهاى كه در فضاى فرجش خون است، زن به اين حالت استسحاب مىگويد كه الان كه اين حالت را دارد تا سه روز مىماند. معناى توالى ثلاثة ايام هم همين است. آنى كه ما از ادله استفاده كرديم اين بود كه رؤيت واحده تا سه روز مستمر بشود. اين بود ديگر. چونكه الان اگر در فضاى دمش خون است، اين اگر تا سه روز مستمر بشود يك وجود است. يك رؤيت است. نه اينكه لازمهاش يك رؤيت است. نه اينكه لازمه عقلىاش يك دم است. خودش يك دم است. اگر اين مستمر بشود مصداق دم واحد است. مصداق رؤيت واحد است. نه اينكه لازمهاش دم واحد و رؤيت واحد است. اگر خودش مستمر بشود، خودش رؤيت واحد است و خودش دم واحد است، چونكه مستمر است. استمرار مطابق با وحدت است كما ذكرنا. خوب در ما نحن فيه استسحاب مىشود بقاء حالت، اين سه روز مىماند. چهار روز مىماند. هر چه خون ببيند حيض است از ابتدا. اگر بنا بوده باشد كسى آن قاعده را، جهت ثانيه را قبول كند و بگويد بر اينكه، دم سه روز مستمر شد، قبل از ده روز قطع شد، اقل الطهر فاصله شد او حيض است، بايد بنا بگذارد بر اينكه، بنا بگذارد دم به مجرد الرويت كه استمرار داد اين حيض است.
اين كه شيخ فرموده است، اين استسحاب جارى نيست والاّ لنحتج الى قاعدة الامكان. اگر اين استسحاب بقاء ثلاثة ايام جارى بشود ديگر به قاعده امكان احتياجى نداريم. معلوم شد كه احتياج داريم. چونكه اين استحاب بقاء الدم الى ثلاثة ايام موضوع قاعده امكان را اثبات مىكند. قاعده امكان كما سيعطى قاعده امكان احد الامرين است. يكى از امرين اين است كه زن دمى ببيند، بيشتر از سه روز به وصف الحيض و كمتر از ده روز، و اقل الطهر فاصله بشود بين او و بين الحيض السابق، قاعده امكان موضوعش اين است كه اين حيض است. استسحاب بقاء دم الى ثلاثة ايام موضوع اين را اثبات كرد. البته قاعده امكان منحصر به اين نيست. يك تكه ديگر دارد كه آن تكه ديگر را هم انشاء الله بيان مىكنيم. غرض اين است كه نه، در ما نحن فيه استحاب بقاء حالت جارى است و اثبات مىكند. بدان جهت كسى ملتزم بشود به قاعده امكان يعنى به حيضيت در جهت ثانيه ملتزم شد، على ما سنه بيّن، او بايد بگويد به تحيض به مجرد الرويه. دم ولو اسفر باشد به مجرد الرويه، متحيض مىشود. منتهى ايشان چونكه در عبارت احتياط فرموده است خوب به احتياط دست نمىزند. لازم نيست انسان فتوا بدهد به استحاضه بودن. احتياطى كه زده است، انسان دست نمىزند. فرموده است بر اينكه احتياط اين است كه جمع كند، احتياط على حسن الحال. منتهى احتياط آن وقت احتياط واجبى در آن عبارت احتياط واجبى است، چونكه فتوا ندارد. عيبى ندارد، احتياط واجبى را در وجوبش گذاشتهاند. اين اشكالى ندارد. چونكه فتوا دادن بر فقيه گفتيم واجب نيست. خلاف واقع را گفتن كه او را به خطا بياندازد او جايز نيست. امر به احتياط كرده است. ثم كلام واقع مىشود، اسّ الكلام و اساس الكلام، واقع مىشود در اينكه حكم به حيضيت مىشود ابتدا. كلام واقع مىشود در خود كبرى، آن جهتى كه گفتيم. از عبارت عروه يعنى از فتواى عروه كه امر به احتياط كرده است، اذا ثلاثة ايام الاّ اذا علم الاول فى الاستمرار از او معلوم مىشود كه به اين جهت ثانيه، صاحب العروه معتقد و ملتزم است كه دم در جهت ثانيه حيض است. منتهى به مجرد الرويه حكم به تحيض مىشود اين اشكال دارد. از اينجا معلوم شد كه آنهايى كه در ما نحن فيه در اين فتواى عروه اشكال كردهاند و گفتهاند اين مبتنى به قاعده امكان است و... نه، قاعده امكان در آن كبرى است. اين فتوا مبتنى است بر اينكه به تحيض دليل نداريم. اين فتواى در ما نحن فيه بعد الفراغ از قاعده امكان، بعد از فراغ او مبتنى بر اين است، بر اينكه بر استمرار الى ثلاثة ايام كه معتبر است در جريان قاعده امكان او محرز نيست. بدان جهت گفتيم كه به اصل موضوع احراز مىشود.
صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشريف فرموده است از خود روايات استفاده مىشود. از خود روايات استفاده مىشود كه مبتدعه به مجرد اين كه دم را ديد، ولو دمى بوده باشد فاقد الوصف، احتمال داد استمرارش را ثلاثة ايام حكم به حيض مىشود. اين هيچ فرقى نيست. آن كدام روايت است اينجور استفاده مىشود، آن معنا؟ اين روايتى است كه ايشان قدس الله نفسه الشريف در مقام بيان فرموده است. اين روايتى است كه سابقا خوانديم، آن روايت، روايت سماعة ابن مهران بود در باب چهاردهم از ابواب الحيض. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن احمد ابن محمد، عن عثمان ابن عيسى، عن سماعة ابن مهران، قال سألته عن جارية البكر، اول ما تحيض فتعقد فى الشهر يومين و فى الشهر ثلاثة ايام، يختلف عليها، لا يكون تمسها فى الشهر عدة ايام سوا. ايشان اينجور فرموده است. قال فلها عن تجلس و تدع الصلاة مادام تَر الدم. اين وقتى كه خون ديد اينجور زن، صلاتش را ترك كند تا ده روز. امام عليه السلام در اين روايت به مجرد رؤيت الدم حكم به حيض كرده است. تفسير نداد كه خونش زرد است يا غير زرد. مطلقا فرمود. احتياج به استسحاب و اينها نداريم. اين خود اين روايتى كه در مبتدع است به اين معنا دلالت مىكند. بعضىها روايات ديگر را ملزم كردهاند كه آن روايات ديگر هم كانّ مثل روايت سماعه است. و بعضىها رواياتى را ملزم كردهاند كه او مختص به مبتدعه نيست. كل مرئة. كل مرئة اگر دمى را ببيند به مجرد الدم حكم مىشود بانّه حيضٌ، وقتى كه احتمال استمرار داد. يكى از آن روايات، بلكه عمده روايت اين است اين صحيحه عبد الله ابن مغيره است. در باب پنجم از ابواب النفاس است. محمد ابن، روايت اولى است، محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن ابى عبد الله. يعنى محمد ابن جعفر اسعد كوفى، عن معاوية ابن حكيم عن عبد الله ابن مغيره عن اب الحسن عليه السلام، فى امرئة نفسة و ترك فى الصلاة ثلاثين يوما. زن نفاس ديد، زن بچه زاييد سه روز خون ديد و اتفاقا نماز هم نخواند. ثم طهرة بعد از آن پاك شد ثم رأة الدم بعد ذالك. دوباره دم را ديد. در اين دم ثانى وظيفهاش چيست؟ قال تدع الصلاة. نماز را ترك مىكند، لانّ ايام الطهر، ايام طهر كه بايد بين حيض و نفاس فاصله بشود، لانّ ايام الطهر قد جازة مع ايام النفاس. چونكه نفاس هم مثل حيض است. چه جور ما بين حيض بايد اقل طهر فاصله بشود، ما بين حيض و نفاس هم بايد اقل طهر فاصله بشود. امام فرمود اين سى روز نماز نخوانده است، ايام طهرش با نفاس گذشته است. الان كه دم مىبيند، به مجرد الدم، اقل الطهر فاصله شده است. ما بين اين دم و ما بين نفاس سابقى و احتمال استمرار هم هست. دم مىبيند سؤال از احتمال استمرارش است والاّ بداند كه همين جا قطع مىشود كه او چيزى نيست. امام عليه السلام مىفرمايد به مجرد الرؤيت صلاة را ترك مىكند. نمىفرمايد روحى له الفدا، رنگش چه جور است، زرد است يا قرمز است؟ استبصال نمىفرمايد. بلكه علت مىگويد. لانّ ايامها، ايام الطهر قد جازة مع نفسها. تعليل اقتضى مىكند هميشه اقل اطهر از حيض سابقى گذشته باشد و زن دمى را ببيند كه احتمال بدهد اين سه روز مستمر مىشود لا يكون الحيض الاّ اين كه ثلاثة ايام بشود مستمر و قبلة عشرة ايام منقطع بشود اين محكوم مىشود به حيض. آيا اين روايت دلالتش تمام است، معارض ندارد يا نه؟ اينها را در جهت ثانيه بحث خواهيم كرد. چونكه ادله قاعده امكان از آسمان نيامده است، محتمل است همين روايات بوده باشد. كما اينكه بعضىها استدلال كردهاند به قاعده امكان دليلش همين روايات است. اين روايات را در جهت ثانيه بررسى خواهيم كرد.
آن وقت مىماند اينكه كسى به ما اشكال بكند، خوب شما كه به اين قاعده ملتزم شديد، مىگوييد به مجرد الرويه حكم به حيض مىشود، چونكه استسحاب مىكنيد تا سه روز مستمر مىشود اينجا يك استسحاب ديگر هم هست. استسحاب اين است كه ده روز مىگذرد. اگر بنا است كه اينجور استسحاب به درد بخورد استسحاب مىكنيم كه اين ده روز را هم مىگذرد. بايد ده روز نگذرد آخر. اين ده روز را مىگذرد اين مخالف با استسحاب است. اين توهم است. اين قابل ذكر نيست. گفتم به جهت اينكه بصير بشويد. اين استسحاب بقائه الى بعد العشره جارى است، لا شبهة بر اين استسحاب جارى است. يعنى فى نفسه مورد استسحاب است. ولكن با استسحاب بقاء ثلاثة ايام معارضه نمىكند. چونكه تجاوز دم از عشر اثبات نمىكند كه دم از اول حيض نيست. اثبات مىكند كه دم در منتهى حيض نيست. يعنى بعد از ده روز يا بعد از هفت روز يا بعد از شش روز. در بحث استحاضه انشاء الله خدا توفيق داد بحث خواهيم كرد. اين استسحاب بقاء دم بعد العشر منتهى را خراب مىكند. مىگويد كه دم بعد از عشر يا بعد از سته يا سبع حيض نيست. اما از اول حيض نيست اين كار را نمىكند. مىگويد من اين كار را نمىكنم. بدان جهت استسحاب بقاء ثلاثة ايام مىگويد در ابتداء حيض است. با انتهى كار ندارد. مىگويد به مجرد اينكه ديده است حيض است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر كسى ملتزم شد به آن جهت ثانيه ملتزم بايد بشود بر اينكه به مجرد الرويه حيض است. قاعده امكان يك شاخهاش اين بود كه دم سه روز مستمر بشود. دم اسفر باشد. قبل از ده روز قطع بشود. اقل طهر فاصله بشود ما بين او و ما بين حيض سابقى. اين قاعده امكان در حيض مستقل است. يعنى در دمى كه امكان حيض مستقل دارد. و اما در جايى مىدانيم دم، دم حيض مستقل نمىتواند بشود. امرش داير است استحاضه بشود يا ملزم به حيض بشود. مثل چه؟ مثل اينكه زنى، پنج روز خون ديد كه فاقد وصف است. بعد سه روز خون ديد كه واجد وصف است. اوصاف حيض را دارد. مجموعش مىشود هشت روز. امر داير است اين پنج روز اول كه فاقد وصف است استحاضه بشود فقط سه روز حيض است و امر داير است كه ملزم به او بشود. آنهايى كه قاعده امكان را مىگويند، مىگويند ملزم مىشود. اينجا زردى و سرخى و اينها نگاه نمىشود. هر وقت دمى مردد شد ما بين اينكه استحاضه است يا ملزم به حيض است، كه مىتواند ملزم به حيض بشود ما كان قبل العشرة فهو حيض، بدان جهت فرض بفرماييد كه زن حتى اينها را ذى العاده مىگويد. مىگويند ذى العاده اگر قبل از عادتش سه روز، چهار روز خون زرد ببيند، بعد در عادتش كه پنج روز است خون قرمز ببيند. زرد يا قرمز، چونكه عادت مدخليتى ندارد. مجموعش مىشود نه روز. مىگويند نه روز همهاش حيض است. بدان جهت اگر در تحيضش اشكال بود.
آن قسم خامسى كه ما بين ما و ما بين صاحب العروه فرق داشت اين بود، صاحب العروه ملتزم است كه چهار روز خون ديد، بعد هم عادتش پنج روز بود. پنج روز هم خون ديد. آن چهار روز همان زرد بود. پنج روز هم زرد بود، همهاش حيض است. پنج روز سرخ بود، آن چهار روز زرد بود. همهاش حيض است. پنج روز خون ديد در عادتش، بعد از پنج روز، چهار روز ديگر خون ديد. زرد ديد، همهاش حيض است. كل ما تراه قبل العشره، حتى ذى العاده. اينها ملتزم هستند. مىگويند كل دمى كه مردد شد بين الاستحاضة و الحيض، ملزم به حيض است. او حيض است به قاعده امكان. قاعده امكان دو تا فرض دارد. يكى دم مستقل كه مستقل بشود، يكى اينكه ملزم بشود به آن حيضى كه ديده است. كلام اين است در جهت ثانيه ما يك قاعده امكانى داريم كه دو تا پر داشته باشد. هم او را حيض كند، هم اين را حيض كند. اينجور قاعده امكانى در شرع ثابت است يا قاعده امكان يك پر دارد. فقط اين طرفش كه حيض مستقل قاعده دارد. حيض مستقل قاعده ندارد. او تابع اوصاف است. وصف حيض را داشت ملزم به حيض مىشود، نداشت مستحاضه است، قبل باشد، چه بعد باشد. الاّ در قبلى كه قبل به دو روز باشد، گذشت مسئلهاش. بدان جهت در ما نحن فيه كلام اين است، ما قاعده امكانى داريم كه دو پر داشته باشد. هم ما بين الدم و دم حيض و دم مستحاضه حكم به حيض بكند، آن دومى هم در آنجايى كه حيض مستقل مىدانيم نيست، چونكه اقل طهر فاصله نشده است. ولكن ممكن است ملزم به حيض بشود يا استحاضه بشود. آنجا هم حكم به حيض مىشود. اين دو تا پر ثابت است، يا قاعده امكان در يك پر ثابت است، يا هيچ كدامش ثابت نيست.
بحث در اين جهت ثانيه در اين واقع مىشود كه آيا همين جور قاعده امكانى ثابت است در شرع يا ثابت نيست؟ از اينجا معلوم شد كه مراد از امكان چيست. كل دم امكان كونه فهو حيض. قبل از اينكه اين قاعده را معنا كنم براى شما نكتهاى عرض كنم. اينها كه قاعده امكان را قائل هستند، نمىگويند قسم حضرت عباسى اين دم، دم حيض است. اين را نمىگويند. اين را كسى ادعا نكرده است. اين را فقط از كلام شيخ و بعضى ديگر گفتهاند ظاهر مىشود. اين را كسى ادعا نكرده است. چرا؟ براى اينكه اين شرايطى كه بر دم حيض گفتيم، سه روز كمتر نباشد، قبل از ده روز قطع بشود، ما بين او و ما بين دم حيض سابق اقل طهر فاصله باشد مقتضاى شرايط است كه اگر اين شرايط يكى نشد، يا دم حيض نيست، در واقع دم حيض نيست، يا اينكه در اين ابتداء دم حيض نيست يا در انتهى دم حيض نيست. چونكه ده روز را گذشته است و اما معنايش اين نيست كه هر دمى شرايط را داشت او حيض است. آن ادلهاى كه به ما شرايط حيض را گفته است، او گفته است كه حيض بدون اينها نمىشود. نه اينكه اينها شدهاند، دم سه روز بيشتر شد، قبل از ده روز قطع شد خودش هم اقل طهر فاصله شد، او حيض است. اين را نگفتهاند. طرف صدر را گفتهاند كه اينها نباشد ولو يكى، دم، دم حيض نيست. يا در ابتدا، يا در انتهى. بدان جهت ما در ما نحن فيه مىتوانيم اين شرايط نباشد بگوييم قطعا حيض نيست، فى علم الله، فى حكم الشارع. و اما وقتى كه شرايط موجود شد نمىتوانيم بگوييم حيض است. اين را به ما دليل نگفته است. مىگويند قاعده امكان، قاعده متسيده است از ادله كه از او استفاده مىشود كه نه، اگر شرايط شد دم محكوم به حيض است. حكم ظاهرى است. دم اگر شرايطش موجود شد، حكم به چه چيز است؟ حكم به حيضيت است. منتهى دم وقتى كه شرايطش موجود شد وظيفه اين است كه حائض است. به اعمال حائض عمل كند. آيا اين قاعده امكان بعد از اينكه معلوم شد اصل المطلب اين مراد از امكان چيست و ادله كدام است، انشاء الله مىماند براى فردا.
|