جلسه 802

* متن
*

موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:802
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در رواياتى بود كه از آن روايات استفاده شده بود قاعده امكان. در آن موردى كه زن دم را اصفر ديده است. ولكن سه روز دم استمرار داشت. و قبل از ده روز قطع شد. و بين اين دم و حيض سابقى ده روز اقل اطهر فاصله شده است. يا زن كه حائض بود قبل از اينكه از ايام دمش ده روز بگذرد دمى را ديد كه اصفر است. اين دمى را كه ديده است اصفر است چونكه قبل از ده روز است و قبل از ده روز قطع مى‏شود ملزم مى‏شود به حيض قبلى. كلام در اين اعتبار قاعده امكان بود، به اين قاعده امكان به رواياتى تمسك كرده‏اند، كه آن روايات بعضى‏ها وارد شده است در مطلق المرئه اعم از اينكه ذات العاده بشود، مبتدعه بشود، مضطربه بشود يا فرض بفرماييد ناصيه بشود. فرقى نمى‏كند. در مطلق المرئه وارد است كه عمده در اين روايتى كه در مطلق المرئه وارد است، عمده يك روايت است كه من حيث السند صحيحه است و او را تعبير مى‏كنند بر اينكه صحيحه يونس ابن يعقوب. در اين صحيحه يونس ابن يعقوب اينجور است، در باب ششم از ابواب الحيض. روايت دومى است. كلينى قدس الله نفسه الشريف عن على ابن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن يونس ابن يعقوب. سند صحيحه است، قال لابى عبد الله عليه السلام. المرئة ترَ الدم ثلاثة ايام او اربع. قال تدع الصلاة. صلاة را ترك مى‏كند. قلت فانّها ترَ الطهر ثلاثة ايام اربع. سه روز طهر مى‏بيند يا چهار روز. قال تصلى نماز مى‏خواند. قلت فانها ترَ الدم ثلاثة ايام او اربع. قال تدع الصلاة. قلت فانه ترَ الطهر ثلاثة ايام او اربع، تا آخر حديث. وجه استدلاله به آن جمله اولى است. سائل كه سؤال كرد، يونس ابن يعقوب يابن رسول الله المرء ترَ الدم ثلاثة ايام او اربع، امام عليه السلام جواب فرمود بر اينكه تدع الصلاة. صلاة را ول مى‏كند استبصال نفرمود اين مرئه ذات العادت يا مبتدعه است، مضطربه است، ناصيه است، خونش زرد است، يا خونش سياه يا حمرة دارد. سؤال نفرمود. فرمود آنجور سؤال كرد امام فرمود كه در اين صورت تدع الصلاة. صلاة را ول مى‏كند. بعد اين سائل يك سؤالات ديگرى كرد كه آن سؤالات ديگر مربوط مى‏شود به مبتدعه. آن سؤالات ديگرى كه كرد و امام عليه السلام كه جواب هم داد سابقا تا يك ماه، هر وقت خون ديد ترك كند صلاة را هر وقت طهر ديد بخواند، سابقا خوانديم كه اين بعدش متروك العمل است. اصحاب عمل نكرده‏اند به اين حديث. كلام اين است كه در آن صدر است، كه سائل سؤال كرد امام عليه السلام جواب داد، سائل اگر دوباره تكرار نكرده بود كه امام فرموده بود. حكم تمام شده بود.
كلام اين است كه آن صدر الحديث، صدر الصحيحه دلالت مى‏كند دمى كه ثلاثة ايام شرط الحيض را دارد اعم از اينكه اصفر بوده باشد يا احمر بوده باشد آن دم محكوم به حيضيت است. از ذى العاده باشد، از غير ذى العاده باشد، مبتدعه باشد، مضطربه باشد، ناصيه باشد، از هر زنى، اين دمى كه يمكن كونه حيضا مستقلا اين مال حيض مستقل است قاعده امكان. هر دمى كه ممكن است حيض مستقل بوده باشد. امام عليه السلام فرمود كه حيض است، نمازش را ترك كند. بدان جهت اگر سائل دوباره سؤالى نمى‏كرد، امام جوابش را هم فرموده بود و تمام شده بود. آن سؤالات ديگر، سؤالا و جوابا پيش ما مأمور به نيستند. ولكن صدرش همين است عمل مى‏شود. از اين جهتى كه عرض كردم ميزان علميت معلوم مى‏شود. صاحب الوسايل قدس الله نفسه الشريف بابى دارد در باب وسايل در آن باب عنوان كرده است كه زن به مجرد رؤيت دم حكم به تحيض مى‏شود. منتهى ايشان ذى العاده را فرموده است. در آن باب اين‏
فقره اولى را نقل كرده است. اين فقره اولى كه سؤال اولى و جوابى است او را نقل كرده است. خوب معلوم مى‏شود اين كه عرض كرده‏ام درست است، ايشان هم همين جور، ديگران هم، كه اين حكم مستقلى است در صدر سؤال شده است و امام عليه السلام جوابش را فرموده است. مقتضايش اين است كه قاعده امكان در آنجايى كه دم محتمل بشود، حيض مستقل بشود و شرايط دم حيض مستقل جمع است، اصفر باشد يا احمر امام عليه السلام استبصال نفرمود در اين، چه جور است رنگش. على الاطلاق حكم كرد كه حيض است. تدع الصلاة. عمده اين صحيحه است. و اما روايت ديگرى كه در ما نحن فيه آن هم صحيحه است. صحيحه ابى بصير است. و باسناده روايت سومى است در اين باب در باب شش از ابواب الحيض و باسناده عن سعد ابن عبد الله عن سندى ابن محمد خزاز شيخ نقل مى‏كند اين روايت را به سندش از سعد ابن عبد الله اشعرى كه استاد محمد ابن حسن وليد، اصحاب سعد، اين همان سعد است. سعد ابن عبد الله اشعرى است، قمى رضوان الله عليهم سعد ابن عبد الله هم نقل مى‏كند عن سندى ابن محمد بزاز، سندى ابن محمد بزاز اين ابان ابن محمد بزاز است كه ابان ابن محمد بزاز از اجلا است كه به او تعبير مى‏كردند سندى ابن محمد بزاز. نقل مى‏كند عن يونس ابن يعقوب، همان يونس عن ابى بصير. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام. عن المرئة ترَ الدم خمسة ايام، فطهر خمسة ايام و ترَ الطهر خمسة ايام. امام عليه السلام جواب نفرمود، اين سؤالش است. عن المرئه ترَ الدم خمسة ايام و ترَ الطهر خمسة ايام و ترَ الدم اربعة ايام و ترَ الطهر ستة ايام كه در حقيقت نه روز خون ديده است و ده روز هم طهر ديده است ولكن مختلف است دمها با طهرها. قال ان رأت الدم لم تصلى و ان رأة الطهر صلت ما بينهما و ما بين ثلاثين يوما. خوب اين روايت را نمى‏شود تمسك كرد. اين مثل او نيست. چونكه امام عليه السلام يك جواب در آخر فرموده است براى مجموع سؤالات و آن هم منكر الاخذ نيست. براى اينكه زنى كه پنج روز خون، چهار روز پاك شد، دوباره چهار روز خون ديد، ده روز پاك شد نمى‏شود اين دو تا دم را حيض قرار داد. چونكه اول پنج روز ديده است بعد چهار روز پاك شده است بعد روز دهمى، يازدهمى، دوازدهمى خون ديده است، اين خون منضم به قبل نمى‏شود. بعد العشره مى‏افتد. بعضى‏اش به بعد العشره مى‏افتد. اين خون را نمى‏شود، امام فرمود كه همه‏اش را حيض قرار بدهد. صلاة را ترك كند. مقطوع البطلان است على مذهب اهل بيت سلام الله عليهم كه اقل طهر فاصله نشود دو تا حيض موجود نمى‏شود اين مضمون اين روايت خلل دارد بدان جهت بايد ترك كرد. به اين روايت نمى‏شود استدلال كرد، اين مثل روايت اولى نيست. در روايت اولى جواب مستقل بود ذيلش يك جواب ديگرى داشت كه نمى‏شد به جوابش اخذ بكنيم. ولكن در ما نحن فيه در اين موثقه صدرا و ذيلا يك جواب در آخر دارد كه به آن جواب نمى‏شود اخذ كرد كه در ايام الدم نماز را ترك كند در ايام الطهر نمازش را بخواند. اين نمى‏شود به اين اخذ كرد. يعنى ايام دمش حيض است. اين پانزده روز، پنج روز بعد، چهار روز قبل اينها حيض است در وسط اقل طهر پنج روز اين را نمى‏شود ملتزم شد. بدان جهت اين روايت قابل تمسك نيست. مدلول اين روايت اين است كه اقل الطهر پنج روز است ما بين حيض. و اين را نمى‏شود ملتزم شد ولكن به خلاف روايت اولى. روايت اولى آن حكم اولى و جواب اولى كافى بود. اين نسبت به آن دمى كه حيض مستقل قرار مى‏دهيم.
صدر موثقه يونس ابن يعقوب دليل است بر آن قاعده امكان در حيض مستقل. و اما در جاهايى كه حيض غير مستقل بشود به او دلالت مى‏كند صحيحه محمد ابن مسلم به دو بال. چونكه قاعده امكان دو تا بال داشت. يكى حيض مستقل، يكى حيض منضم. صحيحه محمد ابن مسلم دو تا بال دارد به يك بالش دلالت مى‏كند به آن حيض مستقل به يكى هم دلالت مى‏كند به حيض غير مستقل. آن صحيحه محمد ابن مسلم كدام صحيحه است؟ آن صحيحه اين است كه امام عليه السلام در آن روايت اينجور فرمود، در آن صحيحه محمد ابن مسلم در باب الحيض روايت سومى است. عن على ابن ابراهيم عن ابيه، كلينى نقل مى‏كند عن ابن ابى عمير، عن جميل عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام. قال اذا رأة المرئه الدم قبل عشرة ايام فهو من الحيضة الاولى. هر زنى كه حائض بود، قبل از اينكه آن حيض ده روزش بگذرد خون ديد چه احمر، چه اصغر فهو من الحيضة الاولى. او حيضه اولى است. هر زنى بوده باشد. وقتى كه حائض شد و قبل از انقضاء عشرة ايام خون ديد، ذات عادت بشود، يا به موثقه يونس ابن يعقوب كه الان خواندم دمش حكم به حيض بشود. چونكه موثقه يونس ابن يعقوب مقتضايش اين بود كه اگر سه روز، چهار روز، خون اصفر ديد، او حيض است. در اين روايت اين است كه قبل از اين ده روز از اين چهار روز تمام بشود خونى ديد. صدر اين صحيحه فهو من الحيضة الاولى. او منضم مى‏شود. پس اين صحيحه محمد ابن مسلم بصدرها آن حيض غير مستقل را تصريح مى‏كند ولو دم اصفر باشد. و به ذيلها كه و ان رأة الدم بعد عشرة ايام فهو حيضة مستقبله. اگر خون را بعد از ده روز ديد يعنى انقضاء عشرة ايام و مقيد كرديد انقضاء عشره را به انقضاء اقل الطهر است. چونكه اقل طهر بايد فاصله بشود كما تقدم. اگر خونى را بعد عشره آن حيض و بعد انقضاء اقل الطهر ديد فهو من الحيضة مستقبله. حيض مستقلى است، حيض مستبلى است. من الحيض يعنى حيض مستقلى است آن خون. چه آن خون رنگش اصفر باشد، احمر باشد اسود بوده باشد، همين كه صالح بشود براى او، چونكه اقل الطهر فاصله شده است. سه روز بوده باشد، همين كه سه روز شد، سه روزش به بواسطه استسحاب درست مى‏شود. آن دم حيض مستقل است. پس اين صحيحه محمد ابن مسلم به صدرها يك طرف قاعده امكان را تفريع مى‏كند و به ذيلها آن طرف ديگر را تصريح مى‏كند. بدان جهت شما من حيث قاعده امكان، من حيث رواياتى كه دلالت بكند به قاعده امكانى كه گفتيم امكان قياسى است و دو بال دارد، دو تا مورد دارد كما ذكرنا، حيض مستقل و حيض منضم. اين صحيحه مباركه با آن صحيحه يونس ابن يعقوب به اين قاعده امكان دلالت دارند. خوب اين قاعده امكان همين جور است. اگر يك جايى تخصيص داشته باشد ملتزم مى‏شويم. دليل قائم بشود به تخصيص يك مطلب ديگرى است. اين دليلش تمام مى‏شود.
ولكن گفته شده است، فرموده‏اند، يك چيزى هم بگويم اينها در مطلق المرئه بود. و اما لخصوص مرئه مبتدعه روايت وارد است، آن دلالت مى‏كند به مجرد اينكه خون ديد تا ده روز محكوم به حيض است كه آن موثقه سماعه بود كه سابقا خوانديم. در آن موثقه سماعه اينجور بود كه امام عليه السلام فرمود در آن موثقه در باب چهارده روايت اولى است، محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن محمد، عن عثمان ابن عيسى عن سماعة ابن مهران، سألته عن الجارية البكر اول ما تحيض فتقعد فى الشهر يومين و فى الشهر ثلاثة ايام يختلف عليها لا يكون تمسها فى شدة ايام سوا. قال كلام در اين ذيل است فلها ان تجلس و تدع الصلاة مادام ترَ الدم. ندارد كه مادام ترَ الدم احمر او الاسود. مطلق الدم. ما لم يجز العشرَ كه قاعده امكان همين است. قاعده امكان در ده روز دم كه ده روز را نگذرد فاذا الاتفق شهران يتفق سوا فتلك ايامها. اين دلالت مى‏كند زن مبتدعه خونى ديد، زرد باشد، سرخ بوده باشد، مادامى كه ده روز را نگذشته است آن ده روز همه‏اش حيض است. تا مادامى كه ذى العاده بشود. شهرين متفقين شدند آن وقت ذى العاده مى‏شود. باز دلالت مى‏كند بر همين حكم، بر همين حكمى كه عرض كردم دلالت مى‏كند موثقه عبد الله ابن بكير در باب هشت روايت ششمى است و باسناد الشيخ عن احمد ابن محمد عن معاوية ابن حكيم عن حسن ابن على. حسن ابن على فضال است، عن عبد الله ابن بكير روايت من حيث السند موثقه است، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال المرئة اذا رأة الدم فى اول حيضها كه مبتدعه مى‏شود. المرئة اذا رأة الدم فى اول حيضها فاستمر به الدم، دم به او مستمر شد ترك الصلاة عشرة ايام. عشرة ايام صلاتش را ترك مى‏كند. نفرمود كه دم اصفر باشد، احمر باشد. با وجود اينكه مبتدعه است تفسير نفرمود. وقتى كه دم را ديد مستمر شد ده روز تا آن ده روز حيض است. اين روايت و اين موثقه و هكذا موثقه سماعه آنها هم در مبتدعه دليل مى‏شوند بر اينكه اين دم، دم الحيض است.
پس دليل بر قاعده امكان فى نفسه من الروايات هست، انما الكلام اين است بعضى‏ها فرموده‏اند اين روايات مقيد دارد كه آن مقيد دم را در اين روايات مقيد مى‏كند بما اذا لم يكن اصفر. اينكه در اين روايات بود كه تدع الصلاة اين روايات را مقيد تقييد مى‏كند به اينكه دم اصفر نبوده باشد والاّ فلا حيض. دم اگر اصفر شد حيضى در مسئله نيست والاّ نمازش را بخواند. ادعا شده است كه اين روايات، اين مطلقات مقيد دارد و آن مقيد دلالت مى‏كند بما اذا لم يكن الدم اصفر. مقيد چيست بفرماييد؟ مقيد دو طايفه از روايات است. يك طايفه‏اش صحيحه محمد ابن مسلم است. كه اگر يادتان بوده باشد در آن صحيحه محمد ابن مسلم امام عليه السلام اينجور فرموده بود، در آن صحيحه محمد ابن مسلم در باب چهار از ابواب الحيض. روايت، روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، اين يك سند. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان دو سند. جميعا يعنى پدر على ابن ابراهيم و فضل ابن شازان عن حماد ابن عيسى عن محمد ابن مسلم. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرئة ترَ الصفره، زن دم صفره را مى‏بيند فى ايامها در ايام عادتش. قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها. چونكه صفرة را در ايام عادت ديده است صفرة در ايام عادت حيض است. گذشت در روايات. اين هم يكى از آن روايات است. حتى تنقضى ايامها تا ايامش تمام بشود. اين حتى خودش غايت است. فى نفسه دلالت مى‏كند، بعد ديگر مسئله لا تصلى نيست. حتى تنقضى ايامها. ولكن در ذيلش هم دارد كه و ان رأة الصفره فى غير ايامها توض‏ء و صلة. اگر در غير ايامش صفرتى ديد، چه فرض كنيد صفرتى كه ممكن است حيض مستقل بشود. چه صفرتى كه ممكن است منضم به حيض بشود. چه صفرتى كه ممكن است قبل از حيض بشود. فرقى نمى‏كند. غير صفرتى كه در ايام العادت است فرموده‏اند بر اينكه اين روايت دلالت مى‏كند بر اينكه در غير ايام العاده، صفرتى كه در ايام العادت است حيض است. غير او صفرة. از هر زنى حيض نيست. چه ذات العاده باشد، چه غير ذات عاده بوده باشد.
فرموده‏اند بر اينكه اين روايتى كه در ما نحن فيه هست دلالت مى‏كند صفرة در ايام الحيض، حيض است ولكن غير صفرة در ايام الحيض. از هر زنى بوده باشد، ذات العاده بشود، غير ذات العاده بشود دم حيض نيست. چرا؟ براى اينكه آن كسى كه آن زنى كه مبتدعه است، شروع كرده است دم اصفر ديده است سه روز مى‏پرسيم اين صفرة در ايام عادت است يا در ايام عادت نيست؟ خوب جوابش اين است كه در ايام عادت نيست. چونكه اين مبتدعه است ايام عادت ندارد. فليسة بحيض. الصفرة فى غير ايام العاده ليس بحيض. اين را مى‏گيرد. زن مضطربه است. عادتش به هم خورده است. الان سه روز يا چهار روز يا پنج روز صفرة ديده است. مى‏گوييم اين صفرة در ايام عادتش هست يا در ايام عادتش نيست؟ در ايام عادت نيست، كدام يكى است؟ نفى اثبات. قهرا مى‏گوييم كه در ايام عادت نيست چونكه عادت ندارد اين زن. اين معنايش اين است كه اين حيض نيست. پس تمام موثقه يونس ابن يعقوب و صحيحه محمد ابن مسلم كه مى‏گرفتند تمام اقسام زن را اين‏ها اين صحيحه محمد ابن مسلم فعلى تمام آنها را تقييد كرد كه دم اصفر نباشد. والاّ اگر دم اصفر بوده باشد حيض نيست. فرموده‏اند بر اين يكى اين روايت، و فرموده‏اند اوضح از اين است روايت على ابن جعفر كه روايت على ابن جعفر هم روايت هشتمى است در اين باب. دارد عبد الله جعفر الحنيرى عن على ابن جعفر عن اخيه، قال سألته عنه عبد الله ابن جعفر هنيرى كه قرب الاسناد عن عبد الله ابن حسن عن على ابن جعفر عن اخيه قال سألته عن المرئه ترَ الدم فى غير ايام تمسها و تريها اليوم و اليومين و الساعه و الساعتين اين گذشت. اين مربوط به ما نيست. بعد مى‏گويد قلت كيف تصنع مادام ترَ الصفرة. چكار بكند مادامى كه زن دم اصفر مى‏بيند؟ قال فالتتوض‏ء من الصفرة و تصلى و لا غسلة من صفرة تراها، چونكه استحاضه است. غسل ندارد. الاّ فى ايام تمسها. الاّ فى ايام تمسها يعنى زن غير از ايام عادت خون زرد ببيند حيض نيست. فرموده‏اند كه اين دو تا روايت تقييد مى‏كند اينها آن صحيحه محمد ابن مسلم با اين روايت مطلقات را تقييد مى‏كند. اين يك طايفه است. دو طايفه در مقابلش دو طايفه است. اين يك طايفه، طايفه ديگر اخبار صفات. اخبارى كه در صفات مميزه ما بين الحيض و ما بين دم استحاضه وارد است ولو آن اخبار موردش زنى است كه مستحاضه باشد دمش از ده روز را گذشته است ولكن امام عليه السلام در آنها كه فرموده است انّ دم الحيض ليس به خفاء اسود يخرج بحرقة و فرموده است و دم الاستحاضة اصفر بارد، كه اينجور فرموده است، اين مقتضايش كما ذكرنا اين است كه در جايى كه دم اينجور بوده باشد، اوصاف حيض را داشته باشد حيض مى‏شود. اين يكى از شرايط است. چه جور بايد سه روز بشود. ده روز كمتر بشود. اقل طهر فاصله بشود بايد اين وصف‏ها را هم داشته باشد. غايت الامر هر كجا دليل قائم شد كه اين وصف معتبر نيست، خوب رفعيت مى‏كنيم از او. از او رفعيت مى‏كنيم مثل صفرة ايام الحيض. و اما در جايى كه دليل قائم نشد مقتضاى مايز قرار دادن اوصاف الحيض اين است كه دمى كه اين اوصاف را ندارد بلكه صفرة دارد ليس بحيض. بدان جهت نتيجه چه مى‏شود؟ نتيجه اين مى‏شود كه، اين زنى كه دم صفرة ديده است قاعده امكان بهم خورد. نه آن بالش درست شد، نه اين بالش درست شد. هر دو بالش شكسته شد. اگر دم بوصف اصفر بوده باشد، به وصف حيض بوده باشد كه وصف اماره بر حيضيت است و اما اگر وصف، وصف اصغر شد مقتضايش اين است كه نه اين حيض نيست. اين فرمايش يك لازمه‏اى دارد نمى‏دانم صاحبش لابد ملتزم مى‏شود به او. آن لازمه اين است كه زنى، دخترى به حد بلوغ رسيد. شروع كرد خون ديدن. بالغ شد، سنش گذشت. ولكن اول هر ماه خونى مى‏بيند زرد تا چهار روز. روز پنجمى قطع مى‏شود. اين دو سال، سه سال است كه همين جور است. ايشان بايد ملتزم بشود كه ولو پنج سال هم ببيند اين حيض نيست. اين دم حيض ندارد. چرا؟ براى اينكه اصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض. اين شخص اصلا صفرة است دمش. حيض ندارد كه. مقوم حيض آنى كه دخيل در حيض است كما اينكه ملتزم مى‏شود ايشان اينجور نيست كه از اين در برود بگويد نه من ملتزم نمى‏شوم. نه حيض نيست. ده سال هم طول بشكد اين دختر بالغه كه ده سال است همين جور خون ببيند اين حيض نيست. دم اصفر است. اين دم را فقط مى‏پرسيم كه اين دم را در ايامها ديده است، اين ايامها ندارد، چونكه از اول حيض ندارد اين. اين صفرة از اول حيض نيست. چونكه ايامها از اول حيض نيست بدان جهت اين حيض ندارد. همه‏اش مستحاضه است، بايد نماز بخواند. بايد ملتزم بشود و حال اينكه در آن موثقه سماعه امام عليه السلام اينجور فرمود، فرمود بر اينكه سألته عن الجارية بكر عن التحيض فرمود فلها عن تجلس و تدع الصلاة مادام ترَ الدم. ما لم يجز العشر فاذا الاتفق الشهران عدة ايام سوا، فتلك ايامها. امام عليه ظاهرش فرمود كه اين دختر وقتى كه دم مى‏بيند تا عشرة ايام بايد ترك بكند. دو شهر ديد، دو سال، پنج سال است مساوى است شهرهايش. همه‏اش چهار روز است. فتلك ايامها. اين ايامش مى‏شود. بدان جهت صاحب اين قول بايد اين را ملتزم بشود، فقيه ملتزم به اين معنا بشود ممكن است، نمى‏گوييم ولكن ارتكاض قبول نمى‏كند كه زن چهل سالش شده است، سى سال است يا بيست سال است، اينجور دم مى‏بيند بگوييم اين حيض ندارد. اين مضطرابه است. اگر طلاق گفته شد به اين اين عده‏اش لشهور است. اين دم حيض ندارد. فى سن من تحيض است، و لا من تحيض. اين را مى‏شود در هر صورت طلاق گفت. چرا؟ چونكه اگر در هر حال يعنى بعد از سه ماه. بعد از مذى از سه ماه از دخول مى‏شود به اين طلاق گفت. مثل آن طهر ندارد. هميشه طهر است مال اين. اينها را بايد ملتزم بشود اين شخص. بدان جهت در ما نحن فيهى كه هست ما اصل را حساب كنيم. اما اين صحيحه محمد ابن مسلم كه سألت ابا عبد الله عليه السلام عن المرئة ترَ الصفره. ترَ الصفرة فى ايامها. قال لا تصلى حتى تنقضى ايامها. و ان ضعة الصفره. اين را سائل دوباره سؤال نكرد. اين و... تطمه كلام امام است. اين سائل دوباره سؤال نكرد كه يك زنى است كه صفرة مى‏بيند در غير ايام حيضش. آن سائل يك سؤال كرد. ان المرئه ترَ الصفره فى ايامها. قال الامام حتى تنقضى ايامها. و ان رأة الصفره. اين كلام امام است، و ان رأة الصفره فى غير ايامها. و ان رأة ضميرش به كجا برمى‏گردد؟ آن مرئه‏اى كه سائل از او سؤال كرده بود. آن مرئه ذات العاده بود. آن مرئه ذات الاعاده از او سؤال كرده بود كه عن المرئه ترَ الصفرة فى ايامها. آن ذات العاده بود.
در جواب امام عليه السلام مى‏گويد كه در ايام صفرتش نماز نخواند حتى تنقضى. فان رأة فى غير ايامها. يعنى آنيكه تو پرسيدى، اگر آن زن در غير ايامش دم ديد. صفرة ديد. او فليس بحيض. اين حيض نيست. اين روايت مباركه و اين صحيحه مباركه، غايت الامر دليل مى‏شود مرئه اگر ذات عادت شد اين در صورتى كه صفرة را در ايام عادتش ديد، حيض است. در غير ايام عادتش ديد، آن حيض نمى‏شود. نه حيض مستقل، نه حيض منضم. نمى‏شود. اين را در ذى العادت است. از اين دو مورد را استثنا كرديم. در جايى كه عادت جلو و عقب بيافتد. آنجا عادت تقدم او تأخرَ. يا اينكه صفرة را جلوتر از دم در ايام العاده به دو روز ببيند. در غير اين دو صورت اين صفرتش نه حيض مستقل است نه حيض منضم. فرض بفرماييد كه زنى بود در ايام عادتش كه اول حيض بود پنج روز بود خون ديد. وقتى كه پنج روز خون ديد اين زن عشرة ايام طاهر شد. بعد دوباره خون زرد ديد. و ان رأة الدم فى غير ايامها، يعنى فان رأة فى غير ايامها فليس بحيض. آن پنج روز بعدى كه بعد از عشرة ايام من الطهر ديده است او حيض نيست. و هكذا اگر پنج روز عادتش بود. پنج روز ديد قبل از اينكه عشره حيض بگذرد دوباره دو روز هم خون زرد ديد. الصفرة فى غير ايام حيضها ليس بحيض. اين غايت الامر از اين صحيحه محمد ابن مسلمى كه گذشت دليل قاعده امكان بود كه ان رأة الدم، او ذى العاده نبود، اينى كه فرموده‏اند آن هم ذى العاده را دلالت مى‏كند او ذى العاده نبود. او مطلق بود. او مطلق مرئه بود. چه ذى العاده باشد، چه ذى العاده نباشد. اذا رأة المرئه الدم قبل عشرة ايام، كه عشرة ايام حيضش تمام نشده است. اين حيضش به چه چيز بود؟ به عادت بود به اوصاف الدم بود يا به موثقه يونس ابن يعقوب بود؟ از آن عشرة ايام اگر ده روز منقضى نشده است ديد فهو من الحيضة الاولى و اما آن ده روز گذشت، ده روز اقل طهر هم گذشت دم ديد او حيضه مستقبله است. اصفر بوده باشد يا احمر بوده باشد. اين فرقى نمى‏كند. ذات عادت از تحت اين صحيحه خارج شد. آن صحيحه محمد ابن مسلمى كه خوانديم عن المرئه ترَ الصفرة فى غير ايامها آن صحيحه ذى العاده را از تحت اين صحيحه محمد ابن مسلم بيرون كشيد كه ذى العاده اين حكم را ندارد. خوب وقتى كه ذى العاده حكم را ندارد ملتزم مى‏شويم اما بقيه زنها چه جور؟ بقيه زنها همان حكم را دارند كه ان رأة قبل ايام. اين رأة بعد عشرة ايام حيض مستقل است. اين معارضه نمى‏كند او را. غايت الامر صحيحه محمد ابن مسلم ذات العاده را از تحت او خارج مى‏كند. وقتى كه اينجور شد روايت على ابن جعفر هم كه بعد خوانديم آن هم همين جور است. آن هم مال ذى العادت است. چرا مال ذى العادت است؟ (وقت تمام شد).