جلسه 803

* متن
*

موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:803
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم.
رواياتى كه استفاده مى‏شود از آنها قاعده امكان عرض كرديم دلالت آنها بر قاعده امكان در حيض مستقل و هكذا جريانش در دم منضم الى الحيض دلالت روايات تمام است. و از آن رواياتى هم كه دلالت مى‏كند در جايى كه امر داير بشود دم حيض مستقل بشود يا استحاضه بشود از آن روايات يك روايتى هم هست كه آن هم دلالت مى‏كند. ولكن ما اغماض از اين روايت كرديم و آن روايت، روايتى است كه در ابواب النفاس وارد است. در باب پنجم از ابواب النفاس. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن ابى عبد الله، يعنى محمد ابن جعفر اسدى عن معاوية ابن حكيم عن عبد الله ابن مغيره. روايت من حيث السند صحيحه است، عن الحسن ابن اول امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه. فى امرئة نفسة و تركة الصلاة ثلاثين يوما. زنى كه وضع حمل كرده بود، نفاس پيدا كرده بود، نماز را سى روز ترك كرد. ثم طهرة بعد از آن نقاع حاصل شد. ثم رأة الدم بعد ذالك. قال تدع الصلاة. به مجرد رؤيت صلاة را ترك مى‏كند. تعليل فرمود. يعنى اينكه ثم طهرة حساب نمى‏شود كه چند روز پاك شد. هر قدر پاك بشود ضرر ندارد. ولو دو روز پاك بشود.
دارد بر اينكه فى امرئة نفسة. زنى نفاس ديد و تركة الصلاة ثلاثين يوما. نمازش را سى روز ترك كرد. ثم طهرة. بعد از او نقاع حاصل شد. ثم رأة الدم بعد ذالك. بعد از نقاع دوباره دم ديد. امام عليه السلام مى‏فرمايد تدع الصلاة به مجرد رؤيت دم صلاتش را ترك مى‏كند. اين طهرش چند روز است اين ظررى نمى‏رساند. لانّ ايامها، ايام الطهر قد جازة مع ايام النفاس. چونكه سى روز نشسته است، ترك نماز كرده است. آن به ايام طهر.
سؤال؟ اين كرده بود، ولكن طهر داشت كرده بود. مكلف به صلاة بود. لان ايامها ايام الطهر قد جازة مع ايام النفاس. اين ايام نفاسى كه داشته است سى روز گرفته است، ايام طهرش گذشته است. بما انه امام عليه السلام تعليل مى‏فرمايد، بما اينكه ما بين دم نفاسش و ما بين دمى كه الان مى‏بيند اقل الطهر فاصله شده است چونكه آن بعض دمى كه ديده است طهر است بدان جهت در اين صورت اين صلاتش را ترك مى‏كند. شرط حيض مستقل كه اقل الطهر بوده باشد موجود است. به مجرد اينكه دمى را مى‏بيند و احتمال مى‏دهد كه استمرار پيدا كند آن حيض حساب مى‏شود بلا فرق كه اصفر بوده باشد يا غير اصفر بوده باشد. فرقى در اين جهت نمى‏كند. پس على هذا الاساس اين روايت هم دلالت مى‏كند بر اينكه اين ايام طهرش گذشته است، محكوم است به حيض.
چرا ما اغماض از اين روايت كرديم؟ چونكه اين روايت در باب نفاس معارض دارد. على ما سيعطى انشاء الله، موفق شديم به دم نفاس رسيديم آنجا معلوم مى‏شود كه اين روايت در باب نفاس است و در باب نفاس معارض دارد كه در بعضى روايات كه آن هم صحيحه است، تفسير داده شده است ما بين دم الاحمر و الاصفر روى اين حساب ما به اين روايت تمسك نكرده‏ايم. چونكه نفاس محتمل است حكم خاص داشته باشد. حامل، دم حامل و دم كسى كه نفاس دارد محتمل است حكم خاصى داشته باشد. بدان جهت از اين روايت اغماض كرديم و در ما ذكرنا از صحيحه محمد ابن مسلم كه هم دم مستقل را مى‏گرفت هم دم منضم الى الحيض را مى‏گرفت و هكذا آن صحيحه يونس ابن يعقوب در اينها كفايت است و آن رواياتى كه در آنها مبتدعه بود آنها را هم كه منضم كرديم. كلام اين بود كه اين روايات ولو فى انفسها دلالتشان تمام است ولكن اينها مقيد دارند. آن مقيد تقييد مى‏كند بما كان الدم احمر. آن دمى كه اين زن مى‏بيند
و امرش داير است، منضم بشود به حيض سابق يا حيض مستقل بشود در اين موارد دم بايد احمر بشاد مقيد داريم. مقيد يكى چه بود؟ اين صحيحه محمد ابن مسلم بود كه فرموده بود اصفرة فى ايام الحيض، حيضٌ و فى غير ايام الحيض ليس بحيض. عرض كرديم كه اين در باب ذى العادت است. در باب ذى العادت اينجور است كه صفرة ملتزم مى‏شويم كه در غير ايام عادتش در غير آن چند موردى كه قبل العاده به يومين باشد يا تعجيل العاده يا تأخير العاده باشد در غير اين سه صورت صفرتش حيض نيست. نه حيض منضم است، نه حيض مستقل. ملتزم مى‏شويم به او. ولكن كلام ما در مضطربه و مبتدعه و ناصيه است. آنها اگر دم حيض، دمى را ديدند كه محتمل است منضم بشود جزء حيض سابق بشود يا جزء نمى‏تواند بشود، محتمل است حيض مستقل يا استحاضه بشود در آن موارد آن صحيحه محمد ابن مسلمى كه مى‏فرمود الصفرة فى غير ايام الحيض ليس بحيض مقيد نمى‏شود. از اينجا معلوم شد حال در روايات على ابن جعفر. روايت على ابن جعفر هم باز مثل صحيحه محمد ابن مسلم در باب چهارم از ابواب الحيض. است. روايت هشتمى است. درست توجه كنيد، عبد الله ابن جعفر الهنيرى هشتم و عنه يعنى عبد الله جعفر حنيرى. حنيرى فى قرب الاسناد عن عبد الله ابن الحسن عن على ابن جعفر عن اخيه. سند عبد الله حسن دارد كه توثيق ندارد. قال سألته عن المرئه ترَ الدم فى غير ايام تمسحا. سؤال كردم از زنى كه خون را مى‏بيند در غير ايام تمسش. ايام تمس يعنى ايام عادت. در غير ايام عادت مى‏بيند. زنى كه دم را در غير ايام عادت مى‏بيند. فتراها اليوم و اليومين، الساعه و الساعتين يذهب مثل ذالك، كيف تصنع؟ چكار مى‏كند اين؟ قال تترك الصلاة اذا كان تلك حالها مادام الدم. مادامى كه خون مى‏بيند صلاة را ترك مى‏كند و تغتسل كل من قطع عنها. قلت كيف تصنع مادام ترَ الصفره. اين معلوم مى‏شود كه مادام ترَ الصفرة آن دم احمر بود كه اين كه مى‏گفت كيف تصنع او المرئه ترَ الدم فى غير ايام تمسحا امام فرمود كه وقتى كه دم مى‏بيند صلاتش را ترك كند. وقتى كه ديد دم قطع شد غسل بكند نماز بخواند. قلت كيف تصنع مادام ترَ الصفره. اين صفره مقابل دم است. اينكه گفتيم صفرة را، دم اصفر را در مقابل دم ذكر مى‏كنند كانّ اين خون حيض اين صفرة، اين خونابه است، خون نيست، يكى هم از آن روايات اين است.
قلت كيف تصنع مادام ترَ الصفره؟ قال فتتوض‏ء من الصفرة و تصلى. صفرة را كه ديد نمازش را نمى‏تواند ترك كند. آن اسود است كه نماز را ترك مى‏كند. يعنى به مجرد رؤيت الدم كه احتمال مى‏دهد منقطع نشود و مستمر بشود آن دم اصفر است محكوم به حيض مى‏شود. اما اصفر اينجور نيست به مجرد رؤيت الدم حكم نمى‏شود بر اينكه اين حيض است. در ما نحن فيه عرض مى‏كنيم بر اينكه اگر اين روايت من حيث السند صحيح بود و دلالتش هم از ساير جهات تمام بود اين بالاتر از اين نمى‏رساند كه دم صفرة به مجرد الرؤيت حكم به حيض نمى‏شود. دم اگر صفرة باشد به مجرد الرؤيت حكم به حيض نمى‏شود. اين را صاحب العروه هم در غير ذات العاده گفت كه اگر غير ذات عاده ناصيه، مبتدعه، مضطربه، اصفر ببيند به مجرد ديدن حكم به حيض نمى‏شود. بايد در آن شخص اعمال استحاضه را اتيان كند. جمع كند ما بين اعمال استحاضه و تروك الحائض. لعل فتواى صاحب العروه هم مبتنى بر اين روايت على ابن جعفر است. كه به مجرد الرؤيت حكم به حيض نمى‏شود. اما اگر اين اصفر سه روز مستمر شد و باقى ماند، حيض نمى‏شود كه اين روايت دلالت ندارد. اين اولا كه اصل دلالت بر اينكه حيض نيست، سه روز مستمر اصفر آنى كه حكم به حيض مى‏شود آنى است كه احمر بوده باشد اين دلالتى ندارد اين روايت. اين روايت دلالت مى‏كند به مجرد رؤيت دم اصفر با غير اصفر فرق دارد. احمر بشود ترك مى‏كند عبادت را، اصفر بشود ترك نمى‏كند. منافات ندارد كه هر دو حيض بشوند. سه روز مستمر شد هر دو حيض است. اين اولا و ثانيا اين روايت غير ذى العاده را نمى‏گيرد. چونكه در صدر دارد كه ان المرئه ترَ الدم فى غير ايام تمسحا. ظاهرش اين است كه اين مرئه ايام تمس دارد خون را در غير ايام تمس ديده است. ظاهر اين روايت اين است. بعله، حقيقتا صادق است زنى كه اصلا ايام عادت ندارد خون مى‏بيند، رآ دما فى يوم ليس ايام تمسحا اين انتصال به انتفاع موضوع صدق مى‏كند كه تمس ندارد اصلا. ولكن ظاهر اين قضيه به انتفاع المحمول است. يعنى زنى كه ايام تمس دارد زن در غير ايام تمسش ديده است. سألته عن المرئه ترَ الدم فى غير ايام تمسحا. شاهد اين چيست؟ شاهد بر حرفم علاوه بر اينكه ظاهرش فى نفسه اين است. اينكه دم را احمر فرض كرده است. اگر زن دم احمر ببيند كه مبتدعه است دم احمر ببيند اين خون را ديده است در غير ايام تمسش. شايد اين همين جور يوم تمس بشود. آن وقتى مى‏گويم كه اين يوم، يوم تمس نيست آنجايى است كه زن ذى العاده بشود. ذى العاده وقتيه بشود كه وقتش نيست. وقت حيض نيست خون ديد. اين روايت او را مى‏گويد. آن زنى كه ذى العاده است در غير ايام تمسش خون ديده است. ظهور عرفى‏اش اين است، اين كيف تصنع اذا كان صفرة؟ اينى كه در غير ايام حيض خون ديده است، اگر خونش صفرة ببيند چه بشود. ما هم ملتزم شديم كه در ذى العاده خون زرد اصلا حيض نيست. نه حيض مستقل است نه ملزم به حيض مى‏شود. صفرة منضم نمى‏شود. صحيحه محمد ابن مسلمى كه الصفرة فى غير ايامها ان رأة الصفرة فى غير ايامها و ليس بحيض. بدان جهت اين روايت مع الضعف فى السند و مع الضعف دلالت، از دو جهت، يكى اينكه اصلا دلالت نمى‏كند كه صفرة حيض نيست دلالت مى‏كند تحيض نيست در صفرة و ثانيا در اصل دلالتش در آن ذى العاده است و ذاة عادت است سالبه به انفاع المحمول است كه ايام عادت دارد در غير عادتش ديده است. چونكه ظاهر قضيه سالبه به انفاع المحمول است بدان جهت اينها معارض نمى‏شود با آن روايات. ذى العاده را خارج مى‏كنيم. ذى العاده صفرتش حيض نيست. نه منضم به حيض مى‏شود، نه هم حيض مستقل است، او محصورى ندارد. فرموده‏اند و عمده هم همين است، عمده در اينكه ما از اين روايات اطلاقش رفعيت مى‏شود عمده‏اش اخبار صفات است. آن اخبارى كه در تمييز و در مايز ما بين دم صفات الحيض و دم الاستحاضه وارد شده است ولو آن اخبار مورد همه‏اش يا اكثرش الاّ يكى موردش زن مستحاضه است. زنى كه دم ديده است و دمش از ده روز تجاوز كرده است، آن عادت ندارد، عادت هم ندارد آن زن آن نگاه به صفات مى‏كند. صفاتى كه صفات حيض دارد، حيض مى‏شود، آنى كه صفات ندارد استحاضه مى‏شود. در صورتى كه دم را دو لون ببيند. روايات ولو موردش اينها است. ولكن در آن روايات كلام طورى ذكر شده است كه از او فهميده مى‏شود كل موردى كه مشتبه بشود دم بين كونه استحاضة فى الواقع يا حيضا، رجوع به صفات مى‏شود. قول رسول الله دم الحيض ليس به خفاء اسود يخرج بحرقة، اين اختصاص به مستحاضه ندارد. مستحاضه هم نشد خارج شد اينجور است. بدان جهت ليس به خفاء يعنى در جايى كه امر مردد است ما بين اينكه دم، دم حيض است يا استحاضه؟ آنها به صفات تعيين مى‏شود و در اين مواردى كه ذكر كرديم، در اين موارد قاعده امكان دم مفروض اين است، مردد است بين كونه استحاضة و بين كونه دم حيض. اين ما مستقلا او منضما الى الحيض. خوب انّ دم الحيض ليس به خفاء. اين سابقا هم گفتيم كه اين اخبار دلالت مى‏كند كه اين اوصاف اعتبار دارد و عماريت دارد و مقتضاى اين اخبار عبارت از اين است كه صفرة كه شد آن استحاضه است.گ‏
صفرة را كه مجرد مى‏گوييم وجهش را مى‏گويم. چونكه استحاضه يك اوصاف ديگر هم دارد. مجرد صفرة را مى‏گوييم سرّ اين است كه صفرة كه شد آن اوصاف ديگر هم هست. اينها اوصاف متلازمين هستند. كما اينكه حمرة شد آن حرقة هم هست. اوصاف ديگر متلازمين هستند بدان جهت آن رنگ را مى‏شود ديد. آن واضح است. ممكن است در آن يكى نفهمد كه چه جور سوزش داشت يا نه؟ در خواب بود موقع خروج دم ولكن صفرة ديگر پيدا است، لون است نگاه مى‏كند. اين عمده اين اخبار است كه اگر اخبار متقدمه، يعنى آن صحيحه يونس ابن يعقوب، صحيحه محمد ابن مسلم ما كان قبل العشرة من الحيض كان ما كان قبل عشرة فهو من الحيضة الاولى و ما كان بعد العشرة و بعد عشرة الطهر او حيضة المستقبله اينها را تقييد مى‏كند كه اصفر نباشد. چونكه اصفر نباشد استحاضه است. عمده اين است، بدان جهت فرموده‏اند قاعده امكان، امكان قياسى است. امكان قياسى اين است كه تمام بشود شرايط حيض بودن در او جمع بشود. شرايط يكى اين است كه سه روز مستمر بشود قبل از ده روز قطع بشود. تخلل بينه و بين الدم سابق اقل اطهر در حيض مستقل. يك شرطش هم حمرتش است. بايد خاصيت دم حيضى را داشته باشد. اين هم از امكان قياسى است. وقتى كه صفرة ندارد، يعنى اخبار صفات مى‏گويد كه آن حمرة هم دخيل در حيض است چونكه اگر حمرة نشد استحاضه است پس در امكام قياسى لون هم مدخليت دارد. بايد مفروض بشود. آنجايى كه شرايط حيض و اوصاف حيض جمع شد، آن دم، دم حيض است. اين قاعده امكانى مى‏شود بلا اثر. چونكه اگر مقتضاى ادله همين است. اين فرمايشى كه فرموده‏اند به نظر قاصر و فاطر ما درست نيست. در ما نحن فيه به اخبار اوصاف نمى‏شود رجوع كرد. اين مقدمه‏اش را سابقا عرض كردم. چونكه اين روايات اين اوصاف را كه ذكر كرده‏اند اين شارع بعض دمى كه در واقع هيچ خاصيت دم حيض را ندارد او را لاحق به استحاضه كرده است و بعض دمى كه هيچ خاصيت دم حيض را ندارد لاحق به حيض كرده است. محتمل نيست بگوييم ذى العاده قبل از عادت دو روز خون زرد ديد در آن دو روز حرقة دارد آن خون. خون اصفر. در آن دو روزى كه هست فرض بفرماييد از عرق حازل خارج نمى‏شود. در آن روز آن خون تازه مى‏شود. و اما اگر اين را يك روز قبل ببيند يعنى سه روز قبل ببيند آن روز اولى كه سه روز مانده است به ايام عادت آن خون اصفر نه، حرقة ندارد. آن خاصيت حيض را ندارد. اين خاصيت‏ها عوض مى‏شود. زن حائض در ايام عادتش صفرة ببيند خاصيت تكوينه دم خارج مى‏شود. اين معنا محتمل نيست. چونكه اين معنا محتمل نيست، شارع الحاق كرده است. مواردى را به دم الحيض و ليس در آن موارد من اوصاف دم الحيض شيئا. در آن مواردى كه دم مشتبه بشود، بين الاستحاضة و الحيض و دليل بر الحاق نباشد آنجا رجوع به اوصاف مى‏شود. و اما وقتى كه گفت اصفرة فى ايام الحيض، حيض. ديگر آنجا رجوع به اوصاف نمى‏شود. خود شارع الحاق كرد. وقتى كه اينجور شد و يقين هم داريم در موارد الحاق اينجور نيست كه خاصيت دم عوض بشود. چه جور لونش عوض نمى‏شود، صفرة است، ولكن خاصيت حيضى داشته باشد، بسوزاند اين، اينجور نيست قطعا. نمى‏خواهد، بپرسيد از زنها.
نه اين اينجور است كه خاصيت تكوينه دم عوض مى‏شود. اين الحاق است. بدان جهت در ما نحن فيه آنجايى رجوع به اوصاف مى‏شود كه دليل بر الحاق تمام نباشد. وقتى كه دليل بر الحاق تمام نشد امر دم مردد شد ما بين اينكه حيض است يا استحاضه على عين، آنجا رجوع به اوصاف مى‏شود. و در ما نحن فيه اطلاق اين صحيحه يونس ابن يعقوب و اطلاق صحيحه محمد ابن مسلم اول كه ما كان قبل العشرة فهو من الحيضة الاولى. نفرمود الاحمر. تفسير ندارد، مطلق فرمود. در صحيحه يونس ابن يعقوب هم مطلقا فرمود بر اينكه عن المرء ترَ الدم. اصفر باشد يا احمر باشد. فرقى نمى‏كند. فرمود تترك الصلاة. بدان جهت مقتضاى الحاق اطلاق است كه شارع اينها را الحاق كرده است به حيض. نه اينكه تكوينا اينها خاصيت حيض را دارند و اخبار اوصاف اماريت دارند ولكن اماريتش در صورتى است كه دليل بر الحاق تمام نشود. وقتى كه در اخبار، اخبار اوصاف خصوصيتى را كه ذكر مى‏كنند آن اماريت است. در جايى كه دليلى بر الحاق نداشتيم و امر در مردد شد ما بين اينكه در واقع استحاضه است يا حيض با اوصاف تكوينى تشخيص داده مى‏شود. ليس به خفاء و اما در جايى كه دليل بر الحاق تمام شد، آنجا جاى رجوع به اوصاف نيست. على ما ذكرنا قاعده امكان تمام است. هم در آن حيض مستقل هم در دم منضم به حيض. ولكن فى غير ذات العاده. در ذات العاده اگر دم احمر بشود حيض است. منضم يا مستقل. و اما اگر دم اصفر بشود الصفرة اذا رأة فى غير ايامها آن دمش ليس بحيض الصفرة قبل الحيض بيوم ليس بحيض و بعد الحيض ليس بحيض. يعنى بعد ايام حيض. چونكه روايت قرينه دارد و فى ايام الحيض، حيضٌ. بدان جهت ذى العاده همين جور است، حكم نمى‏شود.
عرض مى‏كنم بر اينكه بدان جهت ما بين ذى العاده و غير ذى العاده بايد تفسير بدهيم. اين تفسير خلاف مشهور است. بلكه اينجور تفسير را گمان نمى‏كنم بر اينكه يك عده‏اى ملتزم بشوند از فقهاى ما كه ما بين ذى العاده و غير ذى العاده در الحاق فرق است. غير ذى العاده الحاق شده است، يعنى به قاعده امكان، ذى العاده از اين قاعده امكان خارج شده است. چونكه اينجور مطلبى در بين نيست اين مطلب در كجا نيست؟ احتمال فرق. چونكه قاعده امكان دو تا پر داشت. يك پرش در دمى است كه قبل الحيض بوده باشد. كه ملزم بشود به حيض. اگر بنا بشود در غير ذات العاده دم غير العشره منضم به حيض بشود و اما در ذات العاده دم منضم به عشره نشود اين خلاف مشهور است. چونكه خلاف مشهور است بدان جهت صاحب العروه ما بين ذى العاده و غير ذى العاده در اين طرف فرق نگذاشته است. در طرفى كه منضم به حيض بشود. هر دو تا را حكم كرده است و اينهايى كه ما مقيد به قاعده امكان فرض مى‏كرديم در جايى كه مرئه ذى العاده بشود فرموده است اينها معمول بها نيستند. يا اين روايات را حل كرده است به آنجايى كه دم تجاوز كند از عشره را. آن جاهايى كه دم تجاوز كند الصفرة فى غير ايامها ليس بحيض اين در صورتى است كه آن صفرتى كه مى‏خواهيم به حيض منضم كنيم از ده روز تجاوز مى‏كند. حمل مى‏شود اين رواياتى كه الصفرة بعد الحيض ليس بحيض، صفرة طورى بوده باشد كه از ده روز تجاوز كند. مثل ساير زن‏ها. مثل غير ذى العاده. چونكه احتمال فرق و مشهور ملتزم نشده‏اند به اين تفسير اينجور فتوا داده است و اما در حيض مستقل. در حيض مستقل فرقى نمى‏كند. ايشان در حيض مستقل اگر در شهر واحد اين حيض مستقل واقع بشود نه، قاعده امكان جارى است. در شهر واحد زن يك دفعه دم ديده است. اصفر است، سه روز گذشته است اينها، اين عيب ندارد. اين حيض است. قاعده امكان در حيض مستقلى كه در آن شهر مسبوق نباشد به حيض آخر در همان ماه، مسبوق نباشد تمام است پيش صاحب العروه. و اما در جايى كه تكرار بشود در ماه و اوصاف هم نداشته باشد، اصفر باشد، اين را در همه اشكال مى‏كند. اخصا به روايتى كه، صحيحه هم هست كه حيض در هر ماه يك دفعه مى‏شود. بدان جهت اين قاعده امكان كه صفرة دومى را مى‏گيرد، آن خبر مى‏گويد كه دومى حيض نيست. حيض در ماه يك دفعه مى‏شود. ولو او هم مطلق است كه اصفر باشد يا احمر باشد. اين هم مطلق است قاعده امكان كه اين حيض مستقل حيض دومى در ماه باشد يا حيض اولى باشد. چونكه در حيض دومى مبتلا به معارض است، و روايات دارد كه حيض فى كل شهر واحد است حتى صاحب وسايل براى اين يك بابى قرار داده است كه حيض فى كل شهر واحد مى‏شود باب ثبوت الريبة بتجاوز الشهر و انّ الحيض فى كل شهر مره. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه، عن ابن ابى عمير، عن حماد، عن الحلبى، قال سألته عن قول الله عزوجل ان ارتدتم قال ما اجاز الشهر فهو ريبة. اين روايت اولى كه صحيحه است، پيش ما تمام نيست. ما اجاز الشهر يعنى يك ماه بگذرد اصلا حائض نشود. او را مى‏گويد. اما روايت دومى عن الحسين ابن محمد عن معلب ابن محمد عن حسن ابن على بشاء عن حماد ابن عثمان عن عليم الحر، قال سمعت يقول ان الله حد لنساء فى كل شهر مرة. در كل شهر يك دفعه بايد حيض ببيند. يعنى بيشتر از يك دفعه نمى‏شود. مى‏شود، اين حكم قالبى است ولكن مقتضاى اينها اين است كه صفرة دومى حيض نيست بدان جهت ايشان در اين صفرة دومى كه اوصاف حيض را ندارد ثابت نشده است الحاق شرعى. معارض دارد، لعل وجهش اين كه احتياط كرده است اين است.
فتلخص ما ذكرنا در جايى كه زن ذى العاده بشود او از تحت قاعده امكان خارج شده است چونكه خلاف مشهور است ما احتياط مى‏كنيم در خروجش. مى‏گوييم جمع كند ما بين اعمال حائض و مستحاضه. اما در غير او اخذ مى‏كنيم به قاعده امكان و به مقتضاى او حكم مى‏كنيم اين اصل مطلب.
سؤال؟ گفتيم اصلا اخبار صفات ناظر است آنجايى كه الحاق حكمى نباشد. اين اخبار مى‏گويد الحاق شده است. اينها ورود پيدا مى‏كند. چونكه اطلاق الحاق را اثبات مى‏كند و موضوع اعتبار صفات من باب اماريت است. اماريت در صورتى است كه الحاق نبوده باشد. اين گذشت. آن وقت باقى مى‏ماند كلام در زنى كه ذاة الحمل است. آيا حامله هم همين جور است؟ زن اگر حامله شد، خون اصفر ديد سه روز. حكم مى‏شود كه اين حيض است يا حامله استثنا است؟ آن سه روز مستمر هم بشود حيض نيست. يا سه روز مستمر بشود حيض است، اما به مجرد الرؤيت حيض نمى‏شود. بايد صبر كرد سه روز مستمر است يا نه؟ يا اينكه نه، حامل با غير حامل فرقى ندارد. به مجرد اينكه دمى را ديد كه محتمل است حيض بشود يا استحاضه، حكم به حيض مى‏شود. اما اين كه كسى بگويد زن حامله خونش اگر زرد شد اصلا حائش نمى‏شود به خون زرد ولو ده روز، نه روز هم خون پشت سر هم ببينند خون حيض نيست او اين را كسى بگويد، اين درست نيست. چرا؟ چونكه صحيحه عبد الله ابن سنان كه در آن حيض حامل بحث مى‏كرديم اينجور فرمود در آنجا كه لان الحائضى كه هست، ربما تحيض. ربما حيض را مى‏بيند. فرقى نمى‏كند ما بين الحائض و غير الحائض. حائض هم همين جور است كه ربما بعله، اين در حامل است. صحيحه عبد الله ابن سنان است. روايت اولى در باب سى‏ام از ابواب الحيض. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا، عن احمد ابن محمد و ابى داود جميعا عن حسين ابن سعيد عن نذر ابن سويد و فضالة ابن ايوب عن عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام، انه سأل عن الحبلا، سؤال كردم امام صادق را از حبلا، انه ترَ الدم تترك الصلاة فقال نعم. ان الحبلا ربما قصفت بالدم. حبلا ربما حائض مى‏شود. دمش، دم حيض مى‏شود. يعنى آن حيضى كه در غير الحمل زن مى‏بيند ربما در حالت حمل هم همان حيض را مى‏بيند. چه اصفر باشد، چه احمر باشد. چونكه در غير الحمر اصفريت و احمريت ملاك نيست. ربما قضفت الحبلا بالدم، دم حيض را مى‏اندازد. اين حائض ميشود. اين دلالت مى‏كند فرقى نمى‏كند. اين كه گفته‏اند بعضى اخبار منع مى‏كند حائض بودن حبلا را در صورتى كه دم اصفر باشد، دم اصفر دلالت مى‏كند كه اصلا حيض نيست حتى در ايام عادتش ببيند. حتى در ايام عادتش كه عادت سابقى كه داشت در زمان حمل در آن ايام اصفر ديد. اين حيض نيست. گفته‏اند اين معنا استفاده مى‏شود از چند روايت. يكى از آنها اين روايت كه روايت ششمى است عن الحسين ابن سعيد عن فضاله، عن اب المغرى، عن اسحاق ابن عمار، قال سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن الحبلا ترَ الدم اليوم و اليومين، حبلا دم مى‏بيند يك روز و دو روز قال ان كان دما ابيطا فلا تصلى ذيلك اليومين و ان كان صفرة فالتغتسل كل صلاة عند كل صلاتين. صفرة هم خيلى است، غسل بكند. عرض مى‏كنم اين روايت نفى حيض نمى‏كند از صفرة. اين روايت دلالت مى‏كند به مجرد الرويت صفرة حكم به حيض نمى‏شود حامل. زن حامل دم ابيط ديد حكم ميشود به حيض به مجرد الرؤيت. ولو ممكن است قطع بشود، معلوم بشود كه حيض نيست. اين حكم ظاهرى است، عند رؤيت الادم. چونكه دو روز فرض كرده است. اين دو روز حيض نمى‏شود دم اصفر باشد يا نه، امام كه مى‏فرمايد ان كان ابيط فلا تصلى ذيلك اليومين يعنى حينى كه دم مى‏بيند نماز را ترك كند. اما صفرة بوده باشد، نماز را ترك نكند. اما اين صفرة اگر مستمر شد سه روز حيض نيست اين روايت دلالت نمى‏كند. صحيحه عبد الله ابن سنان دلالت مى‏كرد زن اگر ربما حائض مى‏شود، ربما صحيحه ديگر دارد همان حيضى را مى‏بيند، همان حيض را مى‏بيند در حال الحمل. آن اصفر باشد چه احمر بوده باشد، سه روز بايد مستمر بشود. اين با او منافاتى ندارد. صحيحه محمد ابن مسلم روايت هفتمى است. سألت عن احدهما عليه السلام. عن الحبلا ترَ الدم. كما كان ترَ الدم ايام حيضها مستقلا. آن وقت، خون زرد مى‏ديد در ايام حيضش، الان هم همين جور ديده است. امام عليه السلام فرمود حيض است. اين روايت عبد الرحمان ابن حجاج كه اسحاق ابن عمار كه خدمت شما عرض شد اين نفى حيضيت از اصفر نمى‏كند كه معارضه كند با رواياتى كه مى‏گويد اصفر هم حيض است. اين مى‏گويد حكم به تحيض نمى‏شود. ما اين را اخذ مى‏كنيم، ملتزم مى‏شويم در آن حامل وقتى كه دمش اصفر شد احتمال استمرار هم بدهد بايد اعمال استحاضه را بجا بياورد. نه احتياط واجب است نه حكم به حيض مى‏شود. تا سه روز، سه روز مستمر شد مى‏شود حيض. التزام به اين مى‏شود و للكلام تتمة، تمام نشد اين كلام، انشاء الله فى ما بعد.