جلسه 814

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:814 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام ما منتهى شد به اين فرمايشى كه جمع كرده بودند ما بين اخبارى كه نافى استضحار است و ما بين آن اخبارى كه آمر است بالاستضحار يوماً او يومين. فرموده بودند زنى كه قبلاً مستحاضه است و بعد الاستحاضه ايام حيضش برسد كه وقت مخصوص و عدد مخصوصى دارد در حيض. اين زن وقتى كه ايام عادتش رسيد اين مستحاضه حايض است و وقتى كه ايام حيضش تمام شد، او اعمال مستحاضه را بايد به جا بياورد. برگردد به اعمال مستحاضه. استضحار در حقّ اين زن نيست. ولكن آن زنى كه قبل از ايام عادت مستحاضه نبود، ايام عادتش را كما كان خون ديد مثل ماه‏هاى قبلى و بعد از ايام عادت ديد خون قطع نمى‏شود و به وصف الحيض مى‏آيد، اين خونش ولو ده روز را تجاوز كند، آن مقدار عادتش حيض است و قبل از تمام ده روز قطع بشود همه‏اش حيض است الاّ انّه اين زن كه بعد از ايام عادتش خون مى‏بيند و احتمال مى‏دهد كه يازده روز طول بكشد تا روز يازدهم، دوازدهم و احتمال دارد كه قبل از تمام شدن ده قطع بشود، اين يك روز بايد استضحار بكند تا ده روز هم مخيّر است. كما اين كه در دو روز و سه روز مخيّر است. چرا اين جور جمع مى‏فرماييم؟ مى‏فرمايد بر اين كه اين رواياتى كه وارد شده است زن وقتى كه حايض شد و ايام حيضش گذشت ديد دم مى‏آيد استضحار مى‏كند، اين روايات عام است. هم آن زنى را مى‏گيرد كه قبل از ايام عادتش مستحاضه باشد، هم زنى است كه استحاضه نباشد. نه پاك پاك بود. وقتى كه ايام عادت رسيد شروع كرد به دم ديدن. اين روايات استضحار مطلق است. آن زنى كه حايض شده است بعد از ايام حيضش استضحار مى‏كند. چه قبلاً مستحاضه باشد، چه نباشد. آن روايات نافيه استضحار خاص است.
وارد است كما ذكرنا رواياتى كه نافى استضحار است. آن روايات مى‏گويد مستحاضه فرض شده است كه زن مستحاضه است. مستحاضه اگر ايام عادتش برسد، در ايام عادت صلاة را ترك مى‏كند. همين كه ايام عادت تمام شد، خون ببيند مى‏آيد، وظايف مستحاضه را عمل مى‏كند. او در آن كسى كه بعد از ايام عادت خون مى‏بيند و نمى‏داند قطع مى‏شود يا نمى‏شود اين روايات استضحار مطلق است. مى‏گويد بايد استضحار كند. ولكن آن روايات مى‏گويد اگر قبلاً مستحاضه است فقط ايام عادتش را، عبادتش را ترك مى‏كند و لا يعطيها بعلها، بعد اعمال استحاضه را اتيان مى‏كند. پس او اخص است اين روايات نافيه. ملتزم مى‏شويم از آن اطلاق روايات استضحار كه موضوعشان مطلق است رفعيّت مى‏كنيم و حمل مى‏كنيم آنها را به زنى كه قبل از ايام عادت مستحاضه نبوده است. او استضحار مى‏كند. به قانون اطلاق و تقييد كه از اطلاق رفعيّت مى‏شود و تقييد مى‏شود به خطاب و مقيّد. اين حاصل فرمايش ايشان است و فرموده است...در ما بين روايات همين وجه متعين است و اين را فرموده است. ولكن به اين وجه يك اشكالى وارد است و ايشان هم متوجه اين اشكال بود رضوان الله عليه. در صدد دفعش آمده است و آن اين است كه بعضى رواياتى كه فرض شده است زن قبل از ايام عادتش مستحاضه است، در بعضى آن روايات دارد كه اين مستحاضه در ايام عادت صلاتش را ترك مى‏كند و بعد از ايام عادت يكى دو روز استضحار مى‏كند. همين مستحاضه كه قبلاً مستحاضه بود. قبل از ايام عادت كه مستحاضه بود، ايام عادتش را ترك مى‏كند و بعد از ايام عادت يكى دو روز استضحار مى‏كند. اين كدام روايت است كه‏
به اين معنا دلالت مى‏كند؟ اين سه تا روايت است.
از اولى آنها تعبير به موثّقه مى‏كنيم. در باب 1 از ابواب مستحاضه، موثّقه فضيل و زراره است. روايت 12 است. و باسناد الشّيخ عن على ابن حسن فضّال. شيخ اين را از كتاب على ابن حسن فضال نقل مى‏كند و باسناده عن على ابن حسن فضال شيخ الطّائفه عن محمد ابن عبد الله ابن زراره على ابن حسن فضال هم از نوه زراره نقل مى‏كند كه اسمش محمد بود، پدرش هم عبد الله بود، عبد الله پسر زراره است. محمد ابن عبد الله ابن زراره. اين محمد ابن عبد الله هم نقل مى‏كند عن محمد ابن ابى عمير. محمد ابن ابى عمير هم كه نقل مى‏كند عن عمر ابن ازينه، محمد ابن ابى عمير، عمر ابن ازينه عن فضيل و زراره جلالت اينها اوضح من الشّمس است. عن احدهما (ع) قال المستحاضه و كفّ عن الصّلاة ايام اقرائها. فرض فرموده است كه زن قبل از ايام اقراء مستحاضه است. المستحاضه تكفّ ايام اقرائها عن الصّلاة و تحتات بيومٍ او يومين ثمّ تغتسل. گفتيم اين تحتات به معنا استضحار است. چون كه ثمّ تغتسل يعنى بعد از يوم و يومين غسل مى‏كند. اگر مراد احتياط به معناى لغوى يعنى جمع ما بين اعمال حايض و مستحاضه بشود اين تغتسل را بايد قبل از يوم و يومين بكند. اين كه مى‏گويد ثمّ تغتسل فى كلّ يومين و ليل ثلاث مرّات اعمال مستحاضه است. اعمال مستحاضه را بعد از يكى دو روز مى‏كند. در ايام استضحار نمى‏كند. آن احتياط به معنا استضحار مى‏شود. اين روايت من حيث الدّلالت بر اين كه زن مستحاضه قبلى ايام عادتش برسد، و بعد از ايام عادت استضحار مى‏كند مثل آن زنى كه قبلاً مستحاضه نبود، دلالتش پرواضح است. جاى خدشه نيست. خود ايشان هم قبول فرمودند كه دلالت واضح است. يك روايت ديگر هم معتبره اسماعيل جوفى است. اسماعيل ابن جابر جوفى رضوان الله عليه. آن روايت هم همين است. باز شيخ نقل كرده است.
روايت دهمى است در باب اول استحاضه. شيخ باسناده عن الحسين ابن سعيد كه حسين ابن سعيد اهوازى سند شيخ به او صحيح است. روايت صحيحه است. سندش به حسين ابن سعيد، حسين ابن سعيد هم عن القاسم عن عبان عن اسماعيل جوفى نقل مى‏كند از قاسم. اين قاسم، قاسم ابن محمد جوهرى است كه خواهيم گفت. عن عبان كه عبان ابن عثمان است. اسماعيل ابن جابر جوفى است. عن ابى جعفرٍ(ع) قال المستحاضه تقعد ايام قرحها مستحاضه قبل از ايام قرح مستحاضه است. تقعد ايام قرحها، ثمّ تحتات بيومٍ او يومين فاذا رأت طهراً اغتسلت كه همان غسل حيض را مى‏كند. و ان هى لم تَرى طهراً ديد كه نه خون مى‏آيد. دو روز صبر كرده است. باز مى‏آيد. آن وقت اغتسلت و...يعنى خودش را مى‏بندد آن چيز را كه خون سرايت به خارج نكند و اغتسلت و اعمال مستحاضه را اتيان مى‏كند. و لا تزال تصلّى بذالك الغسل حتّى يظهر الدّم على الكرسف. بعد از اين كه غسل كرد براى صلاتش در صلاة بعدى ديد استحاضه كثيره باز دم خارج شد بر كرسف تجاوز كرد، دوباره بايد غسل كند. اعمال استحاضه. اين روايت هم مثل آن روايت موثقّه فضيل و زراره است ظاهر است به كمال الظّهور كه اين مستحاضه قبلى بعد از ايام عادتش كه گذشت دوباره ديد خون مى‏آيد، اين هم استضحار مى‏كند. به همان بيانى كه گفتم.
يكى از روايات، روايات سومى است. در ما نحن فيه ذكر مى‏كنم اين روايت سومى در باب 13 از ابواب الحيض است، در باب 13 روايت 4 است. باز و باسناد الشّيخ عن على ابن حسن فضّال عن جعفر ابن محمد ابن حكيم عن جميل ابن درّاج عن زراره عن ابى جعفرٍ (ع) قال المستحاضه تستضحر بيومٍ او يومين بعد اعمال استحاضه را اتيان مى‏كند. اين روايت در سندش جعفر ابن محمد ابن حكيم است. اين جعفر ابن محمد ابن حكيم توثيقى برايش ثابت نيست. اعتبارى برايش نيست. بدان جهت اين روايت مؤيد آن دو تا روايت است. بدان جهت صاحب اين قول كه مستحاضه باشد بعد از ايام عادت كه گذشت ديگر استضحار نمى‏كند و اعمال استحاضه به جا مى‏آورد، در سند اين دو تا روايت اشكال كرده‏اند كه سند روايت فضيل و زراره و سند روايت اسماعيل ابن جابر. اشكال در سند روايت زراره و فضيل اين است كه شيخ باسناده عن على ابن حسن فضال كه شيخ اين روايت را نقل مى‏كند به اسنادش از على ابن حسن ابن فضال يعنى از كتاب على ابن حسن فضال نقل مى‏كند. و سند شيخ هم به كتب على ابن حسن فضّال احمد ابن عبدون كه شيخ خودش است كه معاصر با مفيد قدس الله نفسه الشّريف است. منتهى مفيد زده بود جلو. احمد ابن عبدون است كه از اين احمد ابن عبدون تعبير مى‏شود احمد ابن عبد الواحد. و معروف است به ابن الهاشم. كه اين سندش اين است، اين احمد ابن عبدون يا احمد ابن عبد الواحد يا ابن الهاشم، نقل مى‏كند از على ابن محمد ابن زبير القرشى عن على ابن حسن فضال. دو نفر واسطه هستند. ما بين على ابن فضال و اين دو نفر واسطه است. احمد ابن عبدون خوب شخص جليلى است. ولكن در اين على ابن محمد ابن زبير اشكال كرده‏اند كه اين توثيق ندارد. يك چيزى بگويم يادتان باشد انشاء الله بعد مى‏گوييم. ما خيلى به اين روايات على ابن حسن فضال در فقه احتياج داريم. مسائلى در ابواب فقه است خصوصاً مثل وصايا، ارث و امثال ذالك مسائلى است كه مستندش فقط روايت على ابن حسن ابن فضال است. اين اگر از كار بيفتد فقيه گير مى‏كند در آنها. روايات على ابن حسن ابن فضال خيلى است، و رواياتى كه منفرد است به نقل آنها در روايات ديگر آن حكم وارد نيست. متعدد است، بدان جهت فقيه گير مى‏كند. اگر در سند اشكال شد كه على ابن محمد ابن زبير توثيق ثابت نشده است، تمام اين روايت اشكال پيدا مى‏كند تمسّك به آنها.
يك چيزى كه برايتان قلبتان روشن بشود عرض كنم. ما در كتب فقها خيلى تتبّع نكرده‏ايم در كتب استدلاليه. ولكن آن مقدارى كه تتبّع كرده‏ايم سر اين روايات كه مى‏رسم به موثّقه تعبير مى‏كنم. ديگر در سند شيخ على ابن محمد ابن زبير است، مثل صاحب حدائق و ديگران. وقتى كه اين روايات مى‏رسند به موثّقه تعبير مى‏كنند. به نظر قاصر ما مى‏دانيد كه اين مسأله، مسأله اهمى است. در اين راه پى فرصتى مى‏گشتم كه با شما بحث كنم و اين را بدانيد رواياتى را كه شيخ الطّائفه نقل كرده است از على ابن حسن ابن فضال اين روايات پيش ما معتبر است و اين روايات جاى خدشه‏اى ندارد. حتّى از اين روايات تعبير به موثّقه بشود، مانعى ندارد. چرا؟ دو تا وجه مى‏گوييم از خودمان. وجه اول اين است كه كه اين على ابن محمد ابن زبير اين آدم معروفى بوده است. شايد كسى در معروفيت به پاى اين اشخاص قليله برسد. چرا؟ چون كه شيخ الطّائفه و هكذا نجاشى و ديگران اين كتب على ابن فضال را شمرده‏اند. شيخ 25 كتاب بر على ابن حسن فضال شمرده است. نجاشى هم آنها را شمرده است، يكى دو تا هم زياد است. شايد به 28 تا برسد. گفته‏اند قريب 30 تا. در آن جا اين كتب را يكى از آنها اصفيا اميرالمؤمنين (ع) است. از كتبى كه مشهور است و از كتب بنى فضّال است. چيزى كه هست نجاشى نقل مى‏كند از مشايخش كه بعضى مشايخ من در كتاب اصفيا مناقشه مى‏كردند. مى‏گفتند اين مجعول است. مال على ابن حسن فضال نيست. اين كتب اصفيا كه دارد. نجاشى مى‏گويد من نشنيدم كسى كه بگويد اين كتاب اصفيا را به على ابن محمد ابن زبير يا به احمد ابن سعيد ابن عقده خوانده است. فقط مى‏گويند كه اجازه هست از طرف اينها در نقل اين كتاب. ولكن كسى پيدا بشود كه من اين كتاب را خواندم به خود آنها قرأت الشّيخ مثل اين كه مرسوم بود در اخذ روايت مى‏خواندند بر شيخ يا شيخ مى‏خواند. كسى بگويد من كتاب اصفيا را به محمد ابن على ابن زبير يا احمد ابن محمد ابن سعيد خواندم، كسى من نديدم كه اين را ادّعا كند. فقط نسبت مى‏دهند بالاجازه. كسى نمى‏گويد...على ابن محمد ابن زبير از اين كلام نجاشى و از غير اين معلوم مى‏شود در آن زمان اين قدر كتبى كه على ابن فضّال داشت راوى اين كتب معروفشان دو نفر بود. يكى احمد ابن سعيد ابن عقده است، يكى هم على ابن محمد ابن زبير است. اين قدر كه جمع مى‏شدند از روات و محدّثين كتب على ابن فضّال را نقل كنند از اين‏ها اخذ مى‏كردند از يكى از اين دو نفر. چون كه نجاشى مى‏گويد اينها آن بعضى شيوخشان مى‏گويند كه ما نديدم كسى كه بگويد قرأت الشّيخ. يعنى بر على ابن محمد ابن زبير خواندند كتاب اصفيا را يا به احمد ابن محمد ابن سعيد خواندند. يعنى اگر اين خواندن ثابت بود اخذ بود. كتاب ثابت مى‏شد. اين از دو نفر معروفى بودند كه محدّثينى كه مى‏خواستند كتب على ابن فضّال را اخذ كنند دور اين دو نفر جمع مى‏شدند...اين شخص به اين معروف قدحى كسى به او نقل نكرده است كه اين عيب را داشت. بدان جهت گفتيم اگر شخص معروفى خصوصاً با اين معروفيت قدحى نداشته باشد معلوم مى‏شود حسن ظاهر داشته است. و الاّ عيبش را رو مى‏كردند كه بابا اين هم اين كاره است كما اين كه در بعضى جاها نجاشى مى‏گويد ولكن بعضى اصحابنا هم از او عليه عيب مى‏گرفتند به اب الشّطرنج كه شطرنج بازى مى‏كند. اين جور چيزها اين جور معروفيتى كه هست قدحى به او وارد شده است، اين زمان هم همين جور است. يك شخص معروفى در كمال معروفيت يك چيزى داشته باشد در مى‏آورند. رو مى‏كنند. اين هم اين جور است. چيزى به اين نقل نشده است. معلوم مى‏شود حسن ظاهر داشت. و روايتش معتبر است. اين وجه اول. و اين وجه اول را ما مثل وجه ثانى قبول داريم. چون كه حسن ظاهر وقتى كه پيدا كرد معروفيت پيدا كرد، اين معلوم مى‏شود بر اين كه حسن ظاهر داشت پيش مردم مستور العيب بود و رواياتش مسموع است.
وجه ثانى اين است كه اين نجاشى قدس الله سرّه مى‏گويد اين كتب را كه مى‏شمارد همان كتبى است كه شيخ شمرده است. بالاتر از آن هم يك چند تاى ديگر شمرده است. مى‏گويد من اين كتب را اخذ كردم يعنى همه‏اش را اخذ كردم. بعضى‏هايش را آن وقتى كه احمد ابن الحسين...است به احمد ابن عبدون قرائت مى‏كرد كتب بنى فضّال را. قرائت بر او مى‏كرد. من هم با او شنيدم اين كتاب را. سمعت معه در كتابش دارد. كه آن احمد ابن عبدون هم از على ابن محمد ابن زبير نقل مى‏كرد كه راوى از على ابن محمد ابن زبير احمد ابن عبد الواحد است. بعد مى‏گويد كه ما بقى كتب را از كتاب صوم را من خواندم بر احمد ابن عبدون. و ساير كتب على ابن حسن فضال را هم اين جور به من خبر داد. پس اين طريق نجاشى همان طريق شيخ است. شيخ هم از احمد ابن عبدون از على ابن محمد ابن زبير نقل مى‏كند. نجاشى هم كه مثل شيخ است ديگر. شايد اخذ هر دو تا در يك مجلس نوعاً بودند كه به هر كس يكى يكى نمى‏خواند كه. مى‏خواند و آنها هم گوش مى‏دادند. يك مجلس باشد يا نباشد. فرقى نمى‏كند اين. اين كتب را كه احمد ابن عبدون به شيخ خوانده است يا شيخ به او خوانده است، همين كتب را به نجاشى خوانده است يا رفيقش خوانده است و نجاشى شنيده است يا خود نجاشى خوانده است باقى كتب را. به همان احمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير. بعد نجاشى دارد كه من در اخيرين اين كتب بنى فضّال را از محمد ابن جعفر از احمد ابن سعيد ابن عقده هم گرفتم همين كتب را. چون كه گفتيم راوى اين كتب معروفش دو نفر بود. يكى على ابن محمد ابن زبير بود، يكى هم احمد ابن سعيد ابن عقده بود. احمد ابن سعيد ابن عقده در جلالتش كسى شك ندارد. اين محمد ابن جعفر ابن...استاد نجاشى است. يك محمد ابن جعفر معدّب است كه او ابن بطّع است. او شيخ نجاشى نيست. نجاشى با او با دو واسطه نقل مى‏كند. او ضعيف است. محمد ابن جعفر المعدّب ابن بطّع ضعيف است. كه نجاشى به دو واسطه از او نقل مى‏كند. اين محمد ابن جعفر معدّب كه به محمد ابن جعفر ابن...مى‏گويند اين استاد نجاشى است و اين شخص جليل القدرى است. نقل مى‏كند از احمد ابن سعيد ابن عقده. خوب مطلب تمام شد. چون كه نجاشى همان كتبى را كه به طريق شيخ گرفته بود، به طريق آخر معتبر گرفته است همان كتب را. همان كتبى كه ظاهر كلامش اين است كه بنى فضال بود كه در خارج اينها را ما خوانديم را رفيقم خواند، احمد ابن حسين خواند، يكى‏اش را من خواندم، بقيه‏اش را من خواندم، همان كتب را كه به او خوانده است از اين طريق دوم كه دارد از محدم ابن جعفر است و از احمد ابن سعيد ابن عقده گرفته است. اين طريق ثانى طريق به روايت شيخ مى‏شود. چون كه اين همان روايت را گرفته بود نجاشى. شيخ همان روايت را از احمد ابن عبدون از احمد ابن محمد ابن زبير گرفته بود. همان روايات را نجاشى مى‏گويد من از اين طريق گرفته‏ام. در اخيرين اخبرنا...اخيرين محمد ابن جعفر عن احمد ابن سعيد عن على ابن حسن فضال به همان كتبه. همان كتبش كه بود به آنها خبر داد. پس شيخ آن كه روايت كرده است طريق ديگر دارد. اين روايات معتبر مى‏شود به واسطه على ابن حسن ابن فضال، موثقه مى‏شود. وجه اول روايت را معتبره مى‏كرد. اين وجه دوم روايت را موثقه مى‏كند.
بگذاريد ديگر كار اين جا رسيده است. من به قدر طاقت اين مطلب را تمام كنم. بعضى‏ها وجه آخرى گفته‏اند. در اعتبار روايتى كه شيخ از على ابن حسن فضال مى‏كند، وجه آخرى گفته‏اند. وجه آخر اين است كه شيخ هر دو طريق را داشت. شيخ اين كتب را مثل نجاشى از هر دو طريق گرفته بود. چرا؟ سرّش اين است كه شيخ در تهذيبين بعضى روايات را از على ابن حسن فضال به دو واسطه نقل كرده است. هم نقل كرده است از احمد ابن عبدون از على ابن محمد ابن زبير، هم نقل كرده است همان روايت را نقل كرده است از هارون ابن موسى نقل كرده است كه آن هم مثل احمد ابن عبدون از اجلاّ است. هارون ابن موسى. از مشايخ شيخ و نجاشى و اينها است. از ابى هارون از احمد ابن سعيد ابن عقده. ببينيد شيخ چه مى‏گويد. اين در جلد اول است. در بعضى روايات را به تمام سند نقل كرده است شيخ. اين يكى از آن روايات است. جلد اول تهذيب است. در جلد اول در باب احداث الموجبة بالطّهاره نه فقط اين روايت است. نظير اين است. يكى‏اش را مى‏خوانم. شيخ مى‏گويد اخبرنى به جماعتٌ عن ابى محمد هارون ابن موسى...اكبرى رضوان الله عليه است. اين از كه نقل مى‏كند اين هارون ابن موسى عن احمد ابن محمد ابن سعيد. اين احمد ابن محمد ابن سعيد ابن عقده است. كه همان شخص دومى است راوى كتب ابى الفضّال. عن على ابن حسن فضال. اين يك سند. مى‏گويد و احمد ابن عبدون يعنى و اخبرنى به احمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير عن على ابن حسن فضال. اين هم سند دومى. پس معلوم مى‏شود كه اين شيخ تمام كتب را به اين سند ديگر هم گرفته بود. منتهى نگفته است اغتسالاً يكى را گفته است. چون كه معتبر بود على ابن محمد ابن زبير با آن جلالتش، با آن معروفيتش كافى بود. ديگر احتياج به ذكر طريق آخر نداشت. در بعضى جاها گفته است. اين وجه را بعضى‏ها گفته‏اند حتّى آن جايى كه اردبيلى قدس الله نفسه الشّريف مى‏گويد بعد از تضرّع چون كه روايات على ابن حسن ابن فضال كثير است. بعد التضّرع به اين نكته ملتفت شدند كه شيخ سند ديگر هم دارد اين پيش ما تمام نيست. چرا؟ چون كه دو تا جواب دارد. مى‏گوييم اين روايت اين جور است. به اين سند كه نقل مى‏كند عن على ابن حسن فضال عن عبد الرّحمان ابن ابى نجران عن حماد ابن عيسى عن حريض عن زراره. شايد اين روايت را شيخ قدس الله نفسه الشّريف در كتابش عبد الرّحمان ابن ابى نجران ديده است كه كتاب آن عبد الرّحمان ابن ابى نجران هم به واسطه همان...اكبرى عن احمد ابن محمد ابن سعيد ابن...در طريق آن كتاب بوده است. بعد اين روايت هم در كتاب على ابن حسن فضال بود. آن جا هم بود اين روايت. آن هم نقل مى‏كرد على ابن حسن فضال از عبد الرّحمان ابن ابى نجران در كتابش بود. شيخ به كتاب على ابن حسن كه طريق داشت. اين هم در كتاب عبد الرّحمان بود. اين احمد ابن محمد ابن سعيد هم در طريق آن كتاب بود. بدان جهت جمع درك كرده است در روايت. گفته است كه اين دو تا نقل دارد. دو تا سند دارد. يكى از كتاب عبد الرّحمان ابن ابى نجران يا حماد ابن عيسى به واسطه همان هارون ابن موسى عن احمد ابن سعيد ابن عقده از على ابن فضال عن عبد الرّحمان كتاب عبد الرّحمان را به اين سند نقل مى‏كند كه يك راوى‏اش هم على ابن حسن ابن فضال است. بعد اين روايت در كتاب على ابن حسن ابن فضال هم بود.
بدان جهت به آن هم سند دارد. او را هم منضم كرده است كه احمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير عن على ابن حسن فضال كه اين از دو كتاب نقل مى‏كند. يك سندش آن جا است، يك سندش اين جا است. اين جواب اول. پس در كتب على ابن فضال طريق دو تا بشود اين جور نيست. اين طريق دومى مال كتاب عبد الرّحمان ابن ابى نجران است. جمع كرده است...اين يكى. دومى اين است كه قبول كرديم. شيخ نقل كرده است. ولكن اين جور روايات دليل مى‏شود كه شيخ در اين روايتى كه از كتابى گرفته است كتاب 25 تا شمرده است. آن كتاب وضو است. در باب وضو نقل مى‏كند. يكى از كتب على ابن حسن فضال كتاب وضو است. اين روايت را از كتاب وضو نقل مى‏كند. خوب كتاب وضو على ابن حسن فضال به دو واسطه رسيده بود به شيخ. امّا باب كتاب وصيه و كتاب فرايضش هم به اين دو سند رسيده بود اين دليل ندارد. غايت الامر اين دليل مى‏شود كه كتابى كه اين روايت از او اخذ شده است، كتاب وضو است. اين به دو سند رسيده است. در آن كتبى كه از فرايض نقل مى‏كند، از كتاب على ابن فضال كه على ابن حسن فضال نقل مى‏كند...ربطى به باب وضو ندارد، به او دليل نمى‏شود. بدان جهت اين روايات على ابن حسن ابن فضال را ما معتبر مى‏دانيم و همه جا تمسّك مى‏كنيم مگر اين كه بعد از حسن ابن على ابن فضال يك ضعفى باشد. بعضى‏ها كه ديدند اين روايت من حيث السّند هم تمام مى‏شود يا تمام نمى‏شود، بعضى‏ها يك مناقشه ديگر كرده‏اند. گفته‏اند اين محمد ابن عبد الله ابن زراره جدّش خيلى جليل القدر بود. لولا...ستّه يكى از آنها زراره بود. امّا اين نوه معلوم نيست حالش چه جور بود. توثيق ندارد. اين هم درست نيست. جماعتى گفته‏اند بر اين كه، اول اصل قضيه را بگويم. على ابن نجاشى و كشّى نقل كرده‏اند كه سند كشّى سند معتبرى است. كه حسن ابن على ابن فضال كه پدر اين على ابن حسن فضال است. اين حسن ابن فضال اين هم فتحى بود. اين على هم فتحى بود. نقل كرده است به سند صحيح كه اين على ابن حسن فضال به اين حسن ابن فضال كه آن هم حسن ابن على ابن فضال است. آن على را حذف مى‏كند. حسن ابن على ابن فضال كه پدر على ابن حسن فضال است، در آخر عمر از اين فتحيّت برگشت. مى‏دانيد كه فتحيت امام صادق سلام الله عليه يكى از پسرهايش عبد الله بود، يكى هم كه موسى ابن جعفر سلام الله عليه روحى له الفدا بود. آن عبد الله بزرگ‏تر بود از موسى ابن جعفر سلام الله عليه. بدان جهت بعضى‏ها بعد از وفات امام صادق سلام الله عليه گفته‏اند اين برادر بزرگ امام است كه عبد الله است. نوبت به موسى ابن جعفر سلام الله عليه...اين كوچك است هنوز. به اين نمى‏رسد با وجود برادر بزرگ‏تر. امام صادق هم سلام الله عليه وصيت كرده بود به موسى ابن جعفر سلام الله عليه كه خيلى اختلاف و اينها نينداز. چون كه اين عمر نخواهد كرد. بيشتر از هفتاد روز بعد از عمر من عمر نمى‏كند. اين مى‏ميرد. مسأله خاتمه پيدا مى‏كند. آن وقت مى‏توان اظهار بكنى. اصحاب تو هم مى‏توانند اظهار بكنند. علم شنگه نشود كه اين موجب اختلاف بشود ما بين شيعه. همين جور شد كه بعد از هفتاد روز مرد و رفت. اكثر اينها برگشتند.
يكى از آن كسانى كه برگشته است، حسن ابن على ابن فضال بود. حسن ابن على ابن فضال برگشتن اين خيلى صدمه زد. كمر آنها را شكاند. حسن ابن على ابن فضال شخص متعارفى بود. صاحب كرامت بود. حيوانات سبع وقتى كه اين حسن ابن على ابن فضال را مى‏ديدند در بيابان به عبادت مى‏رفت اصلاً با او مأنوس مى‏شدند. آن لخت و عورها كه هجوم مى‏كنند به شهر از آنها تعبير مى‏شود...اينها وقتى كه مى‏آمدند على ابن حسن ابن فضال را مى‏ديدند خودشان را گم مى‏كردند. فضل ابن شازان مى‏گويد من خيال مى‏كردم احوالات اين را كه شنيده بودم خيال مى‏كردم اين جور آدمى در زمان قديم بود. الان نيست. بعد پدرم نشان داد و گفت اين همان شخص است. من هم يك خورده اين ور و آن ور مى‏كرد و دلم قبول نمى‏كرد. عجب كودن هستى. مى‏گويم اين همان است. پدرش گفت به او. اين خيلى جليل القدر بود. بدان جهت وقتى كه اين مرده بود تشييع مى‏كردند، اين محمد ابن عبد الله ابن زراره رويش را برگرداند به على ابن ريّان اينها همطبقه هستند و آن حسن ابن جهل به او رويش را برگرداند و گفت بشارتى به شما بدهم. گفتند خوب بشارت را بده. گفت بشارت اين است كه من بودم و محمد ابن حسن جهل هر دو تايمان بالا سر على ابن حسن فضال موقع جان دادن بوديم. به او ائمه را تلقين كرد. گفت اينها را بگو. رسيد به عبد الله. عبد الله ابن جعفر را گفت. اين عبد الله ابن جعفر را رد شد حسن ابن على ابن فضال. جواب نداد. رد كرد. دوباره تكرار كرد. سه باره تكرار كرد. گفت من كتب را ديده‏ام. براى عبد الله شأنى پيدا نكرديم. يعنى قبول ندارم. اب الحسن سلام الله عليه اقرار كرد. بدان جهت اين يك ضجّه‏اى شد اين خبر نوه زراره. على ابن اصوات كه يكى از فتحى‏ها است. خيلى متعصّب هم هست. رفت پيش محمد ابن حسن جهم هم به او خبر داد كه بله همين جور است قضيه. گفت نمى‏شود اين جور. رفت پيش پسر اين حسن ابن على ابن فضال. يكى از پسرهايش كه از على ابن حسن فضال بزرگ‏تر است اسمش احمد بود. رفت پيش احمد اين على ابن اصوات گفت مثلاً اين جور مى‏گويند. گفت نه اين محمد ابن عبد الله ابن زراره اين را دروغ بسته است. پدرم اين جور نكرد. آن جا دارد بر اين كه يك كلامى در نجاشى هست در كشّى نيست اين. نجاشى مى‏گويد و قاب و الله انّ محمد ابن عبد الله ابن زراره اصدق لهجتاً عندى من احمد. از احمد ابن حسن فضال اصدق لهجتاً است. اين را دليل گرفتند بر اين كه اين محمد ابن عبد الله ابن زراره ثقه است. ببينيد اين مى‏شود يا نه. چون كه وقت تمام شد بماند فردا انشاء الله.