جلسه 816

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:816 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم بايد ملاحظه بشود اين جمع ما بين اخبارى كه امر مى‏كرد ذوالعاده را كه دم مستمر شده است بر او بعد از انقضا ايامش امر مى‏كرد بالاستضحار يوماً او يومين او اكثر با آن اخبارى كه وارد شده بود مستحاضه بعد از انقضا ايام عادتش تصّلى تغتسل و تصّلى و تحتشى آن جمعى كه ما بين اين اخبار كرديم كلام در اين بود كه در اخبار مسأله خبرى هست و اخبارى هست كه منافى با اين جمع بوده باشد كه اين اخبار استضحار مال زنى است كه نمى‏داند اين دمش بعد العاده حيض است يا استحاضه است بالشّبهة الموضوعيه. حكم را مى‏داند. ده روز را بگذرد باز دم بيايد، اين بعد از عاده استحاضه است. و در ده روز منقطع بشود، همه‏اش حيض است. ايام عادت و ما بعدها كه دم هم به وصف الحيض است. فرض كلام در او است. و امّا آن اخبارى كه مى‏گفت به مجرّد انقضا ايام عاده اعمال استحاضه را اتيان كند، آنها مال زنى است كه عند انقضا ايام عادت مى‏داند استحاضه است. يعنى مستمر مى‏ماند. يا مى‏داند كه وصف حيض را ندارد. صفرت است. بنا بر قواعد اوليه استحاضه است. اين روايات مال آنها است. آن روايات آمره. آيا در اخبار منافى اين جمع هست يا نيست.
در ما نحن فيه صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف وجهى گفته است. و در آن وجه دو تا خبر ذكر كرده است كه آنها منافى با اين جمع ما است كه گذشت. كلام صاحب الحدائق قدس الله سرّه را نقل مى‏كند. ايشان بعد از اين كه فرموده است، اخبار در مسأله اينها با همديگر اختلاف دارند هم اخبار خود استضحار اختلاف دارد، يكى مى‏گويد يك روز، يكى مى‏گويد دو روز، يكى مى‏گويد يكى دو روز همان اختلافى كه گفت. يكى مى‏گفت سه روز، يكى مى‏گفت يك روز، دو روز، سه روز. يكى مى‏گفت تا عشره. علاوه بر اين اخبار خود اين اخبار استضحار فرموده است منافات دارد با آنها آن اخبارى كه وارد شده است زن بعد از انقضا به ايام عادتش مستحاضه بعد از انقضا ايام عادتش فاغتسل و تصلّى. اين اخبار استضحار با آن طايفه منافات دارد. فرموده است يكى از دو امر را مى‏توانيم ملتزم بشويم. اشكالى ندارد. يك امر كه اصل جمع بين الاخبار نيست. به جمع بين دو طايفه نيست. فرموده است آن اخبارى كه مى‏گويد به مجرّد انقضا العاده غسل مى‏كند و نمازش را مى‏خواند، اين اخبار را حمل بر تقيه مى‏كنيم. و اخذ مى‏كنيم به اخبار استضحار و مى‏گوييم كه اخبار استضحار به آنها عمل مى‏شود. به آن نحوى كه سابقاً گفتيم. يا مستحب است يا يك روزش واجب است بعد تخيير است. به آن نحوى كه گفتيم. چرا يا صاحب الحدائق؟ فرموده است اين اخبارى كه حمل بر استضحار شده است، عمل به اينها مجمعٌ عليه بين الاصحاب است. اين اصحاب كه بعضى‏ها گفته‏اند استسحاب مستحب است عملاً به خود اين اخبار استضحار گفته‏اند. گفته‏اند چون كه اخبار استضحار سابقاً گذشت در تعيين مقدار معلوم مى‏شود كه حكم استحبابى است. نه اين كه اخبار نافيه را عمل كرده‏اند. خود اخبار استضحار را همه اصحاب عمل كرده‏اند. منتهى بعضى‏ها حمل بر استحباب كرده‏اند به قرينه خود اين اخبار اختلاف خود اخبار استضحار، بعضى‏ها گفته‏اند كه نه يك روزش واجب است يا تخييرى است حكم. مجمعٌ عليه است. اصحاب عمل كرده‏اند. پيش شيعه معمولٌ به است اين اخبار. ولكن به خلاف آن اخبار نافيه كه مى‏گويد به مجرّد انقضا ايام العاده آنها
موافق با مذهب عامّه است. چون كه در مذهب عامّه استضحار نيست بعد از ايام عادت. آنها استضحار را ملتزم نيستند. همان اعمال استحاضه را مى‏گويند. بله مالك موافقت دارد با استضحار. غير از مالك كما اين كه علاّمه در منتهى نقل كرده است، ساير فرق ملتزم هستند كه استضحارى نيست.
پس اين اخبارى كه امر به استضحار مى‏كند مخالف با عامّه است. اخبار آمره به عمل استحاضه موافق با عامه است و در تعارض خبرين خود ائمه فرموده‏اند. اگر تعارض كردند آنى كه موافق با قوم است، اخذ به او مى‏شود كه اخبار استضحار است. و آنى كه موافق با قوم است طرح مى‏شود. اين حرف اوّلى‏اش است. بگذاريد اين حرف اولى ايشان را صاف كنيم و برويم به حرف دومى كه محلّ شاهد ما در حرف دومى است.
اولاً عرض كرديم كه اين اخبار طايفه نافيه آمره به اعمال مستحاضه با آن اخبارى كه امر به استضحار مى‏كند تعارض تنافى ندارد. تعارضى كه موجب تنافى بشود. جمع عرفى است ما بينشان. جمع عرفى بيان كرديم. وقتى كه جمع عرفى شد، اخبارى كه وارد شده است در خبرين متعارضين كه موافق با كتاب گرفته مى‏شود، مخالف با عامّه گرفته مى‏شود، اين مال خبرينى است كه جمع عرفى ما بينشان نيست متعارضين هستند. مثلاً يك خبرى مى‏گويد بر اين كه فلان شى‏ء نجس است، يك خبرى هم مى‏گويد خمر نجس است. يك خبرى هم مى‏گويد كه خمر پاك است. اينها متعارضين هستند. چون كه خمر عند العامّه پاك است و آنها پاك مى‏دانند، مى‏گوييم خبر طاهر موافق با عامّه است. طرح مى‏شود. و در عامّه ملتزم به نجاست خمر نيست. آنها حرام مى‏گويند. مى‏گويند حرّم الله شربها. و اكلها. بدان جهت در ما نحن فيه آن جا اين حمل بر تقيه مى‏شود و امّا...مؤمناً اطلاق و تقييد است. جمع مى‏شود. بناعاً بر اين خود صاحب حدائق هم بنايش همين است. چيزى نيست كه كسى از زيرش در برود كه نه من اين جور نمى‏گويم. پس اين ترجيح در جايى است كه تكافع باشد. تعارض تكافعى باشد. تنافى تكافعى باشد. يعنى جمع عرفى نباشد. متكافعين يعنى جمع عرفى ما بينشان نيست. و امّا جمع عرفى باشد صحبت آن حرف نيست. به اين حرف كلام صاحب حدائق وجه اولش رد مى‏شود.
بعضى‏ها يك ردّ ديگرى فرموده‏اند. فرموده‏اند فرض كنيد ما قبول مى‏كنيم كه اخبار آمره به استضحار با اخبارى كه آمره است به وظايف الاستحاضه اينها متنافيين هستند. متكافعين هستند. متعارضين هستند. جمع عرفى ما بينشان نيست. فرض مى‏كنيم. وقتى كه اين جور فرض كرديم، بايد اخبارى را كه مى‏گويد بعد از انقضاء ايام عادت غسل كند و نماز بخواند، بايد آن اخبار را بگيريم. و اين اخبار استضحار را طرح كنيم. چرا؟ چون كه در باب متعارضين، خبرين متعارضين موافقت كتاب مرجّح اول است كه در مقبوله عمر ابن حنضله و هكذا در آن كه معروف است به صحيحه قطب راوندى، اول امام (ع) موافقت كتاب را مرجّح قرار داده است. هر كدام از خبرين موافق با كتاب است، او را بگير و آن ديگرى را ول كن. موافقت كتاب يعنى موافق با اطلاق، با عموم، با ظاهر كتاب موافق است. آن وقت اگر هيچ كدام موافق با كتاب نشد يا هر دو موافق با كتاب شد اگر فرض شد با اطلاق دو آيه هر دو موافق هستند، اين يكى با آن آيه، اين يكى با آن آيه آن وقت نوبت مى‏رسد به ترجيح به مخالفت العامّه و موافقت العامّه. اين مرجّح ثانى است. مرجّح دومى است در باب تعارض و در طول مرجّح اولى است كه اگر نباشد نوبت به اين نمى‏رسد.
فرموده‏اند در ما نحن فيه آن اخبارى كه مى‏گويد بعد از ايام عادت غسل كن و نماز بخوان، آنها موافق با كتاب است. چون كه كتاب مجيد امر كرده است يا ايّها الّذين آمنوا اقيموا الصّلاة امر كرده است همه را به اقامه صلاة. آنى كه متيقناً از تحت اين امر خارج شده است زن در ايام قرحش است، ايام حيضش است. آن ايام عادت. او خارج شده است. بعد از ايام عادت از تحت اين عمومات خارج شده است يا نه، اخبار استضحار مى‏گويد خارج شده است. اخبارى كه مى‏گويد غسل كن و نماز بخوان مى‏گويد نه داخل است. آن اخبار موافق با كتاب است. بدان جهت در ما نحن فيه بايد آن اخبارى كه موافق با عامّه است بالصّلاة بالاغتسال و الصّلاة بايد به آن اخبار عمل كرد. اين جور فرموده‏اند در ردّ صاحب الحدائق. عرض مى‏كنم بر اين كه به نظر قاصر ما اين رد درست نيست. متعيّن در ردّش همان حرف اولى است. اين خودش مهم نيست كه دو تا رد بشود بر كلام صاحب حدائق يا يك رد بشود. اصل مطلب مهم است كه بايد غفلت بشود از او و آن اين است كه در ما نحن فيه اخبار استضحار حكم ظاهرى است كما بينّا. واقع را خدا مى‏داند. دم از ده روز تجاوز كرد، همه‏اش استحاضه است در واقع بعد الايام العاده. اگر قطع شد قبل العشره همه‏اش حيض است. بدان جهت زن هم كه امر شده است به استضحار نمى‏داند امر به استضحار فرض جهل زن است. كه زن جاهل است كه اين دم بعد از ده روز مى‏ماند يا قطع مى‏شود. در اين صورت اخبار استضحار گفته است كه نه يك روز، يا تا ده روز مخيّر هستى كه مى‏توانى خودت را حايض قرار بدهى. به حسب حكم ظاهرى. بعد ده روز تجاوز كرد. خون ديد مى‏آيد، آن نمازهايى كه نخوانده است و خودش را حايض قرار داده است بايد قضا كند. اين تحيّض، تحيضّ ظاهرى است كما حكم ظاهرى است. وقتى كه حكم ظاهرى شد، شبهه هم شبهه موضوعى است در اخبار استضحار. زن حكم كلّى را مى‏داند كه اگر اين دم ماند بعد از ده روز، وظيفه‏اش عبارت از اين است كه بعد از ايام عادت مستحاضه بود. وظيفه‏اش اين است كه نماز نخوانده قضا كند. و اگر نه قطع شد حايض است. قبل از ده روز قطع شد. اگر اين استضحار يك روز كرد و بعد نماز خواند. قبل از ده روز هم دم قطع شد. آن نمازهايش بيخود است. همه‏اش حيض بود. حكم را مى‏داند.
انّما الكلام در شبهه موضوعى است كه نمى‏داند اين دم مستمر مى‏شود يا نه. اگر از حرف سابق ما در آن اخبار آمره به اعمال مستحاضه صرف نظر كرديم كه آن مال آن زنى است كه مى‏داند مستحاضه است و آن اخبار مى‏گويد كه همه‏اش استحاضه است. لاحق به حيض نمى‏شود. از آن حرف صرف نظر كرديم. فرض كرديم كه آن اخبار با اين تعارض دارد به اخبار استضحار. يعنى زنى كه نمى‏داند دمش مستمر مى‏شود بعد از ده روز، يا قبل از ده روز قطع مى‏شود، آن اخبار مى‏گويد كه اعمال استحاضه اتيان كن. به خلاف اين اخبار كه تعارض بشود ديگر. تعارض در تعارض تنافى است. تنافى اتّحاد وحدات مى‏خواهد. يكى از وحدات وحدت موضوع است. اخبار استضحار وقتى كه موضوعش زنى شد كه نمى‏داند دمش مستمر است يا نه، بايد فرض كنيم كه آن اخبار هم مال زنى است كه نمى‏داند مى‏ماند دمش يا نمى‏ماند. كما اين كه گفته بودند. وقتى كه اين جور شد مى‏شود تنافى. خوب تنافى كه شد هيچ كدام از اينها موافق با كتاب نيست. چون كه در كتاب مجيد حكم ظاهرى ذكر نشده است در شبهه موضوعيه. اقيم الصّلاة حكم واقعى است كه همه مكلّفين مكلّف هستند به صلاة اگر اطلاقى داشته باشد و اطلاقش تمام بشود، همه مكلّفين مكلّف به صلاة هستند. چه جور كه نمى‏شود وقتى كه من شك كنم كه وقت داخل شده است يا نه. به شبهه موضوعيه. مى‏دانم زوال الشّمس از دايره نصف النّهار است. نمى‏دانم الان ظهر شده است يا نه. تمسّك كنم به اقيم الصّلاة. بگويم...اقيم الصّلاة اطلاقش مى‏گويد بكن. اين هيچ ربطى ندارد. اقيم الصّلاة حكم واقعى است. از اين حكم واقعى ايام حيض زن خارج شده است. دع الصّلاة ايام اقرائك. و در ما نحن فيه زن كه بعد از عاده دم مى‏بيند، مى‏داند كه ايام حيضش از اقيم الصّلاة خارج شده است و مى‏داند بعد از ايام حيض هم اگر خون قبل از ده روز منقطع بشود از تحت اقيم الصّلاة خارج شده است. چون كه همه‏اش ايام حيض است. حكم را مى‏داند. شكّ در تقييد زايد و تخصيص زايد نداريم. شبهه، شبهه موضوعى است. اين زن مستحاضه هم بشود، خونش مستمر بشود، اقيم الصّلاة همان تخصيص خورده است به ايام الحيض قطع بشود بعد از ده روز باز به ايام حيض همان است. تخصيص خورده است. آن تخصيص ايام عادت بما هى ايام الحيض خارج شده است از تحت اقيم الصّلاة و روايات دلالت كرده است كه خونى كه بعد از ايام عادت بيايد و قبل از ده روز قطع بشود آن هم حيض است. اين خارج شده است از تحت اقيم الصّلاة. نمى‏داند اين زن شبهه، شبهه موضوعى است. نمى‏داند اين خونش قبل از ده روز قطع مى‏شود كه يقيناً از تحت اقيم الصّلاة خارج شده است. يا مى‏ماند كه يقيناً در تحت اقيم الصّلاة باقى است بعد از ايام عادت. شبهه، شبهه موضوعى است. به اطلاق عموم آن جايى تمسّك مى‏شود كه شبهه، شبهه حكمى باشد كه اگر آن خبرى كه مخالف با كتاب است، خبر موافق نبود كتاب را تخصيص مى‏زد. كتاب را تقييد مى‏كرد.
در ما نحن فيه اگر اخبار آمره به اعمال الاستحاضه نبود فقط اخبار استضحار بود. اقيم الصّلاة را تخصيص نمى‏زد كه. اين حكم ظاهرى است. اقيم الصّلاة حكم واقعى است. چه جورى كه انسان شك بكند ظهر شده است يا نه، نمى‏شود به اقيم الصّلاة تمسّك كرد،...شبهه موضوعى است. حكم را مى‏داند كه صلاة مقيد شده است به بعد زوال الشّمس از دايره نصف النّهار. شك در اين است كه اين شده است يا نشده است. شبهه، شبهه موضوعى است، و در موارد شبهه موضوعيه مرجّح اول موافقت كتاب است، اين حرف نمى‏آيد. امّا موافقت عامّه مى‏آيد. چرا؟ چون كه در حكم ظاهرى ما بين عامّه و خاصّه خلاف است. عامّه حكم ظاهرى زن را بعد از ايام عادت اعمال استحاضه مى‏داند، و خواسته‏اند عند الاصحاب صاحب حدائق مى‏گويد اصحاب ما حكم را تحيّض مى‏دانند حكم ظاهرى را. حكم واقعى سر جايش است. در حكم ظاهرى اختلاف دارند. يك خبرى بگويد كه كلّ شى‏ء النّظيف حتّى تعلم انّه قضر. يك خبرى بگويد كلّ شى‏ءٍ قضر حتّى تعلم انّه طاهر. دو تا حكم ظاهرى را مى‏گويند. تنافى است. يك موافق با عامّه، يكى مخالف با عامّه. ما آنى كه موافق با عامّه است طرح مى‏كنيم، مخالف با عامّه را مى‏گيريم. ما نحن فيه از اين قبيل است. در ما نحن فيه در حكم ظاهرى صاحب الحدائق مى‏گويد ما بين عامّه و خاصّه اختلاف است. و مرجّح در حكم ظاهرى اگر تعارض فرض بشود كه فرض كرديم او را، مخالفت عامّه است. به كتاب مربوط نيست. كتاب حكم واقعى را مى‏گويد. در آيه زن شك كند كه حايض است يا نه چه كار بايد بكند در آيه نيست كه. آيه حكم واقعى را مى‏گويد.
سؤال؟ عرض مى‏كنم كلام در اصطلاح نيست. حكم ظاهرى آن حكمى است كه در موضوعش جهل به واقع اخذ بشود. روايت فرموده است. كلّ شى‏ء النّظيف حتّى تعلم انّه قضر. يعنى شى‏ء يعنى بعض الاشياء قضارت واقعى دارند و هر شيئى كه شك كنيم كه آيا آن قضر واقعى است يا نه، او نظيف است حتّى تعلم انّه قضر. علم طريق مى‏شود. علم نسبت به معلوم طريق مى‏شود. اين امرى است ضرورى. نمى‏شود علم نسبت به متعلّقش موضوع بشود. حتّى تعلم انّه قضر. يعنى قضارت به او جعل كرده است. بما اين كه در موضوع اين خطاب جهل به واقع اخذ شده است، مفاد اين روايت مى‏شود حكم ظاهرى. و امّا به خلاف خطابات احكام واقعيه، در خطابات احكام واقعيه جهل به واقع اخذ نمى‏شود. نه جهل، نه علم. اصلاً علم به جهل ممكن نيست اخذ بشود. مى‏گويد بر اين كه حرّمت عليكم بالميته. اين علم به حرمت داشته باشيد يا نداشته باشيد. به ميته علم داشته باشيد، نداشته باشيد اينها مأخوذ نيست. اقيم الصّلاة يا ايّها الّذين آمنوا، خطاب به مؤمنين و مؤمنات است. من حيث رعايت البلاغت خطاب را به ذكور آورده است. يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم الصّيام. بدانيد اين را يا ندانيد. اين حكم نوشته است. وجوب جعل شده است براى صيام به آن كسانى كه ايمان آوردند. ادلّه هم مى‏گويند كه بالغ هم بودند، عاقل هم بودند. چون كه رفع القلم عن السّبيع حتّى يحلتم و عن المجنون حتّى...اين مى‏شود حكم واقعى. اين اخبار بعد از اين كه اين را گفتند اين اخبار كه مى‏گويد بعد از ايام عادت تستضحر فرض كرده است كه جهل به واقع دارد زن. آن وقت اين استضحارى كه هست تحيّض مى‏شود حكم ظاهرى. اگر فرض كرديم آن اخبار هم در صورت جهل به استمرار الدّم مى‏گويد اعمال استحاضه را اتيان كن. آن هم مى‏شود حكم ظاهرى. مى‏شود در خطاب حكم ظاهرى يكى از خطابين موافق با عامّه بشود، يكى موافق با عامّه بشود. و امّا آنهايى كه در قرآن مجيد ذكر شده است، ما پيدا نكرديم در قرآنى كه در دست ما است حكم ظاهرى بيان كند در يك موردى. اين وجوب صلاة واقعى است و تمسّك به او ربطى به ما نحن فيه ندارد در تعارض و روايات ما نحن فيه به او نمى‏شود تمسّك كرد. اين به نظر قاصر فاطر ما است كه بايد فقيه متوجّه بشود. تشخيص خطاب حكم ظاهرى با تشخيص خطاب واقعى ملاكش را بر خدمت شما عرض كردم. بما اين كه تشخيص و ملاكش را براى شما عرض كردم، ديگر اين جا محلّ شك نمى‏ماند كه. زنى كه بعد از عادت خون مى‏بيند و مى‏گويد تستضحر، يعنى طلب ظهور كن. نمى‏دانى واقع را طلب ظهور كن به ترك تحيض. يعنى منتظر ظهور واقع بشو. خودت را حايض فرض كن. اين مى‏شود حكم ظاهرى. اگر آن اخبار آمره به عمل مستحاضه هم حكم ظاهرى بود. مى‏گفت تو كه نمى‏دانى نمازت را بخوان. با هم تعارض در حكم ظاهرى مى‏شود. اين جا مى‏شود به مخالفت عامّه و موافقت عامّه رجوع كرد. چون كه عامّه و خاصّه به حكم ظاهرى مختلف هستند. اين جور كه نقل كرده‏اند و امّا جاى مجالى بر رجوع بر كتاب نيست. چون كه كتاب حكم واقعى را بيان مى‏كند. ربطى به شبهه موضوعيه ندارد. چه تحيّض تكليفش باشد اين زن، چه استحاضه باشد، اقيم الصّلاة تخصيص زايد نمى‏خورد. فقط ايام حيض از او خارج شده است در واقع. حكم واقعى است. او تخصيص زايد ندارد. اين حكم ظاهرى است. يك چيز ديگر مى‏خواستم من بگويم در اين مقام كه بگذاريد اشاره كنم. شايد خودتان تعقيب كنيد انشاء الله. اصل بناعاً على ما ذكرنا آن اخبارى كه دارد زن بعد از ايام عادتش غسل كند و نمازش را بخواند اگر دم را ديد، اصل از ما ذكرنا تأمّل بفرماييد معلوم مى‏شود كه آن اخبار حكم واقعى را بيان مى‏كند. حكم واقعى زن عبارت از اين است كه ايام عادتش گذشت و خون ديد. حكم واقعى‏اش اين است كه اعمال استحاضه را اتيان كند. غايت الامر از آن اخبار خارج شده است آن زنى كه بعد از ايام عادتش خون ببيند و قبل از ده روز قطع بشود. قبل از اين كه ده روز تمام بشود، چون كه زن مجموعش حيض است. آن اخبار آن جا قرينه نداريم كه آن اخبار حكم ظاهرى است. در اخبار استضحار قرينه داريم كه حكم ظاهرى است. چون كه از...جهل از او اخذ شده است. اين خطاب، خطاب حكم ظاهرى است.
و امّا روايات آمره به اعمال مستحاضه ما عمل نداريم كه آن حكم ظاهرى است. آن حكم واقعى است. كه حكم واقعى جهل اخذ نشده است كه. زن وقتى كه ايام عادتش گذشت بايد نماز بخواند. غسل كند. از اين خارج شده است يك صورتى كه اين زن خون ببيند و قبل از ده روز قطع كند. خوب الان زنى نمى‏داند كه قبل از ده روز قطع مى‏شود يا نمى‏شود، حكم ظاهرى‏اش چيست، اخبار استضحار بيان مى‏كند. اصل تنافى ما بين اخبار نيست. آن حكم واقعى است. يك تخصيصى دارد. و آن اين است كه آن خون بعد از ايام عادت و قبل از ده روز قطع شد، آن حيض است. خوب الان اين مسأله مى‏آيد كه زن از كجا مى‏داند.؟ بعد از ايام عادت خون مى‏بيند احتمال مى‏دهد قبل از ده روز قطع بشود. اين اخبار استسحاب مى‏گويد تستضحر. اين با همديگر تنافى ندارند. آن حكم واقعى را مى‏گويد. اين هم حكم ظاهرى را مى‏گويد. مى‏دانيد مى‏خواستم چه چيز را بگويم؟ محال است آن اخبار حكم ظاهرى بشود. اگر شامل شد آن اخبار آن جايى را كه زن مى‏داند دم مستمر مى‏شود و ده روز را مى‏گذرد آن اخبار آن صورت را گرفت كه قبول كردند آن اخبار اطلاق دارد. صورت علم را مى‏گيرد. اگر آن اخبار صورت علم را گرفت، مى‏شود حكم واقعى. وقتى كه حكم واقعى شد، در يك خطاب جمع بين حكم واقعى و ظاهرى نمى‏شود. اين را در اصول در بحث كّل شى‏ءٍ حلال حتّى تعرف انّه حرام، كه بعضى‏ها ادّعا كرده‏اند كه كلّ شى‏ءٍ حلال كه صدر است، هم حكم ظاهرى است و هم حكم واقعى، يادتان مى‏آيد؟
سؤال؟ اين شك همين را گفته‏اند. آن حكم واقعى است. اگر واقع را احراز كرد كه دمش بعد از ده روز مى‏ماند، بايد به آنها عمل كند. اگر احراز كرد قطع مى‏شود، به آن خبرى كه اخبارى كه گفت ما كان قبل العشرة و هو من الحيضة الاولى بايد به او عمل كند. و امّا اگر نفهميد، اخبار استسحتاب وظيفه بيان كرده است. اگر نفهميديد چه جور است تستضحر. اين حرف را مى‏گويم. اگر كسى قبول كرد آن اخبار صورت علم را مى‏گيرد، علم زن را به حالش، مى‏داند كه دم مى‏ماند. يا مى‏داند كه دم صفرت است. اين حيض نمى‏شود. اين را مى‏داند آن اخبار اين را مى‏گيرد، ديگر حكم ظاهرى را شامل نمى‏شوند آنها. چرا؟ لما ذكروا فى بحث الاصول قبل از ما اساتيد ما گفته‏اند، علماى ما هم گفته‏اند و ما هم از آنها گرفتيم و تصديق كرديم چرا نمى‏شود؟ چون كه در موضوع حكم ظاهرى بايد جهل اخذ بشود. و اگر خطاب مدلولش حكم واقعى شد، بايد جهل را القا كند. به ذات الشّى‏ء جهل حكم بكند. بدان جهت در يك خطاب هم جهل را اخذ كرده است و هم القا كرده است. نمى‏شود. جمع بين المتنافيين است. بدان جهت گفته‏اند كلّ شى‏ء النّظيف يا بايد حكم واقعى بشود، يا حكم ظاهرى بشود. دو تا حكم نمى‏شود و بما اين كه حتّى تعلم اخذ مى‏شود معلوم مى‏شود كه حكم ظاهرى است. جهل اخذ شده است. بدان جهت در ما نحن فيه آن اخبار استضحار بعد از اين كه قبول كرديد آنها صورت علم المرئة بحالها را مى‏گيرد، آن احكام حكم واقعى مى‏شود. و وقتى كه حكم واقعى شد، جهل در موضوع مأخوذ نيست. حتّى علمش هم مأخوذ نيست. علم طريق است. و اين اخبار استضحار حكم ظاهرى بشود جهل مأخوذ است. آن اخبار اين حكم ظاهرى را هم بگيرد، لازم مى‏آيد حكم واقعى بشوند، جهل القاء بشود و هم اخذ بشود اين نمى‏شود. اين جمع بين المتنافيين است، بدان جهت در ما نحن فيه متعيّن مى‏شود اين معنا. اين وجه اوّلى كه اين ربطى نداشت. طول كشيد. ولكن اين مطالبى گفتم اگر يادتان باشد انشاء الله به دردتان مى‏خورد. وجه ثانى را اشاره مى‏كنم.
وجه ثانى اين است كه صاحب حدائق فرموده است اين اخبار شاهد جمع دارد. بگو يا صاحب الحدائق شاهد الجمع را. مى‏گويد دو تا روايتى داريم. يكى موثّقه، يكى روايت. آنها مى‏گويند كه زن كه ذوالعاده است دو جور است. غالباً آن زنهايى كه عادت وقتيه و عدديه دارند، نوعاً در بعضى ماه‏ها با عادت تخلّف مى‏كنند. مى‏بيند كه يك ماه دو روز جلوتر دم ديد از آن عادتش. يك ماه دو روز بعد ديد. يك دفعه يك روز بيشتر ديد. نه جورى بشود كه عادت اوليه زايل بشود. يك ماه اين جور مى‏شود. بعد مطابق عادتش مى‏بيند. باز در ماه بعدى يا ماه سومى يا چهارمى باز تخلّف مى‏كند. اين...است...اگر مى‏خواهيد يقين كنيد بپرسيد. اينها اين جور هستند. اين جور نيست كه ديگرى عادتى شد هيچ تخلّفى از او نباشد. صاحب حدائق مى‏گويد اين زن را مى‏گويند ذات العادة المستقيمة الحيض. يعنى آنى كه خلاف اين است. يعنى آنى كه يك زنى است كه از اول ماه تا پنجم ماه هيج تخلّف نمى‏كند. آن ذات العاده است. نادر است آن جور شدن. او را مى‏گويند ذات العادة المستقيمة الحيض. آنى كه از غالب زن‏ها است كه يك روز و دو روز مختلف مى‏شود، كم و زياد مى‏شود، جلو عقب مى‏شود، ذات عادت غير مستقيمه است. ايشان فرموده است اخبار استضحار مال آن ذات العادت الوقتيه و العدديه است كه غير مستقيمة الحيض باشد. حيضش در بعضى ماه‏ها جلو و عقب مى‏زند. كم و زياد مى‏شود. عادت زايل نشده است. ولكن آن اخبارى كه ايام عادت گذشت، غسل كن و نمازت را بخوان، اين مال مستقيمة الحيض است. آنى كه در عادتش تخلّف نمى‏شود و خودش هم كم است. چرا؟ فرموده است خود روايت فرموده است. دو تا روايت است. ملاحظه كنيد، تا انشاء الله تكلّم كنيم.