جلسه 821
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:821 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مرئه ذات العاده دو جهت محلّ كلام است. يكى اين كه ذات العاده دمش قطع بشود قبل عشرة الحيض ولكن دمش بعد از ايّام عادت صفرت است و به وصف الحيض نيست. عرض كرديم مشهور ملتزم شدهاند كه اين دم ولو صفرت است چون كه قبل عشرة ايام قطع شده است حيض است. و ذكرنا كه اگر دم بعد از عشرة ايام صفرت بشود و قبل از عشره هم قطع بشود، آن صفرت ليست بحيضٍ. و وجهش را هم عرض كرديم. علاوه بر آن وجهى كه گفتيم، اصل خود اين مسأله به خصوصها منصوص است كه اگر ذات العاده بعد از ايّام عادتش صفرت ببيند، و قبل از ده روز قطع بشود. در خود روايات به خصوص اين فرض اين است كه اين صفرت حيض نيست. بعد از ايام عاده.
در آن موثقه اسحاق ابن عمّار اين جور دارد، اين موثقه، موثقه ابى بصير است. اسحاق ابن عمّار عن ابى بصير. در باب 4 از ابواب الحيض، روايت 2 است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله ابن مقيره. سند تا اين جا كه اجلاّ است عن اسحاق ابن عمّار فتحى است، عن ابى بصير موثقه گفتيم به اين اعتبار اسحاق ابن عمّار. عن ابى عبد الله (ع) عن المرئة تَِى الصّفره قال ان كان قبل الحيض بيومينى فهو من الحيض. اين زن اگر دو روز قبل از ايام عادتش صفرت ببيند او جزء حيض است. در اين صدر فرض كرده است كه در ايام عادت خون مىبيند و دو روز هم قبل از ايام عادت صفرت ديده است كه ملتزم شديم كه حيض است آن دو روز. به جهت اين موثقه. نه اين كه اين دو روز را صفرت ديده است، در ايام عادت نمىشود. اين كه حيض نمىشود. اقلّ الحيض ثلاثة ايام است. دو روز اگر احمر هم باشد حيض نيست. اين مفروض در اين روايت اين است كه مرئه در ايام حيضش دم ديده است. مىفرمايد امام (ع) صفرتى را هم كه قبل از ايّام عادت دو روز به ايّام عادت مانده شروع كرده است ديده است، صفرت قبل الحيض كه متصلاً دو روز صفرت ديده است. او هم حيض است. كه التزمنا به. بعد مىفرمايد و ان كان بعد الحيض بيومين فليس من الحيض. يعنى اگر در ايام عادت دم ببيند ولكن بعد از ايام عادت دو روز سفرت ببيند كه ايام عادتش پنج روز است. ششمى و هفتمى را هم ديده ولكن صفرت است. قطع شده است ديگر بيومين. دو روز ديده است. قبل از عشره قطع شده است. فليس من الحيض. اين حيض نيست. بدان جهت صفرت بعد از ايام عادت است و در اين روايت، بعد از رؤيت دم در ايام عادت است و قبل از عشرة منقطع شده است. فرض شده است در خود روايت. بدان جهت اين ليس بحيضٍ و منهنا لا مناقش.
در ما نحن فيه چون كه قاعده امكان را كه مشهور ملتزم هستند ما ملتزم نشدهايم كه روى قاعده امكان اينها را عمل نكنيم. قاعده امكان تمام نيست. اين روايت و روايات ديگر كه گفتيم معتبر است و دلالت مىكند صفرتى كه قبل از عشره قطع شد، ليس بحيضٍ. مىماند كلام در جهت ثانيه. گفتيم دو جهت محلّ كلام است. جهت ثانيه محلّ كلام عبارت از اين است كه زن اگر عادتش، عادت متعارفه باشد، بلااشكال وقتى كه دمش تجاوز از عشره كرد، اخذ مىكند به آن ايام عادتش. او حيض است كه ذات العادة وقتية و العدديه كه محلّ كلام ما اين جا است. اول عرض كردم. به آن
عادتش اخذ مىكند آن حيض است و بقيه استحاضه. ولو بقيه دم ذات وصف بشود، آن دمى كه در ايام عادتش ديده است، صفرت بشود. زنى دوازده روز خون ديده است. از اول ماه تا پنجم ماه عادتش بود. خون زرد ديد. از ششم ماه تا دوازدهم ماه خون احمر ديد. اسود ديد. حرارت هم داشت. ولكن پنج روز كه در ايام عادتش است اصفر است. آنى كه در ايام عادتش هست حيض است و آنى كه بعد از ايام عادت كه از روز ششمى شروع شده است استحاضه است. چرا؟ لما ذكرنا در مرسله طويله يونس ابن عبد الرّحمان كه معتبره بود عن غير واحدٍ رسول الله سنّت قرار داده است زنى كه عادت دارد من حيث الوقت و العدد اين اگر...مستحاضه بشود به همان وقت عددش اخذ مىكند. ولو كبره بوده باشد، ولو صفرت بوده باشد و بقيه وصف حيض را داشته باشد و هكذا در غير او. زنى كه ذات عادت متعارفه باشد، كه ماه اول خون ديده بود در پنجم قطع شد آخر پنجم. ماه دوم هم از اول ديده بود تا آخر پنجم قطع شد. ماه سوم مستحاضه شد اين جور كه پنج روز زرد ديد، تا دوازده روز باز خون وصف حيض ديد. اين همان پنج روزش حيض است تأخذ بعادتها. وقتاً و عدداً. بقيه كه خون، خون ذى الوصف است، او استحاضه است. انّما الكلام در جايى است كه عادت غير متعارفه باشد. يعنى عادتى بشود كه از انقطاع دم حاصل نشده است. انقطاع دم حاصل نشده است. بلكه عادت از...حاصل شده است. مثل چه؟ مثل اين كه زنى عادت عدديه و وقتيه ندارد. فرض كنيد اول حيضش است. دخترى است كه تازه دم حيض شروع كرده است. اين ماه اول پانزده روز خون ديد. اين باكره كذا پانزده روز خون ديد. پنج روزش احمر بود. روز ششمى كه رسيد صفرت بود. تا پانزده ماه صفرت ديد. خون قطع شد در پانزدهم. ماه دوم هم همين جور شروع كرد خون ديدن در اول ماه. پنج روز خون ديد به وصف الحيض، باز قطع نشد. صفرت مىآمد. تا در پانزده ماه يا چهاردهم فرقى نمىكند. دمش قطع شد. اين زن ذات العاده مىشود ولكن ذات العاده اگر بشود به تمييز مىشود. چون كه خونش از ده روز گذشته است. منقطع نشده است. عادت از انقطاع دم حاصل نشده است. عادت از وصف حاصل شده است كه دو ماه پشت سر هم خون را با وصف ديده است. ماه سوم اين دختر از اول ماه پنج روز خون ديد. ولكن پنج روزش صفرت بود. بعد كه پنج روز تمام شد، از ششم خون با وصف ديد. ده روز را گذشت.
كلام در اين است كه اين عادتى كه از تمييز حاصل شده است كه عادت غير متعارفه تعبير مىشود. اين عادت غير متعارفه مثل عادت متعارفه است، اين زن هم بايد آن پنج روز كه خونش زرد است، او را حيض قرار بدهد ما بقى استحاضه است. مثل ذات العاده. چون كه دو ماه پشت سر هم يكسان خون ديده است ولو عادتش به وصف حاصل شده است. يا نه، اين اينجور نيست. اين وقتى كه پنج روز اول خون اصفر ديد، از ششم ماه تا يازدم ماه خون احمر ديد، دومى حيض است. اين رجوع به صفات مىكند. عادت اين عادت متعارفه معتبر است. عادت غير متعارفه معتبر نيست. زنى كه عادت نداشته باشد رجوع به اوصاف مىكند. در ما نحن فيه در ماه ثالث هم مثل ماهين اولين بايد رجوع به اوصاف بكند. پنج روز اول وصف ندارد، از روز ششمى وصف دارد.
صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف در سابق كه به عادت حاصله من التّمييز متعرّض شده بود، آن جا قبول كرد. گفت نه عادت حاصله من التّمييز درست است. معتبر است. حاصل مىشود. يعنى اثر دارد. معتبر است يعنى شارع اعتبار كرده است. اعتبارش هم جايش اين جا است. ولكن ما نحن فيه كه مىرسد، در ما نحن فيه قلم را برمىگرداند مىگويد اين كه گفتيم دم اگر از ده روز تجاوز كرد، ذات العاده برمىگردد آن مقدار عادتش را حيض قرار مىدهد ولو كان ذاك المقدار صفرتاً. ولو آن مقدار صفرت بشود آن حيض است. اين جور گفتيم. مىگويد الاّ اين كه اين در جايى كه عادت بالتّمييز بوده باشد، اين اشكال دارد. بلكه اگر عادت بالتّمييز بوده باشد ترجيح با صفات است كه هر كدام صفت حيض را دارد او حيض است و آنى كه صفرت است ولو در ايّام مطابق با دو ماه قبلى بوده باشد، اين قميتى ندارد.
بدان جهت در ما نحن فيه اين رجوع مىكند به اوصاف. شش روز بعدى كه ذات الوصف است آن حيضش است. آن اوّلى حيض نيست. چون كه عادت آن وقتى حاصل مىشود وقتاً و عدداً به انقطاع الدّم بوده باشد. و بما انّه در ما نحن فيه در ماه اول يا دومى دم به انقطاع نبوده است، به وصف بوده است تمييز حيض او عادت نمىشود نه وقتاً، نه عدداً. بدان جهت كلام در اين است كه خوب كدام يكى را بگيريم. او را بگوييم كه سابقاً گفته است و اقتضاى كلامش است يا اين را بگوييم. اگر يادتان بوده باشد اختيار كرديم كه عادت حاصله بالتّمييز مثل عادت حاصله بالانقطاع معتبر است. فرقى نيست در اعتبار عادت ما بين آن كه بالانقطاع بوده باشد، يا فرض بفرماييد به وصف بوده باشد. اين هيچ فرقى ندارد. بله آن رواياتى كه به آنها دلالت مىكند كه زن ذات العاده مىشود، مفروض در آن روايات ولو اين است كه انقطاع شده است دم و عادت بالانقطاع حاصل شده است كه يكى از آن روايات، عمده دو تا روايت بود.
يكى از آنها موثقه سماعة ابن مهران بود. در باب 14 از ابواب الحيض بود. روايت 1. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى العطار عن احمد ابن محمد عن عثمان ابن عيسى. عثمان ابن عيسى ثقه است. ولكن مذهبش فاسد است. واقفى است. عن سماعة ابن مهران آن هم واقفى است ولكن شخص ثقه است. قال سألته عن جارية البكر اوّل ما تحيض جاريه بكر است كه اول شروع كرده است حايض شدن...خون مىبيند دو روز، سه روز ليختلف عليها لا يكون تمسحها فى الشّهر عدّة ايّامٍ سوا. مساوى نمىشود. قال عليها ان تجلس و تدع الصّلاة مادام تَرى الدّم ما لم يتجاوز العشره. تا ده روز وقتى كه خون مىبيند نمازش را قطع كند. مىگويد فاذا التّفق الشّهران عدّة ايّامٍ سوا فتلك ايّامها. وقتى كه دو تا شهر مساوى شدن من حيث العدد، آن وقت عادتش مىشود. اين مساوى در دم شدند. يعنى دم قطع شد. گفته شده است كه ظاهرش اين است كه در دم مساوياً يعنى دم قطع شده است در دو شهر. يكسان قطع شده است. اين يكى است.
و ديگرى از اين روايتين كه مال عادت است، مال مرسله طويله است. در آن مرسله طويله بلاشبهةٍ كه فرض شده است كه عادت بالانقطاع شده است. براى اين كه امام (ع) در آن مرسله اين جور فرمود كه اين زنى كه اين نحو است، فان استمرّ بحد الدّم در اين صورت فعلت كلّ شهرٍ كما قال لها رسول الله كه استحاضه است. بعد مىفرمايد. محل استشهاد اين جا است. فان انقطعت الدّم فى اقلّ من سبعٍ او اكثر من سبعٍ كه دم قبل عشرة الحيض قطع شد. فانّها تغتسل ساعتاً تَرى الطّهر و تصلّى. پاك شد ديگر. بعد مىفرمايد فلا تزال كذالك حتّى نظر ما يكون فى الشّهر الثّانى. زن ببيند در شهر ثانى چه مىشود. فان انقطعت الدّم لوقته من الشّهر الاول. دم منقطع شد، سوا مساوى هم بود، حتّى توالت عليه حيضتان او ثلاثٍ فقد علم الآن انّ ذالك قد صار لها وقتاً و خلقاً معروفاً فتعمل عليه و تدع ما سوا ذالك. بعد از اين اگر مستحاضه شد به او هم بايد عمل كند. غير اين را ترك كند كه وجوب و اوصاف و امثال ذالك است. فرمودهاند كه اين روايات عادت متعارفه را مىگيرد. و امّا عادت غير متعارفه را نمىگيرد. ولكن ما عرض كرديم سابقاً يك دليل هم بيشتر نداريم. اين روايات عادت متعارفه را شامل مىشود و عادت غير متعارفه را اين مرسله شامل نمىشود.
و امّا آن موثّقه سماعه او را هم قبول كرديم كه شامل نمىشود. ولكن در ما نحن فيه ما دليل ديگر داريم. روايت ثالثه. همان ذيل اين مرسله است. در ذيل اين مرسله امام (ع) دارد بر اين كه فرمود و تدع ما سوا و يكون فى ما يستقبل...و قد صارت له سنّه الى ان تجلس اقرائها و انّما جعل الوقتاً توالى الحيضتان لقول رسول الله اين كه...صلاة ايام اقرائك. اينها تمام شد. پشت سر اين دارد بر اين كه اين بعد از اين كه اقراء پيدا كرد، فان اختلفت عليها ايّامها. بعد از اين فان اختلفت تفريع است. اگر اين ايامى كه پيدا كرده بود، بعد اين ايام از بين رفت. قاطى شد. يك ماه عكس او را ديد، ماه دوم هم عكس او را ديد و ماهها هم يكسان نبودند. فان اختلفت عليها ايّامها و زادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ. دمى كه بعد ديده است، در روزى قطع نشده است كه قبل العشره قطع بشود در يك روزى. حتّى لا تقف منها عليها حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ. دم هم على لون نشده است. يعنى در لون احمر قطع بشود. وقتى كه لون احمر تمام شد، قطع بشود. آن يكى دم اصفر باشد. در لون قطع بشود. يعنى لون ديگر هست. ولكن در لونى قطع نشده است. لون مختلف است. مىگويد بر اين كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ دم على لونٍ هم قطع نشده است. دم اگر على لونٍ بود قطع شده بود فرض بفرماييد، آن وقت معلوم مىشد كه وظيفه چه مىشود. وظيفه اين مىشود كه به آن دمى كه على لونٍ قطع شده است به او بايد عمل كند. حتّى لا تقف منها على حدٍّ يعنى دم تجاوز كرده است. عشره را تجاوز كرده است. قبل از عشره قطع نشده است. اين اوّلى. دومى اين است كه اين عشره را كه تجاوز كرده است در لونى هم قطع نشده است. يعنى لونش قبل از عشره قطع بشود. آن دم بعدى نه آن دم بعدى وصف ديگر، لون ديگر دارد. اين كه مىفرمايد اين زنى كه اين دمش بعد از عاده مختلط شد به نحوى مختلط شد كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ فعملت باقبال الدّم و ادبارها. به اوصاف عمل مىكند. اين اگر عادت حاصله بالتمييز اعتبار نداشت، امام (ع) مىفرمود كه حتّى زادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ عملت باقبال الدّم و ادبارها. ديگر لون را اضافه نمىكرد. اگر عادت حاصله بالتّمييز اعتبار نداشت، اين قيد را امام (ع) ذكر نمىكرد. مىفرمود فان اختلط عليها ايامها فزادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ عملت باقبال الدّم و ادباره. خوب همين جور است ديگر. عادتش به هم خورده است. بايد به اوصاف رجوع كند. امّا فرمود حتّى لا تقف من الدّم على حدٍّ و لا من الدّم على لون. دم هم در يك لون نايستاده است. يعنى احمرش تمام بشود و آن اصفرش بعد بيايد. اين جور نيست. دم على لونٍ نايستاده است، در اين صورت عملت باقبال الدّم و ادبارها. اين معنايش اين است كه اگر دم در لونى ايستاده است دو ماه چون كه صلاة ايام اقرائك دو ماه است. اقراء اقلش دو ماه است. رسول الله اين جور فرمود. اين دو ماه اگر على لونٍ منقطع مىشود، اگر اين جور بشود بايد به او عمل كند. نشود عملت باقبال الدّم و ادباره. يعنى به اوصاف رجوع مىكند و به عبارت ديگر اين كلمه را اضافه كردن كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ يعنى قبل العشره قطع نشود. و لا دم على لونٍ قبل العشره در لونى نايستد. اگر اين جور نشود، عمل مىكند به اوصاف. عملت باقبال الدّم و ادبارها. اگر ما گفتيم عادت غير معتاد اعتبار ندارد آن دخترى كه ماه اول پانزده روز خون ديده بود. پنج روز احمر، بقيه اصفر. ماه دوم هم پانزده روز خون ديده بود پنج روزش احمر و بقيه اصفر. دم على لونٍ ايستاده بود. دم منقطع نشده بود. ولكن لونش تغيير پيدا كرده بود. در لون توقّف پيدا كرده بود. اگر اين زن اينجور بشود، عادت تمييزيه اعتبار نداشته باشد، مىگوييم اين زن كه دو ماه پشت سر هم در لونى قطع شده است، اين زن در اين صورت عملت باقبال الدّم و ادبارها. بايد به اقبال و ادبار عمل كند در ماه سوم. ولكن امام (ع) فرمود اگر دمش در لونى قطع نشود انكار را مىكند. معنايش عبارت از اين است كه اگر دم در لونى قطع بشود او عادت مىشود و بايد بر طبق او عمل كند. ببينيد يك دفعه هم مىخوانم. مىفرمايد بعد از اين كه ذوالعاده شد از ذوالعاده بودنش بخوانم معلوم بشود. مىگويد و تكون سنّتها فى ما يستقبل كه آن قبلش را خواندهام كه دو ماه پشت سر هم خون ديد و يكون سنّتها فى ما يستقبل الاستحاضة قد صارت لها سنّتاً الى ان تجلس اقرائها و انّما جعل الوقت ان توالى عليها حيضتان او ثلاثٍ لقول رسول الله (ص) للّتى تعرف ايّامها دم الصّلاة ايّام اقرائك. به آن زنى كه ذى العاده بود، فرمود در ايّامت ترك كن. فعلمنا انّه لم يجعل القرء الواحده عادتاً. قرح واحد عادت نيست...صلاة ايّام قرحك. اقراح فرموده است. معلوم مىشود كه عادت به دو قرح حاصل مىشود. يا به سه قرح. ولكن بيّن لها الاقرا...پشت سر اين امام (ع) دارد فان اختلط عليها ايّامها اگر آمديم اين زن ايامش مختلط شد فزادت و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ اين عادت متعارفه است كه عادت متعارفه پيدا نكرد. منقطع نشد. و لا من الدّم على لونٍ. دم در لونى قطع نشد. يعنى پنج روزش احمر، بقيهاش اصفر، اين جور نشد. و لا من الدّم على لونٍ اگر معناى اين عبارت اين نبود، امام (ع) نمىفرمود كه حتّى لا تقف منها على حدٍّ. ديگر چيزى نمىفرمود. چون كه همين كافى است. وقتى كه دمش على حدّى قطع نشد، عادتش به هم مىخورد. اين بايد به اوصاف عمل كند. عادت متعارفه كه پيدا نكرد بايد به اوصاف عمل كند. امام(ع) به اين عادت متعارفه اضافه كرد حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ در اين صورت فعلت باقبال الدّم اگر اين دو تا شرط نشد فعلت باقبال الدّم و ادباره رجوع به اوصاف مىكند.
اين روايت مباركه، اين مرسله ذيلش دليل بر اين معنا است كه عادتى كه حاصل مىشود بالّون او اعتبار دارد و رجوع كردن مستحاضه بر اوصاف مشروط بر اين است كه نه سابقاً عادتى داشته باشد متعارفه و نه عادتى داشته باشد حاصل من الّون. اين را هم نداشته باشد. بدان جهت اگر لون داشته باشد رجوع به او مىشود. و منهنا كتب غير واحدى از ملعّقين متبحّرين مثل مرحوم بروجردى و غير ذالك، نه اظهر اين است كه اين هم رجوع مىكند به همان عادت...سرّش اين است كه اين مرسله كافى است در اين معنا. در اثبات عادت حاصله بالتّمييز اين معنا كافى است و اشكالى در اين جهت نيست. اين هم جهت ثانيه. ثمّ ايشان مىفرمايد اگر زن ذات العاده نشد، اينها مال ذات العاده بود كه رجوع به عادت مىكند و بقيهاش را استحاضه قرار مىدهد. ايشان مىفرمايد اگر ذات العاده نشد مضطربه شد، مضطربه زنى است كه نه عادت پيدا نكرده است. هميشه خون را مختلف مىبيند. ده سال است، پنج سال است، خون حيض مىبيند مختلف. يك وقت اول ماه، يك وقت آخر ماه، يك وسط ماه، يك وقت پنج روز، يك وقت شش روز، يك وقت هفت روز، يك وقت چهار روز. يك عادت مستقرّهاى اين زن پيدا نكرده است. اين دو جور است. يك وقت اين است كه زن اول عادت داشت بعد اين جور شده است. يك وقت نه از اول اين جور بود. ما آن فرض قدر متيقن كه زن از اول اين جور بود، او را فرض مىكنيم. كه لم تستقرّ لها عادتٌ. عادتى برايش مستقر نشده است. اين جور زن اگر خون ديد ده روز را متجاوز شد. ده روز را گذشت. يا زن مبتدعه بود. اوايل حيض ديدنش است. همين ماه اول خون ديد و قطع شد. ماه دوم خون همين جور آمد. ايشان مىفرمايد اين مضطربه و مبتدعه اگر در وقتى كه مستحاضه شدن خونشان، عادت كه ندارند، خونشان اگر تمييز دارد او بعض خون اوصاف الحيض است. آنى كه به اوصاف الحيض است، حيض است و بقيه استحاضه است. دو تا شرط ذكر مىكند. يكى اين كه آنى كه به اوصاف الحيض است، از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد. چون كه اقلّ حيض سه روز است و اكثرش هشت روز است. اگر اكثر از هشت روز شد، او نمىتواند حيض بشود همهاش. او تمييز از بين مىرود. ديگرى هم اين كه آن خونى كه كمتر از سه روز نيست و ده روز هم نمىشود، اين خونى كه همين جور است معارض با خون ديگرى نباشد. مثل اين كه زنى پنج روز خون احمر ديد، چهار روز خون صفرت ديد، پنج روز ديگر خون احمر ديد. در ما نحن فيه خون اولى از سه روز بيشتر است و از ده روز كمتر است. خون دومى هم همين جور. مجموع كه حيض نمىشود. چون كه مجموع مىشود پانزده روز. پانزده روز حيض نمىشود. مىبينيد حيضيّت دم اولى معارضه مىكند با حيضيت دم ثانى كه آن هم ذات وصف است. شرط ثانى اين است كه اين معارضه نباشد. اگر اين معارضه نشد، و شرايط حيض كه اقلّش سه روز است و اكثرش ده روز است موجود شد، او را حيض قرار مىدهند. در ما نحن فيه اين كه زن مستحاضه كه مضطربه است خون اگر ده روز را گذشت رجوع مىكند به اوصاف، الان اين مرسله را خواندم. روايات در اين هيچ اشكالى ندارد. فرمود اگر ذو العاده نشد اختلط عليها ايّامها عادتى حاصل نشد يا متعارف، يا غير متعارف. عملت باقبال الدّم و ادبارها. به اقبال دم و ادبار دم عمل مىكند. يعنى به اوصاف رجوع مىكند. اين بلااشكال در مضطربه هيچ خلافى عند اصحابنا نيست. انّما الكلام كلّ الكلام در مبتدعه است. دخترى كه اول دارد خون مىبيند يك ماه ديد، ماه دوم يا ماه سوم دو ماه اول هم مختلف ديد. عادت پيدا نكرد. ماه دوم يا ماه سوم همين جور خون ديد.يا از اولى كه بسم الله شروع كرد به خون ديدن از ده روز گذشت همهاش خون است ولكن دو تا وصف دارد. يكى احمر، يكى اصفر. در جايى كه زن مبتدع باشد، صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف فرموده است مبتدعه به صفات رجوع نمىكند. بلكه مبتدعه رجوع به عدد مىكند. هفت روز از اين خون را حيض قرار مىدهد. عدد هفت روز است. شش روز يا هفت روز. فعلاً يك جا شش روز و هفت روز فرموده است. يك جا هم سبعه فرموده است. فعلاً ما سبعه را مىگيريم كه هفت روز را حيض قرار مىدهد. مىخواهد دمش اختلاف داشته باشد، على لونٍ باشد، يا على لون واحد بوده باشد. مخالفت كرده است ايشان قدس الله نفسه الشّريف ملتزم شده است در آن زن مبتدعه رجوع به اوصاف نيست. وقتى كه دم را ديد و از ده روز تجاوز كرد هفت روزش يا شش روزش خون حيض است. چرا يا صاحب الحدائق؟ فرموده است بر اين كه مرسله طويلهاى كه در ما نحن فيه است، اين دليل بر اين است كه مبتدعه رجوع به اوصاف نمىكند. چرا؟ چون كه اگر يادتان بوده باشد در مرسله طويله رسول الله (ص) سه تا سنّت قرار داده است. و فرموده است تمام احكام حايض در اين سه تا گنجانده شده است.
اولى ذات العادت بود. سنّت اولى.
سنّت دومى در زنى بود كه اختلط عليها ايّامها كه مضطربه است كه او رجوع به اوصاف مىكند.
سنّت ثالثه در مبتدعه بود. رسول الله (ص) در سنّت ثالثه كه مبتدعه است، يك سنّت جعل كرده است و آن عبارت از اين است كه رجوع مىكند به عدد. در اين روايت، در اين صحيحه، در اين مرسله طويله اين جور فرموده است و امّا السّنت الثالثه فهى الّتى ليس لها ايّامٌ متقدمه و لم تَرى القدّم...تا حال خون نديده است. فرأت اوّل ما رأت واستمرّ بها الدّم فانّ سنّت هذه غير سنّت الاولى و الثّانيه و ذالك انّ امرئتاً يقال له...سنّت اين را در ذهنتان داشته باشيد. بعد برمىگرديم. رسول الله فرمود بر اين كه...كرسفاً فقالت انّه اشدّ من ذالك انّى...فى كلّ شهرٍ فى علم الله ستّة ايام او سبعة ايام. رسول الله فرمود كه به ايام رجوع مىكنيم. اصل در ما نحن فيه اين را قصين قرار داد با مضطربه رسول الله (ص) مبتدعه را. قصين قرار داد رجوع به وصف نيست و بعضى روايات ديگر هم به آنها استدلال كرده است...
|