جلسه 822

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:822 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه وفاقاً للمشهور فرمود اگر زن مضطربه بشود او مبتدعه بشود و دمى را كه مى‏بيند، متجاوز بشود عن العشره. دمش اگر ذات الوصف بشود، آنى كه به وصف الحيض است حيض قرار مى‏دهد. آنى كه به وصف الاستحاضه است آنها را استحاضه قرار مى‏دهد. به شرط اين كه دم ذات الوصف به وصف الحيض اقلّ من ثلاثه اكثر من عشره نباشد و معارضه نكند با دم ذات وصف آخرى. صاحب الحدائق قدس الله نفسه الشّريف فرموده است مستحاضه‏اى كه رجوع مى‏كند ذات عادت نيست. مضطربه است. آن مستحاضه‏اى كه رجوع مى‏كند عند تجاوز دمها عن العشره و دمش هم على لونين هست، به وصف الحيض است و به وصف غير الحيض آن مستحاضه‏اى است كه مضطربه بوده باشد. لم تستقرّ لها عاده. و امّا اگر زن مبتدعه مستحاضه بشود كه من اول حيضها مستحاضه شده است. و دم را هم على لونين ديده است. اين لونين در مبتدعه اعتبارى ندارد. چه مبتدعه دم را يكسان ببيند. يا على لونين ببيند، اين رجوع به عدد خواهد كرد على ما سيعتى كه عدد چه جور رجوع مى‏كند. بعد الاقارب يا اين كه نه مطلقا. اين تفصيلش خواهد آمد. چرا يا صاحب الحدائق؟ چرا مخالفت با مشهور مى‏كنيم؟ زبان حالش اين است كه روايات دلّتنا كه مبتدعه بايد رجوع به عدد كند. و در آن روايات تفصيلى داده نشده است ما بين اين كه مبتدعه دمش على لونٍ واحد باشد يا على لونين باشد. كدام روايت است؟ فرموده است مرسله طويله يونس. در مرسله طويله يونس كه اساس اجتناب در باب حيض به او است. اين مرسله طويله سه سنّت را نقل مى‏كند از رسول الله (ص). كه درباره زن سه تا سنّت را قرار داده است. تارتاً زن ذات العاده مى‏شود و بعد از اين كه عادت مستقرّه پيدا كرد مستحاضه مى‏شود. و در حال استحاضه عادتش به هم نخورده است. در اين صورت او را ايام عادتش را آن وقت حيضش را كه عادتش بود و عدد حيضش را كه عادتش بود، آن مقدارش حيض است و ما بقى استحاضه است. ولو آن مقدار دم صفرت باشد. هذه السّنة الاولى.
سنّت ثانيه زنى است كه مضطربه بشود. خون را مختلف ديده است. به حيثٌ كه عادتى بر او مستقر نشده است. يك ماه اول ماه، يك ماه آخر ماه، يك ماه وسط ماه، يك ماه سه روز، يك ماه چهار روز، يك ماه پنج روز، يك ماه شش روز عادتى من حيث العدد و هكذا من حيث الوقت بر او مستقر نشده است. اين زن را فرمود اگر اين جور زنى مستحاضه پيدا كند رجوع مى‏كند به اقبال الدّم و به ادبار الدّم. رجوع مى‏كند به اوصاف الدّم. آنى كه به وصف الحيض است، حيض قرار مى‏دهد، آنى كه به وصف الاستحاضه است، استحاضه قرار مى‏دهد. هذه السنّة الثانيه.
سنّت ثالثه آن جايى است كه زن مبتدعه بشود اوّل ما تحيض است. شانش هم گفته است. اول ما تحيض دم مستمر شده است برايش. يا در خصوص ماه اول يا در خصوص ماه دوم هم يا در ماه سوم هم كه از اول مستحاضه شده است مبتدعه است. اين جور زنى كه از اول مبتدعه بود و مستحاضه شده است، اين زن سنّتى كه به اين قرار داده است رجوع به عدد است بلافرقٍ بين اين كه دمش وصفى داشته باشد يا نداشته باشد. منتهى عدد است ابتداعاً يا بعد الفقد الاقارب اين بحثش خواهد آمد انشاء الله.
وقتى كه سه سنّت قرار داد، سه قسم كرد رسول الله (ص)، آن وقت ديگر ما بايد به اين روايت اخذ كنيم. چه جور سه‏
قسم كرده است رسول الله (ص) زن را؟ در سنّت ثانيه اين جور فرموده است و امّا سنّت الّتى قد كان لها عادتٌ متقدمه ثمّ الختلط عليها من طول الدّم فزادت و نقصت حتّى اختلط عددها و موقعها هم وقتش از بين رفت عادت وقتيه و هم عددش از بين رفت. اين اول عادت داشت بعد اين جور شد. فرق نمى‏كند. آن كه از اول هم عادت ندارد، آن هم همين جور است. حمكش يكى است. بيان خواهد شد. مى‏فرمايد بر اين كه از اول خون‏ها را مختلف ديده است و عادت از اول مستقر نشده است. يا مستقر شده است. بعد مخلوط شده است. اين زن فرض كنيد فانّ سنّتها غير تلك. غير آن ذات العادت است كه ايّام عادتش را حيض قرار مى‏دهد بقيه استحاضه است. و ذالك فانّ...النّبى (ص) فقالت انّى استحاضه فلا اطهر فقال النّبى(ص) ليس بذالك حيضٌ انّما هو عرقٌ فاذا اقبلت الحيض تدع الصّلاة رجوع به اوصاف است. يعنى دم شديد است. وقتى كه شديد شد احمر مى‏شود. ذات الوصف مى‏شود. فاذا اقبلت الحيض فدع الصّلاة فاذا ادبرت كه ديگر از قوّت افتاده است كه نوعاً خون زرد مى‏شود. فتصلّى فاغسلى انت الدّم و صلّى. نمازت را بخوان. اين سه چهار ماه بلكه بيشتر سبع سنين اين جور بود حالتش كه رجوع به اوصاف بايد مى‏كرد. اين سنّت آن زن دومى است.
امّا سنّت ثالثه. و امّا السّنة الثّالثه...متقدمه كه سنّت اولى بود. كه ايام متقدمه داشت اين او را ندارد و لم تَرى الدم قبل. قبلاً هم خون نديده است. يعنى مضطربه نيست. مبتدعه است. و رأت اول ما ادركت و استمرّ بها. دم به او مستمر شد. كه همان مبتدعه است. فانّ سنّت هذه غير سنّت الاولى و الثّانيه. صاحب حدائق فرموده است. در اين رجوع به اوصاف نيست. در اين و ذالك انّ امرئتاً يقال فمن بنت جهل عطت رسول الله (ص) فرمود انّى استحضت حيضتاً شديده فقال احتشى كرسفاً فقالت اشدّ من ذالك با يك پنبه جلوى او گرفته نمى‏شود. انّى...مى‏بندم...جلويش را بگير...فى كلّ شهرٍ فى علم الله ستّه او سبعه. نفرمود كه ذات الوصف را بگير حيض را و بقيه را استحاضه قرار بدهد...رجوع به عدد است كه عدد ستّه و سبعه است كما سيعتى. ايشان اين جور فرموده است. عرض ما اين است اين روايت را اگر صدرش را نگاه بكنيم، ممكن است كسى بگويد كه صدرش مبتدعه را از مضطربه جدا كرده است. ولكن اگر يك نكته‏اى در صدر است، او را نگاه بكنيد، و بعد ذيل آنى كه در اين روايت است نگاه بكنيد، انسان مى‏بيند اين حرفى كه صاحب حدائق فرموده است درست نيست. چرا؟ آن حرفى كه در سنّت ثانيه بايد ملاحظه بشود. فقيه بايد اين خصوصيات را ملتفت بشود. اگر اين روايت را ملاحظه بفرماييد در سنّت ثانيه كه مضطربه است فرموده است در اين صورت نگاه مى‏كند به اقبال الدّم و ادبار الدّم. يعنى به اوصاف نگاه مى‏كند. امّا اگر اوصاف نشد دم على لونٍ واحد شد، اقبال و ادبار نبود، دم على لونٍ واحد بود اين جا چه كار بكند؟ در سنّت ثانيه چيزى ذكر نفرموده است. در سنّت ثانيه كه خواندم چيزى نفرموده است كه چه كار بكنيد. چه جورى كه در آن مضطربه دم يكسان بشود حكم او را نفرموده است، عرض خواهيم كرد در مبتدعه‏اى كه دم دو سان بشود، دو جور بشود، رسول الله حكم اين را نفرموده است. ولكن در ذيل روايت هست كه جميع اقسام الدّم و الحيض در مرئه از اين مرسله استفاده مى‏شود. اگر كسى در اين مرسله خوب دقت كند، مى‏بيند تمام احكام ذكر شده است.
خوب اگر اين جور كه صاحب حدائق مى‏گويد كه بحث كنيم مى‏گوييم يا صاحب الحدائق مضطربه دمش يكسان است چه كار كند، در اين روايت ذكر نشده است. فقط آنى كه دمش على لونين است اقبال و ادبار دارد ذكر شده است. بعد از اين كه اين نكته را ملتفت شديد كه در اين روايت در مضطربه آنها ذكر نشده است، و در ذيلش دارد كه تمام احكام مستحاضه زن حايض و مستحاضه از اين استفاده مى‏شود، بعد از اين نگاه به ذيلش بكنيد. در ذيلش كه امام (ع) وقتى كه اين مبتدعه و مضطربه و ذو العاده را در ذيل روايت يك خلاصه‏اى كرده است امام (ع) اين سنن ثلاث را. در سنن ثلاث اين جور است كه در اين روايت اينجور دارد كه بعد از اين كه حكم مبتدعه را فرمود، فرمود فجميع حالات المستحاضه تدور على هذه السّنن الثّلاث. يعنى تمام مستحاضه حكمش از اين سنن ثلاث استفاده مى‏شود. اين خود اين روايت است. بعد از آن اين جور مى‏فرمايد بر اين كه لا يكاد ابداً تخلوا واحدةٌ منهنّ يكى از حالات زن از يكى از اينها خالى نمى‏شود. معلوم مى‏شود كه تمام اقسام در اين ثلاث سنن هست. اين خلاصه‏اش را فرموده است در ذيلش امام (ع). توجه كنيد. و ان كانت لها ايّام المعلومه اين خلاصه سنن ثلاث است من قليلٍ او كثيرٍ فهى على ايّامها و خلقها الّتى جرت عليها ليس فيه عددٌ معلومٌ موقّت غير ايّامها. اين زن ذوالعاده فقط ايامش عادتش است. حيضش همان است و بقيه استحاضه. من قليلٍ او كثيرٍ فهى على ايّامها و خلقها الّتى جرت عليها ليس فيه عددٌ معلومٌ موقّت غير ايّامها. اين يك قسم. اين خلاصه سنّت اول. فان اختلط الايام عليها كه اين مال مضطربه است. فان اختلط ايام عليها فتقدمت و تأخّرت و تغير عليه الدم الوان كه تمييز دارد و تغير الدم عليه الواناً و سنتها اقبال الدم و ادباره و تغير حالاته. سنتش اين است كه به تمييز رجوع كند. و ان لم يكن له ايّامٌ قبل ذالك...اول ما رأت. اول ما رأت مستحاضه شد. خون ديد. كه اين مضطربه‏اى كه لون دمش على لون واحد است او را گذشت امام(ع). بعد فرمود بر اين كه اگر اين جور بوده باشد كه و ان لم يكن ايّام قبل ذالك و استحاضت اول ما رأت فوقتها سبعٌ عدد است. هفت روز حايض است و ثلاث و عشرون و طهرها ثلاث عشرون. مى‏ماند از شهر 23 روز. 23 روزش هم طهرش است. اين شخص فان استمرّ به الدّم اشهرٌ مستمر شد در اين صورت و علت فى كلّ شهرٍ كما قال لها. در هر شهرى هفت روز حيضش است و بقيه‏اش طهرش است. فان انقطعت الدّم فى اقلّ من سبعٍ. اگر مبتدعه است استحاضه‏اش تمام شد. هفت روز خون ديد مثل زن‏هاى حسابى خونش قطع شد. فان رأت الدّم اقلّ فى سبعٍ او اكثر من سبعٍ فانّها تغتسل من ساعت الّتى تَرى الطهر چون كه استحاضه تمام شد. خون قطع شد و تصلىّ و لا كذالك حتّى تنظر ما يكون فى الشّهر الثّانى كه در شهر ثانى چه جور مى‏شود كه ماه ديگر چه مى‏شود. مى‏خواهد عادت پيدا كند. حتى تنظر ما يكون فى شهر الثّانى. فان انقطعت الدّم لوقته من الشّهر الاول سوا حتّى توالت عليه حيضتان او ثلاثٍ فقد علم الآن. اين زن مبتدعه‏اى كه قبلاً مستحاضه بود، الان فهميد بر اين كه فقد علم الآن بر اين كه انّ ذالك قد صار لها وقتاً و خلقاً معروفاً و تعمل عليه و تدع ما سوا ذالك و تكون سنّتها فى ما يستقبل ان استحاضة فقد صارت له سنّه عادت پيدا كرده است آخر. الى ان تجلس اقرائها و انّما جعل الوقت چرا عادت به دو حيض حاصل شد و به يك حيض حاصل نشد؟ و انّما جعل الوقت ان توالى عليها حيضتان او ثلاث...لقول رسول الله (ص) للّتى فاعرف ايّامها...اقراح جمع قرح است. به معنا حيضها فعلمنا انّ انّه لم يحصل اين ايام اقرا حاصل نمى‏شود به قرح واحد و اين تعليم را انّه لم يجعل القرح الواحد سنتاً لها. فيقول لها دع الصّلاة ايام قرحك ولكن بينّها الاقراء اقرا هم...حيضتان...دو يا سه. چون كه در جمع در لغت به معناى صيغه جمع در دو استفاده مى‏شود كه استعمالات قرآنى هم به اين و ان كان له اخوه بر اين...است كه دو يا بيشتر. اينها تمام شد. مبتدعه را حكمش را فرمود كه عدد است، بعد هم اين مبتدعه عادت پيدا كرد ملحق به قسم اول مى‏شود و ذو العاده مى‏شود.
بعد اگر اين مبتدعه بعد از عادت پيدا كردن مضطربه شد فان اختلط عليها ايّامها. اگر ايامش مختلط شد و رأت الدم اين ثانياً كه اين جور مى‏شود، اين مضطربه مى‏شود. ديگر مبتدعه نيست. فان اختلط عليها ايّامها و زادت و نقصت حتّى لا تقف على حدٍّ نه در حدى ايستاده است و لا من الدم على لونٍ دم هم الوان نيست كه در يك لونى بايستد. نه. تا آخر يك لون است. در لونى نايستاده است كه اكثر الحيض را كه ديروز مى‏گفتم. اين زن كه مضطربه است عادت پيدا نكرده است، ايامش مختلف شده است، چون كه بعد حيض را مختلف ديد، عادتش به هم خورد. اين جور زن كه فعلت عملت اين جور زن و نقصت حتّى لا تقف منها على حدٍّ و لا من الدّم على لونٍ كه عادت تمييز پيدا نكند، عملت باقبال الدم و ادباره. اين زن به تمييز رجوع مى‏كند. چون كه عادتش به هم خورده است. الان ذات تمييز است. به تمييز رجوع مى‏كند و ليس لها سنّتٌ غير هذا. غير از رجوع به تمييز سنّت ديگر ندارد. لقول رسول الله در صورتى كه دمش تمييز دارد. لقول رسول الله (ص) اذا اقبلت الحيض...الصّلاة و اذا ادبرت فغتسل و لقوله (ص) انّ دم الحيض اسودٌ يعرف كه رجوع به اوصاف است كه قول...دم بحرانى. اين جا در ذيل تمام حرفهايمان براى اين ذيل بود. در اين ذيل فرموده است اگر دمش وصف نداشت كه در سابق اين ذكر نشده بود در مضطربه. اين جا در ذيل دارد كه و ان لم يكن لامر كذالك. يعنى دمش الوان نشد. عادت هم كه ندارد. ولكنّ الدم اطبق عليها. دم همين جور اطبق عليها است. همين جور پشت سر هم مى‏آيد دم. فلم تزل الاستحاضة دارتاً و كان دم على لون واحد. دمش هم على لون واحد است. اين مضطربه‏اى كه دمش على لون واحد است، مى‏گويد فسنّتها السّبع رجوع به عدد بايد بكند. سنّتش سبع است، و ثلاث و عشرين است. يعنى ثلاث و عشرين طهرش است. سبع حيضش است. لانّ قصرتها قصّة همنه. اين زن مثل همنه شد. سنّت همنه پيدا كرد. همنه كدام بود در سنّت ثالثه؟ مبتدعه بود. فرمود اين سنّت ثالثه كه گفتيم اين زن الان داخل آن سنّت ثالثه شد. در سنّت ثالثه بود و امّا السّنت الّتى ليس لها ايّامٌ متقدمه و لم تَرى الدم سنّت ثالثه اين بود و رأت الدم اول ما ادركت و استمرّ...و انّ سنّت هذه غير سنّت الاولى و الثّانيه و ذالك انّ امرئتاً يقال لها همنه. كه همان همنه است. امام (ع) در ذيل فرمود اين مضطربه وقتى كه دمش على لونٍ واحد شد، داخل سنت ثالثه مى‏شود. معلوم مى‏شود كه سنّت ثانيه مال رجوع به اوصاف بود. بدان جهت آن جا رجوع به عدد نفرمود. در اصل حديث. سنّت ثالثه مال جايى بود كه اوصاف نباشد، و دم على لونٍ واحد باشد. اين رجوع به عدد مى‏شود. چون كه به وجوب عدد در مضطربه متعرض نشد. و در مبتدعه آن جايى كه دمش مختلف بشود متعرض نشد. معلوم مى‏شود كه سنّت ثالثه اين ذيل قرينه جليه است كه مضطربه وقتى كه دمش على لون واحد شد، اين داخل سنّت ثالثه مى‏شود. پس سنّت ثالثه جايى است كه وصف در دم محرز نشود. منتهى چرا آن جا مبتدع را امام فرض كرد. چون كه اين جور مى‏گويند. بپرسيد. همين جور هم هست. زن مبتدعه وقتى كه اول حيض ديد، شروع كرد دم مستمر شدن، بر يك لون مى‏آيد. چون كه قوّت دارد. جمع شده است. اول اين زور آزمايى است. آن قوّتش را بيرون دادن است، دم على دفعٍ مى‏شود. به قرينه اين كه همنه خودش اين جور گفت. گفت يا رسول الله!...باز فايده نمى‏كند. اين معلوم مى‏شود دم زور بود على لونٍ واحد بود، سنّت ثالثه مال زنى است كه دمش على لون واحد بوده باشد. پس اگر دم على لونين بشود، اين داخل سنّت ثانيه است. چون كه اين معنا على لونين بودن غالباً در مضطربه مى‏شود و على لونٍ واحد بودن در مبتدعه مى‏شود، سنّت ثانيه را به مضطربه مثال زد، سنّت ثالثه را به مبتدعه شروع كرد.
ولكن ذيل اين مرسله طويله شاهد قوى است كه مبتدعه و مضطربه يك سنّت دارند در صورتى كه دمشان مختلف نشود. و دمشان اگر مختلف بشود داخل سنّت ثانيه هستند. چون كه امام فرمود كه اگر اين جور دمش على وصفين نشد، و ان لم يكن امر كذالك يعنى اگر دمش دو رنگ نشد، الوان نشد، اقبال و ادبار نداشت، ولكنّ الدّم اطبق عليها فلم تزل استحاضة دارتاً و كانت دم على لون واحد در تمام اين مدت، و حالتٍ واحده فسنّتها السّبع و ثلاث كه سنت ثالثه است. پس سنّت ثالثه مال اين است. لانّ قصّتها...اين عين همنه است. حكمش، قضيه‏اش عين قضيه همنه است. پس معلوم مى‏شود آن جناب همنه دمش على لون واحد بود كه در آن سنّت ذكر شده بود و اين هم كه مبتدعه را مثال زد به سنّت ثالثه چون كه غالباً در مبتدعه اين جور مى‏شود. اتفاق مى‏افتد. بدان جهت جميع حالات زن معلوم مى‏شود حكمش. على الوان شد، عادت نداشت رجوع به اوصاف چه مضطربه باشد، چه مبتدعه باشد. اگر نه دم على لون واحد شد، اختلافى در دم نشد، سنتها لانّ قصرتها قصرت همنه ولو در اصل...گفته نشده بود. اين كه در اصل رسول الله (ص) نفرموده بود، امام (ع) اين را در ذيل از خودش نتيجه‏گيرى كرد از كلام رسول الله (ص) معلوم مى‏شود به قرينه‏اى كه فدور جميع حالات مستحاضه على هذه السنن ثلاث اين معلوم مى‏شود كه آن مضطربه‏اى كه دمش على لون واحد است، آن سنّت ثالثه است. سنّت ثالثه مال او است. بدان جهت به حسب فهم فقهى در روايت هيچ اشكالى ندارد كه اين مطابق با قول مشهور است، اين معنايى كه است در اين روايت همين جور است. از اين جا معلوم شد اگر زن، چون كه فرمود جميع حالات مستحاضه تدور على هذه السّنن. بدان جهت مستحاضه فقط عادت وقتيه را دارد. خونى كه در آن وقت ديده است ولو صفرت باشد حيض است. امّا در عددش چه جور؟ رجوع به وصف مى‏شود. اگر نشد وصف، رجوع به عدد مى‏شود. چون كه آن عادت دارد من حيث الوقت. اگر من حيث العدد عادت دارد، جميع حالات مستحاضه تدور على هذه السّنن. اگر من حيث العادت فقط وقت دارد، من حيث العدد عادت دارد. در وقت رجوع به اوصاف مى‏شود. وقت را به وصف تعيين مى‏كند. مقدراش را به عادتش تعيين مى‏كند. هشت روز زنى كه مستحاضه است هشت روز دم موصوف ديد و بقيه را صفرت ديد. عادتش هم فقط پنج روز بود. ولكن عادت عدديه داشت. وقتيه نداشت. از آن هشت روز پنج روزش حيض است و بقيه‏اش با آن صفرت همه‏اش استحاضه است. چون كه با وجود عادت وصف اعتبار ندارد. چون كه در عدد عادت دارد وصف در عادت ملقى است. و با وصف فقط تعيين وقت حيض مى‏شود. وقتى كه تعيين وقت حيض شد، در عددش رجوع به عادت مى‏كند. بدان جهت اگر وصف دمش هم عادت وقتيه دارد ولكن يكسان است. در عدد رجوع به عدد مى‏كند. سنّت سبع . ولكن در وقتش و عادتش رجوع مى‏كند. تمام حالات مستحاضه كه امام خودش فرمود روحى له الفداه تدور على هذه السنن الثلاث لا..واحده از حكمش، بدان جهت هر زن مستحاضه‏اى حكمش معلوم مى‏شود. منتهى آنى كه در سنت اولى به طور تصريح گفته است عادت وقتيه و عدديه داشته باشد. هر دو را فرض كرده است. در سنّت ثالثه مضطربه‏اى را فرض كرده است كه دمش على اوصاف است، در سنت ثالثه هم مبتدعه‏اى فرض كرده است كه دمش يكسان است. چون كه مبتدعه يكسان مى‏شود لقرينه همنه. كه ذيل حديث را گفتيم.
بدان جهت اين روايت مباركه مى‏شود. ولكن در بين روايات ديگرى هم هست و آن روايات ديگر هم بسا اوقات تمسّك شده است. گفته شده است كه مبتدعه رجوع به اوصاف نمى‏كند. بايد رجوع به عدد بكند، چه دمش على لونٍ واحد بوده باشد، چه دمش على لونين بوده باشد. هيچ فرقى نمى‏كند. خوب آن روايات را ببينيم آنها چه جور هستند. اين حرف كه درست نشد. يكى از آن روايات موثقّه ابن ابى بكير است. عبد الله ابن بكير در جلد 2 در ابواب الحيض باب 8 از ابواب الحيض روايت 5 است. و باسناد الشّيخ عن على ابن الحسن فضّال كه الحمد الله صاف كرديم اين اسناد را معتبر شد. على ابن حسن فضال گفتيم سند شيخ معتبر است. عن محمد و احمد. محمد و احمد دو برادر على ابن حسن فضال هستند كه غالباً از پدرش كه نقل مى‏كند على ابن فضّال به واسطه دو برادر نقل مى‏كند. على ابن الحسن عن محمد و احمد...فضّال كه برادرهاى على هستند عن ابيهما از پدرشان نقل مى‏كنند. چون كه على ابن فضّال خودش به نجاشى نقل كرده است كه گفته است من از پدرم نقل نمى‏كنم. چون كه آن وقتى كه مطابقت مى‏كردم كتب پدرم را، درست نمى‏فهميدم حديث را. بدان جهت آنى كه نقل مى‏كنم فى ما بعد از برادرهايم نقل مى‏كنم. و بالاسناد عن على ابن الحسن عن محمد و احمد ابنه الحسن عن ابيهما عن عبد الله ابن بكير. حسن ابن على ابن فضّال هم از عبد الله ابن بكير نقل مى‏كند كه روايات كثيره دارد. قال و فى الجارية اوّل ما تحيض. جاريه اول حيضش است. اوّل رو سفيدى‏اش است. اوّل ما تحيض...دم زور مى‏كند بر او. همين جور به قوّت خارج مى‏شود. فتكون مستحاضةً ده روز اينها را مى‏گذرد ديگر. دم به شدّت مى‏آيد. اين جا فرمود انّها تنتظر بالصّلاة لا تصلّى. اين جور مستحاضه نماز نمى‏خواند. منتظر مى‏شود حتّى تميزى اكثر ما يكون من الحيض شايد بعد از ده روز قطع شد. چه فرق مى‏كند؟ فاذا مذى ذالك و هو عشره ده روز گذشت عشرة ايام در اين صورت فعلت ما فعلت المستحاضه. ثمّ صلّت همه...تصلّى بقيه...اين محلّ كلام ما نيست. ثمّ تترك الصّلاة فى المرّت الثّانيه اقلّ ما تترك المرئه الصّلاة در ماه اول ده روز بود. ده روز منتظر شد. در ماه دوم سه روز نماز را ترك مى‏كند. كه عدد يكى هم خواهد آمد كه اين است كه در ماه اول ده و در ماه دوم سه. در اين صورت همه..تصلى و بقية شهرها ثمّ تترك الصّلاة فى المرّت الثّانيه در اقل ما...و تجلس اقلّ ما يكون من التّمس و هو ثلاثة ايام و ان دام عليه الحيض صلّت فى وقت الصّلاة الّتى صلّت. در اين صورت جعلت وقتها اكثر ما يكون من الطّهر كه 27 روز طهر قرار مى‏دهد و تركها الصلاة اقل ما يكون من الحيض. مى‏بيند اين روايت ندارد كه اگر خونش گذشت از ده روز به اوصاف رجوع مى‏كند. صحبت وصف نيست. همين كه دمش مستحاضه شد، اين مبتدعه بايد رجوع به عدد بكند. منتهى در شهر اول ده روز، در شهرهاى بعدى سه روز. اين روايت دلالتش اين است.
سؤال؟ چون كه حيض هم دارد ديگر. مستحاضه است يعنى حيضش مى‏گذرد. زايد بر ايام حيض دم مى‏بيند. عرض مى‏كنم بر اين كه اول ما اول فقيه اين جور روايات را اعتبار نمى‏كند. چرا؟ چون كه روايت مضمره است و بالاسناد عن على ابن الحسن عن محمد ابن احمد ابن حسن عن ابيهما عن عبد الله ابن بكير قال فى الجاريه. قال كه قال؟ اين معنايش اين است كه خود عبد الله ابن بكير گفته است. اين مى‏شود فتواى عبد الله ابن بكير. فتواى عبد الله ابن بكير مى‏فرمايد كه...ندارد از امام كه نقل نمى‏كند. نگوييد اين از امام نقل مى‏كند. نه عبد الله ابن بكير از آن اشخاصى است كه از خودش هم نقل مى‏كند. بعضاً مى‏گويد هذا...خلاف روايات هم هست. اين همان عبد الله ابن بكير است. بدان جهت اين روايت اعتبارى ندارد.
ولكن يك روايت ديگرى دارد عبد الله ابن بكير آن هم مضمونش با اين متحد است. ولكن آن مستقل از امام است. كه او روايت، روايت 6 است در اين باب 8. و باسناد الشّيخ عن احمد ابن محمد شيخ اين روايت را نقل مى‏كند نه از على ابن حسن فضال عن احمد ابن محمد احمد ابن محمد ابن عيسى يا خالد هر كدام باشد عيبى ندارد. عن معاوية ابن حكيم. معاوية ابن حكيم كه از اجلاّ است. معاوية ابن حكيم نوه معاوية ابن عمار است. معاوية ابن حكيم ابن معاوية ابن عمار. اين معاوية ابن عمار معروف رضوان الله عليه كه روايات كثيره‏اى دارد. چه روايات متينى دارد. ما نديديم كسى مگر اشخاص قليله‏اى كه رواياتشان متين بوده باشد...مسند الى الامام اين رواياتى كه معاوية ابن عمار نقل كرده است اين جور است خصوصاً رواياتى را كه با اين سندى كه مثلاً به سند محمد ابن ابى عمير و غير ذالك نقل مى‏كند، به ما رسيده است تمامش منقّه است. قلّ روايتى مى‏شود كه در او اضطراب المتن است. اين معاوية ابن حكيم نوه او است. از ثقات است. بدان جهت روايت من حيث السند درست است. عن الحسن ابن على عن عبد الله ابن بكير. حسن ابن على همان حسن ابن على فضال است. كه از عبد الله ابن بكير نقل مى‏كند. روايت من حيث السند موثقه مى‏شود. به واسطه حسن ابن على و عبد الله ابن بكير. عن ابى عبد الله (ع) قال المرئه اذا رأت الدم فى اول حيضها و..به الدم ترك بالصّلاة عشرة ايامٍ ثمّ تصلّى عشرين يوماً فان استمرّ به الدّم بعد ذالك ترك الصّلاة ثلاثة ايام و صلّت سبع عشرين يوماً. اين روايات مى‏گويد كه رجوع به عدد مى‏شود. خوب فرض كرديم اين روايت مطلق. اين روايت دومى. روايت اولى كه من حيث السند ضعيف بود. مضمره بود. روايت دومى معتبر. بالاتر از اين اطلاق است ديگر. نگفته است كه مع اختلاف الدّم رجوع به عدد مى‏كند. اطلاق است. مطلق گفته است كه رجوع به عدد مى‏كند. آنى كه در مرسله طويله گفتيم ذيلش دلالت مى‏كند بر تفصيل مقيد مى‏شود. مى‏گويد قصّتها قصّة همنه هم اگر باشد همين جور است. و اگر قصّه‏اش قصّه همنه نباشد جناب سكينه باشد اين جور نيست. آن تقييد معنايش همين جور است. مقتضايش اين جور است. در ما نحن فيه علاوه بر اين حرف ديگر هم داريم. در ما نحن فيه يك روايت ثالثه‏اى است كه آن روايت ثالثه موثقه سماعه است. موثقه سماعه روايت دومى است در باب 8. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد رفعه عن زرعه عن سماعه. كلينى نقل مى‏كند از محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد ابن عيسى يا خالد آن هم رفع كرده است به زرعه. واسطه را نگفته است. رفته به بالا. زرعة ابن محمد وقتى كه سند مرفوعه شد اشكال پيدا مى‏كند. ولكن اين روايت را كه مرفوعه است به سند كلينى، شيخ قدس الله نفسه الشّريف هم در تهذيب نقل كرده است و هم در استبسارش نقل كرده است. در تهذيب از احمد ابن محمد رفعه عن زرعه. و همين جور نقل كرده است كه آن هم مرفوعه مى‏شود. ولكن در زرعه گفته است كه و امّا ما عن زرعه عن سماعه. از زرعة ابن محمد نقل كرده است. و خود شيخ در تهذيب و استبسار فرموده است كه بدع سند مى‏كنم به اسم كسى كه روايت را از كتاب او نقل مى‏كند. اين كه گفته است و امّا ما عن زرعه عن سماعه يعنى از كتاب زرعه نقل مى‏كند و شيخ به كتاب زرعه سند صحيح دارد. در فهرست نقل كرده است. مشيخه يادم نيست. ولكن در فهرست دارد. دو تا سند معتبر دارد. يكى‏اش معتبر است عند الكل و دومى هم معتبر است عندنا. بدان جهت آن سند وقتى كه معتبر شد مى‏شود موثقّه ديگر به واسطه واقفى بودن.