جلسه 12

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه‏
شماره نوار: 12آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 هجرى
توسط حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
مخلص كلام اين شد كه اگر شكى بشود در مايه‏اى كه اون مايه مطلق است يا مضاف و شبهه شبهه مفهومى بوده باشد در خارج شكى نداشته باشيم فقط در سعى معناى مرتكض از لفظ بما معناى بما و ذيق اون معنا شكى داريم كه اون معنى اصلى است يا خالص هم مى‏شود يا...
در اين موارد گفتيم اين مايه‏اى كه مردد است بين المضاف و بين المضاف به شبهه مفهوميه كه شبه در صدق تعبير مى‏كنند كه يك قسم از شبهه حكميه است اين جا استسحاب در باب موضوعى جارى نيست، كه سابقا اين ماء مطلق، ماء بوده الان هم ماء است يا سابقا مضاف بوده الان هم مضاف است در شبهه مفهوميه اين استحباب جارى نيست بلكه مرجع اين است كه به مثل اين مايه مظهور شايع نكرده است استسحاب اگر به جهل..
يك زمانى بود كه اون وقتى كه شريعت جعل نشده بود به اين بله طهوريت جعل نشده بود، طهوريت بالشريعه، طهوريت اعتبارى نه به اين نه به غير اين اون اقسام ديگر. نمى‏دانيم بعد از جعل طهوريت به اونها، به اين هم جعل طهورت شد يا نشد ما استسحاف مى‏كنيم عدم جعل را كه اگر جعل نشده است بدون جهت حكم مى‏شود لا يرفع عدسا ولا خبثا. و اما اگر ملاقات با نجس كرد مع علته يقينا نجس است و مع كثرت... كه دلالت كند تمام اشياء نجس مى‏شوند به ملاقات نجس چه مايع بوده باشند و چه غير مايع، و بعد ماء كثير به مخصص، خارج بشود كه مجمل بوده باشد در مواردى اجمال مخصص به اون عامل رجوع كنيم قد بينا اينجور عامى نداريم كه مخصص منفصلى داشته باشد.
و اما اگر شبهه شبهه موضوعى بوده باشد كه سابقا گفتيم، در شبهييات موضوعيه هم باز اگر حالت سابقه‏اى داشته باشد كه شبهه موضوعى جارى مى‏شود و اگر حالت سابقى نداشته باشد كه فرض بشود در يك مايه خاصى كه شبهه در اون شبه خارجى است موضوعى است و حالت سابقه‏اى نداشته باشد كه استحباب در اون جارى بشود او هم لا يرفع عدسا و لا خبثا. چون كه شكى داريم كه وضو غسل به ماء است نمى‏دانم بعد از شستن وجه و يدين و...غسل بر وجهين به ماء شد؟ استحباب مى‏گه غسل‏موجود نشده است، غسل بماء. بدان جهت حدس باقى مى‏شود و اگر شستيم با اين مايع استحباب مى‏گويد كه بماء شسته نشده است چون ماء است كه طهور است، بماء شسته نشده است پس خبث باقى است.
و اما قليل بوده باشد ملاقات با نجس بكند كه قطعا نجس است و اما كثير بوده باشد، كثرت داشته باشد و حالت سابقه نداشته باشد كه فرض مى‏كنيم به قائده طهارت حكم مى‏كنيم كه اين نجس نشده است به ملاقات.
اين بنا بر مسلك ناتمام است كه... توجه كرديد كه از او در ماء كثير خارج شده باشد به نوعى ندارنيم كه از ماء خارج شده باشد، ماء كثير.و اگر كسى گفت اين علوم را ما در شبهه موضوعيه ما داريم، بر آنكه در اون روايت ولوق الكلب اينجور بود كه لا يشك من كلب الا ان يكون فوق كبيرا... شبهه، شبهه موضوعى است فرض بفرماييد، اين عموم دلالت كرده است هر مايعى كه كلب به اون معاشرت بكند اون مايع نجس مى‏كند الاّ اون كه... و مايع نيست.
خوب وقتى كه بله، ماء كله باشد الا اين كه ماء كله باشد او فقط استثنا شده‏در ما نحنه فرض مى‏كنيم كه مايع كلب با معاشرت‏
كرده است، ولكن نمى‏دانيم بر اين كه اين آب هست يا آب نيست؟ اگر نمى‏دانيم كه اين آب كثير هست يا آب كثير نيست؟ استحثاب بكنيم بر اين كه اين آب كثير نيست. يك وقتى، به نفع عدم ازلى‏ها، يك وقتى اون كه موجود نبود، آب كثير هم نبود. الان كه موجود شده است نمى‏دانم آب كثير هست يا آب كثير نيست؟ استحثاب مى‏گويد، نه الان هم آب كثير نيست.
نه مى‏خواييم اثبات بكنيم مضاف هست‏ها! فقط مى‏خواييم مخصص را نفى بكنيم. مى‏خواهيم مخصص را نفى بكنيم. كه يك وقتى بود اين آب نبود، آب كثير. الان نمى‏دانم اين آب كثير هست يا نيست؟ اون وقتى كه خودش نبود آب كثير هم نبود. اين عيبى ندارد. اگر كسى اين حرف را بگويد كه اون، و لا مخصص متصل است.. ولكن شبهه، شبهه مفهومى نيست، شبهه شبهه مثتاقى است. در شبهه مفهوميه گفتيم مجمل باشد عام را مجمل مى‏كند. فرض مى‏كنيم در ما نحن فيه مخصص ما اجمالى ندارد. شبهه شبهه موضوعى است. نمى‏دانيم اين كه در ما نحن اين مايع موجود است آب است يا غير آب خارجش را نمى‏دانيم. در ما نحن فيه استحثاب كنيم عدم ماء را و حكم بكنيم كه به ملاقات نجاسه نجس مى‏شود، مضاف نمى‏خواييم اثباط بكنيم كه مضاف هست‏ها!
هر مايعى كه كلب با اون مباشرت كرده باشد اون مايع به مباشرت كلب نجس مى‏شود الاّ كل من الما، الا ماء الكل. يك وقتى اين شى ماء الكل نبود، اون وقتى كه خودش نبود. الان شك مى‏كنم كه ماء الكل هست يا نيست، اگر اين استسحاب جارى بشود كه ظاهرا هم بعيد نيست كه استسحاب بشود جارى عدم ازلى است چون كه مفصل بحث خواهيم كرد در استسحاب، اگر انشاء الله در مسائل آتيه اين استسحاب عدم ازلى اگر جارى بشود حكم متنجس مى‏شود. پس ملخص كلام در شبهات موضوعيه در جايى كه حالت سابقه مايع معلوم نيست كه مضاف است يا ماء است اين اگر مع كثرته ملاقات با نجس بكند حكم به نجاست اون شى مى‏شود، مثل صورت علتش. چرا؟ چون استسحاب عدم كونه ما عنه الا احراز مى‏شود كه مايعى است كه ماء كل نيست يعنى، در اون موثقه‏اى كه در ابوبصير است كه فرمود لا يشتق... الا ان يكون... اين دو، بله دو صورتى كه گفتيم شبهه مفهوميه و شبهه موضوعيه.
در شبهه، در تردى بر اين كه مايع مضاف است يا مطلق است، يك صورت ديگرى براى شبهه موضوعيه‏اش هست و اون تبادل الحالتين است. مايعى يك وقتى كه قطعا آب بود، يك وقتى قطعا مضاف بود ولكن شك داريم كه اول ماء بود بعد مضاف شده الان هم مضاف است، يا اول مضاف بود، بود مطلق شده است الان هم ماء مطلق است، شبهه هم شبهه خارجى است، شبهه موضوعى است. اينجا معلوم است كه ديگر اين هم رفع هدف و خبث نمى‏كند با اون بيانى كه گفتيد. چرا؟ چون كه اين كه اگر غسل به آن مى‏شد استسحاب مى‏كنيم عدم غسل به ماء را كه وجهيتين به ماء غسل نشده است. يا دو دفعه شسته نشده است. استسحاب اين كه اين سابقا آب بوده الان هم آب است در يك زمانى يقينا آب بوده الان هم آب است با استسحاب اين كه يك وقتى مضاف بود الان هم مضاف است يا اين استسحاب‏ها تعارض مى‏كنند تثابت مى‏كنند كه مذهب شيخ است يا اين كه نه اصلا اين استسحاب‏ها جارى نمى‏شوند... كه مسلك صاحب است. على كل تقديم مثتاق جارى نمى‏شود، توضيحش به نوبت مى‏ياد در مسائل آتيه كه فرق ما بين مسلك مرحوم شيخ و مسلك مرحوم آخوند را در اين تعاقب در اين شك در اين تقدم و تأخر حادثين و تعاقب حالتين بيان مى‏كنيم.
در استثحبابات عادى نمى‏شود، نوبت مى‏رسد به استسحاب عدم وجه بين الغسل وجه يدين بالماء و عدم قصد صوب بالماء بدون جهت حكم مى‏شود كه حدث باقى است و تنجس باقى است. و اگر ملاقات با نجس بكند، ملاقات با نجس بكند قليل بشود قطعا نجس مى‏شود، مطلق بشود يا مضاف. اگر كثير بشود الكلام، الكلام. اينجا استسحاب ازلى باز جارى مى‏شود با اون بيانى كه گفتيم؛ ولو استسحاب آب است، ثابقا مضاف بود، خل بود، الان هم خل است اين استسحاب جارى نيست. اما استسحاب عدم كونى توجه كرديد، عدم كونى ما عنه ازلا، بله اين هم جارى نيست. چرا جارى نيست؟ براى اين كه اين يك وقتى آب بوده است، اون عدم سابق، عدم ازلى است او منتقل شده است. فرق ما بين تعادل حالتين كه بر مايع دو حالت بيان كند يك وقتى مضاف بشود، يك وقتى مطلق بشود شك بر تقدّم و تأخرش داشته باشيد فرق با اون شبهه موضوعيه‏اى كه اصل حالت سابق، بر حالت سابقه ندارد اونجا مى‏تونستيم استسحاب عدم ازلى را بكنيم كه اصل اين است كه اين مشكوك قبل از وجود ماء كل نبود الان هم نيست. اون استسحاب عدم ازلى اونجا جارى بود بدون جهت حكم به نجاست مى‏كرديم اونجا. و اما در تعادل الحالتين كه بر مايع دو حالت بيان كرده است هم مطلق بوده است و هم مضاف بوده است كه شك در تقدم و تأخر بكنيم اينجا بايد رجوع بكنيم در صورتى كه كثير باشد به قائده طهارت.
اينجا ديگر استسحاب عدم ازلى معنا ندارد. چون كه عدم ازلى آب نبودن است قطعا منتقض شده است از ما اين شبهه موجود شده است اين وجود ماء بوده است. منتهى قبل بوده است، بعد از بين رفته است يا اين كه الان هست، چون كه اول مضاف شده بعد مطلق شده است، عدم كونه الماء كه اون وقتى كه نبود ماء هم نبود كه عدم ازلى. اون عدم ازلى انتفاض پيدا كرده است در اين فرض تعادل حالتين. در فرض تعاقب الحالتيت رجوع مى‏شود به قائده طهارت چون كه شك داريم در طهارت و نجاستش. پس على هذه شبهه موضوعيه‏اى كه حالت سابقه، حالت سابقه... دارد او اگر كثير بوده باشد محكوم مى‏شود به تنجس، كه صاحب... سابق نظرى را جارى نمى‏دونسته اونجا هم حكم به طهارت كرده است ايشان.
و اما در صورتى كه تعاقب الحالتين بشود، توجه كرديد به شبهه موضوعيه، در مثل اون شبهه مفهوميه يا صورت مفهوميه استسحاب جارى نيست اصلا، استسحاب ازلى هم جارى نيست به اون بيانى كه گفتيم منتقد است مع كثرته رجوع مى‏شود به قائده طهارت و حكم مى‏شود كه اين مايع به ملاقات نجس، نجس نمى‏شود. هذه كله در اين مثله، بعد صاحب و قدس نفسه الله الشريف مسئله ديگرى را بيان مى‏فرمايد كه مطهر ديگرى براى مضاف ذكر مى‏كنند. براى مضاف متنجس. مى‏فرمايد مضاف متنجس كه به واسطه پاك مى‏شد، كما ذكرنا. چون كه در موارد... استحاله مى‏شود و استحاله انتفاع موضوع سابقى است و اون معروض نجاست سابقى منتقى مى‏شود، داخل ايستاده است مى‏فرمايد مطهر دومى استدلاك است، مضاف متنجس اگر مستهلك بشود در كلى و در جارى يا در ماء البين، كه بنابر اين كه ماء البين هم متصم است كل و جارى يا فرض بفرماييد ماء معتصم ديگر، اگر در ماء معتصم مستهلك بشود اون وقت اون مضاف پاك مى‏شود، مضاف متنجس.
وراد از استهلاك كما اين كه اين حضرات بيان مى‏فرمايند وراد از استهلاك شى اين است كه شى اجزائش متفوق بشود و متشدد بشود در اون ماء معتصم به نحوى كه ديگر براى اون عنوانى كه اسماء مضاف بود بر اون مضاف ديگر وجودى نماند. به حيثى بوده باشد كه در مجموع ماء مطلق ديگر صدق مى‏كند. اونى كه مستهلك و مستهلك فيه است كه يك وجود دارد بر مجموعى كه است بر مجموع ماء مطلق صدق مى‏كند. فرض بفرماييد يك كاسه بزرگى پر از سركه بود، متنجس بود، ريختيم توى آب حوض، توجه كرديد، به نحوى كه ديگر متشدد و متفرق شد اون سركه در اين اجزاء مائيه‏اى كه در اون حوض هست، با اينها انتزاج پيدا كرد به نحوى شد كه بر مجموعى كه هست آب صدق مى‏كند، ماء مطلق توجه كرديد! آب صدق مى‏كند، آب مطلق كه آب حوض است. در اين صورت اون مضاف پاك مى‏شود.
اين استهلاك مى‏بينيد بنا به حرف حضرات كه متشدد مى‏شود و متفرق مى‏شود اجزائش در ماء به حيث اين كه وجودى براش نمى‏ماند، كه مرحوم حكيم هم در اول استهلاك بيان كرده است اين اگر استهلاك بوده باشد اين داخل اين موضوع است. در حقيقت اين استهلاك مطهر نيست. به استهلاك اون موضوعى كه، اون شى كه متنجس بود اون موضوع منتفى مى‏شود. ديگر موجود نيست تا نجاست داشته باشد. اون معدوم شده است، انهدام پيدا كرده است. به حيث اين كه اين در عرف ولو اين در عدل هم منعقد نبوده باشد اين در عُرف منهدم شده ديگر اون مضاف موجود نيست. عرفا ديگر اين... موجب شده است كه وجودى بر عنوان مضاف باقى نمانده است بدون جهت پاك مى‏شود؛ و اين را بدانيد اين كه متفرق بشود اجزائش و متشدد بشود به حيث اين كه عنوانى براش نماند اين دو تا فرض دارد. يك فرض اين است كه اينى كه بر اون منتضج شده است و منتشر در ماء شده است اين مضاف، اصل هيچ باقى نمانده است از خودش، اثرى هم در آب نگذاشته است اصلا. ماء مثل حالت اوليه است كه مضاف كم بود، اين آب خيلى است اين آب مثل حال اولى است. در اين صورت پيش حضرات اتفاقى است كه اين پاك مى‏شود. به استهلاك.
صورت ثانيه اين است كه نه، اين متشدد و متفرق در آب شده است و به مجموع هم ماء مطلق صدقه مى‏كند ولكن اثر اون مضاف در اين آب پيدا شده. آب مثلا يك خرده، توجه كرديد، سركه كه ريختيم به اون، يك خرده ترش شده است. يك خرده‏اى،ها! توجه كرديد، ولكن طعمش يك خرده فرق پيدا كرده است. اثر گذاشته است در اين آب. به مجموع باز ماء صدق مى‏كند عرفا. ولكن در ما نحن فيه ولكن يك اثرى پيدا كرده است. معروف و مشهود اين است كه اين قسم ثانى هم كل قسم اول است، محكوم به طهارت است، مضاف پاك مى‏شود. اين آب هم پاك است اين آب معتمى كه مضاف را به او ريختيد. نسبت داده شده‏اند به شيخ انصارى قدس الله سره ايشان اشكال فرموده است كه نه در اين صورت آب نجس مى‏شود، چون كه متغيير شده است. و جوابش هم اين است كه انشاء الله خواهد آمد، خواهيم گفت كه ماء معتصم كه به تغيير نجس مى‏شود تغيير در اوصاف...، تغيير پيدا مى‏كند كه در... طعم تغيير پيدا كرده است فرض اين است. تغيير بايد با اوصاف عين نجاسه بشود. در صورتى كه تغيير با اوصاف عين النجاسه شد، اونجاست آب پاك مى‏شود. اما اگر اوصاف متنجس را آب پيدا كند، نه اون هيچ وقت چيز نمى‏شود، نجس نمى‏شود. لباس صابونى را توى آب مى‏شورند، توى حوض مى‏شورند، رنگ آب يك خرده سفيدتر مى‏شود، توجه كرديد، رنگ عوض مى‏شود ديگه، حوض كه نجس نمى‏شود. چون كه تغيير به اوصاف متنجس است نه به اوصاف عين النجس.
بايد تغيير به اوصاف عين النجس بشود. اين كه به استهلاك اين آب پاك مى‏شود و مضاف ديگر نجاست را ندارد اين جاى كلام نيست،... نه در صورت اولى و نه در صورت ثانى. اين كلام در، حرف در اين است كه آيا اين استهلاك انهدام موضوع است كه حضرات مى‏گويند كه مرحوم حكيم... در اول بحثش اينجور فرموده است كه اين استهلاك انهدام موضوع است، موضوع منتفى مى‏شود. يا نه در اين مواردى كه ما مى‏گوييم، مضاف كه مستهلك شد يا غير المضاف،... متنجسات جوامع، متنجسات، اينها اگر متفوق در ماء معتصم شدند به حيث اين كه ماء معتصم اوصافش، اوصاف ثلاثه‏اش به عين نجس تغيير نشد محكوم به طهارت است، اين مربوط به انهدام موضوع نيست. اين اون دليلى است كه ما در نحن فيه داريم. اين حضرات اين را... ظاهر سيد هم همينجور است. استهلاك را هم مثل اون استعاله موضوع مى‏داند. اگر اين موضوع بدانيم اين يك اشكالى دارد؛ اون اشكالش هم انسان بايد منتظر بشود. مهم مثلا عبارت از اين است كه استهلاك يعنى...به حيث اين كه ديگر وجودى نمى‏ماند، فرض بفرماييد بر اين كه يك گونى بزرگ آرد است. توجه كرديد، يا گندم است، بله فرض بفرماييد گندم است. تو اين گندم دو، سه تا فضله موش بود. ديديم توجه كرديم، بعد اين گونى را با اون فضله ريختيم تو اون ماشينى كه هست آرد كرديم. همين جوره ديگر! لازمه استهلاك انهدام موضوع، لازمه‏اش اين است كه بايد شخص ملتزم بشود اين گونى آرد را اگر انسان خمير كرد، توجه كرديد! خمير كرد نون پخت، خورد عيبى ندارد، اشكالى ندارد. چرا؟ چون كه اون دو، سه تا فضله وقتى كه با آرد قاطى شد، توجه كرديد، خوب مستهلك شده ديگر، اجزائش متشدد شده به حيث اين كه اگر نگاه بكنند به اين گونى، مى‏گن اين يك گونى آرده. حتى اون كسى كه مى‏داند فضله توشه، مى‏گه كه بله يك گونى آرد است، اسم آرد اطلاق مى‏شود، لازمه‏اش همين است ديگر. لازمه‏اش اين است كه درست توجه كنيد كه... چى شده؟ نه اين كه اول چيزى كه هست، اول آرد را آب بريزند بعد فضله توش بريزد اين مستهلك بشود اين نه. چون اگر آب بريزند توى آرد، خوب مرطوب مى‏شود، اين فضله كه آمد اين آب را نجس مى‏كند، با آب نجس خمير گرفته شده است، اون را نقض نمى‏كنيم.
نقض عبارت است اين است كه گندم خشك بود، چند تا فضله موش كه محل ابتلاء عامه، غالبا اتفاق مى‏افتد، توش بود، بله در دهات و اينها هم همين جور است، در ماشين افتاده است و آرد شد، متشدد و متفرق شد. اين آرده پاكه، چون كه اون فضله مستهلك شده، بعد كه اين آرد را توى آب مى‏ريزند، آرد را توى آب مى‏ريزند چون نجس باقى نمانده است، عين النجس مستهلك شده است. و منه او... اگر استهلاك حقيقتش انهدام موضوع بوده باشد كه اين حضرات مى‏گويند، عرفا موضوع، روى اين اساس حكمش نجاست است نمى‏ماند اگر كسى استهلاك مطهريتش را رو اين موضوع گفت، و گفت كه استهلاك هم انهدام موضوع است اين نبض جوابى نداد. اين نبضى كه شده است، توجه كرديد، نبضى كه در مانند اين كرديم جوابى ندارد. و ما ديديم بعضى روايى را كه بر اين خمير كردن پاك است عيبى هم ندارد. همين معنا پاك مى‏شود. چون استهلاك موضوع است فضله‏اى باقى نمانده كه اين آرد را كه خمير مى‏كنند نجس بشود. موضوع ملتزم هم بودند و فتوا هم مى‏دادند. ولكن مى‏شه ملتزم شد؟ ما در استهلاك يك امر ديگرى مى‏گوييم. مى‏گيم استهلاك انهدام موضوع نيست. انهدام موضوع به يك معنايى كه خواهيم گفت اين مثل استعاله نيست.
ما در مواردى در استهلاك مى‏گوييم كه موضوع منعدم نمى‏شود حتى عرفا. حتى اين هم كه توجه كرديد، آبى بود، مثلا توش يك كاسه سركه ريختيد، نجس بود، اگر پاك بود فرقى نمى‏كند، بعد طعمش را هم يك خرده عوض كرد كه به اون نحوى كه عرض كرديم. به عمد بگويى كه اين همه اونى كه توى حوض است همه‏اش آب است يا يك قاطى دارد. مى‏گيم اين آب قاطى دارد چون كه شكر ريخته شده توش. اون آب ((قطع نوار))
طرف ب نوار
بگويى اينى كه از اينجا مى‏ره همه‏اش آبه يا يك قاطى هم دارد. ميگى نه خاك داره، گِل آلود است، منتهى آب بايد گِل آلود هم بشه، هم هميشه صاف كه نمى‏شود. اينجور مى‏گويد. نه اين است كه نفى مى‏كند، مى‏گويد نه مستهلك نيست، اون فقط آب است و لاغير. ما مى‏گوييم كه در مواردى كه خليط شى‏ء كم بوده باشه به حيث اين كه عرفا توجه كرديد اطلاق مى‏شود بر مجموع عنوان آب، اون عنوان ديگر، و آن ديگر بر مجموع ثابث مى‏شود لعلت الخليط، اين كه خليط كم است در اين موارد مى‏گوييم كه، بله مضاف پاك مى‏شود. اما به واسطه اون ادله احسان ما، ادله احسان ما كه انشاء الله مى‏خوانيم روايتش غديرى كه آب بود توجه كرديد، در او فرض بفرمائيد كلب ولو پيدا مى‏كند، يا فرض بفرمائيد در او بول مى‏كند انسان، توجه كرديد. امام عليه السلام فرمود كه اگر مقدار كله كم باشد پاك است، خود اين ادله مقتضاش اين است كه اين آبى كه هست، استعمال كردن، خوردن، وضعى ندارد، شارع حكم آن بول را كه خليطه است القاء كرده است. اين تبعيت حكمى است. در اين موارد استهلاك آن نوعى كه معتصم است، اين مستهلك تبعيت حكمى پيدا مى‏كند. چونكه قليل است و به مجموع آب صادق است، امام عليه السلام فرمود ولو اينكه آب متغير نشود با عين نجس، لا يغيره اقوالها، بول در آن مى‏شود، يا فرض بفرمائيد خون در آن مى‏افتد، امام عليه السلام مى‏فرمايد اگر آب را تغيير ندهد، رواياتى كه انشاء الله خواهيم خواند، از اين روايات استفاده ميشود كه، اگر از اهل عرف هم بپرسيد يا دم ريخته شده است، و لكن چون آب خيلى است، آب تغيير پيدا نكرده است آب است، لون خودش. پس اون خون چى شد؟ به آسمان رفت! ميگه نه. اينجور ميگه ديگه. پس معلوم ميشود در استهلاك عرفا باقيست. و لكن لقلة چون خليط قليل است، عرفا آن ظاهر بر مضموم منطبق مى‏شود و شارع هم حكم آن را بر مسموع پاك كرده است. در اينجور مواردها، در موارد ماء المعتصم، ماء كر، ماء جاريأ مائى كه ماده دارد، در اين موارد روى اين اساس در جاهاى ديگر نه، در جاهاى ديگر اون جزء در حكم خودش باقيست، مثل آن آردى كه توجه بفرمائيد، آردى كه بعله، گندمش فضله موش داشت، از اهل عرف بپرسيد آن فضله‏ها چى شد، ميگه در همين آرد هست ديگه، به آسمان كه نرفته است، همين جاست. به مجموع آرد اطلاق ميشه عرفا تبعيت دارد. قلته بمجموع، اينجا جزء آخر را مى‏گويند. و لكن اينجا تبعيت دليل ندارد. استهلاك در موارد، در موارد استهلاك ما ملتزم هستيم كه انهدام، انهدام موضوعى است، تبعيت تبعيت حكمى است و اين تبعيت حكمى از ادله استفاده شده است از ادله‏اى كه در ماء المعتصم وارد است، كر، جارى، ماء ماده دار، فرض بفرمائيد ماء المطر و امثال ذلك وارد شده است. هر موردى كه استهلاك در اين موارد شد كه ادله قائم است كه فرض كرده است عين النجس افتاده است، عين منتشر شده است، امام ع در روايات مى‏فرمايد لا بأس فى الماء و تفضل و تشرع هر موردى كه از همين قبيل است، بعله آنجا ملتزم مى‏شويم كه بعله، استهلاك مطهر است مطهر است يعنى تبعيت حكمى. به حكم ماء واقع ميشود. حكم خودش ديگر حكم ندارد. چه آنكه مستهلك شده است در آب مضاف بشود يا عين النجس بشود. فرقى نمى‏كند. منتهى اگر عين النجس بشود بايد اثرش ظاهر در آب نشود. تغيير در اوصاف ندهد. و اما اگر مضاف شد، توجه كرديد اين عيبى ندارد، مانعى ندارد. چونكه آنكه ما را نجس مى‏كند و از طهارت مى‏اندازد تغير باوصاف عين النجس است نه به اوصاف متنجس. به همين دليل در ما نحن فيه ملتزم ميشويم به اينكه بعله، آب پاك است، و مضاف پاك شده، نه به معنى الاستهاله است كه در استحاله مى‏گفتيم موضوع منهدم است. به اون جهت استحاله گفتيم در غير المايعات خوب على القاعده است. در مايعات هم اگر ظرفش عوض بشود، در موقع استحاله در ظرف ديگر بوده باشد، حكم اون را هم گفتيم على القاعده است. اونهم پاك مى‏شود. چون موضوع قديم شد. و اما استهلاك اينجور نيست. استهلاك اون موضوع نجاست باقيست، منتهى موضوعيت ندارد در اين حال. چونكه تبعيت در حكم ما موضوعيت ندارد. به اون جهت اگر در غير الماء مستهلك شد توجه كرديد، در غير الماء مستهلك شد با آن بيانى كه گفتيم در آن مسئله فضله موش و آرد، اون را گفتيم. نه. در حكم خودش باقيست. نجس است و منجس. وقتى كه اين آرد را ريختند كه خمير بكنند، خمير نجس مى‏شود. چرا؟ چونكه فضله در اينجا هست. اصابت به ماء كرد ماء را نجس مى‏كند. ماء هم تمام آرد را نجس مى‏كند. به اين جهت آنجا ملتزم مى‏شويم بايد اجتناب بشود. مثل مرحوم سيد صاحب العروه كه ظاهر عبارتش اين است كه استهلاك را انهدام موضوع مى‏داند استثناء قائل است، و مثل مرحوم حكيم و ديگران كه مشهور است از جهت اينكه ما كلامشون را مراجعه كرديم، استهلاك را از قبيل انهدام موضوع مى‏دانند اين اشكال به آنها وارد است و الحمد لله رب العالمين.