جلسه 13
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس:درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 13 آ
نام استاد:آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
محصل كلام ما اين شد در باب استهلاك كه عين النجس يا متنجس كه از اون جمله مضاف متنجس است مستهلك بشوند در ماء المعتصم، استهلاك در او دو تا مسلك بود. يكى اين است كه اون شى مستهلك اجزائش به مائى كه منتشر شده است در ماء معتصم و تخلط پيدا كرده است به حيثى كه عُرفا اون مستهلك معلوم است، انهدام پيدا كرده است و اون تنجس كه حكم ثابتى است منتفى مىشود و انطفاع موضوع است. اين يك مسلك بود.
مسلك ديگر، مسلكى بود كه عرض كرديم تبعيت حكمى است. اون مستهلك حقيقتا ولو به نظر عرف يعنى به نظر حقيقى عرف منهدم نشده است، عرفا صدق مىكند كه او موجود در اين آب است، ولكن تبعيت حكمى پيدا مىكند. رواياتى كه فرض شده است، ماء قليل كه كل است، در اون بول ريخته شده است و امثال ذالك اونجا دارد بر اين كه اگر كه آب را تغيير ندهد اون فرض بفرماييد اون آب پاك است. مقتضاش اين است كه اون دم يا اون بول ديگر حكمى ندارد، بعد از تفق اجزائش، آب محكوم به طهارت مىشود. و در ما نحن فيه هم اين مضاف بالاتر از اون بول نمىتواند بشود. كه اگر متفرق بشود در آب و متشدد بشود همين جور هست، آب محكوم به طهارت است ديگر مضاف حكمى ندارد. اين حرف ما بود.
از اين ما ذكرنا معلوم شد در مواردى كه مضاف قابل تفوق نيست و تشدد اعضاء به غيرى كه بله منتزج بشود با آب به حيث اين كه اون ماء معتصم صدق بكند كه بگويند تمامى موجود آب است ولو اين كه... و تمامى موجود آب حمل مىكنند اين به نحوى در او يك مصامحهاى هست كه اگر بپرسند غير از آب چيزى هست، مىگويد اون هم قاطى آب شد. اون مضافى كه اينطور منتزج نمىشود و با ما متفرق نمىشود اعضائش او قابل تطهير نيست، اگر متنجس بشود او به واسطه، بله نجاستش منتفى نمىشود، چون كه استهلاك ندارد. مثل... متنجس.... مايع است و متنجس شده است، او را اگر به ماء معتصم بريزيد به ما اين كه منتزج با اجزاء ماءيه نمىشود. بدون جهت در نجاست خودش باقى مىماند، مثلا روى آب اين... كه واستاده است، اين... نجس است، پاك نمىشود. و اين معنا و دليل اين معنا رواياتى كه در سير متنجس وارد است كه امام عليه السلام در اونجا فرمود اما... فلا تأكله... اگر اينها قابل تطهير بودند، قابل طهارت بودند، امام عليه السلام مىفرمود كه بريز توى آب مثلا مطلقا نمىفرمود كه... اين معلوم است كه اينها قابل تطهير نيستند؛ چون كه منتشر بشود در اجزاء ماءيه بشود و منتشر با اون مائيه بشود به حيث اين كه ماء كند بر همه، نه اينجور نيست. بدون جهت مىگن روغن وايستاده روى آب. پس على هذا الاساس اينجور متنجسات محكوم به طهارت نمىشوند.
ولكن از علامه قدس الله سره نقل شده است كه ايشان ملتزم شده است تمام مضاف حتى مثل... و امثال ذالك اينها اگر متصل بشود به اينها، متصل بشود اينها و به اينها اتصال پيدا كند ماء معتصم همان اتصال به ماء معتصم پاك مىشود. استهلاك هم نمىخواهيمها! همين كه اينها مضاف متصل به چيز شد، بله به ماء معتصم شد مثل كل جارى محكوم به طهارت مىشود. اين را ايشان فرموده است، يعنى از علامه حكايت كردهاند و دليل اين معنا شايد اون روايتى است كه در خودش در مختلف ذكر فرموده است، يك روايتى فرموده است كه اباجعفر عليه السلام در مختلف نقل كرده است، اباجعفر عليه السلام از ماء رسيد، يك آبى كه در حوضى جمع شده بود، لابد به حد كل بود، به واسطه اين كلامى كه مىفرمايد. در اونجا دارد، ايشان در
مختلف اين است كه حضرت عليه السلام اشاره كرد، اشار الى قليل ماء و قال ان هذا لا... اين قليل از اصابت نمىكند شيى را مگر اونكه اون شى را پاك مىكند. خوب بدون جهت اگر مضاف هم متصل شد، اين روغن را ريختيم تو آب كلى كه هست و متصل به آب كل شد در اين صورت اين هم ان هذا لا يصير شى... مضاف هم شيى است كه اين كل اصابت به اون كرده است او را هم بايد پاك بكند.
يك روايتى هم در ماء المطر هست گفته شده است كه با اين روايت هم مىشود استدلال كرد، يك روايتى در ماء المطر هست كه روايت مرسله كاهلى است، مرسله كاهلى در جلد اول در باب شش از اواب ماء مطلق روايت، روايت پنجمى است، ان عدة من اصحابنا، كُليتى نقل مىكند از عدهاى مشايخش، ايشان هم نقل مىكند از احمد ابن محمد، احمد ابن محمد هم يا عيسى است يا خالد على كلامه و ظاهرش هم اين است كه احمد ابن محمد ابن عيسى است، نقل مىكند احمد ابن محمد ابن عسى الاشرى القمى از على ابن الحَكَم، على ابن الحكم هم از...عبد الله ابن كاهلى ان رسل ابى عبد الله عليه السلام، روايت مرسل است، اونجا دارد كه فى حديث قلت يسير بماء المطر تا مىفرمايد، امام عليه السلام كل شى يراه ماء المطر فقد، هر چيز را كه ماء مطر او را ببيند، يعنى ماء مطر اصابت به او بكند، اون شى پاك مىشود، قهرا شى متنجس مىشود، كه موردش هم همين جور است. بله، در اين صورت مىفرمايد بر اين كه كل شى يراه ما المطر و در طهور اگر فرضى كرديم بر اين كه بر مضافى كه سن متنجس است او را گذاشتند باران باريد روش، وقتى كه باران باريد روش، بله صدق مىكند كه كل شى يراه المطر. اين كان وجهى است كه اينها بوده باشد. ولكن جواب فرمودهاند از اين استدلال به اون نحوى كه در تنبيه توضيح دادهام كانا اينجور جواب دادهام كه اين دو تا روايت، دو تا اشكال دارد. يك اشكال اين است كه در اون اولى كه بر اين روايت مختلف است خوب سند علامه، از ابى جعفر عليه السلام نقل مىكند سند بر ما نرسيده است، روايت سند ندارد تا معتبر بشود، ببينيم سندش اشخاص حسابى هستند، روايت معتبر بشود.
روايت دومى هم كه عبدالله ابن كاهلى از رجلين، اون رجل نمىدانيم صيغه است، يا اقلا يك شخصى كه معروف است در يك مدحى دارد حسنه بوده باشد، اون هم كه معلوم نيست. اين يك اشكال كه من حيث السند روايتين اشكال دارند. و اما من حيث الدلاله مضمون اين روايات را نمىشود ملتزم شد. چرا؟ براى اين كه لازمه اين روايت اين است اون روغن و... كه به اون ماء مطر افتاده است يا ماء الكل به اون اصابت كرده است خوب به يك سطحش اصابت مىكند ديگر متصل با سطح روغن مىشود يا به سطح روغن ماء المطر اصابت مىكند. غايط مدلول روايتين اين است كه اون سطح پاك است ؛ اما ديگر مابقى، مابقى پاك بوده باشد، تمام پاك بشود يا فرض بفرمايد تمام... پاك بشود ديگر از اين دو روايت نمىشود استفاده كرد. فرمودهاند كما اين كه در تنبيه است، اگر خشبى متنجس بوده باشد، تمام اطرافش حتى صوفش متنجس بوده باشد، بله خشبى است كه تو بول بود، فرض كنيد با بول به تمامى اجزائش نفوذ كرده است، بعد اين خشب را گذاشتهايد در ماء الكل به او اصابت كرده يك طرفش، يا ماء المطر اصابت كرده به يك سطحش، چه جور نمىشود گفت بر اين كه اين خشب به تمام اين پاك شده است، فقط اون سطحى كه ماء المطر يا كره به او اصابت كرده پاك است خوب غايط الامر اين است كه از اين دو روايت استفاده مىشود كه سطح ظاهر من... پاك شده است اما بقيه... اون سطح ظاهر را هم كه نمىشود از اون جدا كرد بقيه... پاك شده است تماميش از اين دو روايت نمىشود استفاده كرد. كما اين كه در اون خشبى كه هست، در اون خشب هم نمىشود استفاده كرد. پس اصابه، اصابه به تمام اجزاء بايد بشود. تمام اجزاء متنجس بايد به اون ماء اصابت بكند. و اين نمىشود در مواردى كه شى قابل استهلاك نبوده باشد. اگر قابل استهلاك نبوده باشد اون وقت اين شى به تمام اجزائش آب نفوذ نمىكند بايد منتزج بشود با اون.
اين فرمايش را فرمودهاند اين درست نيست و قياس به خَشب نمىشود كرد. چون در مايعات وقتى كه فرض مىكرديم اين روايت كه دلالت كرد كه سطح ظاهر پاك شده است اگر اين دلالت تمام بوده باشد كل شى يراه المطر دلالت بكند بر اين كه سطح ظاهر او پاك شده است اينجا به مناسبت حكم موضوع اونچه مطر را، مطر به صابت كرده است اون پاك شده است. اگر اين روايت به اين معنا دلالت كرد جهرا همهاش پاك است. چون كه مايع واحد كما ذكرنا سابقا مايع واحد وقتى كه ميز در اشيائش نبوده باشد اگر بعضش حكم به نجاست شد معناش اين است كه همهاش نجس است. اگر بعضش حكم به طهارت شد معناش اين است كه همهاش پاك است. چون كه مايعات به نظر عرف، مايع كه واحد بوده باشد، مايع واحد باشد و ميزى نبوده باشد در اجزائش عرفا متأمل به حكم نيست. به خلاف الخشب و غير ذالك من الجامده. اونجا اگر يك جزئى از اون خشب را يا يك جسم جامد را حكم به طهارت كردند اين موجبش نيست كه ساير اجزائش پاك است. بدون جهت اگر اين دو تا روايت سندش تمام بود مىشد به اين دو تا روايت استدلال بكنيم و بگوييم بر اين كه اگر محتمل بود و بعيد نبود كه بگوييم مقتضى اين روايت اين است كه بگوييم مضاف هم پاك شده است. چون اصابه مطر كرده است، اونى كه اصابه مطر كرده پاك است بقيه هم به طبع پاك مىشوند؛ چون كه متحمل دو تا حكم نمىتواند بشود. مايع است و ميزى ندارد. ولكن بما اين كه اين روايت من حيث السند ضعيف هستند به اينها نمىشود اعتماد كرد، و حكم به طهارت كرد. به اطلاق اينها نمىشود تمسك كرد، و به اطلاق اينها حكمى كرد بر اين كه مايعاتى كه از فرض كنيد متنجسند اونها هم به اصابت مطر يا به اصابت فرض كنيد توجه كرديد، ماء كل، به اصابت او اونها هم پاك مىشود. ولكن محتمل است كسى بگويد كه اگر اين روايت من حيث سند هم تمام بودند مناسبت حكم موضوعى اين است كه شيى كه به اون اصابت بكند مطر او پاك مىشود يعنى به موضع متنجس اصابت بكند. يعنى به اون مواضع متنجسش اصابت بكند. ولو در مايعات اصابت كرده است مطر به موضع متنجس اما به بعضى موضع متنجس اصابت كرده است نه به تمام اجزاء موضع متنجس.
بعيد نبود كه بگوييد كه اين روايت ان كل شى يراه المطر به مناسبت حكم موضوع يراه المطر يعنى مطر اصابت به اون موضع اصابت از شى بكند، وقتى كه به موضع متنجس اصابت كرد پاك مىشود. و در مفروض بعض مواضع متنجسه اصابت كرده است به اون ماء مطر نه به تمام، هلى هذه الاساس عمده اين است كه سند اينها تمام نيست، دلالتشون هم، بعيد نبود كه كسى ادعا بكند كه اگر سند تمام بود، نه اصابين صدق مىكند كه به بعض مواضع هم اصابت بكند، و چون كه مايع واحده است به طبع مابقى هم پاك مىشود. با اين احتمال انصرافى كه گفتيم انصراف دارد يعنى اين است كه به موضع متنجس اصابت كرده باشد و الاّ اين شيى است كه فرض بفرماييد به موضع آخرش اصابت كرده مطر، موضع متنجسش باقى مانده. بلا اشكال، اين كه پاك نمىشود اين مناسبت موضوع اين است كه اون كل شيى كه موضع متنجسش اصابت كرده باشد كه از مطر به او؛ و كيف ما كان اين روايتين سندن درست نيستند، سندشون تمام نيست. دلالتشون اين خدشه را هم داشت.
باقى ماندن در مقام يك روايت اُخرايى، چه بسا، بله توهم مىشود كه از اين روايت اخرى مىشود حكم كرد بر اين كه مضاف هم كه، مضاف هم قابل تطهير است حتى مثل سن و الذيط اونها را هم مىشود تطهير كرد. به چه چيز؟ يعنى به واسطه اين آبى كه هست وقتى كه به آب ريختند. فرض كنيد روغن را جوشاندند، كه قل قل كرد، آب كل به اون تمام اجزاء اصابت كرد پاك مىشود، ولو استهلاك هم حاصل نشده باشد.چون كه گفتيم سن و ذيط از چيزهايى است كه استهلاك دارد، بله استبقابى از استهلاك است. استهلاك نمىشود در اينها. مىگن روغن روى آب است.
به اين روايت چون روايت، روايت سطونى است كه سابقا ازش تعبير به معتبر هم مىكرديم و ضعيف هم نيست و بعيد هم نيست اعتبار داشته باشد سندش اين را در باب اول ار ابواب ماء مطلق صاحب رسائل نقل كرده است، از كلينى قدس الله نفس الشريف، محمد ابن يعقوب كلينى روايت ششمى است، رضى الله عنه، عن على ابن ابراهيم اصاحب التفسير، صاحب تفسير هم عن ابيه، از پدرش... كه در كافى اين سند خيلى تكرار شده است. همين عين اين سند تكرار شده است، عن ابى عبد الله عليه السلام قال، قال رسول الله صل الله عليه و آله: الماء يطهر و لا يطهر. يك نكتهاى هم اينجا بگويم اين سكونى توصيف شده است، از عامه است ولكن توصيف شده است شخص موثقى است. شيخ قدس الله نفسه الشريفه در كتاب مده توصيف كرده است سكونى را، و فرموده است كه اصحاب ما به روايات سكونى عمل مىكردهاند على تفسيره. و راوى از سكونى، كه اسماعيل ابن زياد سكونى است، حسين ابن يزيد است اين راوى از سكونى، متعدد است ولكن غالب روايات سكونى را اين حسين ابن يزيد نقل مىكند. اين حسين ابن يزيد نو على توصيف خاصى ندارد و روى اين اساس در اين سند تأمل مىكردند كه اين اعتبار داشته باشد. ولكن مىشود گفت كه اين سند اعتبار دارد، چون كه در كافى اونقدر روايات را به اين سند نقل كرده است و شيخ هم فرموده است اصحاب ما به روايت سكونى عمل مىكردهاند كه غالب روايات سكونى هم از حسين ابن يزيد نو على است غالب رواياتش اين است و علاوه بر اين كه اسناد كامل زيادى هم هست ولى اون اسناد كامل زياده را ما تمام نمىدانيم كه او توصيف عامه بشود كه تفسيلش را بحث كردهايم رو هم رفته مىشود گفت كه اين سند معتبر است.
پس اين سكونى عامى است، يك نكتهاى كه مىخواستم بگويم اين است، از عامى است. شاهد بر اين است كه عامه است، كانه اين شخص امام صادق سلام الله عليها را از باب اين كه راوى هست از فقها و راوى حديثى هست از رسول الله يا از مولانا امير المؤمنين و از آباء و اجدادش تا امير المؤمنين، به اين عنوان كانه قبول مىكرده است. ظاهرش اين است. شاهد بر اين است كه اكثر رواياتى را كه از امام صادق صلوات الله عليه دارد امام صادق سلام الله عليه از خودش هم بوده يا از رسول الله كه مثل اين روايت كم است البته اينجورش. يا از جدش على ابن ابيطالب سلام الله عليه به او مىرساند معلوم مىشود كه اين به اين عنوان امام صادق سلام الله عليه را عقيده داشت و قبول داشت. رو اين اساس عامى است ولكن شخص صيغه است عيبى ندارد روايتش هم كه گفتيم بد نيست.
اونجا دارد قال رسول الله صل الله عليه و آله، الماء يطهر و لا يطهر. آب پاك مىكند و لكن پاك نمىشود. بله، گفتهاند آب پاك مىكند يعنى هر چيز را پاك مىكند. ديگر كل شى را آب پاك مىكند و هيچ چيزى هم آب را پاك نمىكند. رو اين اساس به اونچه للاولى تمسك مىكنيم كه الماء ليطهر، يعنى كل شى، يكى از اين كل شى مضاف است. پس اين روايت دلالت مىكند، كل شى را آب پاك مىكند. اين جور كانا توهم شده است ولكن سابقا عرض كرديم كه ما دو تا مقام داريم. يك مقام اين است كه آيا فلان شى طهور هست يا تقول نيست؟! مطهريت به او اعتبار شده است يا نشده است؟! يكى، يكى هم عبارت از اين است كه وقتى كه شى طهور شده، چه چيز را پاك مىكند و چه طور پاك مىكند؟ كدام متنجس را پاك مىكند؟ كدام متنجس را پاك مىكند؟ با كدام كيفيت او را پاك مىكند؟ مثلا، متنجس به بول را دو دفعه شستن مىخواهد، خودش هم بايد آب قليل باشد بايد وارد بشود بر متنجس، مورود نشود بر اين آب قليل والاّ اين آب قليل پاك نمىكند. اين اطلاقات در مقام اطلاقى كه الماء مطهر، اين اطلاق در مقام اول است كه ماء مطهر است. مطهر اشياء است، بله. اما كدام اشياء قابل تطهير هستند؟ و شرط تطهير اونها چيست؟ شرط تطهير مضاف اين است كه بايد مثلا فرض بفرماييد، در اجساء مائيه منتزج بشود به حيث اين كه به... اطلاق بشود كه معناى استهلاك است يا اين شرط را ندارد اين روايت در مقام بيان اين نيست. اگر شك نكنيم كه آبى مطهر هست يا نيست، يك قسم از آبى را مثل آب دريا يا آب صاف، اين روايت به درد مىخورد، الماء يطهر. و اما در جايى كه ما شك در متنجسى بكنيم كه اين متنجس هم قابل تطهير هست يا نيست؟ مثل نجس عين قابل تطهير نيست، يا فرض بفرماييد در كيفيت تطهير شك بكنيم چه جورى كه به اين روايت نمىشود تمسك كرد، و گفت كه اعيان نجسان پاك مىشود، الماء يطهر اونها را هم مىگيرد. چه جورى كه نمىشود اين را تمسك به نومش كرد و گفت كه اعيان نجسان پاك مىشود بعضى اعيان متنجس اگر در شكيم كه قابل تطهير هستند يا نيست؟ يا در كيفيت تطهير آنها شكى كرديد كه فلان امر معتبر است يا معتبر نيست؟ نمىشود به اين روايت تمسك كرد.
اين جمله الماء يطهر جوابش اين است كه به اين اطلاق در مقامى كه ما در صدد اون هستيم كه شى مضاف قابل تطهير است و كيفيت تطهيرش اين است اين روايت اين جهت را نمىگويد. اين روايت در مقام بيان حكم آخر است حكم طهوريت الماء است؛ كه اگر شكى كرديم آبى طهور است يا بعضى رياح اگر طهور هستند به اطلاقش تمسك مىكنيم، مىگيم الماء يطهر، حتى ماء مصنوعى. اونى را كه بشر درست كرده است از منتزج كردن، از تركيب، آب توليد كرده است به او مىگيم الماء يطهر را مىگيرد. آب مقطر را هم مىگوييم او را هم مىگيرد. الماء يطهر. تمام اقسام ماء را مىگيرد. اما اگر شك در متنجس كرديم كه اين متنجس قابل تطهير هست يا نه؟ يا كيفيت تطهيرش چه جور است؟ به اين روايت نمىشود تمسك كرد. اين فقره الماء يطهر و اما لا يطهر. خوب اين معناش اين است كه، الما لا يطهر يعنى كنايه از اين است كه لا يتنجس. ماء نجس نمىشود، نه اين كه نجس شد پاك نمىشود. اين تو عرف اين است كه لا يطهر يعنى لا يتنجس. خوب همين جور هم هست ملتزم مىشيم كه آب متنجس نمىشود. منتهى اين يك عمومى است از عمومات، خلق الله ماء طهورا...از اين روايات كه گفتم از عامه نقل شده است هست لا ينجس شى. منتهى يك استثناعاتى دارد، الماء لا يطهر، الاّ در صورتى كه تغيير پيدا كند. يا قليلى شود كه ادله تخصيصش مىزنند.
والاّ ظهورش اين است، نه اين كه آب نجس مىشود ولكن بعد از نجس شدن پاك نمىشود اين فضيلت آب نيست.
كه ماء را خداوند تبارك و تعالى طورى قرار داده است، حتى تشيعا هم نزول اعتبار كرده است كه پاك مىكند و پاك نمىشود. يعنى نجس نمىشود. اونى كه قرينه مقام هست كه خصوصيت ما را مىفرمايد، فضل الماء را و فضيلت ماء را كه اگر ماء نبود بله بشر در قضر فرض بفرماييد نمىدانم در قضر اون كثافات و هكذا در قضارات شريعه مىماند بدان جهت است كه ماء مطهر است ولكن متنجس نمىشود معناش اينه. منتهى يك عمومى است در بعضى جاها استثنايى دارد. اونجا ملتزم مىشيم كه متنجس مىشود. و اما لا يطهر يعنى بعد از، توجه كرديد، نجس شدن پاك نمىشود به اين معنا حمل بكنيد و خودش هم حمل كنيد. يعنى با ساير اشياء پاك نمىشود. الماء يطهر يعنى خودش را هم مىگيرد. خودش پاك مىكند حتى خودش را. لا يطهر يعنى با ساير اشياء پاك نمىشود. به غير الماء پاك نمىشود به اين معنا حمل كنيم اين خلاف ظاهر است. بله يك معناى درستى درمىياد مطلبش درست مىشود، ماء همه اشياء را مثلا پاك مىكند حتى خودش را ولكن توجه كرديد خودش با ساير اشياء پاك نمىشود يك معناى درستى درمىياد ولكن خلاف ظاهر است.
كما اشرنا سابقا بله اين روايت در مقام مطهريت ماء است و خصوصيت ماء است كه ماء هم جور است و خصوصيت اين است... قرار داده است كه متنجس وقتى كه با تطهير مىخورد پاك مىكند و خودش هم نجس نمىشود. رو اين اساس بعيد نيست يك چنين كلمهاى هم بگويم كه اين در يادتان باشد، عيب ندارد ما به اين روايت تمسك كنيم، بگوييم حكم بكنيم به طهارت غساله. غساله متنجسها، اون غسالهاى كه آب او را پاك مىكند يعنى بعد از شستن اون متنجس پاك مىشود. آخه چون يك شستنى است كه بعد از اون باز متنجس، نجاستش باقى است مثل اين كه انشاء الله خواهيم گفت... به اون بول اصابت كرده است بولها نه ساير نجاسات، بول اصابت كرده است اون... را يك دفعه شستيم اون به يك دفعه آن را پاك نمىكند. باز دو باره بايد دو دفعه بشورى با آب قليل.
اونجاهايى كه بعد از شستن توجه كرديد، متنجس پاك مىشود كه اون غسله دومى است يا در اون متنجساتى كه اصل غسل مرتا كافى است تعدد در اون است تمسك كنيم بگيم الماء لا يطهر، يعنى اين مائى كه پاك مىكند خودش نجس نمىشود، غساله محكوم به طهارت است. اين را مىشود توجه كرديد به اين بيانى كه عرض كردم. هذا كلام تمام كلامنا بر اين كه مضاف توجه كرديد، به واسطه استهلاكى كه هست پاك مىشود و استهلاك بايد طورى بوده باشد كه يا انهدام موضوع بشود كه حضرات مىفرمايند يا طورى بايد بشود كه ديگر عرفا تبعيت حكمى پيدا بكند خودش پيدا نبوده باشد كه همهاش بگويند آب است و اما مثل روغن و اينها پاك نمىشود كما ذكرنا. اون وقت ايشان و مرحوم سيد مسئله ديگرى را كه مربوط است به فروعات استهلاك عنوان مىكند. ايشان مىفرمايد بر اين كه اگر مضافى را فرض بفرماييد مضافى را القا كردند بر، مضاف متنجس را، مضاف متنجس را ريختند در كرى، اين مضاف كارى كرد كه اين ماء مطلق كل را از اطلاق به اضافه خارج كرد. يك شربت متنجسى بود، توجه كرديد ريختند توى حوض، بله حوض همهاش را شربت كرد. بله قبل از اين كه خودش هم مستهلك بشود،ها! قبل از اين كه مستهلك بشود هنوز يك مقدارى كه ته اون ظرف مىريختيم هنوز اون، يك طرف ريختيم اون هنوز... مستهلك نشده است. آب را فرض كنيد، بله شربت كرد همه آب را. بعد از اين كه همه آب را شربت كرد توجه كرديد، ايشان مىفرمايد حكم مىشود به تنجس اين مضاف و به اين تمامى آب. اذا قل هى متنجس فى الكل، فخرج كر... قبل از اين كه اين آب مضاف در اون مستهلك بشود، مضاف شد در اين صورت اين نجس مىشود.
در مقام سه صورت است، يعنى سه فرض است؛ ايشان قدس الله نفسه الشريف به دو صورتش به دو فرضش ذكر كردهاند، فرضش را. ولكن صورى كه در ما نحن فيه متصور مىشود سه تاست. اول عبارت از اين است كه مضاف را در كر بريزيم ما. اين مضاف در كر مستهلك بشود. يعنى مستهلك در آب مطلق شد، همهاش شد آب مطلق. ثم بعد زمانى كه اين مضاف را ريخته بوديم بعد از زمانى كر را برگرداند مضاف بكند. همين جور است. جورى كه انسان مثلا فرض كنيد بله، ميتهاى كه انداختند توى حوضى، توى آبى منتهى اون حوض، حوض هنوز تغييرى پيدا نكرده، ميته را درآوردند انداختند بيرون، فرض بفرماييد. بعد از يكى دو روز مىبينند كه بوى گند مىدهد آب، اين اول تأثير نكرد، تغيير نداد اون ميته آب را. ثم آب اول غلبه كرد ولكن ثم به مرور زمان آثار اون ميته در آب ظاهر شد. اين هم همين جور است فرض بفرماييد متنجس را ريختند به حوضى خيلى پر بود، ماء كثر بود اين اصلا گم شد، همهاش ماء مطلق بود، متشدد شد و متفرق شد توجه كرديد، آب در طعم اولى باقى است. توجه كرديد در طعم اولى باقى است. بله طعمش هم فرقى پيدا كند عيبى ندارد،ها! چون ديروز گفتيم بر اين كه مضاف اگر تغييرى بدهد، مضاف متنجس تغيير بدهد عيبى ندارد، اما مستهلك شد.
شيره نماند، هر كس نگاه بكند مىگد اين آبه. ثم بعد از، بله فرض كنيد بعد از مرور يك روز، دو روز آب شد شربت. توجه كرديد. اين شيره اثر گذاشت كه از صورت ماء بودن خارج كرد. فستهلك، مستهلك شده، ثم بعد ذالك اون مائى كه هست مضاف شد. در ما نحن فيه در اين صورت اين صورت را صاحب... متعرض نشده است و در اين صورت حكم مىشود به طهارت الماء بلاشبهة. چرا؟ براى اين كه در بنا على مسلك مشهور كه استهلاك انهدام موضوع است اون وقتى كه اين شيره را ريختند در اين آب و مستهلك در اين آب شد موضوع متنجس منتفى شد. پس تمام آب پاك است. بعد كه اين آب مبدل به مضاف شد، اين مضاف جديد لم يلاقين حتى يتنجس. اين مضاف گفتيم ولو... باشد ملاقات با نجس بكند، نجس مىشود. اين مضاف جديد ولو مضاف جديد است ولكن حكم به طهارت مىشود. چرا؟ چون كه ملاقات با نجس نكرده است. فرض اينجور شد كه آب مطلق بود اين را ريختند مستهلك شد، تمامى آب مطلق بود پس پاك بود ديگر. موضوع منهدم شد موضوع. ثم كه اين دوباره مضاف شد اين مضاف جديد لم يلاقى حتى يتنجس. رو اين اساس بنابر مسلك مشهود حكم به طهارت مجهول مىشود. بنا به مسلكنا هم همين جور است. براى اين كه اون وقتى كه مستهلك شد تمامى آبى كه فرض بفرماييد تحت ادلهاى كه، آبى كه در او بولى ريخته، دم شده محكوم به طهارت است، اون آب محكوم به طهارت شد. چون كه آب محكوم به طهارت شد بله ادله طهارت او را گرفت. خوب وقتى كه ادله طهارت گرفت اطلاقات اون روايت مىگيرد كه اين آبى كه هست محكوم به طهارت هست توجه كرديد، محكوم به طهارت است ولو بعد مضاف بشود. مضافى كه بعد ملاقات با نجس ديگر نكرده استها! ولو بعد مضاف بشود اين آب پاك است.
به عينه نيز ما نحن فيه مثل اون مثالى مىشود كه در خارج اشاره كردم. يك آب كثيرى بود، كلى بود ميتهاى را توش انداختند، يك مقدار هم توش ماء بود. ولكن هيچ تغييرى در آب نبود. ميته را درآوردند انداختند بيرون، آب پاكه ديگر. ثم بعد يومنا ايام ديدند آب بو مىدهد. اون ميته اثر گذاشته است، بو مىدهد، حكم مىشود به طهارت اون ماء. چرا؟ چون كه عين نجس، ولو تغيير بدهد ماء را نجس مىشود ولكن عين نجس به ملاقات و فى الماء تغيير بدهد. كما سيأتى انشاء الله.
اون وقتى كه واقع فى الماء بود، لم يغيير ماء. ماء محكوم به طهارت بود و اون وقتى كه تغيير داده است، توجه كرديد، تغيير پيدا شده است در آب عين نجس واقع نشده است در او بدان جهت پاك مىشود. چه جور اونجا حكم به طهارت مىكنيم؟ در ما نحن فيه هم همين جور است، در ما نحن فيه هم حكم به طهارت مىكنيم اين صورت اوليى كه صاحب قدس الله نفسه الشريف متعرض نشده است. مىماند دو صورت ديگر. دو صورت ديگر عبارت از اين است بله مضاف متنجس را در كرى ريختند اول اين كُر از اون اطلاق به اضافه خارج شد به واسطه ريختن اين مضاف. او كل مطلق ثار مذاقا. بعد مضاف مستهلك شد. عكس فرع سابقىها. اول آب كُرى كه هست مضاف شد يعنى اون مضاف متنجسى كه هست مستهلك نشده بود. بلكه اين مضاف متنجس را كه ريختند خود او را مضاف كرد. مضافى شد. بعد مضاف ملقى مستهلك شد. مستهلك شد و آب مطلق شد، همهاش آب مطلق شد. اين صورت را مىفرمايد محكوم به نجاست است. اين صورت ثانى. دو صورت ثالثه هم مىگويند. كه فرض ثالث است و اين است كه خروج ماء از اطلاق و استهلاك مضاف و متنجس هر دو در يك آن شده است. قبل و بعد ندارد. در اين صورتين سابقتين قبل و بعد بود. ولكن در فرض ثالث اين است كه قبل و بعد ندارد. در اون آنى كه مضاف مستهلك شد در اون آن ماء از اطلاق خارج شد و اضافه اين هم دو فرض است در اين صورت مىفرمايد، بله در اين صورتى كه هست حكم پاك است. بله حكم به تنجسش، ولى پاكى هم حكم نمىكند. مىفرمايد در اين صورت حكم به تنجس خالى از وجه نيست ولكن حكم به تنجس مشكل است. حكم به تنجس مشكل است، اينجور مىفرمايد. اين دو فرضى كه ايشان فرموده در اون تأمل بفرماييد.
كه حضرات فرمودهاند كه فرض ثالث فرض غير معقول است غير ممكن و بعضىها مثل مرحوم نايينى فرمودهاند فرض اول ايشان كه فرض اول ايشان كه صورت دومى مىشود كه ما گفتيم كه اول ماء خارج بشود از اطلاق به اضافه بعد مضاف مستهلك بشود كه ماء مطلق بشود كه صورت ثانيهاى از صور ثلاثه بود و صورت اوليى در فرض مرحوم نايينى فرموده اون هم. اين دو تا صورتى كه ايشان فرموده است عقلا ممكن نيست كه اينها تحقق پيدا بكند. ملاحظه بفرماييد ببينيم ممكن است هر دو تا يا هيچ كدام ممكن نيست. گر يكى ممكن است و ديگرى ممكن نيست. والحمد الله رب العالمين.
|