جلسه 834
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:834 ب
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم ولو در مرسله طويله يونس ابن عبد الرّحمان امام (ع) از جدّش رسول خدا سننى را كه رسول خدا براى مستحاضه بيان فرموده بود كه سه سنن بود. سنن ثلاث آنها را بيان فرمود.
سنّت اولى اين بود كه مستحاضه ذات العاده بشود وقتاً و عدداً.
سنّت ثانياً اين بود كه مستحاضه مضطربه بشود وقتاً و عدداً. ولكن حيض داشته باشد. دم حيضش از استحاضه است. بالاوصاف بتواند تمييز بدهد.
سنّت ثالثه مرئهاى بود كه مستحاضه است كالمبتدعه لا ذات عادت است و لا ذات الوصف است دمش. تمييز ممكن نيست. اين سه سنّت بود.
ولكن عرض كرديم بما اين كه امام (ع) فرموده است تمام احكام مستحاضه از اين سه سنن معلوم مىشود، به قرينه اين و به قرينه مناسبت حكم موضوع اين است كه اولين اماره حيضيت كه مقدم بر جميل المارات است، عادت زن است. عادت زن به مناسبت حكم موضوع در وقت عادت داشته باشد و در عدد عادتش هم اماره است به وقت حيضش و به عدد حيضش. اگر زن فقط عادت وقتيه داشته باشد در عدد حيض عادت ندارد. عدد را مختلف مىبيند. ولكن هميشه در اول ماه حايض مىشود. اين عادت وقتيه اماره وقت الحيض است. آن وقتى كه مستحاضه شد اول ماه كه دم دارد، استحاضه است. دمش از ده روز مىگذرد. ولكن آن دمى كه اول ماه دارد او حيض است. وقت حيضش است. اين زن من حيث الوقت ذوالعاده است. من حيث العدد چه مىشود؟ يا مضطربهاى مىشود كه بايد به اوصاف رجوع كند چون كه اگر تمييز داشته باشد دمش، تمييز نداشته باشد، آن سنّت ثالثه است كه بايد عدد اختيار كند. اين جا صاحب العروه قدس الله سرّه فرمود آن ذات عادتى كه وقت دارد و در آن وقت دم ديده است، خوب بالعادت وقت حيض معلوم است. چه اول ماه باشد و چه پنجم ماه باشد. عادتش وقت حيضش است. ولكن در عدد كه اول وقت عادتش يادش است، بعد از اين اول يا آخرش يادش است، قبل از اين آخر چند روز حايض بشود رجوع به عدد مىكند تمييز نداشته باشد كه فرض كلام ايشان است.
ايشان در آخر يك جملهاى فرمود. لابد آن جمله را ديدهايد ديگر. آن جمله به تحيّر انداخته است. فرمود به عدد رجوع مىكند الاّ اين كه اذا علمت كه آن عددى را كه اختيار مىكند از حيضش بيشتر يا كمتر است. اگر بداند كه از حيضش از او كمتر است، آن عدد را نمىتواند اختيار كند. بداند از او بيشتر است حيضش، نمىتواند آن عدد را اختيار كند. مثلاً مضطربه مخيّر بود ما بين سه و شش و هفت. عددش اينها بود ديگر. اين مىداند ذات عادت وقتيه كه من حيث العدد مضطربه است و دمش هم وصف ندارد، مىداند كه حيضش بيشتر از سه روز است. اين سه روز را نمىتواند اختيار كند. مىداند كمتر از هفت روز است. نمىتواند چند روز عدد هفت را اختيار كند كه مخيّر بود در سنّت ثالثه ما بين سه و شش و هفت. نمىتواند هفت را اختيار كند. خوب اين از كجا مىداند كه جبرئيل كه نازل نشده است به اين كه حيضت اين ماه چه قدر است. چون كه عادت ندارد. اماره ندارد. وصف هم عند عدم العاده اوصاف
اماره است. وصف ندارد. تمييز ندارد. از كجا مىداند كه حيضش اين ماه بيشتر از سه روز يا كمتر از هفت روز است. مرحوم حكيم فرموده است بر اين كه مرادش ناسيه است مراد مصنّف يعنى صاحب العروه. زن ناسيه بود. عادتش يادش رفته بود. فرض كنيد بعد يادش آمد عادتش. بعد از اين كه حيض قرار داد سه روز يا هفت روز، بعد يادش افتاد كه بابا من پنج روز هميشه عادت مىشدم. مرادش اين است. اين كه درست نيست. چرا؟ چون كه اولاً ظاهر عبارت عروه اين است كه حين اين كه مىخواهد عدد قرار بدهد، در آن حين مىداند عادتش بيشتر از سه روز يا كمتر از هفت روز است. ظاهر عبارتش اين است. نه اين كه بعد فهميده است. آن وقتى كه مىخواهد عدد را اختيار كند، مىداند حيضش از سه روز بيشتر است يا فرض كنيد از هفت روز كمتر است. آن وقت نمىتواند سه و هفت را اختيار كند. ظاهر عبارتش اين است. اين اولاً ظاهر عبارت. قبلاً هم تصريح كرده است كه اين جور مرئهاى كه عادت وقتيه دارد، و من حيث العدد مضطربه است و وصف هم ندارد، رجوع به اقارب مىكند اول. وقتى كه اقارب نشد يا مختلف شد، عدد را اختيار مىكند.الاّ اذا علمت كه حيضش بيشتر يا كمتر از اين عدد است. و قبلاً تصريح فرموده است كه ناسيه به كلا قسمين هم ناسيهاى كه ما مىگفتيم عادت دارد ولكن يادش رفته است. هم ناسيهاى كه خودش فرمود كه مضطربه قسم ثانى است كه عادت داشت. بعد عادتش از بين رفت به واسطه كثرت خلاف رؤيت الدم بعد ذالك عادتش رفت. آن جا تصريح فرمود كه اين ناسيه رجوع به اقارب نمىكند. رجوع به وصف مىكند تمييز نشد رجوع به عدد مىكند. اين عبارت را نمىشود حمل كرد به آن جايى كه ناسيه باشد. بدان جهت بعضىها حمل فرمودهاند بر اين كه مىداند ممكن است علم داشته باشد كه الان حيضش بيشتر از سه روز است. چرا؟ چون كه اين قدر يك سال است حيض مىبيند. ولو عادت پيدا نكرده است، امّا هيچ وقت سه روز حيض نديده است كه روز سومىاش تمام شد، خونش قطع بشود. هميشه چهار روز بود، پنج روز بود، شش روز بود، هفت روز بود، بعضاً هشت روز بود، ولكن تا حال سه روز حيض نشده است كه بگويد بسم الله الرّحمان الرّحيم اين ماه سه روز بشوم. مىداند كه حيضش بيشتر از سه روز است. مراد اين است. يا هيچ وقت هفت روز حيض نشده است. دو سال است كه حيض مىبيند. هيچ وقت به هفت روز نكشيده است. اين را مىداند اجمالاً كه به هفت روز نكشيده است. مثلاً شش روز بود، بعضاً پنج روز بود، بعضاً چهار روز بود. بعضاً سه روز بود. همين جور مختلف ديده است. پس الان مىداند اين زن كه هفت روز حيضش نيست. نمىتواند هفت روز قرار بدهد. اين جور توضيح فرموده است. اين هم به نظر قاصر ما درست نيست. چرا؟ براى اين كه خوب تا حال هم استحاضه نشده بود. الان شده است ديگر. الان هم تا امروز سه روز حيض نشده بود. اين ماه شده است ديگر. از كجا مىداند نيست؟ تا حال هفت روز حيض نشده است. خوب اين ماه شده است ديگر. چه جورى كه تا امروز استحاضه نشده بود اين ماه شده است، تا حال هم هفت روز استحاضه نداشت اين ماه شده است. از كجا مىداند كه اين نيست. تا حال سه روز حيض نداشته است. اين ماه شده است. عادتى ندارد كه اماره بشود بر اين كه نه فرض بفرماييد در ما نحن فيه عدد حيض تو فلان مقدار است.
سؤال؟ صبر كنيد. شايد خودم كه مسأله را پختم ديگر جاى حرف نباشد. شما بگوييد كه خوب اين عادت معيّنه ندارد در عدد كه فلان مقدار است. ولكن عادت اجماليه دارد كه سه روز نيست. از سه روز بيشتر است. اين عادت اجماليه را دارد. اين عادت اجماليه را دارد، اين همين معنا كافى است. خوب مىگوييم عادت اجماليه كه گفت دليل است؟ كه گفت اماره معتبر است؟ خوب اين ماه احتمال مىدهد بينها و بين ربّها كه اين ماه هفت روز شده است حيضش. استحاضه شده است و خون حيضش هم زياد شده است. هفت روز شده است اين ماه. وقتى كه اين احتمال را داد كه حيضش اين ماه هفت روز شده است، آن عادت اجماليه دليل بر اعتبارش نداريم. آنى كه به واسطه مرسله طويله، مرسله يونس طويله و هكذا موثقه سماعه اذا رأت الشّهرين على حدٍّ سوا على عددٍ سوا على ايامٍ سوا و تلك ايامها آنى كه دليل به اعتبار او داريم عادت تفصيليه است در عدد كه تفصيلاً عددش را بداند. آن عادت تفصيليه طريق مىشود و امّا عادت اجماليه كه مىداند از اين سه روز بيشتر است يا از هفت روز كمتر است در صورتى كه اين ماه احتمال بدهد كه هفت روز شده است. خوب دليلى بر اماريت او نيست. بدان جهت اين استثناى ايشان وجهى ندارد در اين مسألهاى كه فرمودهاند. و الله سبحانه هو العالم.
سؤال؟ علم از كجا پيدا مىشود؟ وحى كه نمىرسد به زن. سؤال؟ از كجا علم حاصل مىشود؟ علم به اوصاف حاصل مىشود ديگر. علم كه موجب مىخواهد. يك اوصاف دارد دم، از اوصافش حاصل مىشود. مفروض اين است كه دم على حدٍّ سوا است. وصف ندارد. و الاّ به اوصاف رجوع مىكرد. وقتى كه دم اوصاف ندارد، مىآيد مىگويد من خاك به سر چه كار كنم؟ يك ماه است كه همين جور دم يكنواخت ديدهام، اين را از كجا علم پيدا مىكند. اين ماه اين جور شده است. قبلاً اين جور نبود. خوب اين ماه استحاضه شده است و اين جور شده است. بدان جهت اين فرمايش ايشان وجه درستى به نظر قاصر نمىرسد. بدان جهت در اين مسأله اين تقييد تمام نيست. بعد ايشان مىفرمايد عكس اين ذات العاده. فرض مىكند زن من حيث الوقت عادت ندارد. ولكن من حيث العدد عادت دارد كه تا حال كلام ما در مسأله سابقه چون كه گفتيم سنّت اولى در مرسله، آن زنى است كه ذات عادت وقتيه و عدديه دارد. به مناسبت ذيل و به مناسبت حكم موضوع فهميديم كه عادتش در وقت اماره عادت وقتش است. وقت حيضش است. در وقتى كه خون مىبيند و مستحاضه مىشود و عادتش در عدد اماره عدد حيضش است. ربّما زن از حيث الوقت مضطربه مىشود، ولكن من حيث العدد ذات العاده مىشود كه اين مسأله در اين صورت است. زن من حيث العاده من حيث عدد عادت دارد. اين زن چند صورت دارد. چند حالت دارد.
حالت اولى اين است كه اين جور زن دم مىبيند دم موصوف به وصف الحيض، و قبل از ده روز هم اصل الدم قطع مىشود. اصل الدّم قطع مىشود قبل از ده روز. وقتى كه ده روز تمام شد، ديگر دمى ندارد لا صفرتاً و لا حمرتاً. اين بلااشكال تمام دمش دم حيض است. چون كه ديگر اين ذوالعاده عدديه از ذوالعاده وقتيه و عدديه بالاتر نيست شأن و مقامش. زنى كه ذات عادت عدديه و وقتيه بود دم ديد در عادتش و گذشت از عادتش. و گذشتنش هم به وصف الحيض بود. قبل از ده روز قطع شد گذشت كه همهاش حيض است. ذات عادت است. انّما اخذ به عادت مىشود، آن وقتى كه دم ده روز را بگذرد و امّا وقتى كه دم ده روز را نگذشت و مع الوصف بود، ذات عادت بشود حتّى وقتاً هم همهاش حيض است. پس اين حالت جاى شكّى ندارد.
حالت دومى اين است كه نه دمش ده روز را گذشته است. نه ذات عادت عدديه بود. اتّفاقاً اين ماه خون را كه ديد خون از ده روز گذشت. اين يك وقت اين است كه خوب من حيث العدد مضطربه است. بدان جهت بايد وظيفه مضطربه را ملاحظه كند. وظيفه مضطربه چه بود من حيث العدد؟ اين بود كه نگاه كند ببيند تمييز دارد يا ندارد ديگر. اين بود ديگر.
سؤال؟ عرض مىكنم ديگر. عدت دارد. ولكن مضطربه من حيث الوقت بايد نگاه بكند به اوصاف. ببيند اوصاف دارد تا وقت حيضش تعيين داده بشود. مضطربه من حيث العدد، من حيث العدد عادت دارد. ولكن من حيث الوقت الحيض مضطربه است. وظيفه مضطربه اين است كه وقت حيضش را به وصف تعيين مىكرد. اين هم بايد وقت حيضش را به وصف تعيين كند. اگر دم على لونين است. مثلاً فرض بفرماييد هفت روز به اوصاف حيض دم ديده است و بقيهاش به وصف استحاضه است، خوشا به حالش. عادت عدديهاش هم فرض كنيد هفت روز است. آن هفت روز را حيض قرار مىدهد كه دم مع الاوصاف است. آن جايى كه وصف با عادتش مطابقت داشته باشد فلا كلام فيه. آن جا صاف است. هفت روز خون مع الاوصاف ديده است، عادتش هم هفت روز بود. خوب معلوم است. عدد را به عدد تعيين مىكند و وقت الحيض را هم به وصف تعيين مىكند. مضطربه اين جور است.
انّما الكلام كلّ الكلام آن جايى است كه نه عدد با اين اوصاف نخواند. مثل چه؟ مثل اين كه اين شخص مضطربه من حيث الوقت نه روز خون ديده است به اوصاف الحيض و بعد از نه روز شروع كرده است به استحاضه به وصف صفرت ديدن. و اين زن هم عادتش شش روز بود. عادت عدديهاش شش روز بود. انّما الكلام اين است از اول رؤيت الدم تا شش روز اين حايض است، عادتش معتبر است. وصف اعتبارى ندارد. بعد از شش روز همهاش مستحاضه است. ولو سه روزش خون مع الوصف است. يا اين كه اين جا نه آن نه روز چون كه خون مع الوصف كمتر از ده روز است، آن خون مع الوصف حيض است و ما بقى كه عبارت از روز دهم و يازدهم كه صفرت است فى ما بعد، آنها استحاضه است.
ماتٍ قدس الله نفسه الشّريف يعنى صاحب العروه ملتزم شده است بر اين كه اوصاف ملقى است. آن مقدار عادتش حيض است، بقيه استحاضه است. خون مع الوصف اگر زياد بشود او را كم مىكند. به مقدار عادتش او را حيض قرار مىدهد. و امّا خون مع الوصف كمتر از عادتش بود. مثل اين كه پنج روز خون مع الوصف ديد، بعد شروع كرد صفرت ديدن و عادتش هم شش روز است. خون مع الوصف كمتر از عادتش است. او را...مىكند. شش روز مىكند. يك روز هم از آن صفرت اضافه مىكند به آن پنج روز كه شش روز بشود. اين فتواى صاحب العروه است كه اگر وصف با عادت نخواند مطابقت نكرد، كه حالت سومى مىشود.
حالت سومى اين است كه خون قبل از ده روز قطع شده است حالت الاولى. حالت ثانيه است كه خون تجاوز كرده است و بايد به اوصاف رجوع كند. اوصاف هم با عددش مطابقت دارد. حالت ثانيه كه گفتيم لا كلام فيهما.
حالت ثالثه اين است كه نه تمييز دارد، اوصاف دارد، ولكن با عدد عادتش نمىخواند. يا خون اوصاف زيادتر از عادتش است، مىفرمايد كم كند. به مقدار عادت حيض قرار بدهد. يا كم است خون مع الوصف، زياد كند تا به مقدار اوصاف برسد. كلام اين است در مقابل اين قولى است كه فرمودهاند در ما نحن فيه، كه نه خون مع الوصف فقط او حيض است. آن نه روز را كه خون مع الوصف ديده است، او حيض است. ولو از عادتش زياد باشد. خون مع الوصف پنج روز بود. كمتر از عادتش بود. به جهنّم. همان مقدار حيض است. كلام عبارت از اين است كه كدام يكى از اين قولين صحيح است؟ اگر درست دقت كرده باشيد به آن عرايضى كه عرض كردم، معلوم مىشود كه متعيّن فتواى صاحب عروه است قدس الله سرّه. او صحيح است. چرا؟ چون كه گفتيم زن كه ذات العاده شد وقتاً و عدداً عددش اماره عدد حيضش است و وقتش اماره وقت حيضش است. اگر ذات العاده شد وقتاً فقط، دون عدداً، وقت اماره زمان حيضش است. و امّا من حيث العدد مضطربه است. بدان جهت در ما نحن فيه مىگوييم اگر ذات عادت عدديه شد دون الوقتيه، من حيث الوقت مضطربه است. وصف در تعيين وقت الحيض حجّت است بر اين زن. نه در تعيين مقدار حيض. اوصاف در تعيين وقت الحيض حجّت است بر اين زن كه ذات العادت است من حيث العدد، ولكن من حيث الوقت مضطربه است. اوصاف فقط وقت حيض را تعيين مىكند. امّا حيضش در آن وقت چه قدر است، وصف در آنها اعتبارى ندارد. وصف ملغى است. چون كه عادت مقدم است. رسول الله (ص) در آن سنّت اولى فرمود كه زن اگر ذات العاده بشود، آن عادتش و آن خلقش حيض است. لا ينظر به اوصاف الدم و لا بالعدد، هيچ به اينها نگاه نمىكند. بدان جهت زنى كه من حيث العدد ذوالعاده بشود، در عدد به وصف نگاه نمىكند. به وصف در وقت نگاه مىكند. خوب معلوم شد به وصف نگاه كرد. پنج روز خون مع الاوصاف ديده است. معلوم مىشود كه در اين پنج روز وقت حيضش است. امّا حيضش در اين پنج روز چه قدر است؟ عادتش بود كه شش روز. وصف اعتبارى ندارد در مقدار. به اين بيانى كه عرض مىكنم حقيقت مطلب معلوم مىشود كه اماريّت اوصاف در طول اماريّت العادت است و وقتى كه زن در ناحيه مقدار الحيض عادت داشت، اوصاف در او اعتبارى ندارد. وقتى كه اوصاف در او اعتبارى نداشت، زن در آن وقت حيضش بايد به مقدار عادتش رجوع كند كه اماره مقدار حيضش است. خون كم است خون مع الاوصاف از آن ديگرى لاحق مىشود. صفرت آقا اماره استحاضه بودن نيست اين جا اين صفرتى كه ملحق مىشود. اين صفرت اعتبارى ندارد. به آن ادلّهاى كه رجوع مىشود بر اين كه دمى كه اصفر بوده باشد استحاضه است نمىشود اين جا رجوع كرد. اين جا اماره است. آن اوصاف در طول اين اماره هستند. با وجود اعتبار اماريت عادت آن اوصاف ملغى است. بدان جهت در ما نحن فيه به آن ادلهاى كه دلالت كرده است، صفرت دم الحيض و دم الاستحاضه ليس بهما خفاءٌ دم الحيض كذا و دم الاستحاضة باردٌ اصفر به آنها نمىشود رجوع كرد. آن رواياتى كه عمدهاش مرسله است. دلالت كرد وقتى كه مستحاضه من حيث العدد عادت داشته باشد، رجوع به مقدار عادتش مىكند، آن روايات مطلق است. استحاضه دمش هر رنگ بوده باشد. فرقى نمىكند. چه فرض بفرماييد وقتى كه مستحاضه حيضيتش محرز شد. اوصاف گفت كه از اول ماه حايض هستى تو. چون كه من حيث الوقت مضطربه است. اوصاف وقت را گفت بر اين كه از اول ماه حايض هستى فلانى. بعد چه قدر حايض هستى عادتش مىگويد نه شش روز يا هفت روز يا چهار روز عادت هستى. در اين مقدار حيض وصف اعتبارى ندارد. نه وصف استحاضه و نه وصف الحيض. هيچ كدام اينها اعتبارى ندارد.
بدان جهت در ما نحن فيه اين كه فرمودهاند روايات مستحاضه در صورتى است كه دم به وصف الحيض تجاوز از عشره بكند، به وصف الحيض اين روايت كجا است؟ اين روايت به واسطه تقديم رواياتى كه دم الاستحاضه ليس به اختفاءٌ اصفرٌ بارد از اين تقييد استفاده شده است. كه اين روايات اعتبار امارت الاوصاف تقييد مىكند كه صفرت شد مىشود استحاضه. وقتى كه اين ادله اعتبار اوصاف به زمين خورد. چون كه ادله اعتبار عادت حاكم است. مقدم است بر مقدار حيض. وقتى كه ادله اعتبار اوصاف به زمين خورد و ادله اعتبار اماره مقدم شد، لازمهاش همين است كه عرض كردم. اين كه فرمودهاند اين دم موصوف قبل العشره منقطع شده است وصف حيض را دارد، آن اولى كه حيض است اين الدّم قبل العشرة حيضٌ اين حرف درست نيست. چرا؟ براى اين كه دم قبل العشرة حيضٌ آن وقتى كه استحاضه بودنش معلوم نشود. اخبار اماريّت عادت مىگويد مقدار عادت حيض است و بقيه استحاضةٌ. بقيه استحاضه است. بدان جهت در ما نحن فيه حكم صاف است و اشكالى هم ندارد.
انّما الاشكال، كلّ الاشكال در جايى است كه دمى كه به وصف الحيض است كمتر از سه روز بوده باشد. زنى كه عادت عدديه دارد از اول ماه دو روز خون حسابى ديد به وصف الحيض از روز سوم شروع كرد خون زرد ديدن. گذشت ده دوازده روز. پانزده روز، بيست روز خون زرد ديد. اين جا رجوع به عدد جا ندارد. اين اشكال دارد. چرا؟ چون كه بايد وقت حيضش را اماره وصف تعيين كند. اين جور است ديگر. من حيث الوقت مضطربه است. وقت حيضش را تعيين بكند. وقت حيضش را چه چيز تعيين مىكند؟ دو روز است. آن دو روز كه حيض نمىشود. حيض اقلّش سه روز است. اگر سه روز سابقاً گفتيم سه روز اوصاف حيض داشت مىگفتيم آن حيض است. عددش را هم به عادتش درست مىكنيم. و امّا در صورتى كه آن اقل شد، چه جورى كه صفت در دو روز مىگويد سومى هم حيض است، صفت استحاضه در روز سومى مىگويد دو روز قبلى هم استحاضه است...نمىكنم. راهى به جهت اثبات كردن اصل الحيض نداريم. بدان جهت در ما نحن فيه وصفيت استحاضه در روز سومى با وصفيت حيض در دو روز اول با همديگر متعارضين مىشوند. اين جا جاى اشكال است كه رجوع به عادت نمىشود. اين جا به عدد العاده رجوع نمىشود. چون كه وقتش بايد اول محرز بشود، تا او بگويد كه اين مقدار هم اماره است بر مقدار حيض. وقت الحيض و زمان الحيض و دم الحيض معيّنى ندارد. بدان جهت ما در اين صورت هم همين جور است اين. بدان جهت گفتيم وقتى كه اين جور مضطربهاى دم را ببيند كه اقلّ از دو روز است، اين تا آن مقدار عادتش از اول آن دم موصوف تا مقدار عادتش بايد جمع كند ما بين اعمال مستحاضة و تروك الحايض. چرا؟ چون كه اين دليل ندارد كه اين زن حايض است. اصلاً طريقى نداريم. نه وجداناً علم دارد كه حايض است، نه هم طريقى دارد كه بگويد حايض هستى. و آن طريقيت عادت فرع ثبوت است به حيضيت است. بايد اصل الحيض و وقت الحيض محرز بشود تا او اماره بشود. بدان جهت عدم الخروج...مخالفت المشهور گفتيم كه تا هفت روز جمع بكند ما بين اعمال المستحاضه و ما بين تروك الحايض. چون كه علم اجمالى دارد. اگر احتمال نداديم كه همهاش استحاضه است.
اگر كسى بگويد علم دارم اين استحاضه است، اين جور نيست. علم اجمالى داريم كه يا استحاضه است، يا حيض است. تا هفت روز و مقتضاى علم اجمالى احتياط است. در اين جا رجوع به عادت نتيجهاش، نتيجه رجوع به عادت است. و حتّى در صورتى كه از اول صفرت ببيند. زنى است من حيث الوقت مضطربه است و من حيث العدد عادت دارد. هر ماه خون مىبيند. اين ماه از اول شروع شد خون صفرت تا بيست و پنج روز. خوب چه قرار بدهد اين؟ بگوييم هيچ حيض ندارد اين. مقتضاى قاعده اين است كه رجوع به اوصاف بكنيم و بگوييم كه اين اصلاً وقت حيض ندارد. اين مقتضاى قاعده هم همين جور است. چون كه مثبت حيض ندارد. بلكه نافى حيض دارد و مثل مسأله متقدمه هم نيست كه علم اجمالى است يا حايض است و يا استحاضه. اماره دارد كه اين استحاضه است. همه خون. ولكن خروجاً عن مخالفت المشهور مىگوييم كه اين هم تا مقدار عادتش از اول رؤيت دمش احتياط بكند تا به مقدار عادتش. اين به جهت خروجاً عن مخالفت المشهور اين دو تا را ملتزم شدهايم. و الاّ در فرض اولى بايد احتياط مىكرد. علم اجمالى است. در فرض دومى رجوع به اوصاف مىكرد، مىگفت كه اصلاً حيض ندارد. گذشتيم اين را. بعد آمديم كه اگر من حيث الاوصاف هم تمييز ندارد اين زن كه مضطربه است من حيث الوقت ولكن ذات العادت است من حيث العدد و اصلاً اوصاف ندارد. خون به وصف الحيض ديده است پانزده روز، عادتش هم شش روز است. اين شش روز را بايد حيض قرار بدهد از آن خونى كه مع الوصف است. از اول قرار بدهد اين شش روز را يا اين كه مخيّر است. مىخواهد اوّلش را قرار بدهد. مىخواهد آخرش را قرار بدهد. مىخواهد وسطش را قرار بدهد. اختيار با خود زن است. هر كدام دلش خواست. صاحب العروه مىگويد بر اين كه احتياط اين است كه اول قرار بدهد. ولكن اقوا اين است كه مخيّر است. ببينيد چه مىشود. گفتيم اين زن من حيث الوقت مضطربه است و من حيث العدد عادت دارد. آن زنى كه من حيث الوقت و العدد مضطربه بود، آن جا فرمود احتياط واجب اين است كه دم را از حين رؤيت حيض قرار بدهد. گذشت مسألهاش و فتوا هم نداد كه جايز است تخيير. آن جا فتوا داد بر اين كه مضطربه من حيث الوقت و العدد از اول رؤيت الدم آن رؤيت الدم حيض قرار مىدهد به مقدار العدد يا سه روز، يا شش روز، يا هفت روز. گذشت عبارتش ديگر. نگاه كنيد چند مسأله قبل از اين. خوب اگر شما اين جور مشى مىكنيد كه بايد اين جور مشى بكنيد كه اين زن من حيث الوقت مضطربه است و وصف هم ندارد، اين هم وظيفهاش اين است كه آن عدد را از اول قرار بدهد ديگر. منتهى عدد روايتى نيست كه سه، شش، هفت. عدد عادتش مىشود. آن عدد عادتش را بايد از اول قرار بدهد. وقتى كه مضطربه وظيفهاش اين است كه از اول قرار بدهد، مضطربة الوقت مخيّر نيست، از اول بايد قرار بدهد آن شش روز و هفت روز و سه روز را مخيّر نيست كه جماعتى تصريح كرده بودند كه مخيّر است، اين هم يكى از آن افراد مضطربة الوقت است. مضطربه است وقتاً بايد از اول قرار بدهد. غايت الامر عبارت از اين است كه اين من حيث العدد عادت دارد. رجوع به عدد روايات نمىشود. چون كه عدد روايات در صورتى است كه طريق به مقدار حيض نباشد. اين طريق است به مقدار حيضش از آن اولى كه وظيفهاش تحيّض در او است، نتيجه آن مىشود. بدان جهت محشّين تعليقه زدهاند كه اين درست نيست. يعنى معنايش اين است كه از اول قرار بدهد. اين نمىخواند با او. بعضىها توجيه كردهاند كلام صاحب العروه را كه ما مطلقاتى داريم كه مستحاضهاى كه عادت عدديه دارد، يختار عددها يرجع الى عددها به آن عددش رجوع مىكند. اطلاق دارد اينها در اول دم، در آخر دم، در وسط دم، اينها مطلقات هستند كه رجوع به عادتش مىكنيم. شما ملاحظه بفرماييد ببينيد اين جور رواياتى ما داريم يا امر على العكس است كما هو الظّاهر و الحمد الله ربّ العالمين.
|