جلسه 835

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:835 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود كه صاحب العروه قدس الله سره فرمود اگر زن استحاضه اول سه روز خون ببيند به اوصاف الحيض ثمّ ثلاثة الايام خون ببيند به وصف الاستحاضه. و بعد از او خون ببيند به وصف الحيض خمسة ايام او اكثر. فرمود در اين صورت آن ثلاثة الاولى كه وصف حيض را دارد، او فقط حيض است. و فى ما بعد، مستحاضه است. در آن سه روز و ما بعد سه روز. آن سه روزى كه صفرت بود در اثنا و امّا اگر اين زن كه سه روز دم ديده بود به اوصاف، سه روز صفرت ببيند و بعد از سه روز، سه روز دم احمر ببيند يا چهار روز دم احمر ببيند و بعد اگر دم ديده است، دمش اصفر است. آن احمر به وصف الحيض سه روز يا چهار روز بود بعد از صفرت اولى. فرمود در اين صورت آن دمين كه ذات وصفين هستند الدّم الاول و الدّم الثّالث كه اخير است ذى الوصف است حيض است و در آن سه روز وسط كه وصف استحاضه را دارد آن جا احتياط بكند. روى مسلك خودش كه نگاه بين الحيض الواحد كمتر از ده روز مى‏شود. و آن كسانى كه كما ذكرنا اخطرنا كه نگاه ما بين حيض واحد هم نمى‏تواند موجود بشود كمتر از ده روز، آن نگاه نمى‏شود، لازمه‏اش اين است كه آن نگاه نمى‏شود. يعنى لاحق به حيض مى‏شود آن نگاه. مقتضايش اين است كه همه ده روز اولش حيض است يا نه روز اولش حيض است، بقيه اگر دمى ديده است به صفت الاستحاضه بعد از او مستحاضه است.
و ظاهر هم اين است كه در آن فرض دومى بعد از سه روز، چهار روز دم مع الوصف دوباره دم ديده است. چون كه كلام در زنى است كه تجاوز دمها عن العشره. كلام در آن زن است. عرض كرديم فرموده‏اند اين فرمايش ايشان خوانا نيست. نمى‏تواند بخواند با آن فرمايش قبلى كه در مسأله اولى فرموده بود. در مسأله اولى فرموده بود زن وقتى كه مستحاضه شد، دمش متجاوز از عشره شد، ذات العاده نشد. فرمود آن زن يا مبتدعه است، يا مضطربه او النّاسيه يا ناسيه است. فرمود اگر مضطربه بشود يا مبتدعه بشود، اينها رجوع به صفت مى‏كنند به تمييز مى‏كنند رجوع به تمييز و آن دم ذات التّمييز را حيض قرار مى‏دهند. فرمود به دو شرط. يكى اين كه دمى كه موصوف به وصف الحيض است از سه روز كمتر نباشد. و از ده روز زيادتر نباشد، دومى هم اين است كه آن دم موصوف معارض با دم آخر نباشد كه آن هم موصوف است. مثالش چيست معارضه؟ اين جور فرمود. زن مضطربه يا مبتدعه پنج روز خون ببيند به اوصاف الحيض. بعد از پنج روز، پنج روز خون ببيند به اوصاف الاستحاضه. و بعد از پنج روز دومى پنج روز ديگر هم خون ببيند به اوصاف الحيض. چون كه مجموع مى‏شود پانزده روز. پانزده روز كه حيض نمى‏شود يك حيض. اين جا فرمود اگر اين جور بوده باشد تصريح كرد بعد از اين. اگر فرمود اين شرايط حيض را اين دو شرط را دم نداشته باشد دم موصوف يعنى اقلّ از ثلاثه باشد يا اكثر از عشره باشد. يا معارضه داشته شد مثل اين فرض، يا دم را مبتدعه و مضطربه همه‏اش را على لون واحد ببيند، آن جا اين جور تصريح فرمود كه ترجع على اقاربها بعد فقد التمييز به اقاربشان رجوع مى‏كند. فان فقدنا الاقارب او اختلفنا الاقارب كه مع اتفاق الاقارب به آنها رجوع مى‏كند او اختلفنا ترجع الى الرّوايات. به آن روايات رجوع مى‏كند اين مستحاضه مبتدعه يا مضطربه كه آن روايات عدد سه، عدد شش و عدد هفت بود. به آنها رجوع‏
مى‏كند. ولو دمش تمييز وصف حيض را دارد...ولكن اقلّ از سه روز است يا بيشتر از ده روز است. يا معارض است دم موصوف. در اين صورت رجوع مى‏كند به اقارب فانفقدنا يا مثلاً فرض كنيد اختلفنا رجوع مى‏كند به عدد كه آن عددش سه و شش و هفت است. اين مسأله را در مسأله اولى فرمود. وقتى كه اين را فرمود، پس صاحب العروه در آن مسأله اولى زنى كه سه روز خون ديده است به وصف الحيض سه روز به وصف الاستحاضه، پنج روز به وصف الحيض اين معارضه است ديگر. همه‏اش كه نمى‏شود حيض بشود. سه روز و سه روز شش روز، پنج روز يازده روز، يازده روز كه حيض نمى‏شود. پس سه روز اول با پنج روز اخيرى معارضه دارد. آن جا فرموده بود رجوع به روايات مى‏كند، و اين جا كه رسيد سر اين مطلب مسأله نهمى گفت در اين جا ثلاث اولى فقط حيضش است. و منهنا ذكر السّيد الحكيم قدس الله سرّه آنى كه در اين مسأله نهم گفته است، مخالف است با آنى كه در مسأله اولى فرموده است. اين كه در مسأله نهم فرموده است اين صحيح است. سه روز حيض است. در آن مسأله اولى هم گفتيم آن پنج روز اولى حيض است. رجوع به عدد نمى‏كند. پنج روز دومى و سومى استحاضه است. دو وجه ذكر كرديم. يكى صحيحه سفوان بود كه از امام (ع) سؤال كرده بود كسى ده روز خون ديد و نمازش را ترك كرد، بعد پاك شد، دوباره خون ديد. امام (ع) فرمود خون دومى استحاضه است. تفصيل نداد كه خون دومى اوصاف دارد. از سه روز بيشتر. ظاهرش هم اين است كه اوصاف دارد. تفصيل نفرمود كه آن خون دومى اوصاف دارد يا ندارد، سه روز بيشتر و از ده روز كمتر است يا نه، على الاطلاق فرمود بر اين كه استحاضه است.
سؤال؟ آخر اين را چند دفعه گفتم. ديروز هم گفتم. دست زن كه نيست. بايد ادله بگويد. ادله صحيحه محمد ابن مسلم بود كه بما كان قبل العشرة فهو من الحيضة الاولى و گفتيم معنايش اين است كه آن خون واحد همه‏اش قبل العشره باشد. اين پنج روز اخيرى يك خون است. چون كه مستمر است. خون واحد است. اين قبل العشره نيست. بعد العشره افتاده است ولو بعضش. صحيحه محمد ابن مسلم مى‏گويد اگر همه‏اش قبل العشره شد يك خون واحد، آن وقت لاحق به حيض مى‏شود. اين جوابش اين بود. بدان جهت گفتيم آن پنج روز اخيرى لاحق به حيض نمى‏شود. آن سه روز دومى هم كه اوصاف استحاضه دارد، تمييز دارد، خون اولى كه عبارت از پنج روز است او فقط حيض مى‏شود.
در اين صحيحه سفوّان اين جور بود اگر سابقاً يادتان بوده باشد. قال قلت در ابواب استحاضه، باب اول، روايت 3 بود. و عن محمد ابن اسماعيل عن الفضل ابن شازان كلينى نقل مى‏كند، عن سفوّان ابن يحيى عن الاب الحسن (ع) قال قلت له اذا مكث المرئه اذا عشرة ايام تَرى الدم دم مى‏ديد. ثمّ طهرت. پاك شد. دم قطع شد يا دم زرد ديد. فرقى نمى‏كند. فمكث ثلاثة ايام طاهراً. ظاهرش هم اين است كه اصلاً خون نديد. ثمّ رأت الدّم بعد ذالك. بعد از اين شروع كرد به خون ديدن. خوب بناعاً على المعارضه امام (ع) بگويد كه در ما نحن فيه اين خون دومى استبسار كند كه از سه روز بيشتر، از ده روز كمتر است، مع الاوصاف است يا نيست، اگر مع الاوصاف باشد، بايد جمع كند ما بين الوظيفة. چون كه امر داير است كه اولى حيض است يا اين دومى. و على الاطلاق فرمود بر اين كه لا هذه مستحاضةٌ تغتسل و...قطنتاً بعد قطنه. گفتيم اين قرينه است كه دم اوصاف حيض را دارد. دم كثير است كه...قطنتاً بعد قطنه. علاوه بر اين روايت اين روايت را به جهت اطمينان قلوب خوانديم. و الاّ مقتضى القاعده هم گفتيم كه دم اولى حيض است. چرا؟ درست توجه كنيد. يك دفعه ديگر مى‏گويم. چون كه باريك است نكته‏اش. آن نكته‏اش عبارت از اين است وقتى كه پنج روز خون مع الوصف ديد، پنج روز پاك شد يا پنج روز اصفر ديد، بعد پنج روز خون مع الوصف ديد، در ما نحن فيه دم اول و دم دومى يا دم سومى بعد الاصفر اوصاف حيض را دارد. اين زن هم كه ذات العاده نيست. مضطربه است مفروض اين است. عادتى ندارد نه در وقت و نه در عدد. وقتى كه اين جور شد وظيفه‏اش رجوع به اوصاف است. مى‏گوييم آنهايى كه فرموده‏اند ادله اعتبار اوصاف در دم اولى با ادله اعتبار اوصاف در دم دومى معارضه مى‏كند. چون كه دم اولى كه مع الوصف است دم دومى هم كه اخيرى مع الوصف است، دو تا را نمى‏شود يك حيض قرار داد. دو تا حيض مستقل هم نمى‏شود قرار داد. چون كه نگاهى كه فاصله شده است بينهما خمسة ايام است. ده روز نيست. بدان جهت گفته‏اند كه معارضه مى‏كند. در آن پنج روز وسط كه استحاضه است، اعمال استحاضه به جا مى‏آورد. دمش وصف استحاضه دارد. حيضش مردد مى‏شود ما بين دم اولى و سومى، احتياط بايد بكند. فتوا هم داده‏اند كه بايد احتياط بكنند در دمين. ما كه از اين مطلب رفعيّت كرديم، و ملتزم شديم كه فقط خمسه اولى حيض است و دومى استحاضه است، بعد قطع نظر از اين صحيحه‏اى كه خوانديم، گفتيم ادله اعتبار امارات اگر دم اولى را شامل بشود، دم دومى تخصيص داده نمى‏شود. از ادله اعتبار امارات تخصيصاً خارج نمى‏شود. اصل ادله اعتبار اوصاف در دم دومى موضوع ندارد. به خلاف العكس. اگر بخواهيم بگوييم ادله اعتبار اوصاف دم دومى را مى‏گيرد نه دم اولى را، بايد مخصص داشته باشد ادله اعتبار اوصاف. به چه بيان؟ عرض كرديم از روايات استفاده شده است كه شارع آن دمى را مى‏گويد حيض است كه ما بين آن دم و ما بين دم سابقى كه حيض بود، عشرة ايام او الازيد كه نگاه فاصله بشود. وقتى كه زن پنج روز اولى را ديد، اين شرط موجود استو. چون كه مابين آن پنج روز اولى و حيض در ماه گذشته بيش از 25 روز فاصله شده است. اين شرط را دارد. چون كه شرط را دارد ادله اعتبار اوصاف مى‏گيرد. مى‏گويد اين حيض است. چون كه محتمل است بر اين كه حيض بشود تمام شرايط حيض را دارد از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر است، و نگاه ما بين او و ما بين دم ثابت فاصله شده است، ادله اوصاف او را مى‏گيرد. وقتى كه گرفت ديگر دم دومى موضوع ندارد به ادله اوصاف. چون كه آن روايت كه مى‏گويد بعد از آن حيض سابق و ما بين دم لاحقى كه حيض بشود بايد ده روز فاصله بشود، مى‏گويد اين دم دومى حيض نيست. چون كه ده روز فاصله نشده است. اين را اثبات مى‏كند حيض نيست. وقتى كه معلوم شد حيض نشد ديگر اوصاف در صورتى است كه احتمال حيضيت داده بشود...اماره است. بدان جهت منتفى بشود. پس اگر بخواهيم ادله اوصاف دم دومى را بگيرد، بايد دم اولى را نگيرد. چون كه اگر دم اولى را گرفت موضوع نمى‏گذارد بر اعتبار اوصاف. و گفتيم شمولش به دم اولى محصورى ندارد ولكن شمولش به دم دومى دومى است. موقوف بر اين است كه دم اول را نگيرد. و عرض كرديم اين شرط را از آن صحيحه محمد ابن مسلم كه دلالت مى‏كند بر اشتراط قرح، از او استفاده كرديم. ببيند اين استفاده مى‏شود يا نمى‏شود. يا ما بيخود استفاده كرديم. خودمان را خسته كرديم. در باب 11 از ابواب الحيض است. محمد ابن يعقوب روايت اولى است. عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن سفوّان يعنى سفوّان ابن يحيى عن العلاء ابن رضين عن محمد ابن مسلم عن ابى جعفر (ع) فرمود لا يكون القرح فى اقلّ من عشرة ايامٍ فمازاد. اقلّ ما يكون از قرح عشرة ايام است. اين ببينيد كجا را مى‏فرمايد. عشرة ايامٍ من حين تطهر الى ان تَرى الدم ماه گذشته كه زن پاك شده بود، از حين آن تطهر الى حين الدّم عشرة ايام گذشته است. 25 روز است.
بدان جهت ادله اوصاف مى‏گيرد. شرط بر اين موجود است. وقتى كه اين را گرفت دم دومى را ديگر نمى‏گيرد ادله اوصاف. چرا؟ چون كه شرطش اين است كه ما بين آن دم و دم سابقى كه محكوم به حيض بود ده روز بگذرد. نگذشته است. بدان جهت در ما نحن فيه شمول ادله اعتبار امارات بر اولى حكومت دارد. نفى موضوع اعتبار اماره را مى‏كند. موضوع اعتبار اماره شكّ در حيضيت است. مى‏گويد در او حيضيت معتبر نيست. چون كه نگاه فاصله نشده است. روى اين اساس است. تقدم زمانى نبود. فقط بر اين است كه در تقدم زمانى نمى‏گوييم مرجّح است تا كسى بگويد در باب امارات تقدم زمانى مرجّح نيست. ما مى‏گفتيم متقدم زماناً در او شرط حيضيت محرز است. شرطش اين است كه نگاه ما بين او ما بين حيض سابق در ماه گذشته محرز است كه ده روز بيشتر است. عجب از اين صاحب قول است. تصريح فرموده است ادله اعتبار امارات آن جايى شامل مى‏شود كه تمام شرايط واقعيه حيض در دم محرز بشود....فرمود ادله اعتبار امارات. بايد تمام شرايط محرز بشود.
بدان جهت فرمود دخترى كه نمى‏دانيم بالغ است يا بالغ نيست دمى ببيند به اوصاف الحيض، حكم به حيضيت نمى‏شود. چرا؟ چون كه شرطش اين است كه بالغ بشود. بلوغ شرط است...محرز نيست. اين جور فرمود. اين جا كه رسيده است فرموده است معارضه مى‏كند. خوب وقتى كه اين جور شد شرط و حيضيت دم اولى، اين است كه ما بين او و ما بين حيض سابق ده روز و بيشتر از ده روز كه اقلّ نگاه است فاصله بيفتد. شده است. اوصاف را هم كه دارد. وقتى كه اوصاف را دارد ادله اعتبار مى‏گيرد. امّا دم دومى شرطش محرز نيست. شرط شمول ادله اعتبار اوصاف اين است كه محتمل بشود حيضيت او. اقل طهر در او شرط است. بايد محرز بشود كه فاصله شده است. او را از كجا احراز كنيم؟ بلكه بعد از شمول ادله اعتبار امارات به دم اولى، احراز مى‏شود عدمش كه اين شرط موجود نيست. بدان جهت اگر صحيحه سفوّان هم نبود، ما هم به اين ملتزم بوديم كه مقتضى القاعده دم اولى حيض است. بدان جهت اين صاحب التمييز مى‏شود و ما بقى استحاضه مى‏شوند. و كيف ما كان اين حرف درست است در مسألتنا كه سه روز اولى حيض، بقيه استحاضه است. در صورتى كه سه روز به وصف استحاضه ببيند، پنج روز به وصف حيض ببيند. ولكن اين حرف صحيح با آن مطلبى كه سابقاً در مسأله اولى فرمود نمى‏خواند. چون كه در مسأله اولى اين جور فرمود، فرمود اگر ذات العاده نشد زن مضطربه شد يا مبتدعه شد، دم را ديد، اين بايد رجوع به اوصاف بكند. عين عبارتش هم اين است كه مى‏خوانم و امّا المبتدعه و المضطربه به معنا من لم تستقلّه عاده فترجع الى التمييز فتجعل على ما بصفت الحيض حيضاً و ما بصفت الاستحاضة استحاضتاً. به شرط ان لا يكون الاقل من ثلاث آن ذات الوصف و لا اكثر من عشره اين يك شرط، و عن لا يعارضه دم آخر واجب لصفات آن معارضه مثل چه يا صاحب العروه؟ كما اذا رأت خمسة ايامٌ مثلاً دم اصفر و خمسة ايام اصفر، ثمّ خمسة ايام اصفر اين معارضه مى‏شود. و مع فقد الشّرطين. دو شرط بود در رجوع به تمييز. يكى اين كه اقلّ و اكثر نباشد، معارضه نباشد. اگر اين دو شرط...شد يعنى معارضه شد يعنى اقل و اكثر شد، او كون الدم لوناً واحداً يا اصلاً دم به يك لون واحد است، ترجع الى الاقارب فى عدد الايام رجوع به عدد الايام به اقارب مى‏كند به شرط اتّفاقها به شرط اين كه متفق بشوند و كون النادر كالمعدوم. يكى اگر مختلف است با ساير زن‏ها، آن يكى هيچ است. آن هيچ كاره است. غالبش كه متحد شد به او رجوع مى‏كند. و لا يعتبر اتحاد البلد تار مى‏رسد و مع عدم الاقارب او اختلافها ترجع الى الرّوايات مخيرتاً بين الثلاثة فى كلّ شهرٍ، او ستّه او سبعه يعنى آن كسى كه دمش به لون واحد است يا دو شرط نيست بايد به چه چيز رجوع كند؟ به روايات رجوع كند كه سه، شش، هفت.
خوب وقتى كه شما اين را فرموديد يا صاحب العروه، پس چه جور در اين مسأله مى‏گوييد كه سه روز خون حيض ديد به وصف الحيض سه روز به وصف استحاضه، پنج روز خون ديد به وصف الحيض، يازده روز شد، معارضه شد ديگر. اين جا مى‏گويد سه روز اولى حيض است. شما بايد بگوييد بر اين كه حيض اين دست خودش است. سه روز، شش روز، هفت روز، نه اين كه سه روزش حيض است. اين نمى‏خواند. اشكال مرحوم حكيم اين است. جواب داده‏اند كه نه اين منافات ندارد. در اين مسأله هم كه فرموده است به سه روز رجوع كند، سه روز را حيض قرار بدهد، اين از باب رجوع به روايات است. نه از باب رجوع به تمييز است. آخر ما مى‏گفتيم رجوع به تمييز است. دم اولى حكومت دارد صحيحه سفوّان او را تعيين مى‏كند. اين جور مى‏گفتيم. دم اولى حيض دارد. نه ايشان فرموده‏اند بر اين كه نظر صاحب عروه هم اين است كه اين رجوع به روايات است كه سه روز اولى را حيض قرار مى‏دهد. چون كه در يكى از روايات سه روز است ديگر. يكى از رواياتى كه زن مخيّر است ما بين سه و ما بين شش و هفت يكى سه روزش حيض است. وقتى كه اين را فرموده است، پس اين منافات ندارد با آن ديگرى. به نظر قاصر فاطر ما اين است كه اين فرمايش درست نيست. براى اين كه سه روزش حيض است، مى‏تواند زن معنايش اين است كه حيض واقعى‏اش سه روز است. معنايش اين است كه اختيار دست زن نيست. .و الاّ بايد بگويد كه سه روزش حيض است. الحيض فتجعل آن ثلاثه اولى را حيضاً عن ستّة حيضاً او السّبعة حيضاً كه يك روز را هم از آن دم دومى قاطى مى‏كند كه سبعه بشود ديگر. بايد اين جور بگويد. اين را نفرموده است. اين عبارتش هست كه براى شما خواندم. مى‏گويد بر اين كه لو...بصفت الحيض ثلاثة ايام ثمّ بصفت الاستحاضه ثمّ بصفت الحيض خمسة ايام او...تجعل الحيض الثّلاثة الاولى. در مقابلش بعد فرمود كه و امّا لو رأت بعد ستّة الاولى ثلاثة ايام همه‏اش حيض است. اين بايد بفرمايد كه تجعل الحيض ثلاثة اولى يا ستّه يا سبعه. خودش هم تقييد بفرمايد كه بعد فقد الاقارب. بايد آن جا تقييد كرده بود كه رجوع به عدد بعد فقد الاقارب است. اين جا هم بايد تقييد بفرمايد كه بعد فقد الاقارب است.
بدان جهت در ما نحن فيه ايشان در آن مسأله سابقه فرمود رجوع به عدد مى‏شود سه، شش، هفت در تمامى صور. چه شرط اولى مفقود بشود، چه شرط دومى كه عدم معارضه است مفقود بشود، چه دم على لون واحد باشد تصريح مى‏كرد. در تمام اين سه صورت كه شرط اول مفقود است يا شرط دوم مفقود است يا دم على لونٍ واحد است، در اين سه صورت رجوع مى‏كند به عدد. عددش هم مخيّر است بين الثّلاثة و السّتة و السّبعه بعد فقد الاقارب. اول بايد به اقارب رجوع كند. بعد هم در مسأله سومى فرمود اگر نوبت رسيد به تحيّض، تحيّض را از اول بايد قرار بدهد. در مسأله سومى تصريح كرد. منتهى احتياط واجبى كرد كه تحيّضش را از اول قرار بدهد. اين جا كه مى‏گويد سه روز اولى حيض است يعنى بقيه حيض نيست. بقيه استحاضه است. اين درست نيست. نمى‏خواند با آن. بدان جهت در ما نحن فيه اين كه ايشان فرموده است در مسأله تاسعه صحيح است. و ملتزم به او مى‏شويم. ولكن آنى كه در مسأله اولى فرموده بود، به او آن جا ملتزم نشديم. همين بيانى كه امروز اعاده كردم همان جا ذكر كرديم و گفتيم دم اولى حيض است، دومى و ما بعده استحاضه است. بعد ايشان قدس الله نفسه الشّريف مسأله ديگر را عنوان مى‏كند.
سؤال؟ اولى مال مضطربه بود. آن مال مضطربه بود. مال مبتدعه و مضطربه هر دو تا بود. تصريح كرد. خواندم عبارتش را. مسأله ديگرى مى‏فرمايد. ببينيد اين مسأله در عروه متنش چه جور است، اين چه جور بايد فهميده بشود اين مسأله. ايشان مى‏فرمايد كه اگر زنى در عرض ده روز سه روز خون ديد، ذات وصف، ولكن سه روزش متفرّق است، مثلاً يك روز اول خون مع الوصف ديد. بعد از پنج روز يك خون مع الوصف ديد، روز نهمى هم يك خون مع الوصف ديد، ايشان مى‏فرمايد اين زنى كه هست اين جور وصفى كه دم متفرق ديده است، اين جور وصفى اعتبارى ندارد. درست توجه كنيد. ايشان مى‏فرمايد وقتى كه سه روز خون ديد، ولكن متفرّقاً در عرض ده روز فالاحوط الجمع چون كه اين جور وصف اعتبارش محرز نيست، فالاحوط الجمع بين اعمال المستحاضة و التروك الحايض، در اين ده روز، ما بين اعمال مستحاضه وظايف مستحاضه و تروك حايض بايد جمع كند. اين كلام ايشان است در عروه. اين سه فرض دارد. اين مسأله ابتداعاً مى‏گويم. در باب يك امر سه فرض دارد. مراد ايشان كدام است بيان خواهم كرد. فرض اول اين است كه زن اصلاً خون نديده است. فقط سه روز در عرض ده روز خون ديده است متفرقاً. يك روز اول ديد. خون نديد. قطع شد. روز پنجمى ديد قطع شد. روز نهمى ديد قطع شد. يك وقت اين است. اگر اين بوده باشد اين حيض نيست. چرا؟ چون كه در حيض شرط است كه سه روز مستمر بشود دم. اين دم مستمرّه ندارد كه. يك روز اولى خون ديده، يك روز پنجمى ديده، يك روز نهمى. اين دم، دم حيض نيست. دم مستحاضه است. اين يك صورتش است. اين را سابقاً بحث كرديم كه از شرايط حيض اين است كه سه روزش مستمر بوده باشد. ولو ايشان اشكال مى‏فرمود. مى‏گفت اين استمرارش خيلى دليل بر اعتبارش نيست احتياط بكند. اين را مى‏فرمود. ولكن در اين مقام كه مى‏گويد، احتمال اين است كه اعاده همان مسأله بوده باشد. اين احتمال اولى. دومى اين است كه نه ده روز را خون ديده است. از سر تا پا ده روز را خون ديده است. منتهى خونى كه وصف دارد متفرق است. يك روز اول وصف داشت يك روز اول وصف داشت. يك روز پنجمى، يك روز نهمى، بقيه همه‏اش خون زرد است. محتمل است مرادشان اين بوده باشد كه بايد احتياط بكند. اگر مرادش از احتياط در اين جا احتياط اين صورت بوده باشد، اين درست است. عيبى ندارد. ما هم ملتزم مى‏شويم. چرا؟ چون كه وقتى كه خونش كه روز اول وصف دارد اماريت وصف در اين خون اثبات مى‏كند كه روز دومى و سومى هم حيض است. چون كه حيض كمتر از سه روز نمى‏شود. گفتيم اين اماره معارض مى‏شود با اماره ديگر كه صفرت در دم در روز دوم و سوم اماره استحاضه است. مى‏گويد اولى هم استحاضه بود. چون كه حيض كمتر از سه روز نمى‏شود. اين اماره‏ها معارضه مى‏كنند. مى‏ماند علم اجمالى كه زن علم اجمالى دارد. يعنى احتمال مى‏دهد كه اين در عرض اين ده روز كه خون همين جور روز نهمى ديگر تمام شده است، خون مع الوصف تمام شده است، تا روز نهمى حايض باشد، احتمال مى‏دهد مستحاضه باشد. چون كه امارات معارضه كردند. وقتى كه اين جور كردند، جاى احتياط است كه بايد احتياط بكند. چرا بايد احتياط بكند، يا مكلّف است به تكاليف مستحاضه كه نماز بخواند، يا مكلّف است به تروك حايض كه آن محرّمات را ترك كند. سابقاً گفتيم اين علم اجمالى ولو هست، ولكن استسحاب عدم الحيض انحلال مى‏آورد بر علم اجمالى. استسحاب عدم الحيض جارى است و معارض به استسحاب عدم مستحاضه نيست اگر يادتان بوده باشد. گفتيم استسحاب عدم استحاضه مجرا ندارد. چون كه اثر عملى ندارد. مستحاضه فقط يك اثر دارد. يك اثر شرعى استحاضه. طهارت خاصّه است. كه بر نمازش بايد طهارت خاصّه بگيرد. استحاضه فقط اثرش او است. بقيه جواز الوطى اثر عدم الحيض است كه وقتى كه حايض نشد، ولو مستحاضه هم نشود وطيش جايز است. شوهر زنش را وطى كند. اين از آثار استحاضه نيست جواز الوطى. از آثار خود استحاضه طهارت خاصّه است. گفتيم اين استسحاب عدم استحاضه جارى نمى‏شود. چرا؟
چون كه اين اثر معلوم البطان است. مى‏داند اين زن اگر نماز بخواند بدون اعمال مستحاضه يقيناً آن نماز باطل است. يا چون كه حايض بود باطل بود، يا مستحاضه بود كه اعمال استحاضه را ترك كرده است چون كه بطلان نماز بدون آن اعمال معلوم بالتّفصيل است، استسحاب عدم الاستحاضه جارى نمى‏شود. استسحاب عدم الحيض ميدانش است. علم اجمالى را منحل مى‏كند. مى‏گويد تو حايض نيستى. شوهرت كذا از تو خواست عيبى ندارد. جوابش بده. مسجد برو. بنشين. هيچ اشكالى ندارد. نماز هم بايد بخوانى. حايض نيستى. بدان جهت موقع نماز خواندن بايد اين طهارت استحاضه را بگيرد. چون كه اگر نگيرد علم تفصيلى دارد كه آن نماز باطل است. بدان جهت اين علم اجمالى را حل كرديم. محتمل است مراد صاحب العروه اين باشد كه در اين صورت اصطلاحاً مى‏گويند احتمال اين است. صاحب العروه نظرش اين بوده باشد، آن وقت آن كسى كه علم اجمالى را قبول ندارد مى‏گويد منحل است مثل ما مى‏گويد كه نه اين همه‏اش مستحاضه است. استسحاب عدم الحيض علم اجمالى را منحل مى‏كند. اين در همين ده روز مستحاضه است.
سؤال؟ چون كه خون توالى دارد. منتهى به وصف الحيض توالى ندارد. خون اول مستمر است. به لون حيض مستمر نيست. فرض اول بود كه اصلاً خون نداشت در اثنا. كه او گفتيم اصلاً حيض نيست. چون كه حيض گفتيم بيشتر از سه روز،
سؤال؟ نه او نيست. او را از شكمت همين الان در آوردى. در روايات اين است كه خونى كه حيض بشود بايد سه روز مستمر بشود. آن اماره مى‏گويد در روز اول خون حيض است. سه روز مستمر هستى. با اماره استحاضه معارضه مى‏كرد. بدان جهت در ما نحن فيه اين احتمال دوم. احتمال سوم مراد صاحب العروه اين بوده باشد كه اين كه زن كه دم ديده است گذشته از ده روز را. پانزده روز، شانزده روز خون ديده است. ولكن در ده روز اين پانزده روز فقط خون به وصف الحيض دارد متفرقاً. در آن ده روز اول فرض مى‏كنيم كه پانزده روز خون ديده است. آن يك روز اول، يك روز پنجم، يك روز نهم وصف حيض را دارد. كلام صاحب العروه اين است كه اين زن ذات التّمييز است كه اين ده روزى كه بعضى ايامش وصف دارد، او را حيض قرار بدهد يعنى نه روز را يا ده روز را. حيض قرار بدهد بقيه را استحاضه يا اين مضطربه فاقد التّمييز است بايد رجوع به عدد بشود. محتمل است مرادش اين باشد. محتمل كه مرادش اين است يقيناً مرادش اين سومى است. چرا؟ چون كه مسائلى را مى‏گويد كه خون از ده روز تجاوز مى‏كند. بدان جهت يكى از آن مسائل اين مسأله است كه زنى ده روز خون ديده است متفرقاً، اين ده روز آن وصف حيض در ده روز است. نه اين كه تمام خون در ده روز است. وقتى كه اين جور شد، در ما نحن فيه خوب كسى مى‏گويد بر اين كه رواياتى كه داشت بر اين كه زن اگر مستحاضه بشود مرسله طويله، مرسله طويله مى‏گويد بر اين كه زن اگر مستحاضه بشود خون از ده روز گذشته باشد خونش اگر اقبال و ادبار داشته باشد، وصف داشته باشد آن مقدارش حيض است و بقيه‏اش استحاضه است. آن مقدارش بايد وصف داشته باشد. آن ده روز وصف ندارد. اقلاً آن مقدار يا مقدارى كه حقيقتاً وصف داشته باشد يا حكماً. حكماً اين است كه آن صفرت در ما بين هم محكوم به حيض بشود. مراد هم او است. بايد اين جور بشود. آن دمى كه به او رجوع مى‏كند اوصاف حيض داشته باشد آن دم و در ما نحن فيه دم اوصاف ندارد. نگاه كنيد حاشيه‏هاى عروه را. اولاً چه جور اين مسأله را به كدام يكى از اين سه احتمال حمل كرده‏اند. احتمال اول حمل كننده‏ها خطا رفته‏اند. آن جا جاى اين جا نيست. اين مسأله مال اشتراط ثلاثة ايام مستمراً است. آن دومى هم آن هم مسأله‏اش اين جا نيست. آن مسأله‏اش سابقاً گذشت و سابقاً هم گفتيم به آن كلام ما در مقام در دمى است كه تجاوز عن العشره در وسائل او است. آنهايى كه گفته‏اند اين زن على الظّاهر مضطربه فاقد التّمييز است. اينها حمل كرده‏اند بر اين صورت ثالثه كه گفتيم مراد همين است، مراد صاحب العروه اين است. بدان جهت اين زن مضطربه مى‏شود. چون كه دمى داشته باشد كه آن دم اوصاف حيض را داشته باشد، ندارد اين جور دم. يا به قول ايشان بايد سه روز مستمر اوصاف داشته باشد، بگوييم اوصاف دارد دم. شارع در مرسله طويله گفته است به او رجوع كن. اقبل الدم او ادبر. و در ما نحن فيه آن جور دمى را ندارد. آن دمى كه از ثلاثة ايام كمتر نيست و بيشتر از ده روز نيست، آن دم وصف داشته باشد. مرسله طويله ظاهرش اين است. اگر اين جور نشد رجوع به عدد مى‏كند. عددش هم سه يا هفت يا شش است كما ذكرنا. و الحمد الله ربّ العالمين.