جلسه 842

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:842 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:1372
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در احكام حايض بود. مى‏فرمايد از محرّمات على الحايض مسح است در مواردى. مى‏دانيد كه در جنب گذشت. شخصى كه محدث است نمى‏تواند كتابت قرآن را مسح كند مع الحدث. حتّى اگر حدثش حدث اصغر بوده باشد. كما اين كه در باب وضو گذشت. محدث بالاصغر نمى‏تواند مسح كتابت قرآن را بكند. روى على هذا الاصل حيثٌ كه در مسح طهارت ماسح معتبر است طهارت از حدث، حايض نمى‏تواند مسح كند كتابت قرآن را. اين جاى كلام و تأمّل و دغدغه نيست. حيثٌ كه لا يمسّحوا الاّ المطهّرون امام (ع) تفصير فرمود مع الحدث مسح نمى‏شود كتابت قرآن.
امر ديگرى كه در جنب گذشت، گفتيم جنب نمى‏تواند اسم الله سبحانه و صفات خاصّه او را مسح كند در حال جنابت. آن حرف در حايض هم تكرار مى‏شود. حايض هم نمى‏تواند اسم الله و صفات را مسح كند. در باب آن جنابت اگر يادتان بوده باشد، ايشان حرمت مسح را در دو مورد ذكر كرد. يكى در اسم الله يعنى لفظ جلاله كه اسم است بر ذات حق جلّ و على و ديگرى هم در صفات خاصّه. مراد از صفات خاصّه آن صفاتى است كه بر غير خدا اطلاق نمى‏شود. مثل يا خالق كلّ شى‏ءٍ، يا خالق كلّ مخلوقٍ. اين مختص است اين نص به ذات بارى تعالى. آن جا در باب جنابت فرمود جنب اسم الله و صفات خاصّه را كه اين صفات است، نمى‏تواند مسح كند. ولكن در باب حدث حيض در باب حايض مى‏فرمايد حايض نمى‏تواند مسح كند اسم الله را و صفات خاصّه را بل صفات العامّه اذا اريق به الله ولو صفت، صفت عام بشود. در غير خدا هم ااطلاق مى‏شود. مثل يا سميع يا بصير. بصير به شخص غير خدا هم اطلاق مى‏شود. ولكن در اين كلام كه يا سميع يا بصير در مقام دعا شخصى كه دعا مى‏كند خطاب مى‏كند، مرادش الله سبحانه و تعالى است. مى‏فرمايد حتّى در صفات عامّه كه اراده شده است با آن هذا تعجل الله حايض آنها را هم نمى‏تواند مسح كند آن اسماء را. آن وقت عجب اين جا واقع مى‏شود كه اصل دليل كه نمى‏شود شخص مسح كند اسم الله را اين در باب جنب وارد شده است روايتش. در باب جنب وارد شده است كه جنب آن درهمى كه در او اسم الله است، نمى‏تواند آن كتابت را مسح كند. تعدّى به حايض تعدّى از جنابت است. وقتى كه تعدّى اين شد، ديگر نمى‏شود صفات عامّه را آن جا نگفت. اين جا گفت. با صناعت فقهى جور در نمى‏آيد. اگر دليل در آن است كه در جنب وارد است، و در جنب روايت وارد است كه نمى‏تواند جنب مسح كند دراهمى كه در او اسم الله سبحانه است ديگر نمى‏شود اسم الله منصرف بشود به لفظ جلاله يا اسمى كه مختص به خداوند است به غير خدا اطلاق نمى‏شود، اگر منصرف به او بوده باشد كه همين جور هم هست، ديگر نمى‏شود در حايض گفت بر اين كه نه صفات عامّه هم كه اراده بشود از آنها خداوند، نمى‏تواند حايض مسح كند آنها را كه در عبارت عروه است. اين اشكال بر عروه است. اصل دليل در باب اين مسح جايز نيست، موثّقه عمّار ابن موسى الثّاباتى بود.
در جلد اول وسائل در باب 18 از ابواب الجنابه اين جور بود روايتش. محمد ابن الحسن تمام سند را شيخ نقل كرده است. محمد ابن الحسن عن المفيد عن احمد ابن محمد عن ابيه عن محمد، مفيد نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد است. پسر محمد ابن حسن وليد است. از پدرش نقل مى‏كند از احمد ابن محمد،
احمد ابن محمد ابن حسن ابن وليد از پدرش نقل مى‏كند، پدرش هم نقل مى‏كند عن محمد ابن يحيى العطّار و احمد ابن ادريس قمّى كه ابو على الاشعرى رضوان الله عليهما است، عن محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى كه صاحب نوادر الحكمت است، عن احمد ابن حسن ابن على ابن فضال كه برادر على ابن حسن فضال است، عن عمر ابن سعيد. عمر ابن سعيد مدائنى است عن مصدّق ابن صدقه. اينها فتحيه هستند. بدان جهت روايت من حيث السّند موثّق است، اينها ثقه هستند. ولكن به فتحى بودنشان احمد ابن حسن ابن على فضّال كه فتحى بود در فتحيت هم تعصّب داشت. آن قضيه محمد ابن عبد الله ابن زراره را كه پدرش حسن ابن على ابن فضال برگشته بود از فتحيه عند احتضارش منكر شد اين احمد ابن على ابن حسن ابن فضال. نوه زراره را قولش را قبول نكرد. اين همان احمد است. فتحى است. از عمر ابن سعيد آن هم فتحى است عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار ابن موسى الثّاباتى سند فتحيه هستند عن ابى عبد الله (ع) قال لا يمسح الجنب درهماً و لا ديناراً عليه اسم الله. جنب مسح نمى‏كند درهم و دينارى را كه در او اسم خداوند است. اسم خداوند آنى كه اگر منصرف بوده باشد به لفظ جلاله و صفات خاصّه در باب حيض هم ديگر نمى‏شود تعدّى كرد صفات عامّه را داخل كرد. بله اگر در باب حيض كسى گفت كه عليه اسم الله صدق مى‏كند آن جايى كه روى درهم بنويسند يا سميع يا عليم توكّلت عليك. اين جور بنويسند يا سميع يا عليم معلوم است كه سميع و عليم اينها صفات عامّه هستند. هر كس گوش دارد مى‏شنود. اختصاص ندارد به ذات سائل. بصير هم همين جور است. چشم دارد به او بصير اطلاق مى‏شود ولكن مراد خداوند است توكّلت عليك قرينه است كه مراد خداوند متعال است. اگر اين اسم الله به آن صفات عامّه صدق بكند در باب جنابه، در باب حيض هم مى‏شود گفت. كسى مناقشه كرد كه نه بر من محرز نيست صدقش كه اسم الله به اينها هم اطلاق بشود كه بعيد هم نيست كه اطلاق بشود. اگر بعيد نباشد و قبول بشود در باب جنابت، در باب حيض هم همين جور مى‏شود. تفكيك معنا ندارد. با صناعت فقهى درست در نمى‏آيد. اين يكى. روى اين اساس بعضى‏ها اصلاً در حايض اشكال كرده‏اند كه حايض مسح بكند اسم الله را، چه اشكال دارد. دليل كه ندارد حرام است بر حايض.
بدان جهت جماعتى در اصل اين تعدّى به حايض كه حايض حرام بوده باشد مسح لفظ جلاله و اسم الله اين وارد در جنب است. ولكن اين مناقشه پيش ما درست نيست. چرا؟ يك مطلبى مى‏گويم. اثباتش به گردن من. و آن مطلب اين است كه مرتكض عند اذهان الرّوات حتّى مفروقيت عند الامام (ع) كه جواب مى‏داد، اين است كه حايض با اين جنب در اين احكام شريك هستند. شركت در احكام است. اينها حكمشان يكى است در اين امورى كه خواهيم گفت. اين معنا اثباتش به عهده من اين كه توى اذهان يكى بوده است در اذهان سائلين، يكى‏اش اين روايت است كه الان مى‏خوانم. دارد بر اين كه در روايت دومى در همين باب و باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب باسناد شيخ عن محمد ابن الحسين اب الخطّاب اشعرى است رضوان الله عليه و على ابن سندى كه على ابن اسماعيل است. گفتيم آن هم معتبر است. احتياج به او ندارد. چون كه محمد ابن الحسن واحدٌ كالعلف است. عن سفوّان ابن يحيى محمد ابن حسين ابن اب الخطّاب اشعرى عن سفوّان ابن يحيى روايات كثيره‏اى دارد كه يكى هم اين است. عن اسحاق ابن عمار اين هم من حيث السّند موثقه مى‏شود بنا بر مناقشه‏اى كه در مذهب اسحاق ابن عمار شده است. اگر صحيح باشد. عن ابى ابراهيم (ع) قال سألته عن الجنب و التّامس يمسحان ايدهما الدّراهم البيض سؤال كردم از امام (ع) از شخص جنب و از زن حايض و التّامس يعنى زن حايض. يمسحان ايدهما الدّراهم البيض به دراهم و بيض مى‏توانند دست بزنند؟ گفتيم كه سابقاً اگر يادتان بوده باشد اين دراهم البيض معلوم مى‏شود كه در اينها اسم الله و اينها بوده است. مى‏توانند دست بزنند، قال لا بعث. امام فرمود بعثى ندارد. گفتيم اين روايت هم با روايت موثّق منافاتى ندارد. چون كه در اين روايت فرض نشده است كه به كتابت مسح مى‏كند. در روايت اولى كه مى‏گويد اسم الله را درهمى كه در او اسم الله است مسح نكند، يعنى اسم الله را مسح نكند.گفتيم سابقاً اين جور جمع عرفى كرديم. ولكن اين شاهد من در اين جمع عرفى نيست. اين را سابقاً گفته‏ايم. شاهد هم اين است كه عن الجنب و التّامس سائل جمع كرد در سؤال. اين توى ذهنش اين است كه حايض و جنب يكى است. فرقى با اينها ندارد. و رواياتى كه وارد شده است كه عمده‏اش رواياتى است كه وارد شده است كه جنب نمى‏تواند مكث در مساجد بكند، روايات آنها شاهد هستند كه مقروص در اذهان حتّى عند الائمه (ع) مفروقٌ عنه بود كه حايض و جنب يكى هستند در اين احكام. مثل مكث فى المساجد. آن روايتش را هم مى‏خوانيم. چون كه اين جا آن بحث شما بيايد. آن طلب شما بوده باشد. اين يكى از مؤيدها بود. بدان جهت در ما نحن فيه مقروص در اذهان اين است كه حايض در اين محرّمات بر او كه ملاك در آنها تعظيم است، تعظيم لفظ الجلاله است، اسماء الله است يا تعظيم و احترام نگه داشتن بر مساجد است كه در جنب تحريم شده است مكث در آنها اين حايض در اينها يكى هستند. اين با همديگر فرقى ندارند. نه فقط تمسّك ما به اين روايت است كه اين روايتى كه خدمت شما عرض مى‏كنم كه جماعتى تمسّك كرده‏اند بر اين كه هر چه بر جنب حرام است، بر حايض هم آنها حرام هستند.
تمسّك كرده‏اند در اثبات اين امر به اين روايت سعيد ابن يسار كه در جلد دوم، در باب 22، از ابواب الحيض وارد شده است. روايت دومى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن اسماعيل ابن مرّار عن يونس عن سعيد ابن يسار. اين سند اجلّا هستند. على ابن ابراهيم از پدرش. بعد يونس اابن عبد الرّحمان از سعيد ابن يسار. اينها اجلاّ هستند. كلام در اسماعيل ابن مرّار است. اين اسماعيل ابن مرّار توثيق خاص ندارد. ولكن ذكرنا و لعلّه مراراً اسماعيل ابن مرار روايات كثيره‏اى دارد. خصوصاً اين ابراهيم ابن هاشم پدر على ابن ابراهيم از اين اسماعيل ابن مرار روايات كثيره‏اى را نقل كرده است. اين از معاريف است. قدحى درباره‏اش وارد نشده است. بدان جهت روايت من حيث السند معتبر است. ولكن متن روايت اين است سعيد ابن يسار رضوان الله عليه مى‏گويد قلت لابى عبد الله (ع) المرء تَرى الدّم و هى جنب. مرئه دم مى‏بيند در حالى كه جنب است. هم جنب بود، بعد هم كه خون آمد. اتغتسل من الجنابه؟ از جنابت غسل بكند يا نكند؟ او غسل الجنابة و الحيض واحدٌ؟ يا غسل جنابت و حيض يكى است؟ حيضى كه آمد ديگر غسل نكند. بگذارد در آخر. فقال قد عطاها ما هو اعظم من ذالك. بر زن آمد چيزى كه اعظم است از آن جنابتى كه داشت. يعنى حدث حيض اين حيضى كه هست اعظم از او است. خوب وقتى كه اين روايت فرمود اين حدث اعظم از او است، پس آنى كه شارع...حدث الجنابه بر جنب حرام كرده بود، اين روايت دلالت مى‏كند كه آنها به طريق اولى بر اين حرام هستند. در حدث اعظم است. به واسطه حدث جنابت آنها اعتبار شدند. ما به اين روايت تمسّك نمى‏كنيم كه كسى بگويد كه نه اعظم معنايش اين است كه حدث اين بزرگتر است. اين امر حدثش عظيم است. چون كه جنب وقتى كه جنب شد زود مى‏رود حمام و غسل مى‏كند و تمام مى‏شود. مى‏آيد طاهر و مطهّر قرآنش را مى‏خواند. دست مى‏كشد به قرآن و نماز مى‏خواند. اين زن امرش عظيم است. بايد صبر كند. يعنى تحت اختيار خودش نيست. بايد نگاه حاصل بشود. بعد از نگاه غسل كند، يا الله حدثش مرتفع بشود. امرش عظيم است يعنى امر رفعش عظيم است. چون كه همين جور است، اين امر رفعش عظيم است. عيبى ندارد. اين منافات ندارد كه حدث نسبت به جنابت كوچكتر بوده باشد و نسبت به رفع آن حدث اعظم بوده باشد حيض.
سؤال؟ كلام در حدث است نه در خبث. دمى كه فرض كنيد انگشت شما مجروح بود چاقو بريد يك خونى در آمد خوب آن دم حيض و نفاس آن اشد است آنها از اين دم. اين معطف است. آنها معطف نيستند. اين يك مطلب ديگر است. كلام ما در خبث نيست. كلام ما در حدث است. كه اين كه حدث الحيض اعظم بوده باشد از حيث حدث بودن از جنابت، اين روايت به اين دلالت نمى‏كند. اين روايت محتمل است و لا اقلّ من الاحتمال است كه چيزى آمد كه برداشتنش مشكل است. عظيم است برداشتنش. شايد به آن لحاظ بوده باشد. وآنگهى هم كسى بگويد نه اعظم است. شارع حكمى را در غير اعظم جعل كرده است كه نمى‏تواند مسح اسم الله بكند. ولكن در محدث اعظم اين حكم را جعل نكرده است. صلاتى كه فرض بفرماييد اهم از صوم است. در صوم صلاة اهميتش بيشتر است از صوم كما فى الرّوايات. اول ما يحاسب بها العبد است يوم القيامه صلاة. مع ذالك شارع او را قضايش را بر حايض واجب نكرده است. امّا صوم را واجب كرده است. با وجود اين كه صلاة اهم است. اين جا فرض كرديم بر اين كه حدث جنابتى كه هست حدث جنابت حدثى است كوچك و حدث حيض حدثى است بزرگ. شارع در حدث كوچك حكمى جعل كرده است كه دست به قرآن نمى‏تواند. الجنب لا يمسح الدراهم. دراهم را مسح نمى‏كند. اين كه حدث مدخليت دارد در ملاك اين حكم، اين كه شارع مى‏گويد الجنب لا يمسح الدّراهم اين كه محدث بودن جنب در اين حكم مدخليت دارد، منكرش نيستيم. بر منكرش ممكن است لعنت بتواند بفرستد انسان. ولكن تمام الملاك محدث بودن است اين را ما نمى‏دانيم. علم غيب نداريم. اين دخليل است. امّا تمام الملاك اين است، اين را ما علم نداريم. در بيّنه اين كه شارع بيّنه را اعتبار كرده است، مى‏دانيم سرّش اين است كه اين كشف از واقع مى‏كند. امّا تمام ملاك حجّيتش كشف از واقع است به نحوى كه اگر كشف از واقعى كه در بيّنه هست، در چيز ديگرى پيدا شد كما اين كه همين جور است. در قول چند نفر...هستند. ولكن انسان ظن پيدا كرد به واقع. آنها حجّت نيستند. اين كه تمام الملاك كشف از واقع بشود اين را نمى‏دانيم در بيّنه. بدان جهت نمى‏توانيم تعدّى كنيم. نمى‏توانيم از خبر ثقه تعدّى كنيم به خبر غير ثقه. ولو همان كشف در او هم باشد. بدان جهت در ما نحن فيه شارع اين حكم را در آن حدث كوچك كه عبارت از جنب است جعل كرده است. شايد در آن حدث بزرگ‏تر كه حيض است جعل نكرده است. چرا؟ چون كه فرض بفرماييد ولو به جهت نكته‏اى كه ممكن است حايض و نفسا اصلاً دست زدن اينها به دراهم كم بوده باشد. اينها محل مردها مبتلا به هستند كه پول دراهم و دنانير آن زمان پولشان همان بود ديگر. بدان جهت جنب شارع نهى كرده است مسح كند. ولكن در زن نه حاجتى نديده است به اين نهى. بدان جهت اين روايت دو تا مناقشه دارد.
اولاً اين است كه اعظميت من حيث الحدث معلوم نيست. ممكن است من حيث امر رفعها باشد.
و ديگرى هم اعظم بوده باشد شايد حكم در اعظم نيست. اين كه شارع در ما نحن فيه ما مى‏گوييم حايض هم مثل جنب است، چون كه مقروص در اذهان است كه اين محرّمات على الجنب اختصاصى به جنب ندارد. اين حايض هم در او شريك هستند.
روى اين اساس است كه تعدّى مى‏كنيم. اين كه مقروص در اذهان اين است، بنا شد اين را شما از من مطالبه كنيد دليلش را كه مى‏آيم انشاء الله. روى اين اساس است. بدان جهت در ما نحن فيه مى‏ماند فرض بفرماييد اسماء الانبيا و الائمه عليهما السلام كه صاحب عروه اينها را لاحق كرده است اسماء الانبيا و الائمه عليهما السلام را. منتهى على الاحوط فرموده است. ظاهراً بر اين كه على الاحوط قيد در اسماء ائمه عليهما السّلام است. و امّا در اسماء الانبيا كانّ در آنجا احوطى نيست. چون كه اين اسماء الانبيايى كه هست، در يك روايتى وارد شده است. و لعلّ آن روايت را تمام مى‏داند من حيث السّند. آن جا اين جور است. در آن روايتى كه محقق روايت 4 است در باب 18 از ابواب الجنابت. قال المحقق و فى كتاب الحسن ابن محبوب عن خالد اين خالد ابن جليل است. برادر اسحاق ابن جليل است. اسحاق ابن جليل از اجلاّ بود كما ذكرنا. ولكن خالد ابن جليل كه برادر او است، اين خالد ابن جليل آن جور توثيقى ندارد. از معاريف هم نيست. ولكن حسن ابن محبوب از اين خالد ابن جليل رواياتى دارد. آن خالد ابن جليل هم نقل مى‏كند عن اب الرّبيع شامى. اب الرّبيع شامى كه هست توثيقى ندارد. روايت من حيث السّند ضعيف است. ولو محقق سندش به كتاب حسن ابن محبوب درست است. چون كه محقق كما اين كه در...به اين كتب سند داشته است و اين كتب در يد محقق بوده است. آن جا دارد فى الجنب يمسح الدّراهم و فيها اسم الله و اسم رسوله. در درهم اسم خداوند و اسم رسول است. اين اسم انبيا را با اين جمع شده است. منتهى ولو در جوابش هم اين است كه لا بعث به، لا بعث جمع عرفى‏اش اين بود كه به خود درهم مسح كند. نه كتابتش را كه سابقاً گفتيم. شايد نظر محقق به اين بوده باشد و كيف ما كان اين روايت من حيث السّند ضعيف است. بدان جهت الحاق انبيا، اسامى انبيا و اسم ائمه عليهما السّلام مبنى بر احتياط است. كسى هم كه جرأت داشته باشد مى‏تواند بگويد احتياط، احتياط مستحبى است دليلى نداريم در اينها. بله يك مسحى كه اهانت بوده باشد او حرام است نعوذ بالله. نه مسح مهانتى نيست. مثلاً فرض كنيد كه يك زنى حايض است. براى او صورتى را نشان دادند كه اين عكس رسول الله (ص) است و تازه كشيده‏اند. اسمش را هم زيرش نوشته‏اند. آن حايض گفت آن عكسى كه هست معرفت داشت. معلوم نيست كه عكس ايشان باشد. امّا اسم ايشان را من مى‏بوسم. اين بوسيدن هتك نيست. بدان جهت اين جور اسم نبى يا اسم امام (ع) را ببوسد اين حرام بوده باشد، اين ممكن است كسى بگويد كه نه دليلى بر حرمت نداريم و اصل جواز. حرمت دليل مى‏خواهد. تعدى هم نمى‏شود كرد از اينها. به آن حسابى كه گفتم ملاكات در يد ما نيست. تمام الملاكات شد آن قاعده. گذشتيم اين را. بعد امر ثانى كه در ما نحن فيه ايشان ذكر مى‏فرمايد، امر ثانى عبارت از قرائت قرآن است. سابقاً گذشت كه جنب مى‏تواند از قرآن بخواند آنى كه مى‏تواند بخواند. الاّ ايشان فرمود الاّ صور عظائم كه عبارت از چهار صورت است كه در آنها سجده واجب است، در آن آيه سجده‏اش كه سوره انّجم است، سوره اقرأ و ربّك الاكرم است، حاميم سجده است. الف و لام حاميم سجده است كه حاميم...تعبير مى‏كنند. الف و لام تنزيل است، كه الف و لام سجده تعبير مى‏كنند. چهار سوره است. سابقاً گذشت. ايشان در آن جا اين جور فتوا فرمود، فرمود آنى كه بر جنب حرام است، خود آيات سجده را خواندن حرام است. و امّا اگر ما بقى آيات را بخواند، سوره سجده خواندن، آن جا حرمتى ندارد. اين جور فرمود. فتوا داد آن جا. فرمود اقوا اين است كه مختص است. حرمت به قرائت آيات سجده و امّا غير آيات اشكالى ندارد. اقوا اين است كه حرمت مختص به او است. اين جا كه رسيد، فرمود بر اين كه بر حايض حرام است قرائت آيات سجده كه چهار آيه است بل صورها على الاحوط. على الاحوط هم ظاهراً ندارد. يادم نيست كه دارد يا ندارد. صور را لاحق كرد به آيات. خوب اين وجهى ندارد. نمى‏شود تفصيل داد. چرا؟ چون كه دليل ما در ما نحن فيه همان دليلى است كه در جنب هم وارد است. منتهى در آن جنب حايض را در بعضى رواياتش ملزم شده است كه حايض و هكذا جنب نمى‏توانند بخوانند. آن كدام روايات بود؟ آن رواياتى است كه الان خدمت شما مى‏خوانم.
يكى از آنها صحيحه زيد شحّام است. در باب 19 از ابواب الجنابت روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن زيد الشحّام عن ابى عبد الله (ع) قال الحايض تقرأ القرآن و النّفسا تقرأ القرآن و الجنب حيضاً اينها مى‏خوانند. در صحيحه زراره دارد بر اين كه روايت چهارمى است و فى كتاب العلل عن ابيه عن سعد ابن عبد الله عن يعقوب ابن يزيد كاتب است رضوان الله عليه. عن حمّاد ابن عيسى عن حريض عن زراره عن ابى جعفر قال قلت له الحايض و الجنب هل يقرأن من القرآن شيئاً؟ قال، نعم. ما شاء الاّ السّجده. سجده را نمى‏توانند بخوانند. حايض و جنب يكى هستند. سابقاً گفتيم اين كه در روايات فرموده است الاّ السّجده سجده را نمى‏توانند بخوانند، مى‏دانيد كه سجده خواندنى نيست. سجده فعل است. اين كه مى‏گويند الاّ السّجده مراد قرائت السّجده است. آن وقت امر مردد مى‏شود كه مراد قرائت آيت السّجده است، يا مراد قرائت صورة السّجده است. بعضى‏ها گفته‏اند كه مراد قرائت صورة السّجده است. و حايض و جنب نمى‏شود صور اربعه را بخواند. بعضى‏ها فرموده‏اند كما اين كه به نظر قاصر ما همين بود كه نه فقط آيات سجده. چرا؟ چون كه اين جا نمى‏دانيم مقدّر آيه سجده است يا صورة السّجده. آنى كه قدر متيقّن حايض و جنب نمى‏توانند بخوانند آيه سجده است. اين قدر متيقّن است. مى‏ماند خود ما بقى آيات. وقتى كه مخصص مجمل شد، الاّ السّجده مجمل شد، در مورد اجمالش كه قرائت غير آيه سجده است، تمسّك مى‏شود به اطلاق و عموم كه اول خواندم. الحايض و الجنب و النّفساء تقرأ القرآن قرآن را مى‏توانند بخوانند. قرآن از سر تا پا قرآن است. مى‏توانند بخوانند. آنى كه قدر متيقّن از اين خارج شده است همان آيه سجده بود. گفتيم صناعتاً اين جور است. ولكن قرينه داريم كه مراد قرائت خود آيه سجده است. آن قرينه چه چيز است؟ كدام قرينه داريم كه مراد قرائت خود آيه سجده است، عرض مى‏كنم در باب سجده تلاوتى كه واجب است، در آن جا اين جور سؤال كرده است از امام (ع) كه صحيحه عبد الله ابن سنان است. در آن صحيحه عبد الله ابن سنان اين جور است. از امام (ع) مى‏پرسد يابن رسول الله كسى سجده را شنيده است. چه كار بكند؟ امام (ع) در جوابش فرمود به او واجب نمى‏شود شيئى، در جلد 4 وسائل است. در جلد 4، باب وجوب سجود التّلاوة على القارى و المستمع سجود تلاوت واجب است بر قارى و مستمع دون السّامع. بر سامع واجب نيست. روايت اولى است. محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم عن محمد ابن عيسى ابن عبيد عن يونس ابن عبد الرّحمان عن عبد الله ابن سنان جليلٌ عن جليل قال سألت ابا عبد الله (ع) عن رجلٍ سمعت سجدة تقرأ شنيد سجده را كه خوانده مى‏شود قال لا تسجد الاّ ان يكون...لقرائته. سجده نكند مگر اين كه گوش داده باشد. يعنى سماع موجب نيست...و استماع موجب است وجوب سجده را. خوب اين مال آيه سجده است. و الاّ انسان به ساير آيات گوش داد. سجده واجب مى‏شود؟ ساير آيات سوره حاميم را گوش داد. سجده واجب مى‏شود؟ اين معلوم مى‏شود مراد از سجده چه چيز است. همان آيه سجده است. اين جا هم همين جور قرينه است ديگر. اين قرينه كه اين جور گفت. گفت بر اين كه سألت ابا عبد الله (ع) ان رجلٍ سمعت سجده تقرأ. سجده خوانده مى‏شود. آن روايت هم گفت كه لا تقرأ السّجده الحايض و النّفسا و الجنب لا تقرأ. اينها قرائت نمى‏كنند سجده را. همان آيه سجده است. يك چيز ديگرى بگويم. اگر اين سجده را در اين روايات لا تقرأ حمل كرديد به سوره ما دليلى نداريم كه آيه سجده را خواندن حرام است بر جنب و بر حايض. ديگر دليل ندارد. فقط سوره را خواندن حرام مى‏شود. سوره اسم است. از اول تا آخر سوره است. مثل قرآن نيست كه به يك آيه هم قرآن اطلاق مى‏شود. سوره اطلاق مى‏شود به مجموع. فرق است ما بين قرآن و سوره كه سوره هم اطلاق مى‏شود به بعضش و هم اطلاق مى‏شود به كلّش. سوره الرّحمان اين جور نيست. سوره الرّحمان به همه‏اش اطلاق مى‏شود. شما دو آيه خوانديد نمى‏گويند سوره الرّحمان را خواند. مى‏گويند دو آيه از سوره الرّحمان را خواند. اين جور است يا نه؟ اگر روايت اين است كه الجنب لا تقرأ السجده يعنى صورة السّجده. سوره سجده را نمى‏تواند بخواند. خوب نمى‏تواند بخواند. اين دلالت نمى‏كند كه آيه سجده را نمى‏تواند بخواند. چون كه آيه كه سوره نيست. همه سوره را نمى‏تواند بخواند.
سؤال؟ سوره اسم بر مجموع است. شما از اول سوره دو آيه خوانديد، مى‏گويند سوره الف و لام...را خواند؟
سؤال؟ در جايى كه مجموع منهىٌّ عنه بوده باشد با مأمور به فرقى ندارد. نمى‏بينيد فقها را كه مى‏گويند تصوير كشيدن انسان يا حيوانى را انسان تصويرش را بكشد حرام است. مشهور ملتزم به حرمت هستند. مى‏گويند نصف بكشد عيبى ندارد. اين از كجا در آمده است؟ اين كه روايت ندارد كه نصف بكشى عيبى ندارد. تمام بكشى عيب دارد. اين سرّش اين است كه من صوّر صورتاً معنايش اين است كه آن صورت، صورت آن مجموع باشد. آن تمام صورت بوده باشد. بدان جهت وقتى كه تا گردن يك خورده پايين‏تر كشيد ولو تصوير كرد با قلم، اين صورّ صورتاً نيست. نصف صورت است اين. اين ظاهرش اين است كه آن صورت را وجود نقشى به او بدهد. آن وجودى كه در خارج است، به او صورت نقشى بدهد. كه كلّ يوم القيامه عن...فيها و ليس بنافخٍ. اين جور مى‏گويند. روى اين حسابى كه هست مى‏گويند نصف كشيدنش عيبى ندارد. يك وقت انسان نصفه‏اى مى‏كشد كه نگاه بكند مى‏گويد كه نه آقا نشسته است. همه وجود را نشان مى‏دهد. وقتى كه ايستاده است. ولكن پاها كه نيفتاده است توى عكس. نكشيده است پاها را. روى دو زانو نشسته است. عرفاً مى‏گويند تمام صورت است. آن جايى كه تمام صورت صدق نكند بعض بوده باشد، عيبى ندارد. چرا؟ چون كه نهى از تصوير مجموع است. اين جا هم نهى از خواندن سوره است. سوره اسم بر مجموع است. وقتى كه قرائت مجموع حرام شد، قرائت بعضش دليل نداريم حرام است. مثل كشيدن...روى اين حساب،
سؤال؟ اين جور كه مى‏فرمايد با اين درست نمى‏شود. صورت اسم بر مجموع است. سوره هم اسم بر مجموع است. و منهنا گفته‏ايم اگر يادتان بوده باشد در بحث جنابت گفتيم اگر بنا بوده باشد اين آيه اين سجده را حمل به سوره سجده بكنيد، قرائت آيه سجده حرام است بر جنب، بر اين دليل نداريم. بله آيه سجده بخواند، سجده بايد بكند. امّا بشنود بايد سجده بكند. امّا حرام است جنب بخواند ديگر دليل نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه مراد از اين سجده به قرينه آن روايتى كه گفتيم، قطع نظر از آن روايت آيه سجده قطع نظر از او كلام مجمل مى‏شود، و مجمل كه شد تمسّك به مطلقات مى‏شود. فقط خواندن آن سوره‏اى كه هست بر حايض حرام است. و الحمد الله ربّ العالمين.