جلسه 14

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس:درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 14 آ
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذبالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم صاحب العنوان از صور ثلاث متعرض شده است. صورت اوليى كه هست اين است كه اگر مضاف را بريزند به كُر اين كر از اطلاق خارج بر اضافه بشود، استهلاك. يعنى قبل از اينها ماء المضاف مستهلك بشود قبل از استهلاك خارج بشود به اضافه و بعد استهلاك حاصل بشود در اين صورت ايشان حكم فرموده است بر اين كه اين مائى كه هست محكوم به تنجس است. در صورت ثانى كه صورت ثانى از صورت ثالث است، اين است كه مضاف متنجس را بريزند به ماء المعتصم، ماء معتصم كر و اين استهلاك اين استهلاك و اطلاق به اضافه هر دو در آن واحد بوده باشد. در آن واحد استهلاك به اضافه حاصل بشود. در اين صورت فرموده است كه حكم به تنجس خالى از وجه نيست در اين صورت ولكن مشكل است كانا در اين صورت مى‏شود به اصالت الطهاره رجوع كرد. قليل بر تنجس اشكال دارد. تمام كانا نمى‏شود.
ما در اين صور ثلاث كه عرض كرديم كلمات را ذكر مى‏كنيم. اكثر اونهايى كه يعنى بعضى از علمايى كه متعرض شده‏اند اونها در صورت ثالثه خدشه كرده‏اند كه فرض ثالث كه صورت ثانيه‏اى در اون ره است تصويرش امكان ندارد. تصويرش را اينجور فرمود كه مضاف متنجس را بريزند به ماء معتصم و خارج بشود ماء مطلق از اطلاقش با اون استهلاك مضاف در آن واحد. در آن واحد هم استهلاك حاصل بشود يعنى اون آنى كه استهلاك حاصل مى‏شود استهلاك به مضاف در همان آنى كه هست در همان آن مضاف حاصل بشود. كانا كه ايشان مى‏فرمايند حكم به تنجس خالى از اشكال نيست وجهى كه در نظر ايشان بوده است اين است، وجهه و نظر صاحب الربوبه. وجهش اين است كه اون آنى كه اين آب مضاف شد در اون آن يعنى مضاف قليل شد، در اون آنى كه اين ماء مطلق مضاف جديد شد، مضاف متنجس اولى در اون آب باقى نمانده است. چون كه استهلاك با اين مضاف دفعتا حاصل شده است پس در اون آنى كه ماء مطلق به ماء جديد مبدل شد در اون آن مضاف اولى باقى نمانده است كه متنجس است تا اين مضاف فعلى را كه مضاف جديد است او را نجس بكند.
و ظاهر ادله‏اى كه در تنجس المضاف بود، يعنى اونى كه حين وقوع نجس، در حين وقوع نجس كه نجس اون آنى كه مى‏افتد، اصابت مى‏كند در اون آن ملاقات اگر شيى مضاف شد اون وقت اون نجس او را نجس مى‏كند. اين مايع ولو در اون آنى كه مضاف جديد مى‏شود ماء مطلق نيست ولكن در اون آن ملاقات با نجاست ندارد، چون كه در همان آن مضاف اولى كه نجس بود، مستهلك شده است و منهدم شده است. پس اين مضاف جديد لم يلاقى... كان مرحوم سيد بر اين است بدان جهت مى‏فرمايد حكم به نجاست متنجس مشكل است. پس بدان جهت رجوع به قائده كل شى طاهر كان مى‏شود. و اين اكثر آقايان كه عرض كرده‏اند فرموده‏اند كه اين فرض، فرض ممكنى نيست، فرموده‏اند به جهت اين كه اين ماء مطلق بخواهد مضاف جديد بشود، مضاف جديد بشود در اون آن استهلاك و استهلاك هم حاصل بشود اين دو تا غير معقول است. استهلاك كه حاصل مى‏شود اين فرع بر اين است ماء بر اطلاقش باقى بماند تا استهلاك معطل بشود. بايد ماء اولى كه ماء معتصم است در اطلاقش باقى بماند تا مضاف مستهلك بشود در او. پس فرض استهلاك مضاف، فرض بقاء مطلق است، ماء مطلق باقى است. و حال اين كه فرض شده است در همان حال استهلاك كه مهدد مى‏شود در اون آن اين ماء مضاف است، مطلق نيست. پس بايد ما ملتزم بشويم در اين صورت سوم، صورت ثالثه كه صورت ثانيه آن است به وصف متضادين بر ماء كه هم مطلق بشود تا
استهلاك مضاف بشود. در اون آن استهلاك و هم مضاف بشود كه فرض شده است كه در اون آن استهلاك مضاف است. و من المعلوم وصفين ضدين نمى‏تواند در ماء جمع بشود در آن واحد.
مرحوم نايينى و بعض ديگر صورت اولى در عبارت اين وجه كه صورت ثانيه‏اى از صور ثلاثه است او هم محال است تصويرش مثل صورت ثالثه است فرقى نمى‏كند. و الوجه فى ذالك، اين كه مضاف را ريختيم و ماء مبدل به مضاف شد، ماء مبدل به مضاف شد ثم اون مضاف ملقى مستهلك شد اول مائى را كه ريختيم از اول خارج به اضافه شد، و بعد از خارج شدن از اطلاق به اضافه اين مضاف در اون مستهلك شد اينجور فرض كرديم در صورت اولى. اين غير معقول است. چرا؟ براى اين كه فرض استهلاك بعد است فرض استهلاك به بعد يعنى استهلاك اين مضاف، مضاف متنجس در ماء مطلق بعد از، بعد حاصل شده است. اول اون ماء مطلق مضاف شده است. استهلاك مضاف اول لازمه‏اش اين است كه اون ماء فى، اون ماء معتصم اين در استهلاك ماء مضاف بشود. كه استهلاك كه حاصل مى‏شود در مضاف اولى بايد اون اولى ماء مطلق بوده باشد تا اون اولى ماء مطلق بوده باشد تا اون مستهلك بشود در او، استهلاك انهدام موضوع است. و فرض اين است كه قبل از اين كه مضاف مستهلك بشود او از اتلاف خارج شده است. پس فرض استهلاك در مضاف ملقى، اون مضافى را كه ريخته‏ايم فرض او اين است كه از استهلاك بايد مطلق بشود و حال اين كه ملق فيه قبل از اين كه اين استهلاك بشود از اطلاق خارج شده است. اين دو تا با همديگر جمع نمى‏شود و به عبارت واضحه ما مراد از استهلاك مضاف اين است كه اون مضاف منتشر بشود در اجزاء مائى كه ملقى فيه است و منتشر در اجزاء او بشود وقتى كه منتشر شد ديگر او صورت اولى عرفا باقى نماند. اينجور گفتم ديگر استهلاك انهدام موضوع است.
ممكن است بر اين كه آب كرى باشد يك مقدار متنجسى را بريزيم در اين آب كر چون كه اين ريخته مى‏شود در اين آب، همه را گل آلود بكند، همه را مضاف بكند. وقتى كه ديگر اين گل منتشر شد در اين آب اون اجزاء ترابيه بخوابد در آب، زير آب بخوابد اين آب، آب مطلق بشود. اين ممكن است. اين ولكن اين استهلاك نيست، اين ته نشستن است. گلى كه ريخته بوديم ته نشسته است اجزاء ترابيه‏اش، همه‏اش هم شده ماء مطلق. اين را كسى نمى‏گد محال است. وراد استهلاك مضاف به اون معنايى كه سابقا گفتيم، منهدم بشود و ان اون استهلاك در ماء مطلق كه ماء را قبل از استهلاك به اضافه خارج بكند بعد مستهلك بشود او را ايشان مى‏فرمايد، مرحوم نايينى مى‏فرمايد ممكن نيست. براى آنكه اگر مضاف را ريختيم اگر استهلاك هنوز حاصل نشده است او مضاف شد ملقى فيه. فرض استهلاك در مضاف اول اين است كه بايد آب مطلق در ملقى فيه در اطلاقش باقى بماند تا اين در او معدوم بشود. و فرض اين است كه كه فرض مى‏كنيد كه در استهلاك اون مضاف شده است، پس اين ممكن نيست در اين كه صورت ثانيه هم مثل صورت ثالثه‏اى كه ايشان فرموده است ممكن نيست. عرض مى‏كنم بر اين كه صورت ثانيه بله، قابل تصوير است در بعضى موارد. مى‏شود در بعضى موارد يعنى در بعضى فروض تثبيت كرد. و اون اين است فرض كنيم اون مائى كه هست بيشتر از كر است. مثلا فرض كنيم يك كر يا دو كر او. مضاف متنجس را صورت ثانيه‏اى، از صور ثلاثه‏اى كه مى‏شود او را مى‏گويم مضاف متنجس را ماء ريختيم تو اين آبى كه كرين يا كر به مثل است. مقدارى از اين آب از اطلاق به اضافه خارج شد به واسطه اون مضافى كه ريخته بوديم. شيره متنجس را ريخته بوديم يا فرض كنيد سركه متنجس را ريخته بوديم بله در اين صورت اون مقدارى از اين آب از اطلاقه به اضافه خارج شد ولكن مابقى ديگر كه به اندازه كر است، به اندازه كر است در اطلاقش باقى است، براى اين كه دفعتا استهلاك نمى‏شود. بعد كه اين توجه كرديد، بعد كه اين منتشر شد، هى ماند، هى ماند، ماند تمام مضافى كه هست تمام ماء را مضاف كرد. تمام مائى كه هست در تمام الاماء مستهلك شد و به واسطه ماء تمامى ماء به اطلاق برگشت ماء مطلق شد. يعنى اون مقدارى هم كه مضاف شده بود از اين آب، اون مقدارى كه مضاف شده بود او هم برگشت ماء مطلق شد. اينجور عرض كردم؛ ماء را فرض مى‏كنيم بر اين كه كر يا نصف كر است، مضاف را كه ريختيم اون نصف كر يا دو كر اگر بود يك كرش را از اطلاق به اضافه خارج كرد، هنوز مضاف اول هم مستهلك نشده است.
بعد به مرور زمان چون ديگر هم داريم و يك كر ديگر موجود است اين مقدار از مائى كه مضاف شده بود با اون مضاف اولى كه منتشر شدند، مخلوط شدند، همه ماء، شد ماء مطلق. كه استهلاك بعد از اين كه استهلاك مضاف اول بعد از اين كه ملقى فيه مضاف شد حاصل شد. منتهى اون ملقى فيه بعدش مضاف شده بود قبل از استهلاك و بعد از استهلاكى كه هست همه ماء، ماء مطلق شد، و به عبارت ديگر اگر بخواهيم بگوييم كه ملقى فيه همه‏اش خارج شد از اطلاق به اضافه بعد مضاف اول مستهلك شد اين فرض، فرض ممكنى نيست كما اين كه مرحوم نايينى فرموده است و اما در عروه كه اين فرض را بخصوصه فرض نكرده است، ملقى فيه را به اضافه، بله توجه كرديد، ملقى فيه را از اطلاق خارج كرد، همه‏اش را يا بعضى‏اش را. وقتى كه همه‏اش يا بعضى‏اش را، عبارت هر دو تا را مى‏گيرد يك فرضش ممكن است بعضى‏اش را از اطلاق به اضافه خارج بكنند و بعد به مرور اين بعض با اون مضاف اول مستهلك بشوند در اون مابقى مائى كه هست و همه ماء، ماء مطلق بشود اين فرض ممكن است.
على هذى الاساس در بعضى صورش حكم مى‏شود بله به تنجس جميع، اون در جايى است كه فرض بكنيد يك كرى بيشتر بود يا يك كر بود. مضاف را ريختيم به او بعضى، اين كر را، توجه كرديد يا اگر از كرى بيشتر بود اون مقدارى را از اطلاق به اضافه خارج كرد، كه ما بقى كه مانده است قبل از استهلاك به ماء مطلق به اندازه كر نيست بعد اين مضاف مستهلك در جميع شد، جميعش ماء مطلق شد، حكم به تنجس مى‏شود ديگر، چون وقتى كه مضاف را ريختيم بعضش را مضاف كرد، بله اون بعض مضافى كه هست به ملاقات اون مضاف اولى نجس مى‏شود چون كه اون مستهلك نشده. و مابقى هم چون كه دور از كر است همه ماء نجس مى‏شود و اطلاق بعضى كه همه ما بعد خارج مى‏شوند و مطلق مى‏شوند از صورت اضافه خارج مى‏شوند و استهلاك حاصل مى‏شود او به درد نمى‏خورد ماء را پاك نمى‏كند، چون كه كمتر از كر بود. نمى‏دانم تنوانستم برسانم يا نه؟
فرض صاحب العروه اگر اين بوده باشد كه تمام ملقى فيه خرج ان اطلاق الى الاضافه قبل از اين كه مضاف اول مستهلك بشود و بعد مضاف اول مستهلك بشود اين اگر بوده باشد اين اشكال مرحوم نايينى اصلا درست نيست. چون استهلاك اين مى‏شود كه مابقى ماء، بله در اطلاق باقى بماند، ماء در ملقى فيه باقى بماند تا اين مستهلك بشود در...
و به ماء اين كه مضاف شدن ملقى فيه قبل از استهلاك است اين نمى‏شود دو تا با همديگر جمع نمى‏شود. و اما اگر مراد صاحب اين بوده باشد كه مضاف را ريختيم عادتا هم همين جور است، وقتى كه مضاف را مى‏ريزيم، تپه كه نمى‏شود، همان جايى كه ريخته است همانجا را تغيير مى‏دهد. مضاف مى‏كند. بعد شى فشى چون كه آب خيلى است مابقى جاهاش در اطلاقش باقى مانده، مضاف منتشر مى‏شود چون كه نصبت به آب كم است، آب فرض بفرماييد در اين صورت بله، ملقى فيهى كه هست اين در اون منتشر مى‏شود تمامى ماء، بعدا مى‏شود ماء مطلق. ولكن حكم به متنجس مى‏شود، چرا؟ چون كه اون مقدارى را كه اول تغيير داد و مضاف كرد اون مابقى كمتر از كر است در فرض سابق. اون مابقى كمتر از كر مى‏شود او هم نجس مى‏شود. مقدارى را كه ريخته‏ايم و مضاف كرده است او را اون مقدار كه نجس است و مضاف هم كه مستهلك نشده مابقى هم كه در اطلاقش باقى است كمتر از كر است به ملاقات مضاف متنجس نجس مى‏شود، بله محكوم به نجاست مى‏شود. ولكن فرضش ممكن است كه لو اوقى فى كره مضاف را فخرج ان اطلاقى اضافى يعنى بعد از خرج ثم الاستهلك اين مضاف اول. استهلك چون كه تمام آب، بقيه آب هم منتشر شد مستهلك شد. اين فرضش، فرض ممكنى است. عيبى ندارد. ولكن حكم متنجس ميشود. مگر در آن صورتى كه شايد از روايت خارج است كه مابقى كه هنوز مضاف نشده است، قبل از استهلاك، او به مقدار كر باشد خودش. آنهم خارج از فرض عروه است. فرض عروه اين است كه در كر ريخته‏اند خارج از اضافه است. بعد مستهلك شد. يعنى منتشر در تمامش شد خود مضاف، مستهلك شد. حكم متنجس مى‏شود. چون بقيه‏اش ماء قليل بوده است به ملاقات نجس، نجس شده است.
اين فرض ثانى كه تصويرش ممكن است و خارجا هم همينجور است. چون كه مضاف را كه القاء كرده‏اند به آبى، آب كرى، آب كر را تغيير داد مضاف كرد، همه را يكدفعه مضاف نمى‏كند. شى‏ء فشى‏ء مى‏كند. مقدارى را مضاف مى‏كند بعد خودش هم اگر مستهلك بشود چونكه بقيه ماء مطلق در او منتشر شد، ماء مطلق شد، فايده‏اى ندارد چونكه او كمتر از كر است و كمتر از كر بودن فايده‏اى نميدهد.
و اما صورت ثانيه‏اى كه در عروه صورت ثالثه ميشود. مرحوم حكيم فرموده است كه نه. اين اشكالى شده است، اين فرض فرض ممكنى نيست، اين فرض فرض ممكن است. ايشون فرموده است كه كانه استهلاك دو تا قسم دارد. يك قسم از استهلاك اين است كه شى‏ء منتشر بشود در اجزائش، در اجزاء الماء و اطلاق بشود بر مجموع منتشر و منتشر فيه كانه ماء مطلق. كه اين را مى‏گويند استهلاك انتشاريه كه اجزاى شى‏ء منتشر ميشود. اين يك قسم از استهلاك است كه استهلاك انتشارى است. يك استهلاك، استهلاك انتشارى نيست. استهلاك عبارت از اين است كه آن را كه ريخته‏ايم توى آب، اون منعدم شده است. منعدم به اين، توجه كرديد، انعدام ممكن است به واسطه خاصيت بشود. نه اينكه اجزايش منتشر در آب شده است و ديگر اون معدوم شده است. نه اينجور نيست. در اين فرض تبديل بالخاصيت است. در علم شيمى چه جور كه دو تا جسم، دو تا مايع، ربما به همديگر مى‏رسند يك شى‏ء ثالث مى‏شود. اصل تاثير و خاصيت است. دو تا شى‏ء را وقتى كه به همديگر رسيدند و مخلوط شدند ميشه شى‏ء ثالث. شى‏ء اول منعدم ميشودها. شى‏ء اول منعدم ميشود و لكن شى‏ء ثانى را مبدل به شى‏ء آخر مى‏كند. اينجا هم همينجور است. ممكن است از اينجور بوده باشد، تاثير بالخاصيه بشود. مضاف را در كرى ريختيم، تاثير بالخاصيه كرد. يعنى هم ماء از اطلاق به اضافه خارج شد. اضافه نه اينكه معنايش اين باشد كه منتشر شد در آب و آن را تغيير داد. نه. آب را خاصيت گذاشت. آب را مبدل كرد به شى‏ء ديگرى. در آن آنى كه آب را مبدل به شى‏ء ديگر كرد، در آن آن هم خودش كه معدوم شده. مضاف معدوم شده. و كه گفته است در اينكه در استهلاك اعلام موجوس در اعلام موجود بايد فرض بفرمائيد آب بوده باشد كه در آب بايد مستهلك بشود. يعنى در آن استهلاك هم بايد آب بوده باشد در آن فيه. اين معتبر نيست. چونكه در استهلاك هم انهدام موضوع است. مضاف اولى به استهلاك منعدم ميشود. در آن آن استهلاك اين آب شى‏ء ديگرى، شى‏ء ثالث شده است. اين تاثيرش هم تاثير خاصيت است. در استهلاكى كه در او استهلاك بنحو تاثير بالخاصيت است باقى ماندن آب در اطلاقش معتبر نيست. كه بايد آب در اطلاقش باقى بماند تا اين مستهلك بشود در او. در استهلاك انتشارى است كه بايد آب در اطلاقش بماند تا استهلاك محقق بشود.
و اما در استهلاك بالخاصيه ممكن است به استهلاكى كه هست در همان آن استهلاكى كه هست در همان آن، ولو قبل ميشود، چونكه از قبيل علت ميشود. چون اصابت به ماء كه كرد در همان آن استهلاكى كه هست، در همان آن استهلاك، آب را عوض بكند جسم آخر بكند. استهلاك محقق ميشود. يعنى خودش منعدم ميشود، خود اون مضاف اول. و اون آب ثانى را مبدل مى‏كند به شى‏ء آخرى. اين امرش ممكن است.
اين فرمايشى كه ايشون فرمودند اين دو تا اشكال دارد. اشكال اول اين است كه ما سابقا عرض كرديم استهلاك به معناى انعدام موضوع نيست. اين توجيهى كه اگر ايشون بكند بنابر اون توجيهى كه استهلاك را توجيه كردند كه انعدام موضوع است، مثل استحاله موضوع از بين ميرود بنابر او صحيح است كه بگوئيم بر اينكه بعله، خودش معدوم شده، شى‏ء ثالث، آب را هم شى‏ء ثالث كرده است. و اما بناء على ما ذكرنا كه گفتيم در موارد استهلاك عرفا بنظر غير المسامحين العرفى، اون مستهلك، مضاف مستهلك موجود است در آب. منتهى لقلته تابع ماء است. رواياتى كه وارد شده بود در كر كه در او بول مى‏كند دواب و كلاب، اگر بپرسيد ميگويد بول هم اينجا هست، منتهى تبعيت حكمى به آب دارد. از آن روايات استفاده كرديم كه اگر مضاف يا عين النجس تبعيت بنحوى بوده باشد بلكه آب را تغيير ندهد، آن تبعيت حكمى به آب پيدا مى‏كند. پس در اين ادله (قطع صداى نوار)
طرف ب نوار
خود ايشان فرض كرده است آب در آبى باقى نمانده است، شى‏ء ثالثى شده است كه ادله مائى طلب فيه الكلاب تبول فيه الدواب و امثال ذلك، تدع فيه الدم و امثال ذلك نمى‏گيرد اينها را. بدون جهت اين محكوم ميشود فرض بفرمائيد به تنجس، بعله، در ما نحن فيه، آن ادله‏اى كه دلالت ميكرد به استهلاك پاك ميشود، آن ادله ما نحن فيه را نمى‏گيرد. حكم ميشود به تنجس ماء.
اين اولا. و ثانيا اين است كه استهلاك وقتى كه ما مضاف را مى‏ريزيم در آب كه تاثير بالخاصيه هم كرده باشد تاثير بالخاصيتش كه دفعى نمى‏تواند بشود. بايد تدريجى بشود. چونكه آن مضافى كه ريخته ميشود بعضى از اجزاء مضاف اول به آب مى‏رسد. خوب اين اجزاء بايد بعض آب را تغيير بدهند. بعد باز مضاف ريخته ميشود. بعد آنى كه مى‏آيد يك مقدار ديگر آب را تغيير ميدهد. ولو بالتاثير بالخاصيه. وقتى كه اينجور شد، پس مضاف وقتى كه اولى رسيد، مقدارى رسيد، مقدارش را تغيير داد، اون مقدار، مقدارش به اضافه خارج شده است، قبل از استهلاك تمام مضاف. قبل از استهلاك تمام مضاف يك مقدارش از اضافه خارج شده است. بعد كه بقيه مضاف مى‏رسد به آب و منتشر در آب مى‏شود تأثير مى‏كند و به خاصيت آب را تغيير مى‏دهد اين استهلاك بعد خروج بعض الماء الاضافه اين استهلاك بعد مى‏شود. فرض اين معنا كه استهلاك در مضاف اولى با اضافه ماء ثانى هر دو در آن واحد شده است اين فرض طفره است. اين استهلاك بايد تدريجى، اين تأثير بايد تدريجى بشود ولو تأثير بالخاصيه هم بوده باشد، فصولش در آن واحد استهلاك بشود و در آن واحد ماء از اتلافش به اضافه خارج بشود اين معنا درست به ظاهر درست نمى‏ياد، درست هم دربياد و فرض هم بكنيد تأثير خاصيه را به اون فرضى كه ايشان فرموده، ادله‏اى كه دلالت مى‏كرد ما را در وقوع نجس اوالمتنجس ما را توجه كرديد، ضرر نمى‏رساند اين صورت را نمى‏گيرد. پس ملخص از اما ذكرنا اين شد، صور ثلاث، صورت اولى در فرض، فرض صحيحى است. صورت ثانيه‏اى كه صورت اولى است اون هم على بعض الوصول صحيح است به اون وضعى كه عرض كرديم.
اما صورت ثالثه‏اى كه ايشان مى‏فرمايد اين صورت ثالثه صورت درستى نيست و در اين صورت حكم به تنجس ماء مى‏شود، لنا ذكرنا اين كه بله اگر بقيه مائى كه از اطلاق به اضافه خارج نشده‏اند اونها كمتر از كر بوده باشند، توجه كرديد، كمتر از كر بوده باشد. اين در صورت ثانى، در صورت اولى صحيح بود فرضش را كرديم منتهى چون متنجس شد.
و اما در صورت ثالثه. استهلاك با... هر دو دفع تنهاست. اين فرض ممكنى نيست. بله فرضى هم اگر بشود كما اينكه اشاره كرديم آن ادله‏اى كه دلالت مى‏كرد ما را بر نجس را متنجس در ماء كر معتصم ضررى نمى‏زند، او اين صورت را نمى‏گيرد. اين در صورتى است كه بعد الاستهلاك، ماء، ماء مطلق بوده باشد و ادله كر يا جارى او را گرفته باشند و حكم بشود به تبعيت حكمى و در اين صورت تبعيت حكمى نيست در فرضى كه ايشون مى‏فرمايد.
بعد مرحوم سيد آخرين مسئله‏اى را كه در باب مضاف باقى مانده است در فصل مضاف، او را مى‏فرمايد. مى‏فرمايد بر اينكه اگر كسى مضافى داشته باشد كه مثلا فرض كنيد مثل يك كاسه زهل دارد، از آنى كه خيلى شل است ولكن آب بهش اثر نمى‏كند، و خودش هم مضاف است، پاك است. ايشون مى‏فرمايد بر اينكه، آب ديگر هم مكلف فرض كنيد ندارد. كه اگر بخواهد وضو بگيرد يا غسل بكند بايد با همين چيز وضو بگيرد و غسل بكند. ايشون مى‏فرمايد بر اينكه اگر وقت نماز سعه داشته باشد بايد صبر بكند تا اين گل ته بنشيند، آب آب مطلق بشود كه پاك است. و بعد با او وضو بگيرد يا غسل بكند و نماز را بخواند. و اما اگر ضيق الوقت باشد به نحوى كه اگر صبر بكند تا اين ته نشين بشود وقت نماز مى‏گذرد ولو بعضى از طاعاتش، توجه كرديد، فوت مى‏شود و خارج از وقت ميشود، در اينصورت مى‏فرمايد و يتمم و يصلى. تيمم مى‏كند و نماز مى‏خواند. بعله. ايشون فرق مى‏گذارد مابين سعه وقت و ضيق الوقت. مى‏فرمايد بر اينكه در سعه وقت چونكه ماء صدق مى‏كند وقت سعه است ديگر، شش ساعت مانده است تا غروب شمس، و اين هم فرض كنيد تا نيم ساعت ديگر آب ميشود، ته نشين مى‏شودو آب مى‏شود، صدق مى‏كند بدان جهت... واجد الماء است، واجد بايد وضو بگيرد يا غسل بكند. و اما در ضيق الوقت صدق مى‏كند فاقد الماء و وظيفه‏اش يتيمم، تيمم مى‏كند.
مرحوم حكيم در مستمسك در ذيل فرمايش ايشان اينجور فرموده‏اند. فرموده است اين حرف مبتنى است بر اينكه صبر بكند تا اين ته نشين بشود يا نه، اين مبتنى بر اين است كه فلم تجدوا كه در آيه مباركه است، مراد عدم وجود الماء است؟ فلم يجد المائا يعنى فلم موجودا، اين است؟ يا فلم تجدوا مائا يعنى لم تتمكنوا من الماء. تمكن از ماء نداشته باشيد. عدم وجدان الماء به معناى عدم الوجود الماء است يا به معناى عدم تمكن عن الماء است؟
اگر مراد از لم تجدوا عدم تمكن من الماء بشود فرمايش صاحب عروه تمام شد. چون در سعه وقت تمكن من الماء است. ولو در سعه وقت، آب موجود نيست، موجود فعلى مضاف است. و لكن متمكن از آب هستم. مى‏توانم آب را تحصيل كنم. و در سعه وقت وظيفه اين است كه بايد آب تحصيل كنم. بعله. شرط وضو موجود است، موجود الوضوء، اشتراك الوضوء، تمكن از آب است. و اما اگر مراد از عدم فلم تجدوا مائا، عدم وجود ماء بشود، فرقى بين سعه وقت و ضيق الوقت ندارد. فلم تجدوا مائا صدق مى‏كند فعلا. يعنى الماء فعلا ليس بموجود. وقتى كه ماء فعلا موجود نشد بدان جهت فرقى نمى‏كند وقت سعه باشد يا ضيق باشد، بايد در نحن ما فيه، ميشود تيمم كرد. چون كه ماء موجود نيست. اين را هم مرحوم حكيم فرموده است.
ظاهرا در ما نحن فيه حرف صاحب العروه درست است نه فرمايش ايشان. چون در موقعيت اضطرارى كه يكى هم صلاة تيمم است اين حرف هست كه آيا معمول باضطرارى آنوقتى معمول ميشود كه انسان در تمام الوقت معمول باختيارى نبوده باشد. اينكه فلم تجدوا مائا يعنى به صلاة مع الوضوء متمكن نبوده باشيد، آيا در تمام الوقت متمكن نبوده باشيد؟ يا ولو فى وقت بعض. اين يك حرفى است درباب تيمم هم عنوان شده است. انشاء الله مى‏آيد. آيا آنى كه موجود است لباب تيمم الصلاة او عدم التمكن عن الصلاة عن الماء و طهارة الماء فى تمام الوقت يا موضوع اين است كه ولو فى بعض الوقت متمكن نبوده باشيد. اين را بگويم انشاء الله خواهد آمد بحث خواهيم كرد. و لكن اينقدر بدانيد كه ماء بوده باشيم و قاعده اوليه، مقتضاى ظهورش تا به معمول اضطرارى عدم تمكن الوقت است كه انسان به معمول اختيارى در تمام الوقت متمكن نبوده باشد. سرش هم اينه. چون كه شارع تمام آنى را كه از من مى‏خواهد تمام افراد صلاة ظهر و عصر مع الوضوء را نمى‏خواهد. طبيعى صلاة را،صرف وجود الصلاة را، طبيعى الصلاة صرف وجودش را، صرف وجود را طبيعى الصلاة مع الوضوء را مى‏خواهد. يعنى از اول ظهر تا غروب الشمس. اين معمول است. ديگه طبيعى الوجود معموله. و انسان ولو فى بعض الوقت متمكن بوده باشد بر وضو به اين صرف الوجود قدرت دارد. بدين جهت ظاهر كتاب اين است كه معمول به اختيارى را بايد اتيان كند.
پس دليل ديگر كه مى‏گويد اگر متمكن معمول باختيارى نشديد فلان شى‏ء را بياوريد، يعنى به آن صرف الوجود اگر متمكن نشديد. معنايش اضطرار در تمام الوقت مى‏شود. قاعده اولى و ظهور اولى اينه. منتهى در بعضى موارد ممكن است كه نه، شارع بگويد كه نه، عدم تمكن فى در ما نحن فيه كه با اين آب بايد در سعه وقت در بشود تا اين وضو گرفت، معنايش اين مبتنى بر آن مسئله است. اگر گفتيم بر اينكه اضطرار در تمام الوقت معتبر است در صلاة مع التيمم، توجه كرديد، در صلاة مع التيمم كه هست، در صلاة مع التيمم اضطرار فى تمام الوقت معتبر است. آنجا بايست در سعه وقت من بايد صبر بكنم. چرا؟ چونكه من اضطرار ندارم در ترك صلاة مع الوضوء. چه بگوئيم كه مفاد آيه مباركه اين است كه آب نباشد يا متمكن از آب نباشيم. اگر در تمام وقت آب نيست، اينجا كه آب هست. نيم ساعت ديگر اين ميشه آب، مامور به اضطرارى گفته است كه آب نشد، يا در تمام وقت از آب متمكن نشديد، فرقى نمى‏كند. بايد صبر كرد.
و اگر فرض كنيم كه گفتيم نه، در اينجا اضطرار فى بعض الوقت كافى است، ميشود صبر نكرد و در سعه وقت هم تيمم كرد. چرا؟ ولو معناى فلم تجدوا مائا، يعنى عدم تمكن از ماء باشد. و لكن عدم التمكن فى بعض الوقت. من در اين وقت متمكن از آب نيستم. عدم الماء گفتيم، آب ندارم در اين وقت. عدم تمكن من الماء گفتيم باز در اين وقت متمكن از آب نيست. و مراد هم عدم التمكن فى بعض الوقت شد. پس اين فرمايش آقاى حكيم كه معناى فلم تجدوا معناى عدم تمكن است يا معناى عدم وجود ماء است، اين ربطى به مقام ندارد. چرا؟ چونكه آن مسئله را بايد بحث كرد كه آيا مراد اضطرار فى تمام الوقت است. بايد صبر كرد. چه معناى لم تجدوا عدم تحكم باشد چه نبود آب در تمام الوقت باشد. اگر معنايش اين باشد كه ولو فى بعض الوقت اضطرار بشود. تيمم جايز ميشود در سعه وقت. چه معناى لم تجدوا نبود آب باشد چه عدم تمكن از آب در بعضى وقت باشد. مرحوم صاحب العروه اين فرع را كه در مقام ذكر فرموده است، اين ربطى به مسئله مضاف ندارد. اين ربط دارد به آن مسئله‏اى كه در باب تيمم درباره اضطرار فى تمام الوقت معتبر است يا فى بعض الوقت كافى است. اين مربوط به اون است اين مسئله فرعى را كه اينجا فرمود.
فرعى كه مناسب با اين مضاف، مسئله مضاف است كه ينبقى آن را ذكر مى‏كرد و او منوط است بر اينكه معناى فلم تجدوا مائا نبود آب باشد يا عدم تمكن آب بشود، كه مرحوم حكيم هم فرمود، تفصيل داده است مناسب با اين معناى فلم تجدوا كه بوده باشد و مناسب با مقام اين بود كه صاحب العروه اين مقام را بفرمايد. كه اگر كسى در تمام الوقت يا در بعض الوقت، فرقى نمى‏كند، معناى فلم تجدوا را هر چى بگيريد. و مراد از مامور به اضطرارى را هم مراد فى تمام الوقت بگيريد يا فى بعض الوقت. فرقى نمى‏كند. اگر كسى فرض بفرمائيد آبى دارد كه كافى به وضو و غسلش نيست اصلا. نه در تمام وقت بنا بر آنهايى كه مى‏گويند اضطرار در تمام الوقت معتبر است. نه فرض كنيد در بعض الوقت براى آنهايى كه مى‏گويند اضطرار فى بعض الوقت معتبر است. اين آبى كه وافى به وضو باشد ندارد. يا وافى اگر به غسل باشد ندارد آب را. ولكن آبى دارد كه يك خورده اگر تويش مضاف بريزد، آن مضاف مستهلك ميشود در اين ماء، مضاف پاك‏ها، آنوقت وافى به وضو ميشود. فرض بفرمائيد كسى، فرض بفرمائيد يك مقدار آب دارد، يك كاسه آب دارد، با اين يك كاسه فرض بفرمائيد نمى‏تواند، يك كاسه آب غسل بكند. يك كاسه بزرگ از آب است نمى‏تواند غسل بكند. اما دو استكان سركه بريزد تويش، وافى به غسل ميشود. مستهلك ميشودها، ماء ميشود، مستهلك ميشود. اين بايد اين كار را بكند يا مى‏تواند تيمم بكند؟ ميگويد آب كافى كه ندارد، اين مبتنى بر اين است. اگر گفتيم فلم تجدوا مائا باشد اين فلم تجدوا مائا است، فعلا آب ندارد. يا در تمام وقت ندارد. تا مادامى هم كه سركه را نريخته ندارد. اگر گفتيم فلم تجدوا مائا يعنى عدم تمكن از ماء باشد، اين را نمى‏گيرد. چرا؟ چونكه اين شخص تمكن از آب دارد. يك استكان سركه بريزد، يا يك استكان گلاب بريزد كه مستهلك مى‏شود، مى‏تواند وضو بگيرد يا غسل بكند. اونى كه مناسب با اين فرع است كه معناى لم تجدوا عدم وجدان الماء است، يا عدم تمكن است. صرف فى تمام الوقت و مناسب با بحث المضاف است، اين است كه آيا در اينصورت مستهلك كردن مضاف طاهر در آب، در آب مطلق واجب ميشود يا نميشود؟ اين مناسب با مقام است. ينبقى كه اين را ذكر بكنم الحمد لله رب العالمين.