جلسه 16

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس:درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 16 آ
نام استاد:آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم صاحب العروه به دو صورت از صور ثلاث متعدد شده است. صورت اولايى كه در عروه است اين است اگر مضاف را بريزند به كر اين كر از اطلاق خارج بر اضافه بشود يعنى قبل از اين كه ماء المضاف مستهلك بشود قبل از استهلاك اما از اطلاق خارج بشود به اضافه، استفاده مى‏شود از ذيل روايت ابى بصير كه در اونجا داشت كذالك الدم اذا سالت الماء... بعد از اين كه امام عليه السلام فرمود در سوال عن الماء النقى كما فى الدواب فرمود اين تغير الماء فلا و ان تتوضع فتوضعنى بعد از اين فرمود و كذالك الدم اذا سال فى الماء معلوم است اونى كه دم تغيير مى‏دهد ماء را نوعا تغيير در لون است كه ماء را به سفلت، ماء را به سفلت مى‏برد. مايل مى‏كند اين مفهوم به نجاست مى‏شود اين تغيير لونى است. كلام در اين بود كه فرموده‏اند بعضى‏ها كه در سند اين روايت احمد بن محمد ابن الحسن عن ابيه عن سعد ابن محمد ابن عيسى عن ياسين ابن زهير عن حريض بن عبد الله عن ابى بصير. اين ياسين بن زهير توثيقى ندارد و احمد ابن محمد ابن حسن الوليد هم در سند روايت وارد است كه حسن ابن محمد ابن الوليد عرفا توثيقى ندارد. بعله. كلام در اين بود كه سند... ميشود در او. و لكن ما اساسى داريم، روى آن اساس اين روايت صحيحه است. بدان جهت در اين روايات از اين سنخ از روايات تعبير به مصححه مى‏كنيم. براى آن سبكى كه ما داريم كه يك توضيحى بدهم كه اگر تفصيلش هم موكول به جاى ديگر بشود، اجمالا عرض مى‏كنم. شيخ اين رواياتى را كه در تهذيب نقل كرده است و كذلك كلينى قدس الله سره و كذلك عقيل، سند اين روايات به حسب تحقق و به حسب فرمايشات خودشون منحصر نيست به اين سندهايى كه در اين كتاب هست، در اين كتابى كه ذكر شده است، فلان شيخ در تهذيب سندش را ذكر كرده است. بعله. يا آن سندى كه مثلا فرض بفرمائيد اصلى ديده ميشود، در عقيل ديده ميشود در بعضى روايات ولو سند منحصر بوده باشد در غير واحدى من الروايات سند ديگر هم هست. منتهى به همين سندى كه اينجا ذكر كرده است اكتفا فرموده است. و مى‏دانيد هم كه دعوى شيخ در تفسير اين است. اول سند را شروع مى‏كند به كسى كه شيخ بلا واسطه از او نمى‏تواند نقل كند، شيخ الطائفه، خودش هم فرموده است در اول تهذيب كه سند را شروع مى‏كند به اسم كسى كه اين روايت از كتاب او اخذ شده است. و معلوم است كه كتاب اين اشخاصى كه در يد شيخ، يا در يد صدوق يا در يد كلينى بود اين كتب نسخ بوده است. نسخه‏هايى بوده است به يد اينها رسيده. اين ثابت بشود كه اين نسخه مال اون شخص است، مال آن صاحب الكتاب است كه ذكر ميشود و اين روايات مال اوست، در اينها دخل و تصرفى نشده است، روى اين اساس اين نسخه كتاب بايد به سند برسد بايد به شيخ قدس الله نفسه الشريف يا به كلينى يا به فقيه، فرقى نمى‏كند، صدوق، يا بغير ذلك من اللما، كه در آن زمان بوده است. كه اين اشخاصى كه وثايق بودند مابين صاحب الكتاب و ما بين مثلا شيخ، آن وثايق را شيخ در آخر تفسير، در آخر جلد دهم، يك قسمتش را نقل كرده است كه از او تعبير به مشيخة تهذيب ميشود. كه اينها چه اشخاصى است. مثلا من فرض كنيد از كتاب سيد ابن سعيد اهوازى نقل مى‏كنم، واسطه مابين من و آن كتاب چه كسانى بوده‏اند، آنها را ذكر مى‏كند.
يك عده‏اى از مشايخ را در آنجا ذكر نكرده است. در مشيختش ذكر نكرده عده كثيرى را، كه واسطه كى بود بين آن كتب و شيخ، ذكر نكرده است آنجا. يك قسمتش از كتاب فهرس در مى‏آيد. فهرس شيخ قدس الله نفسه الشريف. اينكه در فهرس آن‏
اصحابى كه صاحب كتاب بوده‏اند معاريف بوده‏اند، به آنها متعرض شده است، آنها را ذكر فرموده است، بعد سندش را به كتاب آنها كه صاحب كتاب هستند ذكر كرده است به روايت آنها و كتاب آنها و اشخاصى كه بواسطه آنها كتاب به يد من رسيده است. بدان جهت يك عده‏اى كه در تهذيب بدو سند شروع شده است از فهرست شروع ميشود. ولو فهرست غرضش اين نيست كه سندش را به آن كتب بيان بكند، غرضش ترجمه احوال اصحابى است كه اصحاب ائمه سلام الله عليه هست كه صاحب كتاب هستند. و لكن در ضمن كتابش را ذكر كرده است. بدان جهت يك عده‏اى كه در تهذيب سند روايت بدو به آنها شده است سند شيخ به كتب آنهاست و به فهرست شيخ در مى‏آيد. و در بعضى از اين اشخاصى كه شيخ در فهرست ذكر كرده است يك عبارتى دارد. آن عبارت لازمه‏اش اين است اگر روايتى را در كتاب تهذيب از آن شخص روايتى كه به آن شخص، يعنى در سندش آن شخص واقع است، ببينيم اين روايتى كه امروز مى‏خوانيم در اين روايت ابى بصير به حسب ظاهر سند را ضعيف مى‏دانيم. دارد كه عن محمد ابن محمد ابن نعمان عن احمد ابن محمد ابن الحسن الربيع عن ابى سعد ابن عبد الله عن محمد ابن عيسى عن ياسين ابن عيسى عن حريص. حريص عزت الله سجستانى است. آنهم نقل مى‏كنه عن فريض ابن عبد الله عن ابى بصير. ما مى‏بينيم ياسين ضعيف است، آن احمد ابن محمد ابن الربيع، آنهم توثيق ندارد. ياسين هم توثيق ندارد. مى‏بينيم من حيث السند اين تمام نيست. در فهرست كلامى كه در بعضى از اشخاصى كه ذكر كرده است كه لازمه آن اين است كه ديگه به ضعف اين سند نگاه نكنيم. چون از آن كلام ظاهر ميشود كه اين شخص شيخ به روايات اين شخص شيخ، يك سند ديگر هم داشت، سندهاى ديگرى هم در شخص كه در بعضى موارد چند سند ذكر مى‏كند در فهرست. وقتى كه آن سندها ولو بعضش سند صحيحى شد، مى‏فهميم كه ظاهر عبارت اين است كه اين عبارت دو تا سند، سند دوباره داشت، متعدد داشت. يكى اين است كه اينجا ذكر كرده. اين خدشه دارد و آن سند ديگرى كه در فهرست ذكر كرده است، آن تمام است.
مثلا در اين عبارت اينجور است. درست توجه كنيد. ياسين زريح نقل مى‏كند عن حريز ابن عبد الله عن ابى بصير. شيخ درباره كتاب فهرست، درباره حريض اينجور فرموده است. قدس الله نفسه الشريف در فهرست درباره حريض ابن عبد الله اينجور مى‏فرمايد. ميگه حريض ابن عبد الله سجستانى ثقة شوقى سكن سجستان له كتب منه كتاب الصلاة، كتاب الزكاة، كتاب الصوم، كتاب النوادر و عدد كلها عن اصول، از اصول شمرده ميشود، اخبرنا بجميع كتبه و رواياته، اخبرنا بجميع كتبه و رواياته، اين عبارتها، يعنى اين حريض ابن عبد الله هر چه كتاب دارد و هر چه روايتى دارد، به ما خبر داده است كه اين كتب و روايات، عدة من اصحابنا عن على ابن محمد ابن الحسين (كه صدوق است)، عن ابيه عن سعد ابن عبد الله و عبد الله ابن جعفر و محمد ابن يحيى و احمد ابن ادريس و على ابن موسى ابن جعفر كلهم عن احمد ابن محمد، كه احمد ابن محمد ابن العيسى است، عن الحسين بن سعيد و على ابن حبيب و عبدالرحمان ابن ابى نجران عن حماد بن عيسى الجحنى عن حريص. اين سند را ذكر مى‏كند. اين سند سند ثقيلى است. به روايات حديث. اين روايت هم خود شيخ نقل كرده است در تهذيب كه از روايات حريض است. كه ميگه در سند حريض دارد. بعله. اينجا همينجور است، سند را از حريض نقل مى‏كند. خود شيخ نقل كرده است اين روايت را كه اين از روايات حريض ميشود. اين صغرى را تعيين مى‏كند اينگونه روايت. كبرايش هم اين است كه اخبرنا بجميع رواياته اين اشخاص، كه در آنها ديدند ياسين ضريح نيست. توجه كرديد. و هكذا احمد ابن محمد ابن الحسن الوليد هم نيست. همه‏اش اجلا هستند اينها، و عرض كرديم در اول بحث كه روايات اينجور نيستند كه يك سند داشته باشد به يك روايتى. توجه كرديد. ولى سندهاى متعددى داشت و اينهم يكى از آن موارد مى‏شود.
پس اين سند ولو من حيثى كه در تهذيب مى‏بينيم ضعيف است، و لكن اگر آن فهرست را ملاحظه كنيم كلامش را كه اخبرنا بجميع رواياته، وقتى كه سند معتبر صحيحى را نقل مى‏كند، اخبرنا بجميع كتبه و رواياته، اينهم از روايات حريض است. ميگه حريض در سند واقع شده است. خود شيخ نقل مى‏كند سندى را كه حريض تويش است. قاعده كلى ما اينه. در هر موردى كه شيخ ظاهر عبارتش تصريح كرده باشد يا ظاهر عبارتش اين باشد كه اخبرنا بجميع كتبه و رواياته، درباره شخصى بگويد، آن‏
شخص اگر در سندى واقع بشود در روايتى از روايات تهذيب، رواياتى را كه شيخ نقل مى‏كند، ولو در استبصار، فرقى نمى‏كند. در تهذيب و استبصار. سندى در سندى واقع بشود آن شخص كه درباره او شيخ فرموده است اخبرنا بجميع كتبه و رواياته كه اشخاص متعددى هستند كه شيخ در فهرست اينجور تعريف مى‏كند. اگر ما بين آن شخص و امام عليه السلام ضعفى در سند نبوده باشد، مثل اين روايتى كه حريض ابن عبد الله عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام ما بين حريص و امام صادق عليه السلام ضعفى نيست. ضعف در اون اشخاصى است راوى از حريص هستند مثل ياسين ظريف كه نقل مى‏كند از حريص، اونهايى كه بله، در اين ور در سند هستند كه طرف... تا به شيخ برسد. ضعف در اينها بوده باشد چون كه روايتى كه از حريص است سندش، چون كه شيخ در... فرموده است اخبرنا جميع و رواياته سند معتبر ديگرى نقل كرده است، اون روايت، روايت معتبر ديگرى مى‏شود.
اين مسلك ماست بله، در چيزى كه هست در ابواب الفقه نسبت به اون اسناد و روايات كه اين قائده‏اى كه هست بواسطه اين در مواردى مشكلات سند را حل مى‏كنيم. اين هم يكى از اونهاست، بدون جهت سند اين روايت به حسب، بله اونچه كه ما گفتيم بله، محصححه است، صحيح است و سند ضعف ندارد در اينجا داشت و كذالك الدم اذا سالف الماء و اشباه. حاصل حرف اين است كه ما بين اون شخصى كه، ما بين اون شخصى كه روايت به امام مى‏رسد ضعفى نباشد، ضعف نباشد. ضعف، توجه كرديد يعنى بعد اون شخص كه به طرف شيخ است، به طرف يد ماست كه روايت به يد ما رسيده است، ضعف در اينها بوده باشد ضعف در اين جهت اگر بله، در... درباره اون شخص فرمود اخبرنا ما بين و ما بين امام عليه السلام ضعفى نيست در سند. سند ضعف در قبلش است. اگر در... بله فرموده باشد، يا ظاهر كلامش اين بوده باشد كه اخبرنا بجميعه و كتبه و رواياته بواسطه او اثبات مى‏كنيم كه سند بواسطه اون سند نيست. بله، اين علاوه بر اين كه در ظاهر صغرى و كبرى، نقل سند صغريش را اثبات مى‏كند. خود شخص نقل كرده اين از روايات اون شخص است و كبريش را هم كه در... استفاده مى‏كنيم علاوه بر اين شيخ خودش هم دارد، بله در بعضى موارد در تهذيب، بله خودش هم فرموده است كه اختصار به سند كه مى‏كنيد اين به جهت اين است كه، نه اين سند ما منحصر به يكى است. رو اين اساس اين روايات را معتبر مى‏دانيم. اين روايت هم همين جور است، پس تغيير لونى اشكالى ندارد. تغيير لونى كه هست اين هم اگر در آب پيدا شد، آب را نجس مى‏كند. بعد از اون باز به تغيير لونى دلالت مى‏كند در روايت على فضيل، فضيل على ابن الفضيل كه روايت هفتمى است در همين باب در همين باب ماء المطلق اونجا دارد شيخ عن اسناده عن محمد ابن محبوب سندش به شيخ كتاب على ابن محمد صحيح است،محمد ابن محبوب هم كه از اجلاست واضح است. محمد ابن عبد الجبار از صغات ادول است در سند محمد ابن سنان است كه محمد ابن عبد الجبار از او نقل مى‏كند، كه محمد ابن سنان، بله تضعيف دارد عن على على ابن الفضيل هم كه از اجلاست. اونجا دارد قال سألت اباعبد الله عليه السلام عن الحياض وبال فيها بول مى‏شود، اينجا ديگر نيست انسان باشد يا حيوانات معقول له بوده باشد... لون البول، اذا غلب لون الماء لون البول. لون ماء به لون بول اگر غلبه پيدا بكند بحثى ندارد. خب اين تغيير لونى مى‏شود وقتى كه تغيير لونى شد بله، در سند محمد ابن سنان است كه مشهور اين است كه روايات محمد ابن سنان را ضعيف مى‏دادند و ان كان لنا كلام فيه در اين رواياتى كه محمد ابن سنان در سندش واقع شده است كه در جاى مناسبى متعرض مى‏شويم شايد بله، اين تضعيف برگردد به روايات بله، محمد ابن سنان نه به خود محمد سنان.
چون كه محمد ابن سنان رواياتى كه نقل كرده است در رواياتش ضعف است نه اين كه در خودش ضعف بوده باشد. در رواياتش ضعف است يعنى بعضى رواياتش متضمن غلو است. توجه كرديد يا نحو الغلب از مطالب منكر اين تضعيف روايت مى‏شود. اين ملازمه با تضعيف شخص ندارد، ممكن است شخص صغه بوده باشد، خوب روايتى را از كسى نقل مى‏كند كه در اون غلو است فرض بفرماييد. شنيده او هم نقل مى‏فرمايد. امام فرموده است مثلا از كسى. بله تضعيف روايت، ضعف محمد ابن سنان اين يك كلمه را توى ذهنتون داشته باشيد در جاى ديگر انشاء الله مفصل بحث خواهيم كرد.
لا يدعوك، روايات محمد ابن سنان اعتبارى داشته باشد و با وجود اين كه رواياتش تضعيف شده است، يعنى بعضى رواياتش كه متضمن فرض كنيد غلو و نحو الغلو است در اونها ضعفى باشد عيبى ندارد اين شخص ضعيف نيست، منتهى اونها را شنيده يا نقل كرده است. خوب ما اين را كنار مى‏گذاريم، اين را ميت حساب مى‏كنيم. سند ضعيف است كما عليه المشهور كه محمد ابن سنان ضعيف است اين عيبى ندارد. اين مؤيد مطلب مى‏شود. باز دلالت مى‏كند كه تغيير لونى هم باز تغيير است توجه كرديد، تغيير است اينى كه در اصطلاح از او تعبير به صحيحه شهاب ابن عبد ربه مى‏كنند، اين صحيحه شهاب ابن عبد ربه روايت يازدهمى است در باب نه، از ابواب ماء المطلق. اونجا دارد روايت يازدهمى شيخ نقل مى‏كند، بله اين روايت را، نقل مى‏كند، بله صاحب رسائل نقل مى‏كند اين روايت را از محمد ابن حسن سبا فى فصاحب الدرجات عن محمد ابن اسماعيل، محمد ابن اسماعيل برمكى است كه صغه است. على ابن حكم كوفى است از اجلاست، عبد ربه هم از اجلاست.
روايت من حيث السندى كه هست بله توجه كرديد، روايت من حيث السندى كه هست، تمام است. در سند اين روايت مناقشه‏اى هست ولو مشهور به تعبير به صحيح هم مى‏كنند. اون مناقشه اين است كه اين روايت نقل شده است از كتاب محمد ابن حسن صفار فى كتاب رسائل الدرجات. بله، اين روايت را از كتاب رسائل الدرجات نقل كرده است بله، صاحب رسائل قدس الله سره، بله سند صاحب رسائل به كتاب محمد ابن حسن صفار صاحب درجات همان سند شيخ است سند ديگرى ندارد. شيخ در فحروض اينجور فرموده است محمد ابن حسن صفار امى له كتب مثل كتب حسين ابن سعيد اهوازى كه سى تا كتاب دارد مثل كتب او و زياد از كتاب رسائل الدرجات كه اين رسائل الدرجات مال حسن ابن صفار است. و له مسائل كتب لها ابى محمد الحسين ابن عسگرى. محمد ابن صفار مكاتباتى با امام حسن عسگرى سلام الله عليه داشت كه اينها هم شيخ نقل كرده است. مقداريش را نقل كرده است. اونجا دارد كه اخبرنا بجميع كتبه و رواياته ابن ابى الجيد عن ابن الوليد عنه و اخبرنا بذالك ايضا جماعت عن ابن باب ويه عن محمد ابن الحسن اخبرنا بذالك ايضا جماعت عن ابن باب ويه كه صدوق است عن محمد ابن حسن كه محمد ابن حسن وليد است، عن محمد ابن حسن صفار ان نجاله. اينجا دارد الاّ كتاب رسائل الدرجات. اين محمد ابن حسن صفار كتاب رسائل الدرجات را نقل نكرده است. فانه لم يربه عنه ابن الوليد. رسائل الدرجات را از محمد ابن صفار نقل نكرده است ابن وليد.
و اخبرنا به ان حسين ابن عبيد الله عن احمد بن محمد ابن يحيى عن ابى مى‏گويد بر اين كه اين رسائل الدرجات را بر ما خبر داد حسين ابن عبيد الله كه استاد شيخ است. او نقل كرده است عن احمد ابن محمد ابن يحيى عن ابى صفار. اين همان احمد، كه ديروز عرض كردم محمد ابن يحيى قمى هم يك پسرى دارد كه اسمش احمد است، توصيف ندارد. اين احمد اين كتاب رسائل الدرجات را نقل كرده است. وقتى كه اين كتاب رسائل الدرجات را نقل كرده است اين كان اشكال پيدا مى‏كند. بازله، چون كه خودش هم فرمود ديگر، كه ابن الوليد نقل نكرده است رسائل الدرجات را سند منحصل مى‏شود به اين. در اين هم احمد بن محمد ابن يحيى عن ابى صفار داره. بدون جهت اين روايت من حيث السند مناقشه دارد به واسطه اون احمد ابن محمد ابن يحيى كه در اين مناقشه مى‏شود. اين مناقشه در سند اين روايت است. ولكن متن روايت چيست؟ شقى ابن عبد ربه مى‏گد عطاك ابن عبد الله عليه السلام اسئله، آمدند پيش امام صادق عليه السلام سوال كنند، امام عليه السلام اول شروع فرمود، فقال ان شئت... اگر تو مى‏خواهى سؤال كن و ان شينا شئت اخبرناك بما جئك اگر دلت هم بخواد ما دل شما، چه سؤال دارى در دلت ما بگيم او را كه چرا آمدى، چه سوال كنى؟ و ان شئت اخبرناك شئت له قلت اخبرنى. خوب موجب زيادتى يقين مى‏شود در، بر امام عليه السلام اعتقادش بيشتر مى‏شود، اعتقادش بيشتر مى‏شود به امامش، قلت اخبرنى، قال جئت فاسئلنى عن الغدير يكون جانب الجيفه اتوضع عنه لا؟ غدير آبى است كه در يك طرفض جيفه است از او وضو گرفته مى‏شود يا نه؟ قال نعم شاء، همين سوال را داشتم. قال توضع من الجانب الاخر... بله در اين صورت بله، و جئت امام فرمود، و جئت تسأل، سوال ديگر هم تو دلت هست، عن الماء راكد ينكر مما لم يتغيير فى لونه و غالبه، در او تغيير غالبه نباشد. قلت‏
فنتّغيير، شهاب مى‏گويد عرض كردم خدمت امام عليه السلام تغيير چيست؟ قال السفره، امام عليه السلام تغيير، تغيير سفرتى است، لونى است. اين كه قبلا فرموده بود در روايات بله، تغيير تغيير طعم است، ان تغيير الطعم، ان تغيير الريح اونها منسوس بودند اين روايت هم مى‏گد كه تغيير سفرت است. مقتضاى اين تغيير كه سفرت است يعنى چيزهاى ديگر، تغيير نيست ديگر. منتهى اون دو تا دليل دارد كه تغيير لونى تغيير طعمى يا رايحتى اون هم تغيير است. مقتضاش اين است كه اين تغيير منحصر به اين سه تاست. تغيير لونى، تغيير طعمى و تغيير ريح مقتضاش اين مى‏شود.
تمام است فقط اشكالى كه باقى مى‏ماند در سند مى‏شود اشكال كرد. باز يكى از اين روايت، خوب اين جهت سوال ما، يعنى مسئله ما دو جهت داشت يكى اين كه تغيير لونى هم مغيير است و منجس است اين اثبات كرديم. روايت ابى بصير تمام كرديم، تمام است. محصحه ابى بصير دلالتش تمام است. يك جهت سؤال اين بود كه ساير تغييرات چرا اعتبارى نداشته باشد؟ ساير تغييرات اعتبارى ندارد اين به جهت اين است كه بعضى روايات حصر كرده است تغيير را، مثل صحيح ابى بضيع كه هست، روايت دوازدهمى است. روايت دوازدهمى است در باب صح محمد ابن الحسن باسناد عن احمد ابن محمد باز شيخ اين را از كتاب احمد ابن محمد عيسى نقل مى‏كند كه سند شيخ هم به كتاب احمد ابن محمد ابن عيسى صحيح است. عن محمد ابن اسماعيل، محمد ابن اسماعيل بضيع است از اصحاب امام رضا سلام الله عليه، از اجلا و از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است. قال ماء البئر لا يفسده يعنى لا ينجس شى بعد اين را سؤال مى‏كرد. فساد به معناى فساد حكمى است. يعنى فاسد نمى‏كند او را شى، الاّ ان يتغيير ريحه الا طعما لانه له ماده اين تغيير ريحى و تغيير طعمى را دارد اون روايت ابى بصير و ساير روايات تغيير بله، لونى را هم اضافه مى‏كند چون كه اثبات كرديم كه تغيير لونى هم در مثل تغيّر ريحى و طيبى است. لا يفسد شى يعنى ساير تغيّرات اثرى ندارد. اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه تغيّر بايد بر اين دو تا بشود غايت الامر هم داريم بر اين كه توجه كرديد.
تغيّر لونى هم همين جور است و انشاء الله خواهيم كرد كه ايشان مى‏فرمايد در ماء البئر است، ماء البئر خصوصيتى ندارد، ماء معتصم مراد است به قرينه لان له ماده. ماده داشته باشد ماء معتصم مى‏شود بدان جهت هر ماء معتصم اينجور مى‏شود. هر مائى اگر تغيّر پيدا كرد فرض بفرماييد در اين‏ها محكوم به نجاست مى‏شود. تغيّر به نجاسات پيدا كرد در لون و طعم و ريحش. بدان جهت اين دو جهت كه تغيّر لونى منجس است و ساير تغيّرات منجس نيستند اينش تمام است مضافا بر اين كه يك نكته‏اى را هم بگويم، صاحب مدارك كانا فرموده است ما مطلقاتى داريم، ديگران هم فرموده است خيلى اين حرف درست نيست. اولا مطلقات نداريم كه مطلق الاتغيّر ماء را نجس مى‏كند. چرا؟ براى اين كه يكى از اون مطلقات روايت حريض ابن عبد الله بود، روايت اولى بود كه كلما غلب الماء على ريح الجيفه فتنزع... و اذا تغيّر الماء. اين و اذا تغيّر الماء نيست. فاذا تغيّر تفريع است. مائى كه مقصود اين است كه توش جيفه افتاده شده است مى‏گه اگر ريح او غلبه پيدا كرد ماء بر ريح الجيفه يعنى ماء، آب بو نگرفت، تتوضع فاذا تغيّر الماء يعنى اگر فرض بفرماييد بر اين كه بوى آب عوض شد فاذا تفريع است آخه. اين مطلق تغيّر را نمى‏گيرد. اين فقط تغيّر رايحتى را مى‏گيرد. فاذا تغيّر رايحة الماء و تغيّر الطعم فلا تتوضع منه و لا خشيت. كه اون روز هم گفتيم كه، ديروز عرض كرديم كه واو جمع به معنا، واو جمع نيست واو مراد معناى مفاد او را دارد. چون كه يك به واسطه اين ادله‏اى كه خوانديم بله، در روايت داشت كه او طعمه او ريحه بله در صحيحه، بله در اون صحيحه ابى بصير هم بود كه لون اگر تغيير پيدا كرد كه يكى كافى است بدان جهت اين يكى از مطلقات اينه. يكى هم از مطلقات در اون روايت ابراهيم، بله ابراهيم امر يمانى عن ابى خالد الغمات بود كه افى الماء يند... فقال ابى عبد الله عليه السلام ان كان الماء فقد تغيّر رحى و طعمه فلا تشرب منه فلا تتوضع و ان لم تغيّر طعمه.
يك مطلق تغيّرى ما داشته باشيم كه من حيث السند هم تمام بشود مطلق تغيّر نداريم فقط اين را نقل كرده‏اند كه در صحيحه ابن بضيع كه نقل كرديم در ماء البئر وارد است كلينى قدس الله نفسه الشريفه كه نقل كرد است، اينجور نقل كرده است كه‏
احمد ابن محمد باز، ان عدة من اصحابنا، روايت دهمى است در همين باب سه. كلينى نقل مى‏كند از عده‏اى مشايخش عن احمد ابن محمد ابن عيسى، محمد بن اسماعيل، عن الرضا عليه السلام قال... مگر تغيّر پيدا كند، مطلق تغيّر. رو اين اساس يك شبهه ديگرى هم كرده‏اند. گفته‏اند شيخ كه نقل كرده است همين روايت را، دارد تغيّر الطعم، الا اذا تغيّر الطعم و الريح اون اينجور بود بنا به نقل شيخ قدس الله نفسه الشريف... الا ان يتغيّر ريح و او طعما... در نقلش كلينى اين نيست. اين شبهه هم جواب دارد. شبهه‏اش اين است كه خوب كلينى اولا معلوم نيست كه ابن برضى اين روايت را ممكن است دو دفعه از امام عليه السلام شنيده است يك دفعه اينجور شنيده است كه ماء البئر و لا يفسدوا ان يتغيّر. يك دفعه هم شنيده است ماء البئر واسع لا يفسدوا شى الا ان يتغيّر ريح و او طعم... لان له ماده يك دفعه اونجور نقل كرده است، يك دفعه هم اينجور نقل كرده است. توجه كرديد. خوب اين دومى متأيد مى‏شود او را.
اگر مطلق بوده باشد الا ان يتغير اون اولى دومى تأييدش مى‏كند، دو تا روايت و اگر يك روايت هم بوده باشد خوب است. كلينى ذيلش را نقل نكرده است. خوب شيخ مى‏گه ذيلى دارد ديگر. اين تعارض نيست، اين يكى اقل است اين يكى اكثر. او مى‏گويد چى، اين مقدار نقل كرده است از حديث شيخ قدس الله نفسه الشريف به سندى كه دارد تمام حديث را نقل كرده.
همين را شنيده است كه شيخ نقل كرده منتهى كلينى به او كه رسيده است يا بعضش را نقل كرده يا همين مقدار به او رسيده بود، نقل كرده است. بدون جهت اين هم خيلى محرض نيست كه بله كلينى قدس الله نفسه الشريف اونى كه نقل مى‏كند يك مطلقى باشد. بله ما بايد معامله مطلق بكنيم به حسب موازين چون كه دو تا روايت حساب مى‏شود. مى‏گيم ابن برزين دو تا روايت دارد. يك وقت از امام اونجور شنيده نقل كرده، يك وقت اينجور. ما به حسب ظاهر بايد اين را بگيم خوب اين اولى مقيد دومى مى‏شود. پس در تغيّر اگر يك مطلقاتى هم داشته باشيم مقيداتى داريم كه با اون مقيدات تركيب مى‏كنيم. اين هذا تمام كلام و در مقام يك مطلبى باقى مانده است. و اون اين است كه از بعضى روايات ظاهر مى‏شود تغيّر ماء مطر، ماء مطر يك خصوصيت، اين در روايت ماء مطر نبوده‏اند. بله غايت الامر اين مائى بود كه... اطلاقش شايد ماء المطر را هم بگيرد. بله، در اون صحيحه حريص هم بود. كلما على غلب الماء على ريح الجيفه و توزج شايد اون ماء مطر را بگيرد، ماء مطرى كه هنوز در حال تواتر است و در زمين جمع شده است. فاذا تغيّر الماء ما متغير الدم. غرض اين است كه اينها در خصوص ماء مطر وارد نشده‏اند. غايتا هم بعضش اطلاق دارد كه ماء مطر را هم مى‏گيرد، بواسطه تغيّر در اوصاف نجس مى‏شود. ولكن در خصوص ماء المطر بله دو تا روايتى داريم چه بسا اوقات توهم مى‏شود مقتضاى اين دو تا روايت اين است كه ماء المطر اگر تغيّر پيدا بكند نه نجس نمى‏شود.
اين يك خصوصيتى دارد ماء المطر كانه نجس نمى‏شود. اين روايات، اين دو تا روايت كدام است و چه جور به وهم مى‏دهد و اين وهم هم تمام نيست وهم فاسدى هست انشاء...
قطع نوار.