جلسه 632

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:632 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:9/9/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در موالات در وضو بود. بيان فرمود صاحب العروه و توضيح داديم در ما تقدم كه مراد از موالات كه معتبر است در باب الوضو معنايش اين است عضوى را كه انسان مى‏شورد، قبل از آن عضو اجزا سابقه خشك نشود به واسطه تأخير و فصل. و امّا اگر جفاف مستند به تأخير نشد نه تمام استنادش و نه استناد فى الجمله‏اش. مستند به تأخير نشد وضو را پشت سر هم اتيان كرده است با عجله ولكن...در هواى حار مى‏خشكاند هر كدام عضو را كه مى‏شورد. در اين صورت اين جفاف اعضا سابقه ضررى نمى‏رساند. آن جفافى كه مستند است الى التّأخير تمام الاستناد او فى الجمله آن جفاف مبطل وضو هست و اين معنا را استفاده كرديم از دو قيدى كه در موثّقه ابى بصير و هكذا در صحيحه معاوية ابن عمّار فرض كرده بود.
ولكن در مقابل اين دو تا روايت كه يكى موثّقه است و ديگرى صحيحه معاوية ابن عمّار، روايتى هست و آن روايت مى‏گويند دلالت دارد بر اين كه جفاف ولو مستند بشود به تأخير تمام الاستنادش هم به تأخير بشود، ضررى نمى‏رساند. كانّ اين روايت دلالت مى‏كند باب الوضو با آب غسل يكى است. چه جورى كه در باب غسل الجنابه او غيرها موالات معتبر نيست كما تقدم، در وضو هم موالات معتبر نيست. اعتبارى ندارد. و اين روايت در ما نحن فيه صحيحه حريض است. ولكن اين روايت مضمره است. مضمره بودن ضرر نمى‏رساند. چون كه حريض قيد قول امام را مثل زراره و محمد ابن مسلم مثل آنها است. از غير امام محتمل نيست نقل حكم بكنيم. بدان جهت اضرارش هم ضررى ندارد.
در همان باب كه باب 33 از ابواب الوضو بود، روايت، روايت 4 است. و باسناد الشّيخ عن محمد ابن احمد ابن يحيى. اين محمد ابن احمد ابن يحيى صاحب نوادر الحكمه اشعرى قدس الله سرّه است كه سند شيخ به كتاب او صحيح است. و به روايات است. محمد ابن احمد ابن يحيى نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد عن ابيه. يا احمد ابن محمد ابن خالد است از محمد ابن خالد پدرش نقل مى‏كند، يا احمد ابن محمد ابن عيسى است از محمد ابن عيسى نقل مى‏كند. هر كدام باشد ضررى ندارد. نقل مى‏كند پدر احمد ابن محمد ابن خالد نقل مى‏كند از عبد الله ابن مقيره كه از اجلاّ و از آن شش نفرى است كه اجمع فى الاصابه...آن شش نفر اخيرى است كه اصحاب اب الحسن سلام الله عليه هستند. يكى عبد الله ابن مقيره است. عبد الله ابن مقيره نقل مى‏كند عن حريض. فى الوضو...وضو خشك مى‏شود. در اين باب نقل مى‏كنند. قال قلت كانّ از امام (ع) اين جور سؤال كردند. قال قلت فان جفّ الاول قبل ان اغسل الذّى...اگر آن جزء اولى خشك شد قبل از اين كه من بشورم آن جزئى را كه... آن جزء سابق را...مى‏كند. يعنى جزء لاحق. فان جفّ الاول قبل ان اغسل الثّانى يعنى العضو الثّانى الّذى...يعنى عضو ثانى را. اين كه ثانى نفرموده است...فرموده است، سرّش را بعد مى‏گويند كه چرا اين جور تعبير كرده است. آن جا دارد بر اين كه قال امام (ع) كانّ جفّ او لم يجب اغسل ما بقى عضو سابقى خشك بشود يا خشك نشود اغسل ما بقى. آنى كه از وضو مى‏ماند او را بشور. و كذالك غسل الجنابه. غسل الجنابه هم همين جور است. آن جا هم خشك بشود يا نشود يكى است. اين روايت مى‏بينيد كه معارض است با
آن صحيحه معاوية ابن عمّار و با موثّقه ابى بصير كه فرمود خشك بشود اعاده كن. شيخ الطّائفه قدس الله نفسه الشّريف كما اين كه صاحب وسائل نقل مى‏كند اين را تارتاً اين صحيحه حريض را يعنى مضمره حريض را حمل كرده است به آن جايى كه جفاف عن ضرورتٍ بوده باشد. مثل آن باد تند و هواى گرمى كه مى‏وزد آن جا بوده باشد. چون كه اين جف او لم يجف مطلق است. موثّقه ابى بصير گفت جفاف تأخيرى مبطل است. او مخصص اين و مقيّد اين مى‏شود اطلاق روايت. اين روايت حمل مى‏شود به آن جايى كه جفاف سابق به او اضطرار و حرارت الهوا بشود...التّأخير. اين جور جمع كرده است.
و جمع ديگرى هم فرموده است بر اين كه حمل مى‏شود اين روايت كسى اين جمع را قبول نكرد حمل مى‏شود اين مضمره حريض على التّقيه. چون كه مذهب عامّه اين است كه موالات در وضو اعتبارى ندارد. مسأله وضويى كه هست مسأله وضو اجزائش اعتبارى ندارد خشك بشود يا نه. گفته‏اند موالات مستحب است. بله بعضى جماعتشان ملتزم به وجوب شده‏اند به اعتبار. ولكن اكثرشان مى‏گويند معتبر نيست. روى اين حساب ايشان فرموده است بر اين كه حمل بر تقيه مى‏شود. در آن جمع عرفى كه اول است اشكال كرده‏اند و فرموده‏اند بر اين كه اين جمع عرفى درست نيست. چرا؟ چون كه اين روايت مضمره حريض خودش در صورت تأخير عن علىٍّ است. جفاف حاصل شده است. پس صورت تأخير عن عمدٍ اين صورت را ناظر است و الشّاهد على هذا در ذيلش دارد كه و كذالك غسل الجنابه قال هو بتلك المنزله غسل جنابه به منزله وضو است. وابدع بالرّأس ثمّ...على ساير جسدك. حريض مى‏گويد قلت به امام (ع) عرض كردم و ان كان بعض يومٍ ولو اين...در غسل الجنابه بعض يوم بوده باشد اين هم عيبى ندارد انسان سه ساعت قبل سر و گردن را شسته است و الان طرف راست را مى‏شورد. قال نعم. فرمود بله همين جور است. بعض يوم هم بشود عيبى ندارد. خوب بعض يوم تأخير عن عمدٍ است ديگر. عمداً تأخير مى‏اندازد. كانّ اين روايت مى‏گويد وضو هم مثل غسل است. فرقى ندارد. تأخير عن عمدٍ...لم يجب بشورد ما بقى را. به آن جفاف اعتنا نكند. بدان جهت فرموده‏اند كه اين روايت با آن روايت سابقى جمع عرفى ندارد. او جفاف تأخيرى را مى‏گويد مبطل است. و اين جفاف تأخيرى مى‏گويند بر اين كه مبطل نيست. اين جا به جهت اين كه...اين مطلب را درست تمام ادا كنم، يك جايى يك اشكالى هست. ممكن است كسى بگويد نه اين روايتٍ يعنى دو تا روايت سابقى كه موثّقه ابى بصير و صحيحه معاويه است، با اين جمع عرفى دارند با اين مضمره حريض. اين مضمره حريض مى‏گويد با جفاف وضو بگيرد عيبى ندارد. ولو عن تأخيرٍ. ولكن موثّقه ظهور دارد در مانعيّت. نصّ در مانعيّت كه نيست. ظهور در اين است كه جفاف بشود...حمل مى‏كنيم...را به استحباب. مى‏گوييم اگر اعضا سابقى خوب جمع عرفى است ديگر. اين ترخيص است، نص است بر اين كه مع الجفاف به صورت مجزى است، او ظاهر است براى اين كه مجزى نيست...ظهور دارد در عدم اجزا كه بايد اعاده كند. حمل بر استحباب مى‏شود. اين را هم بگذريم. هر كسى كه اين حرف را بگويد به صاحبش ببخشيد. اين درست نيست. چرا؟ براى اين كه در موثّقه ابى بصير قرينه قاطعه است كه حمل بر استحباب نمى‏شود. چون كه امام (ع) كه فرمود...اگر اعضا سابقى تأخير شد و خشك شد اعاده بكن، تعليل فرمود...را. فانّ الوضو لا...وضو امتياز دارد از غسل. تبعّض نمى‏شود. بدان جهت آن روايت را حمل بر استحباب اعاده نمى‏شود حمل كرد. او صريح است كه جفاف عن تأخيرٍ مبطل وضو است. اين هم كانّ صريح است كه جفاف ولو مع التّأخير بشود صحيح است. عيبى ندارد. با هم مى‏شوند متفاهمين. اين جور فرموده‏اند كه آن جمع ثانى شيخ درست است. شيخ الطّائفه كه اين مضمره را حمل بر تقيه مى‏كنيم. چرا؟ چون كه روايتين متعارضين هستند و آنى كه از متعارضين موافق با عامّه است فرع مى‏شود. و به مخالف كه...آن روايتى كه مخالف با عامّه است گرفته مى‏شود.
خوب شما مى‏دانيد كه اين مطلب درست نيست. براى اين كه اگر اينها متعارضين بشوند نوبت به...بشود، بايد اين‏
مضمره را گرفت. چون كه موافق با كتاب است. آن روز اول گفتم مقتضاى كتاب مجيد القاء موالات است. غايت الامر دليل داريم كه مسح بايد به بلّه وضو بشود. بدان جهت دست چپ مادامى كه خشك نشده است، بايد مسح الرّأس و القدمين را كرد. و امّا موالات ما بين اجزا اين قائل خودش هم فرموده است كه اطلاق آيه شريفه و كذا اطلاق ساير روايات موالات را دفع مى‏كند. دليل بر موالات اعتبار موالات اين دو تا موثّقه و هكذا صحيحه معاويه است. خوب اگر اينها مبتلا به معارض شدند، مرجّح در مقام معارضه مخالفت عامّه نيست اولاً. پيش خودشان هم موافقت كتاب است. بدان جهت در ما نحن فيه اگر نوبت به تعارض برسد، بايد اين مضمره را گرفت. ولكن عرض مى‏كنم بر اين كه اين معارضه نيست در من. تا اين كه ايشان بفرمايند مخالفت عامّه مرجّح است تا ما بگوييم نوبت به او نمى‏رسد. اين دو تا روايت متقدمه با اين مضمره جمع عرفى دارند. اين روايت را يك دفعه هم مى‏خوانم. قلت فان جفّ الاول قبل ان اغسل الذّى...قبل از آن جزئى كه بعدش است بشورند جزء اولى خشك شد. قال جفّ او لم يجب اغسل ما بقى خشك بشود يا نشود ما بقى را بشور. خوب اگر روايت تا اين مقدار بود جمع عرفى چه بود. اين جف او لم يجف مطلق است به هر چيز بشود. آن موثّقه مى‏گويد جفاف اگر مستند به تأخير بشود، باطل است. خوب تقييد مى‏كرد ديگر. خوب شما مى‏فرماييد اينها متعارضين است به واسطه ذيلش. در ذيل دارد بر اين كه بعد از اين كه فرمود اغسل ما بقى قلت و كذالك غسل الجنابه غسل الجنابه هم همين جور است. اگر مى‏فرمود قلت و الوضوء كالجنابه امام مى‏فرمود نعم او صريح مى‏شد. او صريح مى‏شد كه تأخير عمدى عيبى ندارد. چرا؟ چون كه وضو هم فرمود مثل غسل جنابت است. اين جور نيست. سؤال مى‏كند غسل الجنابه مثل وضو است؟ امام (ع) در جوابش مى‏فرمايد نعم. غسل الجنابه هم مثل الوضو است.
خوب در غسل الجنابه هم ملتزم مى‏شويم كه اگر جفاف از روى عذرى شد عيبى ندارد. صحيح است. بقيه را بشورد. غسل باطل نمى‏شود. بعد در جنابت يك توسعه ديگرى هست. از آن توسعه سؤال مى‏كند كه آن توسعه حقيقت دارد كه انسان در غسل الجنابت اول بعضى آن سرش را بشورد، بعضى تهش يا طرف ديگرش را بشورد اين مى‏شود؟ بله. امام فرمود مى‏شود. اين دلالت به وضو ندارد. و از كذالك الغسل هم از اين سؤال نكرد. و الاّ اگر سؤال از اين مى‏كرد حريض، اعاده نمى‏كرد كه سؤال كند يابن رسول الله و ان كان بعض يومٍ. ديگر احتياج به سؤال نداشت. معلوم مى‏شود كه آن روايت اولى كه هست، جفاف را مى‏گويد. جفاف در وضو مضر نيست. ما بقى را بشورد. آن دو تا موثّقه مى‏گويد جفافى كه مستند بشود به غير التّأخير. او مضر نيست. غسل جنابت هم همين جور است. جفاف مستند به الى غير التّأخير مضر نيست. بلكه مستند الى التّأخير هم در غسل الجنابه مضر نيست. اين ذيل كه سؤال مى‏كند و ان كان بعض يومٍ، معلوم مى‏شود حكم از قبل معلوم نيست. فرق است ما بين سؤال از اين كه الوضو كالجنابه؟ امام بفرمايد نعم. يا اين كه سؤال كند كه الغسل كالجنابه؟ اين اشتباه يك جا هم شده است. در غسل ميّتى كه هست ترتيب معتبر است ما بين يمين و يسار ترتيب معتبر است. در روايات دارد بر اين كه الغسل الميّت كالجنابه. اين الغسل الميّت كالجنابه از اين استفاده كرده‏اند كه در غسل الجنابه ترتيب بين اليمين و اليسار معتبر است. و حال آن كه در روايت دارد كه غسل الميّت كالجنابه. نه اين كه غسل الجنابك غسل الميّت تا ترتيب استفاده بشود. اين جا هم نظير او است. در روايت نگفته است كه الوضو كغسل الجنابه. فرموده است غسل الجنابه كالوضو. غسل الجنابه در وضو. خوب وضو حكمش چيست؟ وضو حكمش اين است كه جفاف اگر مستند به غير تأخير شد وضويش صحيح است. خوب غسل جنابه هم همين جور است. بعد در غسل الجنابه يك...هست. آن اين است كه جفاف مستند به غير تأخير به عمد هم شد عيبى ندارد. خوب اين چه تنافى دارد با آن مسأله؟
سؤال؟ اين جور بفرما كه حريض اصلاً حكم غسل الجنابه را نمى‏دانست. اين ظاهر سؤال اين است كه حريض در اين‏
كه در غسل الجنابه ترتيب معتبر است يا نه، موالات معتبر است يا نه نمى‏دانست اصلاً. بدان جهت سؤال از وضو كرد. بعد از اين كه سؤال از وضو كرد، سؤال كرد كه قلت و كذالك غسل الجنابه سؤال است...غسل الجنابه هم مثل وضو است. اول وضو را سؤال كرده است. امام بفرمايد مثل او نيست. مى‏فرمايد همين جور است ديگر. مثل وضو است.
سؤال؟ اصل نيست. وضو اصل است پيش حريض. و كذالك يعنى غسل الجنابه هم مثل وضو است. جفاف مضر نيست. بعد سؤال مى‏كند كه در غسل الجنابه جفاف عمدى و تأخيرى و ان كان بعض يومٍ مضر است؟ مى‏فرمايد آن هم مضر نيست. يك دفعه ديگر مى‏خوانم. قلت فان جفّ الاول قبل ان اغسل الذّى...قال جفّ او لم يجب اغسل ما بقى قلت و كذالك غسل الجنابه؟ غسل جنابه هم مثل وضو است؟ امام مى‏فرمايد بله مثل وضو است. اين نمى‏دانست كه غسل الجنابه موالات شرط است يا نيست. اين موالاتى كه در وضو معتبر نيست كه پى در پى باشد در غسل الجنابه هم معتبر نيست. امّا اگر جفاف مستند به تأخير شد در وضو مضر است، در ذيل دارد اگر ذيلش نبود قلت و ان كان بعض يومٍ امام مى‏فرمايد ابدع بالرّس ثمّ...على ساير جسدك. قلت و ان كان بعض يومٍ فاصله ولو، پس معلوم مى‏شود اين را حريض اول نفهميده است. از آن سؤالى كه فهميده است، اين را نفهميده است كه تأخير اين جورى در غسل جايز است. سؤال مى‏كند و ان كان بعض يومٍ؟ قال نعم. اين توسعه‏اى است در غسل الجنابه با همديگر اين روايت با آن روايتين متقدمتين جمع عرفى دارد و يظهر وجه الفرق بين الفرق بين قوله و كذالك غسل الجنابه يا الوضو كاغسل الجنابه. اين دو تا با همديگر فرق دارد.
سؤال؟ عيبى ندارد. پس معلوم مى‏شود از غسل جنابت مى‏پرسيد. از غسل جنابه، اطلاق در وضو تقييد دارد. اطلاق در وضو يعنى به عبارت اخرى اين روايت غايت الامر اين است كه دلالت مى‏كند در وضو و غسل جفاف عمداً تأخير عمدى، حرارت هوا هيچ كدام ضرر ندارد. آن صحيحه مى‏گويد الاّ الوضو در جايى كه جفاف مستند به تأخير بشود. آن جا اعاده مى‏خواهد. با آن چه تنافى دارد؟ كذالك يعنى يك عام مى‏شود. يعنى اين كه الوضو بالجفاف لا يبطل. اين مى‏شود. و كذالك الغسل بالجفاف لا يبطل ولو كان عمدياً اين مى‏شود عام. مى‏شود مطلق. جفاف هر جفافى باشد در ناحيه وضو و در ناحيه غسل. آن وقت در باب وضو يك استثنايى دارد كه جفاف اگر مستند به تأخير شد مبطل است. در غسل مى‏ماند حكم. ولكن در وضو يك تقييد وارد مى‏شود. اين چه تنافى با همديگر دارد؟ اين دليل نمى‏شود كه و كذالك ان كان بعض يومٍ در وضو هم اين جور است حكم. اين روايت دلالت ندارد. اين ذيل مال غسل است. بدان جهت على كلّ تقديرٍ غايت الامر كسى فقيه فقط اين قدر مى‏تواند بگويد ما بوديم و اين روايت، اين روايت مى‏گفت جفاف على الاطلاق به هر علّتى بوده باشد در وضو مضر نيست بلا اطلاق. و در باب الغسل جفاف على الاطلاق مضر نيست منتهى بالتّصريح. در باب غسل تصريح هم هست. كه عمداً تأخير انداخت. در باب وضو اين اطلاق يك تقييدى دارد. و آن اين است كه جفاف اگر مستند به تأخير بشود نه وضو اعاده مى‏خواهد. خوب آن با همديگر تنافى ندارد. مثل ساير مطلقات مقيّدات است. مثل ساير عمومات و مخصصات است. هيچ با همديگر تنافى ندارند. و الوجه الصّحيح همين است كه عرض كردم. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست باقى مى‏ماند امورى كه آنها را بايد بحث كنيم.
يكى از اين امور اين است كه انسان وقتى كه عضو بعدى را مى‏شورد، اعضا سابقه خشك شده است. ولكن همه‏اش خشك نشده است. مثلاً فرض بفرماييد دستش خشك شده است. دست چپ را كه مى‏خواهد بشورد تأخير شد. دست راست خشك شده است. امّا چون كه صورت مباركش نورانى است. لحيه دارد و اينها نه صورت تَر است. ظاهر عبارت صاحب العروه اين است كه ملاك در جفافى كه موجب مى‏شود اعاده را، اگر تمام اعضا سابقه جفاف پيدا كند، آن جا فتوا مى‏دهد بر اين كه وضو باطل است. فتوا است. و امّا فقط اگر عضو سابق...دست چپ را كه مى‏خواهد بشورد، دست راست تمامى‏اش خشك شده است. الان كه دست راستش هم تَر شد، با آن آبى تَر شد كه مى‏خواهد
دست چپ را بشورد. آب برداشت. و الاّ دست راست خشك شده است. ايشان مى‏فرمايد اگر عضو سابق بر آن عضوى كه مى‏خواهد بشورد، به تمامه خشك شده باشد ولكن عضو سابق بر اين سابق تَر باشد مثل صورت كه فرض كرديم هنوز تَر است. چون كه لحيه دارد. ايشان مى‏فرمايد احوط وجوبى اعاده وضو است. اين جا فتوا نمى‏دهد. مى‏گويد احوط وجوبى اعاده وضو است. اين فتواى صاحب العروه است. ولكن اين احوط، احوط استحبابى است. والاّ اعاده وضو لازم نيست. چرا؟ چون كه اين حكمى كه جفاف مع التأخير اگر مع الجفاف بشود، وضو باطل مى‏شود، اين مستندش موثّقه ابى بصير بود. يكى هم صحيحه معاويه بود ديگر. اينها بودند.
در آن موثّقه ابى بصير اين است كه اذا توضعت بعض وضوئك و ارضت لك حاجتٌ حتّى يبس وضوئك. يعنى آن مقدار از وضو كه گرفته بودى خشك شد. آن مقدار خشك شده است. نه اين كه بعضش خشك شده باشد. ظاهر يبس شما مى‏خواهيد اگر يقين كنيد به عرايض بنده عبايتان را بشوريد و بيندازيد روى بند در منزل. خودتان بالمباشره يا بالتّسبيب. بعد از مدّتى به آن آقازاده بگوييد كه ببين عباى من خشك شده است يا نه. آن دست زد اين ور و آن ورش و ديد كه نه يك طرف خشك شده است. امّا يك طرفش هنوز تَر است. چه مى‏گويد به شما؟ مى‏گويد آقا خشك نشده است هنوز. يك طرفش تَر است. يبس الشّى‏ء يعنى شى‏ء مغسول آنى كه انسان شسته است اگر به او اضافه يبس دادند يادتان باشد ظهورش اين است كه او بتمامه خشك شده است. يبس الثّوب اگر گفت، بدان جهت اگر گفت آقا خشك شده است. آورد و شما ديديد يك طرفش تَر است. مى‏گوييد فلان فلان شده چه جور به من گفتيد كه خشك شده است؟ اين كه يك طرفش تَر است. فهم عرفى كه هست مى‏گويند فقيه بايد فهم عرفى داشته باشد معنايش اين است. نه اين كه بروند از بقّال بپرسند كه يبس در اين روايت ابى بصير معنايش چيست. معنايش اين است كه نظير آن استعمال را در عرف پيدا مى‏كنند و آنى كه ظهور عرفى شد در آن نظاير چون كه امام (ع) در روايات هم به آن نحو عرفى، به همان استعمالات عرفى تفهيم كرده است.
سؤال؟ در هر مقامى همين جور است. يك جا قرينه‏اى بوده باشد كه مطلوبيّت فى الجمله است. يك خورده بگذار هوا بخورد و آبهايش بريزد اين جور باشد، آن يك مطلب ديگرى است و الاّ اين را در مسأله...الارض كه از مطهّرات است آن جا هم گفتيم. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست، اين موثّقه ابى بصير اين است. در معاوية ابن عمّار هم اين است كه فيجفّ وضوئى وضويى كه گرفتم خشك مى‏شود. ظاهرش اين است كه تمام اعضا خشك بشود. بدان جهت اگر بعضش تَر است و بعضش خشك شده است، عيب ندارد. ولو تمام عضو سابق خشك شده است. ولكن عضو سابق بر سابق تَر است اين كافى است. اين وضو را اعاده بدهد. مؤيّدش هم آن رواياتى است كه تجويز كرد مسح را در جايى كه در يد بلّه نيست بلل را از لحيه بگيرد. خوب معلوم مى‏شود دستهايش خشك شده است همه‏اش ديگر. ولكن در لحيه..است در غسل الوجه هنوز خشك نشده است. فرمود بلّه را از او بگير و مسح كن. اين مؤيد است. چون كه دليل نمى‏شود كما اين كه بعضى‏ها فرموده‏اند. ممكن است اين صورت اضطرار بوده باشد و تضعيف شده باشد. ولكن مؤيد اين معنا است. بدان جهت آنى را كه بعد صاحب العروه مى‏گويد سه صورت گفته است.
در يك صورت فتوا به بطلان. وضو الاعاده.
در يك صورت احتياط. احتياط وجوبى.
در يك صورت هم فتوا به صحّت داده است.
آن جا است كه عضو سابق بعضش خشك شده است. دست چپ را كه مى‏شورد دست راست بعضش خشك شده است. بعضى ديگرش تَر است. اين جا مى‏فرمايد نه اعاده لازم نيست. اين را هم به صورت فتوا مى‏گويد. اين يك جهت بود كه در عبارت عروه بود. جهت ديگر كه در ما نحن فيه بايد بحث بشود، آن جهت ديگر اين است شما مى‏دانيد
انسان وقتى كه وضو مى‏گيرد، به تأخير بيندازد و جفاف حاصل مى‏شود ربّما فرض كنيد دست راستش را شسته است نصفش را. دست چپ هنوز نصف ديگرش را نشسته بود فرض كنيد مثلاً اهل بيتش صدا كرد فلانى بدو بيا كه بچّه ببين چه شد. اين هم دويد رفت و همين جا گذاشت. دويد و رفت و ديد الحمد الله هيچ چيز نشده است. برگشت وضو بگيرد. ديد كه بابا اين اعضا خشك شده است. اعضا همه‏اش خشك شده است. اين جا در ما نحن فيه آن عضو وضو كه مى‏خواست به او شروع بكند او را شروع كرده بود. دست راستش را شسته بود. ولكن تأخيرى حاصل شد كه آنى كه شسته بود خشك شد. اين جا هم وضو باطل است. لازم نيست قبل...آن عضوى كه در وضو معتبر است كه يمين و يسار اين اعضا بوده باشند قبل...نه ولكن اينها را بعد كرده بود در اثنى خشك شد. بعد ديد كه همه‏اش خشك شده است. آن وضو باطل است. چرا؟ چون كه دليل ما يا فقهاى آتيه اين موثّقه ابى بصير و هكذا صحيحه معاوية ابن عمّار است. آن جا امام (ع) تفصيل نداد. اذا توضّعت بعض وضوئك و عرضت لك حاجتٌ حتّى يبس وضوئك وضو كه گرفته بودى آن مقدار خشك شد اعد الوضو. آن اين مقدار در نصف عضو احد بوده باشد، يا نه هنوز عضو لاحق را اصلاً شروع نكرده بود. در آن روايتى كه نفرمود اين مضمره حريض كه امروز عرض كردم كه آن جا بود كه فان جفّ الاول قبل ان اغسل الثّانى اين به جهت اين است كه ثانى مدخليّت ندارد. قبل ان اغسل الّذى...آن جزئى كه تارى آن سابق است. ولو نصف العضو باشد. چون كه نصف بعدى را بايد بعد از اين بشورد. چون كه بايد غسل از اعلى فالاعلى بشود. اگر ولو در اثناى غسل بوده باشد اجزا سابقه خشك شده باشد وضو را بايد اعاده كند.
سؤال؟ نه. وقتى كه مثال زدم كه جاى هيچ اشتباه و داد و فرياد نماند. بچّه صدا كرد. رفت. نصفه كاره گذاشته بود ديگر. آمد ديد همه‏اش خشك شده است. اعضا سابقى همه خشك شده است. اين سابق خشك شده است. ولكن صورت اينها اين دست صورت تَر است. بقيه را مى‏شورد. و امّا اگر اجزاى آن مقدار مغسول، درست توجه كنيد به نكاتى كه در روايات است. اصل الفقاهه همين است. خصوصيات و عناوينى كه در روايات ذكر شده است ما بايد به ظهور آنها اخذ كنيم. يك كسى خلاف او را بگويد يا نگويد. ما مكلّف هستيم به ظهور. مگر اين كه ميزانى باشد. قرينه قطعيه داشته باشيم يا مقيّدى داشته باشيم كه بايد از ظهور رفعيت كنيم. والاّ يؤخذ...بدان جهت امر ديگرى كه در مقام مى‏ماند آن امر ديگر اين است كه خيلى تأخير داد. ولكن جفاف حاصل نشد. اگر هوا گرم بود يا هوا ملايم بود خشك مى‏شد. خيلى طول كشيد. آيا ملاك جفاف تقديرى است، تأخير ولو جفاف تقديرى كافى است در بطلان، يا جفاف فعلى مى‏خوانيم. اين را مى‏دانيم كه ظاهر عنوانى كه يك قاعده كلّيه خدمت شما عرض مى‏كنم. هر خطابى كه وارد مى‏شود در آن خطاب شارع عنوانى را اخذ كرده است يا در ناحيه موضوع حكم يا در ناحيه متعلّق الحكم يا در ناحيه نفس الحكم كه قيد حكم است اخذ بكند ظهور اولى فعليّت است. آن عنوان به فعليّته قيد موضوع است. آن عنوان به فعليّته قيد متعلّق است. آن عنوان به قيد فعليّته موضوع حكم است. نمى‏بينيد اين شيره پزها را؟ شيره پزها وقتى كه شيره مى‏پزند آب انگور را توى ديگ ريخته‏اند آن جور هم كه آتش گذاشته‏اند كه اين بپزد، هى مى‏گرداند. چوبشان را هى مى‏گردانند. اين را چرا مى‏گردانند؟ چون كه قليان حاصل نشود. ولو اين را دست بردارد قل قل مى‏كند. قليان مى‏كند. قليان كه شد مى‏شود اثير عنبى. بعد از قليان بايد دو ثلثش برود. حرام مى‏شود. اين برمى‏گرداند. نمى‏گذارد جوش بخورد. چون كه جوش خوردن همان قليان است كه ما قليان مى‏گوييم كه بالا و پايين مى‏آيد. ديگر همين جور كه مى‏دانيد. اين نمى‏گذارد بر اين كه اين قليان و جوش حاصل بشود. بدان جهت موضوع حرمت حاصل نمى‏شود. اين اثير نجوشيده است. بله چوب را برمى‏داشت مى‏جوشيد. امّا چون كه چوب را هى مى‏زد نگذاشت بجوشد. عيبى ندارد. حلّيت دارد. موضوع حرمت كه كلّ اثير اذا قلا و سؤال كرد در آن روايت از امام (ع) سؤال كرد يابن رسول الله قليان چيست؟ امام (ع) فرمود كه همان به قول ما قل قل كردن است و بالا و پايين آمدن است. اين اثير است. ايشان‏
فرمود او حاصل نشده است. بدان جهت اين را در بحث تغيّر ماء معتصم هم گفتيم. ما نحن فيه هم از صغريات اين كبرى است. و الحمد الله ربّ العالمين.