جلسه 637

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:637 ب‏
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:24/9/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسأله بود كه شخصى شروع كرده بود به وضو گرفتن. و در اثنا الوضو پشيمان شد از وضو گرفتن يا تردد پيدا كرد اين وضو را تمام بكنم يا نه. و در حال اين تردد كه تمام مى‏كنم يا نه، بعضى از اين وضو را در حال تردد اتيان كرد. مثل اين كه بعد از اين كه صورتش را شسته بود تردد حاصل شد كه وضو تمام بكنم يا نگيرم پا شوم. گفت الان دست راستمان را بشوريم و ببينيم چه مى‏شود. اين جا كه در حال تردد اين دست راستش را شست، صاحب العروه فرموده است اگر عود بكند به نيتش و موالات به هم نخورده باشد عيبى ندارد. وضويش صحيح مى‏شود.
ظاهر كلامش در ما نحن فيه اين است كه آن دست راستش را كه شسته است، دوباره شستن نمى‏خواهد. و منهنا كتبوا فى التّعاليق على العروه همه‏اش را نمى‏دانم و نمى‏گويم. عدّه‏اى از اين اعاظم نوشته‏اند كه و يعيد ما اتابه حال التّردد. او را بايد اعاده كند. كلام در مدرك و دليل اين مطلب بود كه چرا اعاده كند. اين مسأله‏اى كه در ما نحن فيه در باب وضو مى‏گوييم، اين مختص به باب وضو نيست. در باب غسل هم مى‏آيد. در هر عبادتى مى‏آيد. در صلوات هم مى‏آيد كه انسان در اثنا صلاة متردد شد كه بخوانم يا نخوانم. هنوز وقت خيلى است. ول كنم اين را و بروم بخوابم بعد. يا فلان كار را اتيان كنم بعد. يا در حال اين كه ول كنم يا نكنم، گفت بگذار يك خورده‏اش را هم بخوانيم نماز را ببينيم ول مى‏كنيم يا نه. آن جا هم مى‏آيد. در عبادات ديگر در حج هم مى‏آيد. در هر واجب ارتباطى يا مستحب ارتباطى كه عبادت بوده باشد و مثل صوم شهر رمضان و غير ذالك همه جا اين مسأله، مسأله سيّاله است. بدان جهت حكم تمام اين مسائل را منقّح بكنيد، به اين كه عرض مى‏كنم و نظرات حضرات است، اين را به طور منقّح براى شما عرض مى‏كنم. و بعد آنى كه در نظر قاصر ما است متعرّض مى‏شويم. اين حضرات اين جور مى‏فرمايند. مى‏فرمايند آن واجبات عباديه سه قسم است. مستحبات عباديه هم همين جور است. چون كه در مستحبات يك توسعه‏اى هست، واجبات را تخصيص به ذكر مى‏كند. اين واجبات ارتباطيه اينها سه قسم هستند. يك قسمشان اين است به مجرّد اين كه مكلّف قصد خلاف كرد يا به مجرّد اين كه تردد در او پيدا كرد، به مجرّد الترّدد آن عمل باطل مى‏شود و او قابل اصلاح نيست. ولو بعد از آنى پشيمان بشود و دوباره بر آن عمل برگردد فايده‏اى ندارد. آن عمل محكوم به بطلان است. مثل صوم شهر رمضان. آن كسى كه مكلّف است يوم شهر رمضان را اتيان كند من طلوع الفجر الى دخول الّيل اين در اثنى مثلاً قبل از ظهر خصوصاً در روز اول ديد خيلى گرسنه است. گفت بابا خدا كريم است. ظهر بشود ما برويم در خانه چيزى بخوريم. به مجرّد اين كه اين معنا را قصد كرد كه بروم بخورم يا تردد پيدا كرد كه آيا بروم خانه بخورم چيزى يا روزه را ادامه بدهم اين روزه باطل مى‏شود. به مجرّد حدوث اين معنا. ولو بعد از يك آن پشيمان بشود كه خدا به شيطان لعنت كند. چرا من اين قصد را كردم كه بروم ناهار بخورم؟ يا چرا تردد كردم؟ اين صوم باطل شد. اين قابل تدارك نيست. نمى‏گويم كه بعد از اين مى‏تواند ناهار بخورد و تناول مبطل كند. او حرام است. بخورد هم كفّاره دارد. ولكن وجوب حرمت آن تناول المبطل ربطى به صوم ندارد. آن واجب توسّلى است. ولو بلاقصد قربت هم اتّفاقاً يك كارى پيش آمد، يك معامله مهمّى پيش آمد، صدايش كردند كه بيا فلان معامله صورت مى‏گيرد بعد از اين تردد. رفت آن جا مشغول شد و يك‏
وقت ديد كه اذان مغرب را مى‏گويند. هيچ قصد صوم هم نداشت. گفت روزه نمى‏گيرم. اتّفاقاً هم چيزى نخورد. اين كفّاره ندارد. چون كه تناول مفطر نكرده است. آن كسى كه تناول مفطر است او را بكند، او كفّاره دارد. ولكن اين وجوبش هم وجوب امساك صومى نيست. آن تكليف تمام شده است. مخالفت شده است. اين كه حرام است تناول مفطر، حرمتش هم حرمت توسّلى است عيبى ندارد. اين هم انتصال كرده است او را. اين صوم قابل...نيست. فرقى نمى‏كند كه انسان آن وقتى كه توى ذهنش مى‏آيد الان يك چيزى بخورم. خيلى دلم از حال دارد مى‏رود. يا بعد از دو ساعت بروم در خانه ناهار بخورم، فرقى نمى‏كند. چه نيّت تناول مفطر را فى ما بعد بكند، قبل غروب الشّمس و قبل دخول الّيل يا تناول مفطر را فعلاً بكنم. يا روزه‏ام را الان ديگر نگيرم. يا بگويد نه بعد از ظهر ديگر روزه نگيرم. الان روزه باشم. بعد از ظهر نگيرم. در تمام اين فروض روزه باطل مى‏شود. ما بين تناول مفطر فعلاً او مستقبلاً و قبل الغروب يا ما بين اين كه انسان آنى شد برگشت به نيّت اولى‏اش يا برنگشت فرقى نمى‏كند. صوم باطل شد. قابل...نيست. و تردد هم اگر حاصل بشود همين جور است. بدان جهت مى‏گويند و مى‏نويسند نيّت الافطار و المفطر مفطرٌ. يعنى يبطل الصّوم ولكن لا تجب الكفّاره. كفّاره واجب نمى‏شود. وقتى كه انسان اگر او را مفطر را مرتكب شد، آن وقت كفّاره واجب مى‏شود. چرا مى‏گويند صوم باطل مى‏شود. حضرات گوش كنيد كه چه جور تقريب مى‏كنم. اينها مى‏فرمايند كه صوم عمل واحد است. شارع اين امساك من طلوع الفجر را الى دخول الّيل صوم ناهار شهر رمضان عمل واحد فرض كرده است. اعتبار كرده است. فرض يعنى اعتبار. اين را عمل واحد اعتبار كرده است. روى ملاك واحدى كه در اين عمل واحد است وجوب واحدى متعلّق به اين عمل واحد كرده است كه حقيقتش مجموع است و اين مجموع هم...است. بما اين كه اين عمل مجموع را عمل واحد اتيان كرده است و امر واحد به اين عمل كرده است و بما اين كه مى‏دانيم اين عمل واحد كه امر به او شده است از قبيل عبادت است. بايد در او قصد تقرّب بشود. فرض اين است كه صوم از عبادات است.
بدان جهت بايد آن مكلّف كه بعد عند طلوع الفجر امساك را شروع مى‏كند، اين امساك شروعش به دائميت امر شارع و به قصد تقرّب بوده باشد. به دائميت امر شارع بوده باشد. چون كه شارع امر كرده است به صوم هذا اليوم من امساك را شروع مى‏كنم. اين بايد اين جور باشد. آن دائميت امر به كل كه آن امر، امر عبادى است دائميت به كل دارد در دائميتش به اجزا آن كل در ضمن دائميتش به خود كل است. امر اگر داعى شد مكلّف را به اتيان كل، جزء را كه مكلّف اتيان مى‏كند، به جهت اين كه آن امر دعوت مى‏كند به اين اتيان جزء هم در ضمن دائميتش به اتيان الكل. والاّ اين جز امر مستقلى ندارد. امر اين امر ضمنى است. در ضمن دائميّت آن امر به اتيان الكل داعى است كه اين جز را هم بياور. چون كه كل عين اجزا است. پس بدان جهت مكلّف كه جز اول را شروع مى‏كند، بايد در ضمن نيّت الكل شروع كند. همين جور است ديگر. چون كه دائميت آن امر به اتيان آن جزء در ضمن دائميتش به كل است. بدان جهت وقتى كه مكلف آن جزء اول را شروع مى‏كند در ضمن دائميت آن امر به كل اين جزء را اتيان مى‏كند. والاّ اگر اين جور نباشد، مى‏گويد خوب الان اول طلوع الفجر است. تازه سحرى خورده‏ايم. الان امساك كنيم ببينيم بعد ادامه مى‏دهيم يا ادامه نمى‏دهيم. اين امساك اول امساك عبادى نيست. اين آن صوم نيست. جزء صوم نيست. آن صوم و امساكى را شارع امر كرده است و از مكلّف خواسته است به نحو عبادت بوده باشد و آن به نحو عبادت بودنش اين است كه به دائميت امر به كل اتيان بشود. به نحوى كه مكلّف جزء را اراده كند در ضمن ارادة الكل. اين مكلّف كه ارادة الكل ندارد فعلاً. مى‏گويد ببينيم چه مى‏شود. اراده كل ندارد فعلاً. آن دائميت امر به كل هم نسبت به اجزا ضمنى مى‏شود. در ضمن دائميت مكلّف به كل داعى بر جزئش هم مى‏شود. و مفروض اين است كه در ما نحن فيه اين مكلّف داعى بر كل ندارد. مى‏گويد نه معلوم نيست من انتصال كنم كل را. پس داعى در اين جزئيت در ضمن دائميت به كل نيست. و نيت مكلف در ضمن نيت الكل نيست. بدان جهت در اثنى وقتى كه نه از اول گفته بود از طلوع الفجر الى دخول الّيل من امساك مى‏كنم. قسم حضرت عبّاسى هم خورده بود به خاطر تكليف خداوندى من روزه مى‏گيرم. گرفت. بعد از ظهر كه يك ساعت از ظهر گذشت تردد حاصل شد يا مثلاً قصد كرد بابا بخورد خيلى گرسنه‏اش است. كما اين كه در اكثر جوان‏ها كه عارف به احكام شريعه نيستند پيدا مى‏شود. يا متردد شد كه بگيرم يا نگيرم. وقتى كه اين جور شد، اين امساك در اين آن هم يكى از اجزا واجب است. اين امساك به چه داعى موجود مى‏شود. اين امساك اين آب. به چه داعى موجود مى‏شود. در ضمن ارادة الانتصال بالكل است. اين امساك در اين. يعنى در اين حال كه حال تردد است اراده به اتيان كل ندارد.
سؤال؟ از مسائلى است كه همه مى‏دانند. حتّى از اول كسى كه وارد شد مكلّف به باب صلاة در...مى‏بيند. در رساله‏هاى عمليه نوشته‏اند بر اين كه كسى كه مى‏خواهد سفر بكند بايد موقعى كه خارج مى‏شود به آن سفر، قصد تماميّت فراست را داشته باشد يا ذهاباً يا ذهاباً و اياباً كه چهار فرسخ برود اين جور است ديگر. گفته‏اند على هذا كسى كه براى طلب زالّه خارج مى‏شود. خودش هم احتمال مى‏دهد كه زالّه‏اش آن حيوانى كه گم شده است يا آن پسرش كه شب از خانه فرار كرده است شايد از هشت فرسخ بيشتر رفته باشد كه مجبور است برود. ولكن نمى‏داند. الان قصدش اين است كه تا دو فرسخى برود. تا يك فرسخى برود كه آن جا يك محلّى است كه شايد آن جا پيدا كند. قصدش دو فرسخ رفتن است. ولكن احتمال مى‏دهد كه نه ادامه بدهد. پشت سرش را هم اتيان بكند. سيل را تا هشت فرسخى برود. اتّفاقاً همين جور هم رفت به آن جا و ديد آن جا نيست. يك دو فرسخ هم بروم، يك يك فرسخ هم بروم باز يك فرسخ هم برود يك وقت ديد كه سر هشت فرسخى رسيده است. در آن مكان هشت فرسخى از شما مى‏پرسم نماز را...بخواند يا تمام؟ تمام است. چرا؟ براى اين كه ولو اين هشت فرسخ آمده است و هر جزئى را كه مى‏آمده است قصد مى‏داد و احتمال ادامه هم مى‏داد. ولكن عند البدع در اين عمل اين يك فرسخ را در ضمن هشت فرسخ قصد نكرده بود. مستقلاً قصد كرده بود. او موضوع حكم نيست. آن دو فرسخى كه در ضمن قصد...فراسخ بوده باشد، او موضوع حكم است. بدان جهت اگر نه در ضمن هشت فرسخ قصد كرده بود يك فرسخ رفت ديد كه حال ندارد. به جهنّم كه پسر فرار كرده است. برگشت. تمام مى‏شود. سفر ديگر تمام شد. چرا؟ چون كه الان هم بگويد يك فرسخ هم برويم آن سفر نيست. چرا؟ چون كه سفر آنى است كه آن جزئش در ضمن نيّت الكل اتيان بشود. بدان جهت در ما نحن فيه وقتى كه اين جور شد، اين شخص ولو در آن آن هم امساك مى‏كند. مى‏گويد بعد از يك ساعت برويم. شايد خورديم توى خانه. الان كه تا آن وقت امساك مى‏كند تا خانه رفتن اين در ضمن ارادة الكل نيست. چون كه در ضمن ارادة الكل نيست و به دائميّت امر فى الكل نيست كه در ضمن باشد، مى‏گويند عمل باطل مى‏شود. اين فايده‏اى هم ندارد. مثل آن مسأله غسل. آن موضوع حكم است. اين متعلّق الحكم. فرقى نمى‏كند.
سؤال؟ آن جا هم بنا بود. بناى تقديرى است. مثل اين كه به راه بروم يا نروم. نه. بنا ندارم. نمى‏دانم هشت فرسخ مى‏روم.
اين قصد كل را مكلّف بكند ما نمى‏خواهيم بگوييم كه در موارد امر به كل مكلّف بايد هيچ ترديدى نداشته باشد. مثلاً زنى است محترمه كه نشسته است و وضو مى‏گيرد. اين قصد دارد كه وضو بگيرد. ولكن احتمال مى‏دهد در اثنى وضو حيضش بيايد. ديگر وضو را قطع مى‏كند ديگر. او نه مضر نيست. آن تردد عيبى ندارد. زنى در ماه رمضان روزه مى‏گيرد. احتمال مى‏دهد قبل از دخول ليل حايض بشود. الان جزم ندارد كه روزه را تا آخر تمام مى‏كند. آنها عيبى ندارد. يا كسى وضو مى‏گيرد. احتمال مى‏دهد كسى موقعى كه هنوز وضويش تمام نشده، كاسه آب را بردارد و فرار كند. بى آب بماند. وضو را نتواند تمام كند. آنها عيب ندارد. چرا؟ چون كه اين قيود خود تعليق بردارد. صوم خودش معلّق است كه در حال حيض نباشد. وضو خودش معلّق است بر اين كه در حال طهارت حدث اصغر باشد.
عرض مى‏كنم بر اين كه اگر فرض بفرماييد اين جور ترديدها بشود عيبى ندارد. يا مثلاً شخص جوانى است. روز ماه مبارك خوابيده است. از خواب پا شده است و ديده است كه خيس كرده است. محتلم شده است. خودش احتمال مى‏دهد روزه‏اش باطل شد. مى‏گويد ولكن من مى‏گيرم. بلكه انشاء الله صحيح است. اين باطل نمى‏كند روزه را. گرفت و پرسيد گفتند نه باطل نمى‏كند. احتلام كه باطل نمى‏كند روزه را. اين طور ترددها عيبى ندارد. اين ترددها در غسل كل نيست. اين اصلاً در بعضى موارد اصلاً به كل مأمور به نيست. مثل اين كه فرض بفرماييد پاييز بوده باشد. يا در بعضى موارد احتمال مى‏دهد كه امر نداشته باشد. محتلم شده است و ديگر مكلّف به صوم نيست. يا سفر كرده باشد احتمال مى‏دهد سفر كند ديگر. مكلّف به صوم نيست. اين صومى كه خداوند متعّال با آن قيود امر كرده است، اين قاصد بوده باشد كه آن كل را من اتيان مى‏كنم. فعل اختيارى خودش را بايد قصد كند. امّا چيزهايى كه خارج از آن عمل هست يا فعل اختيارى اين شخص نيست، فعل الغير است، آنها موجود بشود تكليف به صوم نيست يا تكليف به وضو نيست آنها منافاتى ندارند. مكلّف بايد آن جزء را كه عمل اختيارى خودش است و كلّ فعل اختيارى او است، آن وقتى بعضش جزء بر آن عمل مى‏شود كه آن بعض در ضمن نيّت الكل اتيان بشود. و دائميت امر به آن علم به اتيان آن جزء در ضمن دائميتش به كل بشود. خوب مى‏بينيد كه ديگر اينها مى‏فرمايند وقتى كه خلل به نيّت صوم رسيد قابل...نيست. چه خلل به قصد افطار فعلاً باشد، يا به قصد الافطار و تناول المبطل فى ما بعد بوده باشد. چه به نحو تردد بوده باشد كه تناول مى‏كنم يا نه،
سؤال؟ اگر برگردم يا نه اين چه بنايى است كه شك در او داريم. بنا يعنى قصد. بنا كه بناى مسجد نيست كه خراب كنم يا نكنم. اين كه شما مى‏گوييد اين بناى خارجى مسجد است كه خراب كنم يا نكنم. بناى قلبى عقد القلب است. قصد است. وقتى كه تردد دارى كه بكنم يا نكنم، كجا قصد موجود است؟
عرض مى‏كنم بر اين كه در ما نحن فيه كه هست يقين را انسان علمش را باور نكند آن يك مطلبى است. ما اين را در اصول گفتيم و مثالش را هم زديم. انسان به شيئى علم داشته باشد ولكن باور نكند. اين مى‏شود. و مثالش را هم زديم. ولكن علم با شك نمى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه اين يك قسم از عبادات است.
يك قسم ديگرش اين است كه نه مى‏شود او را در فرضى تصحيح كرد بعد حصول التّردد. مثل باب الصّلاة. كه انسان نماز مى‏خواند. يك ركعت را نماز خوانده است. مى‏گويد وقت وسيع است. اول ظهر است. تا غروب خيلى وقت است. بگذار اين يك ركعت را رها كنم و بروم بخوابم. كسالت هم دارم. طرف عصر نماز را از اول مى‏خوانم فرض كنيد. اين قصد توى ذهنش آمد. ولكن بعد گفت بابا اين آخوندها مى‏گويند قطع صلاة حرام است. ما چرا حرام بكنيم؟ نه نمازمان را ادامه بدهيم. در اين جا برگردد صلاتش را. چيزى اتيان نكرده است. همين كه يك ترددى برايش حاصل شد يا جزم بر اين كه نماز را ول كند بعد از يك ركعت، ركعت دومى را شروع نكند. بعد هم بدون اين كه چيزى از نماز اتيان بكند به ركعت ثانيه شروع كند، پشيمان شد و گفت نه من تمام مى‏كنم صلاة را. اين صلاة صحيح است. اشكالى ندارد. چرا؟ سرّش اين است كه در باب الصّلاة آن آناتى كه متخلل مى‏شود ما بين اجزا الصّلاة جزء صلاتى شروع به سوره حمد است ان قيامٍ. بعد القيام من ركعت الاولى. مادامى كه شروع به آن حمد نكرده است، آنى كه اتيان كرده است كه همين جور آن آنى است كه متخلل ما بين جزء اول و جزء ثانى است، او از صلاة نيست.
سؤال؟ اينها كه اين حرف را گفته‏اند اين جور ساده نبودند. اينها متبحّرين بودند. حرف را با ميزان مى‏گويند. آنى كه فرض كنيد آنات متخلله است، آنات متخلله داخل صلاة نيست. صلاة مركّب است از اجزا كه آن آنات متخلله‏اى كه هست داخل در صلاة نيست. انسان در حال اتيان بالاجزا بايد قصد كل را داشته باشد. و مفروض اين است وقتى كه فكرش افتاد نماز را قطع كند، قبل از شروع كردن به جزء بعدى برگشت به نيّتش كه نه. من جزء بعدى را در ضمن امر به كلّى كه شارع كرده است تمام مى‏كنم. خوب قصد خلل نرسيده است. جزء را در ضمن نيّت الكل اتيان كرده است، و دائميت شارع، امر شارع هم به اتيان جزء در ضمن دائميتش به كل است. مثل آفتاب روشن. منتهى امورى را كه شارع در صلاة قواطع و موانع شمرده است الحدث قاطعٌ يا التّكلم قاطعٌ، اينها در آنات متخلله هم نمى‏تواند موجود بشود. نه اين كه آن آنات متخلله صلاة است. اين به جهت حرمت صلاة است كه اوّله التّكبير، تحرميه التّكبير و تحليله التّسليم آن چيزهايى كه به تكبير حرام مى‏شود، حلّيت آنها به تسليمه است. در آنات متخلّله آنها حلال نمى‏شود. نه اين كه آنات متخلله صلاة است. محرّمات صلاتى باقى است يا شيخنا و يا ملازنا. روى اين اساس نمى‏تواند. چون كه انحراف من القبله از قواطع صلاة است از موانع صلاة است نمى‏تواند بگويد در آنات متخلله پشت به قبله بخواند. استدبار از قواطع صلاة است. بدان جهت چون كه شارع امر كرده است بر اين كه تا مادامى كه تكبيره گفته مى‏شود تا مادامى كه تصميماً اتيان نشده است بايد استقبال الى القبله...وجوهكم...مسجد الحرام باشد، بدان جهت استدبار مبطلش مى‏شود ولو در آنات متخلله. بدان جهت در باب صلاة اين جور است. از اين جا چه معلوم شد؟ از اين جا معلوم شد كه نه تردد كه حاصل شد، گفت بابا بگذار يك ركعت را هم بخوانم ببينم در ركعت سوم قطع مى‏كنم يا نمى‏كنم. يك ركعت را در حال تردد خواند. يك ركعت لازم نيست همه‏اش را در حال تردد بخواند. فقط فاتحه و سوره را در حال تردد مثلاً خواند. بعد گفت بابا بخوانم. همه‏اش را بخوانم و يك دفعه راحت بشوم. اين صلاة باطل است. اين قابل تدارك نيست. چرا؟ چون كه در صلاة اين جور است كه من زاد فى صلاته زيادت، زيادت عمديه باشد. من زاد لى صلاته فعليه الاعاده. خوب آن حمد و سوره را كه آورده است به قصد انّه به قصد اين كه به دائميّت امر صلاتى آنها را اتيان كند يا اينها را اراده كند در ضمن ارادة الصّلاة اين جور كه نشده است. چون كه تزلزل داشت كه تمام مى‏كنم يا نه. اين عملى است زايد. و قصد جزئيت به آنها كرده است كه اينها را از نماز هم بياورد. وقتى كه در شيئى به قصد جزئيت اتيان شد كه او جزء نمى‏تواند بشود مع التّعمد اتيان شد، اين زيادت، زيادت عمديه مى‏شود. و صلاة را باطل مى‏كند.
و امّا در اعمالى كه زيادت عمديه مبطل آنها نيست. مثل باب الوضو. در باب الوضو ولو زيادت عمديه مثل صلاة مبطل نيست. دست چپش را كه نمى‏داند وضو را تمام مى‏كند يا نه، دست راستش را شست. وقتى كه به دست چپ رسيد گفت خداوند به شيطان لعنت كند. بگذار وضو را تمام كنم. در اين صورت گفتيم بايد برگردد و آن دست را دوباره بشورد. همين جور است. چون كه او به قصد جزئيت اتيان نشده است. برگشت عيبى ندارد. وضويش صحيح است. چرا؟ چون كه زيادت در باب وضو مبطل نيست. اين سرّ اين است كه مى‏گويند در باب وضو اذا رجع و اعاد آن را كه بعض ما اصابه در حال تردد او را اعاده بكند، وضويش تمام مى‏شود. چون كه زيادت مبطل نيست.
سؤال؟ نه ساير شرايط. مفروض اين است كه موالات محفوظ است. مسح به بلّة الوضو دست راست را مثال زدند كه موجود است. آن شرايط ديگر موجود است. اعاده مى‏كند و وضويش را صحيح مى‏كند. اين تمام آن حاقّ كلامى است كه اين اعاظم دارند. مى‏بيند كه در حج هم اين جارى مى‏شود. ولكن در زكات جارى نمى‏شود. اينها را بايد حساب كنيم. چرا؟ چون كه زكات اقل و اكثر استقلالى است. هر كدام اين دينارى را كه مى‏دهيد خودش تكليف مستقلى دارد. كسى نصف زكاتش را داد و نصفش را نداد. گفت ديگر نمى‏دهم. نصف...نصف لك و الله خير الرّازقين روز قيامت اكتفا مى‏كند. آن نصفى كه داده است صحيح است. آن زكات صحيح است. وجوب، وجوب ارتباطى است. در مثل صلاة و صوم و اينها. نه در باب زكات نه. ولو زكات واجب است به عنوان عبادت است. ولكن ارتباطى نيست. خمس همين جور است. ارتباطى نيست. بعضش را داده است عيبى ندارد. اين اينها است كه بايد شما حساب بكنيد. ولكن در حج نمى‏آيد. حج ارتباطى است. حج عمره تمتّع نه عمره مفرده...در حجّ تمتّع كه انسان قصد مى‏كند عمره را اتيان مى‏كند ارتباطى است. بايد در ضمن امر به اين كه در رواياتش هم هست خداوندا تو امر كردى به حجّة الاسلام، من عمره تمتّع براى حجّة الاسلام را اتيان مى‏كنم. يعنى اين جزء را در ضمن آن امر به كل قصد مى‏كنم. اين معنايش اين است. وقتى كه اين جور شد اين عمل صحيح مى‏شود...خوب مى‏دانيد چه شد مطلب؟ مطلب اين شد كه كسى از شما اشكال كرد. خوب بناعاً بر اين موقعى كه انسان وضو مى‏گيرد بايد قصد نماز داشته باشد. چرا؟ چون كه شارع امر به صلاة كرده است. وضو مقدّمه است. شرط صلاة است و بما انّه شرط صلاة است من اگر بخواهم قصد تقرّب بكنم با اين وضويى كه مى‏گيرم بايد صلاة را قصد كنم. بما اين كه شارع به صلاة مشروط امر كرده است من وضو را اتيان مى‏كنم بما اين كه از آن صلاة شرط است. قيد بر آن صلاة است. نه اين نمى‏خواهد. چرا؟ چون كه وضو خودش مطلوب استقلالى است. مستحب نفسى است. اين در جاهايى كه فقط مطلوبيّت به جزئيت و ارتباط است. و امّا در جايى كه مطلوبيت مستقله شد مثل مستحب و مستقل شد نه وضو را اتيان مى‏كنم. اصلاً نماز اتيان نخواهم كرد. خدا من نماز امروز اتيان نمى‏كنم. ولكن وضو را امروز مى‏گيرم. شما فرموديد و الله يحبّ المتطهّرين. عمل صحيح است. بدان جهت در آن مواردى فقط اين حرف را اين عادل...فرموده‏اند آن جايى است كه فقط مطلوبيّت آن معطىٌّ به...در جزئيت بوده باشد. و الاّ مطلوبيّت ديگرى و مطلوبيّت نفسى به او داشته باشد، آن جا اين حرف‏ها جارى نيست. آن جا حكم همين است كه گفتيم. اين مطلبى است كه اين حضرات فرموده‏اند. آنى كه به حسب طاقت بشريه من حقير بود براى شما بيان كردم كلام آنها را. ببينيد غبارى در كجاى اين كلام هست. والحمد الله ربّ العالمين.