جلسه 638

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: خارج فقه بحث طهارت.
شماره نوار:638 آ
نام استاد: آيت الله تبريزى.
تاريخ:25/9/1370
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايش بود كه اگر كسى در حال تردد بعضى از وضو را اتيان بكند، بعد اگر بداله وضو را اتمام بكند، بايد آن بعضى را كه اتيان كرده است، دوباره به آن استيناف كند. و وجه اين قول را و ملاك اين قول را ديروز به طور تفصيل بيان كرديم. مى‏دانيد كه نتيجه‏اش چه شد؟ نتيجه‏اش اين شد كه آنى كه علماء و مشهور ملتزم هستند كه عامل حين العمل در آن مركّباتى كه از قبيل عبادات هستند حين الااتيان بايد جزم به نيّت داشته باشد معنايش همين است كه جازم بوده باشد به نيّت. معناى جزم به نيّت اين است كه اگر آن فعل را مع التّردد شروع كند كه تمام مى‏كنم يا نمى‏كنم يا در اثنى تردد براى او حاصل بشود يا نه، آنى كه مع التردد مى‏آورد لا تحسب عبادتاً. بدان جهت اگر تداركش ممكن بود مثل باب الوضو و مثل باب الصّلاة آن وقتى كه بعضى افعال را اتيان نكند و فقط تردد باشد فهو. و الاّ اصل عمل باطل مى‏شود. اين فرمايشات حضرات بود كه بيان كرديم. و...كلامٌ فى مقالة المشهور. اين كه مشهور فرموده‏اند توى ذهن ما اين است كه اين مطلب تمام نيست. نه اين كه آنى كه آنها فرموده‏اند، آن مطلب على الاطلاق تمام نيست. نه عرض ما اين است اين كه شما فرموديد كه حاقّ مطلبتان اين بود اتيان به جزء كه مكلّف قصد مى‏كند اتيان به جزء را بايد اين در ضمن قصد به اتيان الكل بوده باشد كه قصد مى‏كند اتيان الجزء را، اين قصدش در ضمن قصد به اتيان الكل بشود و امرى كه دعوت مى‏كند به اتيان الجزء، چون كه عبادت است. بايد قصد قربت بشود. اين دائميّت امر به اتيان الى الجزء در ضمن دائميتش الى الاتيان بالكل بايد بشود.
اين مطلب را كه فرموديد اين در صورتى است كه مكلّف شيئى را كه اتيان مى‏كند، يعنى بعضى مركّب را كه اتيان مى‏كند، قصد جزئيت مطلقه داشته باشد. يعنى قصدش اين كه من اتيان مى‏كنم اين جزء است و بما هو جزءٌ اتيان مى‏كنم كه تعليق در اين قصدش نباشد. مطلقه باشد يعنى تعليق در اين قصد نبوده باشد. اين تكبيرة الاحرام را بما هو جزءٌ من الصّلاة اتيان مى‏كنم، اين لازمه‏اش اين است كه قصد اتيان به كل داشته باشم و به داعى امر شارع اتيان مى‏كنم بايد در ضمن دائميت امر به كل بوده باشد. اين را ما منكر نيستيم. كلام ما اين است كه اين قصد جزئيت مطلقه است ولكن اگر شخصى شيئى را اتيان مى‏كند ولكن قصدش اين است كه اگر آن ساير الاجزا را من اتيان كردم و امر فعلى دائميت پيدا كرد براى من به اتيان ساير الاجزا در اين تقدير معطىٌّ به من جزء بشود. قصد جزئيت معلّقه است. قصدش اين است كه اگر امر موجود كه فعلاً امر شارع موجود است، اگر شيطان گذاشت و آن امر براى من دائميت پيدا كرد به اتيان ساير الاجزا در آن صورت اين كه اتيان مى‏كنند جزء بشود و منضم بشود به آنها. اين را كه اتيان مى‏كند به دائميت امر نيست فعلاً اتيان مى‏كند در حال تردد. داعى به اتيان اين احتمال الاتيان به ساير الاجزا است به دائميت الامر. از من بپرسند تويى كه متردد هستى، چرا در حال تردد دست راستت را مى‏شورى از مرفغ؟ مى‏گويم به جهت اين كه احتمال مى‏دهم پشيمان بشوم و ساير الاجزا وضو را اتيان كنم مى‏خواهم اين از وضوئم بوده باشد. چون كه دست راست از وضو است و بايد شسته بشود. اين امر شارع داعى نيست مرا به اتيان اين تا بگوييد دائميت بايد ضمنى باشد. در ما نحن فيه داعى من احتمال دائميت امر موجود است لساير الاجزا. چون كه احتمال مى‏دهم اين امر فعلى دائميت پيدا
بكند براى عمل من اين را به جهت اين احتمال اتيان مى‏كنم. بدان جهت اگر احتمال را ندهد جزم داشته باشد كه نه اتيان نكردم، نمى‏خواهم وضو بگيرم. چيزى را اتيان نمى‏كند. اين اتيان كردنش در صورتى است كه در حال تردد است و احتمال مى‏دهد دائميت پيدا كند. شيطان بگذارد بر اين كه امساكات بعدى را به دائميت امر شارع اتيان كند، به جهت اين مى‏گويد الان هم امساك مى‏كنم بلكه انشاء الله موفق شديم و شيطان گذاشت اتيان كرديم عمل را. اين جزئيت اگر قصد كرد اتيان ساير الاجزا را، در اين صورت قصد جزئيت دارد به اين. والاّ اگر اتيان نكرد او را مى‏گويد اين يك شى‏ء زائدى است كه اتيان كردم. قصد جزئيت ندارد. در اين صورت مى‏گوييم عمل عبادى قصورى ندارد. عمل...عبادتاً. چرا؟ چون كه شما مى‏گوييد بر اين كه عملى را كه انسان اتيان مى‏كند عبادتاً عمل مركّب را بايد قصد قربت داشته باشد و قصد جزئيت داشته باشد در آن كه اتيان مى‏كند. مثلاً عنوان قصدى است. مى‏گوييم امّا قصد جزئيت فقد ذكرنا حصولهم. حصول قصد جزئيت است. چون كه جزئيت، جزئيت معلّقه را قصد كرده است. وقتى كه ساير اجزا موجود شد قصد جزئيت داشت در اين صورت. به قصد جزئيت اتيان كرده است.
و امّا قصد قربت تمام است چون كه انشاء الله الان مى‏رسيم. در قصد قربت معتبر نيست فعل به دائميت امر شارع اتيان بشود. عرض مى‏كنم قصد قربت اگر معنايش اين بوده باشد كه به داعى امر اتيان بشود، فقط اين باشد، بله در ما نحن فيه چون كه قصد امر را ندارد فعلاً دائميت قصد انتصال امر موجود دائميت به كل ندارد، به اين هم داعى نيست. ولكن گفتيم در ما نحن فيه داعى‏اش امر نيست. احتمال حدوث دائميت است در امر موجود نسبت به اتيان ساير الاجزا. و اين احتمال اين حصول اين معنا خودش تقرّب است. چون كه تقرّب معنايش اين است كه انسان عمل را به حساب خدا بياورد. و الاّ اگر حساب خدا نبود نمى‏آورد. الان هم همين جور است. اگر حساب خدا نبود، خدا نماز را خواسته است، نماز را مقيّد به وضو كرده است. اگر اين حساب‏ها نبود من دست راستم را نمى‏شستم از مرفغ. در ما نحن فيه حركت به عمل به حساب خدا بايد بشود. اين است و اين حضرات جلّشان هم ملتزم به اين معنا هستند كه قصد قربت معتبره اين است. منحصر به دائميت امر نيست. بدان جهت در ما نحن فيه مى‏گوييم يا حضرات چه مى‏فرماييد شما؟ مگر در عبادت يك قصد جزئيت مى‏خواستيد؟ و يك قصد قربت مى‏خواستيد در اين عبادات مركّبه؟ آن قصد جزئيتتان و آن قصد قربتتان. چه مى‏فرماييد؟ حاصل است ديگر.
شاهد قطعى كه اينها معترف هستند قصد جزئيت حاصل است از كسى كه در حال تردد اتيان مى‏كند، آنى است كه ديروز از اينها نقل كرديم. مى‏گويند بر اين كه در باب صلاة در اثنى صلاة كسى متردد شد و در حال تردد اتيان كرد بعض اجزا صلاتى را و بعد از تردد خارج شد خواست بر اين كه برگردد آن اجزا را تدارك كند و صلاة را تمام بكند نمى‏شود. صلاة باطل است. چرا؟ چون كه آنى كه اتيان كرده است زيادتى عمديه است در حال تردد. و زيادتى عمديه مبطل صلاة است. مى‏گوييم حضرات مگر در زيادتى در صلاة قصد جزئيت معتبر نيست؟ شيخ هم تصريح كرده است. همه اينها تصريح كرده‏اند. در صدق زيادت فى الصّلاة قصد اين كه معطىٌّ به من از صلاة است، اين معتبر است. والاّ فرض كنيد انسان در صلاة نگاه بكند به طرف آسمان. اين مبطل صلاة نيست. و امّا اگر نگاه كند به طرف آسمان و قصد كند اين هم از اجزا صلاة است، صلاة باطل مى‏شود. چون كه زيادتى در صلاة شد. مگر در باب ركوع و سجود. ركوع و سجود را استثنا كرده‏اند كه در باب ركوع و سجود آن هم...كه در سجود وارد است. انسان سه سجده بكند در يك ركعت ولو سجده ثالثه به قصد شكر باشد نه به قصد صلاة، صلاة باطل مى‏شود. چون كه رواياتى وارد شده است نمى‏دانم تعددش را ولكن در روايات است. آيه سجده را، سوره سجده را نمى‏شود در صلاة خواند چون كه سجده دارد و آن سجده‏اش زيادتٌ فى المكتوبه. سجده تلاوتى زيادت است. چون كه ركوع با سجود در اين حكم قطعاً اختلاف ندارند، گفته شده است كه سجود و ركوع زيادتش ولو به غير قصد جزئيت مبطل است. و امّا در ساير اجزا اگر قصد جزئيت نباشد. انسان حمد و سوره را يك مرتبه خوانده است. وقت ركوع است. مى‏گويد عجب قرآنى است. چه تأثيرى بر نفسم كرد. يك دفعه هم حمد و سوره را بخوانم. نه اين كه از صلاة است. بما انّه قرائت قرآن است. عيبى ندارد. بخواند. ضررى ندارد. قصد جزئيت نكرده است كه. قصد بكند كه حمد دومى هم جزء است صلاة باطل مى‏شود. خوب شما خودتان فرموديد كه اين برگردد و آن اجزا صلاتى را تدارك كند، اين فايده ندارد. چرا؟ چون كه آنى كه اتيان كرده است آن زيادتى عمديه است. اگر زيادتى عمديه است ما اصابه پس قصد جزئيت كرده است اين شخص. اين اينجور مى‏شود. قصد جزئيت را قبول داريم. اين قصد جزئيت چه جور تصوّر شد و حال اين كه قصد كل را ندارد. اين نيست الاّ آن معنايى كه گفتيم قصد جزئيت معلّقه است. مطلقه نيست. معلّقه است كه من اين را اتيان مى‏كنم. من الان امساك مى‏كنم از افطار در اين ساعت. به احتمال اين كه شيطان گذاشت و من امساك را تا شب رساندم و رضاى خدا را تحصيل كردم. خود اين احتمال گذاشت آنها را اتيان كردم، اين در اين فرض منضم به آنها مى‏شود. جزء مى‏شود به آنها. قصد جزئيت كرده است و قصد انتصال هم حاصل شده است. هيچ نقصى ندارد و منهنا ذكرنا ما دليلى بر قصد جزمى كه اين حضرات مى‏گويند در صحّت عبادت معتبر است، اين را نداريم. پيدا نكرديم. چون كه آن دليلى كه گفتند ديروز نقل كردم، او به نظر قاصر ما آن دليل قاصر است. آن دليل صورت قصد جزئيت مطلقه را مى‏گيرد.
و امّا در صورتى كه فاعل قصد جزئيت معلّقه داشته باشد كما ذكرنا، هم قصد تقرّب حاصل مى‏شود، و هم قصد جزئيت حاصل مى‏شود على تقدير حصول ساير الاجزا. و الاّ اگر حاصل نشود قصد جزئيت نداشت. جزء حاصل نمى‏شود. بدان جهت عرض مى‏كنم بر اين كه اين فرمايش حضرات مبتنى بر اين است كه در عبادات قصد قربت منحصر بشود به اتيان اجزا العمل به دائميت الامر به كل العمل. او اگر باشد بله اين درست نمى‏شود. و يكى هم اين بوده باشد كه قصد جزئيت در صورت احتمال اين كه شخص احتمال مى‏دهد ساير الاجزا را اتيان بكند و دائميت پيدا كند، قصد جزئيت ولو معلّقه متصوّر نمى‏شود و قد ذكرنا كه خودشان هم اعتراف دارند متصوّر مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه مى‏گوييم شما در وضو چه مى‏خواستيد؟ غسل الوجه و اليدين و مسح الرّأس و الرّجلين با قصد به قصد انّها من الوضو به اين قصد، خودش هم قصد تقرّب داشته باشد. همه‏اش حاصل است. بلكه اصلاً كما سيعتى انشاء الله در وضو قصد امر كردن مشكل است براى نوع مردم. يا براى نوع اشخاص. براى اين كه ممكن است در وضو كدام امر را قصد مى‏كند انسان؟ خوب در وضو قصد مى‏كند يا وجوب غيرى را، اين وجوب غيرى را خواهيم گفت كه اخذى ندارد. كما اين كه جماعتى گفته‏اند ملازمه ما بين ايجاب ذى المقدمه و ايجاب مقدمه نيست. وضو وجوب غيرى ندارد. فقط همان شرطيّت دارد لصّلاة. وجوب غيرى ندارد. مى‏ماند استحباب نفسى. اگر استحباب نفسى را نوع مردم در وضو و در غسل غافل نباشند در تيمم غافل هستند لفاقد الماء. بدان جهت اينها فقط مى‏گويند كه ما وضو مى‏گيريم براى حساب خداوندى كه نماز بخوانيم. اين همان به حساب خداوند است.
سؤال؟ نه الان شخصى وضو مى‏گيرد. مى‏گويد مقدمه واجب، واجب نيست. كما اين كه...و مى‏گويد كما اين كه نوع علما مى‏گويند خود وضو استحباب نفسى ندارند. استحباب نفسى مال طهارت مسبب از وضو است. كه بحثش سابقاً گذشت. روى اين اصل در وضو، وضو را به قصد دائميت امر اتيان نمى‏كنند. چون كه وضو امر ندارد. چون كه امرش اگر استحباب نفسى است او روى طهارت خورده است. وضو را كه شارع امر كرده است به وضو در خود وضو امرى نيست. نوع اين حضرات اين جور مى‏گويند ديگر كه نوع مردم هم همين‏ها مقلّدين اينها بودند. اين وضو خودش نه امر استحبابى دارد دائميتش به جزء در ضمن دائميتش به كل باشد اين امر استحبابى ندارد. امر غيرى را هم كه منكر هستيم. بعضى از آنها هم منكر بودند كه...نيست. خوب چه جور اتيان مى‏كند؟ به جهتى اتيان مى‏كند كه به قول ايشان نماز بياورد. ربّما انسان الان وضو مى‏گيرد. نمى‏داند كه اين وضو را مى‏تواند نگه بدارد تا بعد از ظهر نماز بخواند. احتمال مى‏دهد كه محصور بشود و برود توالت. اين وضو نماند. اين وضو را به چه قصد مى‏گيرد؟ فقط به قصد اين مى‏گيرد كه من الان وضو مى‏گيرم. شايد موفق شدم با اين وضو نماز خواندم بعد از ظهر. فقط به اين نيّت مى‏گيرد كه ايشان فرض كرده است. اين قصد تقرّب است ديگر. اين به حساب خدا است ديگر. به حساب زيد و امر كه نيست. اين عمل به حساب خدا است. هم وضو را قصد كرده است و هم به حساب خدا است. خود صاحب العروه هم در ذيل كلامى دارد كه انشاء الله امروز شايد برسيم خودش مقر است كه اين به حساب الله آوردن عيبى ندارد. كافى است. قصد قربت است. مى‏گوييم آقايان اگر اين جور شد مطلب، قصد قربت اين است كه فعلى را به حساب خدا مى‏آوريم اين قصد قربت شد و قصد جزئيت معلّقه هم متصوّر شد كجا شما مى‏توانيد شرط كنيد كه جزم به نيّت معتبر است؟ اين نه شروع مى‏كند حال العمل مثل خيلى از اشخاص كه تازه وارد هستند يعنى تازه وارد شده‏اند به آن ايمانى كه موجب بشود انتصال اوامر شرع را. عمل را تازه شروع كرده است. امسال شروع كرده است به روزه گرفتن و مى‏ترسد نتواند بگيرد. مى‏گويد من الان كه مى‏گيرم. بلكه انشاء الله توانستم يا بلكه انشاء الله شيطان گذاشت شايد شيطان بگذارد ادامه بدهم آن را. خوب امساكش به حساب خدا است يا به حساب زيد و امر و بكر است. اين قصد قربت. قصد جزئيت معلّقه را هم كرده است شما اعتراف كرديد. خوب چه چيزش ناقص است؟ شارع غير از اين امساك من طلوع الفجر الى دخول الّيل را خواسته بود. و آنى كه لازم بود در صلاة بايد به حساب خدا باشد، به حساب كس ديگر و چيز ديگر نباشد آن است، خوب اين چه اشكالى دارد؟ چه محصورى دارد، بدان جهت اين جزم به نيّت را ما نتوانستيم از اين حضرات تصديق بكنيم، بدان جهت،
سؤال؟ در صوم هم همين جور است. در تمام مواردى كه اين قاعده سيّال است، در آن موردى كه دليل شرعى دلالت كند آن وقتى اين مركّب موضوع الحكم است كه انسان حين البدع به او و حين الاشتغال به او بايد قصد مجموع را داشته باشد مثل باب السّفرى كه ديروز گفتيم آن وقتى سير الى سمانية فراسخ موضوع وجوب الغسل است كه دليل دلالت كرده است كه حين التلّبّس بالسّفر و حين ادامة السّفرى كه هست بايد قصد سمانيه را داشته باشد، آن جا ملتزم هستيم. اينها نمى‏شود. اينها فايده ندارد. اين كه ما در عبادات درست كرديم، قصد معلّق درست كرديم، قصد معلّق در قصد صلاة در سفر فايده ندارد. اين روى روايات است كه دلالت كرده است كه طالب الزّاله لا...چون كه همين جور است. هر جا پيدا كرد زالّش را برمى‏گردد. قصد سمانية فراسخ را ندارد. بدان جهت آن جاها آن حرف صحيح است. ولكن دليل شرعى دارد. ولكن در عبادات كه خطاب شرعى نداريم بر اين كه اين عمل بايد از اول به نيّت الكل و به دائميت الامر بالكل اتيان بشود...اين فقط به جهت اين بود كه عنوان، عنوان قصدى است و اين عبادت است و بايد قصد قربت بشود. قصد قربت كه به اعتراف حاصل مى‏شود حساب خداوندى است. قصد جزئيت معلّقه هم كه با عنوان قصدى الى لا محاله قصد مى‏شود معلّقاً عنوان قصدى را معلّقاً قصد كرده است اگر قصد جزئيت معلّقه داشته باشد كه اگر ما بقى را شيطان گذاشت اتيان كردم قصد وضو دارد.
سؤال؟ عيبى ندارد. تردد در قصد يعنى تردد در قصد به اين معنا و اتيان بعض آن عمل فى ما بعد التردد به اين نحو از تردد عيبى ندارد. و امّا در صورتى كه قصد خلاف كرد نه وضو نمى‏گيرم، نماز نمى‏خوانم، روزه نمى‏گيرم، اين روزه چيست؟ بله آن جا همين جور است. نه قصد جزئيت معلّقه دارد، باطل است. نه قصد جزئيت معلّقه دارد، نه قصد تقرّب حساب خداوندى دارد. خدا و پيغمبر و اوصياء و علما همه را ول كرد. گفت بابا چه روزه‏اى، گرسنه بمانيم. بله او را مى‏گوييم. او باطل است.
و امّا حرف ما در موارد تردد است. در موارد ترددى كه هست شما به وجدانتان هم رجوع بفرماييد مى‏بينيد كه اين قصد در وجدان معلّقاً حاصل است در حال تردد. هذا كلّه فى...به حسب ذهن ما. والله الاعلم. رد مى‏شويم از اين.
سؤال؟ يعنى ما بقى را. يك مقدارش را كه الان انجام مى‏دهد. دست راستش را مى‏شورد. بقيه را انجام مى‏دهند يا نمى‏دهند. كلام در اين بود. اين را مى‏گفتيم. الان كه چيزى نخورده‏ام. ولكن نمى‏دانم. بعد هم همين جور نمى‏خورم. صوم را ادامه مى‏دهم يا اين جور نيست. والله الاعلم. آنى كه به نظر قاصر ما بود خدمت شما عرض شد.
بعد صاحب العروه قدس الله نفسه الشّريف مى‏فرمايد در اين نيّت الوضويى كه انسان بايد او را به نيّت اتيان بكند، قصد الوجوب و النّدب معتبر نيست. نه به نحو توصيف معتبر است كه انسان موقعى كه وضو مى‏گيرد، اين جور قصد كند كه من وضو مى‏گيرم، وضو واجب را. چون كه بعد الدّخول الوقت است كه مى‏گويند وضو واجب مى‏شود اگر درست باشد. يا قبل دخول الوقت است كه مى‏گويد وضو مى‏گيرم، وضو مستحب را. كه وضو مستحب است...اين توصيف است.
و امّا الغايت. غايتش اين است كه اين جور نيّت كند. ايشان ولو در عبارت عروه دارد كه ان يقول قول گفتند معتبر نيست. تكلّم را سابقاً نفى كرد. مرادش اين است كه ان...الوضو لوجوده او لندبه كه وجوب و ندب غايت بوده باشد. درست توجه كنيد من عبارت را براى شما كه چه جور وجوب و ندب غايت مى‏شود، براى شما توضيح بدهم. اين را مى‏دانيد كه غايت عمل يعنى ثمره عمل كه از او تعبير مى‏شود ربّما به غرض چه غرض اولى، چه تمام الغرض. آن اثرى كه مترتّب مى‏شود بر عمل عامل و بر فعل فاعل كه از اين غرض از او تعبير مى‏شود از آن ثمر، از آن فايده تعبير مى‏شود به غرض تارتاً و به غايت العمل اخرى. مى‏دانيد كه اين غرض و غايت آن اثرى است كه بر خود عمل مترتّب است. عمل وقتى كه در خارج موجود شد، آن عمل مترتّب مى‏شود. مى‏دانيد كه غرض از شرب الماء چيست. رفع العطش است ديگر. چون كه رفع العطش مترتّب بر شرب الماء مى‏شود. امّا اين رفع العطش قبل الفعل اين رفع العطش عدمش را لحاظ مى‏كند. مى‏بيند كه عطش رفع نشده است. اين وقتى كه اين غايت نبودش را قبل الفعل لحاظ كرد شخص عاقل، اين داعى مى‏شود لحاظ نبود آن اثر، لحاظ او را مى‏كند. آن لحاظ نبود او دعوت مى‏كند. اعضا او را تحريك مى‏كند نحو العمل. وجداناً همين جور است. وقتى كه ما آب خورديم رفع عطش مى‏شود. خوب الان كه آب نخورديم. عطش موجود است. رفع العطش منتفى است. يعنى عطش موجود است. رفع العطش منتفى بشود يعنى عطش موجود است. اين عطش داعى مى‏شود چه چيز را؟ داعى مى‏شود بر اين كه من اراده كنم شرب الماء را. اين است ديگر. انسان وقتى كه عملى را اتيان كرد، عمل، عمل واجب بوده باشد يا عمل مستحب بوده باشد، عمل را كه در خارج موجود كرد يترتّب عليه سقوط الامر به. عمل وقتى كه در خارج موجود شد امر به او ساقط مى‏شود ديگر. اين جور است ديگر. امر به جهت اين بود كه موجود بشود. موجود شد. چه امر، امر وجوبى بشود، چه امر استحبابى بشود. پس غرض به آن غايتى كه مترتّب مى‏شود بر عمل سقوط الوجوب و النّدب است. ولكن در ما نحن فيه قبل العمل ما چه چيز را بايد عامل لحاظ بكند؟ عدم سقوط را. عدم سقوط چيست؟ يعنى ثبوت الوجوب و النّدب را بايد لحاظ كنم. كه آن وجوب و ندبى كه هست وقتى كه ثبوتش يعنى خود وضو و خود ندب را لحاظ كرد داعى مى‏شود كه عمل را اتيان كند. بدان جهت ايشان مى‏گويد كه لازم نيست متوض‏ء حين التّوض‏ء نيّت كند كه من وضو را مى‏گيرم لوجوبه او لندبه يعنى خصوص الوجوب و خصوص النّدب داعى من است به اتيان. اين لازم نيست كه اين را نيّت كند. غايت يعنى داعى. چون وقتى كه عدم غايت را قبل العمل لحاظ كرد، مى‏شود داعى. آن وجوب مى‏شود و ندب مى‏شود. لازم نيست نيّت بكند حين وضو بر اين كه من وضو را اتيان مى‏كنم بر اين كه چون كه واجب است يا چون كه مستحب است اين را هم نيّت كنم. نه اين معتبر نيست. بعد ايشان مى‏گويد بر اين كه و لا وجه الوجوب و النّدب. معتبر نيست كه انسان عند التّوض‏ء نيّت كند وجه الوجوب و النّدب را. وجه يعنى آنى كه موجب شده است. وضو وجوب پيدا كرده است يا استحباب پيدا كرده است. خوب مسلك عقليه عبارت از اين است ديگر. آن مصالح كامله فى الافعال موجب مى‏شود كه شارع فعلى را طلب كند امّا وجوباً اگر آن مصلحت كامله استيفائش لزومى باشد. يا استحباباً. اين مصلحت را لازم نيست كه قصد كند كه من وضو را اتيان مى‏كنم. چون كه مصلحت دارد كه به آن مصلحت خدا او را واجب يا مستحب كرده است. اينها معتبر نيست. بعد اينها را تفصيل مى‏كند خودش در عبارتش. در عبارتش كه قصد وجوب و ندب وصفاً معتبر نيست. اين اولى بود. قصد الوجوب و النّدب غايتاً معتبر نيست. و قصد وجه الوجوب و النّدب هم وجه يعنى موجب. آن هم معتبر نيست.
بدان جهت اين جور مى‏فرمايد در عبارتش كه عبارت عروه است انشاء الله، اين جا اين جور مى‏فرمايد بر اين كه، و لا يجب نيّت الوجوب و النّدب لا وصفاً اين فرض اول و لا غايتاً فرض ثانى كه غايت را معنا كردم. اين كه تا حال شنيده‏ايد وجوب و ندب غايتاً قصد مى‏شود معلوم شد معنايش چيست. چون كه وجوب و ندب فعل شارع است. فعل شارع ربطى به غايت فعل من نيست. مراد از غايت يعنى آنى كه مترتّب بر عمل من است. بر عمل من خود وجوب ندب مترتّب نيست. سقوطشان مترتّب است. پس آن سقوط ما يترتّب على العمل است. منتهى اين غايتى كه يترتّب على العمل قبل العمل معدوم مى‏شود. معدوم شدن سقوط الوجوب يعنى ثبوت الوجوب و النّدب است و آن ثبوت الوجوب و النّدب كه آن وجوب و ندب است داعى مى‏شود به اتيان. بدان جهت مى‏فرمايد بر اين كه و لا غايتاً و لا نيّت وجه الوجوب و النّدب. اينها را تفصيل مى‏كند. بان يقول اتوّض‏ء الوضو الواجب او المندوب. اين مال وصف است. يا بگويد اتوض‏ء الوضو وجوبه او ندبه. اين هم غايت است. او اتوض‏ء لما فيه من المصلحت آنى كه در او مصلحت است كه اين هم قصد وجه است. وجه وجوب يعنى موجب الوجوب و النّدب اين هم معتبر نيست. نگاه كنيد رسيدم به آن عبارت كه ايشان مى‏فرمايد بر اين كه...كه معتبر نيست. بايد...اين جور نيّت بكند. بل يكفى قصد القربه و اتيانه لداعى الله. ديگر اين جا امر ندارد. لداعى الله يعنى به حساب خداوندى. داعى الله تقصير از قصد قربت است. به حساب خداوندى است. در اولى عبارتش گفتيم به دائميت امر بايد اتيان بشود. آن حذف شد...الله به حساب خداوندى بشود. امر در خود وضو عند الجّماعة من العلما نه امر غيرى است، نه امر نفسى است. به حساب خداوندى اتيان بايد بشود. اين در عبارت معتبر است. و نتيجه آن عرايض اين مى‏شود كه خدمت شما عرض كردم. والله سبحانه هو العالم.