جلسه 58

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 58 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
يك كلمه‏اى در شرح گذشته باقى مانده است، او را عرض مى‏كنم. صورتش اين بود كه دو تا كر است، يكى مضاف است و ديگرى اب. و لكن كداميكى از اينها مضاف است و كدام يكى كر من الماء است، نمى‏دانيم. نجاستى افتاده است توى آن يكى كه آن يكى هم غير معين است. نمى‏دانيم نجاست افتاده است توى آن يكى كه كر من الماء است يا آنى كه كر من المضاف است. عرض كرديم در اينصورت حكم ميشود به كل المايعين. و اما آنى كه كر من الماء است فى علم الله او وجدانا پاك است. و اما آنى كه كر من المضاف است، او هم به حكم... پاك است. چونكه استسحاب مى‏كنيد عدم وقوع نجس را به آنى كه مضاف است فى علم الله، به او نجس اصابت نكرده است، يك وقتى بود آن مضاف واقعى ملاقات با نجس نكرده بود يقينا. الان شك داريم كه آن مضاف واقعى ملاقات با نجس كرده است يا نه، استسحاب مى‏كنيم عدم اصاب النجس را به او. قهرا حكم به طهارت ميشود. و لكن كلمه‏اى كه باقى مانده بود اين است. اين استسحاب معارض است به استسحاب ديگرى. و آن استسحاب اين است آنكه فى علم الله به او اين نجس اصابت كرده است او يك استسحاب عدم ازلى دارد. يك وقتى او آب كر نبوده است، يك وقتى او آب كر نبوده است. آنوقتى كه مضاف خودش موجود، يعنى آن ملاقى با نجس، آنوقتى كه خودش هم موجود نبود، كر من الماء نبود. الان نمى‏دانيم او حين اصابه نجس به او، كر من الماء بوده است يا كر من الماء نبوده است. يعنى آن وقتى كه اصابه نجس نبود و خودش هم نبود، كر من الماء قطعا نبودديگر. عدم ازلى. الان شك مى‏كنيم كه موجود شده است و اصابه نجس به او شده است، احتمال مى‏دهيم در آنوقت هم كر من الماء نبوده باشد. و ديروز عرض كرديم هر شيئى كه ملاقات با نجس بكند، يعنى هر مائى، و كر من الماء نبوده باشد، يعنى ماء الكر نباشد، محكوم به نجاست است. پس آنى كه اصابت النجس يك زمانى بود كه ملاقات نبود و خودش نبود، كر من الماء نبود. آن زمانى كه اصابت النجس موجود شد نمى‏دانيم كر من الماء بود يا نبود، ديگه استسحاب نبود. مايعى بود كه ماء الكر نبود و اصابه النجس، پس نجس ميشود. بعله، كه هنوز فرض بشود اين استسحاب عدم ملاقات با مضاف معارض است با استسحاب، عيبى ندارد، معارضه دارد، قبول داريم، تساقط مى‏كنند قاعده وجوب طهارت مى‏شود. كه نمى‏دانيم اونى كه اصابه النجس كه يقينا مايع بود، كه پاك است يا پاك نيست، كل شى‏ء طاهر حتى تعلم انه قزر، حكم ميشود بر اينكه پاك است. نتيجه باز طهارت ميشود. و كيف ما كان نتيجه نتيجه طهارت است، به استسحاب هم نباشد بالمعارضه، يك قاعده طهارت است. اين فرع سابقى بود.
بحثى را كه مرحوم سيد در اين مقام عنوان مى‏كند مى‏فرمايد الماء المتمم، متمم به اسم مفعول، القليلى كه نجس بود، ماء قليلى كه نجس بود، التمم كراً كه آن ماء نجس را كه قليل بود در حال نجاست، رويش آبى مى‏ريزيم، المتمم كراً كه به حد كر مى‏رسد، بظاهر او نجس، فرقى نمى‏كند، اين را كه به اندازه كرى مى‏رسانيم با آب طاهر به اندازه كر برسانيم، دو سطل كمتر از كر بود، نجس شده بود دو سطل آب طاهر ريختيم روش، يا دو سطل آب نجس ريختيم روش. اين ماء متمم، چه متممش آب طاهر بوده باشد،ه متممش آب نجس بوده باشد، وقتى كه كر شد باز نجس است على القوال.
در مقام دو صورت است. صورت اولى اين است كه آب قليلى كه نجس بود او را به نجس آخر به حد كر برسانيم. صورت ثانيه اين است آبى كه نجس بود، او را به آب طاهر به حد كر برسانيم. در اين صورت ثانيه جماعتى ملتزم شده‏اند به طهارت الماء.
ماء قليلى كه نجس بود به آب طاهر او را به حد كر رساندند حكم به طهارت مى‏شود. ابن حمزه در غسيله، و بعض ديگر ملتزم شده‏اند كه اين آب پاك مى‏شود حتى شيخ قدس الله نفسه الشريف متعرض به اين مسئله شده است و فرموده است شيخ الطائفه فرموده است بعضى از اصحاب ما ملتزم هستند كه آب نجس كه قليل بود به آب طاهر به حد كر برسد پاك مى‏شود. و فرموده است و هو قوى. كان در مبثوتش است، در بثوتش اينجور فرموده است كه احر قوى، يعنى التزام به طهارت قوى است. بعد به صورت اولى متعرض شده است كه آب نجس قليل را به آب نجس ديگر به حد كر برسانيم. فرموده است لا شك بر اين كه اين آب نجسى كه به حد كر مى‏رسد اين نجس است لا شك در اين معنا ولكن مع ذالك سيد مرتضى قدس الله سره در رسيّاتش و هكذا صريح ابن ادريس در سرائر اين است كه در اين صورت هم آب پاك مى‏شود. اگر آب نجس قليلى را به آب نجس ديگر به حد كر برسانيم او آب پاك مى‏شود. دليل اينهايى كه ملتزم شده‏اند بر اين كه آب متمم الماء نجس المتمم كرا پاك مى‏شود، دليلشون دو تا وجه است. اون دو تا وجه كه هست حساب بفرماييد. ببييند مقتضاى اون دو دليل اگر تمام بشود التزام به طهارت است فى صورتى، يا التزام به طهارت است فى صورت واحده.
اولين دليلى كه اقامه كرده‏اند گفته‏اند ابن ادريس اينجور نقل كرده است از نبى صل الله عليه و آله كه فرموده است نبى صل الله عليه و آله: الماء اذابلغ قدر كر لم يحمل خبثا. ماء وقتى كه به حد كر رسيد ديگر همه خبث را نمى‏كند. يعنى اگر سابقا هم خبث داشت وقتى كه به حد كر رسيد خبث را مى‏اندازد از خودش. و اگر سابقا پاك بود ماء ديگر متنجس نمى‏شود. فرموده است اين خبر دلالت مى‏كند ماء الكر لا يتنجس و اذا كان متنجسا قبل كريته يطهر به كريته. به كريتش پاك مى‏شود. بعد فرموده است اين خبر متفق عليه است ما بين المعالف و المخالف. ما بين اصحاب ما و ما بين عامه كه مخالف هستند اين خبر متفق عليه است. پس دليل اول اين خبرى است كه متفق عليه است بدان جهت اخذ مى‏شود. ابن ادريس با وجود اين كه اخبار آحاد را حجت نمى‏داند اين خبر ولو مرسل است چون كه متفق عليه است مى‏گويد شبهه‏اى در اين خبر نيست متفق عليه است. اين يك دليلشون است. دليل ديگرى كه، خوب اين را مى‏دانيد اگر دليل تمام بشود ديگر فرق نمى‏كند تطميم طاهر بشود يا تطميم به ماء نجس بشود. الماء اذا بلغ كر لا ينجس شى‏ء. منتهى يك استثنائى دارد كه اذا تغير طعمه او ريح كه در ساير روايات هم بود.
دليل دوم در مقام، ببينيد اين دليل دوم را چه جور نقل مى‏كند. دليل دوم در مقام اين است، گفته شده است به اتفاق اصحابش، آبى كه سابقا قليل بود و به او كريت تارى شده است و ملاقات با نجس تارى شده است و شك داريم مقدم بوده ملاقاتش بر كريتش اگر ملاقات بر كريت ثابت بوده باشد حين الملاقات نجس مى‏شود. يا اين كه ملاقاتش لافى بر كريت بود كه اون وقت نجس نمى‏شود اول كر شده بعد ملاقات كرده است. گفته‏اند بر اين كه اتفاق است كه اين آب محكوم به طهارت است. سابقا هم گفتيم، مسئله گذشت و گفتيم كه آب محكوم به طهارت است پيش مشهور. جايى كه آب مسبوق به قلت بوده باشد و بعد حالت كريت و ملاقات به او طيران كند دو تا حالت و شك داشته باشيد ملاقاتش سابق بر كريت است يا لا بر كريت است بالاتفاق به اجماع اينها پاك است، گفته‏اند. و اين طهارت اجماع به طهارت صحيح نمى‏شود اتفاق به طهارت مگر اين كه كسى ملتزم بشود الماء نجس متمم كرا پاك مى‏شود به تطميم كر. چون كه آب اگر در واقع ملاقاتش سابق به كريت بشود، نجس است ديگر. بعد كه كر مى‏شود اجمائش كه اين پاك است پس اين بايد ملتزم بشويم مائى كه نجس است متمم به كريت بشود، كريت به واسطه القاء دليل است. متمم به كريت داشته باشد توجه كرديد، او محكوم است به طهارت. بايد متلزم بشويم كه ماء النجس القليل به بلوغه الكريه پاك مى‏شود. تطميم ماء النجس كرا ماء را پاك مى‏كند تا اين اتفاق ثابت بشود. پس دليل ثانى اين شد اتفاق بر طهارتى كه شك داريم بر تقدم ملاقاتش بر كريتش يا تأخر ملاقات از كريت اتفاق بر طهارت اين ماء لازمه‏اش اين است كه ملتزم بشويم مائى كه نجس هست متمم كر هم كه مى‏شود، پاك مى‏شود اين هم دليل ثانى است.
اين دليل ثانى را كه شما نگاه بكنيد مى‏بينيد كه اين دليل ثانى هم ممكن است كسى ادعا كند اين در صورتى است كه آب طاهر
به كر برسد. ولكن اگر درست تدبر كنيد مى‏بينيد كه فرقى نمى‏كند. چون كه اون آب قليل را كه بعد مى‏ريزيد رو او، تدريجا ريخته مى‏شود ديگر، او هم نجس مى‏شود. وقتى كه همه‏اش نجس شد به حد كريت اون آنى كه رسيد اون آبى كه نجسى كه به حد كريت رسيده است پاك مى‏شود. ممكن است كسى ادعا كند كه اين دليل ثانى مختص است به جايى كه متمم بالكثر طاهر بوده باشد. و ممكن است كسى ادعا كند كه نه اين دليل هر دو صورت را مى‏گيرد. و كيف ما كان، اين دليلى دومى كه مى‏بينيد ضعيف است ولو اون كه مشهور قبول كرديم، البته اجماع را نمى‏گوييم چون كه اين مسئله شك در ملاقات يا شك در تقدم ملاقات يا كريت مأمن در تمام كلام فقها نيست من القدما و المتأخرين كسى اين را اجما بكند. مى‏شه دعوايش را كرد و غايتش اين است. چون كه اكثر فقها متعرض نشده‏اند به اين كار. لافرض اگر اين شهرت تمام بشود، بلكه يك پله بالاتر رفتيم اجماع تمام بشود، اجماع بر طهارت ظاهريه است نه طهارت واقعيه. يعنى در جايى كه آبى باشد ندانيم اول كر شده بعد ملاقات با نجس كرده است، يا اول ملاقات كرده بعد كر شده است حكم به طهارت مى‏شود اين طهارت، طهارت ظاهريه است. يعنى ما فعلا در مقام ظاهر مادامى كه بر مجهول است با او معامله ماء طاهر مى‏كنيم. اما اگر فى علم الله ملاقات قبل الكريت است حكم واقعى نجاست است. و اگر ملاقات بعد الكريه بوده حكم واقعيش طهارت است. حكم واقعيش را نمى‏دانيم. حكم ظاهريش طهارت ظاهريه است. و كسى اجماع بر طهارت ظاهريه اگر تمام بشود اين ربتى به تطميم ماء نجس به طاهر او نجس كه به حد كر برسد پاك مى‏شود واقعا يا پاك نمى‏شود، كلام در طهارت واقعيه است. كه ماء نجسى كه المتمم كر است به طاهر او نجس طهارت واقعيه دارد يا نجاست واقعيه دارد؟ كلام در طهارت ظاهريه و نجاست است. اتفاق بر طهارت ظاهريه در او مسئله با التزام با نجاست واقعيه در اين مسئله هيچ تناقى ندارد. كسى ملتزم بشه در مسئله‏اى كه متمم است نجس كر، به طاهر او نجس اون ماء متنجس واقعى است. ولكن، كما اين كه ما هم همين جور ملتزم هستيم. اون چيزى كه هست نمى‏دانم و ملتزم بشود شخصى هم در مسئله‏اى كه شك متقدم ملاقات يا كريت داريم آب طاهر است به حكم ظاهر. اين شخص مستقيم خيال كرده است كه در مسئله شك در كريت يا تقدم ملاقات علما ملتزم به طهارت واقعى هستند. و گفته‏اند اين تسالم به طهارت واقعى تمام نمى‏شود مگر اين كه كسى ملتزم بشود مائى كه نجس است قليل است، به تطهيره كرا طاهر مى‏شود. و اونى كه عرض كرديم ربطى به اون مسئله ندارد، اون طهارت ظاهريه است.
بدان جهت در مقام مى‏ماند اون خبر. اون خبرى كه فرض بفرماييد ابن ادريس فرموده است بر اين كه متفق عليه است بين المعالف و المخالف. عرض مى‏كنيم يا صاحب السرائر رحمت الله عليه اينى كه مى‏گى متفق عليه است يعنى نقل اين روايت متفق عليه است بين شيعة و السنه عامه و خاصه اين روايت را نقل كرده‏اند، متفق عليه است؟ روات شيعه و روات عامه اين متفق را نقل كرده‏اند از رسول الله؟ اگر اين را بفرماييد اين كه خلاف واقع مى‏شود بايد حمل بر اشتباه كرد. چرا؟ براى اين كه اين روايت در كتب اصحاب ما پيدا نشده است. اگر اصحاب حديث ما اين روايت را نقل مى‏كردند اقلا در بعض كتب احاديث پيدا مى‏شد اين روايت. مثلا فرض كنيد اقلا شيخى يا صدوقى يا نه فرض بفرماييد مفيدى در يك كتابش خبر را به سند نقل مى‏كند كه اين خبر هست و حال اين كه در كتب اربعه و در غير كتب اربع نقل نكرده‏اند. اين معلوم مى‏شود كه در كتب اصحاب ما نبوده است اين روايت. اين روايت را كسى كه در كتاب شيخ عنوان كرده است از عامه گرفته است ولكن اصحاب ما، اصلا نقلش معلوم نيست. فرضا اين كه اتفاق بر نقلش هم داشته باشند. خبر روات احاديث، اتفاق داشته باشند روات احاديث ما كه اين كلام رسول الله صل الله عليه و آله است، اينجور اين خلاف واقع است.
اگر مى‏فرماييد كه اين روايت متفق عليه است مضمونش، مضون اين روايت كه الماء اذا بلغ كرا يحمل خبثا نجس شد مى‏اندازد، نجس نشد منفعل نمى‏شود بعد از كريت اين متفق عليه است اين مضمون اين كه فسادش اوضع از اولى است. براى اين كه مشهور اصحاب ما فتوا داده‏اند در مسئله ماء متمم به كرا كه محكوم به نجاست است. پس مضمون اين روايت چه جور مى‏تواند متفق عليه بشود به فرقين. حتى نقل كرده‏اند كه عامه هم ملتزم نيستند. عامه هم ملتزم نيستند كه اگر ماء اول نجس بود
بلوغه قلتين. وقتى كه كريت پيش اونها قلتين بود،پيش بعضشون. وقتى كه به حد قل نرسيد پاك مى‏شود اونها هم ملتزم نيستند. فقط از شازى از عامه كه ابن حى است يا ديگر از او نقل كرده‏اند كه او ملتزم مى‏شود.چه جور مى‏شود دعواى اتفاق در مضمون كرد. اونى كه مى‏شود دعواى اتفاق در مضمون كرد و صحيح هم هست او مضمون رواياتى است كه ما داشتيم. الماء اذا بلغ كرى لم ينجس، ينجس يعنى احداث نجاست نمى‏كند ظاهرش اين است ديگر. الماء اذا بلغ كر وقتى كه به حد كريت رسيد ديگر احداث نجاست بعد از اين بر ماء نمى‏شود. كه اين، يعنى ماء قبلا حدوث نجاست در او نشده است. وقتى كه به حد كر رسيد ديگر حدوث نجاست نمى‏شود. يعنى اگر نجس هم ملاقات كند اثرى ندارد. لا ينفعل للماء. اين متفق عليه است ما بين اصحاب ما كه مفاد قول عليهم عليهم السلام است كه الماء اذا بلغ كر لا ينجس شى‏ء. از اينجا معلوم مى‏شود فرق ما بين روايتين. روايات لم ينجسه شى‏ء، يعنى حدوث نجاست بعد از كريت در ماء نمى‏شود و اما اين روايت اين خبر مضمونش اين است كه الماء اذا بلغ كر لم يحمل خبثا، خبث را برنمى‏دارد. يعنى اگر قبلا برداشته مى‏اندازد. اگر قبلا برنداشته بعد از اين هم برنمى‏دارد. معناش عبارت از اين است كه يعنى ماء الكرى كه هست لا يتنجس بعد كريت و اگر قبلا نجس بود به بلوغ الكريه از او ساقط مى‏شود. پاك مى‏شود. اين خبر كه اين مضمون دارد اين را اصحاب ما ملتزم نشده‏اند. فكيف اين كه انسان دعواى اجماع بكند. خوب تا اينجا رسيديم بعضى‏ها و منهم قدس الله حكيم قدس الله سره فرموده‏اند اصلا اين خبر با اون قولهم عليهم السلام الماء اذا بلغ كر لا ينجسه شى فرقى ندارد. چه جور اون روايات ملاقات بعد الكريه را مى‏گيرند، و مى‏گويند ماء بعد از اين كه كر شد، ملاقات بكند نجس نمى‏شود اين روايت هم اين خبر هم، لافرض سندش تمام بشود روايت صحيحه بشود يا متفق عليه على نقله بشود بيشتر از اون مضمون دلالتى ندارد. الماء اذا بلغت لكر لم يحمل خبثا... مرادف با او مى‏شود. چرا؟ ايشان مى‏فرمايد رسول الله صل الله عليه و آله اگر اين خبر را فرموده باشند در مقام تشيع حكم فرموده است، حكم را تشيع كرده است. تشييع عدم انفعال بر كر، كه كر متنجس نمى‏شود بعد كريته اين تشييع با تشييع اين كه آبى كه سابقا نجس بود بلوغ كريت مطهر است و نجاست را از آب رفع مى‏كند اين دو تا تشييع متافين هستند جمع نمى‏شوند. در يك جعل واحد، ايشان اين را مى‏فرمايند كه رسول الله در اين روايت صل الله عليه و آله در مقام تشييع است. مثل اخبار صادره از معصومين سلام الله عليهم نيست كه اينها ارشاد هستند به اون تشييع حكم در شريعت. رسول الله در مقام تشييع فرموده است. تشييع بر عدم انفعال كر، و تشييع اين كه آب نجس كريتش مطهر است اين دو تا تشييع جمع نمى‏شود. چرا؟ براى اين كه تشييع مطهريت فرض تنجس ماء است. فرض تشييع مطهريت، فرض تنجس الماء است قبل ذالك. كه ماء بايد فرض كند كه قبل از اين نجس است تشييع كند كه اذا بلغ كر لم يحمل خبثا. طهارت ماء است بايد فرض بشود كه آب از اول پاك بشود تا بلوغ كريت. تا بگويد اذا بلغ كر لم يحمل خبثا. يعنى ديگر بعد از اين منفعل نمى‏شود. پس فرض تشييع مطهريت فرض تشييع الماء بايد بشود. و در فرض تشييع انفعال بايد فرض طهارت ماء بشود. فرض طهارت ماء و فرض نجسات الماء نمى‏شود. پس اگر در اين روايت فرض تنجس الماء بشود و تشييع مطهريت بشود بايد مناسبش اين است كه بفرماييد الماء النجس اذا بلغ كر لم يحمل خبثا. بايد اينجور... كند ما را به ماء نجس. اين كه تقليد نكرده است و ماء هم به حسب تقليدى پاك است اينجوره ديگر، اين مى‏شود كه ماء، يعنى مائى كه طاهر است به حسب الاصل اذا بلغ كر لم يحمل خبثا يعنى لا يتنجس. اين عين اون مفاهيمى مى‏شود كه در قولهم صلوات الله عليهم وارد است.
الماء اذا بلغ قدر كر لم ينجس شى‏ء. بعد فرموده است بله، بله، اگر اين قول رسول الله صل الله عليه و آله خبر بود، اخبار بود، نه تشييع. اخبار از تشييع سابقى بود ممكن است از دو تشييع خبر بدهد. بگويد الماء اذا بلغ قدر كر لم يحمل خبثا، لم يحمل خبثا اخبار از يك معناى عامى است. از اون مشروح عدم تنجس خبر بدهد، و لم يحمل خبثا يعنى يلقى نجاسته هم او را بگيرد. از دو تشييع خبر بدهد. اون وقت هر دو تشييع را مى‏گيرد. ولكن بما اين كه خبر از رسول الله ظاهرش تشييع است كه رسول الله تشييع مى‏فرمايد مثل قضا رسول الله... تشييع است اين رسول الله كه اين قول را فرموده است ظاهرش تشييع است‏
پس نمى‏شود دو تا اراده كرد. اين غايت اون چيزى است كه ما از كلام ايشان استفاده كرديم و خدمت شما هم به قدرى كه فهميده بوديم بيان كرديم ولكن شما مى‏دانيد كه اين حرفى، اين را شما هم مى‏دانيد كه عيبى ندارد چون كه اين كه مى‏فرمايد الماء اذا بلغ كر لم يحمل خبثا، صرف الوجود ماء كه نيست. ماء به وجود صارى است اينجوره ديگر.
اين كه رسول الله مى‏فرمايد الماء اذا بلغ قدر كر لم يحمل خبثا صرف الوجود ماء را كه حكم نمى‏كند. صرف وجود ماء اين است، مراد، الماء يعنى مياح، مياحى كه به وجود صحيح هر مائى بوده باشد، هر مائى بوده باشد مثل هر بيعى بوده باشد امضاء دارد اين هم اين است كه الماء يعنى هر مائى را كه شما فرض بكنيد. هم مى‏گيرد اون ماء هايى كه نجس شده‏اند و همان ماءهايى كه نجس نشده‏اند همه اينها را مى‏گيرد. رسول الله صل الله عليه و آله مى‏فرمايد تمامى مياح، يعنى مياحى كه كر نيستند،ها! تمام مياحى كه كر نيستند اونها اگر به حد كر برسند لم يحمل خبثا. يعنى تشييع مى‏كند القاء نجاست را، لم يحمل يعنى برنمى‏دارند ديگر بعد از بلوغ كريت تشييع مى‏كند انتفاع نجاست را. انتفاع نجاست در اون مياح، انتفاع تنجس را تشييع مى‏فرمايد. نسبت به اون ماءهايى كه سابقا نجس بودند اين متمم كرا تطهير مى‏شود از او انتظار به تطهير مى‏شود. و از اون ماءهايى كه سابقا طاهر بودند نسبت به اونها انتظار عدم انفعال مى‏شود كه اعتصام تعبير مى‏كنيم. غرض رسول الله كه مى‏فرمايد لم يحمل عدم تنجس را تشييع مى‏كند به تمام مياح. ائم از اين كه مياحى كه غير كر بودند نجس بشوند يا طاهر بشوند. عدم تنجس را تشييع مى‏كنند. عدم تنجس نسبت اون مياحه‏اى كه سابقا پاك بوده‏اند به كريت اعتصام مى‏شوند كه ملاقات بكنند لا يتنجس و نسبت به اونهايى كه فرض بفرماييد نسبت به اونهايى كه سابقا نجس بودند نسبت به اونها انتظار به طهريت مى‏شود هيچ اشكالى هم ندارد. پى على هذا الاساس كسى بخواهد بگويد اين لم يحمل خبثا نمى‏تواند هم ناظر به جعل مطهريت و هم ناظر به جعل اعتصام بشود اين حرف، حرف درستى نيست.
سوال؟ آخه ايشان مى‏گه او خلاف ظاهر است. جوابش را فرموديد خلاف ظاهر است. اگر او بوده باشد بايد بفرمايد الماء نجس اذا بلغ كر لم يحمل خبثا. اين كه ما را مقيد به نجس نكرده است معلوم مى‏شود مراد اون مائى است كه به حسب الاصل طهارت را دارد. اون ماء اذا بلغ قدر كر لم يحمل خبثا عدم تنجس مى‏شود و مفاد قولهم عليهم السلام مى‏شود كه اذا بلغ قدر كر لم ينجس شى‏ء. عرض ما اين است كه نه اينجور نيست. اين روايت تشييع هم بوده باشد، تشييع عدم تنجس است به هر ماء قليلى كه بلغ كر سواء... ماء القليل مسبوق به طهارت، طاهر بوده باشد در حال قلت يا نجاست بوده باشد.... ايشان به اين وجود سعه‏اى، جعل به وجود سعه‏اى ماء است نه به صرف وجود الماء ايشان به اين نكته التفات نفرموده‏اند. والاّ اگر اين را التفات داشتند كه اين تشييع بر ماء بوجود سعه‏اى است بدان جهت مى‏شود بر اين كه الماء اذا بلغ كر لم يحمل خبثا. اطلاق دارد، شاهد بر اطلاق داشتن جواز بر تصحيح اطلاق است. يادتان اين نكته باشد، اين عرض من. شاهد بر اطلاق شيى صحت بر تصريع به اون اطلاق است، كه بگويد اذا بلغ قدر كر لم يحمل خبثا سواء كان... اين تصريع به اطلاق صحيح است. لا شبهة اين معلوم مى‏شود كه جعل اطلاق دارد. پس على هذا الاساس اين روايت اونقدر اون ضعف سندشه والاّ اون ضعف سندش نبود اين اشكال نمى‏شد.
بعله، بعضى‏ها ادعاى انصراف كرده‏اند. گفته‏اند كه اين قول رسول الله صل الله عليه و آله كه اذا بلغ قدر كر لم يحمل خبثا اين لم يتنجس ظاهر در اوست. منصرف به اوست. انصراف دارد به اين معنا. خوب ممكن است كسى بگويد اين انصراف منشائش چيه؟ لم يحمل يعنى برنمى‏دارد. اگر قبلا برداشته بود مى‏اندازد. اگر برنداشته بود بعد از اين هم به ملاقات برنمى‏دارد. اين كه دعواى انصراف كسى بكند اين وجهى ندارد.
گفته شده است كه اگر اين روايت من حيث السند صحيح بوده باشد فرض كرديم على متفق عليه، اين روايت اگر من حيث السند تمام بشود و من حيث الدلاله هم تمام بشود كه تمام است به اون بيانى كه گفتيم دعواى انصراف يا عدم اطلاق وجهى ندارد دلالتش تمام بشود متعارض است با اخبارى كه در غساله ماء الحمام وارد است. اون روايات مقتضاش اين است ماء
نجسى كه متمم كر هم هست پاك نمى‏شود بواسطه تطميم به كر. درست توجه كنيد، حمامهاى عمومى را كه ملاحظه كنيد كه مردم شست و شو مى‏كنند اين آبى كه غساله است ديگر، اين غساله مى‏ريزد به زمين جارى مى‏شود، از زمين مى‏ريزد توى مخزنى كه از او در روايات تعبير به بئر ال... كرده‏اند. اين را مى‏دانيد در حمام عمومى اين غساله كه مى‏ريزد بواسطه، به حد كر مى‏رسد ديگر. عادتا اينجور است. رواياتى وارد شده است دلالت مى‏كند كه اون ماء غساله در صورتى كه از غساله متنجسات بوده باشد اونها نجس هستند، اونها را نمى‏شود استعمال در وضو و غسل كرد. اين روايت مقيد مى‏شود، آب است ديگر. مقيد مى‏شود لافرض اگر لم يحمل اطلاق هم داشته باشد مقيد مى‏شود او را، مختص مى‏شود لم يحمل، لم يتنجس. اگر كسى دو چشم را روى هم گذاشت، گفت نه اين اخبار غساله حمام شاهد ندارد كه اون ماء غساله كر بوده است. در اون كر بوده است اطلاق دارد. روايت جلد اول باب يازده از ابواب ماء المضاف روايتى كه هست روايت پنجمى است باب يازده از ابواب ماء المضاف. محمد ابن على ابن حسين صدوق عليه الرحمه نقل مى‏كند عن محمد ابن الحسن اين محمد ابن وحيد است كه شيخ صدوق است رضوان الله عليه. عن سعد ابن عبد الله اشعرى اجلا هستند عن احمد ابن حسن على ابن... اين هم نقل مى‏كند سعد ابن عبد الله كه پسر على ابن فضال است احمد هم نقل مى‏كند از پدرش كه حسن ابن على است عن عبد الله... كه موثقه است عن عبد الله ابن ابى يعفور كه از اجلاست روايت من حيث السند موثقه است، عن ابى عبد الله عليه السلام فى حديث و اياك ان متصل من غسالة الحمام، تو بپرهيز كه غسل بكنى از غساله حمام... اون بئر، حوض الغساله است بئر الغساله... اونهايى كه اعداء اهل البيت هستند... شر اين مخلوقات است. فان الله تبارك و تعالى فى يخلق خلق انجس الكلب. اين نجاست، نجاست حكمى است، يعنى نجاست نجاست خبث باطنى نيست. كلب نجاست اعتبارى دارد. لم يخلق انجس من الكلب و ناصب لنا اهل البيت انجس من الكلب ناصب و اهل البيت انجس من الكلب، ناصب بر ماء اهل البيت انجس من الكلب است. اين غساله، غساله نجس بود ديگر. ناصبى كه نجس است ديگر در يهود و نصرانى كسى شبهه بكند كه اونها پاكند مجوسى پاكند در ناصب اهل البيت اشكالى ندارد. اين غساله از اين نجس‏ها از جنب كه فرض كنيد بدنش نجس است اين غساله اينها مى‏ره جمع مى‏شود اونجا مى‏گويد اياك... اين نجس است.
مى‏بينى كه اين عادتا كر مى‏شود اونجايى كه جمع مى‏شود اگر كسى دو چشمش را رو هم گذاشت گفت نه اين مى‏گيرد اون جايى را كه قليل بوده باشد و اون وقت اين خصوص من وجه مى‏شود تعارض. اگر فقط مجمع غساله‏اى را بگيرد كه كر است و عادتا هم همين جور است مقيد مى‏شود اگر اياك ان تنتصل باشد تعارض مى‏كند با او در جايى كه ماء قليل سابقا نجس بود به تطميم، اون روايت مى‏گه كه پاك مى‏شود اين روايت مى‏گه كه نه نجاست باقى است. چكار بكنيم انشاءالله بعد.
توجه: درس شماره 59 نامفهوم بود. تايپ نشد.