جلسه 61

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 61 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
مخلص كلام در باب ماء المطر اين است كه تقاطعه من السماء معتصم است. لا ينفعل بملاقاة النجاسه الا اذا تغير. و در اين اعتصام ماء المطر كه... جريان على الارض داشته باشد على سطح الارض او على جريان على السطح او جريان على المياه جرى... ماء المطر معتصم است. و در اين صحيحه على ابن جعفر كه داشت بر اينكه ماء المطر اذا جرى، عرض كرديم صحيحه ابى جعفر اختلافى در ماء ندارد كه الماء المطر اذا جرى البعث به بلكه در صحيحه على ابن جعفر در آن موردى كه سؤال از او شده است امام عليه السلام به او جواب مى‏فرمايد كما فى قال عليه بود، يا سطحى بود كه كريه بود، در او قضاى حاجت ميكردند، در آن سطل فرمود، اگر ماء المطر در آن سطل جريان پيدا بكند، لا بعث. عرض كرديم اگر مطر كثير نبوده باشد به نحوى كه جريان داشته باشد، قاعدتا آن ماء المطر متغير ميشود به آن اوصاف نجسى كه سطح حامل اوست. يا عين النجس را دارد كه عليك... عين نجس را دارد يا اوصافى را كه اوصاف بول است على سطح قال عليه دارد. و ملخص الكلام، اگر امام عليه السلام در جواب نمى‏فرمود ماء المطر اذا جرى فلا بعث، ممكن بود كسى بگويد بر اينكه مورد مخصص نميشود. مورد ولو اين سطح بود، امام عليه السلام على الاطلاق فرمود ماء المطر اذا جرى على البعث است، يعنى اذا لم يجرى فيه بحث. در جواب اختلاف نيست كه كسى ادعا بكند مورد مخصص و مقيد نميشود اطلاق الجواب را. جواب در ما نحن فيه مثل اين است كه از امام عليه السلام سؤال كند زيد عالم را اكرام بكنم؟ امام عليه السلام بفرمايد اذا جاء فاكرمه. اين مربوط به زيد است، ديگر نسبت به غير زيد، ساير علماء حكم چيست، به او اين كلام دلالتى ندارد. على سطحى عليه، اين ماء المطرى كه به سطح آنجا است، اذا جرى فلا بعث، اينكه از اين سطح اصابت به تو مى‏كند از ركوف، بحثى ندارد.
على هذا الاساس اين صحيحه هشام ابن سالم كه اولين صحيحه بود، تعليل در او دلالت ميكرد اگر ماء المطر وارد بشود بر متنجسى كه حامل صفات عين النجس است و متغير نشود آن آب پاك است، آن ماء المطر پاك است. و ماء از اينجا معلوم شد وجهى ندارد در توجيه روايت صحيحه على ابن جعفر. بگوئيم كه امام عليه السلام كه مى‏فرمايد اذا جرى فلا بعث، مثل محقق همدانى، اذا جرى يعنى مطر جارى بشود از آسمان. كه حال تقاطر بوده باشد، وجهى به اين ندارد كه اين تقاطر جريان اطلاق نميشود. به باريدن آن قطرات، ولو شديد هم باشد متصل به هم بشود، نمى‏گويند بر اينكه مطر جارى ميشود. مى‏گويند كه السماء تنطر قطرات. پس هنا ذلك در نحن ما فيه حكم به حسب الكبرى تمام است كه ماء المطر اين معتصم است. لا ينفعل الا اذا تغير. ثم (سؤال نامفهوم) عيبى ندارد، جارى هم شده است، عيبى ندارد، و لكن ملاك غلبه است. امام عليه السلام طهارت را به جريان تعريف نفرمود، به غلبه تعبير فرمود، نتيجه‏اش اين است كه هر جا اين غلبه بوده باشد معتصم ميشود، ولو جريان نداشته باشد. اين غلبه معتبر است در اينمورد. در اينجا غلبه با جريان ميشود. چونكه سطح مبال است. ولكن در جايى كه نه جسم اينجور نيست، نجاست به او اصابت كرده است، آن‏جا كه مطر به او اصابت مى‏كند معتصم است ديگر جريان نمى‏خواهد، همين غلبه را مى‏خواهد. تعليل است، تعليل در اين روايت... عرض كردم چونكه بول عادتا در پشت بام خشك ميشود، اگر هم خشك نشود، رطوبتش مى‏ماند. سطح در آن زمان سطح گلى بود ديگر، مى‏كشد ديگر، خصوصا در آن هواى گرم حجاز عربستان. اين بول رنگش مى‏ماند، بويش مى‏ماند بر خاك. خاك متعفن ميشود. اينكه مى‏فرمايد اكثر، يعنى غلبه‏
است. چونكه عين بول به بصورت مايع موجود نميشود اكثريت در مقدار نيست. اكثريت به معناى غلبه است. در اينصورت ملاك غلبه ميشود.
ثم اين را مى‏دانيد ماء المطر سه فرض دارد. ماء المطر اطلاق ميشود طهارة به آن قطراتى كه از آسمان مى‏افتد، به آن قطرات در حال افتادن و نزول من السماء مى‏گويند تقطر السماء ولو آن قطرات مطر هستند. و ماء مطر اطلاق ميشود به آن آبى كه در زمين يا كف پشت بام جمع ميشود يا جريان داشته باشد يا نداشته باشد كه به آن آبى كه جمع ميشود در روى سطح يا روى زمين كه قطرات هم به اون مى‏افتد، قطرات باران، در حال تقاطر است. اينهم فرض دومى. و ماء مطر يك فرض سومى دارد. فرض سوم عبارت از اين است كه آب قطرات افتاده است، آب جمع شده، و لكن ديگر تقاطر جمع شده است. مى‏گويند اين آب، آب باران است جمع شده در اين سطح. آنوقت كلام در اين واقع ميشود، درست توجه كنيد، اينكه فقها و منهم سيد الرضى، يعنى تمام الفقهاء، گفته‏اند كه ماء مطر معتصم است، دو صورت را گفته‏اند معتصم است: يكى آن قطرات را كه در حال نزول است، يكى هم آن آبى را كه در وصف العرض است و نحو وصف العرض است و قطرات به او تقاطر مى‏كنند بدان جهت در عبارت عروه فرمود ماء المطر حال تقاطر معتصم است و منفعل نميشود. و اما آن آبى كه در سطح ارض يا سطح پشت بام جمع ميشود بعد وقوف المطر، و بعد از انقطاع تقاطر، آن ماء مطر، حكم ماء قليل را دارد. به مجرد اصابة نجاست، چونكه كر كه نيست، كر باشد حكم كر، چونكه در سطح يا وجه الارض اينها به حد كر نرسد، حكم قليل را دارد. به مجرد اصابه نجس به او، نجس ميشود. كلام در اين واقع ميشود كه فقها چرا گفته‏اند مطر مختص به آن دو صورت است احتسابش؟ و اما در صورت ثالثه در ما نحن فيه اعتصامى نيست. بعضى‏ها فرموده‏اند سرش اين است. در اين رواياتى كه صحيحه على ابن جعفر است ماء المطر سالت، در روايت ماء المطر دارد، اضافه ما به مطر اضافه بيانيه است. يعنى ماء المطر آبى كه مطر است. اين آبى كه مطر است فقط صدق مى‏كند به آن قطرات نازله من السماء. غاية الامر آن آبى كه در وجه زمين جمع ميشود و تقاطر به او ميشود، او هم به آن مطر الحاق ميشود. اضافه، اضافه بيانيه است، نه اضافه بمعناى نشريه. مائى كه منشاش مطر است، اين نيست. اضافه اضافه بيانيه است و آنى كه واقع در ارض است، بعد انقطاع مطر، او مطر صدق نمى‏كند.
خوب، اين معنى را كه فرموده‏اند، اين ممكن است خدشه بشود كه شما از كجا مى‏فرمائيد، اگر ما بوديم و اين روايات، ماء المطر، صرفا صدق مى‏كند هم به آن باران كه از آسمان مى‏افتد، هم به آن آبى كه جمع شده قطرات به او مى‏افتد، و هم به آنى كه جمع شده، الان قطع شد امطار السماء، بگويند اين آب از كجا جمع شده؟ مى‏گوئيم باران است. هر سه تا را مى‏گيرد، شما از كجا مى‏فرمايد كه اين اضافه، يعنى ممكن است كه اضافه بيانيه باشد، هان، اما شاهد بر اينكه اين اضافه اضافه بيانيه است، اين از كجا معلوم ميشود؟ عرض مى‏كنم عمده دليل بر لا يشك فيه اين است، در ما نحن فيه آن صورت ثالثه كه آب در زمين يا مثل الغير سطح ايستاده و قطرات دفع شده است، او حكم ماء قليل را دارد، يعنى حكم ماء راكد را دارد. به اندازه كر بشود معتصم است. و الا اگر به اندازه كر نبوده باشد، آب قليل است. عمده دليل قطعى كه هيچ جاى شك و شبهه‏اى نيست رواياتى است كه در بياض بين المكة و المدينه وارد است. چونكه اين غديرها همان آب باران است، بياض بين المكة و المدينه همان آبهايى است كه از باران جمع شده است آنجا. امام عليه السلام كه اصابه نجس به آنها كرده بود اينجور فرمود، اگر به حد كر است پاك است، و مفهومش اين است كه اگر دون از كر است، منفعل است و بايد از او اجتناب كرد. اين آبى كه بعد تقاطر السماء وا مى‏ايستد، عين همان... است چيز ديگرى نيست. يعنى كسى بخواهد يك احتمال فرعى بگذارد، شب و روز فكر كند همان است، چيز ديگرى نيست. منتهى يك ساعته، يا ده دقيقه است، يا يك دقيقه است كه باران قطع شده، آن فرض كنيد دو روز سه روز است كه قطع شده. طول... تفاوتى در مقام نمى‏آورد. بخوانند يكى از اين دو تا روايات را. صحيحه صفوان بن محيان جمال بود در ابواب ماء مطلق در باب نهم بود كه سابقا سند را خوانديم كه ديگر نمى‏خوانم. روايت روايت دوازدهمى بود صفوان ابن محيان جمال سالت ابا عبد الله عليه السلام عن البياض التى بين المكة و المدينه، مابين مكه و مدينه اين‏
گوديهايى كه آب در آن جمع ميشود، ترز فيها و حلب فيه الكلاب و تشرب منه... و يغتسل فيه الجنب و يتوض‏ء منه. حلب فيه الكلاب كه نجس كرده است سابقا هم گفتيم اينها نجاساتى است كه ماء را تغيير نميدهد، ولوع الشر، يعنى خوردن كلب از آب يا خوردن حمار از آن آب، يا از او غسل كردن، آب را متغير نمى‏كند. قال كم قدر الماء؟ قدر ماء چقدر است كه در اين گود زياد جمع شده است. قل... فقال توض‏ء منه. اگر بنا بود اين حكم مطر را داشت، ديگر استفسار نمى‏فرمود كم قدر الماء. اين معلوم ميشود بر اينكه بعد انقطاع المطر اينها حكم مطر را ندارد. ما هى غير از مطر چير ديگر نيست اونجا. چرا؟ مابين مكه و مدينه اين بيابانى كه هست، آب نيست مگر ماء المطر. مگر يكى دو تا چاهى بزنند، و الاّ رياضى كه هست، رياض مطر است. رياض رياض مطر است كه جمع ميشود، مردم از او مصرف مى‏كنند، حيوانات از او استفاده مى‏كنند. صحيحه محمد ابن مسلم هم اين است. در باب دوم است روايت پنجمى. قال قلت ما الغدير؟ فيه ماء المجتمع. غدير در ماء مجتمع، غدير همان گودى ميشود كه نوعا از آب باران جمع ميشود آنجا. غدير آن گودى است كه آب در او جمع شده است. فيه ماء مجتمع. خود مجتمع معنايش اين است كه آب از اطراف آمده، مال باران است. ريخته است آنجا. تبول فيه الدواب و تطلب فيه الكلاب و يغتسل فيه الجنب. قال فاذا كان قدر الكر لم ينجسه شى‏ء. اگر به مقدار كر رسيد چيزى او را نجس نمى‏كند. مخلص الكلام، لا ينبغى ارتياب و الشبهه، آن قسم ثالث از ماء المطر، ولو به او ماء مطر اطلاق بشود كه بعد انقطاع و وقوف المطر است و بعد انقطاع التقاطر است، او حكم ماء راكدى را دارد كه ماده ندارد، به اندازه كر بشود معتصم است، كمتر از كر بوده باشد منفعل ميشود.
هذا كله در اقسام ماء مطر، و اما اين ماء مطر بايد صدق كند كه ماء ماء المطر است. مرحوم سيد در عروه ميفرمايد و ان كان قطرات يسيره، ماء مطر كه معتصم است ولو قطرات يسيره‏اى بوده باشد كه به او صدق مطر بكند، اين را هم اضافه ميكند، او معتصم است. جرى او لم يجرى. اين قطرات يسيره را كه در عبارت عروه است توجيه‏كرده‏اند. چونكه معلوم است كه دو قطره، سه قطره، ده قطره، بيست قطره، افتاد به اين مطر عرفا اطلاق نمى‏كنند. مى‏گويند بابا كجا باران بود! يه چند قطره آمد. اين را مطر صدق نمى‏كند. قطرات يسيره كه سه چهار قطره است، فرض كنيد در عرض يك دقيقه سه قطره به بدن ما اصابت كرد، اين را مطر نمى‏گويند. بعد هم تمام شد و رفت. پس ايشان كه مى‏فرمايد قطرات يسيره، قطرات چه جور ميشود كه اين ماء مطر صدق بكند به او؟ بعضى‏ها مثل الحكيم قدس الله سره در مستمسك اينجور توضيح فرموده‏اند. فرموده مرادش اين است كه ماء مطر قطرات يسيره نيست. ايشون مى‏فرمايد مطر، مطر حسابى است، قطرات بايد كثيره باشند تا مطر صدق كند. و الا مطر منصرف است از اين قطرات يسيره، قطرات بايد كثيره باشند. يك دقيقه باريد بعد قطع كرد. بايد اين را بگويند، اين قطرات كثيره مى‏خواهد. ايشون مى‏گويد مراد صاحب العروه اين است كه از اين قطرات كثيره‏اى كه مطر به او صدق مى‏كند قطعا، اگر چند قطره‏اى به متنجس بيفتد آن چند قطره نجس نميشود. اين مرادش آن است كه اين قطرات يسيره هم معتصم هستند، جريان شرط نيست، حتى كثرت هم، اگر طورى بوده باشد كه آن قطرات يسيره توى متنجسى افتاده است كه آن متنجس حامل اوصاف نجس نيست كه او را تغيير بدهد، به متنجسى افتاده است، به هر جاى متنجس افتاده او را پاك كرده است، به هر جاى متنجس بيفتد، آن موضع نجاست را پاك كرده است.
بعد بدان جهت قبل از اينكه ما حول و حوش اين حرف، حرف بزنيم، بحث در اين واقع ميشود كه آيا مطهريت ماء المطر هست؟ دليل داريم بر مطهريت ماء المطر؟ و اگر دليل داريم اون به قطرات يسيره مطر هم، كه خود مطر، مطر است، قطرات كثيره است، قطرات يسيره او به متنجسى اصابت كرد او را پاك مى‏كند يا نمى‏كند؟ كلام بايد در دو مقام واقع بشود. مقام اول اين است كه آيا مطر آن اشيائى را كه آن اشياء از قبيل مايع و آب نيستند، آن اجسام متنجسه كه قابل تطهير هستند، مطر آنها را پاك مى‏كند يا نمى‏كند؟ اين يك مقام. مقام ديگر اين است كه آيا اين ماء المطر، به ماء متنجس بيفتد، ماء متنجس را پاك مى‏كند يا نمى‏كند؟ چونكه در روض الجنان اينجور حكايت كرده است از بعض السادات كه معاصرش بودند بعض العلماء. فرموده است بعض العلماء معاصر ما مى‏گفتند حتى يك قطره مطر بيفتد به ماء متنجس، آن يك قطره ماء متنجس را پاك مى‏كند. بعد
از اينكه اين را فرموده است، فرموده است اين، اشكال دارد اين حرف، خالى از اشكال نيست. مگر اينكه، و عمل اصحاب هم بر خلافشه. يعنى يك قطره را كافى نمى‏دانند. بعد فرموده شايد مراد اين باشد، مرحوم حكيم كه اين را نقل مى‏كند، مى‏فرمايد شايد مراد اينها كه اين حرف را گفته‏اند، همان حرفى است كه در عروه است كه مطر باشد و صدق كند از آن مطر يك قطره‏اى بيفتد به ماء متنجس يا قطراتى به ماء متنجس بيفتد.
پس كلام واقع ميشود كه آيا مطر ماء متنجس را پاك مى‏كند يا نمى‏كند؟ اين كلمه هم در مستمسك هست‏ها. خوب فرموده. و حكم من فرق بين مقامين. كم فرق است بر اينكه مطر با صدقش موقوف باشد به نزول قطرات كثيره ولكن اصابه قطره‏اى يا قطرات منه، متنجس را پاك كند. كم فرق بين هذا و ما بين اينكه بگوئيم مجموع قطره و قطرتين و قطرات كه يسير هستند، مطر هستند. كم فرق بين الامرين. خوب هم مى‏فرمايد. بايد ملاحظه ادله كرد، مطر به قطرات صدق نمى‏كند. اما اگر از مطر قطراتى توى نجسى بيفتد، آب بوده باشد يا غير آب، پاك مى‏كند يا نه؟ بايد ملاحظه ادله را كرد. اگر او را پاك بكند او هم معتصم ميشود. گفتيم مادام در نزولش معتصم است.
پس على هذا الاساس ما كلام را بايد در دو مقام بحث كنيم. يكى اينكه آن اشيائى كه آب نيستند و قابل تطهير هستند آنها به مطر پاك ميشود يا نه؟ استدلال شده است به مسلك مشهور به مرسله عبد الله كاهلى كه در آن مرسله اينجور است. در آن مرسله امام عليه السلام كانه اينجور فرموده است كه باب ششم از ابواب ماء مطلق بود، روايت پنجمى بود، و عن عدة من اصحابنا، كلينى نقل مى‏كند از احمد بن محمد (احمد بن محمد خالد يا عيسى، فرقى نمى‏كند)، عن على ابن حكم كه از اجلى است، عن الكاهلى كه خودش شخص اجله است، عن الشخص عن ابى عبد الله عليه السلام بايد مرسله است، از خود امام عليه السلام نقل نمى‏كند. به واسطه‏اى نقل مى‏كند كه آن واسطه را ما نمى‏دانيم. آنجا نقل مى‏كند و قلت يسير على الماء المطر ارى فيه التغير. ماء مطر به طرف من مى‏آيد، در او آثار تغير را مى‏بينم. نه در همه جايش‏ها، در بعضى جاهايش آثار تغير است. و ارى فيها آثار القزر. آثار القزر را سابقا معنى كرديم، قزره‏اى را مى‏بينم كه آنطرفش هست. فتقطر القطرات على و ينتزع من على منه و للبيت يتوض‏ء على سطحه و يكو على ثيابنا. اينها را كه همه‏اش را سؤال مى‏كند، قال ما بهذا بعث، به اينها بعثى نيست. كلام در اين است. كل شى‏ء يراهما ماء المطر فتطهر. هر شيئى كه ماء المطر را ديد، يعنى به او اصابت كرد، او پاك شده است. و من هنا از سيد رضى قدس الله سره در اين مسئله در عروه مى‏گويد. اگر آب قليلى از مطر جمع بشود در زمين در حال تقاطر، ثوب متنجس ولو بالبول را هم تويش برديد شستيد، به مجرد اينكه آن ثوب را برديد توى اون آب، با اصابت آن مجموعه‏اى كه متنجس است به بول يا بعض موضعى كه آن بعض موضع متنجسه بالبول بود، رسيد؛ پاك ميشود. احتياج به عصر ندارد. احتياج به عصر در بعضى متنجساتى كه قابل عصر است در مثل ثوب، در ماء المطر معتبر نيست. به مجرد اينكه توى اين آب برديد و آب اصابت كرد، پاك ميشود. تعدد مى‏خواهد در بعض المتنجس‏ها، ولو در قليل بشورى، در كر بشورى، بايد ثوت متنجس را دو دفعه بشوريد، يا مثل العوارى، كه اگر به ماء القليل بشورى بايد سه دفعه بشورى. نه. به مجرد اينكه توى اين آب آن را برديد يا ثوب متنجس بالبول را برديد پاك ميشود. چرا؟ چونكه كل شى‏ء يراهما ماء المطر فتطهر. عمومش اخذ مى‏كنيم، هر چيزى كه مطر به او اصابت كرد پاك ميشود، فرموده است، ايشان و غير ايشان، نفرمائيد اين روايت مرسله است و من حيث السند اشكال دارد. ارسال السند منجبر است به اصحاب المشهور. مشهور اصحاب ما من قديم الزمان به مضمون اين روايت فتوى داده‏اند و اعتماد كرده‏اند، اين كانه كشف مى‏كند كه خصوصيت اين مطر متسال عليه است، اين روايتى كه اين را دلالت مى‏كند، قراينى بود بر صحت اين روايت. يكى از اين قراين تسالم اينكه اين حكم از امام عليه السلام است سلام الله عليه. مثل ساير مواردى كه مشهور به بعضى رواياتى كه ما فعلا ضعيف مى‏بينيم، اعتماد مى‏كند. ايشان مى‏فرمايند پس استدلال به مرسله تمام است، بعد اشكال ميكند. اين اشكالش را بگويم بعد فاتحه بخوانم. آن كلامشون اين است كه خوب اگر كسى بگويد اشكال اينه، ولو ما به عمومش اخذ كرديم، ولكن آن روايتى كه مى‏گويد آن اناء الخمر يا اناء
ديگرى كه نجس است، يغسل ثلاث مرات، هيچگاه ماء مطر بشوريد، اطلاق او مى‏گويد اينجا سه دفعه بايد اين اناء را توى اين آب مطر ببريد، چونكه اطلاق داشت كه به قليل بشورى يا به ماء مطر بشورى. اين مرسله هم مى‏گويد نه، يك دفعه بردى توى ماء المطر فقد طهر. عموم خصوص بالوجه است نسبت. چونكه كل شى‏ء را به آب المطر غير اناء را ميگيرد، روايت اوالى يغسل ثلاث مرات، به او كارى ندارد. اوانى را به ماء قليلى بشوريد، اين روايت كار ندارد. مرسل كل شى‏ء يراه ماء المطر با او كار ندارد. اجتماعشون در غسل بماء المطر است. او مى‏گويد كل شى‏ء يرى ماء المطر فقد طهر، اين مى‏گويد نه، بايد سه دفعه بشوريد. و هكذا در عصر هم همينجور است. آن دليلى كه دلالت مى‏كند بر عصر، مى‏گويد بايد اين را عصر بكنيد. چه ماء مطر بشورى چه به غير ماء مطر. اين هم مى‏گويد كل شى‏ء يرى ماء المطر، اگر با مطر شستى او را غير او را كه بشورى معارضه ندارد، او را بشورى بايد عصر بكنى، به اصابت پاك ميشود. پس نسبت خصوص بالوجه است، تعارض مى‏افتد بين طرفين، شما چه جور به اين مدلول مرسله اخذ مى‏كنيد و آن اطلاقات را از بين مى‏بريد؟
جواب فرموده است كه بايد همه اين كار را بكنيم. چرا؟ انشاء الله پس فردا عرض مى‏كنم.
توجه: درس شماره 62 با صداى بسيار ضعيف و نامفهوم بود. تايپ نشد.