جلسه 63

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 63 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين جهت بود، در ماء المطر به مجدد اين كه نفوذ كرد در متنجس ولو متنجس در تطهير او بماء القليل تعدد معتبر بوده باشد، و اصل معتبر بوده باشد ولكن متنجسى كه به اصابت المطر پاك مى‏شود نه اونجا تعدد معتبر است و نه اصل معتبر است. و عرض كرديم غايت اونى كه در مقام گفته شده است، غايت توجيح اين است كه در صحيحه هشام امام عليه السلام تعليل فرمود طهارت را بر اين كه ماء اصابه من الماء بالماء المطر اكثر، يعنى ماء المطر غالب است. كان از اين تعديل استفاده مى‏شود كلما غلب ماء المطر، على المتنجسى كه حامل اوصاف عين النجس است يا بر عين النجس غلبه پيدا كند اون وقت متنجس پاك مى‏شود. بدون جهت ديگر احتياجى به تعدد يا به اصل نداريم اينجور فرموده بودند.
عرض مى‏كنم با وجود اين كه ما به قدر استدلال را توجيح كرديم ولكن اين استدلال عليل است. والوجه فى ذالك اين است، درست توجه كنيد امام عليه السلام در اين صحيحه طهارت سطح را تعليل نمى‏فرمايد كه سطح چرا پاك شده است؟ به جهت اين كه على ما اصابه من المطر اكثر. امام عليه السلام تعليل نمى‏فرايد به طهارت سطح. تا اين كه كسى بگويد كما اين كه گفته شد از اين تعليل استفاده مى‏شود كه هر متنجسى به اصابت المطر پاك مى‏شود. امام عليه السلام در اين صحيحه طهارت اون قطره مائى را تعليل مى‏فرمايد كه اون قطره و قطره موقوف من السطح است. از سطح پايين مى‏ياد مى‏چكد و به سوق انسان اصابت مى‏كند. روايت اينجور بود... ثماء اصابت مى‏كند به سطح. فيكف و يصيب السوق، مى‏چكد و اصابت به سوق مى‏كند. فكيف و يصيب السوق مى‏چكد و اصابت به صوق مى‏كند. قال لا بئث به. اونى كه موكوف است به او بحثى نيست. يعنى به اونى كه اصابت كرده است. ما اصحابه من الماء اكثر منه. اونى كه اصابت كرده است به غزه، اكثر از غزه است. اكثر از بول است. امام عليه السلام طهارت اون موكوف را تعليل مى‏كند. اينى كه مى‏چكد به جهت اين كه آبش بيشتر است. آب غلبه دارد بر اون قليل. اين روايت در مقام اين است كه اين آب موكوف پاك است. امام عليه السلام، عرض مى‏كنم اين آبى كه چكه مى‏كند امام عليه السلام در مقام تعليل اوست كه تعليل مى‏فرمايد اين اشكالى ندارد، چرا اشكال ندارد؟ براى اين كه اين آب اين... بيشتر است. اما لازمه اين حكم اين است، اين آب اشكال نداشته باشد بايد سطح پاك بشود. چون كه ممكن است وكوف بعد انقطاع تقاطر بياد كه عرض كرديم و بعد انقطاع تقاطر بياد سطح، على نجاستى باقى بماند اين آب قهرا بايد نجس بشود. آب قليلى است كه ملاقات با نجس كرده است. غايت الامر از اين تعريف كه امام عليه السلام مى‏فرمايد... غايت امر استفاده مى‏شود كه سطح پاك شده است. خوب چرا سطح پاك شده است؟ علت اين كه سطح پاك شده است چيه؟ علتش اين است كه محتمل است اين باشد كه به ماء مطر سطح شسته شده است. چون كه مفروض اين است كه مطر غالب است. و وكوف پيدا كرده است وكوف يعنى جريان از باطن است ديگر. اين آب جارى شده است و وجود شده است و بايد هم به اين حمل بشود. كه ماء جارى شده است بر سطح حتى بر باطن سطح نفوذ كرده است. سطح شسته شده است بدون جهت پاك است.
اين روايت نهى نمى‏كند كه در مطهريت مطر غسل معتبر نيست. بخواهم ذهن شما را آشنا بكنم به اين حرفى كه مى‏گويم شما ملاحظه بفرماييد اين روايتى را كه در ماء استنجاء وارد است. از امام عليه السلام سؤال مى‏كند كسى است كه استنجاع كرده‏
است، اون آبى كه استنجاع است به سوقش اصابت كرده است. در اين روايت اينجور مى‏فرمايد: بعله، مى‏گويد الرجل يستنجى... سوقش واقع مى‏شود در مائى كه او استنجاع كرد. فقال لا بئث. امام عليه السلام فرمود بحثى نيست. فسكت، فقال... مى‏دانيم كه چرا اينجور شد كه چرا اين سوق را نجس نكرد؟ بله، قلت لا من نمى‏دانم، فقال الماء اكثر من القذير. اين وجهت اين است كه آب بر قذير غلبه پيدا كرده است. اين روايت تعبير مى‏كند طهارت ماء استنجاع را. چون كه ماء استنجاع بر نجس غلبه پيدا كرده است پاك است. اين نفى نمى‏كند كه اون موضعى كه آب از اونجا ريخته شده است در، طهارت او غسل معتبر نيست. غسل معتبر است. امام عليه السلام طهارت ماء را تعليل مى‏فرمايد. كه اين مائى كه از اون موضع ريخته شده است كه ماء الاستنجاع است چرا پاك است؟ چون كه اين آب استنجاع غلبه دارد. ماء يعنى ماء استنجاع. ماء الاستنجاع غلبه دارد. اين جا هم امام عليه السلام مى‏فرمايد مائى كه موكوف است و از سطح ريخته شده است عذرى ندارد پاك است. چرا پاك است؟ به جهت اين كه آب غلبه بر غذر دارد بر اون بول دارد. اما سطح پاك شده است كما اين كه اونجا هم موضع استنجاع پاك شده است، اگر شسته بشود. چون كه اونجا در موضع استنجاع بايد بشورد والاّ اگر فرض بفرماييد تماما نشسته است آب استنجاع پاك است ولكن اونجا هنوز پاك نشده است، كه در يك طرفش باقى مانده است فرض كنيد. پس على هذا الاساس سطح پاك مى‏شود، اين سطح چرا پاك شده محتمل است، احتمال به اين دارد كه اصابت المطر هر شيى را پاك نكند. در جايى كه به اصابت المطر غسل بشود اون وقت پاك مى‏شود. اينجا هم كه پاك شده است. مفروض اين است كه سطح غسل شده است، ماء نفوذ پيدا كرده است. ماء المطر رسيده است به اون مواضعى كه قطعا نجس بوده و وكوف هم پيدا كرده است. چون كه غسل در اجسامى كه قابل غسل نيستند همان به انصاب الماء است كه ماء به اون ريخته بشود غسل محقق مى‏شود ماء غالب. ماء غالب بر او ريخته بشود، غسل محقق مى‏شود. بدون جهت امام عليه السلام در اون عضوى كه به او بول اصابت كرده است در بعض روايات كه روايات متعدد است فرموده است صب على ماء مرتين. چون كه صب الماء به صب الماء چون كه يد قابل اصل نيست غسل محقق مى‏شود.
پس على هذا الاساس امام عليه السلام در مقام، طهارت ماء را تعريف فرموده است. نه طهارت صب را تا از او استفاده بكنيم كه ماء مطر به هر چيزى به هر متنجسى اصابت بكند او را پاك مى‏كند. امام عليه السلام در ما نحن فيه ماء موكوف را تعليل كرده است طهارتش را به جهت اين كه مائى كه اصابت به سطح كرده است بر غذر غلبه دارد ولى نتيجه‏اش اين است كه سطح پاك بشود. ولى سطحى كه پاك شده است چون كه غسل محقق شده است يا غصب در باب مطر معتبر نيست. اصابه مطر به كل متنجسى، مطهر اون متنجسه است به اين معنا اين روايت دلالتى ندارد.
سوال؟ و منهنا اگر عنايى بوده باشد كه بعد مرحوم سيد هم خواهد فرمود، عنايى كه به كلب نجس شده است او را تأخير نكرده‏اند جلو آب مطر گذاشته‏اند، مطر اصابت به او كرد. مى‏گن پاك نيست. خود مرحوم سيد هم فرموده است فى طهارته اشكال. چرا؟ به جهت اين كه ولو ايشان مرسله را حجت مى‏داند و كل ما... به اين هم صدق مى‏كند. به اين اساس ولكن ما مرسله را كه معتبر ندونستيم. در اين عنايى كه به كلب شده است، غسل به تراب هم معتبر است و امام عليه السلام در اين روايت طهارت ماء موكوف را تعليل كرده است. بله در اونجا هم مى‏گيم اون عنايى كه ولو به كلب دارد، مطر به او اصابت بكند، بعد مطر از اونجا به جاى ديگر اصابت بكند از اون عناب، نجس نمى‏شود. چرا؟ چون كه اون ماء غالب است. ماء المطر و اما خود اين آب پاك شده، نه ملتزم نيستيم. چرا؟ براى اين كه در طهارت او، روايت فرمود... ثم بالماء كه ماء، ماء مطر بوده باشد يا ماء غير مطر بوده باشد. و اين صحيحه مباركه در مقام، يك نكته از حرف من يك نكته دارد به اونجا اگر رسيديد و اون را تحويل گرفتيد مطلب تمامه. كه اين تعليل را، تعليل طهارت سطحى كه يبال عليه است، نيست. اين تعليل راجع به او نيست. اين تعليل راجع است به طهارت ماء موكوف مثل تعليلى كه در طهارت ماء الاستنجاع وارد است. چه جور در طهارت ماء الاستنجاع ملتزم به طهارت ماء الاستجاع مى‏شيد! ولكن مى‏گيد موضع نجس، يا موضع بول بايد شسته بشود. اينجا هم همين‏
جور است. اون ماء موكوف پاك است ولكن منافات ندارد كه بايد سطح شسته بشود. به ماء مطر هم شسته شده است.
كلام ما اون وقت در سوقى كه شستن او، شستن او احتياج به اصل دارد. يا شستن اين كلب احتياج به تأخير دارد. ثمره اونجا ظاهر مى‏شود، اگر اين تعليل راجع به طهارت و سطح بود، مى‏گفتيم اين طهارت اونجا هم جارى است. تأخير نمى‏خواد، اصل نمى‏خواهد. اما تعليل راجع به اين است كه ماء، ماء موكوف پاك است. مثل طهارت ماء الاستجاع. چه جور تعليل در طهارت استنجاع نفى غسل را از موضع نجو نمى‏كند اينجا هم تعليل طهارت موكوف اعتبار غسل را از فرد نمى‏كند. اين اولا، يك اشكال.
سوال؟ آقا نه، آقا وكوف دارد. خيس شده تمام اين سطح يا... عرض مى‏كنم اون مقدارى كه نفوذ كرده است، اون مقدار غسل شده است مثل غسل، مثل غسل صابون مى‏ماند ديگر. اين مثل صابون متنجس مى‏ماند كه تو آب نجسه مانده بود خيس شده بود، بعد اين را خشك كرديم مى‏خواييم بشوريم. آب طاهر اگر نفوذ بكند غسل صدق مى‏كند. چون كه غسل عدس و برنج كه اينها متنجس مى‏شوند غسلشون به اين است كه ماء طاهر نفوذ كند به... اون مقدارى كه نفوذ كرد مى‏شود پاك اون جايى كه نفوذ نكرده اون طرف ديگر در نجاست مى‏ماند. كلام ما اين است منافاتى ندارد اون مقدار از حدى كه باران به او نفوذ كرده است غسل شده باشد و پاك شده باشد و اين چون كه مى‏چكد معلوم مى‏شود كه تمام سطح خيس شده است. اين تمام سطح اگر نجس است پاك شده است اين به جهت اين غسل شده است. و اون غسلى كه در مثل سطحى كه قابل عصر نيست همانى است كه باب الماء و نفوذ الماء به اوست. به او هم كه ماء مطر معتصم بود، متغير هم كه نشده، نافذ شده است مى‏شود پاك. پس اين تعليلى كه هست، منافات ندارد. اين ماء استنجاع يادتون باشد. چه جور تعليل در باب ماء استنجاع نفى اعتبار غسل را در موضع... نفى نمى‏كند اعتبار غسل را، اين هم تعليل در طهارت ماء موكوف، اعتبار غسل را نفى نمى‏كند.
سوال؟ ماء مضاف است باب سيزدهم، روايت دومى سابقا هم خوانديم. باب سيزدهم از ابواب ماء مضاف روايت دومى است اين اولا و ثانيا قبول كرديم اين راجع به طهارت سطح است. امام عليه السلام در اين روايت مى‏خواهد طهارت سطح را تعليل بفرمايد. اين را قبول كرديم يعنى يك پله آمديم پايين گفتيم اين تعليل است به طهارت السطح كه طهارت سطح را تعليل مى‏فرمايد كه ما اصابه من المطر بل اكثر، از اون فرض كنيد از اون غذارتى كه در سطح است. خوب قبول كرديم. خوب ديروز عرض كردم اصابه ماء در اجسامى كه غير قابل غسل هستند همان اصابه ماء غسل است. اگر بدون جهت در روايات تعليل فرموده بود... امام عليه السلام تمام اشياء را كه تعليل نمى‏فرمايد، طهارت سطح را تعليل مى‏فرمايد. سطحى كه غير قابل غسل است او را تعليل مى‏فرمايد كه اصابه الماء اكثر. يعنى لانه غسل، اين سطح شسته شده است به ماء مطر شسته شده است. اين اصابت در اين سطح غسل است. چون كه اين اصابت در اين سطح غسل است، امام عليه السلام كه تعليل نفرمود، لا بئث لانه غسل السطح بماء المطر يا ان غسل السطح بماء المطر اين را تعليل نفرمود به جهت اين كه اين اصابه ماء مطرى كه غالب است خودش غسل است. مثل تعليل اين كه در اون عضوى كه متنجس به بول شده است فرمود صب عليهما مرتين. خوب اين تعبير به صب كه مى‏شود اين به جهت اين كه غسل است، چون كه اين يد غسلش به همان سطح الماء است. پس اين تعليل به اصابه للغسل اين به جهت مورد است كه مورد را تعليل فرمايد طهارت مورد را، چون كه اصابت به اين موردى كه قابل غسل نيست ماء مطر غالب اصابت كرده است. يعنى شسته شده است. پس على هذاالاساس شما از اين تعليل مى‏توانيد استفاده كنيد در هر جسمى كه غير قابل عصر بوده باشد اصابه اونجا مطهر است.
ما نفى تعدد را مى‏كنيم كه سطح جسمى است كه بايد به بول نجس شده، بايد به آب قليل تطهير كنند بايد دو دفعه آب بريزند. صبه على ماء مرتين. اين روايت كه وكوف را نفى كرد غايت اين است كه سطح هم پاك شده و دو دفعه، لازم نمى‏ياد. يك دفعه كه به ماء مطر شسته شد پاك مى‏شود. اما در ساير موارد، در ساير موارد هم ماء المطر وقتى كه به اونها اصابت كرد كه غسلشون لا يتعدد الا بالعصر كه فرض اين است اونجا غسل معتبر نيست، اين را از كجا بدونيم؟
سوال؟ اگر اينجور بود كه كل شى اصابه المطر، اصاب المطر الكثر فقذ عذره اين خيلى خوب بود. مثل اون مرسله مى‏شد كه كل شى‏ء يراه المطر فقط طهور، مثل اون عموم مى‏شد. اين تعليل فرض كنيد سطح است. يعنى سطح يبال عليه. اونجا مى‏فرمايد لا بئث به، به اون ماء موكوف بحثى نيست. چرا؟ ما اصابه، اصابه ضمير را برمى‏گردانيم به سطح. اونى كه به سطح اصابت كرده است از ماء اكثر منه. اكثر از بول است. مى‏گيم اين اصابتى كه در ما نحن فيه هست به سطح، اين اصابت خودش غسل سطح است. اگر ماء مطر اكثر بشود. يعنى اگر غالب بشود اين غسل است، خودش غسل است. مثل صبه عليه ماء مرتين است. اين راجع به سطح است. كه اون آبى، مطرى كه به سطح رسيده است، اون اكثر از بولى است كه در سطح است. هر جسمى كه قابل عصر نبوده باشد، تعليل اونجا جارى است. اگر اصابت كرد به او، و غالب شد بر غذر، غالب بر غذر شد و اوصاف غذر پاك مى‏شود. تعليل خوب مقتضاش تعدى است ديگر. و اما در جايى كه در تحقق غسل عصر معتبر است. اين روايت بگويد اون عصر معتبر نيست غسل معتبر نيست به عبارت الاخرى اين تعليل نفى اعتبار غسل را نمى‏كند. اگر تعليل نفى اعتبار غسل را مى‏كرد حرف شما، حرف مستدل درست بود. اينجا اصابه مطر عين غسل است. بدون جهت اين اصابه مطر وقتى كه عين غسل شد، سوال؟ اين را هى تكرار مى‏كنيد، فرض اين است به باطن رسيده وكوف از اين طرف سطح چكيدن است.
سوال؟ نه فرض نشده است. كلام، آقاى من، فرض ما اين است كه به اون موضع‏هايى كه فرض بفرماييد متنجس است و آب مطر به اونها رسيده، آب مطر غالب است در اون مواضع. بدون جهت اين كه مى‏چكد از اون مواضع مى‏چكد چون كه ماء مطر غالب است پاك شده. پاكى را ما ملتزم مى‏شيم. اصابت خودش غسله. اگر يك دلو آبى را رو اين بخارى ريختند، روش هم نجس بود، نجسى كه يك دفعه شستن كافى است، نمى‏گن غسله؟! ولو اون كسى كه اين آب را ريخته است، ملتفت نبوده باشد. جوابش را عرض كردم مثل صابون متنجس است. نه به آب قليل هم مى‏شه تطهير كرد. ما خواهيم گفت، مسئله‏اش مى‏ياد، با آب قليل هم همان صابون را مى‏شود. با آب قليل هم پاك مى‏شود. وقتى كه آب طاهر نفوذ كرد به باطنش مى‏شه پاك، ولو به آب طاهر آب قليل بوده باشد. غسل صدق مى‏كند. پس على هذا الاساس اين مطر هم وقتى كه اصابت كرد و غالب بود عنوان غسل محقق مى‏شه. ملخص عرض اين حقير اين است، دو تا حرف است اين تعليل به طهارت سطح راجع نيست، به طهارت ماء موكوف راجع است. مثل رجوع... به طهارت ماء استنجاع. چه جور اون تعريف نفى اعتبار غسل را در موضع نجو غايت نمى‏كند و در موضع بول نمى‏كند، اين روايت هم نظير اوست. اين اولا و ثانيا اگر راجع به طهارت سطح هم بوده باشد اين تعليل اين نفى غسل را نمى‏كند. چون كه خود اين آبى كه اصابت كرده است به سطح اين غسل سطح است. اگر به آب قليل هم مى‏خواستند اين سطح را بشورند اينجور مى‏شستند. منتهى اونجا دو دفعه لازم بود. اين روايت مى‏فهميم بر اين كه پاك شده است نفى اعتبار فرض كنيد تعدد را مى‏كنيم كه تعدد معتبر نيست. و منهنا ما اينجور با قلم شكسته نوشتيم در اين كه القا بشود اعتبار عصر در اون اجسامى كه قابل عصر هستند به نفوذ ماء المطر كه احتياج به اصل ندارد اين مشكل است.
سرش اين است كه اين تعليل در اين روايت راجع به ماء موكوف است و راجع به طهارت سطح هم بوده باشد سطح غسل شده است، اين تعليل راجع به نفى اعتبار غسل را از متنجس نمى‏كند. چون كه غسل اعتبار شده است غايت الامر از اين روايت اون كسى كه پهلوان باشد مى‏تواند استفاده كند كه تعدد معتبر نيست از حرفى به ماء المطر. يك دفعه كه ماء مطر به متنجس اصابت كرد، چه اصابتش اصابتى بوده باشد كه غسل، غسل اجسامى كه قابل عصر نيستند و چه اون اجسامى كه قابل عصر هستند يك دفعه اصابت كرد پاك مى‏شوند. اما تاخير معتبر نيست در اون آنيه كه ولو به كلب شده است در طهارت اون آنيه يا اصل معتبر نيست در مثل صيابى كه عصر به جهت تحقق غسل باشد،ها!
غسل اگر عصر به جهت تحقق غسل بوده باشد اينها را به اين روايت من رد كردم و ترد كردم يك مقدارى هم كه من فحص كردم كه ببينم آيا راجع به ماء المطر در كتاب قدما يا حكايت از كلام قدما يك تسالمى هست كه عصر معتبر نيست به مجرد
سابقا پيدا نكردم. شما ببينيد پيدا مى‏كنيد يا نمى‏كنيد. بدان جهت ما نمى‏خواهيم مخالفت مشهور را بكنيم ولكن بر اشكال دارد و موضع مورد احتياط است كه بايد عصر بشود.
و اما اون چيزهايى كه، اون اجسامى كه اجسام متنجسه بوده‏اند، كه به ماء مطر تطهير بشود غير الماء را گفتيم و ام الماء المتنجس. درست توجه كنيد، بحث، بحث مهمى است. ماء متنجس، آيا اين ماء متنجس به مطر پاك مى‏شود يا نمى‏شود؟ مرحوم حكيم اينجور فرموده است، كه اگر مطر آمد مثلا حوضى است و آبش متنجس است، سطح ظاهر اون حوض را وقتى كه مطر به اصابت كرد صدق مى‏كند كه كل شى‏ء راه المطر و قد طهور. اين حوض، آب اين حوض مطر را ديده است پس پاك شده است. اشكال مى‏كند بر اين كه اين استدلال درست نيست. ولو اين روايت درست مى‏داند ايشان. ضعفش منجر به عمل مشهور است. اين استدلال درست نيست چون كه اين محصورى دارد. محصورش اين است كه اگر شير نجس را، روغنى كه مايع است، نجس است راه باز مى‏شود مى‏گذاريم زير مطر يك خرده مطر كه به او اصابت كرد، اين مطر ديگر اين را ديگر، توجه كرديد پس پاك مى‏شود. ايشان فرموده بر اين كه من گمان نمى‏كنم كسى بر اين ملتزم بشود. مگر علامه كلامى دارد ايشان در باب مايعات مضافه دارد كه مايع مضاف متصل به جارى بشود پاك مى‏شود. لازمه اون حرف اين است كه متصل به مطر هم بشود پاك مى‏شود. غير از علامه كس ديگرى را سراغ نداريم كه بگويد مضافى كه هست پاك مى‏شود. پس ايشان مى‏فرمايد وقتى كه اون سطح ظاهر آب را مطر ديد خوب اون مطر، اون پايينش كه نجس است او كه مطر را نديده، اون چرا پاك بشود؟! وقتى كه اون سطح ظاهر مطر ديد اون سطح باطنى كه هست او كه نديده است مطر را، او چرا پاك بشود؟! بدون جهت ايشان فرموده است به اون مرسله استدلال كرده‏اند در طهارت ماء متنجسى كه هست به اصابت المطر اين درست نيست اين استدلال. بعد فرموده اين اجماع. اجماعى كه ديگه كارها را تمام مى‏كند. اجماع به اون اجماع تمسك كرده مطلب را تمام كرده.
و استدلال فرموده‏اند كه در تنقيد است، درست توجه كنيد چه عرض مى‏كنم. نه غير از مرسله صحيحه هشام دلالت مى‏كند. هشام ابن حكم، اون صحيحه هشام ابن الحكم دلالت مى‏كند، صحيحه هشام ابن حكم كه روايت چهارمى بود در باب ششم از ابواب ماء مطلق كه ماء مطر است فى ميزا بين... فرموده‏اند اين صحيحه دلالت مى‏كند كه ماء المتنجس به وقوع المطر پاك مى‏شود. درست توجه كنيد، استدلال ايشان دقت دارند. يك حرف را از سابق ياد گرفتيم، اون حرف اين بود كه ميزابى كه از اون بول مى‏ياد با ميزابى كه از اون مطر مى‏ياد عادتا يك مقدار نمى‏شودند. اينها وقتى كه مختلط مى‏شوند آب غالب مى‏شود بر اون بول. چون كه بول اونجور نمى‏ياد. توجه كرديد، ولكن به خلاف ماء مطر. اين را از سابق ياد گرفتيم كه بول مغلوب است، و آب در ما نحن فيه غالب است.
خوب يك ناودان از اونجا بول مى‏ريزد زمين، از يك ناودانى هم كه آب مطر مى‏ريزد. خوب اينها در زمين فاختلطا ديگر مختلط مى‏شوند. وقتى كه مختلط شدند فرموده‏اند بر اين كه اختلاط سه مرحله دارد. مرحله اولى اين است از اون ناودانى كه بول مى‏ياد، در اون موضع اگر آب بوده باشد كه آب از اونجا مى‏ياد در اون موضع اگر آب بوده باشد همان متعارف فرض كف زمين، حوض كه نيست كف زمين است. در كف زمين اونجايى كه بول مى‏ريزد يك مقدارى آب مى‏شود. وقتى كه بول به اون موضع اصابت مى‏كند ابتدعا اون آب به اون موضع لقلته در بول مستهلك مى‏شود، آب اون موضع‏ها! ثم اين آب زياد مى‏شود نسبت به بول، چون كه آب زياد است ديگر. آب كه زياد مى‏شود اون آب در اون موضع آب متغير به بول مى‏شود. بول صدق نمى‏كند. آب متغير به بول مى‏شود. در اين مرحله كه اين آب، آب متغير به بول مى‏شود آب نجس مى‏شود، آب اين موضع. چون كه هر مائى، ماء مطر باشد، جارى باشد متغير بشود نجس مى‏شود، در اين ديگر هيچ كس شك و شبهه‏اى ندارد. بعد اين آب چون كه زياد است، زياد به اونجا مى‏رسد اون آب متغير تغيرش مى‏رود. به چه چيز تغيرش مى‏رود به اين آبهايى كه غير متغير است و كثير است. خوب چه چيز اين آبها را پاك كرد؟ چون كه آبهاى در جاى ديگر ربما، غالبا هم اينجور است به‏
حد كر كه نمى‏رسد. آبى كه از اين ميزاب ديگر مى‏ريزد در اين موضع. چون كه در اين موضع نمى‏ماند جارى مى‏شود يك مقدارش به اين طرف مى‏ياد كه اينجا بول مى‏ريزد. آب قليل است ديگر ولكن حال تقاتل المطر است كه مفروض اين است حال تقاتل المطر است. مى‏بينيد اين آب مطر كه اين آب قليلى كه در زمين هست تقاطر مى‏كند، كه گفتيم در حكم ماء المطر است اين ماء المطر اين صحيحه مباركه دلالت مى‏كند بر اين كه ماء متنجس را پاك مى‏كند. عمده دليل بر طهارت اين ماء متنجسى كه هست، ماء متنجس همين صحيحه است. يك چيز ديگرى را هم بعد فرموده‏اند كه من مى‏خواهم اين دو مسئله را ديگر چون كه يكى هستند ديگر دو جا عنوان نكنيم يكى هم ايشان استدلال كرده است به طهارت ماء متنجس، به طهارت ماء متنجس به صحيحه اسماعيل ابن محمد وضيع كه وارد بود در ماء البئر. اونجا امام عليه السلام بئرى كه آبش متغير بود، فينذه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم سه تعليل فرمود. فرمود تعليلش اين بود كه اون آب نجس، همه‏اش نجس شده است ديگر.
توضيحش را داديم وقتى كه اون آنى كه ريح و اون ريح و هكذا اون طعم از آب رفت اون وقت تمامى آب پاك مى‏شود. چرا؟ فرمود لان له ماده چون كه متصل به ماده است. اتصال به ماده موجب طهارت او مى‏شود. مراد هم از ماده، ماء معتصم است. ماده‏اى كه ما مى‏گوييم ماده يعنى لعصمته، والاّ اگر ماده معتصم نبود چه خصوصيتى داشت. ماده چون كه معتصم است، متصل شد به ماء معتصم و منهنا گفتيم در ماء راكد وقتى كه بعض حوض متغير شد، بعض ديگرش متغير نشد ولكن به اندازه كر است وقتى كه از اين متغر زوال تغير شد پاك مى‏شه همه. چرا؟ چون كه اينى كه متغير بود، متنجس بود متصل به معتصم است. چون كه متصل به معتصم است پاك مى‏شود. خوب ما با روايت اثبات كرديم كه ماء المطر در حال تقاطر معتصم هستند وقتى كه در حال تقاطر معتصم بودند اگر باران ببارد، اگر باران ببارد درست توجه كنيد به نكته عرضم كه توجيح حرف ايشان، وقتى كه آب به اون آب متنجس باريد ولكن خيلى باريد به نحوى كه اون قطراتى كه مى‏افتد توى اون آب چون كه يك قطره، دو قطره نيست، خيلى باريد، خيلى باريد به نحوى كه ديگر اونى كه باريده به او مستهلك نشد در اون آب. مثلا يك انگشت حوض خالى بود، الان كه باران باريد يك انگشت هم آمد. به اندازه يك انگشت باران آمد مى‏گن يك انگشت ماء مطر ريخته تو اين ديگر. اون سطح ظاهر، سطح ظاهر اون ماء مطر كه در سطح ظاهر اون مى‏افتد اون ماء المطر معتصم است چون كه متصل به تقاطر است. او معتصم است ديگر. او معتصم است ماء مطر است ديگر. اون تقاطر مطر است اون آبى كه هم به او ريخته است چون كه متصل به تقاطر است در حكم ماء مطر است. ما بقى حوض متصل به ماء مطر مى‏شود. تمام ماء حوض پاك مى‏شود. چرا؟ لان له ماده چون كه متصل به معتصم است. پس على هذا الاساس ايشان اين تعليل را فرموده‏اند به جهت اين كه انتزاج معتبر نيست در تطهير ماء متنجس به مطر. چون كه مسئله بعدى است.
اون اينجا صافش كرديم كه انتزاج معتبر نيست. به مجرد اين كه مطر به سطح ظاهر اصابت كرد ولو انتزاج با ساير اجزاء آب نشده است همين سطح ظاهر كه مطر بود او معتصم است و ما بقى هم لاتصاله ماده كه از صحيحه محمد ابن اسماعيل وضيع استفاده مى‏شود پاك شده است. پس على هذا الاساس اين ماء المطرى كه هست، اين ماءالمطر ماء متنجس را نجس مى‏كند، اين هم فقط در ماء متنجس مى‏يادها! ساير مايعات مضاف پاك نمى‏شود به مطر. اين ماء متنجس است كه متصل به ماده شد، متصل به معتصم شد. يا در صحيحه هشام ابن حكم ميزابينى كه احدهما... كه بول مستهلك مى‏شود در آخر. آب غلبه پيدا مى‏كند و بواسطه زمان تغير از اون آبى كه نجس شده بود پاك مى‏شود. ايشان به اين ادله اثبات فرموده‏اند بر اين كه آب متنجس پاك مى‏شود. آيا اينها درست است يا درست نيست... يا الله.