جلسه 70

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 70 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اعتصام ماء البئر بود. فرض كرديم مشهور ما بين المتأخرين كه اعتصام ماء البئر است و ماء البئر لا ينفعل. بلا فرق بين قلته ماء او كثرت. او كرية او عدم كرية. استدلال شده است به معتصم متاخرين به رواياتى كه آن روايات من حيث السند تام هستند و من حيث الدلاله هم ظهور دارند. يكى از آن روايات كه اولين روايتى است كه در مقام ذكر مى‏كنيم صحيحه محمد بن اسماعيل بن وزير بود. محمد بن اسماعيل بن وزير دو تا صحيحه دارد كه در يكى امام عليه السلام فرمود ماء البئر واسع لا يفسده شى‏ء الا اذا تغير طعمه او ريحه. فينزه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم لان له ماده. يكى اين روايت بود. ابن وزير روايت ديگرى هم داشت كه كافى نقل كرده بود، سابقا اينها را خوانديم كه در آن سند كافى بود. هر دو را ابن وزير از امام رضا سلام الله عليها نقل مى‏كند. ابوالحسن كأنه فرمود در اينكه ماء البئر واسع لا يفسده شى‏ء الا ان يتغير، اين دو تا صحيحه دلالت مى‏كنند بر اعتصام ماء البئر. چرا؟ براى اينكه عرض كرديم ماء البئر آبهاى مختلف است. بعضى‏ها مائشون به قدر كر و بيشتر از كر ميشود. و بعضى‏ها آن آبهايى كه در طرق براى مسافرين و امثاله حفر ميشود، آن مائها، آب آنها ربما به اندازه كر نميرسد، كمتر از كر است. امام عليه السلام مى‏فرمايد ماء البئر واسع. اگر اين... بوده باشد كه آب بئر، طبيعى البئر، هر كجا پيدا بشود، آبش واسع است، يعنى واسع خارجى است و واسع تشريعى است، اگر مراد اين بوده باشد اين كلام خلاف الواقع ميشود. و ظاهر كلامى كه امام عليه السلام مى‏فرمايد ظاهرش هم بيان حكم است. اينكه مى‏فرمايد ماء البئر واسع، يعنى ماء البئر واسع بحسب الحكم. واسع بودن به حسب الحكم معنايش همان اعتصام است كه مى‏فرمايد لا ينجسه شى‏ء. اين واسعه عبارت لا ينجسه شى‏ء ميشود.
بعد امام عليه السلام حصر مى‏كند تنجس ماء البئر را به صورت تغير. لا ينجسه شى‏ء الا ان يتغير.... افاده حذف مى‏كنند على ما ذكر... ماء البئر واسع لا ينجسه شى‏ء الا ان يتغير. تنجس ماء البئر منحصر است بصورت تغير. بعد مى‏فرمايد فينزه، يعنى اگر تغير پيدا كرد، مطهرش هم زوال تغير است. بمجرد زوال التغير، ماء البئر پاك ميشود چونكه شكل سابقه ماده دارد. فينزه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم لان له ماده. نزه به جهت اين است كه تغير برود. تغير كه زائل شد چونكه ماده دارد و متصل به ماده است، در آنصورت پاك ميشود. اين صحيحه هيچ در دلالتش، در اعتصام ماء البئر، جاى مناقشه نيست، حصر دلالت به اين مى‏كند. اين واسعه كه هست قد بينا كه ظهورش وسعت حكمى است، واسع به حسب الحكم است، نتيجه‏اش لا ينجسه شى‏ء الا ان يتغير است.
پس ماء البئر خصوصيتى كه دارد اين است كه معتصم است الا عند التغير. و چونكه در ذيلش، در آنوقتى كه تعبير رفت، طهارتش را تعليم فرموده است لان له ماده، چونكه لان له ماده به طهارت برميگردد، تعبير به طهارت هست، چرا پاك ميشود به زوال تغير؟ چونكه ماده دارد. اون خصوصيت ماء البئر كه موجب شده است اعتصام را، عرفا فهميده ميشود كما اينكه سابقا هم گفتيم. ولو به واسع هم برنگردد لان له ماده، فقط به حكم اخيرى برگردد، بلا ينجسه شى‏ء و واسع برنگردد، متفاهم عرفى اين است كه خصوصيتى كه ماء البئر دارد، همان ماده‏اش است. چونكه ماده دارد اين خصوصيت را پيدا مى‏كند.
و بدان جهت هر مائى كه بينا، ماده‏اى داشته باشد كمادة الماء البئر، يعنى ماده باطنى داشته باشد، هر مائى كه ماده داشته باشد
مثل مادة البئر و اتصال به آن ماده داشته باشد، اتصال به آن ماده هم داشته باشد كاتصال الماء البئر به مادته، آن معتصم ميشود. بئر بوده باشد يا نبوده باشد، ينبوع بوده باشد. اين صحيحه و صحيحه‏هاى ديگر هم ذكر خواهيم كرد منتهى اوسع آنها من حيث الدلاله، اين صحيحه است كه حصر تويش بود. و آنهايى ديگر هم دلالت خواهند كرد. صحيحه‏هايى هست كه ماء البئرى كه هست معتصم است.
اشكالى كه در ما نحن فيه شده است و بعضا بعضى اذهان را ميگيرد اين اشكال صورت خوبى دارد اشكال، اين است كه اين روايات از قدما به ما رسيده است، از مثل الشيخ، از مثل الكافى. بعله آنها هستند كه به بواسطه آنها، يدا به يدا، روايت به يد ما رسيده است. اين روايات اعتصام ماء البئر، به مرء من القدما بود، از يد آنها بعضا به يد ما منتقل شده است. قدما اين رواياتى كه سندش تمام است، دلالتشون تمام است، اعتصام ماء البئر اينها را ديده بودند. معذلك مشهور مابين القدماء كه نزديك بودند به زمان ائمه عليهم السلام كه اين روايات از يد آنها به ما رسيده است، اين روايات را مى‏گيرد كه مرء منهم بود. معذلك فتوى داده‏اند به نجاست ماء البئر و اعراض از اين روايات كردند. پس معلوم ميشود در اين روايات دال بر اعتصام ماء البئر يك خللى هست.
خلل چه بوده باشد؟ چه عرض كنم كه آن خلل چه بوده باشد. چونكه آنى كه مذاهب عامه است اينجور نقل شده است از عامه. بعضى از عامه از او نقل شده است كه ظاهرا بر حنفيه و مالكيه است. آنها ملتزم شده‏اند كه ماء البئر نجس ميشود باصابت و بوقوع نجس براو. و از حنابله‏اى كه هست، از حنابله نقل مى‏كردند بر اينكه و از شافعيه آنها ملتزم شده‏اند كه فرق است. اگر ماء البئر به قدر قلتين شد، چونكه آنها كر را قلتين مى‏دانند، ماء البئر به قدر قلتين شد، لا يتنجس فى نجاسه. كمتر از قلتين شد، يتنجس. اين اخبار طهارت به حسب آنى كه اعتصام ماء البئر، به حسب آنى كه به دست مى‏رسد، خيلى هم اين اخبار اعتصام موافق با عامه نيستند. ولى على كل تقدير چونكه عامه هم ملتزم به نجاست هستند مطلقا و فى الجمله، اين اخبار داله بر اعتصام لا محاله يك خللى داشته است كه بواسطه آن خلل مشهور ما بين القدماء از اين روايات اعراض كرده‏اند.
اينجور مى‏گويند فقها در السنه فقها معروف است. هر روايتى دلالتش هر قدر اوضح بشود و سندش هر قدر اصح بشود، همان مقدار اعراض ضعف مى‏آورد به او. يعنى اگر صحتش زيادتر شد، وهن در او بيشتر ميشود. دلالتش اوضح بود، توجه كرديد، وهنش بيشتر ميشود. چرا؟ چونكه انسان توى ذهن مى‏زند اين روايت به اين واضحى را اينها گذاشته‏اند و ترك كرده‏اند، خوب معلوم ميشه اشكال داشته. يك خللى در اين بود. روى اين خللى كه هست به اين روايت عمل نكرده‏اند. اين اشكالى است كه در مقام شده است. و جوابش هم واضح است. اين اشكال درست نيست. چرا؟ درست توجه بكنيد يك حرفى مى‏خواهم بگويم يادتون باشد. آنجائى كه ما مى‏توانيم، يعنى غايت آن چيزى كه فقيه مى‏تواند در جائى كه اصحاب، يعنى قدماء، از يك روايتى اعراض كردند و برطبق او فتوى ندادند، غايت آن چيزى كه فقيه مى‏تواند بواسطه او عمل به آن روايت را ترك بكند چونكه مشهور ترك كرداند، او در جايى است كه آن روايت من حيث السند و دلالت تمام بوده باشد و معارضى كه آن معارض موافق با احتياط است ولو معارض ربما من حيث السند هم ضعف داشته باشدها، لازم نيست معارض من حيث السند تمام بشود. در جايى كه روايت صحيحه‏اى باشد در مقابلش معارضى نباشد كه آن معارض مطابق با احتياط است، در آنجاهاست مى‏توانيم بگوئيم اين روايت مشهوره صحيح است. معارض ندارد. توجه كرديد؟ بعله در ما نحن فيه عقل هم كه بر خلافش حكم نمى‏كند. معذلك اين حكمى را كه از اين روايت صحيحه استفاده ميشود همه ترك كرده‏اند معلوم ميشود كه يك وجهى دارد. غايت آن چيزى است كه ما مى‏توانيم ملتزم بشويم اينه.
از اينجا معلوم شد كه در ما نحن فيه اين اعراض بدرد نميخورد. اين اعراض در ما نحن فيه ضررى نمى‏رساند. چونكه در مقابل اين روايات صحى، روايات ديگرى هست كه از آن روايات استفاده شده است تنجس ماء البئر به آن بيانى كه خواهيم گفت. و آن روايات هم من حيث العدد كثير هستند از اين روايات داله بر طهارت، و هم موافق احتياط هستند. روى اين حساب‏
احتمال هست، يعنى احتمال اينكه شايد اطمينان بوده باشد، قدما كه به آن روايات طهارت عمل نكرده‏اند، تقريبا لمعارض بوده، معارض كه روايات داله بر نجاست است آنها را مقدم كرده‏اند و چونكه آنها هم مطابق با احتياط بوده است. روى اين حساب بوده است. روى اين اساس اگر ما آن روايات را بيان كرديم و بيان كرديم كه آنها دلالتشون بر نجاست تمام نيست و اين صحاح، اينها دلالت اينها تمام است، آنها دلالتشون بر نجاست تمام نيست، خوب وجه اعراض مشهور فاسد است پيش ما. به اين جهت اين از اجماع مدركى كه بالاتر نمى‏زند. اجماع مدركى اگر مدرك اتفاق بر ما معلوم شد و آن وجه پيش ما تمام نشد، ما از اجماع غمض عين مى‏كنيم. كجا مانده كه اينجور باشد كه اجماع هم نيست.
بلكه نمى‏تواند انسان بگويد كه آن شهرتى كه تسالم قدما باشد، آنهم نيست. چرا؟ چونكه ديروز عرض كرديم كه حسن ابن ابى عقيل ملتزم به طهارت شده است، گفته است كه نزه مستحب است و خود ماء بئر معتصم است و نجس نميشود. حسين ابن عبيد الله الوزايرى كه شيخ الشيخ است، ملتزم شده است، نسبت داده شده است كه ايشان ملتزم به اعتصام ماء البئر است. حتى به شيخ الطائفه هم نسبت داده‏اند. شيخ الطائفه هم ملتزم به طهارت است. و لكن در كتب شيخ پيدا نشده است. بدان جهت در ذيل حدائق مى‏گويد كه شايد در درس شيخ، از درس شيخ شنيده‏اند. شيخ در درسش ملتزم به طهارت شده است، نه در كتبش. ولو اين نسبت تمام نباشد بر شيخ، ولكن اينجور هم نيست كه تسالمى هم بوده باشد مابين القدماء. توجه كرديد؟ شهرت به معنى، تسالم اين معنى نيست.
على هذا الاساس بدان جهت وجه اعراض بر ما معلوم است و اين وجه اعراض وقتى كه معلوم شد يا محتمل شد قهرى، خوب كسى گفت من علم ندارم، اطمينان ندارم، احتمالش كه هست. بدان جهت در ما نحن فيه نمى‏توانيم از اين رواياتى كه هست، روايات صحيحه، رفع يد بكنيم. از اين رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اعتصام ماء البئر، ماء البئر معتصم است، يكى هم صحيحه على ابن جعفر است. صحيحه على ابن جعفر در جلد اول باب چهارده از ابواب ماء مطلق، صفحه 127، روايت روايت هشتمى. در اين جا اينجور نقل مى‏كند شيخ قدس الله نفسه الشريف. و باسناده عن على ابن محمد ابن محبوب كه سند شيخ الطائفه به كتاب حسن ابن محمد محبوب سندش صحيح است. محمد ابن على ابن محبوب كه دلالتش واضح است. آن محمد ابن على ابن محبوب هم نقل مى‏كند عن محمد ابن الحسين. محمد بن الحسين ابى الخطاب است كه اشعرى از اجلى است. نقل مى‏كند از موسى ابن قاسم. موسى ابن قاسم هم اجلى است. اين در باب حج يادتون بوده باشد، اكثر ابواب الحجى كه هست، اين موسى ابن قاسم هست كه در آن اكثر ابواب حج، روايات حج را دارد. اين همان موسى ابن قاسم جليل القدر است. نقل مى‏كند عن على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر سلام الله عليه. قال سالته عن بئر وقع فيها زبيل يا زنبيل من عذرة من رطبة او يابسه. سؤال كردم از بئرى كه افتاده است به آن بئر، يك زنبيلى كه از عذره رطبه بود، يعنى پر از عذره رطبه بود يا يابسه بود. او زبيل من سرگين. يا اينكه از اين سرگين كه عبارت است از همان فضلات گوسفند و گاو و اينها را كه سرگين مى‏گويند، حيوانات مأكول اللحم، از اينها افتاده است. ايصلح الوضوء منها، ميشود از آن بئر، منها يعنى از بئرها، ميشود از مائش وضو گرفت يا نه؟ قال لا بعث. امام عليه السلام فرمود لا بعث. خوب اين را مى‏بينيد كه آن عذره‏اى كه افتاده است، ظاهر عذره سابقا گفته‏ايم، درست توجه كنيد چه جور توجيه مى‏كند، ظاهر عذره سابقا گفتيم، آن مدفوعى است كه در او بوئى بوده باشد، بوى متعفن كالمدفوع الانسان، آن حيوانهايى كه غير مأكول اللحم هستند، آنها همينجور است عذره آنها، بله نوعا. و اما حيواناتى كه ماكول اللحم است به مدفوع آنها سرگين مى‏گويند. عذره ظهور دارد در آن مدفوعى كه در او بوى كذا باشد. كه گفته‏اند ظهور در عذره انسان دارد اين را ما يقين پيدا نكرديم كه خصوص انسان بوده باشد مثل مثلا مدفوع كلب و اينها را نگيرد. اگر ظهورى در عذره انسان نداشته باشد، ظهور در آن سرگين ندارد. ظهور دارد در آن عذره‏اى كه محكوم به نجاست است، چونكه كل حيوانى كه لا يأكل لحمه، حيوانى كه طائر نباشد، بوله و كرهه محكوم به نجاست است.
اين عذره فى نفسه ظهورش در عذره انسان يا عذره اينجور حيوانات است، در مدفوع اينجور حيوانات است. خصوصا اين در
اين روايتى كه سرگين را، يعنى سرجين را كه مدفوع حيوانات مأكول اللحم است، در مقابل او شمرده است، ان بئر ماء وقع فيها در بئر كه مؤنث است بئر، زنبيل من عذرة رطبة او يابسه او زنبيل من سرگين. همان سرجين ميشود. ايصلح الوضوء منها؟ قال لا بعث. عيبى ندارد. پس امام عليه السلام هيچ تفسير نفرمود آن زنبيلى كه آنجا ريخته شد قاعدتا اينجور است ديگر، آنهايى كه احتمال داده‏اند خوب، اين زنبيل رفت توى آب، بعله، اين عزره اصلا به آب نخورد، يا فرض كنيد توى زنبيل ماند، يا خورد به ديوار چاه نميدونم اون جا ماند، توقف كرد. اين احتمالات كه نيست. اين اگر يك زنبيلى كه پر از عذره رطبه است يا يابسه است بيفتد به ماء، قطعا بعضش اصابت به ماء مى‏كند اگر همه‏اش نكند، بعضش اصابت به ماء مى‏كند. امام عليه السلام هم تفصيل نداد كه، توجه كرديد يادتون باشدها، بعضش قطعا به آب اصابت مى‏كند نه همه‏اش. كه در فرض اينجور ميگوئيم عادتا بعضش اصابت به ماء مى‏كند. امام عليه السلام تفصيل نداد كه ماء البئر كر بود، قليل بود، كمتر از كر بود، على الاطلاق فرمود بر اينكه لا بعث انسان از او وضو بگيرد، ايصلح الوضوء منها، قال لا بعث. امام عليه السلام فرمود بعثى نيست. اين صحيحه مباركه هم ظهورش يعنى ظهور اطلاقى، عدم استفصال فى الجواب و عدم التغيير بالجواب كه اذا ماء كان كرا، اين دليل بر اين ميشود كه ماء البئرى كه هست معتصم است.
و هكذا مى‏فرمايد يك روايت ديگرى كه در ما نحن فيه استدلال شده است. استدلال شده است بر اينكه ماء البئر معتصم است، اين صحيحه معاوية بن عمار است. درست توجه كنيد ببينيد اين صحيحه دلالتى دارد يا نه؟ و باسناده، روايت نهمى است در اين باب، و باسناده عن سعد ابن عبد الله، شيخ به سندش از سعد ابن عبد الله اشعرى نقل مى‏كند سندش صحيح است، سعد ابن عبد الله هم كه احتياجى به تعرض به او ندارد، جلالتش اوضح من الشمس است، عن احمد بن محمد، احمد بن محمد ابن عيسى است، عن ابى طالب عبد الله بن سعد، سعد كه از ثقات است، عن عبد الله ابن مغيره كه جلالتش واضح است، عن معاوية ابن عمار. روايت من حيث السند صحيح است. عن ابى عبد الله عليه السلام. فى الفارة تقع فى البئر، موش به آن بئر مى‏افتد، فيتوض‏ء رجل منها. مرد از آن بئر وضو مى‏گيرد. و يصلى. نماز مى‏خواند. و هو لا يعلم، نميداند كه موش افتاده است. ايريد الصلاة او يغسل ثوبه. نمازش را اعاده كند، چونكه وضويش درست نبود، با آب نجس نبود. ثوبش را هم بشويد چونكه وضو كه مى‏گيرد خوب لابد لباسش مى‏خورد آن آب به البسه‏اش خورده است. فقال لا يعيد الصلاة و لا يغسل ثوبه. نه صلاتش را اعاده بكند نه ثوبش را هم غسل بكند. استدلال بر اين شده است كه اين فاره‏اى كه افتاده است در اينجا آب را نجس نكرده است. امام عليه السلام تفصيل نفرمود كه آب بئر قليل است يا كثير بود. على الاطلاق فرمود نه اعاده وضو مى‏خواهد نه اعاده غسل الثياب مى‏خواهد، نه اعاده صلاتى مى‏خواهد كه قبلا خوانده است. اين معلوم ميشود كه ماء البئر به موت فائر در او نجس نميشود. فاره ميته نجس العين است، نجس نمى‏كند، بلا فرق بين قلت ماء البئر و كثرت ماء البئر.
شبهه‏اى در اينجا شده است، در اين روايت. كه اين شبهه اين است كه فى الفارة تقع فى البئر، اين ندارد در روايت كه فى الفارة تموت فى البئر، اين وقوع در بئر ممكن است افتاد ولكن درآمد، اين فاره يك حيوانى است كه ميدانيد چه جور چابك است و زيرك. افتاد و درآمد. پس اينكه فرض نشده است در اين روايت كه فاره در ماء مرده است، تا ما به اطلاقش تمسك كنيم كه امام عليه السلام هم در جواب فرمود بر اينكه عيبى ندارد، نه اعاده نكند، پس ماء البئر پاك است. اين شد، هر شبهه‏اى بى اساس است. چرا؟ چونكه اولا كه فى الفارة تقع فى البئر، مى‏افتد توى بئر، اين ظهورش اين است كه توى بئر مى‏ميرد، اين ظهورش اينه. اگر كسى گفت كه اين را از كجا مى‏گوئى؟ فار تقع فى البئر اينه. ميگيم اگر ظهورش هم اين نباشد در اين روايت مراد اينه. چرا؟ قرينه‏اش، متوجه باشيد چه جور ميشود. به قرينه اينكه به امام عليه السلام عرض مى‏كند در فارة تقع فى البئر و اين شخص نمى‏داند. بعد وضو مى‏گيرد، نماز مى‏خواند، بعد مى‏فهمد، نمى‏دانست فاره مى‏افتد افتاده‏ها، بعد فهميده فاره افتاده است. اين عادتا بعد انسان بفهمد كه فاره توى بئر افتاده بود، اين چه جور ميشود، بعد چه جور ميشود كه بفهمد توى بئر فاره افتاده بود؟ عادتا به اين ميشود كه يك دلو آب كشيده‏اند ديده‏اند فاره ميته تويش درآمده. ديگه عادتا اينجور ميشود.
(قطع صداى نوار)
توجه: صداى طرف ب نوار نامفهوم است. تايپ نشد.