جلسه 71
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 71 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1364 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اعتصام ماء البئر بود. كه بواسطه وقوع النجاسه فى البئر مادامى كه تغير حاصل نشده است، ماء البئر نجس نميشود. عرض كرديم صحيحه محمد ابن اسماعيل وزير دلالت مىكند به اعتصام ماء البئر و كذا روايات ديگرى هم بيان كرديم. كه آنها هم دلالت مىكردند ماء البئرى كه هست معتصم است. او قيل كه دلالت مىكنند بر اينكه ماء البئر معتصم است. يكى از رواياتى كه در مقام دلالت مىكند بر اعتصام ماء البئر اين روايتى است: كه صحيحه ابى بصير است. در صحيحه ابى بصير روايت پنجمى، صفحه 126 باب 14 از ابواب ماء المطلق. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن ابى نصر كه سندش صحيح است. آنجا دارد بر اينكه عن عبد الكريم ابن عمر كه از ثقات است، عن ابى بصير، قال قلت ابى عبد الله عليه السلام بئر يستسقى منها، بئرى است كه از او آب كشيده ميشود، و يتوضء به، با او وضو گرفته ميشود و غسل من الثياب، ثياب هم از او شسته شده است، و اذن به، با آبش هم خمير درست كردهاند، نون پختهاند. ثم علم انه كان فيها ميت. بعد از اين كارها معلوم شده است كه در اين آب صاف ميتى بود. قال لا بعث و لا يغسل منه الثوب و لا تارك الصلاة. آن ثوبى كه با آن آب شسته شده است پاك است و اعاده صلاة هم نميشود. اگر لفظ ميت ظهور در ميته نجسه نداشته باشد، چونكه آنكه غالبا مىافتد توى آبى كه هست، غالبا آن حيوانى مىافتد كه غير ماكول اللحم است وزيع الدم است، مثل كلب، حره، فاره و امثال ذلك. اگر اينها ميت ظهورى نداشته باشد در اين معنى، به نحوى كه ليس له دم صائغ، كه ميتهاش طاهر است، او را هم بگيرد، ترك الامام عليه السلام و ترك الاستفسار در جواب كه ميت ميت حيوانى بود كه غير ماكول اللحم است و دمش صائغ است، يا ماكول اللحم است، فرق نمىكند، ميتهاش اگر تزكيه نشده باشد، ميته حيوان ماكول اللحم يا غير ماكول اللحم است كه... هم بوده باشد و نجس بشود، يا ميته حيوانى است كه لا دمه له، اين ترك الاستفسار تاكيد بر اين است كه فرقى در حكم نيست و ماء البئرى كه هست، تنجس پيدا نمىكند بواسطه اين. و ميشود هم انسان بعد دلو را انداخت، اين حيوان مرده معلوم شد، حيوان مرده توى چاه است و يا دلو گير ميكند معلوم ميشود اين حيوان است يا حيوان با دلو مىآيد بيرون، و چونكه حيوان بو گرفته معلوم ميشه كه حيوان از سابق بوده، و غسل له الثياب، و وضوء هم از او گرفته شده است، اين امرى است عادى و ممكن، و امام عليه السلام هم در جواب استفسارى نفرمود بين اينكه فرض بفرمائيد ميت ذى دم است يا غير ذى دم. و على كل تقدير، رواياتى كه دلالت بكند ماء البئر معتصم است و لا يتنجس مائه بوقوع النجاسه من غير فرق بين اينكه ماء البئر كم باشد، قليل بوده باشد يا زياد، كثير بوده باشد، روايات من حيث السند و دلالت تمام است.
انما الكلام در روايات معارض است. گفته شده است اين روايات دو قسمت معارض دارند. يك قسمتشون آن رواياتى است دو روايت هست كه تفصيل مىدهد بين اينكه ماء البئر كر بشود يا ماء البئر قليل بشود. اگر كر بوده باشد، لا بعث بالوقوع النجاسه. و اما اگر كر نبوده باشد و قليل بوده باشد، نجس ميشود. اين يك دسته از روايات معارضه است. كانه فرق است مابين اينكه ما ماء البئرى كه هست، ماء البئر قليل باشد يا كثير. يكى از اين روايات، دو تا رواياتى كه مفصل است، موثقه عمار است. موثقه عمار در صفحه 128 همان باب 14 كه هست روايت در آنجا روايت 15 است. و باسناده عن سعد ابن عبد الله، شيخ اين روايت را از كتاب سعد ابن عبد الله نقل مىكند، سعد ابن عبد الله الاشعرى القمى. و سند شيخ به آن كتاب صحيح است كما
اينكه خودش فرموده است. اين سعد ابن عبد الله هم كه از اجلى است كه معروف است، استاد محمد ابن حسن وليد است، كه استاد استادش شيخ الصدوق قدس الله نفسه الشريف ميشود. آن سعد بن عبد الله هم نقل مىكند از احمد ابن الحسن. احمد ابن الحسن هم احمد ابن الحسن فضال است. اون هم نقل مىكند از عمر ابن سعيد، عمر ابن سعيد هم... است مثل احمد ابن الحسن فضال. ثقه است. عن مصدق ابن صدقه عن عمار. سند بعد از سعد ابن عبد الله، فتهدين هستند ولكن همهاش ثقات هستند. آنجا دارد قال و سئل عن ابو عبد الله عليه السلام امام صادق سلام الله عليه سؤال شد عن البئر يقع فيها زنبيل عزرة او يابسه... چاه در او يك زنبيلى كه از يابسه رفته است مىافتد. قال لا بعث فى كان الماء فيه كثيرا. بعثى نيست به اين وقوع زنبيل از عزره وقتى كه آب فيها در بئر كثير بوده باشد. مفهومش اين است كه اگر قليل بوده باشد فيه بعث. ولكن مىدانيد كه اين روايت معارض با روايات سابقه نمىتواند بشود. چونكه مراد از كثير در اينجا معناى لغوى است كما ذكرنا سابقا. كثير و قليل در روايات به معناى لغوى است. نه ماء كثير و ماء قليلى كه فعلا پيش متشرع حقيقت پيدا كرده است، اگر ماء قليل گفتند يعنى دون الكر، كثير گفتند يعنى الكر و مافوق. كثير در آن زمان صدور روايات به معناى لغوى بود. بدان جهت در روايت امام عليه السلام هر وقت مرادش كر بود، تصريح مىفرمود، اذا كان الماء كثير قدر كر. كه در آن روايت حمام و... و تدخل الماء. در آن صحيحه داشت، امام فرمود اذا كان الماء كثير قدر كرا. ظاهرا در آن روايتها درست ذهنم نيست، شايد قيد آن روايت بود كه اين تقييد را داشت. كثير به معناى زيادى است. آب زياد بوده باشد. سرش اين است كه يك زنبيل از عزره كه توى چاه افتاده است، آب چاه توجه كرديد اگر قليل بوده باشد آب چاه را فرض بفرمائيد متغير مىكند. بدان جهت ايشون مىفرمايد كه اگر كثير، آبش زياد است به حيث اينكه تغيرى در ماء حاصل نشده است، اين عيبى ندارد، اين اشتراط به جهت آن خصوصيتى است كه در سؤال ذكر شده است كه زنبيل از عزره افتاده است، يابس بوده باشد يا رطب. ماء چاه اگر كم بشود، اين كه ماند توى چاه، بو مىگيرد آب چاه، به جهت اين ميفرمايد، اين كنايه است، اگر آب خيلى است كه در آب اثر نگذاشته است اين عيبى ندارد.
اين روايت ضم عرفيش با آن صحيحه محمد ابن وزير كه ماء البئر لا يفسده شىء الا اذا تغير... حتى يطيب الطيب و يذهب الريح و يطيب الطعم لان له ماده، جمع عرفى مابين اين روايت با آن صحيحه كما ذكرنا، جمع عرفى همين است كه اين دو تا را به اهل لسان عرضه بدهيم، چونكه آنجا اينجور فرموده است و در سؤال اين فرض كرده است كه نجاست خيلى است و معناى نجاست هم معناى لغوى بوده باشد جمع عرفيش اين است كه اين كثرت به اعتبارش در اينجا به اعتبار مورد سؤال است.
و روايت ديگرى كه در اين مقام ذكر شده است آن روايت ديگر روايت حسن ابن صالح السورى است. كه سابقا خوانديم اين را. روايت هشتمى است در همين باب نهم از ابواب ماء مطلق. صفحه 118. روايت 8 است در باب نهم. عن محمد ابن يحيى، كلينى نقل مىكند عن محمد ابن يحيى العطار عن احمد ابن محمد ابن محمد ابن عيسى است عن ابن محبوب، حسن محبوب است، بعله، عن الحسن الصالح السورى. حسن ابن الصالح السورى گفتيم كه اين بر ما معلوم نشده است كه شخص ثقهاى بوده باشد، بدان جهت روايت من حيث السند، ضعيف است. ولو دلالت روايت تمام بوده باشد، اذا كان الماء فى الركى الكر اگر آب در چاه، ركى به معناى چاه است، كر بوده باشد لم ينجسه الشىء. قلت كم من كر؟ قال ثلاثة اشباع ركر طولها، همان روايتى كه سابقا هم خوانديم. اين دلالت واضحه دارد كه در ركيك كه چاه است، كريت را اعتبار كرده است. بعله محتمل است اين مراد از ركى چاههايى كه سابقا بود، يك قسم از چاهها، چاههايى بود كه اينها را، چاه ماده نداشت، اينها را مىكندند تا آن وقتى كه باران مىآيد، باران برود تويش جمع بشود تا ايام صيف بماند، از او مصرف بكنند. خوب قهرا هم اينجور چاه همينجور است. مصرف كه ميشود آبش كم ميشود ديگر، و به مرور هم زمين مىكشد آبش كم ميشود. محتمل است مراد از ركى اينجور چاه بوده باشد، نه چاهى كه مادهدار بوده باشد. يعنى مىدانيد مىخواهم چه بگويم؟ مىخواهم اين را عرض بكنم اگر اين روايت سندش هم تمام بود، ممكن بود بگوئيم نسبت بين اين و بين صحيحه محمد ابن اسماعيل وزير، نسبت به او خصوص مطلق است. اين ركى مطلق البئر است اعم از اينكه ماده داشته باشد يا بئرى بوده باشد كه متعارف بود على ماقى. ظاهرا هم همينجور بوده باشد كه چاه مىكندند آب جمع ميشد. اين روايت مطلق است و صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن وزير مختص است به بئرى كه ماده دارد، فرمود ماء البئر واسع، تا فرمود و ينزل حتى يذهب الريح و يطيب الطعم، لان له ماده. پس اين روايات نمىتواند با روايات سابقه معارضه كند. روايات سابقه بلا معارض هستند تا اينجا.
انما الكلام اين است كه جماعتى كه مشهور مابين القدماء است، على مانقل الله يعلم، بلكه قدما نمىخواهد، متاخرين هم، نه متاخرين متاخرين، متاخرين هم، آنها هم همينجور آب چاه را نجس مىدونستند، من فرق بينه قليل و كثير. فرقى نمىگذاشتند بلكه بعضى با راتب فقهاى ما صريح در اين معناست. صريح در اين معناست كه فرض شده است كه آب چاه كر است. با فرض اين توجه كرديد كه مسئله آنجاهايى كه نصب الجميع واجب است، در بعضى نجاسات واجب مىدونستند نصب الجميع را و چونكه آب بئر كثير است نميشود اين را نصب كرد، مىگفتند تراوح بشود، چهار نفر بكشند، به همان نحوى كه در لمعه و غير لمعه هم ذكر شده، خوب اينها فرض ميشود آب بئرى كه بيشتر از كر بوده باشد تا به مسئله تراوح احتياج بيفتد. ظاهر كلمات اينها اين بود كه ماء البئر نجس ميشود بوقوع النجاسه بلا فرق مابين القليله و كثيره. اينها استدلال كردهاند و به اينها استدلال شده است به رواياتى كه آن روايات را محضر شما مىخوانيم كه ببينيد اين روايات دلالتى دارند يا دلالتى ندارند. اگر دلالتى داشته باشند آيا در اين معارضه علاج چيست؟ با آن صحيحه ابن وزير و غير ابن وزير آن رواياتى كه گفتيم.
يكى از اين يك طايفه از اين روايات معارض آن رواياتى است كه دلالت مىكند نزه ماء البئر بعد از وقوع آن نجاستى كه هست، نزه ماء البئر مطهر آن بئر است. بئر بواسطه نزهى كه هست پاك ميشود. يكى از اين رواياتى كه هست در باب 17 از ابواب ماء المطلق، صفحه 134، روايت روايت دومى است. و باسناده عن سعد ابن عبد الله، باز شيخ قدس الله نفسه الشريف به سندش از كتاب سعد ابن عبد الله اشعرى نقل مىكند. سعد ابن عبد الله اشعرى نقل مىكند عن ايوب ابن نوح كه از اجلى است، عن محمد ابن ابى عمير كه جلالتش واضح است، عن على ابن يقطين، كه جلالت او هم معروف است، عن موسى ابن جعفر سلام الله عليه. قال سالته عن البئر تقع فيها الحمامه و الدجاجه او الكلب او الحره. چاه در او حمامه مىافتد، كبوتر مىافتد، دجاجه هم مىافتد، يا كلب و حره مىافتد. فقال يجزيك ان تنزه منها دلاعا. كفايت مىكند كه دلاعى را از او بكشيد، فان ذلك يطهرها ان شاء الله تعالى. اينجور كشيدن اين آب بئر را پاك مىكند. خوب ظاهر اين روايت اين است كه قبل از اين كشيدن نجس است و مطهرش هم عبارت از اين كشيدن است، به اين كشيدن پاك ميشود. اين يك روايت.
يك روايت ديگرى كه هست كه دلالت مىكند بر اينكه باز كشيدن پاك مىكندو اين ظاهرش اين است كه آب بئر نجس شده است، صحيحه محمد ابن اسماعيل وزير است. روايت 21 در باب 14 از ابواب ماء المطلق، صفحه 130، روايت 21، باب باب 14. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا، كلينى از عدهاى از مشايخش نقل مىكند، كه اين عده شايد كرات بوده باشد، اشاره كرديم كه اين عده ولو نحن تعيين شده است كه ثابت نيست، علامه و غير علامه تعيين كردهاند كه درست سند منتهى نميشود به كلينى. الا انه چونكه علم است كه مشايخ كلينى، آن عدهاى كه، احتمالش نيست كسى كه جلالت كلينى را آشنا بشود، ميدوند كه عدهاش تويش اجلى است لا محاله. بدان جهت از عده نقل مىكند، عده را اگر غير كلينى از ثقات بگويد، از آن اجلى بگويند، آنجا معتبر است، آن روايت از عده، از اعتبار ساقط نميشود. و كيف كلينى بگويند از مشايخش. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن محمد ابن اسماعيل وزير، عده نقل مىكند از احمد ابن محمد، يا عيسى است يا خالد، فرقى نمىكند هر كدام بوده باشد اعتبار دارد، محمد ابن اسماعيل وزير هم كه جلالتش واضح است، از اصحاب امام رضا سلام الله عليه است، قال كتبت الى رجل، اسئله عن يسئل اباالحسن عليه السلام. من به يك مردى نوشتم، از آن مرد خواهش كردم كه سؤال كند از امام رضا سلام الله عليه، اين مؤيد اين است كه محمد ابن وزير هميشه اينجور نبود كه خدمت امام رضا برسد منافات ندارد، يك روايتى را كه يك حكمى را از امام عليه السلام مع الواسطه نقل كند، بعد همان حكم را كه خدمت امام عليه السلام خودش رسيده، سؤال كند و بلا واسطة از امام رضا نقل كند. كه در صحيحهاى كه در ماء البئر بود كه لا يفسده الشىء، همين را گفتيم كه دو نحو نقل شده بود. در يك نقل از واسطه نقل مىكرد، در يك نقل خودش از امام رضا سلام الله عليها نقل مىكرد. اينهم شاهد بر اين است كه اين تعجب نكنيد از آن حرفى كه ما آنجا گفتيم. ربما شخصى حكمى را از امام عليه السلام بواسطه نقل مىكند، بعد همون حكم را مع الواسطه نقل مىكند و بلا واسطه هم نقل مىكند. اين اينجور نيست كه اين روايت واسطه داشته باشد كه بگيم اينجا واسطه دارد، آن واسطهاش ضعيف است يا مجهول است روايت از كار بيفتد. نه، ممكن است دو دفعه اين روايت را، دو نقل دارد، در يكى مع الواسطه حكم از امام به او رسيده، ثانيا خودش از امام عليه السلام رسيده حكم را دوباره پرسيده از امام عليه السلام، همان جواب را فرموده است. كتبت الى رجل اسئله عن يسئل اباالحسن عليه السلام. سؤال كردم از آن مرد كه سؤال كند از امام رضا عليه السلام عن البئر تكون فى المنزل. بئر در خانه انسان ميشود، وضو از او مىگيرد. فيقطر فيها قطرات من بول او دم. در آن بئر قطرات بول مىافتد، بچه آنجا نزديكش بول مىكرد قطرات اصابت كرد. يا دمى افتاد، او يسقط فيها شىء من عزرة كلب او نحوها. يك عزره طاهر يا نجس مىافتد آنجا. من الذى يطهرها؟ چيست كه اين بئر را پاك بكند. حتى يحل الوضوء منها للصلاة فوقع عليه السلام بخطه فى كتابه ينزه دلاع منها، چند دلو از اين آب كشيده ميشود. اين من الذى يطهرها ولو در كلام سائل است، در كلام امام عليه السلام نيست مثل آن روايت قبلى كه آنجا امام عليه السلام فرمود فان ذلك يطهرها ان شاء الله تعالى. اين در كلام سائل است كه ما الذى يطهرها. از اين معلوم ميشود كه توى ذهن سائل اين بوده است كه اين وقوع نجاست آب بئر را نجس مىكند. از مطهرش مىپرسد. امام عليه السلام هم در جواب نفرمود كه ان البئر لاينجس و لا يفسد حتى يطهر. بعد فرمود كه ينزه دلاع منها، اين تقرير اون ارتكاضى است كه سائل، محمد ابن اسماعيل وزير، حين اينكه اين را سؤال مىكرد از امام عليه السلام، توى ذهنش اين بود كه آب بئر فرض كنيد نجس ميشود بواسطه اينها. اينهم يك روايت است.
باز روايت ديگرى كه در مقام است و به او استدلال ميشود بر نجاست ماء البئر كه ماء البئرى كه هست، ماء البئر نجس ميشود، اين روايتى است كه عرض مىكنم. موثقه موثقه سماعه است. باب 17 از ابواب ماء المطلق، صفحه 135 روايت 4 است. و عنه عن عثمان ابن عيسى. يعنى شيخ الطايفه اين را نقل مىكند باسنادش از حسين ابن سعيد اهوازى، حسين ابن سعيد اهوازى هم نقل مىكند از عثمان ابن عيسى كه ثقه است، عن سماعه، سماعة ابن مهران هم واقفى است ولكن از ثقات است، موثقه تعبير كرديم. قال سالت ابا عبد الله عليه السلام عن الفارة تقع فى البئر. فاره در بئر واقع ميشود. در واقع در چاه ميشود. قال ان ادركته قبل ان ينتع، اگر درك كردى قبل ان ينتن، قبل از اينكه اين حيوان نفى بشود، نزهة منها سبع دلاوع. هفت دلو مىكشى، و ان كانت سلون منه او اكبر منه، نزهت ثلاثين دلو او اربعين دلو. اگر حيوان بزرگتر شد، گربه شد يا اكبر از او شد مثل كلب، نزهت منها ثلاثين دلو او اربعين دلو. و ان انت، اگر حيوان نتين شده، چونكه خيلى توى آب مانده، حتى يوجد ريح النتين فى الماء، چنان نتين شده است كه به آب هم بو داده است، نزهت البئر حتى يذهب النتن من الماء. آنوقت آب را مىكشيد حتى اينكه ذهاب رايحه بشود. اين روايت هم دلالت مىكند بر اينكه ماء البئرى كه هست، ماء البئر نجس ميشود. چونكه امام عليه السلام در صورتى كه آب بئر تغير پيدا بكند، مسلم نجس ميشود ديگر. آنجا چه جور فرمود نزه حتى ذهاب الريح بشود، ظاهر اين روايت اين است كه نتن هم بشود، باز نزه همان نزه است، يعنى نزه مطهر است. كه اين بئر نجس شده است بايد نزه بشود تا پاك بوده باشد.
باز روايت ديگرى كه دلالت مىكند ماء البئرى كه هست، ماء البئر نجس ميشود به اين روايت تمسك كردهاند. اين روايات را كه يك جا مىكنم در هر كدام يك تكلم مخصوصى نمىكنيم، چونكه غرض دارم، چونكه اينها را چند دسته خواهيم كرد و بحث خواهيم كرد. يكى يكى مىشماريم اين روايات را، اينجورى نيست كه بگذريم از اينها. روايت 22 است در باب 14 از ابواب ماء المطلق، صفحه 130. صحيحه عبد الله ابن يعفور است. روايت 22 محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد كه سندش به كتاب حسين ابن سعيد اهوازى صحيح است كما ذكرنا، كه عند المشيخه فرموده است، در مشيخه تحقيق، هم در فهرس دارد، حسين ابن سعيد هم مثل ساير روايات كه خيلى روايات از صفوان ابن يحيى، جليل، اين صفوان ابن يحيى جليل كه از رواتى كه خيلى حق دارد، خيلى رواة روايات خوبى را بر ما نقل كرده است. اين صفوان ابن يحيى نقل مىكند از منصور ابن حازم كه حازم از ثقات اصحاب امام صادق سلام الله عليه، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال اذا اتيت البئر و انت جنب، اگر به چاهى آمدى تو هم جنب هستى، فلم يجد دلوا او شىء تقرب به. دلوى پيدا نكردى يا شيئى را كه با او آب بردارى از چاه آب بردارى، فتيمم بالصعيد. تيمم بكن، يعنى داخل در آب نشو. فان رب الماء رب الصعيد. رب ماء همان رب صعيد است. در خود بئر وارد نشو، فلا تفسد عليه قوم مائهم. بر قوم مائشون را فاسد نكن. گفتهاند ظاهر فساد الماء، تنجس الماء است. ماء البئر واسع لا تنجسه الشىء در صحيحه محمد ابن وزير گفتيم. لا تفسد قوم مائهم، فساد شرعى است. آب را فاسد نكن، ظاهرش اين است. و مىدانيد كه اينجور گفته است، و شايد هم همينجور باشد، غالبا جنس بدنش خباثت دارد، خبث است، حامل خبث است، بدان جهت اگر وارد آب بشود، به آن خبث آب نجس ميشود. كانه گفته است به اعتبار غلب فى جنب بدنش حامل خبث است، از اين استفاده ميشود بر اينكه ماء البئرى كه هست، ماء البئر تنجس پيدا مىكند.
يك روايت ديگرى را هم بخوانم تا اينها را دستهبندى كنيم. روايت ديگر روايت ابى بصير است. صفحه 136 روايت روايت 11 است در باب 17. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد. احمد بن محمد يا عيسى است يا خالد، گفتيم. عن الحسين بن سعيد، حسين ابن سعيد همان حسين ابن سعيد اهوازى است. عن ابن سنان عن ابن مثقان. حسن اين سعيد نقل مىكند از ابن سنان عن ابن مثقان. حسين ابن سعيد به اين نحو از سند روايات متعددهاى دارد. حسين ابن سعيد عن ابن سنان عن عبد الله ابن مثقان. اين ابن مثقان عبد الله ابن سنان است. اگر عبد الله ابن سنان بشود روايت مىشود صحيحه. يا محمد ابن سنان است كه روايت ضعيفه مىشود. محمد ابن سنان تضعيف شده است. اين را داشته باشيد. اينجور روايات اگر قطعى هم نبوده باشد كه اين محمد ابن سنان است لااقل، قطعى نباشد، مطمئنا به نبوده باشد لااقل به محتمل است اين روايت بدان جهت احتمال دارد، ما احتمال نداريم،ها! اطمينان داريم چون كه غالبا محمد ابن سنان از عبد الله ابن مثقان نقل مىكند. عبد الله ابن مثقان قرينه است اين محمد ابن سنان عبد الله مثقان است. چون كه محمد ابن سنان روايات كثيرهاى از عبد الله ابن مثقان دارد كه اينجا هم همين جور است كه يكى از اونهاست. اطمينان داريم كه محمد ابن سنان است. اگر اطمينان را كسى قبول نكند لااقل محتمل است روايت من حيث السند ضعيف است. هر جايى كه ابن سنان از عبد الله ابن مثقان نقل كند اين نكته را توى ذهنتون داشته باشيد. اونجا دارد عن ابى بصير قال سألت عن ابى عبد الله عليه السلام اما يدأ فى الابار... فيذه... هفت دلو كشيده مىشود. الاّ ان يتغير الماء فينذه حتى يطيب فيها كلب فقدرت ان تذه ماءها، سگ اگر بيافتد، اگر قدرت داشته باشيد تمام آب را بكشيد، بكش. اين معلوم مىشود كه تمام آب، كى انسان قدرت ندارد همهاش را بكشد، خوب وقتى كه اكرار باشد. همين جور است ديگر. اين فرض اين است كه مىبيند آب ولو اكرار بوده باشد ماء البئر مىگويد بر اين كه بكش نجس شده است. تفعل و كل شىء و بدء... هر حيوانى كه در چاه بيافتد، دم سائله ندارد مثل عقرب و قنافذ و اشباح ذالك فلا بعث. بحثى نيست. مفهومش اين است كه كل حيوانى بيافتد، بميرد در چاه كه دم دارد، در اون بحث است. بحث، بحث نجاستى است. همان بحثى را كه سابقا نفى مىكرد همان بحث را اثبات مىكند. اين عمده روايات است. از روايات فقط يك طائفهاش باقى ماند. كه اين را به كنار گذاشتيم بعد متعرض مىشويم. رواياتى كه وارد شده است كه ما بين دالو، يعنى اون جايى كه آب كثيف و نجس ريخته مىشود يا قزارت ريخته مىشود. دالوئه مثلا بول و غايط است، چاه مستراح است ديگر بالوئه. ما بين اون بالوئه و ما بين بئر بايد فاصله بوده باشد. فاصلهاش را هم عرض خواهيم كرد روايتش را كه معترض مىشويم.
گفتند بر اين كه اگر بنا بوده باشد ملاقات نجاست، توجه كرديد، ماء البئر را نجس نكند الاّ ان يتغير ديگر اين فاصله معنا ندارد، اعتبار فاصله. فاصله داشته باشد يا نداشته باشد، ماء بئر كه نجس نمىشود. متغير شد، نجس مىشود. اون وقتى كه بواسطه اصابت نجاست شد. اين را گفتهاند، اين را كنار گذاشتهايم بعد تكلم مىكنيم. اين رواياتى كه تا حال گفتيم اين جور فرمودهاند، فرمودهاند بر اين كه اين روايات كه اونهايى كه آمل به نذر بود از نجاسات. نجس افتاد، بعثكم و اون رواياتى كه مىگفت مطهر، مطهر البئر نذه است. كه دو تا روايت بود. اين دو تا دسته روايت بالنذه و اونى كه مىگفت نذه مطهر است اين دو دسته دلالتشون بر تنجس ماء البئر تمام است، اين دو طائفه و اما اون روايت جنب خواهيم گفت كه او دلالتى ندارد. اين دو طائفهاى كه آمره بالنذه هستند و نذه را مطهر مىشمارند اين دو طايفه نجاستشون بر ماء بئرى كه هست ظاهر است. چرا؟ فرمودهاند بر اين كه امر به نذه را نمىشود حمل بر تشييع كرد. يعنى يكى از واجبات شرعيه اين است كه بايد در ماه رمضان روزه بگيرد و اگر چاهى هم توش نجس افتاد يكى از واجبات اين است كه آبش را بكشد. ولو آب طاهر است،ها! ولكن كشيدن يكى از واجبات است كه مردم بايد اين آب را بكشند. همهاش را يا مقدارى را كه در روايات ذكر شده. اين معناش احتمال دارد. يكى از واجبات نفسه شريعت اين باشد كه اونجا كه چاهى افتاده چه جور يكى از واجبات شريعت تجهيز الميت است بر همه واجب شاعى است، بر همه واجب كفايى است كه اين آب را از اين آب چاهى كه توش نجس افتاده بكشند. اين كه محتمل نيست.
وجوب شرطى بوده باشد، درست توجه كنيد، اگر اين وجب نذه وجوب شرطى داشته باشد يعنى آب نجس نشده است، ولكن با اين آب نمىشود وضو گرفت. نمىشود با اين غسل كرد. و نمىشود فرض بفرماييد ثياب نجس را شد و تطهير كرد و نمىشود مثلا اين را با اين تطهير حدث و خبث كرد مگر اين كه انسان اين آب را بكشد. اين چند دلو را يا تمامى آب را بكشد. كه اينها شرط صحت وضو است. چه جورى كه نمىشود از اون ظرف فرض كنيد طلا و نقره وضو گرفت، از آبى كه در ظرف طلا و نقره است نمىشود وضو گرفت، شرطش اين است كه اون چاهى كه توش نجس افتاده نمىشود از اون آب وضو گرفت منتهى اين حكم مادام على ينذه است. مادامى كه نذه نشده است. اما اگر نذه شد مىشود در آب وضو و غسل يا فرض كنيد ثياب را شست. يكى از شرايط او بوده باشد نه اين كه آب نجس است،ها! نه آب پاك است ولكن شرط وضو اين است كه با اينجور چاه نمىشود وضو گرفت يا غسل كرد. اين معنا كه هم كه بعيد اذهان است. توى ذهن نمىآيد كه آب پاك باشد ولكن وضو گرفته نمىشود. يا فرض كنيد ثوب شستن يا غسل كردن با او جايز نبوده باشد. اين را هم كه نمىشود گفت. پس ظاهر امر بالنص ارشاد به تنجس است. كه اين آب نجس است بواسطه اين كه نجس شده است نذه هم مطهرش هست پاكش هم هست. اين احتمال مىماند. و اين طائفه ثانيه اوضه است كه من لذى يطهرها در اون روايت امام عليه السلام خودش فرمود كه يطهرها نظم انشاء الله تعالى پر واضح است كه اين نذه پاك كنند است، قبل از نذه نجس شده است اين روايات و طائفه ظهورش اين است.
شما نفرماييد عرض مىكنم كلامى كه در ما نحن فيه كه اين روايات ظهورشون در دلالت به نجاست تمام است فرمودهاند او را نقل مىكند. نفرماييد تطمه اوست، نفرماييد كه در ما نحن فيه ما ملتزم مىشويم كه اون نجاست نجاست الماء مراتبى دارد. دو مرتبه ضعيفهاى دارد كه اون مرتبه به او آثار نجاست بار نمىشود. يعنى با او وضو گرفت، غسل كرد، ثياب را شست. مرتبه ضعيفه از نجاست است آثار نجاست بار نمىشود. يك مرتبه ديگر دارد كه لفظ نجاست ظهور در اون مرتبه است و آثار نجاست به اون بار مىشود. ما جمعا بين اين روايات كه مىگويد نذه كر يا نذه پاك مىكند جمعا بين اين روايات و ما بين روايات مقدمه كه مىگويد ماء البئر معتصم است لا ينفعل جمع را به اين نحو مىكنيم. اين كه مىگوييم ماء البئر معتصم است يعنى اون نجاستى كه آثار نجاست به او بار مىشود اون نجاست به بئر مترقب نمىشود. اين اخبار هم كه مىگويد آب بئر نجس مىشود، يعنى مرتبه ضعيفهاى از نجاست كه آثار نجاست بار نمىشود منتهى اون مرتبه ضعيفه توجه كرديد يك كراهت مثل امام دارد كانّ، مستحب است تنزه از او. نتيجهاش اين است. كه انسان از او اجتناب كند از اين آب، بهتر است. اين استسحاب تنزه يا كراهت استعمال، اين مرتفع مىشود به نزه كه نتيجه اين مىشود كه اين اخبار داله بر نذه را اعتبار النذه را حمل بر اسحباب مىكنيم، استحباب النذه كه مشهور كردند، مشهور متأخرى، اخبار دال بر نذه را و تطهير را بر استحباب، يعنى مرتبه خفيفهاى از خبث كه آثار خبث به او بار نمىشود فقط اثرش استحباب التنزه است. يا كلام استعمال است او بار مىشود و روايات متقدمش كه گفتم ماء معتصم است حمل به او مىكنيم.
|