جلسه 72

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 72 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين رواياتى بود كه استدلال شده است به اين روايات بر تنجس ماء البئر. وقوع نجاست فيها. يك دسته از اين روايات، روايات نذه بود و يك دسته از اين روايات، روايتينى بود كه مى‏فرمود نذه مآء البئر يطهر ماء البئر كه در اون دو تا روايت بود. كلام اين است كه اين دو دسته از روايات اينها مدلولشون تنجس ماء البئر است. يك اشكالى در روايات نذه شده است. گفته شده است بر اين كه، گفته‏اند كه اين نذه ماء البئر امر استحبابى است و ماء البئر به اصابه نجس، نجس نمى‏شود الاّ اذا تغير. كما اين كه مدلوله صحيحه اسماعيل ابن محمد وضيع بود كه امام عليه السلام فرمود ماء البئر واسع لا يفسدوه شى الا اذا تغير. و بعد هم تعليل فرمود لان له ماده در ذيلش. گفته شده است كه روايات نذه در مقدار نذه مختلف است. نمى‏دانم اين روايت نذه را ديديد، ملاحظه فرموديد؟!
در بعضى از نجاسات، مثل مثلا خمرى كه به آب چاه اصابت مى‏كند. در بعضى روايات اين است كه ينذه كل ماء البئر. در بعضى روايات دارد سبع دلا، در بعضى روايات دارد ثلاثين او اربعين. در بعضى روايات كه اين يقينى است ظاهر هم هست گفته شده است كه اگر اين نذه مطهر بود و حقيقا ماء البئر نجس بود اين نذه مقدارش در اين روايات اختلاف كثير پيدا نمى‏كرد. و اين كه در روايات اختلاف كثيرى در نذه هست در نذه هر نجاست معينه‏اى اين شاهد بر اين است كه نذه امر استحبابى است و شارع روى اين اساس احتمال مى‏دهد، كه نفرموده است هر كدام هر مقدار كشيده بشود مستحب است. اين اشكال شده است كه اين اختلاف دليل بر اين است كه نذه امر اسحبابى است. در جواب اين فرموده‏اند در جواب كلام ديروزى، نه اين دليلى نمى‏شود كه نذه امر استحبابى است. بلكه در اين روايات كه نذه در بعضى‏ها اقل است در بعضى‏ها اكثر است مقتضى الجمع عرفى اين است اخذ و اقل نمى‏شود و ملتزم مى‏شويم كه نذه اقل لازم است اون زياده را حمل بر استحباب مى‏كنيم. اون زياده از اقل را حمل بر استحباب مى‏كنيم. مقتضاى جمع عرفى اين است كه اونى كه مثبت از اقل است او در اين معنا اظهر است يا صريح است كه زياده لازم نيست در مطهريت. اون روايتى كه اكثر را مى‏گويد او حمل لا محال از استحباب مى‏شود.
به اظهريت احدهما كه دليل است بر كفايت الاقل. از ظهور ديگرى يا به نص احدهما از ظهور ديگرى كه اون روايت اكثر ظهور است. به نص اكثر معتبر است در طهارت، از او رفعيت مى‏شود و امر به اسحباب مى‏شود.
بعد اين قائل فرموده است بر اين كه در ذيل كلماتش جمع عرفى، انصاف اين است جمع عرفى ما بين اين روايات دال بر تنجس الماء كه روايت نذه است و اون دو روايتى است كه مى‏گويد من لذى يطهرها، يا امام عليه السلام فرمود كه يطهرها نذه دلال انشاء الله، ظهور اين روايات در تنجس ماء البئر تام است و ظهورشون جلى است. وقتى كه ظهور جلى شد اون وقت كلام واقع مى‏شود، كه با اون روايات سابقه كه عمده‏اش هم صحيحه روايات محمد ابن وضيع بود ماء البئر واسع لا يفسدوه شى، الاّ اذا تغير فينذه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم لان له ماده، با اون رواياتى كه دليل بر اعتصام ماده مى‏كرد چه كنيم؟ اين روايات ظهور در تنجس دارد. اون روايات ظهور در اعتصام دارد. و اين جمع عرفى نيست كه روايت نذه را حمل بر استحباب بكنيم. چون كه استحباب در ما نحن فيه، جمع عرفى نيست و حمل كردن اين كه روايات نذه را، حمل بكنيم كه اين‏ها يك‏
نجاست يك مرتبه ضعيفه‏اى دارد كه اون مرتبه ضيعيفه اين است كه استعمالش، توجه كرديد استعمالش در او حزازتى هست در استعمال اون ماء كه اون حزازت به اون مرتبه از نجاست او به نذه مى‏رود. و اما اون نجاست معروفه كه نجاست اخرى است و آثارى دارد كه نمى‏شود نجس را خورد و چيزى كه اون متجس است خورد يا با آبى كه متنجس است وضو گرفت نه اون نجاست در ماء نيست. صحيحه محمد ابن اسماعيل وضيع كه مى‏گويد واسع لا يفسدوه شى‏ء اون نجاست را نفى ميكند و اين روايات نذه و يطهرها اون مرتبه ضعيفه‏اى از نجاست را كه همان استعمال اون ماء بدون نذه حزازتى اون ماء است او را اثبات مى‏كند. فرموده است اين هم جمع عرفى نيست. يك نجاست يك مرتبه ضعيفه‏اى داشته باشد و طهارت مرتبه ضعيفه‏اى داشته باشد يك مرتبه جليه‏اى نجاست داشته باشد اينها متفاها عرفى نيست. پس وقتى كه متفاها عرفى نشد اين دو دسته از روايات متعارضين هستند. در متعارضين وقتى كه دو دسته از روايات يا دو روايت با همديگر متعارين شدند و جمع عرفى بينهما نشد اولين مرجه كتاب المجيد است. هر روايتى كه با كتاب مجيد بوده باشد او اخذ مى‏شود.
اگر گفتيم در كتاب مجيد طهوريت ماء هست على الاطلاق و انزلنا من السماء ماء طهورا و ينزل عليكم ماء يطهر به اگر گفتيم اين آيات دلالت بر طهارت اعتباريه مى‏كند كه بحثش سابقا گذشت و روايات اعتصام موافق با اينها هستند پس روايات اعتصام اخذ مى‏شود و روايات نذه و نتنجس طرح مى‏شود. و اگر گفتيم بر اين كه در كتاب موافقتى نيست در كتاب طهوريتى كه ذكر شده است طهوريت تكوينيه است. نه طهوريت اعتبارى كه محل كلام است و طهارت تكوينى ذكر شده است و مطهريت تكوينى ذكر شده است اگر اين را گفتيم دومين مرجه مخالفت با عامه است. هر روايتى كه مخالف با عامه است بايد او را گرفت. اون روايات دال بر اعتصام ماء البئر مخالف عامه هستند. چون كه عامه... ايشان مى‏فرمايد اون نحوى كه فحص كرده‏ايم ملتزم مى‏شوند كه ماء البئر نجس مى‏شوند به اصابت نجس. پس روايت نص و رواياتى كه نص مطهر است ماء البئر را اينها موافق با عامه است طرح مى‏شود و نتيجه اين مى‏شود كه به اون اعتصام ملتزم مى‏شويم.
يك ثمره مهمى هست در اين كلام كه ايشان هم در ذيل كلام به اين ثمره اشاره مى‏كند. اگر كسى اين مشى را بكند، و بگويد روايات متعارضين هستند، روايات اعتصام مقدم است اين ماء... فى كتاب المجيد، او لمخالفت العامه و روايات دال مطروح است، داله بر تنجس طرح مى‏شود نمى‏تواند اين فتوا بدهد كه مستحب است بر اصابه نجاسات. اين‏ها همه‏اش هوا منصورا مى‏شود. چرا؟ چون كه ظهور اين روايات تنجس بود و در مقام معارضه طرح شد و دليل اين روايات ديگر اين روايات را نمى‏گيرد. اين روايات ملغى است. تعبد به صدور ندارد وقتى كه تعبد به صدور نداشت حكم بر اين كه مستحب است در وقع كلمه و كذا و اينها ديگر اينها فتواى به غير علم مى‏شود. فتواى بدون دليل مى‏شود. من افتى بدون دليل مى‏شود. چون كه دليل ندارد اينها. بدان جهت فقيه نمى‏تواند حكم به اسحباب بدهد. مثلا مثل اين مى‏ماند كه در رواياتى داريم كه وضو، خروج... و خروج وضل نافذ الوضو است كه عامه ملتزم هستند. در روايات داريم و... اينها موجب وضو نمى‏شوند. اون روايات متعارضين هستند ديگر، اون مى‏گه ناقضيت دارند اين روايا مى‏گويد ناقضيت ندارد. مخالف با عامه ناقضيت نداشتن است او را مى‏گيريم. بدان جهت فقيه نمى‏تواند فتوا بدهد كه وضو گرفتن بعد از خروج وضل مستحب است. استحباب دليل ندارد. چون كه اون روايات طرد شد. پس اگر كسى اين مشى را كه در تنقيه است اين مشى را مشى بكند و روايات بگويد متعارضين هستند و اونى كه مخالف با عامه است اونها اخذ مى‏شود يا اونى كه موافق با كتاب است او اخذ مى‏شود كه روايات اعتصام است اين فقيه نمى‏تواند به استحباب النذه فتوا بدهد. ايشان هم نتيجه مى‏گيرد كه ماء البئر معتصم است. آن وقت اين روايت جنب و يك دسته از روايات ديگر كه در تعابد... است اونها را هم متذكر مى‏شويم فى ما بعد. ما كلام ايشان را تا اينجا نقل كرديم و اين فرمايش ايشان است.
عرض مى‏كنيم آقا اگر قبول كرديم كه روايات نذه متعارض است با اون صحيحه محمد ابن اسماعيل ابن وضيع كه دلالت مى‏كرد ماء البئر معتصم است. قبول كرديم، فرضا،ها! متعارضين نيستند خواهيم گفت. فرض كرديم اينى كه شما فرموديد اين روايات نذه و اين روايات يطهرها نذه دلاء معارض است با اون رواياتى كه دلالت مى‏كرد ماء البئر معتصم است. اگر متعارضين شدند روايات اعتصام بايد طرح بشود، بايد اخذ بشود به اين رواياتى كه دلالت مى‏كند ماء البئر نجس مى‏شود به اصابت النجس و مطهرش هم نذه است كما اين كه قدما فتوا مى‏دادند. و الوجه فى ذالك اين است، ايشان در اول كلامش دارد اگر نگاه بفرماييد كه روايات نذه متضافل و متواتر اجمالى است. ايشان در اول كلامش دارد كه روايات نذه كه ظاهر در تنجس الماء هستند اينها متواتر اجمالى است. اگر متواتر اجمالى شد مى‏شود سنت. تنجس الماء البئر به قول قطعى امام عليه السلام. قول قطعى امام عليه السلام است سنت كه صدورش قطعى است. يعنى امام عليه السلام و صاحب شرع يقينا فرموده است كه ماء البئرى كه هست نجس مى‏شود. اين كلام را فرموده است كه ظاهر در نجس است. سنت هم همين است ديگر مثل كتاب صدورش قطعى مى‏شود. و اين را شما هم فرموديد. ديگران هم فرموده‏اند و همه فرموده‏اند. خبر واحدى كه مخالفت داشته باشد با كتاب مجيد، مخالفت تباينى،ها! يا مخالفتى داشته باشد با سنت قطعيه كه مخالفتش، مخالفت تباينى بشود اينجور خبر اصلا حجيت ندارد. نه اين كه در مقام معارضه مقدم مى‏شود اون سنت. نه اصلا خبر واحد با سنت و با كتاب معارضه كه تباين كلى است به نحوى كه بينهما جمع عرفى نيست عام و خاص، مطلق و مقيد عيبى ندارد، اون اشكالى ندارد.
خبرى بوده باشد كه تكذيب قول خدا بوده باشد و خبرى بوده باشد كه تكذيب سنت قطعيه بوده باشد اون خبر اعتبارى ندارد. جاء به... فاسق. راويش معتبر باشد يا غير معتبر باشد. خوب اگر اينجور بوده باشد، شما خودتون اعتراف كرديد در اول كلامتون كه آيات نص روايات متواتر اجمالى هستند. و سنت قطعيه هستند پس على هذا الاساس در مقام معارضه روايات دال بر اعتصام طرح مى‏شود. اونها دو تا روايت يا چهار روايتى بودند كه عرض كرديم از خبر واحد خارج نمى‏شدند ولو معتبر بودند، صحيحه بودند، فى نفسها جاء به بلا فاسق اعتبارى ندارند. اين اولا.
و ثانيا معارضه نيست ما بين رواياتى كه دلالت بر نذه مى‏كنند يا مى‏فرمايد يطهرها نذه الى، و ما بين صحيحه اسماعيل ابن وضيع چرا؟ چون كه صحيحه ابن وضيع مى‏گويد كه ماء البئر معتصم است لا يفسدوا شى‏ء الا اذا تغير، معارضه نيست ما بين اينها. چرا؟ يعنى جمع عرفى هست ما بين هما. چرا؟ همان حرفى كه ايشان جواب فرموده‏اند از اشكال اين كه روايات نذه اختلاف دارد. در نجاستى در يك رواياتى مى‏گه... در يك روايتى مى‏گويد همان نجاست تمام البئر. در يك روايت مى‏گويد سى دلو يا چهل دلو در يك روايت مثل الخمر مى‏گويد بيست دلو. فرمود اينجا جمع عرفى هست. چرا؟ اقل را مى‏گيريم اكثر استحباب مى‏شود. مى‏گوييم اون استحباب معناش چيست؟ اين اكثر كه زياد، اين زياده را حمل بر استحباب كرديم معناش چيست؟ معناش عبارت از اين است كه اگر انسان بخواهد كه اصل حزازت اين آب هم از بين برود، نجاست كه از بين رفته است. بخواهد حزازت هم برود اين جور مى‏شود ديگر، بايد اون بيشتر را بكشد. اينجور استحباب معناش اين است ديگر. والاّ معناى ديگرى كه ندارد.
اين را كه مى‏گوييد ما همين حرف را در، به همين حرف به همين ملاك شما چرا گفتيد اين حرف را؟ فرمايش شما بر اين است كه روايات دال بر اقل مى‏گويد كه نه بعد از كشيدن اقل ديگر نجاست نيست. همين جور است ديگر؟! چون كه اظهر است يا صريح است توجه كرديد، اين مى‏گويد بيست دلو كه كشيده شد يا صد دلو كه كشيده شد از اقل ديگر نجاست نيست. اون اكثر كه مى‏گفت ظاهرش اين است كه اكثر كشيده بشود مطهر نيامده از ظهور او رفعيت كرديد. چون كه او ظاهر بود و اين اظهر بود يا روايت دال بر اقل نص بود كه نه نجاست رفته است. خوب همين حرف را ما بين صحيحه ابن وضيع كه مى‏گويد ماء البئر واسع لا يفسدوه شى به اين روايات نذه مى‏گوييم. حمل بر اسحباب كه معنا پيدا كرد كه همان حزازتى است كه الان توضيح خواهيم داد.
استحباب كه معنا پيدا كرد، شما خودتان قبول كرديد در همان حمل اكثر بر استحباب. از مقدارى كه اقل حمل بر استحباب معنا پيدا كرد. ما اصل تمام روايات نذه را به همان معنا حمل مى‏كنيم. مى‏گوييم كه صحيحه ابن وضيع مى‏گويد ماء البئر معتصم است چون كه صاحب ماده است. لا يفسدوه شى است الا اذا تغير و اين روايات نذه حمل بر استحباب مى‏شود. اون استحبابى كه حمل بر زيادش شما گفتيد همان استحباب را ما در تمام مقدار نذه مى‏گوييم اين جمع عرفى است. اگر شما فرموديد كه نه اين جمع عرفى نيست. ما اين را قبول نداريم و حال اين الملاك، الملاك است. چون كه صحيحه ابن وضيع حصر مى‏كند نجاست را به صورت تغير و ذيلش هم تعليل دارد كه ماء البئرى كه هست به زمان تغير پاك مى‏شود چون كه ماده دارد و ما فهميدم كه اين ماده داشتن خصوصيت مى‏دهد به ماء البئر. اين، اين معنا كه ماء البئر كه لا ينفعل به واسطه ماده خصوصيت ماده الا اذا تغير اين قرينه مى‏شود كه روايان نذه حمل بر استحباب مى‏شود. فقيه حمل به، فتواى به استحباب مى‏دهد. نتيجه اين است. معتصم هست، ولكن نذه هم مستحب است.
اگر شما فرموديد نه ما اين را قبول نداريم. استحباب مراتب دارد ما فكرش را كرده‏ايم، يعنى قبل از ما كرده‏اند .استحباب هم مراتبى دارد بعد از اين كه حمل بر استحباب شد، استحباب هم مراتبى دارد، مراتب استحباب مختلف است.
اگر شما فرموديد اين نه اين جمع عرفى نيست. ما قبول نداريم اين جمع عرفى است. مى‏گوييم اصلا در ما نحن فيه معارضه نيست. اينجا صاحب جمع است در مقام. در جواب سومى. اصلا در مقام صاحب جمع است. كه نذه امرى است ماء ورا تنجس. نذه به جهت تنجس نيست. نذه در روايات شاهد جمع داريم. در خود روايات كه اين نذهى كه در روايات وارد است در ماء البئر نذه به جهت مطهريت نيست. ماء البئر تنجس پيدا نمى‏كند. مع ذالك نذه در اون مشروع است. اين مشروعيتش به نحو الاستحباب است يا به نحو الوجوب اين مى‏رسيم به او. در بين كه خود، ما نه اين جمع بين طائفتين مى‏كنيم به جمع عرفى. خود اين طائفتين شاهد جمع دارند، كه با بود نذه نجاست نيست، تنجس نيست ولكن اين هست. اين شاهد جمع‏ها را بخوانم برايتان.
يكى از اينها صحيحه زيد الشهام است. صحيحه زيد الشهام در باب چهارده از ابواب ماء المطلق روايت، روايت دوازدهمى است. روايت سندش اين است و باسناده عن احمد ابن محمد شيخ قدس الله شريف از احمد ابن محمد نقل مى‏كند كه احمد ابن محمد ابن عيسى كه سندش به او صحيح است عن على ابن الحكم كه از اجلاست. عن اعوان، كه اعوان ابن عثمان است كه از ثقات است عن ابى اصامه، ابى اصامه هم همان زيد شهام است كه از اجلاست. ابى اصامه با كسى ديگر هست كه ابو يوسف يعقوب ابن عيسى است. يعقوب توصيف ندارد، احتياجى هم نداريم. چون كه ابو اصامه ابى اصامه‏اى كه هست كافى است، زيد شهام است. عن ابى عبد الله عليه السلام. قال اذا وقع فى البئر او دجاج و الفار اگر در بئر طيرى بيافتد و دجاجه‏اى بيافتد و فاره‏اى بيافتد سابقا هم ايشان هم قبول كردند كه ما هم قبول كرديم كه معناى تق يعنى در اون آب مى‏ميرد. ظاهرش اين است. خودشون هم در كلماتشون داشته‏اند فنزه منها سبع دلاء هفت دلو را بكش در طير و در دجاجه و در فار اينها فنزه منها سبع دلاء كما آنكه فار تموت آنجا فرمود فنزه دلاء، دلاء همينجور است ديگر ولو تأويل نشده بود، روايات ديگر هست سبع دلاء هم مى‏گويند يكى از اينهاست. قلنا درست توجه كنيد، قلنا فما تقول فى صلاتنا و وضوئنا و ما اصاب ثيابنا. خوب اين طيرى كه افتاده است در اينجا قبل از اين چاه ما، چونكه انسان موقع افتادن كه نمى‏داند، گفتيم عادتا بعد در دلو در مى‏آيد معلوم ميشود كه اين سابقا اينجا طيرى بود. ميگه كه قلنا فما تقول فى صلاتنا و وضوئنا و ما اصاب ثيابنا. فقال لا بعث به. امام عليه السلام فرمود بعثى نيست، تفصيل هم نداد كه اگر اينها بو گرفته‏اند، نتن هستند، اين ثيابتون را بشوئيد، نمازتون را اعاده كنيد. و اگر نه، بو نگرفته‏اند احتمال اين است كه تازه افتاده‏اند. هيچ تفسير نفرمود امام عليه السلام. اذا وقع فى البئر طير و الدجاجه و الفاره، فنزه منها سبع دلاء. سبع دلاء از آنها بكش قلنا فما تقول فى، خودش همان صورتى است كه بئر تغير پيدا نكرده، و الا نمى‏فرمود سبع دلاء، مى‏فرمود فنزه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم، فرض اين است كه ماء تغير ندارد. قلنا فما تقول فى صلاتنا و وضوئنا و ما اصاب ثيابنا. اينها را چيكار بكنيم؟ فقال لا بعث به. بعثى ندارد. با وجود اينكه امر به نزه ثابت است، معذلك امام تنجس را نفى فرموده است.
يك روايت ديگر بهتر. روايت يازدهمى است در همين باب با همين سند. منتهى ابان بن عثمان خودش نقل مى‏كند از امام صادق سلام الله عليه. بواسطه اسامه نيست. عن ابى عبد الله عليه السلام قال سئل عن الفاره. تقع فى البئر. در بئر مى‏افتد، لا يعلم بها الا بعد اين يتوض‏ء منها. بعد از اينكه انسان وضو گرفت مى‏فهمد فاره بوده است. اين ديگر ظاهر بر اين است كه وضو، وضو اعاده ميشود، فقال لا. فرموده اعاده نميشود. ديگه بهتر از اين ظهور چى مى‏خواهى؟ ديگه بهتر از اين ظهور كه اين متنجس نميشود، و معذلك نزه ثابت است، با بود به آن روايتى كه اول مى‏گفتم، با بود نزه كه امام عليه السلام امر به نزه مى‏كند مى‏گويد تنجس نيست. خوب ديگر معارضه نيست مابين روايات در اين نزه. روايات نزه به جهت تنجس نيست. يعنى تنجس معروفه‏ها، كه آثارى دارد، لا يجر الاستمعال فى الوضوء و الغسل و الاكل و الشرب. و اذا اصاب ثوبه و كل من الاجسام، اغسل الثوب و كل شى‏ء اصابه ذلك الماء، آن تنجس را امام عليه السلام نفى كرد. (سؤال) روايت اول را عرض كردم، باز منحصر به اون، اينجا فرض كرده است اين را رد كردم، لا يعلم بها الا بعد يتوض‏ء بها. بعد از وضو گرفتن معلوم ميشود كه افتاده بود، فرض مى‏كند كه وضو، بعد از افتادن واقع شده است. فرض همينجورى است. امام عليه السلام مى‏فرمايد اعاده نيست. در آنجا هم همينجور است. فى الفاره تقع فى البئر فلا يعلم بها احد الا بعد ان يتوض‏ء منها. بعد از اينكه وضو گرفته است فهميده است كه افتاده. اين با اين ميشود كه بودار در بيايد، معلوم بشه كه قبلا افتاده بود اين وضو گرفته.
امام عليه السلام مى‏فرمايد بر اينكه اريد ان وضوئه و صلاته و اغسل ما اصابه، آنوقتى كه وضو گرفته، آب كشيده، به ثوبش اصابت كرده، آنها را بشويد يا نه؟ قال لا. چيزى كه از استعمال، اشكالى ندارد. ميگه اگه وضوء هم ميگه لا. ايغسل ثيابه، وضو به ماء نجس مگر ميشه؟ كشف خلاف شده، كشف شده كه آب نجس بوده، تويش فاره بوده، بعد حكم ظاهرى بعد از كشف خلاف كه نمى‏آيد. در ما نحن فيه، فرض بفرمائيد، مثل اينكه معلوم نشد؟ آقا فرض كرده است آنوقتى كه وضو مى‏گرفت نمى‏دونست فاره افتاده. شما وضوئى گرفتيد از آبى كه نمى‏دانستيد اين نجس است. بعد فهميديد اين تويش موش بوده. وضويتون چيه؟ الان درسته؟ بعله، ما آنجور شرعى را نداريم كه وضو با آب نجس صحيح باشد؟
عرض ميكنم به اينكه فرض بفرمائيد، از وضوئى كه نمى‏دونست نجاست آبش را، وضو گرفته بعد فهميده كه آب نجس بوده است. مثل آن فرض است، اگر فاره منجس بوده باشد اينجور ميشود.
يك روايت ديگر روايت عنبسه است. روايت يعقوب ابن هيثم است. اين يعقوب ابن هيثم توثيق ندارد، و لكن اين را از باب تاييد ذكر مى‏كنيم. الشيخ باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب سندش صحيح است، عن احمد بن محمد، عن على ابن الحكم، عن ابان عن يعقوب ابن هيثم، دارد بر اينكه او ثامن ابرص وجدنا فى البئر، روايت نوزدهمى است، عن ثامن ابرص فى البئر وجدناه فى... ثام ابرص را پيدا كرديم در بئر توزد پيدا كرده بود. فقال انك على ان تنزه منها سبع دلاء. سام ابرس يا يك قسمى از قورباغه است يا آن سوسمار كوچك است، سام ابرص مى‏گويند. دم سائغ ندارد، نجس نيست، توى آب بيفتد آب را نجس نمى‏كند. اما ببينيد امام چه مى‏گويد. السام ابرص وجدناه فى البئر قد تفسفه. فقال انك على ان تنزه منها سبع دلاء. مگه آب نجس شده بود سبع دلاء بكشند؟! سام ابرص حيوانى است كه ليس به دم. دم سائغ ندارد. فقال فثيابنا غسلينا نغسلها و نريد قال لا. چونكه نجس نيست. معذلك كه نجس نيست، امر به نزه هست.
يك كلمه بالاتر بگويم. اينكه در روايات ديروزى خوانديم من لذى يطهرها، اين در اين آب چاهى كه به او نجاست اصابت كرد، خصوصا حيوان مرده‏اى بوده باشد كه ميته گنديده باشد، يك تنفر طبعى پيدا ميشود از استعمال اين آب. اين در آن روايات دارد كه مالذى يطهرها، آن تنفر طبع است، نه او را برميدارد. سؤال از اوست، و جواب امام عليه السلام هم از اوست. نه از نجاست است. چرا؟ چونكه در آن صحيحه اينجور عرض كرد به امام عليه السلام. عن البئر تكون فى المنزل للوضوء. فيقطر فيه قطرات من بول او دم او يسقط فيها شى‏ء من عذرة كالبئره. بئره چيه؟ بئره همون فضله شتر است، حيوان است پاك هستند، اينها آب را كه نجس نمى‏كنند. با وجود اينكه فرض مى‏كند بئره افتاده است توى آب، چه چيز اين را، مالذى يطهرها يعنى چه؟ نجس نشده كه او را پاك بكند. اين معلوم ميشه اين يطهرها، اين تطهيرى كه در نجس الماء البئر است كه همان حزازت در استعمال، كراهت استعمال آن ماء بفرمائيد، شرعا مكروه است. استعمال آن ماء قبل النزه، چه چيز آن طهارت را، يعنى آن كراهت را برميدارد. امام عليه السلام فرمود كه، چه چيز است؟، فكتب بخطه ينزه منها دلاء، دلو كشيده ميشود كه عده‏اى روايت بود. مالذى يطهرها، كه عمده روايات... بود ديگر. (سؤال)
عرض مى‏كنم شارع براى ازاله اين كراهت و حزازت، بعله؟، چرا... بدان جهت امام عليه السلام در آن روايت فرمود و ان قطرت زحل فى الماء كله، درست توجه كنيد، امام عليه السلام در آن روايت فرمود فان تتمكن ان تنزه ماء كله فانزه. اين معنايش نجاست نيست. عيبى ندارد، ما هم حكم شرعى را ميگيم، نزه شرعى است، يعنى شارع كه هست، شارع در اين حزازت اعتبار كرده كه رافعش نزه به...اگر فرض كنيد شش دلو را كشيد اين حزازت نمى‏رود. گوش نمى‏كنى هبائا منثورا مى‏گوئى. عرض مى‏كنم شارع براى رفع اين حزازت حدى معين كرده است كه فرموده است هفت دلو، يعنى شش دلو بكشى نميشود. اين حزازت نميرود، كه كراهت استعمال ماء است‏ها. خوب شارع اين كراهت را، كراهت، شارع اين كراهت طبع را كراهت شرعى اعتبار كرده در اون ماء، نهى كرده است از استعمال اين ماء، قبل ان نزه. و اما اگر كسى استعمال كرد، آثار نجاست بار نميشود. آب پاك است، در او يك حزازتى است كه شارع هم او را اعتبار كرده است، شده حزازت شرعيه، و براى او رافع قرار داده است كه او نزه است. نزه يك مرتبه اقلى دارد كه حزازت ميرود، هرچه بيشتر از او شد بهتر. حزازت بطور كامل رفع ميشود. على هذا الاساس، عرض مى‏كنم مالذى يطهرها يعنى آن حزازت برود، و الا كه بئره نجس نمى‏كند اين را. نحوها عبارت است از خر، گاو، اسب و آنهايى كه در خانه ميشود. توجه كرديد. او را پرسيد، او را اول پرسيد. يك دفعه ديگر بخوانم مطلع باشيد. ميگه كه عن البئر يكون فى المنزل للوضوء و يقطر فيه قطرات من بول او دم او يسقط فيها شى‏ء من العزرة كالبئر و نحوها، نحوها همان مال گاو و گوسفند و اينهاست، مالذى يطهرها؟ لا يحل الوضوء منها للصلاة. كراهت دارد انسان با اين وضو بگيرد، آن كراهت و حزازت كى مرتفع ميشود. بئره كه نجس نمى‏كند، مثل اسماعيل بن محمد وزير، نمى‏فهمد كه بئره چاه را نجس نمى‏كند. اين محمد ابن اسماعيل بن وزير است كه مى‏پرسد. اگر هم از اين نپرسد، افرض خيال مى‏كرد نجس مى‏كند. امام عليه السلام كه مى‏گويد بئره را پاك مى‏كند آب را از اين بئره هفت دلو كشيدن، نجاست مطهر شرعى را مى‏گويند؟! امام عليه السلام. اين امام عليه السلام رفع حزازت را مى‏گويد. غير از اينهم روايات هست، كسى تامل بكند، رواياتى كه نزه ماء از عقرب، عقرب كه آب را نجس نمى‏كند، ليس له دم است، اين نزهى كه در حيواناتى كه ليستها دم و ليس لها دم و هكذا در آن چيزهايى كه نجس نيستند مثل بئره و امثال ذلك، ثبوت اينها و قول امام عليه السلام ظهورا بر ما حجت است. در آن مسئله فاره فرمود غسل ثياب و اينها لازم نيست. بلا استفسار، بدون اينكه استفسار بكند كه فاره متسلط است يا غير متسلطه. قبل از اينكه از اينها سؤال بكند على الاطلاق فرمود كه نه، عيبى ندارد، ثوب شستن نمى‏خواهد، وضو اعاده نمى‏خواهد، گذشته است ديگر، صلاة گذشته است، تمام شده است. اما نزه بكن. اين ديگر بهتر از اين ما نمى‏توانيم در باب ظواهر، ظاهرى پيدا بكنيم كه شاهد بشود كه اصل مابين روايات نزه و روايات اعتصام تعارض نيست، روايات نزه به جهت رفع حزازت است، اين حزازتى كه هست، چونكه بر من لازم نيست اين حزازت را رفع كنم. اين قرينه قطعى است كه اين نزه وجوب تكليفى ندارد، مناسب با استحباب است. نه، من با اين آبى كه حزازت دارد وضو مى‏گيرم. وضو صحيح است ديگر. چونكه امام فرمود اعاده نكن. بيشتر از اينهم براى من، در نماز بيشتر از وضو چيز ديگر لازم نيست. وضوء صحيح. اين نزه بايد حمل بشود به حكم غير لزومى كه همان حزازتى كه هست و شارع هم اعتبار كرده،... تنفر مى‏آورد، شارع اين را اعتبار داده، حزازت را هم اعتبار داده براى ماء شرعا، به اين آب چاه، بلا فرق بين اينكه كثير باشد يا قليل باشد، بلا فرق به اينكه حيوانى كه به او افتاده است حيوانى باشد كه ذى دم است يا غير ذى دم است، اعتبار كرده است بر مطلوبيت اين نزه را كه رافع اين حزازت اين است. ما فتوى مى‏دهيم بر اينكه نزه مستحب است و آن حزازت را قبل از نزه، استعمال آب چاه حزازت دارد كه رافعش نزه است و ماء البئر معتصم است، هيچ تعارضى مابين روايات نيست و جمع عرفى هست قطع نظر از اين جواب ثالث، و اگر تعارض بود روايات اعتصام مطروحه بود. چونكه آنها مخالفت سنت مى‏شدند و مخالفت سنت اعتبارى ندارد. كلام واقع ميشود در دو دسته روايات ديگر كه انشاء الله مى‏گوئيم.