جلسه 74

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 74 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
بنا بر اين شد كه ماء البئر كه معتصم بوده باشد بلا فرق بين قلته و كثرته، و اين ماده‏اى كه در اين بئر است، اتصال به اين ماده موجب ميشود كه ماء البئر معتصم بشود و اعتصامش بالماده است. و عرض كرديم اين ماء البئر تنجس پيدا مى‏كند در صورت تغير در احد اوصاف الثلاثه على ما ذكرنا. بعد از بنا بر اين امر، در دو امر كلام باقى مى‏ماند.
امر اول اين است كه ما بنا گذاشتيم نزه در اين روايات كه وارد شده است از وجود نجاسات در بئر، و اين نزه هم گفتيم در اين روايات حكم حكم استسحابى است و ملتزم ميشويم كه نزه دراين موارد مستحب است. در اين استعمال ماء، ولو ماء البئر پاك است ولكن در استعمال الماء در وضو و غسل و شرب و غير ذلك من الاستعمالات، در او نحو حزازتى هست كه شما مى‏توانيد از او تعبير به كراهت الماء بفرمائيد. و اين كراهت در اعتبار ماء شرعى معتبر ميشود به نزه مقدس. و بما اين كه اين حزازت مراتب است. بعضى مراتبش كه شديد است نزه در اونها مستحب مؤكد مى‏شود و در غير اون موارد مستحب غير مؤكد مى‏شود. و لذالك بنينا، رواياتى كه مختلف بود در وقوع نجاست واحده بعضى‏ها 7 دلو بكش، بعضى‏ها 30 دلو بكش بعضى‏ها اگر... شديد تمام ماء را بكش و همه اينها ملتزم شديم به اين كه اين مراتب استحباب است و بيان كرديم در دليل اين كه نزه حكم استحبابى است براى اين كه از روايات علاوه بر اين كه خودش جمع عرفى داشت، شاخه ديگرى پيدا كرديم كه عمده صحيحه زيد شهام است. صحيحه ابى عثامه. در اون صحيحه امام عليه السلام مع ذالك كه حكم كرده بود وضو و غسل الثياب و هكذا استعمال اين آب مع ذالك كه وضو صحيح است و غسل ثياب از اين ماء البئر نمى‏شود، يعنى موجب تنجس ثياب نمى‏شود مع ذالك امر به نزه فرموده بود كه آب را بكش. عرض كرديم پس اين نزه به جهت طهارت ماء نيست. اون طهارت مصطلحه كه در مقابل نجاست مصطلحه كه شربش حرام مى‏شود. اصابه‏اش موجب تنجس ملاقى مى‏شود... اون نجاست را موجب نمى‏شود. چرا ملتزم به وجوب نشديم؟ و ملتزم به استحباب شديم؟ عرض كرديم براى اين كه اگر ملتزم بشود شخصى كه نزه ماء بئر در جايى كه نجس توش افتاده است، يكى از واجبات نفسه شريعت است كه واجب كفائى است. چه جورى كه بر مردم واجب است تطهير كنند ميت را، كه كفائا. همين جور واجب است نزه كنند ماء البئر را در صورتى كه در اون بئر فاره‏اى مثلا مرده بود. فاره هم در آمد. ولكن واجب كفائى است كه نزه كنند. اين معنا معتبر نيست. يكى از واجبات شرعيه بشود و كسى هم تا حال احتمالش را هم نداده است.
اگر واجب شرطى بشود، يعنى اگر، ولو ماء پاك است ولكن از شرايط وضو چند چيز است. يكى اين كه آب بايد پاك بشود، يكى هم اين كه آب اگر به چاه بشود كه پاك است ولكن ميت توش افتاده است، حيوان ميته‏اى، شرط صحت وضو اين است كه از اون آب چاه كشيده بشود. اين هم كه گفتيم درست نيست. چرا؟ براى اين كه امام عليه السلام فرمود بر اين كه وضو صحيح است. پس معلوم مى‏شود اشتراك در ناحيه وضو هم ندارد. غسل هم ندارد. خوب بر من واجب است وضو بگيرم براى نماز. وضو صحيح بگيرم. وقتى كه شرط وضو نشد، نزه نمى‏كنم. بدون نزه وضو مى‏گيرم، وقتى كه پاك شد آب. بدان جهت لا محالا متعين مى‏شود كه اين نزه مستحب بشود. احتمال وضو به نفس نيست وجوب شرطى به صحيحه ابن شحان مرتفع است مى‏ماند استسحاب كه همينجور كه گفتيم مناسبت حكم موضوع ابتدا مى‏كند در من باب حزازتى پيدا ميشود كه‏
از او تعبير به تنفر طباع مى‏كرديم كه شارع فرموده است اگر كشيده بشود اين مقدار در اعتبار شارع ماء طيب است. يعنى حزازت را ندارد.
امر اول بعد البناء بر اين كه بناء گذاشتيم اين نزه استحبابى است، كلام واقع ميشود. اگر كسى بخواهد به اين مستحب عمل بكند، در روايات هست كه هفت دلو بكشد، خوب، اين را مى‏دانيد كه دلو بزرگ و كوچك دارد، مثل اين اشباهى كه در تشبيه كر بود، مى‏گفتيم شبرها قليل و كثير دارد. نگفتيم ملاك اقل الاشبار است، اقل اشبار متعارفه است. آن شبرى كه متعارفه است اقل اوست. سى دلو بكش، چهل دلو بكش، يا هفت دلو بكش، ملاك صدق الدلو است، دلو دلو متعارف بوده باشد ولو آن متعارفى كه كوچك است، چونكه متعارف است، متعارف افراد كثيره‏اى دارد. مثل اشبار. آنى كه اقل است مستحب به او اداء ميشود.
امر اول اين است كه بعد از بنا بر اين معنى كه اين دلو، دلو متعارفى است كه اقل الدلاء است متعارفا، هفت دلو كشيده بشود، ايا در عمل به اين استسحاب كه حزازت از اين ماء شرعا برود و شرعا كراهت استعمال نداشته باشد، آيا اين هفت دلو، يا سى دلو، يا چهل دلو، يا امثال ذلك، اينها استسحاب آن وقتى است كه على التنزيه كشيده بشود، كه همين ظاهر روايات است. كه سى دلو بكشم يعنى سى دفعه دلو وارد بشود بر اون چاه و آب برداشته بشود و به خارج ريخته بشود. يا اينكه نه، اين عمل به استحباب ميشود، ولو اينكه انسان يك دلوى درست بكند كه آن هفت دلو متعارف را مى‏گيرد، به آن دلو يك دفعه كشيد، عمل به مستحب كرده است. يك دفعه كار را تمام كرد، ولو به واسطه حيوان. يا فرض بفرمائيد اين يك كلمه را بگويم، دلو خصوصيتى ندارد، كشيدن ماء هست از اين چاه تدريجا، ولو دلو نبوده باشد مثل موتورهايى كه فعلا مرسوم است، بگذارد كه مثل دلو آب را تدريجا مى‏كشد بالا، اين را بلا اشكال است كانه آن نزه تدريجى و اخراج ماء غير تدريجا، او كافيست اگر به اندازه هفت دلو يا سى دلو كشيد موتور ريخت بيرون.
انما الكلام در جايى است كه نزه دفعى بوده باشد. اينهم كافيست يا نه؟ يا اگر كسى قائل به تنجس الماء البئر شد، كالقدماء، گفت ماء البئر نجس ميشود و مطهرش نزه الدلاء است، منتهى در آنجايى كه روايات مختلف است، اكتفا بر آن اقلش ميشود على ما ذكرنا. حمل بر استحباب ميشود. اينكه انسان نزه بايد بكند آب بئر پاك بشود، آيا نزه تدريجى معتبر است يا نزه دفعى هم كافيست؟ به آن نحوى كه ينزه سبع دلاء يا ثلاثين دلو، او را هم اينجور بكشد دفعتا واحده، او مرتين فرض كنيد.... بودن نميشود، بايد نزه باصطلاح نزه تدريجى بشود. دلاء هم اگر خصوصيتى نداشته باشد كه مثل آن موتورى كه عرض شد، بايد اين نزه تدريجى بشود، نزه دفعى فايده‏اى ندارد. چرا؟ براى اينكه بنا بر نزه تدريجى، دلو را كه پر مى‏كند انسان از چاه مى‏كشد، تا دلو ثانى به اين آب برسد، مقدارى از ماده خارج ميشود و مخلوط به ماء ميشود. دلو ثالث كه مى‏رسد الكلام و الكلام. يخرج الماء الطاهر از آن ماده تدريجا و مخلوط ميشود به اين آبى كه نجس هست بالنحو التدريج. احتمال ميدهيم در عمل باستحباب كه مستحب است نزه لا معتبر است نزه در طهارت ولو قائل به نجاست بئر شديم ولو نزه مطهر است، احتمال داديم اينجور اخراج ماء مطهر بوده باشد. اينجور اخراج ماء مستحب بوده باشد كه يخرج الماء من الماده تدريجا و جاى آنى كه كشيده شده است، كانه از ماده پر ميشود، يا مقدارى از ماده جاى او مى‏آيد. اينجور فرموده‏اند. احتمال ميدهيم كه اين در مدخليت دارد با احتمال دخالت ما نمى‏توانيم تعدى بكنيم.
عرض مى‏كنم اين احتمال احتمال ضعيفى است. اعتنايى به او نميشود. غايت آن چيزى كه ما احتمال مى‏دهيم كه دخل دارد در عمل به استحباب يا طهارت ماء البئر بنا بر تنجس، غايت آنى را كه احتمال ميدهيم اين است كه آن مائى كه از ماده خارج ميشود بايد جاى منزوه را پر كند. بعد از اينكه مائى كه يخرج من الماده، احتمال اينكه، ايشون هم احتمال داد كه اين نزه تدريجى معتبر است، اين احتمال است كه آن مائى كه از ماده خارج ميشود، او جاى منزوه را پر بكند. غايت امر اين است كه ملتزم ميشويم وقتى كه هفت دلو را كشيديم مادامى كه ماء بئر به آن حد اوليه‏اش نرسيده است يك دفعه كه كشيديم، يك دفعه‏
كه آن مقدار از ماده خارج نميشود. ملتزم بايد بشويم مادامى كه از ماده مائى خارج نشده است كه ماء بئر را به حد اوليه برساند مادامى كه نرسيده به آن حد اولى، نه، كراهت باقيست، يا نجاست باقيست. اما يك دفعه به مقدار هفتاد دلو كشيديم، سى دلو كشيديم، حتى بناء بر تنجس، صبر كرديم آب بئر به حد اوليه رسيد كه قبل از نزه بود، قطعا محكوم به طهارت است. چرا؟ چون اين به طريق اولى مطهر است. و به طريق اولى مستحب است. چونكه در نزه تدريجى محتمل است از ماء خارج من الماده هم يك مقدارى كشيده بشود، تدريجا كه ميشود، ماء خارج من الماده مخلوط به ماء البئر ميشود. اين كه ثانيا ثالثا، رابعا يا آكلا دلو مى‏آيد، آب را از چاه مى‏كشيم آب از آن ماء خارج هم كشيده ميشود، در صورتى كه مائى كه از ماده خارج شده، او هم كشيده بشود و به خارج ريخته بشود، ماء طاهر بشود به سى دلو، در جائى كه به اندازه سى دلو را ماء اوليه فقط كشيده‏ايم و از مائى كه بعد خارج ميشود از ماده چيزى به خارج نريخته‏ايم. به طريق اولى اين طيب ميشود، اطيب ميشود، توجه كرديد. آن حزازت در ماء اولى بود. به طريق اولى اطيب ميشود و بطريق اولى اطهر ميشود.
بدان جهت اين نزه تدريجى مدخليتى ندارد. آنكه مدخليت دارد، آن مقدار آب اولى بيرون ريخته بشود و جاى او آب ديگر از ماده بيايد و جاى او را پر بكند. در اينصورت عمل به استحباب عمل ميشود، بنا بر تنجس ماء البئر، ماء هم طاهر ميشود، اين جاى هيچ شك و شبهه‏اى نيست، اين طريق اولويتى كه عرض كردم.
و اما اگر متغير شد ماء البئر، نزه بالزالة التغير است كه تغير زايل بشود. آنجا هم بلا اشكال همينجور است كه در آن مقدارى كه تدريجا مى‏كشيم كه طعمش ميرود پاك ميشود، آن مقدار را يك دفعه يا كمتر از آن مقدار را يك دفعه كشيديم، صبر كرديم، يك دفعه كشيديم‏ها، صبر كرديم آب جايش پر شد و ديگر بو كه مى‏كنيم، يك دلو ديگر كشيديم، بو كه مى‏كنيم بو ندارد. نه اينكه شامه عيب داردها، نه، شامه تام است. هيچ بوئى در آب نيست، چشيديم ديديم كه نه، طيب است، هيچ طعمى هم ندارد، غير از طعم ماء الصافى، كه فرمود در آن روايت كه امام عليه السلام فرمود بعد از اينكه سائل سؤال كرد و ما طعم الماء، طعم ماء چيست؟ بيان كنيد. ايشون فرمود كه طعم الماء طعم الحيات. وقتى كه دلو انسان آب را طعم كرد ديد كه بعله، همان طعم الحيات است، طعم آب حيات به او كل شى‏ء است. وقتى كه ديد، بلا اشكال پاك ميشود. چونكه نزهى كه در صحيحه محمد ابن اسماعيل شده بود الا اذا تغير ماء البئر واسع لا يفسده شى‏ء ان لا يتغير، ان ينزه حتى يذهب الريح و اطيب الطعم، اصل متفاهم عرفى از اين صحيحه مباركه اين است كه نزه خصوصيتى ندارد. نزه... است، علاج بر اين است كه بو از آب برود و اين طعم آبى كه هست به حالت اوليه برگردد. اين نزه ميشود و از ماده هم آب خارج ميشود، چونكه ماده دارد، بان له الماده، اين با اين نزهى كه هست طيب الطعم ميشود و طيب الرايحه ميشود، بدان جهت اين نزه تدريجى بشود يا دفعى بشود، با دلو بشود يا با آلت ديگرى كه فعلا مرسوم است به او بشود، هيچ احتمال اين معنى، يعنى احتمالى كه ظهور را از ظهور بيندازدها، مخالف اين ظهور نيست، احتمال خلاف اين ظهور احتمالى است كه لا يعتنابه، ظهور تمام است.
بدان جهت نزه هم نمى‏خواهد، كشيدن آب هم نمى‏خواهد، در موارد تغيرها، در موارد تغير چونكه علاج است، انسان يك علاجى بكند كه عذره از آب برود، مثل مواد شيميايى كه فعلا در زمان ما مرسوم است. ريخت به چاه تمام آن اجزاء با... كه از نجس منتشر در آب بود و آب را بودار كرده بود، طعمش را عوض كرده بود، همان تمام آن اجزاء منتشره را محو و نابود كرد، سوزاند. آب شد به حالت اوليه، و ينزه حتى، نزه علاج است، خودش خصوصيتى ندارد. و من هنا آن مسئله بعدى متعرض نميشويم آنجا، همينجا تمامش مى‏كنيم كه ايشان قدس الله نفسه الشريف مى‏فرمايد اگر ماء البئر تغيرش از بين رفت بغير النزه، مثل اين دوا ريختنى كه عرض كردم، ولو من قبل نفسه باشد، توجه كرديد؟، مثل اين دوا ريختن. يا آنقدر مطر آمد توى چاه كه ربما، چاه سرش باز است، مثل چاههايى كه در بيابان ميشود، مطر آنقدر آمد كه سرش پر شد، مطر تغيرش را ازاله داد، چيزى اضافه نشده است. يا اينكه نزه شد. فرق نمى‏كند بالدلو او غير الدلو، آب محكوم به طهارت ميشود. چونكه ملاك اين است آنى كه متفاهم است از صحيحه محمد ابن اسماعيل است، فينزه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم، نزه على زوال الريح‏
و طيب الطعم است و او حاصل شده است. چونكه طيب الطعمى كه حاصل شد و تغير رفت، چونكه آن بئرى كه ماده دارد، اون وقت پاك ميشود. اين امر اول كه باقى مانده بود.
امر دومى كه در مقام باقى مانده است اين است. اينجور گفته‏اند فقها، جماعتى از اين متاخرين. فرموده‏اند بر اينكه از مواردى كه شى‏ء به تبعيه پاك ميشود. ما در مواردى در شرع داريم كه نجس به تبعيه پاك ميشود. فرض بفرمائيد يك نفر مشرك بود، بت پرست بود، يامادى بود، از آن اشخاصى بود كه به خدايى كه اهل كتاب مى‏گويد و مسلمين ميگويد، اصلا به خدا قائل نبود. يا كمونيست محض بود، صددرصد بود، كه همينجور است اين همه چيز را منكر است. بعد توبه كرد مسلمان شد. نجس است ديگر آنى كه اهل كتاب نباشد و مسلمان نبوده باشد، او قطعا نجس است. على ما سياتى فى بحث انشاء الله تعالى اينى كه در كافر خواهيم گفت او فى نفسه طاهر است، در اهل كتاب ملتزم خواهيم شد، و الاّ غير اهل كتاب، اينها نجس هستند، كفار. توجه كرديد؟ اين نجس بود ديگر، كافر بود، نجس العين بود ديگر، مثل كلب بود. ما خلق الله خلقا قدس من الكلب و ناصب لنا اهل البيت، خوب نجس بود. خوب خودش كه نجس بود اولادش هم همينجور است، آن صغار، اولاد صغيرى كه داشت، آن صغير تابع پدر و مادر است. چون كه اينها به تبع پدر و مادر فكر مى‏كند كه اينها بهائى هستند. اينها دهرى هستند، فرض كنيد، كذا هستند كذا هستند. اين آمد، پدره مسلمان شد، چه اسلامى كه مسلمانهايى كه از اول هم مسلمان بودند و صالح و طالح بودند، به حالش غبطه مى‏خورند. عجب متدينى شده. خودش كه پاك شد، اسلام مطهر است. اولادش چه جور؟ خواهيم گفت كه اولادش هم پاك ميشود. اولاد صغارها. اونها بالتبعيه پاك ميشوند. اين از مواردى است كه طهارت نجس بالتبعيه است، بالتبعيه پاك ميشوند.
از آن مواردى كه شمرده‏اند متنجس بالتبعيه پاك ميشود، ميگويند همينجور است، اين دلوى كه با او نزه ميشود، اين طنابى كه با او نزه ميشود، اين آلات النزه، و هكذا... نزه با آب نجس به اونها پاشيده ميشود، همينجور است ديگر، دلو، موتور كه نيست يك لوله‏اى باشد آب را مستقيم بالا بياورد، ميخورد دلو به اينطرف چاه، به آنطرف چاه، يك خورده‏اش ريخته ميشود تا و هكذا وقتى كه مى‏كشد با دستهايش مى‏گيرد اين دلو را كه آبش متغير بود، يا متغير نبود گفتيم ماء البئر على الاطلاق نجس ميشود، نجس بود آن آب، دستهاى اين شخص نجس ميشود، يك خورده مى‏پاشد به پاهايش. به قباش يا پيراهنش و امثال ذلك، و كفشهايش. گفته‏اند از مواردى كه شى‏ء بالتبعيه پاك ميشود تبعيت اين آلات است و ثياب نازه است و اعضاء نازه است به طهارت البئر. آنوقتى كه با آن آب نجس دستها نجس شده، دلو را با دست خالى مى‏كرد طناب نجس شده، دلو نجس شده، اطراف بئر نجس شده، ثيابش نجس شده است، آنهايى كه... حين النزه به آنها اصابت مى‏كند آب متنجس. آنهايى كه به آنها اصابت مى‏كند آب متنجس اصابت كرده است و متعارف است، وقتى كه نزه تمام شد و بئر پاك شد، آنها هم به خودى خود، اون مثل آن پسر... است، صغار هستند، مثل اولاد صغار او، اين تمام اينها بخودى خود پاك ميشوند. از موارد طهارت بالتبعيه اين است. دليل بر اين معنى چيست؟ دو تا امر ذكر كرده‏اند.
امر اول اين است. ديديد امام عليه السلام در اين روايات نزه لا كثرتها كه گفتيم متواتر است اجمالا، در هيچكدام از اينها خصوصا بنا بر اينكه ماء البئر نجس ميشود در غير صورت تغير هم و نزه بالتطهير است، هيچ اشاره نفرمود امام عليه السلام كه وقتى نزه مى‏كنيد ثيابتون را بشوريد، اعضاء بدنتون كه اصابت كرده است بشوريد آنها را، حبل را تطهير كنيد، اطراف بئر را تطهير كنيد، بعد از تمام شدن نزه، دلو را تطهير كنيد، حبل را آن مقدارى كه خيس شده يا آب به او ترشح كرده است تطهير كنيد. معذلك كه تطهير اينها، فعلا نه‏ها، ان يغفل عنه العامه، در زمان صدور اخبار از چيزهايى بود كه عامه مردم غفلت داشتند از اينها. منتهى الان يك خورده از واضحات شده است كه اگر آب متنجس اصابت كرد فرض بفرمائيد آب متنجس اصابت كرد و... اغسل كله ما اصاب ذلك الماء، در زمان صدور اخبارى كه هست اين از يغفل عنه العامه بود، با وجود اينكه در هيچ يك از روايات امام عليه السلام هيچ نفرموده است كه اينها را تطهير كنيد، با كثرت اين اخبار، اين معلوم ميشود كه طهارت در اينها
تبعى است.
محدث قدس الله نفسه الشريف در ما نحن فيه يك مطلب ديگرى هم بيان فرموده‏اند كه دليل دوم ميشود. فرموده‏اند ماء البئر كه نجس ميشود اين عدم تغير هم، چونكه مسلك اوست پيش اينها، ماء كه نجس ميشود در بعضى موارد داشتيم كه سى دلو يا چهل دلو بكشد. گفتيم چهل دلو مستحب است ديگر. ايشون فرموده است اگر در اين آلات طهارت بالتبعيه نشود، عمل به مستحب غيرممكن ميشود. سى دلو را كشيد، آن ماء بئر پاك شد. با همان دلو مى‏كشد توى چاه سى دلو يا چهل دلو ديگر بكشد، زحمت كشيده، بگذار چهل تا بكشيم، همان دلو را كه مى‏اندازد چهلمى، دلو خودش نجس است آخه، دلو به واسطه آنكه تا سى دلو نكشيده‏اند نجس ميشود ماء البئر. آنوقتى كه دلو اخيرى ميرفت كه سى دلو بود، تا مادامى كه دلو خارج نشده ماء البئر نجس بود، پس اين دلو هم نجس بود. اين سى و يكمى كه دلو را مى‏اندازد، دلو نجس را مى‏اندازد،... را مى‏اندازد، ماء البئر دوباره نجس ميشود. دوباره كه نجس شد بايد دوباره نزه بشود براى نجاست بعدى. دوباره نجس شد، پس چه جور امام عليه السلام در روايت فرمود بر اينكه مستحب است چهل دلو كشيدن و سى دلو مطهر است، و چهل دلو فرض بفرمائيد واجب است. اينجور فرموده‏اند.
و فرموده‏اند در تنقيه هم اينجور است، اين خيلى استدلال حسابى است، توجه كرديد، اين استدلال محقق استدلال حسابى است. عرض مى‏كنم اين طهارت بالتبعيه، اگر ماء البئر متغير بشود، طهارت بالتبعيه را ما منكريم كه ثياب نازه خودش پاك بشود به خودى خود. آن آب متغيرى كه اول اصابه به دستش كرده است، بعد خودى خود دستهاى اين پاك ميشود. اين طهارت بالتبعيه يا فرض بفرمائيد حتى دلو و حبل هم خودش پاك ميشود، اين را ملتزم نيستيم، اين طهارت بالتبعيه دليل ندارد. بلكه دليل بر خلافش است. چرا؟ چونكه امام عليه السلام در صحيحه معاوية ابن عمار كما اينكه اينها اين صحيحه را حمل كردند و بعيد هم نيست، ظاهرش هم شايد اين باشد، در صورتى كه ماء البئر تغير پيدا كند، آنجا اينجور فرمود كه اين روايت، روايت دهمى بود از باب چهارده از ابواب ماء المطلق. كه روايت دهمى بود، سند را خوانده بوديم. قال سمعت يقول از امام صادق عليه السلام سمعته يقول لا يغسل الثوب و لا تعاد الصلاة مما وقع فى البئر الا ان... مگر اينكه ماء البئرى كه هست نتين بشود. و ان انتن، اگر ماء البئر نتين شد، غسل الثوب و عاد الصلاة بجهت البئر. ميگه آن ثوبى كه قبلا به اين آب اصابت كرده او را بشور. خوب راوى از اين مى‏فهمد كه آبى كه بعد از اينهم، از اين آب متغير اصابت به ثوب بكند بايد شسته بشود ديگر. آبى كه قبل از اين اصابت به بدن كرده بود، آنها را بشور. خوب از اينهم مى‏فهمد كه آبى كه بعد از اين مادامى كه اين متغير اصابت به بدن بكند بايد اينها را بشوريم. اين روايت خودش كافيست. چونكه عرفا كه فرق نمى‏فهمند. ميگه كه اين آبى نزهى كه شده بود قبلا براى وضو گرفتن بود، ولكن دست كه مدخليت ندارد. حتى نزه يكى از آن نزههايى كه مغير ازاله نجاست را به او ميشود از او شمرده ميشود. او هم دخل دارد در ازاله نجاست كه قبلا كشيده شده است.
ايشان، امام عليه السلام وقتى كه فرمود اگر اصابت كرد از اين آب به بدنت، به ثوبت، اينها را بشور، اين را فرمود، خوب مى‏فهمد كه فرقى نيست مابين اين دلو و دلوى كه بعد از اين كشيده ميشود، اگر اصابت به بدن كرد نجس ميكند، اصابت به ثوب كرد بايد شسته بشود. اين طهارت بالتبعيه در صورت عدم التغير الماء، دليلى ندارد، بلكه دليل بر خلافش هم دارد.
و اما در صورتى كه آب تغيرى نباشد، آنجا ما ملتزم شديم كه ماء البئر پاك است، و اگر ملتزم شديم آن‏هم مثل صورت تغير است. هيچ فرقى ندارد. ميگيم اين دلو، دال بر اينكه فان انتن، يعنى فان انتن فلم يؤته، فرقى نمى‏كند. آب اگر فان تنجس، غسل الثوب و اعاد الصلاة، اين بيان ميشود، اغسل كل ما اصابه ذلك الماء، اين بيان است ديگر، اين آب متنجس به هر چيزى اصابت كرده است او را بشور.
و اما دلو و اينها، توجه كرديد كه محقق فرموده به استحباب عمل نميشود، نه، آنهم جواب دارد. جوابش عبارت از اين است كه كى گفت كه ماء البئر كه بواسطه وقوع نجاست نجس ميشود، بواسطه وقوع متنجس هم نجس ميشود؟ دلو آخه متنجس است،
نجس كه نيست. كى گفت ماء البئر، دليل داشتيم، اخبار نزه داشتيم كه اگر عين النجس بيفتد، عذره باشد، دم باشد، بول باشد، ميته بوده باشد، خمر بوده باشد، هر چه بوده باشد، بئر را نجس مى‏كند. خوب دليل داشتيم. اما در متنجسات كجا؟ ما يك روايتى نداريم كه دلو متنجس، بئر را نجس مى‏كند. چونكه آن نجاسات كه نجس ميكرد بنا به قول روايت، فرقى مابين قلت ماء بئر و كثرت ماء بئر نبود در آن روايات. اگر امر به نزه ارشاد بالتنجس بود، يعنى ماء البئر نجس ميشود، كر بشود يا قليل. ولكن اين حكم به خلاف القاعده كه اگر كر هم باشد نجس بشود، در اعيان نجسه بود. اما اعيان متنجسه و منها دلو متنجس در مقام، ما دليلى نداريم. حتى ما دليلى نداريم كه اين ترابى كه در ديوارهاى چاه است كه متنجس هستند آخه، اينها اگر بعد بيفتند، اينكه ملتزم شدند به تبعات ميشود، چونكه بعد بيفتند، خوب مى‏افته، تراب است ديگر، آب را نجس مى‏كند. كى گفت؟ تراب متنجس است. ما دليل نداريم متنجس بعد بيفتد نجس مى‏كند. اما از آن ترابها توى دلوى كه مى‏كشند بعد از طهارة البئر، توى آنها بيفتد، او را كى مى‏تواند علم پيدا بكند؟ كه اصل اين است كه نه، اصابت نكرده. دليلى داشته باشيم كه اطراف خودش بالتبع پاك ميشوند نه، اينها هيچكدام دليل، تا آن مواردى كه فرض بفرمائيد، اين ما تنها نيستيم، نگاه كرديم كه بعضى‏ها كه اين طهارت بالتبعيه را گفته‏اند، بعضى‏ها گفته‏اند در اين موارد تنجس معلوم نيست. در صورت غير تغيرها، تنجس بئر معلوم نيست. و اما در صورت تغير، خود صاحب العروه انشاء الله خواهد آمد كه در موارد طهارت بالتبعيه فرموده است كه طهارت بالتبعيه فى صورة التغير ماء البئر فيه اشكال. در او اشكال است كه دليل‏هايش را عرض كردم. اشكال اين است كه دليل بر تبعيه نداريم، اون مواردى كه ملتزم هستيم دليل داريم. بلكه اينجا دليل به خلاف داريم كه عرض كردم صحيحه معاوية ابن حماد دليل بر خلاف است.
اين مسائل تمام شد. فقط باقى ماند مسئله‏اى را كه عنوان بكنم توجه بفرمائيد. صاحب العروه بعد از اينكه اين حكم را فرمود مى‏گذرد و چند تا مسئله‏اى را بيان مى‏كند، اين را نفرمودها، اين طهارت بالتبعيه را اينجا. اين را صاحب عروه ندارد. آنهايى كه اينجا فرموده است حكمشون واضح شد. فقط مى‏ماند اين مسئله‏اى را كه چند مسئله‏اى در مقام ذكر مى‏كند كه از احكام ماء المطلق است، به بئر مدخليتى ندارد. يكى از آن احكام عبارت از اين است كه ماء المطلقى كه هست كه اگر متنجس بشود، چه قليل بشود چه كثير بشود، اگر متنجس شد او بواسطه چند امر پاك ميشود. يكى اين است كه متصل به كر بوده باشد، به او القاء كر شده باشد، متصل به كر بشود. يا متصل به بئر جارى بشود يا متصل به... بشود كه غير جاريست يا مطر به او وارد بشود. يكى از آنها هم كه پاك ميشود، ماء البئر است. ماء البئر هم يكى از اينهاست. اين حكم الماء المطلق است. و اين مسئله را ما ديگر اينجا خاتمه مى‏دهيم. يك چند دقيقه‏اى، دو سه دقيقه، چونكه سابقا بحث كرديم كه از صحيحه محمد ابن اسماعيل وزير استفاده كرديد كه فرمود فينزه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم، عرض كرديم وقتى كه ذهاب ريح ميشود و طيب طعم ميشود، تا اون آن، ظاهر روايت اين است كه آب بئر نجس است. تا اون آن، تا آن زوال، و آن زوال حكم به طهارت ميشود تمام ماء. چرا؟ لان له ماده. ظاهرش اين است كه اين اتصال به ماده، ماء اگر متصل به ماده شد كه ماده هم مراد، ولو ماده بئر است، ماء اگر متصل به ماده بئر شد پاك ميشود. گفتيم ماده بئر خصوصيتى ندارد. مطلق ماء معتصم است چونكه ماده يك خصوصيتى ندارد غير از اعتصام. بدان جهت هر مائى متصل شد به آن چيزى كه معتصم است پاك ميشود، بدان جهت متصل به جارى بشود، به كر بشود، متصل به جارى به نابع غير الجارى بشود پاك ميشود. و اما وقوع مطر، او عرض كرديم سابقا صحيحه على ابن جعفر دلالت مى‏كند كه در آن ماء، الرجل يمر فى الماء المطر و قد صب فيه ماء الخمر. اينجوره ديگر. وقتى كه گفتيم فرستاده، آبها در زمين جمع شده، خمر در آن حال ريخته شد، بعد مطر شروع كرد به باريدن، آنجا اين روايت شامل است، كه بعله، رجل يمر فى الماء المطر فقد صب فيه الخمر، صادق است. غايت امر آنى كه از اين روايت خارج شده است، آنوقتى كه مشك در حال انقطاع ماء مطر بوده باشد، آنجا روايات زيادى كه بين المكة و المدينه بود آنها گفته‏اند آن آبها نجس هستند. و اما غير آنصورت شامل است بدان جهت به مجرد اينكه وقتى كه ماء سابقى مطر به مجرد تقاطر معتصم شد، پاك‏
شد، ديگر فرق نمى‏كند آب از چند دقيقه قبل از مطر حاصل بشود يا آبى كه يك ماه قبل از مطر حاصل شده باشد، چونكه كل اين مياه از مطر است. به مجرد اينكه دوباره امطار بر او شد، مطر بر او باريد، فرقى مابين اين ماء و آن مائى كه صحيحه على ابن جعفر داشت فرقى نيست و من هنا گفتيم حوض متنجس اگر تقاطر به او شروع شد، رسيد، به مجرد رسيدن حكم به طهارت ميشود و الله سبحانه و هو تعالى.