جلسه 76

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 76 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1364 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين فرمايش صاحب العروه باقى ماند كه اگر ماء المتنجس اسفل بشود و ماء طاهرى كه هست عالى بشود در ما نحن فيه عالى اگر معتصم بوده باشد به اتصال اون سافل را پاك مى‏كند. در عبارت عروه نداشت، در عبارت عروه نبود اين معنا كه عالى با اون مقدارى كه از او نازل مى‏شود به اسفل اون عالى با مقدار نازل دو تا به حد كر برسند يا عالى قطع نظر از مقدارى كه نازل است به حد كر برسد كه اين تفسير را مرحوم حكيم داده بود. بناء على عدم تقوم العالى لسافل. عبارت عروه مطلق است. مى‏فرمايد اون معتصم عالى ولو اين عالى كه هست مقدارش نازل است و مقدارش در اون عالى است كه بالاخره هر دو نسبت به اون اسفل متنجس عالى هستند. هم مقدار نازل عالى است و هم مقدارى كه منشاء است و منبع است. اگر اين دو تا به حد كر برسند اگر اين دو تا به حد كر برسند وقتى كه به اسفل خورد به مجرد نزول به اسفل متنجس، كه اسفل متنجس است تغير ندارد فقط متنجس است. چه قليل متنجس باشد، چه كرى باشد كه زال تغيره ولكن متنجس است.
به مجرد اين كه اين ماء عالى به اون اسفل رسيد، اون اسفل پاك مى‏شود لا محالا. همان تعليلى كه از صحيحه محمد ابن صحيح استفاده كرديم كه ماء متنجس به مجرد الاتصال ماء معتصم پاك مى‏شود. بدان جهت بعد از اين كه اون آب، آب عالى رسيد به اين اسفل، آب عالى را قطع كردند. مثل لوله هايى كه فعلا مرسوم است. حوض كوچك بود نجس بود يا بزرگ بود پر از آب است. ولكن آبش متنجس بود. زال انه التغير بود. به مجرد اين كه فرض كنيد اين لوله را باز كردند اون آب از اون عالى كه لابد منبعش كر است ديگر منتهى به كر و اكرار مى‏شود به مجرد اين كه آب به اين حوض صغير يا كبير متنجس رسيد پاك مى‏شود. بعد بستند به مجرد يك اتصال كه متصل شده است آب را بستند. باز اون اسفل پاك است. لازم نيست به اين كه اتصال بعد از طهارت هم باقى بماند. بعد از اونكه آب عالى رسيد به اون اسفل، و اسفل فرض كنيد پاك شد به مجرد اتصال كه انتزاج هم معتبر نيست يا يك خرده هم امتزاج پيدا شد بنابر اين كه امتزاج معتبر باشد يك خرده چون كه امتزاج تحقيقى كه گفتيم نمى‏شود. بعله به مجرد اين كه اتصال شد يا امتزاج شيى از او حاصل شد بستند. اون ماء پاك مى‏شود. چرا؟ چون كه در حال امتزاج پاك بود. و بعد از اين كه او را بستند اين اتصال را قطع كردند لم يلاقى نجسا تا اين كه پاك بود. نجس بشود اين اسفل. اسفل پاك است و در پاكيش هم باقى است.
قولى ديدم، طريقه‏اى ديدم در اين عروه اينجور نوشته بود كه اين در صورتى است كه قطع بعد از حيرولت اسفل كرا بشود. وقتى كه كر توجه كرديد اون اسفل كر شد و اون وقت قطع كردند اون وقت در اين صورت اون اسفل پاك است. به مجرد اتصال يا به مجرد امتزاج فى الجمله پاك شد بعد از اين كه اتصال قطع شد اون اسفل آب طاهرى است و لم يلاقى و لا نجسا در طهارتش باقى مى‏ماند. منتهى اگر به حد كر شد معتصم مى‏شود نجسى كه اصابت كرد نجسش نمى‏كند، كر نشد قليل شد مادامى كه ملاقات با نجس نكرده طاهر و مطهر است. مثل ساير مياح قليله. پس على هذا الاساس اون اسفل بواسطه عالى پاك مى‏شود. ولكن در عروه دارد كه اگر مطلب عكس شد. اون ماء متنجس عالى شد و اونى كه معتصم است او سافل شد و اتصال پيدا كرد عالى به اسفل به جريان العالى على الاسفل. ماء متنجسى كه اون بالا بود متنجس بود او را متصل كردند مقدارى از او نازل شد فرض بفرماييد به اين اسفلى كه اسفل معتصم است. كر است، در اين صورت مى‏فرمايد اون عالى پاك‏
نمى‏شود. اون مقدار از آب كه به اسفل رسيده اون مقدارى كه با اسفل متحد شده اون پاك است و اما اون آب بقيه در نجاستش باقى است. اين فرمايش را كه مى‏فرمايد حرف درستى هست، صحيحى است. چرا؟ چون كه اونى كه دليل بر اين بود كه ماء متنجس پاك مى‏شود به اتصال به معتصم عرض كرديم يكى همان روايت صحيحه اسماعيل ابن محمد ابن وضيع بود ديگر همان صحيحه على بن مهزيار كه وارد در ماء المطر بود ديگرى هم كه دليل نبود ولكن مؤيد گرفتيم. روايت بكر ابن حبيب را.
ام المطر كه در ما نحن فيه محل كلام نيست صحيحه على ابن جعفر چون كه در ما نحن فيه اين است كه معتصم غير المطر است كه متصل شده است. مى‏ماند صحيحه محمد ابن اسماعيل و هكذا روايات حمام. اين‏ها كه مى‏گويند ماء متنجس به اتصال به ماده پاك مى‏شود. ماده طورى است كه اگر ماء متنجس كه متصل به ماده است، بردارند جاش از ماده آب مى‏آيد. اين اتصال را مى‏گويند. صحيحه محمد ابن وضيع كه داشت فينذه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم لان له ماده، ماده‏اى كه اونجا معتصم فرض شده بود معتصمى بود كه اگر آب متنجس را بردارند آب را از چاه بردارند جاش از ماده آب مى‏آيد دير يا زود. و به اون مقدار يا كمتر از اون مقدار منتهى... اين موادها مختلف است. اونجاهاست كه اون اتصال نهرى متنجس را پاك مى‏كند. و در ما نحن فيه عكس اوست. اگر مائين متنجس كه در بالاست چيزى برداريم چيزى جاش نمى‏آيد بلكه مفروض اين است كه متصل به اسفل است مى‏رود اسفل. بدان جهت اين را صحيحه محمد ابن وضيع را نمى‏گيرد و هكذا روايت بكر ابن حبيب هم همين جور است. كه فرمود ماء حياض صغار لا بعث اذا كان له ماده كه ماده بشود. عرض كرديم سطح ماء خزانه كه خزانه اكرار را دارد، عالى مى‏شود از حياض الصغار به نحوى كه اون چوب يا چيزى كه بواسطه او منفذ را سد كرده‏اند منفذ را باز كنند از منفذ آب مى‏آيد به حوض صغير. كه متنجس است و بواسطه اتصال پاك مى‏شود اون هم ما نحن فيه را نمى‏گيرد.
ما، اين عالى پاك بشود بواسطه سافل كه يعنى عالى تقوى به سافل داشته باشد رفعا يعنى در رفع تنجس عالى تنجسش برداشته بشود و اسفل به اتصال اسفلى كه اتصالش به اين است كه عالى جارى بر سافل است. اين تقوى رفعى را ما قبول نداريم. اين تقوى رفعى خلاف روايات است. اونى كه ما سابقا مى‏گفتيم الان هم توجه كرديد اشاره مى‏كنيم اين تقوى در قطع است نه در رفع. ميگفتيم اگر يك ظرفى بوده باشد به مقدار كر بوده باشد او را برگردانيم. ته اون ظرف را ببريم بالا كه آب بريزد لب اون ظرف در زمين است آب مى‏آيد به زمين. مى‏گفتيم اين آبى كه عرفا توى اين بشكه است توى اين ظرف است، به نحوى كه آبش مى‏آيد پايين نازل مى‏شود، اين ماء صدق مى‏كند به مقدار كر است، ماء واحد است در جايى كه وحدت محفوظ است. بدان جهت گفتيم اگر بشكه كه تهش بالا گرفته‏اند توش هنوز آب است هنوز خارج نشده‏اند. به اون تهش با اون مقدارى كه در زمين است هنوز خيلى فاصله نشده است ماء واحد صدق مى‏كند. دست نجس به ته اون آب خورد كه سطح عالى دارد مى‏گفتيم اذا بلغ قدر كر لا ينجسه شى‏ء اين را مى‏گيرد. كما اين كه اگر كسى اون دستش را فرض كنيد به اون طرف سافل بگيرد، سافل بزند دستش متنجس بود نجس نمى‏شود. چون كه مجموع الماء به قدر الكر است لا ينفعل. بدان جهت مى‏گفتيم فرق نمى‏كند سطوح متساوى بشوند يا يكى عالى بشود ديگرى سافل بشود. اگر ماء، ماد واحد بشود و عرفا صدق ميكند كه اين دو تا يك آب است. اين سافلش به عالى، خاليش به سافل با اون مساوى تقوم دارد. تقوم در دفع كه نجس نمى‏شود.
آن وقت اين را گفتيم كه اگر فاصله خيلى شد به نحوى كه عرفا يك ماء صدق نمى‏كند. يك آب اين ور هست يك آب هم اون ور است. اين دو تا را با يك لوله‏اى را به همديگر متصل كرده‏اند كه يكى عالى است جارى به ديگرى مى‏شود يا هر دو هم سطح هستند، واحد هستند. مى‏گفتيم اين هم با اونى كه سابقا مى‏گفتيم يك ماء حساب مى‏شود در ارتكاض... در دفع،ها! در تقوم در دفع. اگر كسى اين را قبول كرد كه اين حرف ما را كه ارتكاض عرفى همين جور است. خوب قبول مى‏كند ديگر فرق ما بين عالى و سافل و مساوى ندارد. اگر كسى گفت نه من اين را قبول ندارم، اين ديگر بايد فرقى نگذارد ما بين عالى و سافل. چه‏
جور عالى به سافل تقوى نمى‏كند سافل هم نبايد به عالى تقوى كند. كه هر دو به مقدار كر است. دو تا آب حساب مى‏شود هر دو به مقدار كر است. در مساوى هم نبايد فرق بگذارد. بگويد اگر هم كف هم بوده باشند يكى اگر نجس مى‏شود ديگرى هم نجس مى‏شود. بابا متصل به ديگرى است مجموع كر است. نه چون كه يك ماء صدق نمى‏كند اينجا تحت اخبار وارد نيست صدق مى‏كند كه الماء اذا لم يبل كر. اين يكى لم يبل كر اون يكى لم يبل كرا. ولو هم كف هستند و اتصال ماء دارند چون كه عرفا يك ماء صدق مى‏كند. يا يكى عالى است يكى سافل است. غرض اين است كه اگر اين ارتكاض عرفى تمام شد تمام صور چه عالى و چه صافل بشوند متساوى به مثل الساوى تقوى پيدا مى‏كنند. سافل به عالى، عالى هم به سافل.
و اگر كسى گفت نه اين ارتكاض درست نيست ديگر بايد بگويد هيچ كدامش تقوى پيدا نمى‏كند. بگويد هم كف تقوى پيدا مى‏كند، سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند. دست نجس به سافل خورد چون كه عالى به حد كر است نجس نمى‏شود. اما اگر به عالى دست خورد ولى عالى با سافل كر است ولكن عالى نجس مى‏شود. اگر كسى بخواهد اين تفسير را بگويد اين بلا دليل مى‏شود. چرا؟ چون كه دليل ما الماء اذا بلغ قدر كر بود كه اين صورت را نمى‏گيرد. چون كه عرفا دو تا ماء حساب مى‏شود. يكى هم روايات باب حمام بود در روايات باب حمام گفتيم هميشه مخزن اكرار است. نه اين جور است كه عالى با سافل مجموعش به مقدار كر است. اين خارج از مدلول اخبار است. اين ما حرفى، عرضى كه با حضرات داريم، ظاهر كلمات حضرات ولكن ما در عروه پيدا نكرديم درست استنادش را به صاحب العروه بدهيم. تا اينجا پيدا نكرديم. بعدش هم مى‏رسيم انشاء الله كه مى‏گويند سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند. مساوى با مساوى تقوى پيدا مى‏كنند. يعنى اگر دو تا آبى باشد يكى در يمين يكى در شمال مسافت هم خيلى است اينها اتصال ضعيف پيدا كردند اگر هم كف باشند با هم تقوى پيدا مى‏كنند. اگر يكى سافل باشد يكى عالى. سافل به اون عالى تقوى پيدا مى‏كند. يعنى سافل اگر دست نجس خورد، نجس نمى‏شود. چون كه با عالى به مقدار كر است.
ما مى‏گوييم بعله عالى اينجا نجس نمى‏شود، نه به جهت اين است كه به مقدار كر است. اگر گفتيم تقوى در اون عالى درست نيست. عالى اگر تقوى به سافل ندارد، سافل هم به عالى تقوى ندارد. وقتى كه به سافل دست خورد بايد اون سافل نجس بشود اما عالى نجس نمى‏شود. معناى تقوى سافل اين است كه عالى، سافل هم نجس نمى‏شود. چرا؟ چون كه با عالى به حد كر است. مى‏گوييم اگر شما گفتيد سافل نجس نمى‏شود چون كه با عالى به حد كر است بايد به عالى هم ملتزم بشويد كه عالى هم نجس نمى‏شود چون كه با سافل به حد كر است. اين تنقيض نمى‏شود. ما بين اينها تفسيل نمى‏شود داد. اين حضراتى كه ظاهر كلماتشون تفسيل است كه سافل به عالى تقوى پيدا مى‏كند در دفع ولكن عالى به سافل در دفع تقوى پيدا نمى‏كند اون وجه اين را درست نفهميديم كه چه باشد. بعله گذشتيم. بعد صاحب العروه مسئله ديگرى را بيان مى‏كند.
مسئله‏اى ديگر اين است كه خيل محل ابتلائى هم هست. ظرفى پر از آب است مثلا مثل كوزه‏اى، شربه‏اى، پر از آب نجس است. كوزه را پر از آب كرده بودند خنك بشود بخورند دست، بچه فرض كنيد دستش نجس بود، بولى بود زد توى اون. فرض كنيد داخل كوزه به آب. آب شد آب متنجس. ايشان مى‏فرمايد اين انائى كه مطروس به ماء متنجس است وقتى كه اين را تو حوض برديد به مجرد اين كه آب حوض متصل به اين شد يك آن كه آب حوض نرد توش مى‏خوان بخورن او را. به مجرد اين كه آب حوض متصل شد در اون آن كشيديد بيرون آبش هم پاك مى‏شود خود كوزه هم پاك مى‏شود. اما آبش پاك مى‏شود پر واضح است چون كه اون آنى كه با آب حوض هم سطح شد كوزه را برديد توش، آب حوض به او رسيد اتصام با معتصم پيدا كرد پاك مى‏شود. گفتيم ديگر لان له ماده مى‏شود. و اما اينكه درآورديد باز كوزه نجس نيست و آب را نجس نمى‏كند، كوزه هم پاك شده. سرش عبارت از اين است كه كوزه شسته شده است، غسل اگر يادتون بوده باشد، مثل اينكه در آن موثقه اصلى بود كه خيلى توضيح داديم، غسل دو جور است، درست توجه بفرمائيد، يك غسل حدوثى است، يك غسل بقائى است. در باب وضوء و در باب غسل ما ملتزم هستيم كه ظاهر ادله‏اى كه امر كرده است فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق، ظاهر امر
بغسل، غسل حدوثى است. يعنى شارع احداث غسل را مى‏خواهد. احداث غسلى را كه غسل نبود، بود ميشود، اين معناى حدوث است. غسلى كه نبود، بود ميشود، اون غسل حدوثى است. او وضوست، غسل وصل به اون غسل، وضوست. غسل اليدين به آن غسل، وضوست. به قصد وضو بايد بوده باشد. در غسل جنابت هم همينجور است. غسل الراس و الرغبه، غسل حدوثى بايد بشود.
بدان جهت گفتيم كه در باب وضو انسان آن وقتى مى‏تواند اعضايش را وضوى ارتماسى بگيرد كه موقعى كه اين صورت را به آب ببرد، موقعى كه صورت به آب اصابت مى‏كند بايد قصد وضو داشته باشد. تا غسل غسل حدوثى بشود. چونكه اگر صورتش را توى حوض ببرد، موقع درآوردن بخواهد نيت وضو بكند، آن غسل غسل بقائى است. صورت قبل از اين شسته شده است. آن وقتى كه در مى‏آورد از حوض، غسل تمام ميشود. تا مادامى كه در نياورده، غسل غسل بقائى است. بدان جهت اگر بخواهد موقع درآوردن از آب قصد وضو بكند، آنوقت وضويش باطل است. در غسل جنابت هم همينجور است. بدان جهت است كه مى‏گوئيم آنوقتى هم كه مى‏خواهد موقع فرو بردن قصد وضو بكند صورت را مى‏تواند به ارتماس ببرد به آب و قصد وضو بكند. دست راستش را هم مى‏تواند كه بايد يك جورى ببرد كه الاعلى فالاعلى آب برسد به او، كه اينجور مى‏برد توى آب. ميگيم دست چپ همه‏اش را نمى‏تواند ارتماس كند. چرا؟ چونكه قصد وضو بايد موقع بردن توى آب بشود. اگر همه دستش را ببرد توى آب، آنوقتى كه تمامى آب دستش توى آب شد كه در مى‏آورد، اين آبى كه در دستش است آب وضو نيست، آب حوض است، ماء جديد است. بدان جهت با اين نمى‏تواند مسح بكند. بايد يك مقدار از دست، ولو يك مقدارش را، يك مقدار از دست چپ را خشك نگهدارد و بقصد وضو، بعد در خارج اين مقدار را بشورد با آب كه هر دو دستش نداوه وضو داشته باشد به شستن اين. بعد مى‏تواند مسح كند. مسح الراس و الرجلين، ادامه وضو ميشود. و اما اگر بخواهد تمام دست چپ را ارتماسى وضو كند اين نمى‏شود.
در غسل جنابت هم همينجور است. در غسل جنابت كه فرموده است غسل الجنابت غسل الراس و الرقبه ثم غسل المنكرين است، يا اينكه اذ ارتمست فى الماء... الله كه دو جور است ديگر غسل جنابت. گفته‏ايم در جائى كه غسل ترتيبى مى‏كند و لكن به نحو ارتماس الاعضاء. هر عضوى را كه توى آب مى‏برد غسل مى‏كند آن طرفش را غسل آن طرف را اتيان مى‏كند، او بايد در خارج آب باشد. مثلا وقتى كه رفته توى حوض، سر و گردنش بيرون است. سر و گردن را مى‏برد، موقعى كه فرو مى‏برد بايد بقصد غسل جنابت بكند. يا غير غسل جنابت، فرقى نمى‏كند، تا غسل غسل حدوثى بشود. بعد از اينكه برد توى آب، بعد از اينكه توى آب برد، سر و صورتش را يك خورده زير آب مالش داد، زير آب قصد غسل بكند، باطل است. اين ما جزما و ما اشكال دارد. چرا؟ چونكه اين غسل غسل بقائى است. ظاهر ادله اين است كه بايد غسل غسل حدوثى باشد. بدان جهت بعد طرف راست را كه مى‏خواهد بشورد به نحو الارتماس، بايد تمام طرف دست راست بيرون بشود، از آن حوض بيايد بيرون، حتى پاى راستش را هم بيرون بكشد از حوض ثم برود. كه موقع رفتن قصد غسل بكند، بنحوى كه غسل غسل حدوثى بوده باشد. ثم در راست هم همينجور.
ظاهر ادله‏اى كه غسل الوجه و اليدين، غسل الراس و الرقبه، در غسل ارتماسى اينجور نيست كه تمام بدن بيرون باشدها، چونكه غسل ارتماسى حدوثيش اين است كه آب احاطه به جميع بدن بكند. انسان توى حوض بوده باشد و لكن سرش بيرون از آب بوده باشد، حدوث ارتماس اين است كه سرش را توى آب ببرد. آنوقت ميشود كه غلب الماء استولى الماء على جميع البدنه، در آن آن استلاء بايد قصد بكند، غسل حدوثى ميشود. تمام بدن بيرون باشد معتبر نيست در غسل ارتماسى كه يك دفعه تمام بدن را غسلش را اتيان مى‏كند.
ظاهر ادله اين است. بدان جهت هم گفتيم اگر كسى آيه سجده‏اى را بخواهد، خوب ما سجده كرديم، توجه كرديد، سجده را تمام كرديم، مى‏خواهيم خواستيم سرمون را برداريم، يك دفعه ديگر خواند، يا يك كس ديگر خواند، گفتيم كسى، خوب‏
كسى سجده كرده است، ذكرش را هم طول ميدهد يكدفعه مى‏گويد. مى‏گوئيم كافيست. چرا؟ ميگيم كه بايد سرش را بردارد دوباره سجده كند. چرا؟ چونكه ظاهر دليلى كه مى‏گويد اذا سمعت آن آيات را، او قرات فاسجد، معنايش سجده حدوثى است، ظهورش سجده حدوثى است. بايد سر را بلند بكند تا سجده‏اى كه برود، سجده حدوثى باشد. اين حرف را كه ما گفتيم عرض كرديم اين در قصد متنجسات اينجور نيست كه قصد حدوثى لازم نيست در قصد متنجسات. بدان جهت فرض بفرمائيد دستمالى را كه متنجس بود آب انداخته است تو حوض. يك شبانه روز هم مانده توى حوض. من آن دستمال را در مى‏آورم فشار مى‏دهم مى‏اندازم بيرون. قصد محقق ميشود، لازم نيست قصد قصد حدوثى باشد. چرا؟ چونكه مناسبت حكم موضوع، چونكه در آن متنجسات، در عرف هم نظايرش هست، در عرف هم اشياء را مى‏شويند از متقذرات عرفيه، نظرشون اين است كه آب برسد به اين، به قصد حدوثى برسد. تا قصد بقائه، اين در تنظيف شى‏ء و نظيف كردن شى‏ء از كثافات، مدخليتى ندارد. اين مثل عبادات نيست كه ما وجهش را نمى‏دانيم. ميگيم ظاهر دليل قصد حدوثى است. ظاهر قصد امر جنابت قصد حدوثى است. آنجا قصد بقائا كافى ميشود. خوب.
آنوقت اين اشكال حل ميشدها، نمى‏دانم ملتفت شديد از اين مقدمه. اشكالى بود اين كوزه‏اى كه پر از آب نجس بود، اين را وقتى كه ما برديم توى حوض، پر از آب بود، اگر خالى بكنيم آب نجسش را توى حوض ببريم، اين قصدش قصد حدوثى ميشود ديگر. اينها را هم كه بايد سه دفعه شست، در آب قليل است. در آب كر و جارى يك دفعه شستن كافيست. اگر خالى بكنيم بعد ببريم، قصد حدوثى محقق ميشود. ايشان گفت نمى‏خواهد. با آب متنجس اگر توى حوض ببريم، به مجرد وصول آن آب حوض به آن آب متنجس، پاك ميشود. خود كوزه هم غسل ميشود به ماء طاهر به قصد بقائى، قصد بقائى، قصد به مائش بقائى است. تويش آب بود ديگر، غسل اين است كه آب برسد به چيزى كه هست به شى‏ء، كه هنوز كوزه هم به جوفش سرايت نكرده بود، تازه نجس شده بود. يا ظرف، ظرف ديگرى بود اصلا نفوذ به جوف نمى‏كند، به مجرد اينكه اينها را توى آب بردند، آب متنجس، هم ظرفش شسته ميشود ولو بغسل بقائى، چونكه اين تطهير از خبث است، غسل بقائى عيبى ندارد. و هم آبش پاك ميشود، بواسطه اين است كه متصل به معتصم شد.
آخرين مسئله‏اى كه مختصر و مفيد است، اين را بگويم اين بحث مياه تمام بشود، آخرين مسئله
توجه: طرف ب نوار نامفهوم است. تايپ نشد.