جلسه 78
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 78 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در عروه مىفرمايد احراز مىشود نجاست الماء و غير الماء بالبينه. مراد از بينه شهادت العدلين است. مشهور ما بين الاصحاب قديما و حديثا على ما ذكروا، اعتبار بينه است بر اثبات نجاست در ماء و غير الماء. و ساير الموضوعات و نسبت داده شده است به شيخ قدس الله نفسه الشريف و هكذا به حلبى كه اين آب اعتبار بينه را در نجاست اعتبارش را موجب شده است. كانّ بينه بماهى بينة اعتبارى ندارد در اثبات نجاست. كلام واقع مىشود كه آيا نجاست شىء، ماء و غير الماء به بينه ثابت مىشود يا نه؟ استدلال كردهاند بر اعتبار البينه اين كه بينه معتبر است در اعتبار موضوعات. و منها نجاست، نجاست الاشياء به شبهه خارجيه. استدلال كردهاند به روايتى كه معروف است به روايت... كان از اون روايت استفاده مىشود اين بينه اعتبار دارد براى اثبات نجاست.
اين روايت در وسايل در جلد 12، باب چهارم از ابواب ما يكتسب به اونجا روايت چهارم است كه كلينى قدس الله اين روايت را نقل كرده است عن على ابن ابراهيم عن هارون ابن مسلم عن مسعدت ابن صدقه عن ابى عبد الله عليه السلام. على ابن ابراهيم كه جلالتش واقع است. هارون مسلم هم ثقه است مسعدت ابن صدقه كلام در اين است كه توثيقش ثابت نشده است. كه از امام صادق سلام الله عليه نقل روايت را مىكند. توثيق ثابت نشده است. بعله اگر فرض بفرماييد كسى توثيق عام را تمام بداند كه عرض كرديم تمام نيست اين مسعدت ابن صدقه در اسناد كامل زيارات هست و در اسناد تفسير على ابن ابراهيم هم هست. اون كسى كه توثيق عام را معتبر مىداند، يعنى توثيق عام اين دو تا كتاب را معتبر مىداند كه ما معتبر نمىدانيم اون روايت در صدد گفته اونها اين روايت، روايت معتبر مىشود. سند خالى از اشكال مىشود
اونجا دارد كه قال سمعته يقول، شنيدم امام صادق سلام الله عليه را كه مىفرمود كل شىء هو لك حلال، هر شيى، اون شىء براى تو حلال است. بعله، براى تو حلال است لابد بر ديگران هم حلال است ديگر اون شىء. منتهى اين لك را كه فرموده است به اعتبار خصوصيات مورد است. كه در خصوصيات مورد اين شىء بر ديگران حلال نمىشود. فقط به اون كسى كه خطاب به اوست بر او حلال مىشود. مثال، يك خصوصياتى دارد، درست توجه بفرماييد، كل شىء هو لك على حتى تعلم انه حرام بعينه، حتى اين كه بدانى اون شىء خودش حرام است. اون وقت ول بكنى. من قبل نفسك، يعنى خودت ول بكنى بدانى، خودت رفعيت از اون شىء بكنى و ذالك مثل ثوب مثل لباسى، پارچهاى كه يكون عليك ثوب را تو از بازار خريدى، از كسى خريدى پوشيدهاى. قد شريته او را تو خريدى و هو سرقه در واقع ممكن است دزدى بوده باشد اين ثوب را كه به تو فروختهاند مال دزدى بود. و المملوك... عبدى خريدى آوردى، مملكوك توست ديگر، تصرف، آثار ملكيت به او بار مىكنى. شايد اين در واقع حر بوده است. خودش فرض بفرماييد آمده به اسم عبد خودش را فروخته به يك كسى اون كس هم فرض بفرماييد به تو فروخته، به يك واسطه يا با بعد از اين كه به همديگر منتقل شده است و در آخر به تو رسيده است... يا حر بوده زورى گرفتهاند آوردهاند به اسم برده فروختهاند تا به دست تو رسيده است... يا زنى را تزويج بكنى... ممكن است او اخت بوده باشد. اخت رضايى بوده باشد. يا اين كه رضايى بوده باشد براى تو اين محتمل هست. خصوصا اونهايى كه زنهاى متعددى تزويج مىكنند. خوب متفرق مىشوند. بعد طهارت بر اين كه و الاشياء كل هذا. اين فقط مال ثوب و نمىدانم
مملكوك و زوجه نيست. اين كه معلوم شد كه خصوصياتش كه زوجه براى اون زوج حلال است ديگر.
در اين صورت، و الاشياء كلها على هذا. اشياء همهاش اين جور است. يعنى اون اشيائى كه احتمالش اونها در واقع حرام بوده باشند اونها براى تو حلال هستند حتى يستقينك غير ذالك. حتى اين كه اون حرمت واقعى اونها بر تو معلوم بشود. كه همان علم است. او تقوم به البينه. يا اين كه به غير ذالك بينه قائم بشود. بينه يعنى شهادت العدلين. گفته شده است در اين كه اين روايت بعد از اين كه سندش تمام شد چه جور مىشود امر سند تمام بشود؟ خوب توثيق عام را كسى معتبر بداند، تمام بداند. روايت فى نفسه معتبر است. و اگر توثيق عام را معتبر نداند گفتهاند بر اين كه اعتبار بينه در موضوعات در شبهات موضوعيت يا بينه كه قائم شد موضوع وافى احراز مىشود اعتبار دارد بينه اين مشهور است ما بين الاصحاب قديما و حديثا. چون كه مشهور است اگر اين توصيف هم نداشته باشد و ثابت نشود و توثيق عام را ملتزم نشويم اين ضعف السند به عمل مشهور جبران مىشود. كانّ نفرماييد كه ما از كجا مىفهميم كه مشهور مستندشون اين روايت بوده است و به اين روايت اعتماد كردهاند و گفتهاند بينه حجت است شايد وجوه ديگرى در بين بوده باشد كه اون وجوه را اشاره خواهيم كرد. روى اون وجوه گفتهاند كه بينه اعتبار دارد. ممكن است كسى هم از اين جواب بگويد بر اين كه معروف از السنه اين است كه دليل اعتبار بينه مطلقا در موضوعات، بينه مواردى دارد كه منسوخ است اعتبارش. در اونها جاى كلام نيست. مثلا بينه در اثبات چيزى كه از واقع در مقام مخاسمات و رفع المنازاعات حجت است و اثبات مىكند اون حق واقعى و موضوع واقعى را. و بدان جهت قاضى بر ثقه حكم مىكند. و هكذا در روايت مثل هلال، بينه اعتبار دارد هيچ شبههاى بر اين نيست كه بينه اعتبار دارد. منتهى حكم حاكم هم مىخواهد يا نمىخواهد او محل كلام است والاّ بينه براى خود قاضى معتبر است. اون بلا شبهة. و مشهور هم اين است كه بر همه معتبر است. به غير از صحيح كه انشاء الله يك وقتى بحث خواهيم كرد. و هكذا در بعضى موارد ديگر بينه منصوص است اعتبارش در اونها، در اثبات فرض بكنيد حدود، آب بالحدود به بينه اثبات مىشود.
پس على هذا الاساس اين موارد منصوص هستند و در اينها بينه اعتبار دارد. كلام در اين است كه ما بخواهيم بگوييم كه اين موارد و غير اين موارد كليه موضوعات بينه بر او اعتبار دارد اون كه معروف در السنه است دليلش اين روايت است. اين معروفيت روايت مسعدت ابن صدقه كه اين مسند اعتبار بينه است على الاطلاق اين معروفيت كه تازه پيدا نشده است. خوب اين از سابق بود همين جور. اگر كسى اين حرف را ادعا كند كه اين روايت معروفيت دارد كه مستند البينه است، به اين معروفيت هم متأخرا حادث شده باشد بعيد است پس معلوم مىشود از اول مستند اين بوده است و اين روايت را كلينى نقل كرده است، شيخ هم نقل كرده است همين روايت را. منتهى ايشان هم از مسعدت ابن صدقه نقل كرده است. مثل اين در من لا يحزر الفقيه هم صدوق نقل كرده است. اين روايتى بود، مشهور بود، كه همه اينها نقل كردهاند مشايخ. در السنه هم كه مستند اعتبار بينه در اطلاق است اين كه مستندشون اين روايت بوده است. اين را اگر كسى ادعا بكند اثباتش مشكل است. چرا؟ چون كه اين معروفيت بعله فعلا در اصول متأخره معروف است كه اين مستند اعتبار بينه است در اعتبارات. ولكن مع ذالك پيش قدمايى كه اونها ملتزم شدهاند به اعتبار بينه در اطلاق، دليلش اين بود نه ما اين را نمىدانيم. شايد دليلشون همين بود كه الان اشاره كردهاند اونهايى كه اهل اشاره هستند بايد بفهمند كه در مواردى بينه منصوص است اعتبارش و هيچ شبههاى هم نيست كه بينه در اونها معتبر است. گفتهاند فرقى در اين موارد و ساير موارد نيست. بلكه اين موارد با وجود اين كه اهم هستند كه انسان بايد در اين موارد يك خرده، رعايت احتياط بكند كه اين خصوصيتى كه در اين موارد هستند بعد عرض خواهم كرد اونجاها شارع بينه را معتبر دانست پس در ساير مواردى كه هست آن خصوصيت را هم ندارد آن خصوصيت ديگر در موارد اعتبار است به طريق اولى در ساير موارد معتبر مىشود. كما اين كه خواهيم گفت.
خوب اين روايت مسعده را هم كه اين قدما هم مؤيد شمردهاند. اعتماد به اين داشتهاند به حيث اين كه اگر اونها نبود اون وجه وجوه ديگر نبود به اين روايت فتوا مىدادند و فتوا دادهاند قطع نظر از اون ساير امور ما اين را نمىدانيم كه بگوييم اينها كشف
بكند كه مضمون اين روايت، يا خود اين روايت يك قرينهاى داشت كه اون قرينه موجب مىشد كه ما اطمينان پيدا كنيم كه قطعا امام عليه السلام اين را فرموده است و شبههاى ندارد اينجور ما... را نتوانستيم احراز بكنيم.بدان جهت اين روايت دعواى اين... لو كان بعمل المشهور اين دعوا را نمىشود اثبات كرد، بعله محتمل است مستند مجهول هم همين روايت باشد كه اين اعتماد كرده باشند. اما احراز اين معنا كه مستندشون اين روايت بوده است. يعنى قدما ما اين را نمىدانيم.
خوب نظر از سند، خوب سند را فرض كنيد كنار گذاشتهايم گفتيم مسئله تمام است. توثيق عام تمام است. يا اين كه فرض بفرماييد انزوال دارد ضعف سند به عمل مشهور. گفتهاند كه از اين روايت، دلالتى ندارد. گفتهاند بر اين كه اين روايت دلالتى ندارد كه بينه در اثبات نجاست و در احراز نجاست الماء و غير الماء معتبر است به اين معنا دلالتى ندارد. غايت ماء فى البعد اين است كه اين روايت دلالت دارد هر جا كه شك بر حرمت و حليت شيى شد، كه شيى واقعا حلال است يا واقعا حرام است. به شبهه موضوعيه،ها! اين كه هى تكرار مىكنم به شبهه موضوعيه سرّش را خواهيم گفت. چون در احكام بينه اعتبارى ندارد. خبر عدل كافى است. در احكام، به خبر عدل ثابت مىشود. شبهه، شبهه موضوعى است. كه اين ثوب سرقت است يا نيست؟ حكم معلوم است كه ماء سرقت باشد غصب است و شرائش جايز نيست، سرقت نباشد جايز است. حكم معلوم است. شبهه، شهه خارجى است كه اين ثوب سرقت هست يا نيست؟ معلوم است كه شخص حر را نمىشود مالك شد. حر را مالك نمىشود. يعنى شخص حر لا يملك. توجه كرديد، مگر اين كه كافر بوده باشد و استيلاء به او بشود در حرب و امثال ذالك تا... شود والاّ اون شخص حر ملك نمىشود. اناس كلهم... است كه در روايات هم دارد. هر انسانى محكوم به حريت است. اصل در انسان حريت است. بايد عبديتش احراز بشود. يكى از چيزهايى كه عبديت به او احراز مىشود يكى اقرار خود شخص است كه بگويد من عبد هستم كه روايت هم دارد كه اقرار العقلا... ولو مقتضاش هم اين است. منصوص هم هست مسئله كه اقرار خود شخص بر اين كه انا عبد الفلانى هستم. عبد هستم و ملك فلانى هستم و عبد فلانى هستم مسبوق مىشود. بعد ديگرى هم به قائده يد است. كه هر شخصى در يد شخصى بوده باشد. ادعا بكند بر اين كه اين عبد من است و يد داشته باشد او به قائده يد گفته مىشود كه ملكش است.
در اين صورتى كه هست، فرض بفرماييد شبهه، شبهه موضوعى است. اين كه مىدانيم حر را نمىشود خريد و فروش كرد. عبد را خريد و فروشش جايز است. شك در اين خارج است كه در اين كه خريده حر بوده يا عبد بوده. شبهه، شبهه موضوعى است. گفتهاند بر اين كه در شبهات موضوعيه همين كه شك در حرمت و حليت بشود در مورد احتمال حرمت واقعى و... واقعى اون محكوم به حليت است مادامى كه بينه بر حرمت قائم نشود. والاّ اگر بينه بر حرمت قائم شد اون بينه معتبر است به حكم اين روايت. حرمت را انشاء الله عرض خواهيم كرد. فرق ندارد كه حرمت، حرمت تكليفى بوده باشد كه بينه قائم بشود كه اين مايه خمر است يعنى نمىشود او را بخورى شربش حرام است. يا حرمت، حرمت وضعى بوده باشد. مثل اين كه بينه قائم بوده باشد بر اين كه اين حر است عبد نيست و معامله محكوم به بطلان است كه حكم وضعى است. در ما نحن فيه فرقى نمىكند تا مادامى كه شيى توجه كرديد، معلوم نيست حلال است واقعا يا حرام است؟! او محكوم به حليت است. حتى اين كه يواش مىگويم تا ذهن شما برود بر اين كه پشت سر اين مطلب اشاره به اين كبرى مىشود اخذ كرد حتى در اون محرمات و محللات مشكوكه است. به اين كبرى مىشود اخذ كرد يا نه؟ هر شيى كه محتمل است در واقع حرام بوده باشد يا در واقع حلال بوده باشد او محكوم به حليت است در موارد حليت حرمت وضعيه، حرمت حليت وضعيه كه اصالت مىشود. يا اين كه محكوم به حليت تكليفيه است حتى اين كه بينه به او قائم بشود.
خوب لافروض اگر مضمون اين روايت اين عام شد. كبراى كلى را اثبات كرد. اين به نجاست چه مربوط است؟ ما در مواردى كه اين ماء پاك است يا نجس، شكى در نجاست و طهارت داريم. بينهاى كه قائم شده است قائم بر نجاست شده است. و اين بينه نجاست را اثبات نمىكند. نفرماييد بر اين كه تو ذهنتون بياد خوب بينهاى كه شهادت مىدهد در نجاست اين در حرمتش
هم بينه است. چون كه نجس را كه نمىشود، خورد ماء نجس را. در حرمت هم اين حرمت تكليفيه نمىشود اين را استعمال كرد در اكل و شرب. و نمىشود اين را استعمال كرد در وضو و غسل و تطهير ثياب. حرمت، حرمت وضعيه است. پس اگر بنا بوده باشد كبراى اين روايت تمام بشود كه هر شيى كه شك است در حليت و حرمت او وضعا و تكليفا او محكوم به حليت است. مگر اين كه در اونجا بينه قائم بشود او... خوب اين در موارد بينه نجاست هم مطلب تمام مىشود. اين حرف را نفرماييد. و نخواهيد فرمود بعدهم. چرا؟ چون كه خواهيم گفت بينه در احكام اعتبارى ندارد. بينه حتى در شبهات موضوعيه. بينه اگر به حكم شهادت بدهد فايدهاى ندارد. اگر يك جايى مسامحتا اگر دو تا عادل گفت بر اين كه اين شىء نجس است يا اين شىء حلال است خوردن اين حلال است، شهادت به حليت يا شهادت دادن به حرمت اين بايد شهادت به موضوع حرمت بشود. بايد به موضوع حرمت شهادت بشود تا اعتبار داشته باشد. بايد به موضوع فرض كنيد حليت شهادت بر موضوع بشود تا اعتبارى داشته باشد. والاّ در يك جايى كه اخبار به حكم دادند، منجر و او اخبار به موضوع نبود او اثرى ندارد، او اعتبارى ندارد. فرض بفرماييد دو تا عادل شاهد نه، صد تا عادل شاهد گفتند كه آب قليل نجس است. مثل كارخانه اثرى ندارد اين شهادت به اونها. چرا؟ براى اين كه اين نجاستى كه اونها خبر مىدهند اين اخبار از اون تنجس الماء كه اين شهادت دادهاند كه شرب اين ماء حرام است يا خبر دادهاند كه اين نجس است، نجاست حكم است اين فايدهاى ندارد پى محدث كاشانى. چرا؟ چون كه پيش محدث كاشانى اين اخبار از نجاست يا اخبار از حرمت موضوع را تمام مىكند. ايشان ماء قليل را به ملاقات نجس، نجس نمىداند. مىگويد اين غايت هر كسى كه بينه شهادت مىدهد غايت حرف بينه اين است كه اين آب ملاقات با نجس كرده است. اين است ديگر. اين كه مىگوييم نجس است، يعنى ملاقى با نجس كرده است. شرب اين ماء حرام است يعنى با نجاست ملاقات كرده است. اين موضوع نجاست نيست پيش كاشانى. كاشانى ماء متنجس را كه نجس نمىداند. ملاقات به ماء قليل اين موضوع نيست. مىگويد ده تا شاهد عادل به شما شهادت بدهند كه اين عبا را كه به دوش انداختهاى نماز مىخواهى بخوانى نه اين عبايى كه هست نجس است، با اين نماز نخوان. چرا نجس است؟ براى اين كه عرق جنب از حرام اصابت كرده است هر ده شاهد عادل مىگويند،ها!
فلان كس جنب از حرام شده بود اين عرق، خيس عرق بود با اين عبا خودش را پيچيده بود. اين بينه اعتبارى ندارد. چرا؟ چون كه شما اين عرق جنب از حرام را كه نجس نمىدانيد. شما نجاست عرق از جنب را قائم نيستيد. بدان جهت نسبت به عدم جماء الصلاة... عيبى ندارد. چون كه اين عرق جنب از حرام كه به او شهادت دادهاند موضوع بر ماهيت لصلاة است. با اين نمىشود نماز خواند. اما نجاست اين عبا و تنجس اين عبا كه شهادت دادهاند اين عبا نجس است با اين نمىشود، نجس است نمىشود نماز خواند هم نگفتهاند. گفتهاند اين نجس است. چون كه اصابه عرق الجنب. اين كه گفتهاند نجس است، اين نجاست اثبات نمىشود. چرا؟ چون كه بينه در احكام اعتبارى ندارد. حكم را شخص، حكم كلى را، بايد به اجتهاد خودش يا به تقليد معتبر، به اون اجتهاد يا به تقليد به دست بياورد. به اون اجتهادى كه مبانى دارد، تقليد هم كه مبانى دارد. اين بينه موضوعات را در احراز اون موضوعات اون شارع اعتبار داده است. بدان جهت در ما نحن فيه كه هست اگر در شبهات موضوعيه هم بينه شهادت به حكم بدهد كه اين شهادت به حكم شهادت به موضوع نبوده باشد فايدهاى ندارد. خوب على هذا الاساس در ما نحن فيه اين بينه شهادت دادهاند بر اين كه شرب اين ماء حرام است. چون كه نجس ملاقات كرده است. اين نسبت به اين حرمت بينه شهادت ندارد. بايد موضوعش ثابت بشود. موضوع حرمت چه چيز است؟ موضوع حرمت نجاست است. و موضوع نجاست هم ملاقات اين شىء است با متنجس بينه با اين اعتبارى ندارد. كل شىء حلال... اين كبراى كلى اگر تمام شد و ما هم به او اخذ كرديم معناش اين است كه بينه در مواردى كه اخبار به حليت يا حرمت داد، اخبار يا به حليت داد كه موضوع حليت و حرمتى كه هست، موضوع حليت و حرمت در ما نحن فيه او ثابت مىشود به واسطه بينه. پس على هذا الاساس جواب اين اشكال داده شد.
اشكال اين بود كه بينه در اعتبار اخبار احكام اعتبارى ندارد. بايد بينه اخبار از موضوعات بشود. جواب اين شد كه بايد اخبار از موضوعات بشود. پس در ما نحن فيهى كه هست، در ما نحن فيه كه در اين روايت ذكر شده است كه كل شىء لك حلال... او تقوم بالبينه. تقوم به غير ذالك بينه قائم بشود يعنى به حرمت قائم بشود. گفته شده بود در شهادت بر نجاست هم بينه در حرمت قائم شده. چون كه حرام است شرب اين ماء. حرام است شرب اين ماء و استعمالش در وضو و غسل. جواب از اين حرف داده شد كه بينه در احكام اعتبارى ندارد. در جايى كه بينه خبر مىدهد به حكم، آن حكم بايد اخبار به موضوع بشود. اخبار به موضوع بينه اعتبار دارد. نه اخبار به حكمش. از اين روايت استفاده مىشود، در مواردى كه بينه اخبار از حليت و حرمت داد. يعنى از موضوع اينها خبر داد. موضوعشون تمام مىشود، ثابت مىشود. خوب على هذا بينه وقتى كه اخبار از نجاست مىدهد كه شيى نجس است اخبار از نجاست كه اخبار از حليت و حرمت نيست. موضوع نجاست از او خبر مىدهد. كه يعنى به اين آب نجس واقع شده است و مفروض اين است كه اين روايت اين مورد را نمىگيرد. به روايت جايى است كه بينه اخبار از حليت و حرمت بدهد. يعنى اخبار از حليت و حرمت كه داد اخبار از موضوع اينها اعتبار پيدا مىكند و مفروض اين است در ما نحن فيه بينه اخبار از حليت و حرمت نداده است. بينه از نجاست خبر داده است. و موضوع نجاست هم ملاقات شىء با نجس است و اين اخبار از اين موضوع به بينه ثابت مىشود اين روايت اين را نمىگيرد. نمىدانم توانستهام برسانم مطلب را يا نه؟ خلاصة الكلام اين است، عبارت اخراش اين است، در مواردى كه حكم حليت حرمت بوده باشد در اون موارد اخبار بينه در شبهات موضوعيه اعتبار دارد. چرا اعتبار دارد؟ سرّش اين است كه بينه موضوع حرمت و موضوع حليت را خبر مىدهد به دلالت، ولو به دلالت الزاميه او معتبر است. در جايى كه بينه خبر بدهد از شيى كه موضوع حليت و حرمت است يا از خود حليت و حرمت خبر بدهد كه بالملازمه از موضوعش هم خبر داده در اين موارد بيان حجيت دارد و مفروض ما اين است. در مقام حليت و حرمت و از موضوع حليت و حرمت خبر نداده است. بينه خبر داده است يا از نجاست اين ماء كه نجاست حليت و حرمت نيست. يا خبر داده است از اصابة المنجس هذا الماء. كه موضوع نجاست است.
در ما نحن فيه نسبت به اون نجاست كه حكم است، نسبت به او بينه اعتبار ندارد. چون كه نجاست مثل ساير احكام است. مثل حليت و حرمت است كه بينه به واسطه او حليت پيدا نمىكند. بواسطه اخبار از موضوع حليت و حرمت كه امر خارجى است و غير حكم شرعى است بينه در اثبات اون امر خارجى اعتبار حجيت دارد. وقتى كه بينه مىگويد خوردن حلال است اين معناش اين است كه اين يا نجوشيده، اگر جوشيده باشد هم... رفته. اين موضوعش، اخبار از موضوع اعتبار دارد. بدان جهت اگر اخبار از حكم، به اين اخبار از موضوع نرسد اعتبارى ندارد و در ما نحن فيه بينه كه شهادت مىدهد، ولو شهادت مىدهد كه خوردن اين آب حرام است. ديگر اعتبارى ندارد اين بينه. چرا؟ چون كه اين بينهاى كه هست اين حليت و حرمت موضوعش نجاست است. نجاست خودش حكم است. خودش نجاست حكم شرعى است. موضوع دارد. موضوع از اصابه منجس در ماء است. اصابه منجس به ماء موضوع نجاست است. فاذا تنجس الماء لا... در ماء نجس.
سوال؟ يا الله. روايت مىگويد كه بايد از موضوع حليت و حرمت خبر بدهد. بينه در جايى معتبر است كه از موضوع حليت و حرمت خبر بدهد. در ما نحن فيه بينه از موضوع نجاست خبر مىدهد نه از موضوع حليت و حرمت. اين نكته را مىرسيد يا نمىرسيد؟ كم فرق ما بين اين كه بينه كليتا نسبت به اخبارش از حكم اعتبارى ندارد. حكم تابع اجتهاد خود شخص و تقليد خود شخص است. بينه كه در بعضى موارد تسامحا مىگويد اين آب نجس است يا فرض كنيد اين اسير نبى خوردنش حرام است اين تسامحه در اخبار است. اين اخبار به ما هو اخبار اين حليت و حرمت اعتبارى ندارد. بايد اخبارش به اخبار به موضوع برسد. مىگوييم اين روايت مىگويد هر جايى كه بينه خبر از حليت و حرمت داد كه منجر مىشود بينه اخبار به موضوع حليت... اونجا اعتبار دارد. بنائا على هذا در ما نحن فيه بينه اخبارش منجر به موضوع حرمت و حليت نمىشود. چون كه بينه يا گفته است كه اين آب نجس است، اين مىرسد به اخبار از موضوع نجاست نه از اخبار حليت. يا اگر گفته است در
اين كه اين آب شربش حرام است اينجور گفته، اين مىرسد اخبارش به اخبار از خود نجاست كه موضوع حرمت است و نجاست هم خودش حكم است. اين روايت دلالت مىكند در هر موردى كه بينه اخبار از حليت و حرمت داد كه اون اخبار، اخبار از موضوع حليت و موضوع حرمت شد اخبار از او شد بعله اون بينه اعتبار دارد.
سؤال؟ در روايت گفته است كل شىء حلا، نگفته بود كل شىء طاهر كه. سوال؟ اون موضوعات روايت دارد اون يكى ندارد؟! ما انحصار نگفتيم. مىگوييم مضمون اين روايت بيشتر از اين نيست. ما نمىگوييم مفهوم دارد. خصوصيتش اين است كه شارع مدلول اين روايت اين است در اون مواردى كه شاهد خبر از حليت و حرمت داد، تكليفا و وضعا، اين بينه اعتبار دارد. اين در خارج ملزم بكنيد. نه به جهت اين كه اخبار، حرمت اعتبار دارد. اين حكم است. اين دو جهتى كه اخبار از موضوعش است بينه اخبار از اون موضوع اعتبار دارد. بدان جهت است كه اگر بينه به حكم متعرض نشد از موضوع خبر داد. دستش بولى بود زد توى اين آب. معتبر است. در جايى خبر از حكم داد ولكن اخبار از حكمش به اخبار از موضوع منجر نشد. مثل اين كه گفت، فرض بفرماييد اين عبا نجس است. چون كه عرق جنب اصابت كرده است. يا گفت بر اين كه شرب اين ماء حرام است. چرا؟ چون كه نجس اصابت كرده است. مثل كاشانى هست، منجر به موضوع نمىشود مىگوييد اين بينه اعتبارى ندارد. پس بينه اخبار از حليت و حرمت بايد منجر به موضوع بشود. كلام ما اين است كه در جايى كه بينه موضوع از اخبار مىدهد نه نجاست خودش حليت و حرمت است نه هم موضوع تنجس اخبار حليت و حرمت است. اخبار از نجاست، اخبار از نجاستى كه هست، نجاست نه خودش حليت حرمت است نه هم موضوع اون نجاست موضوع حليت و حرمت هستند.
اون اصابه بول به ماء موضوع تنجس الماء است. تنجس الماء حكم است، موضوعش هم اصابت البول است. و اما حرمت شرب او موضوعش نجاست است كه نجاست خودش هم حكم است. چون كه خودش حكم است به بينه ثابت نمىشود. نكته مطلب اين است كه اصابه بول به ماء اين موضوع حليت و حرمت نيست. والاّ اگر اصابه كرد آب كر بود نجس نشد. خوردنش كه حرام نمىشود. پس اونى كه موضوع حرمت شرب است و حرمت اكل است ماء النجس است كه نجاست الماء است كه او موضوع حرمت و شرب است. پس در ما نحن فيه بينه اگر شهادت بدهد به نجاست اين ماء، شهادت بدهد كه حرام است خوردن اين چون كه نجس است، يا شهادت بدهند كه بچه دستش خورد، هيچ كدام اعتبار ندارد. اما اخبار از نجاست و اعتبار ندارد چون كه اعتبار از حرمت نيست، حليت نيست. و موضوع حليت و حرمت نيست. اخبار از اين كه دست بچه خورده به اين آب اين اعتبار ندارد. چون كه اخبار از موضوع حليت نيست. موضوع اخبار از موضوع نجاست است. و اما اين كه اين را نمىشود خورد حرام است خوردن، اين اعتبار ندارد. چون كه خوردن اين اخبار از موضوع نيست. موضوع حليت و حرمت يعنى اخبار از نجاست است، اخبار از تنجس است و اون موضوع حكم است. خود نجاست كه حكم الماء است، حكم مائى است نجس خودش موضوع نجاست حرمت الاكل و الشرب است. حكم است خودش نه موضوع الحكم. نجاستى كه موضوع حليت و حرمت الاكل است خود نجاست حكم است. بينه در مواردى اعتبار دارد كه اون بينهاى كه هست، اون بينه خبر بدهد از موضوعى كه، اون موضوع، موضوع حليت و حرمت هستند و خودش هم حكم نباشد اون موضوع،ها! در ما نحن فيه.
سوال؟ خود روايت مىگويد. خود روايت مىگويد كل شى حلال. كل شى طاهرا ندارد. مىگويد كل شى حلال حتى تعلم انه حرام اين حليت حرمت را مىگويد و اين را از خارج ملزم بشويد كه اخبار از حليت حرمت اعتبار ندارد چون كه حكم است. بينه در احكام اعتبارى ندارد. در حليت و حرمت. يكى هم از اون احكام نجاست است. بينه در نجاست اعتبار ندارد كه. بينه شهادت داد كه اين نجس است، چون كه دست بچه خورده است.
سوال؟ خودش حكم است. حكم ثابت نمىشود به قول بينه. در حكم اجتهاد تقليد خود شخص معتبر است. بينه معتبر نيست. يكى هم از اون احكام نجاست است. در نجاست خودش يك نكته باريك است نرسيديد، خود نجاست حكم است
ولو موضوع حكم آخر است. حكم است معتبر در او اجتهاد خود شخص است. اين بايد از موضوع نجاست خبر بدهد كه به حسب اتفاق، او موضوع نجاست باشد قبول مىشود والاّ تمام. اخبار از اون موضوع بايد بدهد. مفروض اين است كه اين روايت مسعده فقط اخبار از موضوعات حليت را مىگويد. اون موضوعاتى كه خودشون حكم نيستند والاّ اگر حكم بوده باشند باز بينه اعتبار ندارد.
|