جلسه 79

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 79 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسئله بود كه فرمود در عروه تثبت النجاست الماء و غير الماء بالعلم و بالبينه. عرض كرديم اعتبار البيّنه و لو مشهور است قديما و حديثا در ثبوت نجاست متنجسات، الاّ انه حكايت شده است از بعضى فقها قديما كه اونها منع كرده‏اند ثبوت النجاسه را فى البينه. كلام در دليل نجاست فى البيّنه بود. عرض كرديم اين روايت مسئلة ابن صدقه اگر سندش را اقماض كنيم كه منجر است به شهرت بين الاصحاب قديما و معروف است مدرك بيّنه است در اعتبارات اگر قمض العين بشود، پس سند اشكال دراين روايت اين بود كه اين روايت بيّنه را اعتبار مى‏دهد در مواردى كه بيّنه خبر بدهد از موضوعى كه از موضوع خارجى، اون موضوع براى حرمت شى‏ء است. شيى اگر حرمتش موضوعى دارد و بيّنه به او خبر مى‏دهد بيّنه اعتبار پيدا مى‏كند. مثل اين كه فرض بفرماييد بيّنه خبر مى‏دهد اين لهو غير مذكى است كه اكل غير مذكى حرام است. ولو نجاست هم نداشته باشد يا بيّنه خبر مى‏دهد كه اسير غلى، اسير عنبى كه قليان پيدا كرد شربش و اكلش حرام است حتى يذهب...
در اون مواردى كه بيّنه خبر مى‏دهد از موضوع حرمت تكليفى مثل اين مثالها يا بيّنه خبر مى‏دهد از موضوع فرض كنيد حرمت وضعيه. مثل اين كه بيّنه مى‏گويد اين مالى را كه اين شخص مى‏فروشد اين مال، مال دزدى است، مال غصبى است. در اين صورت اين بيّنه خبر مى‏دهد از موضوع حرمت وضعيه كه اين بيع، بيع فاسدى هست. فساد به حرمت وضعيه موضوعش بيع مالى است كه مال كيست و وصى و ملزوم براى مالك نيست. اين جور موارد اعتبار دارد بيّنه و اما در ما نحن فيه بيّنه خبر مى‏دهد از موضوع النجاسه. بينه‏اى كه مى‏گويد اين آب نجس است. گفتيم نسبت به نجاست كه بيّنه مسبوق نيست. يعنى بيّنه حكم است نسبت به حكم در هيچ موردى بيّنه اعتبار ندارد. اين كه مى‏گويد بيّنه نجس است يعنى معناش اين است كه چيز منجسى، من البول او دم او غير ذالك ملاقات با اين كرده است. بالاخره اخبار مى‏دهد از موضوع تنجس. كه اين آب اصابه بول يا دم يا يكى از اون منجسات. در ما نحن فيه بيّنه خبر مى‏دهد از اون موضوع النجاسه. بايد بيّنه خبر بدهد از موضوع حينيت و حرمت. در ما نحن فيه اينى كه بيّنه از او خبر مى‏دهد بعله، فرض بفرماييد موضوع، موضوع نجاست بود عرض كرديم اين شبهه نشود، كه در ما نحن فيه بيّنه مى‏گويد بر اين كه اين آب خوردنش حرام است. چون كه بول اصابت كرده است. اخبار از حرمت است. عرض كرديم اعتبارى در بيّنه بر او نيست در خود حرمت از موضوع حرمت بايد خبر بدهد. موضوع حرمت هم در ما نحن فيه نجاست است. چون كه اگر ماء نجس بشود شربش حرام است. والاّ اگر كسى گفت بر اين كه آب قليل كه ملاقات با بول كرد لا ينفعل، مثل كاشانى شد. اين اخبار بر اين كه بول اصابت كرده است به او اين قيمتى ندارد.
در ما نحن فيه موضوع حرمت شرب و حرمت استعمال الماء فى حدث و الخبث موضوعش نجاست الماء است و نجاست خودش حكم شرعى است كه موضوع حكم شرعى ديگر است، يعنى موضوع حرمت است و حكم شرعى هم به بيّنه ثابت نمى‏شود. بعضى‏ها كه ما يكى از اون بعض‏ها بوديم ممكن است به ذهن بيايد كه بگويد بر اين كه نه شارع وقتى كه بيّنه را اعتبار داد در موضوع حرمت، حرمت وضعى و تكليفى اون جاها اعتبار داد ديگر در موضوع نجاست هم اعتبار مى‏دهد. چون كه فرقى ما بين عليت حرمت كه حكم است و ما بين طهارت و نجاست كه حكم است فرقى ما بين اينها نيست. ولو مدلول لفظى اين خطاب... اخبار از طهارت يا نجاست يا اخبار از موضوع طهارت و نجاست را نگيرد ولكن احتمال فرقى نيست. عرفا
وقتى كه القاء به عرف شد، كه بيّنه در موضوع حليت و حرمت اعتبار دارد هر حرامى باشد و هر حلالى بوده باشد، وضعيا و تكليفا بيّنه خبر بدهد از موضوع، معتبر است ديگر فرقى نمى‏گذارد اهل عرف ما بين بينه‏اى كه قائم شده است در اين كه اين اسير عنبى قلا يا بيّنه قائم شده است در اين كه اين مسجدى كه هست اصابه المتنجس كه بايد ازاله بشود. وجوب هم همين جور است. وجوب هم موضوع حكم وجوب هم به بيّنه ثابت مى‏شود. وجوب، وجوب تكليفى باشد مثل ازاله كه عرض كردم در ما نحن فيه يا وجوب، وجوب وضعى بوده باشد فرقى نمى‏كند. نجاست هم همين جور است فرقى ما بين حرمت و حليت و نجاست و طهارت نيست. اين را نمى‏شود اين اشكال را به اين دفع كرد. چرا؟ براى اين كه ممكن است بگويد نه فرق دارند. كما اين كه در السنه هم معروف است ولكن ما مدركى از روايات پيدا نكرديم كه شارع در باب نجاست و طهارت توسعه قائل است در باب طهارت كه مردم به زحمت نيافتند. روى اين اساس ممكن است بينه‏اى كه خبر مى‏دهد از تنجس شيى شارع توسعتا بالطهارت الظاهريه و تسيرا در امر طهارت به مردم بيّنه را القاء بكند، اعتبار، اعتبار ندهد. ولكن به خلاف محرماتى كه هست وضعيا... يا واجبات... نه اون جا اين صحت تسعيع الامر و هكذا تضعيف در دايره ثبوت النجاست، در دايره ثبوت تضييع بدهد به نحوى كه طهارت ظاهريه توسعه پيدا كند تا تسهيل امر مكلم اين بشود اين احتمالش هست و بعضى‏ها هم مستندش را روايت يا رواياتى بدانند ما در شرع پيدا نكرديم كه يك روايتى كه اين معنا، باب طهارت يك خصيصه‏اى داشته باشد. شارع در اينجا يك توسعه‏اى داده است اين را ما از ادله شرعيه نفهميده‏ايم. ولكن احتمال است خارجا اگر كسى اين را ادعا كرد نمى‏شود اين را منع كرد كه نه اينجور نيست.
جواب صحيح از اين شبهه‏اى كه عرض كردم، سوال؟ در عليت است، كل شى حلال حتى تعرف يعنى اشياء على عليه. يعنى در اين حليت و كل شى حلال، مثال مى‏فرمايد امام عليه السلام مثل ثوب عليك و مثل عبدى كه بين يديك و مثل الامرئتا تحتا كه اين جاها كه اين را گفت پشت سرش مى‏فرمايد اين‏ها حليت است ديگر. كل الشى على هذا حليت هستند حتى اون كه حرمت معلوم بشود. اين اصل شبهه است. و اما جواب از اصل اين شبهه جواب صحيح اين است كه خدمت شما عرض مى‏كنم. عرض مى‏كنم بر اين كه اين روايت مسعده به اطلاقه دلالت دارد. نجاست هم ثابت مى‏شود به بيّنه كما اين كه غير النجاست من الحكام كه عبارت از حليت حرمت است يعنى موضوع حليت حرمت به بيّنه ثابت مى‏شود. و الوجه فى ذالك اين است آنى كه در غير روايت مسعده ذكر شده است، اون كلامى را كه امام فرموده است اين است... دارد بر اين كه و الاشياء كلها على هذا. و الاشياء على هذا يعنى بر اين حليت هستند. حتى يستقين لك غير ذالك، حتى غير حليت بر تو معلوم بشود. غير ذالك يعنى غير حليت نه حرمت،ها! غير ذالك يعنى غير حليت ولو ملازمه با حرمت دارد. ولكن مراد از غير ذالك يعنى غير حليت است. غير الحليه معلوم بشود. او تقوم به، يعنى قائم بشود به، به غير الحليه البيته. به برمى‏گردد به غير الحليه. درست توجه كنيد چه عرض كردم اين يك نكته است.
در اين روايت دارد كه اشياء كلها على الحليت است حتى اين كه غير الحليه معلوم بشود كه اون علم وجدانى يا اطمينان. همين جور است يستقين است عند العلما. علم و اطمينان را مى‏گيرد. غير الحليه معلوم بشود يا بر غير الحليه بيّنه قائم بشود. بر غير الحليه بيّنه قائم شدن دو قسم است. يك وقت اين است كه بيّنه قائم مى‏شود، بيّنه قائم مى‏شود بر چيزى كه اون چيز خود موضوع حرمت است. اين يك صورت است. يك صورت اين است كه بيّنه قائم مى‏شود بر چيزى كه موضوع بر موضوع الحرمت است. بيّنه قائم مى‏شود بر چيزى كه موضوع، موضوع الحرمت است. هر دو تا را قائم مى‏شود. اگر بيّنه قائم شد بر اين كه اين اسير عنبى كه هست قليان پيدا كرده است، اين جا بيّنه قائم شده است بر موضوع خود حرمت كه امام عليه السلام فرمود كل اسير اذا قلا يحلم. يعنى يحلم اذا شرب و اكل حتى يذهب... و اما وقتى كه بيّنه قائم شد بر اين كه اين آب قليل وقع فى قطرة من الدم او قطرة من البول او وقع... بيّنه قائم به اين شد. اين بيّنه مى‏گويد بر اين كه اونى كه بيّنه به دلالت التزاميه، خبر است آخر! خبر مدلول التزامى دارد. يعنى خوردن اين حرام است. اين بينه‏اى كه هست اين موضوع، موضوع حرمت را،
موضوع حرمت نجاست الماء است. و موضوع نجاست وقوع الفاره است، اين را اثبات مى‏كنم. وقتى كه اين را اثبات كرد معناى اثبات بيّنه اين است كه اين شخص مأخوذ به حرمت شرب است. و حرمت شرب، شرب اين حرام است. وقتى كه مأخوذ به اين شد، اين معناش اين است كه مأخوذ به نجاست هم هست. چون كه با اين نمى‏شود وضو گرفت. با اين نمى‏شود چون كه بيّنه مى‏گويد ملاقات با فاره كرده است و مدلول التزامى خبر عندنا اين است، مدلول التزامش پيش ماست. با اين نمى‏شود وضو گرفت، با اين نمى‏شود تطهير كرد، با اين نمى‏شود غذا پخت، اين را نمى‏شود خورد. وقتى كه مدلول التزامى خبرى شد منتهى مدلول التزامى به واسطتا هست. مدلول التزامى فرقى نمى‏كند به واسطتا باشد او بلا واسطه بوده باشد. خبر مدلول التزاميش به او مترقن مى‏شود. در جايى كه شارع خبر را اعتبار مى‏دهد علم به اونى كه مخبر از او خبر مى‏دهد شارع در ما نحن فيه مكلف را تنزيل مى‏كند منزلت العالم به او. يعنى مى‏گويد علم به او داريم. اونى كه لوازمش لوازم اماره است تنزيل در اونها هم هست. چون كه فرق ما بين... و اماره اين است.
ما عند به اعتبار شارع علم داريم به وقوع بول بر اين به علم داريم به نجاست و علم داريم به حرمت شرب به همه‏اش علم داريم. علم به شى علم به لوازمش است. منتهى نه اين كه مى‏گويم علم به تعبدى به شى‏ء هم علم به تعبدى علم به لوازم شى‏ء اين را كليتش را ادعا نمى‏كنيم. فقط اين در باب امارات است. كه از قبيل خبر بوده باشد. در سيره... اونى كه شخصى از چيزى خبر مى‏دهد در سيره اون كسى، اون مخبر لازمى داشته باشد و لازم، لازمى هم داشته باشد در سيره بلا هم همين جور است كه اون لازمش را مى‏داند و لازم، لازمش را هم مى‏داند. پس در ما نحن فيه شارع كه اين بيّنه را اعتبار داده است در اون حكمى كه مترتب است بر مخبر به، فرقى نمى‏كند ترقتبش بلا واسطه باشد كه خود مخبر به موضوع حرمت باشد يا ترتبش به واسطه، به واسطتا بوده باشد. همه‏اش به هر دو صورت اماره است، اخبار است. شارع اعتبار داده است. وقتى كه اعتبار داد، خود قيام اماره كه بر اين آب بول اصابت كرده اين بيّنه بر غير حليت اين است. حتى تقوم بيّنه به غير ذالك به، يعنى به غير ذالك. اين بيّنه قائم به غير ذالك است و شارع اين را اعتبار داده است اين بيّنه را. اين كه لازم، لازمش عبارت از حليت است، حرمت هست اين مترتب بشود، حرام بشود شرب اين. حرام بشود استعمال اين در وضو و غسل. نجاست نداشته باشد اين تفكيك ممكن نيست. عرفا تفكيك ممكن نيست كه شارع تعبد كند به لازم، لازم ولكن به خود لازم كه نجاست است تعبد نكند اين معنا ندارد. معناى اين كه شارع اعتبار مى‏كند شى‏ء را نجسا اثر او اين است لا يجوز شربه و لا اكله. لا يجوز الوضو و اللغسل، لا وجوز طهير ثيابه. اين لا يجوز تا تعبد بكند، به نجاست تعبد نكند اين معناى درستى ندارد. ملخص الكلام باب البيّنه داخل اخبار است. شيى كه خبر حساب مى‏شود به مخبر به، از لوازمش هم خبر حساب ميشود. شارع وقتى كه اون خبر را اعتبار داد به لوازمه اعتبار مى‏دهد. ترتب لوازم، اون لوازم، ترتب اون لوازم مثل ترتب احد الماء على الآخر بوده باشد يا اون لازم ابتداعا بر مخبر او مترتب بشود. همه اينها را شارع اعتبار مى‏دهد. اين غير ذالكى در اين روايت ذكر شده است در اين روايت اگر موثقه بوده باشد و معتبر بوده باشد بعله اين از حيث المدلول اشكالى ندارد. اين قيام البيّنه على نجاست ما يعين به شبهة الموضوعية لاقا نجس، اين قيام البيّنه در غير الحليت است. چون كه معناى نجاست اين است كه نمى‏توانى، حرام است بخورى. اين قيام البيّنه در غير الحليت است.
و قيام البيّنه بر غير الحليت صدق مى‏كند. چون كه خبر كشف از لوازم مى‏كند. بدان جهت داخل مدلول خبر مى‏شود. اين جواب صحيحى كه از اين شبهه گفته مى‏شود اين است.
يك مثالى بگويم ذهنتان روشن‏تر بشود. اينجور نقض كرده‏اند به اونهايى كه گفته‏اند بيّنه در نجاسات اعتبارى ندارد. گفته‏اند اگر فرض كنيد بر اين كه من خلى را براى زيد فروختم. خلى را فروخته‏ام فرض كنيد و تحويل زيد هم دادم. بعد زيد فرض بفرماييد كه مشترى است توش فاره‏اى پيدا كرد. به نحوى پيدا كرد كه علم پيدا كرد. كه اين فاره در يد من... اين خل توش فاره بود. خلى كه نجس است ديگر ماهيتى ندارد ديگر. خوب اين را بايد اثبات بكند. بعد آمد به بايع ادعا كرد بايع گفت نه اينجور
نيست. در يد من هيچ چيز نبود. اين زيد كه مشترى است بيايد بر اين مشترى قيام بيّنه اقامه كرد. گفت من سركه‏اى خريده‏ام اينجور توش نجس افتاده اون دو نفر عادل گفتند كه بابا از فلانى خريده‏اى، اون وقتى كه اون فاره افتاد تو خلى كه خريدى توش جان داد ما اونجا بوديم، فهميديم، ديديم. بيّنه پيدا كرد. آن بيّنه آمد شهادت داد بر اين كه، اين فاره در خل، اون وقتى كه در يد بايع بود. اين را مى‏دانيد كه خل كه... نجس است كه شراك جايز نيست. اون متنجسى كه منفعت مقصوده ندارد اون بيع او باطل است. گفته‏اند چه مى‏شود در اين صورت؟ در اين صورت مشترى از بايع چه مى‏گيرد بعد از قيام اين بينه؟ اين بينه‏اى كه قائم شد. مى‏گوييم تمام ثمن مى‏گيرد ديگر. گفته‏اند تفكيك نمى‏شود ما بين اين كه تمام ثمن را بگيرد و ما بين اين كه نجاست الماء ثابت نشود. چرا؟ چون كه ولو گرفتن تمام ثمن اين لازمه نجاست الماء است و نجاست الخل است و نجاست الخل هم لازم وقوع فار موت الفار فى الخل است. الاّ انه وقتى كه شارع اين بيّنه را حتى نسبت به جواز اخذ الثمن، اعتبار داد، اين كه بيّنه خبر مى‏دهد ديگر. خبر مى‏دهد كه فار افتاده است در اين، معناش اين است كه نجس است و معامله‏اش صحيح نيست. شارع نسبت به عدم معامله امضاء كرد بنيه اعتبار داده. اين تفكيك نمى‏شود اين معنا از ثبوت النجاسه به هذا البينه. چون كه او مترتب بر بيّنه است. شارع نسبت به او كه اعتبار داد، نسبت به نجاست هم اعتبار مى‏شود. تفكيك عقلا ممكن است،ها! تفكيك عرفا مى‏گوييم به حسب متفاها عرفى تفكيك ممكن نيست. اينجا هم شارع بگويد اون مائى كه بيّنه خبر داده، فاره توش افتاده نمى‏توانى بخورى، نمى‏توانى تو آبگوشت بريزى او را، نمى‏توانى با وضو و غسل كنى، نمى‏توانى غسل ثياب كنى امانجاست ندارد اين معنا درست نيست. اين تفكيك عرفى درست نيست.
بما اين كه در ما نحن فيه قيام البيّنه بر اين كه بول اصابت به اين ماء كرده است اين هم داخل قيام بيّنه به غير ذالك است، يعنى به غير حليت است. چون كه موضوع حرمت را بالواسطه ثابت مى‏كند. ولو به واسطتا، چون كه اماره است ديگر، اماره از لوازمش هم حكايت مى‏كند. از ملزوماتش هم حكايت ميكند اين قيام بيّنه به غير الحليت است و شارع او را اعتبار داده است.
سوال؟ اصل عملى نيست بينه. بيّنه اخبار است. كلام اين است كه وقوع فار فى الماء يك اثر شرعى دارد كه نجاست است اون نجاست هم يك اثر شرعى دارد. اينها اثر شرعى است. مى‏گوييم شارع وقتى كه بيّنه قائم شد اخبار از اين لوازم مى‏دهد كه كما اين كه اخبار از لوازم بدهد اخبار از ملزومات مى‏دهد. شارع اين بيّنه را نسبت به اين احكام شرعيه كه حرمت شرب است اعتبار داده، حرمت استعمال ماء است فرض كنيد در رفع حدث و خبث اعتبار داده اين معناش اين است كه بايد نجس هم بشود. تعبد به نجاست هم بشود. سوال؟ نه ندارد همين حكمش همين هاست. سوال؟ عنوان نجاست را، سوال؟ عرض مى‏كنم يك اثر شرعى ديگر دارد و اون اين است كه اگر ملاقات با طاهر ديگر كرد اونى كه اخبر البيّنه به نجاست او، اخبر البيّنه به نجاست او اگر بنا بوده باشد نجاست ثابت بشود خوب اين نجس است ملاقات با طاهر كرده است، فينجس. توجه كرديد؟! اون وقت بايد فرض بفرماييد اگر بيّنه اعتبارى نسبت به نجاست نداشته باشد اون وقت شبهه اين مى‏شود كه اون اجتناب از اون ملاقى به چه ملاك است؟ اون اجتناب از ملاقى، اگر بيّنه خبر مى‏دهد كه از او اجتناب بايد كرد بايد به موضوع او شهادت بدهد. اون شهادت بر حكم مى‏شود. به موضوع او بايد شهادت بدهند. موضوع او را شهادت داده يا نه؟ اين اثبات اين ولو موضوعش هم باز ثابت مى‏شود، به بيانى كه گفتيم. باز اين قيام بيّنه به غير ذالك است ولكن اين اكل از... نمى‏خواهد. مى‏گوييم شارع وقتى كه تعبد كرد به تمام آثار نجاسه و گفت بيّنه نسبت به اونها اعتبار دارد، اين معناش اين است كه بيّنه نسبت به نفس اينها اعتبار دارد. اين تفكيك عرفا نمى‏شود. احتياج به اين كه راه طويل برويم، اكل از...بكنيم ديگر احتياج به اين ندارد. اين حاصل حرف ما بود.
و در ما نحن فيه در اين روايت، در اين روايت شبهه ديگرى شده است. كه اين روايت اگر غمز عين از سند بشود باز اين روايت دلالت نمى‏كند به اعتبار البيّنه بما هى بينة. و الوجه فى ذالك اين است، مراد از بينه‏اى كه فعلا ما مى‏گوييم و سيد فرمود تثبت النجاست الماء و غير نجاست الماء بالبيّنه مراد شهادت العدلين است. دو تا عادل شهادت بدهد، شهادت رجلين عقلين. مراد
از بيّنه اين است. فرموده‏اند بر اين كه اين روايت دلالت نمى‏كند به اين شهادت العدلين به ما هى شهادت العدلين اعتبار دارد. شهادت العدلين بما هى شهادت العدلين اعتبار دارد نه در باب نجاست و نه ساير ابواب. در ساير ابواب هم حليت حرمت باشد، وجوب و الزام بوده باشد دلالتى به اين معنا نمى‏كند.
و الوجه فى ذالك اين است گفته‏اند بيّنه در اين روايت به معناى لغوى است در مقابل يستقين. الاشياء كلها هذا حتى يستقين، يعنى حتى يظهر معلوم بشود. او تقوم به بيّنه يعنى مبين قائم بشود. مبين ظهور و واقع. اونى كه واقع را واضح مى‏كند. اگر شما استعمالات بيّنه را، لفظ بيّنه را در كتاب سنت ملاحظه بفرماييد مى‏بينيد كه بيّنه در لغت به معنا موضح الامر است كه امرى را واضح مى‏كند و امرى را كه هست اثبات مى‏كند. يا قوم ان كنت على بينة من ربى، كه مى‏گويد به امتى كه ايمان بياورند بيّنه به معناى شهادت عدلين نيست. بيّنه يعنى مايوضح نبوتى. نبوت مرا واضح مى‏كند. كه اون عبارت از معجزه است كه در يد او هست. و ارسنا رسلنا بالبينات، بينات يعنى نه با شهادت عدلين. اون معناش فى البينات يعنى اونها يوضح نبوت اونها را، كه از مردم قطع حضر مى‏كند. كه قهرا معجزه مى‏شود و هكذا و هكذا. اگر شما ملاحظه بفرماييد در كتاب مجيد يا ملاحظه بفرماييد بر اين كه در رواياتى كه هست، در روايات بيّنه به معناى ما يوضح الامر است. كان امام عليه السلام در روايت مى‏فرمايد بر اين كه اشياء همه‏اش محكوم به حليت هستند حتى اين كه غير حليت ظاهر بشود يا اونى كه واضح كننده و كاشف از غير حليت است قائم بشود. او چيست ديگر؟ ديگر او را تعيين نمى‏كند او چه چيز است. بدان جهت اين قدر فقط...
سوال؟ مثل فرض بفرماييد چيزى كه هست، آبى شك مى‏كرديد پاك است، توش ميته افتاده يا نه؟ شك داشتيد. شب خوابيديد صبح ديديد كه همان جناب فاره كه ديشب گمش كرديد كه كجا رفت؟ آمده رو آب. اين يستقين است، معلوم مى‏شود نجاست اين آب. يك وقت اين است كه نه اون شى‏ء يستقين نيست. نجاست خودش يستقين نيست. يستقين عرض كردم علم و اطمينان را مى‏گيرد. اونى كه كاشف است و موضح است، يعنى اونى كه استعانا مى‏آورد، مبين است و كاشف از واضح است او موجود بشود. كه اون هم اموراتى است كه موجب مى‏شوند، فرض بفرماييد علم را يا موجب مى‏شوند اطمينان را، يا نه هيچ كدام را موجب نمى‏شوند ولكن در اعتبار عقلا يا در اعتبار شرط اين كاشف است. كاشف است و مبين حرمت شى است تا مادامى كه اون موضح قائم نشده است و اون كاشف از حرمت قائم نشده است الاشياء كلها على هذا. درست توجه بفرماييد، حرف اين است كه آيا شاهد العدلين بما هى شاهد عدلين اعتبار دارند؟ كه اين موضح است و اين شاهد العدلين به ماهى شاهد العدلين اعتبار دارند؟ حتى تقوم البيّنه يعنى شاهد العدلين قائم بشود. اين معناش اين است كه شاهد العدلين به عنوان خاص خودش معتبر است. و اما اگر بيّنه را به ما يوضح الامر گرفتيم، بعله شاهد العدلينى كه هست اون بيّنه است. يكى از افراد موضح است. اما يكيش هم باشد كافى است. چون كه در اعتبار عقلا دو تا نمى‏خواهد، يك نفر ثقه‏اى اگر گفت كافى است. اين جا بيّنه بما هى بينة حجيتى ندارد. بيّنه بما اين كه در او اخبار ثقه است از شيخ اعتبار پيدا مى‏كند. اشكال شده است بر اين كه اين روايت دلالت بكند بيّنه بما هى حجت است اين دلالتى ندارد و به عبارت واضحه، بيّنه ولو در اصطلاح به شهادت عدلين مى‏گويند و در بعض الاخبار هم در... بيّنه به معناى شهادت العدلين استعمال هم شده است. اين مثل اين كه فعلا اصطلاح است. كلام اين است كه در اين روايت بيّنه همان معناى لغوى است. ظهور همان در معناى لغوى دارد. حتى در روايات قضا.
فرموده‏اند در روايات قضا كه انما اقضى بينكم بالبينات و الايمان اون بينات هم به معناى لغوى است يعنى بما يوضح الامر. منتهى شارع اونى كه واضح مى‏كند امر را، او را شهادت عدلين قرار داده است نوعا. يا شهادت عدل واحد، و امراتين در ماليات در بعضى موارد فرض كنيد شهادت چهار مرد مثل باب شهادت و الزنا و امثال ذالك اونجا هم بيّنه به معنا ما يوضح الامر است. شهادت العدلين مثتاق است. نه اين كه خودش به اذاء شهادت العدلين حقيقت شده است وضع تعينى پيدا كرده است كه فعلا در اصطلاح همين جور است. نه در اون روايات، در اين معنا استعمال نشده است. اون وقت ما اين كه بگوييم‏
بيّنه در موضوعات اعتبارى دارد، اين به زمين مى‏ماند. مى‏دانيد ثمره اين كجا ظاهر مى‏شود؟ كسى روغنى را كه روغن هست مى‏فروشد. روغن هست و مى‏گويد بر اين كه اين روغن، روغن پاكى است. روغن هم روغن جامد نيست، اگر نجس بشود ديگر نمى‏شود هيچ مقدارش را خورد. روغن، روغن پاك است اشكالى ندارد. دو تا پير مرد عادل كه عدالتشون در جاى شك نيست اما احتمال سهو و نصيان و اشتباه هست يا عمدا اينجا فاسق بشوند و دروغ بگويند اين هم هست. چون كه عادل تا حال عادل بودند ديگر، دو تا پير مرد شهادت دادند كه نه اين اشتباه مى‏كند يا دروغ مى‏گويد اين نجس است اين روغنى كه به تو مى‏فروشد. توجه كرديد؟ زوليت مى‏گويد پاك است، بيّنه مى‏گويد بر اين كه چه چيز است؟ بيّنه مى‏گويد بر اين كه نجس است. اگر بيّنه بخصوصها اعتبار داشت زوليت از اعتبار مى‏افتد. كما اين كه در باب قضا اين جور است ديگر. كسى مالى ر در يد دارد، مى‏گويد مال من است، كسى مى‏گويد بى خود نگو مال، مال من است در يد تو. اون كسى كه مدعى مال است دو تا شاهد عدل اقامه كرد پيش قاضى. اين دو تا عادل هر چه مى‏گويند با قول زوليت مخالف است ديگر. قول زوليت قيمتى ندارد. حاكم وقتى كه بيّنه تمام شد مال را حكتُ، بر اين مال اين شخص است از زوليت مى‏گيرد و به او پس مى‏دهد. اگر ما گفتيم بر اين كه بيّنه مقدم است در اخفاء زوليت. اگر، از روايات قضا استفاده شده است،ها! اگر بنا بوده باشد بيّنه در غير باب قضا هم حجت بشود به خصوصها، شاهد العدلين به خصوصها حجت بشود اينجا هم حرفهاى دو تا پير مرد... است من نمى‏توانم اين روغن را بخرم. توجه كرديد. روغن را نمى‏توانم بخرم چون كه اثبات شد اين نجس است، اگر خريدم هم نمى‏توانم بخورم چون كه بيعش جارى است، مى‏شود با او استدلال اينها كرد. بيعش جايز است منتهى نه به اون قيمت كذائى. اگر كسى به اون قيمت هم خريد عيبى ندارد، بيعش صحيح است. چون كه منفعت معلله ديگر دارد. ولكن نمى‏تواند بخورد، نجاستش ثابت شد. اگر اصابت كرد به يدش نجس است بايد او را بشويد ولو زوليت مى‏گويد پاك است. و اما اگر گفتيم كه بيّنه فقط در باب قضا اعتبار دارد اون هم شارع خودش تعيين كرده. در غير باب قضا شهادت العدلين اعتبارى ندارد. اين جا كه من اون بايع مى‏گويد، خودمان را فرض نكنيم. شخص ديگر را فرض كنيم. بايع كه مى‏گويد پاك است، آن دو تا پير مرد مى‏گويد نه نجس است ما شهادت مى‏دهيم كه خودمان ديده‏ايم، نه مشترى مى‏تواند بخرد و آثار طهارت را هم بار بكند. چرا؟ چون كه اخبار اون دو تا پير مرد معارض است با اماره ديگر كه قول زوليت است.
دليل ندارد. اين معناى اين است كه بيّنه بخصوصها معتبر است يا اين كه بيّنه در اين روايت به معنا ما يوضح الامر است. بيّنه مثتاق است، يعنى شاهد العدلين مثتاق بيّنه است، مثتاق بيّنه كه شد اون دو مدخليت ندارد و به عنوان خاص حجت نيست و دليلى هم نداريم كه مقدم مى‏شود بر اخفاء زوليت اين نتيجه اين است. بدان جهت ايشان فرموده‏اند بر اين كه در اين روايات قضا هم بيّنه به معنا، لغوى است در اين روايت هم بيّنه به معنا لغوى است و دليلى نداريم، منتهى اونجا مثتاق بيان شده است كه يك شاهد بيّنه نمى‏شود در باب قضا. يك شاهد عدل به تنهايى بيّنه نمى‏شود مگر در ماليات. مالياتى كه به او شاهد عادل يقين مدعى ملزم بشود و اما در غير الماليات يك شاهد بيّنه و موضح الامر نمى‏شود در باب قضا ولكن در ما نحن فيه كه باب قضا نيست اين در اخبار ثقه حجت دارد بيّنه است و شارع هم او را اعتبار داده است به همان روايتى كه گفتيم.
اون وقت ايشان يك كلمه‏اى هم بگوييم تمام كنيم حرف ايشان را. ايشان فرموده كه از روايات باب قضا مى‏شود استفاده كرد. عمده روايات باب قضاست. از اونها مى‏شود استفاده كرد نه از اين روايت مسئله. از اون روايات قضا مى‏توان استفاده كرد كه اون رجل عدلين قولشان به ما هو الوجه كه خبر العدلين است هم در باب قضا و هم در غير باب قضا بما هو خبر العدلين معتبر است به نحوى كه بر اخفاء زوليت مقدم است. چرا؟ براى اين كه اونجا كه مى‏فرمايد امام عليه السلام يا رسول الله صل الله عليه و آله من به بيّنه حكم مى‏كنم كه تفسير مى‏كند اون بيّنه را به شهادت الرجلين ظاهرش اين است كه اين تفسير قطع نظر از مقام قضا هم هست. يعنى چيزى كه بيّن است فى نفسها، بيّنه واقع است فى نفسها كه شهادت العدلين است. اين چه جور بيّنه است؟ اونجور بيّنه است كه با او اخبار زوليت يا... فايده‏اى ندارد. مبين است. چيزى كه فى نفسها بيّن و مبيّن واقع قطع نظر
از باب قضا، من در باب قضا با او حكم مى‏كنم. چرا معناش اينه؟ نه با بينه‏اى كه در باب قضا فقط بيّنه شده است موضح شده است نه. چيزى كه قطع نظر از باب قضا هم موضح و مبيّن بود من با او حكم مى‏كنم. چرا معناش اين است؟ يعنى بيّنه شهادت العدلين در هر مقامى حجيت است در باب قضا. چرا معناش اين است؟ چون كه ايمان عطف شده است... اگر بنا بود مراد از بيّنه موضح الامر در مقام خصومت بود خود يمين هم موضح امر است در مقام خصومت. يمين كه هست در باب قضا خوانديم.
يمين منكر بخورد يا مدعى بخورد به يمين مردوده. دعوا اثبات مى‏كند، واقع اثبات مى‏شود، حق اثبات مى‏شود. پس يمين هم موضح الامر فى الامر است در باب القضا. اين كه ايمان را به بينات كرده است سرّش اين است ايمان فقط در باب قضا مثبت هستند. در غير باب قضا هر كس كه قسم بخورد كه حجت نمى‏شود. فقط در باب قضا است او. به خلاف بيّنه كه بيّنه
اثبات واقع مى‏كند در باب قضا و قطع نظر از باب قضا كه كلام ايشان مراجعه بفرماييد ببينيد.