جلسه 89
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 89 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در ماء المستعمل است. حكم ماء المستعمل. مرحوم سيد در عروه براى ماء مستعمل به چهار قسمش متعرض شده است و حكم اونها را بيان فرموده است. قسم اول مائى است كه مستعمل بوده باشد در رفع حدث اصغر آبى كه با او انسان وضو گرفته است كه غسالة الوضو است. قسم اول اين غسالة الوضو است و غساله اغسالى كه اونها حدث را رفع نمىكنند. اغسال ممدوحه هستند. مثل فرض كنيد، غسل جمعه و غسل زياره و امثال ذالك. اغسال ليالى القدر و امثال ذاكل اين قسمى است كه مائى است كه مستعمل است يعين غسالة الوضو است يا غساله اغسال ممدوحه است. در اين قسم فرموده است اين غساله محكوم به طهارت است، پاك است و يرفع الخبث و الحدث. مىتواند انسان با اين غساله وضو شىء متنجسى را بشويد و مىتواند با اين غساله وضو، وضو بگيرد يا غسل كند. يك قسم، قسم چهارمى كه متعرض شده است در عروه اون غساله غسل جنابت است و اونى كه مثل غسل الجنابه رفع حدث اكبر مىكند. مثل غسل حيض، غسل استحاضه يا غسل مس ميت كه رفع حدث مىكند اغسال واجبه.
اغسال واجبهاى كه رفع حدث را مىكنند اين غسلل الجنابه كه فرموده است غساله غسل الجنابه و نحو الجنابه غساله پاك است و اينها ازاله خبث مىكنند بلا شبهه و بلا خلاف انسان غساله غسل جنابتش را بدنش پاك بوده باشد، اون وقتى كه ماء غساله اين غسل الجنابه كه با طهارت بدن صورت گرفته است اين غسل اين را جمع كند با او ثوب متنجسى را بشويد يا بدنش متنجس است، بدنش را تطهير كند اين بلا شبهة پاك است غساله و ازاله خبث را مىكند. و اما با اين غساله غسل الجنابت و نحنها مىشود رفع حدث كرد. يعنى مىشود وضو گرفت يا غسل ديگر كرد. فرض بفرماييد ماء غسل الجنابه را جمع كرده است بعد در شب براى نماز مغرب و عشاء با او وضو گرفت، يا ثانيا كه جنب شده بود با همان غساله اولى غسل كرد، غسل جنابت كرد خودش را ديگرى، فرقى نمىكند. خودش اين كار را كرد. يك كسى غسل كرد يك جنبى غسل كرد با غساله او جنب ديگرى غسل كرد اما اين غسالة الجنابه رفع حدث مىكند يا نه؟ مىفرمايد كه اقوا اين است كه رفع حدث مىكند. اين را اينجا را هم با اقوا مىگذراند كه قسم ثانى است. بعد قسم ثالثى كه متعرض مىشود در ماء الغساله به غسالة استنجاع متعرض مىشود. اين غساله با اون آبى كه استنجاع كرده اگر اون آب را فرض كنيد در ظرفى جمع كرده است. غسالة بالاستجاع با اون شرايطى كه فى ما بعد ذكر خواهيم كرد انشاء الله غسالة به استنجاع با اون شرايط پاك است. يعنى خودش نجس نيست. ولكن ايشان مىفرمايد اين غسالة به استنجاع با او رفع خبث هم مىشود. ولكن استعمالش در رفع الحدث جايز نيست.
بعد ايشان مىفرمايد حتى الاغسال المندوبه. حتى اغسام مندوبه را به ماء استجاع اطيان كردن صحيح نيست. غسل و وضو به ماء الاستنجاع صحيح نيست ولكن مىشود ازاله خبث كرد. اين هم قسم ثالث. قسم رابعى را متعرض مىشود، قسم رابع غساله ساير الاخباث است. ساير متنجساتى را كه انسان تطهير كرده است، غساله اونها كه جمع مىشود ايشان مىفرمايد اون غسالهاى كه هست با او نمىشود فرض بفرماييد رفع حدث كرد. رفع حدث نمىشود مثل غساله استنجاع. خود اون غساله پاك است يا نه؟ كه اگر پاك است رفع خبث مىشود. پاك است يا نيست؟ كلامى است كه اون كلام، اون تفسير مىدهد ايشان اون تفسيرى كه در عروه ذكر مىفرمايد و مىرسيم. ايشان اين چهار صورت را متعرض شده است. و ما يك صورت ديگر هم
علاوه خواهيم كرد انشاءالله كه در اون صورت خامسه هم بحث خواهيم كرد و اون اين است كه غساله مال اقزار عرفيه بوده باشد نه اقزار شرعيه. پيرهنش چرك بود، نجس نبود. شسته است يك آب سياهى در تشت جمع شده است. آب است،ها! اين غساله اقزار عرفيه، آيا مىشود با اين انسان با او رفع خبث را كرد؟ كه رفع خبث مسلم اشكالى ندارد مىشود الى كلام. و اما با اين آب مىشود رفع حدث را هم كرد يا نه؟ به اين رفع حدث و خبث متعرض خواهيم شد. انشاء الله اين چهار صورتى كه ايشان فرموده و اين صورت خامسهاى كه ما عرض كرديم در اينها بحث خواهيم كرد. فعلا كلام ما در صورت اولى است.
صورت اولى اين است كه غساله، غساله وضو بوده باشد. يا غساله ساير اغسال ممدوبه بوده باشد. ايشان مىفرمايد بر اين كه كما ذكرنا اين غسالهاى كه هست پاك است و رفع مىكند اون غساله جايز است با اون رفع بشود خبث و هكذا الخبث كما ذكرنا. اما اين كه فى نفسه آب وضو پاك است. انسان كه بدنش پاك است و وضو گرفته اون آب اگر جمع بشود در يك جايى، اين پاك است؟! الاّ اين از ضروريان ايت بنا هست. چون كه وجهى ندارد كه صورت پاك، آب پاك به همديگر ملاقات كردند نجس بشود. اين يك چيزى... نيست در مذهب ما، در مذهب تشييع. اين آب پاك است. و مرحوم سيد در اون مستمسك مىفرمايد و مقتضاى اصل هم هست. مراد از اصل ايشان يا استسحاب طهارت الماء است يا قائده طهارت در ماء است كه الماء كله اذا طاهر. و ما احتياج به اين اصل نداريم. چون كه استسحاب ولو، گفتيم سابقا كه جارى نمىشود قائده طهارت درست است. ولكن اينجا اصلا مورد اصل نيست. چرا؟ چون كه انشاء الله اين رواياتى را كه در باب تطهير خواهيم خواند، رواياتى كه در تطهير از خبث و در تطهير از خبث رواياتى كه وارد است، حتى آيهاى كه در تطهير از حدث وارد است الم تجدوا ماء... اين رواياتى كه در تطهير از خبث واقع شده است در اون ثوبى كه متنجس است مىفرمايد اغسل بالماء. متنجس به بول است اغسل بماء مرتين. و هكذا در اون بدن متنجس صب على الماء مرتين اطلاق ماء شامل مىشود اون غساله وضو را كه انسان در رفع نظيفى جمع كند اونى را كه آب است ديگر، اغسله بالماء اين را مىگيرد اطلاقش و هكذا صب عليه الماء مرتين بر جسد متنجس به بول اين را مىگيرد.
خود اين اطلاقات و هكذا اطلاقاتى كه در طهوريت از حدث است الماء و التراب طهورا، ماء و تراب طهوران هستند يعنى اون طهور هم كه گفتيم طهور از حدث است به قرينه تراب. خوب اين آب را هم مىگيرد. يا خداوند متعال مىفرمايد فلم تجدوا ماء فتيمم. كسى كه اين غساله پيشش هست، غساله وضو. اين فلم تجدوا نيست، ماء دارد اين، اين واجد الماء است. مأمور به وضو است. خود اين اطلاقات دلالت مىكند، كه ماء مستعمل بالوضو و كذ الماء مستعمل فى ساير اغسال ممدوبه اين آب مطهر است و طهور است و قد ذكرنا سابقا. اتخاذ در آب اينجور است كه اگر آب جارى مطهر بوده باشد مزيله از حدث بوده باشد اتخاذ عرف اين است كه خود اين آب پاك است. در مايع همين جور است در مايعات اتخاذ همين جور است مايعى كه مطهر هست اين معناش اين است كه فى نفسه پاك است. پس خود طهارت الماء مدلون التزامى اين ادلهاى هستند كه اون ادله وارد شده است در مطهريت الماء چون كه سابقا گفتيم طهور و مطهريت، ولى توش طاهر فى نفسه كه مقوم معنا باشد نيست ولكن عرفا ملازمه دارد. مايعى كه مطهر شد بايد پاك بوده باشد. مدلول التزامى اين روايات هكذا آيه مباركه كه دلالت مىكند بر طهوريت ماء كه اطلاقش اين ماء را هم مىگيرد. مقتضاى اينها اين است كه فى نفسه پاك است. مع ذالك روايات خاصهاى هم وارد است. كه انسان از اون غسالة الوضو اون مائى كه در وضو استعمال شده است با غساله او بخواهد وضو بگيرد مانعى ندارد، اشكالى ندارد. ولو اين روايات من حيث السند ضعيف هستند و محل كلام هستند. بعضىها ضعيف و بعضىها محل كلام است اونى كه ضعيف است مىگوييم، اونى كه محل كلام است انشاءالله فردا شروع مىكنيم.
در اون روايت عبد الله ابن سنان اينجور وارد شده است؛ جلد اول است باب شش از ابواب ماء المضاف اونجا هست. و بالاسنادا سعد ابن عبد الله نقل مىكند شيخ قدس الله نفسه الشريف به سندش از سعد ابن عبد الله، سند شيخ به كتاب سعد ابن عبد الله ابى خلف اشعرى صحيح است. كما اين كه خودش در مشيخه و فهرست فرموده است. سعد ابن عبد الله نقل مىكند عن الحسن ابن على اين حسن ابن على كيست؟ فردا انشاء الله شروع مىكنيم. حسن ابن على نقل مىكند عن احمد ابن هلال، احمد ابن هلال ابطائى است، يك قريهاى نزديكى بغداد. اين احمد ابن هلال با اين على ابن الحسن داستانش فرداست انشاء الله. اينها نقل مىكنند از حسن ابن محبوب عن عبد الله ابن سنان، بعله حسن ابن محبوب و عبد الله ابن سنان كه دلالتشون واضح است. در اين روايت دارد عن ابى عبد الله عليه السلام در ذيلش و ام الذى يتوجع رجل به... اما اون آبى كه مرد با اون وضو مىگيرد دست و صورتش را در شىء نظيفى يا در ظرف نظيفى مىشويد فلا بعث ان يؤخذه غيره و يتوضء به بعثى نيست كه ديگرى اون آب را بگيرد و با او وضو بگيرد. اين روايت سندش محل كلام است.
اما اونى كه روايتش ضعيف است يعنى اون هم مثل همين روايت است فرقى نمىكند اين هم محل كلام مىشود. روايت اولى است در باب 8. منتهى روايت اين است كه باز محمد ابن الحسن در همان سند شيخ به سعد ابن عبد الله به كتاب سعد ابن عبد الله همين است يك سندش اين است كه ذكر مىكنيم. محمد ابن الحسن كه شيخ طوسى است عن محمد بن محمد ابن نعمان كه روايت اولى است در باب 8، كه شيخ مفيد است اون هم نقل مىكند از جعفر ابن محمد ابن بولويه كه شيخ مفيد است. كه جلالتش واضح است. همان پسر محمد ابن بولويهى كه اينجا در مدفون است. خود جعفر در بغداد مدفون است در كاظمين. جعفر ابن محمد ابن بولويه عن ابيه كه پدرش محمد ابن بولويه نقل مىكند عن سعسد ابن عبد الله اين سند شيخ به كتاب سعد ابن عبد الله، سعد ابن عبد الله اشعرى كه سندش صحيح است. عن حسن ابن على عن حسن ابن هلال عن احمد بن محمد ابن ابى نصر عن اوان ابن عثمان عن زراره عن... حسن ابن على، احمد ابن هلال گفتيم كه خواهد آمد. احمد بن محمد ابى نصر كه از اجلاست، اوان ابن عثمان كه از ثقات است زراره هم كه واضح است عن احدهما اونجا دارد كه احدهما امام باقر يا اما صادق يكى از اونها. روايات كثيرهاى است كه تعبير مىكند محمد ابن زراره عن احدهما عليه السلام. كان نبى صل الله عليه و آله اذا توضء اخذ ما يسقط من وضو، اون آبى كه از وضوش ريخته مىشد جمع مىشد فيتوضء به، مردم با او وضو مىگرفتند. اين روايت هم سندش همان سند است. اشكالش همان سند است، اون ضعف كه دارد ضعف همان روايت است كه خوانديم و گفتيم. پس على هذا الاساس اين علاوه بر اين كه مقتضاى مطلقات اين است كه با غساله وضو مىشود وضو گرفت و غسل كرد مقتضاى اطلاقات علاوه بر اين كه مقتضاش اين است اين روايات را هم داشتيم. و احتياج به اينها هم نداريم. خود اون مطلقات كافى است. اون مطلقات اجسام ممدوده را هم مىگيرد وضو خصوصيتى ندارد. و لم تجزو ما عنه، اون غساله غسل ممدوح را هم مىگيرد. بلا فرق بدان جهت در عروه دارد كه و كذا غساله ساير اجزاء ممدوحه اون هم مثل وضو است. اين مقام حكمش واضح است اين كه طاهر و مطهر است غسالة الوضو.
سوال؟ اطلاقات كافى است ديگر. نه اصل نمىخواهيم اطلاقات دليل اجتهادى است. اين روايت را گذاشتيم كنار گفتيم مثلا سندش ضعيف است كه فردا بحث خواهيم كرد. خود مطلقات دليل اجتهادى است دليل به اصل عملى نمىرسد. در اين مقام چيزى براى بحث نداريم الاّ يك نكته. اون نكته عبارت از اين است كه نقل شده است از شيخ المفيد قدس الله سره ايشان فرموده است ولو اغسال ممدوحه به غساله اونها انسان مىتواند رفع حدث بكند، غسل بكند يا وضو بگيرد و كذ الوضو در بعض تأميمات، تأميمى كه در كلام ايشان واقع شده است غسالت الوضو و غساله ساير اغساله ممدوبه يا فقط غساله ساير اغسال ممدوبه ولو با اينها مىشود رفع حدث كرد ولكن رفع حدث مكروه است. خوب اين را هم مىدانيد كه ديگر در اصول معلوم است. انسان وقتى كه غسل بكند به آبى كه با او غسل شده است، غسل ممدوب شده است يا وضو گرفته شده است اين غسل مكروه است، اين كراهت در عبادت مىشود. كراهت در عبادت مىشود، كراهت در عبادت چون كه عبادت فرد ديگرى دارد معناش يعنى قلت ثوابا مىشود. ثوابش كم مىشود اين معناش اين مىشود. شيخ مفيد قدس الله سره الشريف اين را فتوا داده است. و بعد از شيخ مفيد انكار كردهاند فقها بر شيخ مفيد كه اين فتواى ايشان دليلى ندارد. دليلى ندارد بر اين كه غسل كردن با غساله وضو يا ساير اغسال ممدوبه غسل كردن يا وضو گرفتن مكروه بوده باشد اين دليلى ندارد. از شيخ بهايى نقل شده است كه شيخ بهائى قدس الله سره در حبل المتين جواب داده است از اين اشكالى كه بر مفيد شده است. ايشان فرموده است بر اين كه اشكال بر مفيد بلاوجه است دليل بر اين كه اين وضو و غسل با اين آب مكروه است روايت دليلش روايت على ابن محمد ابن جعفر است. روايت محمد ابن على ابن جعفر در باب 11، جلد اول، باب 11 از ابواب ماء المضاف روايت روايت دومى است. در اين روايت اينجور است كه محمد ابن يعقوب عن الحسين ابن محمد، اين حسين ابن محمد كه از مشايخ كلين است، كلينى است و شخص جليل القدرى هست. و تنها حسين ابن محمد نيست. محمد ابن يعقوب عن حسين بن محمد و محمد ابن يحيى. محمد ابن يحيى قمى كه شيخ ديگرى كلينى قدس الله سره است از دو شيخش نقل مىكند كلينى اين را. حسين ابن محمد و محمد بن يحيى دوتايى نقل مىكنند عن على ابن محمد ابن سعد، اين على ابن محمد سعد اشعرى است كه ظاهرا به حسب تطبعى كه ما كرديم توثيقى ندارد. اين هم نقل مىكند عن محمد ابن سالم، عن موسى ابن عبد الله ابن موسى. اين محمد ابن سالم مردد ما بين چند نفر است كه يك وقتى كه محل ابتلا بود يعنى روايت فقط در سندش، سندش به محمد ابن سالم توقف داشت اونجا بحث خواهيم كرد. چون كه اين روايت من حيث السند ضعيف است. محمد ابن سالم نقل مىكند عن موسى ابن عبد الله ابن موسى، موسى ابن عبد الله ابن موسى مجهول است. شايد از اول تا آخر شايد ما يك دوتا روايت پيدا كردهايم كه از ايشان هست. نمىدانيم اين كيست و چه جور نقل مىكند؟ اين محمد ابن على ابن جعفر هم، پسر همان على ابن جعفر است همان برادر امام موسى ابن جعفر سلام الله عليه پسر اوست. اين پسر چه جور بوده؟ اون هم الله يعلم. عن ابو الحسن رضا سلام الله عليه اينجور است كه فى حديث، من اغتسل، غرض اين روايت من حيث السند ضعيف است بواسطه موسى ابن عبد الله ابن موسى كه مجهول است. و اون ديگرىها كه محمد ابن سالم مردد و مشترك است و اون احمد ابن محمد بن سعد هم توثيقش ثابت نشده است در اونجا يعنى حديث اينجور است كه عن ابو الحسن رضا عليه السلام من اغتسل من الماء الذى قد اغتسل فيه، كسى كه غسل بكند در آبى كه در اون غسل شده است يا خودش، قد اغتسل فيه، يا خودش غسل كرده است، اصحاب التزام... اگر جزام به او مبتلا شد نگويد كه خدا اين چه دردى بود كه من را مبتلا كردى؟! اون نفسش را ملامت كند كه اين كار را كرده است. اين منشاء و مذنه ابتلا به جزام است.
مىدانيد كه اين تعليل اينجورى مناسبت با كراهت دارد. كه اين كار نكند اين كار را و اغتسال با اين آبى كه هست كانّ مكروه مىشود. اين روايت را ذكر كردهاند. شيخ بهائى اين دليل بر مطلب. صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف به كلام شيخ بهائى كه رسيده است به جوابش فرموده است بر اين كه اين جواب شيخ بهائى اشتباه است. اين روايتى كه من اغتسل من الماء الذى... اين در غساله حمام وارد است. حمامها سابقا در ماء حمام گفتيم باز هم در غساله حمام مىرسيم. در حمامها يك چاهى بود، كه در اون چاه غساله جمع مىشد. يعنى مردم كه شست و شو مىكردند، غسل مىكردند، شست و شو مىكردند مىرفت در اون چاه جمع مىشد. منتهى اون چاه مىكشيدند بعد يا اين كه خودش فرو مىرفت اون خصوصيتش را من نمىدانم. معلوم مىشود كه بعضىها كه اون غساله اونجا جمع مىشد اونجا شست و شو مىكردند. اين اغتسال به غسالة الحمام است. در روايات. در روايات نهى شده است از اون غساله حمام شست و شو كردن، غسل كردن از او. صاحب حدائق قدس الله نفسه الشريف هم فرموده كه اين روايت هم از اون روايت هاست. و اين دليل بر مطلب ما نمىشود. ما مىخواهيم به اين عنوان كراهت را اثبات كنيم كه مفيد فرموده. غسلى كه، غسل بكنيم به آبى كه در اون آب غسل شده است ولو يك نفر غسل كرده است با اون آب. خودش او خودش كس ديگر نه. خودش هم كه جزام ندارد. غسل كرده است با آب، چون كه آب كم است جمع كرده دوباره با او غسل مىكند يا با او وضو مىگيرد دوباره. كلام ما اين است كه اغتسال به غسالهاى كه اون غساله ماء مجتمع از بعله نمىدانم از غسل مستحبى است اغتسال با او مكروه است. و اين روايتى كه هست كه مىگويد من اغتسل من ماء قد اغتسل فيه ولو اين روايت به صدرش نگاه بكنيد مىگوييد كه اين صدر روايت مىگيرد اونجايى را كه انسان غسل بكند به مائى كه قد اغتسل فيه در اون غسل مستحبى شده است. او را هم مىگيرد كه مفيد گفته است.
ولكن كسى اگر به ذيل اين روايت نگاه بكند مىبيند كه اين روايت مربوط به اغتسال به غسالة الحمام است. غسالة الحمام خودش يك حكم خاصى دارد. چون كه اون آبهايى كه اونجا هست، هر جور آبى اونجا جمع مىشود ديگر. بدن جنب، بدن مريض، بدن ناصبى، بدن مجوسى حمام، حمام عام است ديگر، توضيح داديم سابقا در ماء الحمام. اغتسال در غساله حمام مكروه است اين را قبول داريم روايات ديگر دارد. كلام ما در او نيست. كلام ما در اغتسال به مائى است كه با او غسل مستحبى شده است يا وضو گرفته شده است.
ذيلش اينجور است دارد بر اين كه فقلت اب الحسن بعد از اين كه امام رضا فرمود كانّ من اغتسل من ماء الذى قد اغتسل فيه فاصابه الجزام فلا يلو الا نفسه. فقلت لاب الحسن يعنى امام فرمود كه غسل نكند در اين آب. فقلت لاب الحسن عليه السلام ان اهل المدينه يقولون عند فيه شفاء من العين. در اين شفاء من العين است. فقال كذبوا، دروغ گفتهاند اهل مدينه، افترا گفتهاند يغتسل فيه الجنب، جنب من الحرام و ناصب الذى هو شرهما و شر كل من خلق الله ثم يكون فيه شفاء من عين در او شفاء من العين مىشود. خوب اين كه سؤال كرد ان اهل المدينه يقولون فى شفاء من العين اين كدام آب بود؟ غساله حمام بود ديگر. سابقا توضيح داديم. امام عليه السلام در جواب مىفرمايد كه چه جور در اين شفاء من العين مىشود و حال اين كه ناصبى در او غسل مىكند، جنب من الحرام در او غسل مىكند، ناصب غسل مىكند كه شر خلق الله است چه جور در اين شفا مىشود؟ بعد صاحب حدائق قدس الله سره فرموده است كه اين از مفاسد و از سيئاتى كه مترتب بر تقطير الاخبار است اين است. چون كه اگر خبر را يك جا نقل بكنند مثل اينجا كه يك جا نقل شده است در اين باب چون كه در اين بابى كه يك جا نقل كردهاند معلوم مىشود كه اين خبر مربوط به غسالت الحمام است. ولكن خبر وقتى كه تقطيع شد. اين خبر را در باب ديگرى هم فرض بفرماييد تقطيع بكنند، نقل كنند كه نمىدانم الان توى ذهنم نيست اينجا هست يا نيست صدر را فقط نقل كنند، من اغتسل من ماء قد اغتسل فيه فاصابه جزام لا يلوم الا نفسه اين مىبيند كه خوب اين مطلق است ديگر ما ذكر فيه را هم مىگيرد ديگر. اين از اون مفاسدى است كه اينجور فرموده.
نظاير اين در اخبار زياد است كانّ. اين يكى از چيزهايى است كه صاحب حدائق اين است كه اينجا نقل كرد. در جواب صاحب حدائق در، در تنقيه فرموده است كه اين صاحب حدائق اين اشكالش چيزى كه هست بر اون حبل المتين شيخ بهائى اشكالش درست نيست. اين ذيل روايت هم قرينه بر صدرش نمىشود. صدر روايت مطلق است. به اطلاقش اخذ مىشود. من اغتسل من ماء اغتسل فيه فاصابه جزام فلا يلوم الا نفسه خوب ذيلش هم يك حكم ديگر است. ذيلش حكم ديگر است كه غسالت الحمامى كه هست در او شفا نمىشود و شفا در او نيست به همديگر هيچ ربطى ندارد اين يك حكم، اين هم يك حكم ديگر.
يعنى كانّ اينجور ايشان مىفرمايد كه حق مطلب ايشان را بيان كنيم كه بعله از بين نرود حق ايشان، كانّ ايشان اينجور مىفرمايد كه امام بعد از اين كه فرمود من اغتسل من ماء قد اغتسل فيه فلا يلوما الا نفسه، راوى از اين فهميد كه از آبى كه غسل شده است نمىشود غسل كرد. نمىشود، نمىشود كراهتى. نمىشود از اين غسل كرد. اون وقت سائل در نظرش مناقشه آمد كه خوب اين حرف درست نيست براى اين كه نمىسازد با اونى كه معروف است كه با غساله حمام انسان غسل بكند، شست و شو بكند شفاء مىشود. اين حرف امام كه فاصابه الجزام فلا يلو من با اين نمىسازد. بدان جهت كانّ امام عليه السلام، از امام عليه السلام ثانيا سؤال كرد كه، مردم مىگويند كه در اغتسال به غسالة الحمام شفاء است؟ امام فرمود كه كذبوا، دروغ مىگويند. اين حرف، حرف افترا است. اينها را درآوردهاند كه آب كم مصرف بشود، حمامىها درآوردهاند. منشائش اين است. دروغ است اين، در اين مجوس هست، نصرانى هست، اينها هست در اينها چه جور مىشود شفاء بشود؟ ايشان اينجور فرموده. ولكن كانّ نظر ايشان هم شايد همين مطلبى باشد كه توى ذهن ما هست و به شما عرض مىكنيم اين فرمايش ايشان اون وقتى درست بود كه روايت اينجور اعتراض بكنند. روايت اينجور بوده باشد، من اغتسل من الماء الذى قد اغتسل فيه و اصابه الجزام فلا يلوما الا نفسه غير از خودش كس ديگر را ملامت نكند. فقلت لاب الحسن، ان اهل المدينه يقولون ان فى ماء الحمام شفاء من العين. اگر اينجور سؤال مىكرد فيه نبود. ضمير بود، ضمير نبود اسم ظاهر بود كه ان اهل المدينه يقولون ان فى ماء الحمام، يعنى فى ماء بئر الحمام، بئر غساله. ان فى ماء بئر غسالة الحمام شفاء من العين. اينجور بود امام هم فرمود، كذبوا يغتسل فيه الجنب و... و ناصب بعله اين حرف ايشان مطلب پاكى بود. ولكن اونى كه در روايت دارد اين است كه امام كه فرموده باشد من اغتسل من ماء الذى قد اغتسلت فيه فاصابه... فقلت اب الحسن ان اهل المدينه يقولون ان فيه شفاء، فيه است. ضمير ذكر شده است نه اسم غسالت الحمام. فيه ظاهرش اين است كه برمىگردد به همان مائى كه در اول فرض كرده است.
چون كه استخدام به بعض او برگردد خلاف ظاهر است. ظاهرش اين است كه اين فيه برمىگردد به همانى كه در اول فرض كرده است. ان اهل المدينه يقولون فيه شفاء من العين. فقال كذبوا يغتسل فى النذنوب، اين معلوم مىشود كه اين اولى هم ماء حمام است. چون كه استخدام خلاف ظاهر است كه فيه برگردد به بعض اون مائى كه در اول فرض شده است ظاهرش اين است كه به عين او برمىگردد و مفروض اين است كه عين او امام تعليل مىفرمايد كه يغتسل فيه الجنب من الحرام و نصرانى و الناصب اين معلوم مىشود كه ماء الحمام است. اينى كه صاحب حدائق فرموده اين درست است.
و لافرض فرض بفرماييد چيزى كه هست قمض نظر كرديم از كلام صاحب الحدائق. گفتيم كه كلام صاحب الحدائق درست نيست. درست است كلام صاحب حدائق،ها! اگر لافرض درست هم نباشد اين روايت من حيث السند ضعيف است كما ذكرنا. كراهت كه حكم شرعى است نمىتواند اثبات كند. افرض كلام ايشان هم درست نبود اين دو تا جمله بود باز اين كراهت را نمىتواند اثبات بكند. كلام مفيد دليل ندارد. اينجا يك كلمهاى باقى مانده است. كلمه به معناى كلام، كلام هم يعنى به معناى مطلب. اين را هم بگويم. و اون مطلب اين است ايشان در تنقيه در آخر كلامش اينجور فرموده است كه بعله اشكال اصحاب به مفيد عليه الرحمه وارد است. چرا وارد است؟ چون كه اين روايتى را كه شيخ بهايى فرموده اين روايت دلالتش ضعيف است. نه از اين جهت كه ماء الحمام كه صاحب حدائق گفته. ضعفش از جهت ديگر است. دلالتش ضعيف است. با سند هم كار نداشته كانّ ايشان. چرا ضعيف است؟ ايشان فرموده اصلا اين روايت در مقام حكم شرعى نيست. اين روايت بخواهد حكم شرعى را بيان بفرمايد براى مائى كه قد اغتسله فيه بر او حكم شرعى بفرمايد اين روايت در بيان مقام حكم شرعى نيست. ايشان فرموده چه جورى كه در قرآن مجيد ما آياتى داريم كه اصلا مدلول اونها حكم شرعى نيستند. مدلول اونها اخبار از واقعيات است. خودش هم واقعياتى كه موطن اونها اين دنيا است نه آخرت است و اون واقعياتى كه چه جور قرآن ارشاد مىكند مردم را به امور واقعيه كه راجع به دنياشون هست به صلاحشون هست چه صلاح اجتماعشون بوده باشد چه صلاح شخصيشون بوده باشد، قرآن همين جور است. ائمه عليهم السلام هم اقران قرآن هستند. اينها هم بيان مىكنند اون چيزهايى را كه راجع به صلاح مردم است در او صلاح اجتماعشون هست. يا صلاح ابدائشون هست كه اصلا اون امور واقعيه را بيان مىكنند، حكم شرعى نيست امور واقعيه است. اين جور روايات را روايات ارشادى تعبير مىكنند در اصطلاح فقها. ايشان فرموده اين روايت هم از اون روايات است.
امام عليه السلام خبر مىدهد كه غسل كردن، شست و شو از آبى كه در او شست و شو شده است اين مزمه ابتلا به مرض است كه سرايت بكند از استعمال اين آب مرض. چون كه فرض بفرماييد اون شخصى كه اين را استعمال كرده ربما مريض مىشود آب هم يكى از چيزهايى است كه حامل مرض است، مرضهاى مُسرى، عمدهاش سرايت از آب است. امام عليه السلام ارشاد مىكند بر اين كه استعمال اين آب مضر به ابدان شما هست. مضر به صحت ابدان شما هست. چون كه در اين آب مضنه سرايت المرض است. كانّ چه جور امام عليه السلام در بعضى روايات اينجور فرموده، كسى كه آب را شب قياما بخورد، چون كه نهى است در روايات متعدده از اين كه انسان در حال قيام شب آب بخورد در حال قيام كه در رواياتى نهى شده است كه اين منشاء داء مىشود. اين مبتلا به داء مىشود به درد مىشود. اين روايت هم مثل اون روايات است. چه جور اون روايت منشاء بر... يعنى قائما فى اليل، چون كه در نهار عكسش هست چه جور است؟ اين روايت هم بر اين باب است. حكم، حكم ارشادى است اصلا هم مربوط به حكم مولوى نيست كه حمل بر كراهت بشود.
فاذا چون كه اين روايت حكم مولوى نيست اعتراض اصحاب بر مفيد كه كراهت فتوا داده است اين اعتراض وارد مىشود. عرض مىكنيم خوب اگر بنا بوده باشد كه روايت من حيث السند تمام بشود و بنا بوده باشد كه كلام صاحب حدائق هم تمام نشود، دو تا جمله بشوند، دو تا حكم بشوند، خوب ما چرا حمل بر كراهت نكنيم؟ ظاهر كلامى كه امام عليه السلام مىفرمايد اگر امرش، يك وقت است كه اين مسلما اين ظهور دارد كه امر تكوينى را بيان مىفرمايد. يك وقت مىفرمايد بر اين كه ظاهرش اين است كه حكم شرعى را بيان مىفرمايد. يعنى انسان ربما قطع دارد چون كه قابل غير حكم شرعى نيست اين. در مواردى كه احتمال اين است كه غير حكم شرعى بشود اصل اولى حكم شرعى است. چون كه بيان امام، بيان احكام شرع است وظيفهاشون اونها، دو تا منصب دارند ديگر، يكى احكام شرع را بيان بكنند يكى هم وراثت عامه بكنند و اما طبابت بكنند، تفضلا عيبى ندارد. كما اين كه در روايات براى بعضى مردم مداوا كردهاند كه فلان چيز را بخورى، برو گوشت بخور، برو كباب بخور، هست در روايات. ولكن اينها منصب الامام نيست. اونى كه منصب الامام است مناسب با منصب الامام است كه دو تا منصب دارد، و فعلا بيان ما هم منصب بيان احكام شرعيه است اونى كه امام مىفرمايد ظاهرش اين است كه بما هو امام مىگويد. لا بما هو طبيب. بما هو امام مىگويد بدان جهت اين در روايات ظاهرش وقتى كه اين است حكمش شرعى مىشود. بدان جهت است كه در اغتسال به غساله حمام رواياتى كه وارد است، نهى شده است اونها حمل در كراهت شرعى بايد بشود. ايشان هم بايد حمل بكند اشكالى ندارد. متعين است اونجا. رواياتى كه مثلا مثل ذيل اين روايت، روايتى كه در غساله حمام وارد است كه اغتسال به غسالة الحمام دارد بر اين كه لا تغتسل من البئر الذى يجتمع فيه غسالة الحمام فان فيها غسالت ولد الزنا و هو لا... اينها قطعا كراهت شرعى است. چرا؟ چون كه اگر اينها ارشاد بشود به امر تكوينى واقعى كه سرايت مرض باشد، ديگر غساله ناصب و هو شرهما ولد الزنا ندارد. يك ولد الزنايى است مثل گُل تميز. صحّت بدنش هم تمام. يك مؤمنى است زخم دارد. امام عليه السلام مىفرمايد لا تغتسل من البئر الذى يجتمع فيه غسالة الحمام فان فيها غسالة ولد الزنا و هو لايت سبعة آبا و هكذا فرض كنيد و فيها غسالت ناصب. خوب ناصب كه مرض ندارد كه! اونقدر به دنيا اعتماد كرده است كه ناصب شده است ديگر. والاّ مرضى داشت اينها يقين دارند كه اينجور نمىشد. اينجور ملعون نمىشد. چه جور در اين روايات نهى را حمل به كراهت مىكنيد؟! به ارشاد به امر تكوين نمىكنيد، ظاهر جمله خبريه هم كه در اين ما نحن فيه، جمله خبريه است من اغتسل من الماء الذى اغتسل فيه غير فاصابه جزام.... اين جمله خبريه ظاهرش اين است كه در مقام ايشان است. و در مقام بيان حكم شرعى است ظاهرش اين است.
|