جلسه 103
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 103 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در اين مسئله بود اگر بنا گذاشتيم غساله رافع حدث نيست ولو غسالت الشى طاهر بوده باشد. اگر ثوبى يا مثل ثوبى را شستند و غسالهاش را خارج كردند اون غساله رافع حدث نمىتواند بشود على ما تقدم. بعد اگر ثانيا اين ثوب را كه عادتا همين جور است تمام اجزاء مائيه به اصل خارج نمىشود از ثوب. و اين را هم انشاء الله در بحث مطهرات خواهيم گفت. ولو اصل ثوب محقق حق است اگر فشار ندهند اين مثل ثوبى را كه قابل عصر است اصل غسل صدق نمىكند يا محرز نيست صدق الغسل بدون العصر الاّ اين كه به عصر كه ماء خارج مىشود از ثوب معزم الماء خارج مىشود. بقيه اجزاء مائيه در ثوب متخلط مىشوند و اون اجزاء مائيه كه متخلط است حتى بناء على تنجس بغساله اون اجزاء مائيه پاك مىشوند. چون كه شارع وقتى كه حكم به طهارت ثوب كرد لازمهاش اين است اون اجزاء مائيه كه در ثوب متخلط است اونها پاك مىشوند.
بعد اين ثوب را كه معزم ماء خارج شده است بعد سر طناب كه رسيد، آويزان كند به طناب دوباره عصرش كرد. يك مقدار ماء باز خارج مىشود. كلام در اين است كه به اين يك مقدار از آب حكم الغساله مترتب نمىشود. حتى اگر كسى گفت غساله على الاطلاق محكوم به تنجس است اين آبى را كه از ثوب به فشار خارج مىشود اين پاك است. وجهش را هم عرض كرديم. ثوب قبلا كه پاك شده بود به خروج معزم الماء بالطبع اين آب هم محكوم به طهارت شده بود. بعد كه از ثوب خارج مىشود ثوب پاك، آب هم پاك. موجب اين نيست كه اين آب متنجس بشود. يك حكم غساله حتى بناء على طهارت اين بود كه با او نمىشود رفع حدث كرد. كلام در اين بود كه با اين آب ثانى كه هست مىشود رفع حدث كرد. حكم غساله در اين جارى نيست. كلام در وجه اين بود كه چرا با اين مىشود غسل و وضو گرفت و حكم الغساله بر اين جارى نباشد؟ فرمودهاند بر اين كه اصل ماء دومى كه خارج مىشود غساله به اين صدق نمىكند. اين كه حكم غساله به اين لاحق نمىشود به جهت اين كه اين غساله نيست حقيقتا. حقيقتا غير الغساله است. براى اين كه غساله اون مائى را مىگويند كه به خروج او غسل محقق شده باشد. اون آبى كه غسل الشىء محقق شده باشد اون معناى غساله است و در ما نحن فيه غسل چيزى كه هست، اين مائى كه الان خارج مىشود غسل ثوب قبل از اين محقق شده است. قبل از اين كه اين ماء خارج بشود اون ماء مخلص اولى كه عصر شده بود به او غسل محقق شده بود. پس به خروج اين غسل محقق نمىشود. لما ذكرند كه اونى كه موجب مىشود غسل با او محقق بشود او خروج معزم الماء است. لا تمام ماء.
هر چيزى كه قابل اكل است خروج معضم الماء با او، وقتى كه اون خروج مناسب ماء محقق شد غسل او محقق شده است. پس اين آبى كه ثانيا خارج مىشود با اين ثوب غسل نشده است. اينجور فرمودهاند اگر معناى غساله اين بوده باشد كه اونى كه محقق غسل است اون مائى كه خروج او محقق غسل شده است معناى غساله اين بوده باشد بعله اين فرض صحيح است ديگر، اونى كه محقق اين غسل است خروج اين ماء نيست. اون ماء اولى است ولكن در اون روايت عبد الله ابن سنان عنوان غساله يعنى عنوان لفظ غساله وارد نشده بود. اونى كه در اين روايت عبد الله ابن سنان بود وارد شده بود بر اين كه و اما ما يغتصل به، اينجور بودكه لا بعث ان يتوضء بالماء المستعمل فقال الماء الذى يغسل به الثوب او يغتسل الرجل من الجنابه. لا يجوز ان يتوضء من. الماء الذى يغسل به الثوب او يغتسل الرجل من الجنابه لا يجوز ان يتوضء منه. ممكن است كسى اينجور
بگويد كه اين آبى كه اول به اين ثوب ريختند به تمام اين آب اين ثوب شسته شده است اون آب ريخته شده. منتهى در صدق غسل به اين ماء خروج همه معتبر نيست. اونى كه در صدق غسل به اين ماء لازم است خروج معزم الماء است. الان كه دوباره اينها را فشار مىدهد اين ثوب را اينها هم آبى است كه غسل به الثوب. منتهى غسلش، قبل محقق شده است. و در روايت اينجور بود و اما ما اون چيزى كه، مائى كه و ام الذى يغسل به الثوب او يغتسل الرجل من الجنابه لا يجوز ان يتوضء منه. نمىشود از او وضو گرفت.
فرض بفرماييد در اون جنب خيلى واضحتر است. جنب غسل كرده است خوب در بدنش يك مقدار قطرات ماء مىماند. يك كس ديگر مىخواهد وضو بگيرد مىگويد بگذار اين قطرات را من بگيرم از بدن تو صورتم را با اين بشويم. صدق مىكند به اين شخصى كه وضو مىگيرد توضء بما اين كه اغتسل به. با او غسل شده است ولو در غسل هم همين جور است بايد آب جدا از بدن بشود. ولكن كلام اين است صدق اين معنا كه با اين آب غسل شده است شسته شده است، اين موقوف نيست كه همه اين آب خارج بشود از اون ثوب. يا همه اين آب از بدن رد بشود به خارج از بدن. اگر معضمش خارج شد صدق مىكند كه اين ماء اغتسل به. به تماميشها، به تماميش صدق ميكند كه غسله به الثوب. ثوب به او شسته شده است. اين معنا توى ذهن هست كه معناى اين عنوان غساله، در اين روايت موضوع حكم نيست. موضوع حكم مائى است كه يغتسل به الثوب. يغتسل به الرجل. اون ماء تمامى ماء هست. چه اون مقدارى كه در بدن و ثوب متخلط شده است، چه اون مقدارى كه خارج شده است. منتهى در صدق غسل خروج تمام ماء معتبر نيست. در صدق غسل بالماء لازم نيست تمام ماء خارج بشود. در صدق اغتسال بالماء لازم نيست كه تمام آب از بدن به خارج از بدن منتقل بشود. معضمش اگر خارج شد، معضم متعارف، اغتسل به صدق مىكند. اين در ما نحن فيه اين حرف هست. اونى كه مىشود در مقابل اين حرف زد و گفت بر اين كه حكم غساله جارى نمىشود به جهت اين نيست كه اين ماء، ماء اغتسل به ثوب نيست. نه، يا مائى كه اغتسل به جنب نيست. نه جنب اغتسل به. ولكن اين روايت ظهورش در مائى است كه رد مىشود. يعنى اين، اون ثوبى كه متنجس است او شسته مىشود با اون آبى كه متنجس شده است اين ظهور در آبى دارد كه يعنى از اين رد شده است. اون ماء مخرج. اون ماء مخرجى كه غسل به او محقق شده است، و رد شده است جريان پيدا كرده است اون ماء بر بدن جنب مرور كرده است يا بر ثوب مرور كرده است و خارج شده است. اين انصراف است نه اين كه انى غساله نيست. حكم غساله را ندارد. به جهت اين كه عمده دليل ما اين روايت عبد الله بن سنان است و روايت عبد الله ابن سنان ظهورش در اون آب رد شده است. اون آبى كه رد شده است از بدن جنب يا اون آبى كه رد شده است از ثوب متنجس با او نمىشود وضو گرفت و اما اون آبى كه ثانيا عصر مىشود او از متنجس رد نشده است او بالعصر الثانى از طاهر رد مىشود.
از بر متنجس، مرور نكرده است يا كسى او را فرض كنيد از بدن جنب مىگيرد. از بدن جنب رد نشده است. كسى اگر بخواهد جواب بگويد به اين معنا اين بعيد نيست اين روايت عبد الله ابن سنان منصرف است بر اون آبى كه رد شده است از متنجس. يا فرض بفرماييد از بدن جنب رد شده است كه بواسطه رد شدن جنب بود. در حال رد شدن اين ثوب، متنجس بود در اين صورت است. والاّ بعد از طهارت رد بشود اين مثل ذيل مىماند و اما ما غسل به وجه... اين داخل او مىشود. اين از اون متنجس، از اون متنجس رد نشده است. بعد از اين كه متنجس پاك شده مرور از او كرده است وقتى كه اينجور شد نه اين صورت را نمىگيرد. ولو حقيقتا غساله هم بوده باشد. يعنى مائى باشد كه غسل به الثوب. حقيقتا اينجور است. ولكن لحن روايت و ظهور روايت در اون آبى است كه از بدن جنب رد شده است. يا از متنجس رد شده است و اما اين مائى كه هست كه در بدن جنب باقى مانده يا در غسل بعد طهارته باقى مانده است منصرف از اين معناست. اگر شما خيلى هم شك كرديد در اين معنا كه اين ظهور اين روايت اين است يا اين نيست؟ مطلقاتى كه دلالت مىكند آب طاهر يعنى آبى كه نجس نشده است و كلام ما اين است كه اونى كه ثانيا خارج مىشود پاك است. آبى كه طاهر شد مطهر هست از حدث و خبث مطلقاتش كه سابقا
گفتيم اين دومى را مىگيرد. اين كه ثانيا از متنجس به عصر ثانى خارج مىشود اين را مىگيرد تحت مطلقات است به اون مطلقات حكم مىشود كه مطهر هست از خبث و حدث و لازمه مطهر بودن از حدث و خبث هم پاكى است كه پاكيش را اينجا ما بالوجدان مىدانيم احتياج نيست كه طهارتش را اثبات كنيم. طهارتش بالوجدان محرز است چون كه گفتيم موجب تنجس نيست. پاك شده است ثوب به آب. اون ادلهاى كه مىگفتند ماء احد الطهورين است رافع از حدث و خبث است اين را مىگيرد و اين هيچ اشكالى ندارد. غرض بر اونى كه خارج مىشود ثانيا حكم الغساله را لا تترتب. چرا لا تترتب؟ براى اين كه اگر اين غساله هم بوده باشد يعنى غساله به اين معنا كه مائى بوده باشد كه غسل به شىء المتنجس. شىء متنجس شده است. چون كه شىء متنجس با تمام آب شسته مىشود. در صدق شسته شدن به تمام آب يا غسل كردن به تمام آب خروج همه معتبر نيست. خروج معضم معتبر نيست ولكن اين روايت به قرينه ذيلش كه در شىء نظيف اخذ بشود شسته بشود مانعى ندارد به قرينه ذيل اين روايت ظهور دارد. اون صدرش در روايتى كه از متنجس رد شده است. اين در غسل يا از بدن جنب عند الاغتسال او رد شده است او را مىگيرد نه اين ثانيا عصر مىشود كه جنابت تمام شده، از بدن جنب غسل مىشود. يا اين كه ثوب پاك شده از ثوب پاك رد مىشود اين را نمىگيرد.
سوال؟ ما نمىگوييم، مىگوييم كه در روايات عنوان غساله نيست. سوال؟ ظهور حكم نه موضوع. موضوع ما يغسل به الثوب است. مىگوييم ما يغسل به الثوب تمام آب است. ما يغسل به الثوب تمام آب است منتهى تمام آبى كه انسان غسل مىكند همهاش كه خارج نمىشود از بدن ولكن با همهاش غسل كرده است. معضمش خارج مىشود. افروض غساله اون معضمى باشد كه خارج شده. مىگوييم در روايت موضوع حكم غساله نيست مائى است كه اغتسل به جنب. مائى است كه يغتسل به الجنب. جنب با او غسل مىكند او مجموع آب است. منتهى ما دعوامون اين است كه اين روايت به قرينه ذيل ظهورش در اون آبى است كه از بدن جنب رد شده است. يا از ثوب متنجس رد شده است و اما اونى كه جنابت رفته است بعد رد مىشود از بدن او يا نجاست ثوب رفته است از بدن بعد از طهارت ثوب رد مىشود از اون ثوب او را نمىگيرد ما حرفمان اين است. اين غساله هم صدق كند به اين كه ثانيا رد مىشود چون كه غساله ماء غسل به الثوب، با اين آب هم غسل است ثوب ديگر. گفتيم ثوب به تمامى آب شسته مىشود و در صدق الغسل هم رد شدن تمامى آب معتبر نيست. با اين هم شسته شده است. غساله هم افرض اگر صدق كند در ما نحن فيه حكم غساله را ندارد. چون كه روايت منصرف است به اون آبى كه از بدن جنب در حالى كه جنب بوده منتقل شده است يا در اون آبى كه ثوب قبل از اين پاك بشود از ثوب رد شده است و اما اونى كه بعد رد مىشود او را نمىگيرد. اين مثل شىء نظيف مىشود كه و اما به غسل شىء نظيف. اين حاصل حرف ما بود.
بعد مىرسيم به مسئله ديگرى كه ايشان در مقام اينجور مىفرمايد صاحب العروه قدس الله نفس الشريف. مىفرمايد در حال استنجاء، استنجاء غايط كه انسان با دستش عرض كرديم كه با دستش ازاله مىكند اجزاء را و آب را مىرساند به تمام اون مواردى كه اطراف مخرج، احتمال اين معناست كه در اونجا فرض بفرماييد يا محرز است كه در اونجا تنجسى هست ايشان مىفرمايد بر اين كه اين يد انسان عند الاستنجاء به تبعيت پاك مىشود. وقتى كه كانّ مخرج غايط پاك شد، عين از او زايل شد و پاك شد يد هم به تبعيه پاك مىشود. بعد مىفرمايد و كذالك اون ظرفى كه در اون ثوب متنجس شسته مىشود، ثوب متنجس در اون ظرف شسته مىشود وقتى كه ثوب متنجس در اون ظرف شسته شد ديگر ظرف هم به تبعيه پاك مىشود. فرض بفرماييد بر اين كه انسان چيزى را در اون ثوب مىشويد كه با يك دفعه پاك مىشود. فرض كنيد يك ثوبى هست كه به اون ثوب آب متنجس اصابت كرده است بول نيست. آب متنجس اصابت كرده است. از كوچه رد مىشد آب متنجس بود از كوچه پاشيد به ثوبش. تو اون تشت گذاشته است تو اون ظرف مىشويد، توى اون ظرف گذاشت ظرفى كه شرطش اين است كه قبلا بايد پاك بشود. اين ثوب را گذاشت آب قليل را فرض بفرماييد ريخت. ريخت به طريق ورود. بعد از اين كه آب را ريخت اون ثوب را، آب وقتى كه به همه جاش رسيد برداشت از تشت اخذ كرد ريخت ثوب پاك شد با يك دفعه. تشت هم كه
آبش را مىريزد تشت هم پاك مىشود. بالتبع اون تشتى كه هست به تبع طهارت ثوب پاك مىشود ايشان اينجور فتوا مىفرمايد.
يد در باب الاستنجاء و تشت در باب اون ثوب متنجس ثوب را من باب مثال گفتيم، توى تشت متنجسى كه قابل عصر نيست او را هم مىشود شست. مثل نخود فرض كنيد متنجس شده است، برنج بود متنجس بود آب مىكشيد. ظرف طاهرى ريخت اونجا بعد برنج را آب ريخت. تشت را برگرداند آب رفت، تشت هم پاك است برنج هم پاك است. اون برنجى كه ظاهرش اين جور بود. نخودى كه ظاهرش نجس بود. اما باطنش نجس بشود او داستانى دارد انشاءالله در وقتش مىآيد.
على هذا الاساس ايشان مىفرمايد اين يد پاك مىشود. اما طهارت يد به تبعيه اين وجهش را كه ما نفهميديم اين چه جور تبعيت است. چون كه آبتر همين جور است انسان كه استنجاء مىكند كما اين كه مخرج شسته مىشود يد خودش هم شسته مىشود. غسل حقيقتش كما ذكرنا، اين كلمه را داشته باشيد خيلى جاها به دردتان مىخورد. مقوم غسل رسيدن و وصول ماء است به شى. به شيئى كه متنجس است. اون متنجس اگر حامل عين النجس بوده باشد زوال عين مقوم غسل است. غسل اون شىء است. مادامى كه اون عينى كه چسبيده به متنجس نرفته مىگويند شسته نشده است هنوز هست. اون زوال العين در مواردى كه عين هست با متنجس زوال العين مقومش است. بدان جهت بعد الزوال العين اون محلى كه عين بود بايد به اون محل آب برسد تا صدق بكند كه خود شىء هم شسته شد. و اما در جايى كه متنجس عين نجس را ندارد. دستى است مثلا آب متنجس به او اصابت كرده بود، به مجرد اين كه به اين دست آب رسيد، غسل محقق مىشود. بدان جهت اگر انسان آب را ريخت بر موضع النجو به حيث آن كه اجزاء از آنجا ازاله شدند به نحوى كه اجزاء صغار غايط و نجو از اون موضع جدا شدند در اون موضع غسل شد، خوب دست انسان هم عادتا غسل مىشود ديگر به دستش هم آب مىرسد ديگر. آب را كه مىريزد هم به دستش مىرسد، اون دستى كه با زدن به اون دستى كه به زدن به اون موضع نجس شده بود همان موضع شده است. اينجا طهارت لتبعيه معناش چيست؟ ما هم نفهميديم. معناى تعبيت يا فى التبع چيست؟
بعله اين طهارت التبعيه را در ظرف گفتهاند كه طهارت، طهارت تبعى است. سرّش چيست؟ سرّش به جهت اين است كه اناء متنجس را انسان بخواهد تطهير كند بايد سه دفعه بشويد، اون داستانش گذشت. آب مىريزد، مىچرخاند مىريزد دوباره آب ديگر مىريزد مىچرخاند، مىريزد دوباره آب ديگر مىريزد. و مىچرخاند و مىريزد بيرون ظرف پاك مىشود. كيف يطهر كوز و الاناء. روى اين اساى مىگويند بر اين كه فرض كنيد ظرفى كه ثوب متنجس را توش مىگذارند اون ظرف بايد پاك باشد شرطش اين است. وقتى كه اين را گذاشتند به ريختن به آب بر متنجس بناعا بر تنجس الغساله، اون ظرف هم نجس مىشود. يا فرض بفرماييد بناء على تنجس الغسالة مطلقا او بناء بر اين كه غساله بولى كه هست كه دو دفعه لازم است در غير غسالهاى كه... اون تشت را نجس مىكند. ثوب متنجس به بول را كه گذاشتيد، دفعه اول كه آب مىريزيد اون اناء نجس مىشود چون كه غسل اول است. غسل اول غسالهاش نجس مىشود. گفتهاند بر اين كه وقتى كه غسل ثوب محقق شد. ثوب را برگرداند فرض كنيد فشار داد اونجايى كه يك دفعه معتبر است يا اونجايى كه دو دفعه معتبر است فشار داد دفعه دوم كه آب ريخته بود به تشت، آب تشت را هم كه ريخت به زمين تشت هم پاك مىشود اين طهارت بالتبعيه است. چرا طهارت بالتبعيه است؟ براى اين كه اگر اين غسلش، غسل مستقلى بود كه اناء را بايد مستقلا تطهير كنيم بايد سه دفعه آب بريزند توى او ازاله كنند بريزند بيرون، كيف يغسل لنا. پس اين كه امام عليه السلام در صحيحه محمد ابن مسلم اينجور فرمود در اون صحيحه اينجور فرمود. جلد، جلد دوم است، باب، باب هفتم از ابواب النجاسات است. باب دوم از ابواب النجاسات اشتباه شد. باب دوم از ابواب نجاسات است روايت اولى است كه در اين باب يك روايت هم بيشتر ندارد. محمد ابن حسن طوسى باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى العشرى قمى كه سندش به او صحيح است اون هم نقل مىكند عن حسين ابن محمد كه ثقه است عن على ابن رضى عن محمد ابن مسلم كه روايت من حيث السند صحيحه مىشود. قال سألت اباعبد الله عليه السلام. ان الثوب يصيب
البول، ثوب به او اصابت بول مىكند قال اغسله فى المركن مرتين. مركن كه همان تشت را مىگوييم. اون كه يغسل فيه الثياب در دو تشت دو مرتبه شسته مىشود. خوب معلوم است در ماء قليل شسته مىشود. تشت كه ماء كثير نمىشود. اغسله فى المركن مرتين فان غسلته فى ماء الجارى، اگر نه بردى در چشمهاى چيزى آب جارى شستهاى يك دفعه شستن كافى است.
اون زمان سابق كه توى تشت مىشستند همين جور است كه ثوب را مىگذاشتند آب را مىريختند تو اون ثوب بعد اون ثوب را يك حركتى مىدادند با دست و اينها فشار مىدادند آب را هم برمىگرداندند. هم ثوب غسل شده است و هم اونجا ظرف غسل شده است ولكن طهارت ظرف بواسطه غسل نيست يك دفعه شستن او تطهير نمىكند شىء را كه خودش هم فرض بفرماييد غساله متنجسه است يا اين كه غساله غسله اولى است بعد كه دوباره ثوب را مىگذارند، تشت را دوباره آب مىريزند بهش، وقتى كه دفعه دومى ثوب را فشار دادند آبش را ريختند در بول، ثوب پاك مىشود. تشت هم پاك مىشود. با اون يك شستن تشت پاك نمىشود. سه دفعه لازم است. اين كه ظاهر روايت اين است كه طريقه شستنش اين است و ظاهر روايت اين است كه ثوب و تشت هر دو پاك مىشوند با اين دو دفعه شستن اين دليل مىشود كه طهارت اين مركن بالتبعيه است. اينجور گفتهاند. پس طهارت بالتبعيه مواردى دارد كه يكى از اون موارد همان تشت است.اين جا بعضىها گفتهاند يد هم به تبعيه پاك مىشود. چون كه يد را به غساله اولى زده نجس شده است، بعد كه آب ريخت و دست هاش را با آب دوم شست به تبعيه پاك مىشود. اين داستان اين يد و اينها خواهد آمد در بحث طهارت لتبعيه. ولكن صحبت ما در اين تشت است كه نه تشت هم طهارتش به تبعيه نيست. چرا؟ براى اين كه كما اين كه صورتش را عرض كردم ثوب را مىگذارند توى تشت. ثوب متنجس را. شما متنجسى فرض كنيد كه يك دفعه شستن در او كافى است. يا فرقى نمىكند دو دفعه شستن باشد. اين ظرف هم وقتى كه ثوب را گذاشتند به او اگر به گذاشتن اين ثوب و آب ريختن تشت اگر نجس شد، وقتى كه نجس شد، چه جورى كه شما ثوب را برمىداريد فشار مىدهيد، مىشه غسل وقتى كه اون آب را هم از تشت خالى كرديد اون غسل محسوب مىشود. غسل ثوب هم، غسل تشت هم محقق مىشود. پس تشت هم شسته شده است. غايت الامر يك دفعه شسته شده است. خوب كى گفت در انائى كه سه دفعه شستن لازم است او شامل تشت هم هست؟ خوب مثل تشت انا به او صدق ميكند خودش محل كلام است كه اناء صدق كند. انا مرادف با لغت ظرف نيست. انا در روايت اونجا بود كه كيف يغسل الانا. نه كيف يغسل الظروف. انا بود. انا به اون ظرف هايى مىگويند كه اونجا انسان طعام مىگذارد، طعام برمىدارد يا طعام مىپزد اينها را مىگويند انا. و اما تشت را فرض كنيد، انا گفته بشود اين انا صدق نمىكند. اينجاش را ديگران فرمودهاند و خوب هم هست و بعيد هم نيست. چون كه معناش كى گفت كه معناش مطلق الظرف است.
در ما نحن فيه در يك دفعه شستن پاك مىشود. نه افروض گفتيم انا مطلق الظروف كيف يغسل الظروف ثلاث مرات. خوب مىگوييم اين بيشتر از يك مطلق نيست. يك مطلقى است از مطلقات. قابل تغيير است. اين روايت دلالت مىكند كه اگر اون ظرف را با متنجس بشويى يك دفعه شستن كافى است. يا دو دفعه شستن كافى است. شما بگوييد كه دليلتون چيست؟ ببينيد كه كجا مىگيريم نبض طرف را. مىگوييم شما صاحب عروه خودتان ظاهر كلامش اين است در بحث مطهرات كه تو تشت چيزى را كه مىشويند تشت اون وقت پاك مىشود كه آب را برگردانند. بريزند بيرون. اون وقتى غسل محقق مىشود، اين شىء متنجس را گذاشته آب ريخته اون شىء متنجس را برداشت، قابل عصر بود عصر كرد. قابل عصر نبود برداشت فرض كنيد همين جور اون شىء پاك مىشود. اما ظرف كى پاك مىشود؟ مىفرمايد بايد افراغ بشود آبش. مىگوييم اگر اين طهارت بالتبعيه بود افراغ نمىخواست كه. اگر غسل ظرف نبود ظرف به عنوان غسل پاك نمىشد افراغ نمىخواهد ديگر. بالتبعيه. اون وقتيكه فرض كنيد خمر مبدل به سركه شد در همان آن اناش پاك مىشود بالتبعيه. دليل داريم. اگر اينجا هم تشت هم طهارتش، طهارت بالتبعيه بود به مجرد اين كه ثوب را برداشت و فشار داد طهارت حاصل شد ديگر، تشت هم همانجا پاك مىشد خود به خود. پر از لبريز است از غساله پاك مىشود. چرا؟ چون كه طهارتش بالتبعيه است. و حال اين كه شما مىگوييد
كه بايد اون آب را بريزد بيرون ظاهرش كلامش اين است. اين ريختن محقق غسل است. امرار ماء است به اين تشت منتهى تشتى كه اول متنجس شده بود غسل مره اولى كه ثوب متنجس به بول را گذاشته بود. چون كه اگر ثوب چيزى بوده باشد، پاك بشود ما غساله او را نجس نمىدانيم. تشت را نجس نمىكند. در مثل ثوب وقتى به غساله اولى، وقتى كه ثوب متنجس به بول را گذاشت آب را ريخت با اون غساله چون كه نجس است تشت نجس مىشود. بعد كه فرض بفرماييد ثوب را برداشت و فشار داد و گذاشت كنار اون آب را هم ريخت بيرون كه بايد بريزد. اگر گفت اين دستهاش را آب بكشد در اونجا دستهاش اگر خورده به آب. بعله دستهايش را آب كشيد و ثوب را گذاشت دوباره توى اون تشت. فرض بفرماييد دستهايش را آب كشيد آب طاهر ريخت. كه همان تشت اونجاهايى كه اول ثوب متنجس رسيد بود به همانجاها آب طاهر رسيد. خوب وقتى كه ثوب را برمىدارد عصر مىكند غسل ثوب محقق مىشود يا نه؟ غسل انا هم مرتا محقق مىشود. چون كه وقتى كه ريخت اون ثوب، آبش را بيرون. ملتزم مىشويم در انايى كه، در ظرفى كه متنجس مىشود به واسطه شستن متنجس در او در تطهير او غسل مرتا كافى است. كيف يغسل انا عام عقلى نيست كه قابل تخصيص نباشد. قضيه عقليه نيست كه تخصيص برندارد. مثل ساير مطلقات است.
پس دو تا جواب ما داشتيم. سوال؟ احتياط مىفرمايد. سوال؟ تبعيت بشود چرا خالى بكند. سوال؟ تشت كه غساله نيست. تشت بالتبعيه پاك شد. سوال؟ طهارت بالتبعيه معناش اين است. تشت به تبع پاك مىشود معناش اين است. اون نجسى كه شسته بوديد او كه پاك شد تشت هم پاك مىشود. خوب آبش نجس است بريز بيرون. اما نه براى طهارت تشت، تشت بالتبعيه پاك شده است. اگر بريزد بيرون غسل تشت محقق مىشود. كلام ما هم اين است كه تشت در ما نحن فيه چون كه غسل مىشود بدان جهت پاك مىشود. نه به جهت طهارت بالتبعيه. طهارت بالتبعيه بوده باشد ريختن به آب نمىخواهد. پس على هذا الاساس در ما نحن فيه هم ملتزم شدهاند كه تشت به تبعيه پاك مىشود وجهى ندارد، نه تشت غسل مىشود. نتيجه كجا ظاهر مىشود؟ نتيجه اينجا ظاهر مىشود كه لافرض غساله اولى بول اگر به جاهايى از تشت خورده است كه غساس را له دومى به اون جاها نخورده است اون مواضع در نجاستش باقى است. چون كه شسته نشده است. خوب شستن گفتهايم مقومش اين است به اون متنجس آب برسد. آب طاهر مطهر برسد. و مفروض اين است به اون مواضعى كه در اون دفعه اول آب پاشيده بود آب متنجس به اون مواضع آب نرسيده است. قائل به تبعيه بايد بگويد نه اون هم پاك است. نه ما تبعيه را نمىگوييم و مىگوييم كه فعلا توجه كرديد، همان رخت شوىهاى تشت اشكالشون همين است. كه اون آب متنجس پاشيده است به اون ورها در غسله اول اين دوباره كه آب طاهر مىرود توش، طهارتش طهارت بالتبعيه نيست، غسل ظرف مىخواهد. به اون جاهايى كه قبلا نجس شده بود آب نمىرسد از اونجاها كه آب متنجس مىپاشد دوباره مىافتد توى اونى كه شسته شده است آب طاهر است او را هم نجس مىكند.
على هذا الاساس اگر دليلى داشتيم بر اين كه تشت بالتبعيه پاك مىشود ملتزم مىشديم ولكن مىگوييم دليل ما مثل اين صحيحه زراره است اين صحيحه زراره است از اين تبعيت در نمىآيد. از اين غايت الامر اين مىآيد كه اونى كه در غسل اناء متنجس غسله ثلاث مرات گفته بوديم ظروف متنجسه قيد خورده، اگر اون انا معناى مطلق الظرف بشود قيد خورده است. نسبت به اون ظرفى كه متنجس را توش مىشويند. در اون صورتى كه ظرف متنجس را توش شستهاند او نه به غسل مرتا هم پاك مىشود. اما طهارت بالتبعيه درنمىآيد. خودتان هم نفرموديد. والاّ اگر طهارت بالتبعيه بوده باشد اطلاق ما معتبر نيست در طهارتش. چون كه غسل نمىخواست. بالتبعيه پاك شده است. ثوب كه پاك شد اون هم پاك شده. ثوب كه پاك شد اون هم پاك مىشود. اون آب غسالهاى كه نجس است اون كه پاك نخواهد شد او هميشه نجس است. تبعيت او نيست. تبعيت در ثوب است. ثوب پاك شده اون هم بايد پاك بشود. پس شما كه مىگوييد آب را بريز بيرون معلوم مىشود حكمت ديگرى دارد. آن حكمت ديگر اين است كه غسل محقق مىشود به ريختن بيرون اگر به غسله اولى نجس شده است پاك مىشود به غسله ثانيه
كما ذكرنا. اين را هم گذشتيم.
سوال؟ احتياط مىكند ايشان در آن. سوال؟ اون آبى كه نجس است يعنى قطع نظر از غسل نجس باشد والاّ مائى كه به غسل نجس مىشود او عيبى ندارد او محقق غسل است. انسان كه دستش را مىشويد دستش را مىشويد، دستش را كه مىشويد دست را فرض بفرماييد دستمالى هم تو دستش گرفته هم دستمال را مىشويد هم دستش را مىشويد. دستش بواسطه دستمال نجس شده است همين جور است. ولكن آبى كه مىريزد اون آب هم به او دست شسته مىشود هم دستمال شسته مىشود بدان جهت هر دو پاك مىشوند. نه اين كه بگوييد اون غساله دستمال شد ديگر دست را پاك نمىكند. غساله هم نجس است، نه غساله هر دو تاست. اين غساله ثوب و غساله تشت است. بعله بعد از اين كه ريخته بيرون يا تا مادامى كه توى تشت است نجس است اين غساله است از اول نجس است بعد پاك مىشود ما بقى بالتبعيه ولكن خود ظرف پاك است. معناى طهارت بالتبعيه اين است. سوال؟ اولى باشد يا نباشد چه ضررى مىزند. سوال؟ تشت قابل عصر نيست. اگر غسل بخواهد بايد آب رد بشود كه ما مىگوييم. اگر نه، اگر تبعيت است غسل نمىخواهد بگذار آب توش باشد تا روز قيامت. آب نجس ولكن تشت خودش پاك شده است. تبع الثوب نه تبع الماء چون كه ماء كه پاك نمىشود. بعد از اين كه بيرون بريزد باز نجس است آب. بدان جهت اين طهارت اگر تبعيتى باشد، تبعيت لثوب است، تبعيت لثوب شد ديگر ريختن نمىخواهد آب بيرون اين هم اين.
|