جلسه 104

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 104 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب العروه مى‏فرمايد اگر آبى را كه در متنجس مى‏ريزد در ريختن آب ادامه بدهد كه زايدا بر مقدار لازم فى غسل الثوب آب بريزد به او. هر مقدارى را كه متصلا زايدا مى‏ريزد تمامى اينها يك غسله حساب مى‏شود. مثلا فرض كنيد دستى كه يا ديگر از بدن كه متنجس به بول شد و به آب قليل بايد دو دفعه او را شست اين شخص فرض بفرماييد آبى را كه از آفتابه به اون دست متنجس مى‏ريزد، 5 دقيقه ادامه مى‏دهد اين آب ريختن را، آفتابه هم آفتابه بزرگى است. اين بواسطه يك دفعه ريختن اين پاك نمى‏شود. همه اينها ولو يك ساعت هم طول بكشد يك غسل حساب مى‏شود يك دفعه شسته است. بايد دوباره كه دو دفعه شستن لازم است بايد دوباره بشويد. اين استمرار در ريختن آب اين استمرار غسله مى‏شود. نه غسلة اخرى مى‏شود. ولكن به اون مقدارى كه لازم است در غسل الثوب زايدا مى‏ريزد بر اون مقدار زايد حكم غساله مترتب نميشود. اون مقدارى را كه زايدا مى‏ريزد او حكم غساله بر او مترتب نمى‏شود و بيان ذالك طهارتا ما فرض مى‏كنيم كه متنجس ما از اشيائى است كه در تطهيرش به اصل احتياج ندارد. مثل حجر بدن يا اون اقسام ديگرى كه قابل عسر نيستند و متنجس هستند. فقط ذكرنا.
در اين جور اشياء مقوم غسل امرين است. دو امر اگر موجود بشود غسل اين شى محقق شده است. امر اول اين است كه اگر اين متنجس حامل اون عين النجس بوده باشد اون عين بايد زايل بشود كه ديروز عرض كرديم زوال عين النجسه مقوم غسل است. يعنى غسل الشى، يعنى غسل الثوب. اگر بخواهيم ثوب يا يد شسته بشود بايد اون عينى كه در يد هست، عين نجس بايد اون عين زايل بشود. اين يك امر است. اين در مواردى كه متنجس عينى را حامل بشود. امر ثانى كه او على اطلاق معتبر است اين است بر اين شيئى كه متنجس است آب برسد و اون موضع متنجس كه آب به رسيده آب از اونجا رد بشود، يعنى معضمش كما ذكرنا در ديروز. معضم اون آب رد بشود از اونجا. وقتى كه شى‏ء قابل عسر نشد اين دو امر در او محقق و تحقق پيدا كرد غسل اون شى‏ء محقق مى‏شود. خوب على هذا الاساس فرض بكنيد دست ما كه متنجس به بول بود وقتى كه آب را به اون موضع تنجس ريختيد و اون آب موضعش رد شد غسل محقق شده است. اين ادامه كه مى‏دهد در ريختن آب اين ادامه زايد بر غسل است. ولكن چون كه متصل است به اون ريختن اولى مجموعش غسله واحده حساب مى‏شود. تا مادامى كه آب را مى‏ريزد و آفتابه را همين جور آب از توش مى‏آيد، مى‏ريزد اين يك غسل حساب مى‏شود. يعنى غسله اخرى حساب نمى‏شود كه يك دفعه شست يا دو دفعه شست اين معنا صدق نمى‏كند. صدق اين به اين است كه بايد قطع كند دوباره بريزد. تا غسل ديگر محقق بشود. اتصال حتى به نظر العرف موجب وحدت مى‏شود. چون كه ريختن اين آب متصل است و فاصله‏اى بين اين ريختن‏ها واقع نمى‏شود يك غسل حساب مى‏شود. ولكن غسله‏اى است كه از مقدار لازم بيشتر است. خوب از اين جا شما درمى‏يابيد وقتى كه انسان اينجور ريختن را در غسله ثانى كرد، يا در متنجسى كرد كه به يك دفعه شستن پاك مى‏شود. دو دفعه شستن لازم نيست. دستش متنجس است فرض بفرماييد، متنجس به دم بود. آب را ريخت اگر دم بود زايل شد و بعد از زوال دم به اون موضع دم هم آب رسيد باز. كه به بشره‏اى كه روش دم بود دم رفت و به اصل البشره كه متنجس بود آب رسيد و رد شد. غسل محقق شده است. ولكن آب همين جور مى‏ريزد اين ولو ادامه اون غسل است ولكن اگر بعد از ازاله عين النجس و رد شدن اون آب كه به زمين ريخت موقعى كه ادامه مى‏دهد يك كسى يك كاسه آورد گرفت زير اون آب كه مؤمن چرا هدر
مى‏دهى آب را. آب همين جور وفور پيدا نمى‏شود. در اون كاسه اين ادامه آب را جمع كرد كه يك دفعه كافى بود. بعد بخواهد با او وضو بگيرد، غسل بكند، لباسى بشويد، غساله به او نمى‏شود. چرا؟ چون كه دليل ما همين بود روايت عبد الله ابن سنان بود كه عرض كرديم. در اون روايت اين بود اونى كه غسل به شى نظيف مانعين ندارد. با او مى‏شود وضو گرفت، با اين مى‏شود غسل كرد. اون ادامه‏اش غسل به شى‏ء نظيف است. شى‏ء نظيف با شسته شده است. حكم غساله بر او جارى نمى‏شود.
در جاهايى كه دست متنجس است مثل يد كه به دو دفعه شستن احتياج دارد اگر اين كار را در مره ثانيه كرد. كه دفعه دوم كه بايد آب بريزد دستش را تا مرتين صدق كند همين جور بيشتر مى‏ريزد كه معمول هم همين جور است. زايد بر مقدار غسل مى‏ريزد. اون زايد بر او حكم غساله جارى نمى‏شود. و اما در دفعه اول كه دست را دو دفعه شستن لازم است. در دفعه اول ادامه بدهد نه به اون حكم غساله جارى است. چرا؟ چون كه هنوز دست پاك نشده است. ولو يك ساعت هم ادامه بدهد پاك نمى‏شود. بايد دو دفعه بشويد. بناعا بر تنجس غساله على الاطلاق دليلش تنجس ماء قليل بود ديگر. دليلى، هر چه مى‏ريزد آب قليل است، به ملاقات نجس متنجس مى‏شود. و اگر گفتيد نجس نيست ولكن نمى‏شود وضو گرفت با او هم نمى‏شود وضو گرفت با اون مقدار زايد. چرا؟ چون كه مائى است كه به شى‏ء غير نظيف شسته مى‏شود. شيئى است غير نظيف شسته مى‏شود. چون كه شى‏ء غير نظيف است جارى نيست بر او. اين كه ايشان مى‏فرمايد بر اين مقدار زايد حكم غساله جارى نمى‏شود البته در مواردى كه قابل غسل نيست اين در اون مواردى است كه بعد از او، شى‏ء پاك است. اونجا بايد بشود. و اما ادامه دادن در اون غسلى باشد كه نه طهارت نيست در او يك دفعه ديگر شسته بشود، نه اون حكم غساله را دارد. بناعا بر تنجس ماء قليل نجس است و بناعا على عدم تنجسه، غساله كه شى‏ء غير نظيف با او شسته مى‏شود نمى‏شود با او وضو و غسل گرفت. هذا كله در جايى كه شى‏ء قابل عسر نبوده باشد و اما چيزهايى كه قابل عسر هستند و بايد اونها عسر بشود خوب معلوم شد بر اونها كه اين همين جور نيست. اگر تا مادامى كه او را عسر نكرده آب را ادامه بدهد ولو يك دفعه شستن لازم است و آب متنجس دستمال ما نجس شده بود يا ثوب ما نجس شده بود كه يك دفعه آب بريزى پاك مى‏شود. يك دفعه بشوييم. بشوييم پاك مى‏شود. شستن در اونجا محققش دو تا امر نيست. يكى اين كه آب بريزد، عين اگر داشته باشد زايل بشود اون وقت غسل محقق مى‏شود. اينجور نيست امر سومى معتبر است. محقق غسل است. او چيست؟ او عصرش است. تا مادامى كه عسر واقع نشده است عنوان غسل صدق نمى‏كند يا محرز نيست. بدان جهت چون كه اين را عسر نكرده است ادامه مى‏دهد اين ريختن آب را. اين آبى است كه ملاقات با نجس كرده است. چون كه هنوز ثوب پاك نشده است متنجس است. ملاقات كرده است بناعا على تنجس ماء قليل على الاطلاق نجس است و بناعا على عدم تنجسه نمى‏شه با او وضو و غسل گرفت. چرا؟ چون كه مصححه عبد الله ابن سنان گفت اونى كه غسل به شى نظيف، چون كه يك غسل حساب مى‏شود. شى‏ء غير نظيف شسته بشود نمى‏شود با او، شى‏ء نظيف شسته بشود مى‏شود وضو و غسل گرفت اين شى‏ء غير نظيف شسته مى‏شود. ثوب غير نظيفى كه با او شسته مى‏شود حكم غساله بر او جارى مى‏شود. اين كه والله العالم در متن عروه عبارت را مطلق گذاشته است غرضش اين است كه اون ادامه ريختن بعد تحقق عسر بوده باشد. عصركه با اون دستش كه ثوب را گرفته بعد از ريختن آب عسر كرد كه زوال عين هم نشده بود. به تمامى‏اش آب رسيده بود عسر كرد، غسل محقق شد اما همين جور آب مى‏ريزد. اگر باز آب مى‏ريزد اين ريختن آب غسل ديگر حساب نمى‏شود. چون كه غسل ديگر حساب نمى‏شود ولكن حكم غساله به او مترتب نمى‏شود. اما اگر عسر نكند غسل محقق نشود فقط مقدار كافى در غسل آب ريخته. عسر نكرده است بريزد نه حكم غساله مترتب مى‏شود بر او. بناعا بر تنجس ماء قليل نجس مى‏شود بناعا بر عدم وضو و الغسل مائى كه بر او شى‏ء نظيف شسته مى‏شود يعنى بر شى‏ء غير ضعيف مرور مى‏كند نمى‏شود با او وضو و غسل كرد.
در عبارت ايشان يك تغييرى لازم است اگر مرادش اين بوده باشد كه بعد تحقق الغسل المطهر آب را ادامه مى‏دهم اين درست است اطلاق عبارت و اما تا مادامى كه غسل به تحقيق موجود نشده است ادامه دادن آب حكم غساله در او مترتب مى‏شود در اون مقدار زايد هم كما ذكرنا.
از ما ذكرنا معلوم شد كه ميزان غسل چيست ديگر. همه جا كه ما امر شده‏ايم به غسل مثلا در در وضو امر شده‏ايم به غسل الوجه. معلوم شد كه غسل وجه كى محقق مى‏شود. اين غسل وجه اين نيست كه آب بريزد دفعه‏اى يا دفعاتى به صورت. او دو تا غسل نمى‏شود. اون وقتى كه مقدارى ك، حدى كه معتبر است در صورت شسته بشود آب رسيد به تمامى اونها آبى كه مى‏ريزد، مى‏ريزد به صورت اين تمامى آب به تمامى حد رسيد به غسل الوضو رسيد به غسل هم مى‏خواهد به عنوان وضو رسيد اون غسل، غسل مرتين است. ولو فرض كنيد سه دفعه آب زد به پيشانيش. ولكن اون آب‏ها به تمام حد نرسيده است. با دستش كه اين را امرار مى‏دهد و اجرا مى‏كند به تمام حدى كه در غسل معتبر است رسيد وقتى كه رسيد غسل مرتين شد. اين است كه اونهايى كه مى‏گويند دو دفعه شستن مستحب است دو دفعه‏اش هم همين جور است. ميزان اين است كه محقق بشود غسل الوجه. كه اون غسل الوجه مرتين بوده باشد. بعض الوجه مرتين شستن عيبى ندارد. اونى كه نمى‏شود وجه را دفعه سوم شست اون وجه شستن وجه است كه حد معتبر است در وضو او را انسان سه دفعه بشويد ولى اين مشروع نيست. بدعتش اون حرفهايى كه در رساله‏ها هست كه بعضى‏ها گفته‏اند وضوش را هم باطل مى‏كند. وضو را باطل نمى‏كند ولكن مشروع نيست اين را بقصد وضو اتيان بكند.
پس على هذا الاساس آن مقدار زياده حكم غساله بر او جارى نميشود. در مواردى كه غسل شرعى محقق بشود و بعد از غسل الشرعى كه محقق ميشود، مقدار زايد آب مى‏ريزد. اما قبل از تحقق غسل مطهر مقدار زايد بريزد، نه، به آن مقدار زايد حكم غساله مترتب ميشود على ما ذكرنا. اين تقييد بايد در عبارت ايشون بشود يا عبارت ايشون حمل بشود به بعد از تحقق غسل. گذشتيم اين را. (سؤال) بعله؟ بعله عرض مى‏كنم اين را، يعنى بعد از حصول الغسل. وقتى كه اگر اينجور شد درست ميشود.
بعد مى‏رسيم به يك مسئله ديگرى. آن مسئله ديگر همان مسئله‏اى است كه در كتب قدما هم هست، متأخرين قبل از زمان به عسر ما ديگر اين مسئله گذشته‏اند، عنوان نميشود به اين نحو. قدما در كلماتشون اينجور عنوان مى‏كردند، قدما و هكذا متأخرين بعد از علامه، بود تا نزديك به اين اصول خاليه‏اى كه، بود در كلمات، و آن اين است كه آيا غساله حكم محل را دارد قبل الغسل؟ يا حكم غساله حكم محل را دارد قبل از غسله. يا غساله حكم محل را دارد بعد الغسله؟ درست توجه كنيد توضيح بدهم كه ايشون چى مى‏گفتند. فرض كنيد در مسى‏ء البول، بايد متنجس به بول با آب قليل بايد دو دفعه شسته شود ديگر. اينكه يك دفعه اين بول را شستيم، اين غساله‏اش الان جمع شده است در يك ظرفى. آب اين غساله نجس است ديگر، بناء على تنجس، غساله نجس است، و ما هم ميگيم اين غسله نجس است، غسله اولى است نجس است. بناء بر تنجس غساله. اين غسله نجس است. آيا اگر اين غساله به يك شى‏ء طاهرى خورد، آن شى‏ء طاهر را كه نجس كرد، اون را بايد چند دفعه بشوريم؟ اين غساله‏اى كه هست، اصابت به شى‏ء طاهر كرد، او را نجس كرد، او را چند دفعه بشوريم؟ اين به اين نحو عنوان شده بود در كلمات آنها. آيا غساله حكم محل مغسول را دارد؟ آن محلى كه شسته شده و اين غساله اوست، حكم اون محل را دارد قبل الغسل؟ نتيجه‏اش چى ميشود؟ نتيجه‏اش اين است كه ثوب اگر متنجس به بول است اين را اگر شسته‏اى يك دفعه دفعه دوم دارى مى‏شويى باز غساله‏اش بنا بر اين كه نجس است. اين غساله دومى را كسى در كاسه‏اى ريخت. از اين غساله‏اى كه در كاسه ريخته شده است نجس است بنا على تنجس الغساله به يك شى‏ء طاهرى اصابت كرد. به يك لباس ديگرى اصابت كرد. اون لباس ديگر را هم بايد دو دفعه شست. چرا؟ چون كه غساله حكم محل را دارد، محل مغسول را قبل الغسل، قبل از غسل چه جور بوده، همين را دارد. يعنى فرقى نمى‏كند از غساله غسله اولى ترشح كند به ثوب طاهر يا از غساله ثانيه ترشح كند به محل طاهر. در هر دو صورت اين غساله متنجسه حكم اون محل مغسول را دارد قبل از غسل. قبل از غسل اون مغسول چه بايد؟ دو دفعه بشوييم ديگر. اين شى‏ء طاهر را هم بايد اونجور بشوييم. اينها را يك جمعى مى‏گفتند كه غساله حكم محل را دارد قبل الغسل. بعضى‏ها مى‏گفتند نه غساله حكم محل را دارد قبل الغسله. يعنى اگر از اون دفعه اول كه ثوب را مى‏شستيم از غساله او ترشح كرد به ثوب آخر، ثوب آخر را بايد دو دفعه شست. چرا؟ چون كه اون غساله حكم محل مغسول را دارد قبل از اين غسله. قبل از اين غسله بايد دو دفعه بشوييم ديگر. او را هم بايد دو دفعه بشوييم. و اما اگر از اين غساله مره ثانيه ترشح كرد. غساله مره اول را ريخته بوديم دور. دومى را كه به كاسه‏اى مى‏ريختيم، از اين كاسه ترشح به ثوب كرد. اين غساله بنا بر اين كه نجس است. اون ثوب طاهر را كه به او اصابت كرد يك دفعه شستن لازم است. چرا؟ چون كه اين غساله حكم محل را دارد، قبل از اين غسله. قبل از اين غسله محل را چند دفعه بايد بشوييم؟ يك دفعه بايد بشوييم چون يك دفعه قبلا شسته بوديم. بدان جهت او پاك ميشود. به يك دفعه شستن پاك مى‏شود.
و اما اگر از غساله دومى كه هست از غساله دومى ترشح كرد به او ثوب طاهر. اگر گفتيم غساله حكم محل را دارد بعد الغسله. نه قبل از غسله اون طاهر را شستن نمى‏خواهد. چون كه غساله بعد از غساله حكم محل را دارد بعد از اون غسله. بعد از اون غسله محل شستن نمى‏خواهد كه. اون ثوب طاهر هم شستن نمى‏خواهد. پس غساله حكم محل را دارد قبل الغسل اين يك قول. غساله حكم محل را دارد قبل للغَسله. اين هم قول دوم كه هر دوشان واضح شد يا حكم محل را دارد بعد الغسله. توجه كرديد. معناش عبارت از اين است كه اگر از غساله اولى ترشح كرد نجس مى‏شود يك دفعه باشد شست. از غساله دومى ترشح كرد اصلا شستن لازم نيست. اين را ببينيد كه حكم محل قبل الغسله به حدس و تفهيم بايد درست كرد. اين يك ميزان علمى ندارد كه مثل او قبل الغسل. بدان جهت متعهدين اين مسئله را به اين نحو تحليل نكرده‏اند، ول كرده‏اند. گفته‏اند اين اساس درستى ندارد كه اينجور ما حدس و تفهيم بزنيم قبلش است يا بعدش. ما بايد ادله شرعيه را لحاظ كنيم كه ببينيم آيا ادله شرعيه دلالت مى‏كند در هر شيئى كه نجس شد او را بايد دو دفعه شست مثلا. يك مواردى استثنا شده است كه يك دفعه كافى است در يك مواردى گفته نه سه دفعه بشور. در يك مواردى گفته هفت دفعه بشور. اون ادله عامه ما اقتضا مى‏كند كه متنجسات را بايد دو دفعه شست. اگر اينجور داشته باشيم مى‏گوييم غساله هم، غساله نجسه به شيئى كه اصابت كرد داخل اون متنجسات است دو دفعه بايد شست.
اگر ادله عامه ما اقتضا مى‏كند بر اين كه نه متنجس را بايد يك دفعه شست. طبيعى غسل در اونجا بايد موجود بشود كه به يك دفعه هم موجود مى‏شود. اون وقت ملتزم مى‏شويم كه قائده اوليه اين است كه هر متنجس را در مقام تطهير بايد يك دفعه شست. منتهى شستن بايد محقق بشود، ازاله به عين بشود به اون نحوى كه گفته‏اند اگر عين داشته باشد. ماء جارى بشود يا عسر بشود. مگر در مواردى كه دليل خاص بر خلافش قائم شده باشد. دليل بگويد كه نه اينجا دو دفعه بشور. مثل ثوب متنجس به بول كه به ماء قليل گفته شده است دو دفعه بشور. مثل انا كه گفته كيف يغسل، سه دفعه بشور. يا انائى كه در اون آبى بود، در او موش صحرايى مرده است گفته هفت دفعه بشور. اينها موارد خاص دارند ولكن دليلى خاصى نداشت با اون عمومى كه اقتضا مى‏كرد يك دفعه شستن كافى است در متنجس در غساله هم به اون عموم اخذ مى‏كنيم. بدان جهت علما كه، متأخرين آمده‏اند مسئله را عوض كرده‏اند. گفته‏اند آيا ما دليلى داريم در مقام، مدركى داريم كه او اقتضا بكند در غسل متنجس در مقام تطهير مرتا كافى است. دليلى به اين معنا داريم؟ اى متنجسى كه اگر دليل بر خلاف قائم شد در يك موردى رفعيت از اوست. بعله دليل عام مى‏كنيم و الاّ يا اين كه دليل عام اينجورى نداريم. مرحوم حكيم هم بدان جهت مى‏فرمايد كه بايد مسئله اينجور عنوان بشود كه در ما نحن فيه عمومى داريم. چون كه در عروه مى‏فرمايد ثوبى كه متنجس به بول است اگر از غساله او به شى‏ء طاهر بپرد دو دفعه شستن او لازم نيست. به غسل مرتا كافى مى‏شود. ايشان دارد در مستمسك خدا رحمتش كند، مسئله را بايد اينجور عنوان كرد كه عمومى، دليلى داريد كه اقتضا كند كه هر متنجسى يك دفعه شستنش كافى است يا دليلى نداريد؟ منتهى در بيانش مى‏گويد كه عموم و دليل داريم. او چيه؟ اون اين است كه خلق الله ماء طهورا. خداوند ماء را طهور خلق كرده است. يا الماء طهور. كه خلق هم نمى‏خواهيم كه الماء طهور كه در صحيحه هم بود. و جعلكم الماء ان الله من عليكم باوسع ما بين السماء و الارض و جعل الماء طهورا. بعد يك چيزى هم به او مى‏چسباند كه كيفيت تطهير به نظر العرف به غسل مرتا است. در شرح هم همين جور مى‏شود. ما ايشان چه مى‏فرمايد، درست نفهميديم. چرا؟ چرا نفهميديم؟
براى اين كه سابقا گفتيم كه دو مقام است. يك مقام اين است كه شك كنيم كه آيا اين مائى كه طهور است، هر آبى طهور است يا مختص به بعضى مياح است؟ مثلا فرض كنيد در اون آبى كه خودمان اون آب را درست كرده‏ايم. اجزاء را مرتب كرده‏ايم به همديگر آب شده است. شك مى‏كنيم كه اين ماء هم مى‏شود با او وضو گرفت يا نمى‏شود؟ اينجا توجه كرديد، گفتيم تمسك مى‏شود به اطلاقى كه و لقد من الله عليكم باوسع ما بين السماء و الارض و جعلكم الماء طهورا. نگفت كه مائى كه منزل من السماء باشد يا ماء بحر بوده باشد يا ماء چاه بوده باشد. طبيعى الماء را گفت. طبيع الماء شامل اين هم مى‏شود. اين يك مقام است كه شك مى‏كنيم كه آيا طهور بودن در اين ماء هم هست يا در اين ماء طهوريت نيست؟ اين يك مقام است. چون الماء طهور اطلاقش مى‏گيرد. يك مقام اين است كه هر ماء طهور است يا نيست؟ فارغ از او هستيم. بعضى مياح فقط طهور هستند. آبى كه انسان از چاه مى‏كشد او فقط طهور است. آبى كه در غدير و اينها جمع مى‏شود كلاب و اينها توش رفته‏اند او مطهر نيست. فقط آب چاه است. طهور يك ماء است. شك مى‏كنيم كه با اين اين يك آب چه جور بايد تطهير كرد؟ متنجس را دو دفعه بايد شست يا يك دفعه به اين شست؟ اينجا جاى تمسك به خلق ماء طهورا نيست. تعجب از ايشان است. اينجا بايد عموم اطلاقى پيدا كنيم كه كيفيت تطهير را مى‏گويد. در مقام بيان تطهير مى‏گويد اينجور يك دفعه بشور. يا مى‏گويد كه بشور يك دفعه هم ندارد، اطلاق دارد طبيعى غسل را امر مى‏كند و اون طبيعى الغسل به يك دفعه شستن كافى است. بدان جهت ما بايد تطبعى در اين بكنيم كه آيا ما يك عموم اطلاقى داريم كه دلالت كند در هر متنجسى، غسل مأمور به است. طبيعى الغسل. كيفيت تطهير غسلش است ولو غسل به يك دفعه هم محقق مى‏شود. به نحوى كه اگر در بعضى جاها دليل داشتيم كه يك دفعه بشوييم يا دو دفعه بشوييم يا سه دفعه بشوييم، اين تقييد اين مطلق است يا تخصيص اين عام است اينجور عامى نداريم. يك بحثى هم بايد بكنيم لافروض عموم نداشتيم. نه اين كه دو دفعه بشوييم عموم داريم نه يك دفعه، هيچ كدام عموم نداريم. اصل عملى مقتضاش چيه؟ مقتضاى اصل عملى در تطهير متنجسات اكتفا به غسل مرتا است يا بايد مرتين بشود؟
ما اشاره به اصل عملى مى‏كنيم كه اصل عملى چيست در مقام؟ اين است كه خوب اگر كسى فرض بفرماييد شك كرد انسان غساله نجسه را كه به شى طاهر اصابت كرده بايد دو دفعه بشورد يا يك دفعه؟ دليل اجتهادى در بين نبود. نوبت به اصل علمى، شبهه شبهه حكميه است ديگر. اصلا نمى‏دانيم در شرع چه چيز شارع مقرر كرده است شبهه حكمى است، شك در فعل شارع است و در جعل شارع است كه آيا شارع در غسل غساله، در متنجس به غسالات، مطهر را غسل قرار داده يا غسله مرتين قرار داده است، يا بيشتر، غسل ثلاث مرات. خوب اينجور كه شد مقتضاى كسى در شبهات حكميه، استسحاب را حجت دونست، ميگه دو دفعه بايد شست اقتضاى در سند. چرا؟ چونكه يك دفعه شستى شك مى‏كنى نجاست سابقى رفته يا نه، استسحاب بقايش را مى‏كنى. در شبهات حكميه حجت دونست. بايد استسحاب بكن.
يا گفت در شبهات حكميه استسحاب حجيتى ندارد، اين حرف حرف بيخودى است. در شبهات حكميه جارى نميشود. و اما در موارد شك در رافعيت، شى‏ء اگر شيئى بوده باشد كه شارع برايش رافع جعل كند، در اين موارد استسحاب اون شى‏ء عيبى ندارد. در جائى كه شك بكنيم شارع رافع جعل كرده يا رافع را جعل نكرده است. باز بناء بر اين استسحاب جارى ميشود. چرا؟ چون در ما نحن فيه نجاست امرى است كه احتياج به جعل رافع دارد، مطهر دارد. كه نمى‏دانيم آن مطهرش، مطهر فعلى‏ها، نه ما به مطهر كه معناى ماء است، و آن مطهر فعليش را شارع غسل مرتين قرار داده يا غسل مرتين واحده را. بعد از مرتين شستن استسحاب مى‏كنيم كه اين غسل مطهريت برايش جعل نشده. قبلا جعل نشده بود، الان هم به غسل مرة واحده برايش جعل نشده. استسحاب مى‏كنيم عدم جعل مطهريت و بقاء نجاست را. تعجب از اين تنقيه است كه ايشون اين شبهات استسحاب را در مثل اينجور موارد حجت مى‏داند در شبهات حكميه. با وجود اين ايشون فرموده استسحاب جارى نميشود.
بنا بر اين مسلك اگر اينجور بوده باشد كه در موارد شك در جعل رافعيت و جعل رافعيت استسحاب در شبهات حكميه حجت بشود، اينجا بايد جارى بشود استسحاب در ناحيه نجاست.
اگر كسى مثل مسلك ضعيف و فقيرى كه ما اختيار كرديم را اختيار كند، كه استسحاب در شبهات حكميه جا ندارد، شك در جعل رافع باشد، در شبهات حكميه‏ها، يا در غير اين بوده باشد. استسحاب جارى نيست آنجا جا جاى چه چيز است؟ جاى حكم به اصالت الطهارة است. چرا؟ براى اينكه ما نمى‏دانيم بر اينكه اين ثوب را يك دفعه كه شستيم كه غساله بهش پريده بود، اين غساله پاكه يا نجس. خوب مثبت اينكه نجس است كه نداشت. مثبت اينكه طهارت است چيز ديگرى نداشت. شارع گفته است كه كل شى‏ء كه مشكوك است طهارتش و نجاستش، كل شى‏ء طاهر حتى تعلم انه قذر. الماء كله طاهر حتى تعلم انه قذر. هم در ماء است كه انشاء الله مى‏رسيم، هم در كل شى‏ء است. آن انه‏اش هم در كل شى‏ء است. روايت را ما خواهيم گفت ضعيف است. كل شى‏ء نظيف حتى تعلم انه قذر، و ما لم تعلم ليس عليك شى‏ء، محكوم به طهارت است ديگر. مقتضاى اصل عملى به غسل مرتين است.
خوب اگر اصل عملى را گذشتيم ما در نحن فيه. در ادله عمومى و اطلاقى داريم يا نه؟ فرموده‏اند داريم در عموم و ادله اطلاق كه آن عموم اطلاق اقتضا مى‏كند هر متنجسى را اگر يك دفعه بشورى پاك ميشود، عموم اطلاق دارد، هر جا دليلى وارد بشود، گفته‏اند بر اينكه فرض بفرمائيد مقتضاى عموم اين اطلاق عبارت از اين است كه يك دفعه بشورى پاك ميشود، هر جا دليلى بر خلاف قائل شد ما آن را اخذ مى‏كنيم و تخصيص مى‏زنيم، تقييد مى‏زنيم اطلاق را، و الا يؤخذ باطلاق كه يك دفعه شستن كافيست. يكى از آن مطلقات، اين صحيحه زراره است. اين صحيحه زراره همان صحيحه‏اى است كه در بحث استسحاب همه‏اتون آشنا با او هستيد. آنجا دارد كه، اين صحيحه زراره در جلد دوم در باب اينكه هر چيزى كه شك در طهارت و نجاستش بشود حكم به طهارت ميشود، در آن باب ذكر شده، آن باب الان عددش توى ذهنم نيست. قلت اصاب ثوبى دم رآف او غيره، ثوب مرا اصابت كرده است دم را او غيره، او غير دم را، شى‏ء نجس ديگرى، هر نجسى باشدها. ولو غساله باشد. درست توجه كنيد. اصاب ثوبى دم رآف او غيره او غير دم رآف او نجس‏هاى ديگر. او شى‏ء من المنى، يا شيئى از منى اصابت كرده كه اين كل منجسات را مى‏گيرد. هر چيزى كه به ثوب اصابت بكند و ثوب را نجس بكند كانه اين روايت آنها را مى‏گيرد. فعلمته اثره. منهم به آنجايى كه خورده بود اين شى‏ء نجس اون بعد نشان كردم، اذا ان يصيب من الماء. تا اينكه به آب برسم بشورم. فاصبت، به آب رسيدم زراره مى‏گويد به امام عليه السلام، و حضرت الصلاة، وقت نماز هم كه رسيد، و نسيت بان ثوبى شيئا. يادم رفت كه ثوبم نجس است و بايد بشورم، و صليت، نمازم را خواندم، ثم ذكرت بان ذلك، بعد از او متذكر شدم كه ثوبم نجس بود، امام عليه السلام، قال تعيد الصلاة، آن صلاة را اعاده مى‏كنى، اين محل كلام نيست. و تغسله. اون نجس را مى‏شورى. اصل اولى در كلامى كه امام عليه السلام مى‏فرمايد، اصل اولى اين است كه در مقام بيان است. امام عليه السلام دو تا حكم را مى‏گويد. يكى اين است كه آن صلاتى كه در ثوب نجس واقع شده است نسيانا بايد اعاده بشود، به اطلاقش تمسك مى‏كنيم. نسيان در هر حالى باشد، و اين ديگرى هم مى‏گويد كه ثوب متنجس باى منجس، مطهرش شستنشه، بايد شسته بشود تا پاك بشود. غسل محقق ميشود با يك دفعه شستن هم در هر منجسى كه يكى از منجسات هم پريدن غساله منجسه بود. اين صحيحه اقتضاء مى‏كند، ثوب خصوصيتى ندارد،... هم همينجور است، دست انسان هم همينجور است، اين اقتضا مى‏كند، ثوب خصوصيتى ندارد. هر طاهرى به او هر منجسى برسد، غسل او شستن او مطهرشه. منتهى غسل به يك دفعه شستن هم محقق ميشود. اين يك صحيحه است كه به او تمسك كرده‏اند.
يك موثقه دومى دارد. موثقه دومى هم اين است كه موثقه عمار ساباطى است، اين موثقه عمار ساباطى هم باز در آن جلد ثانى در آن ابواب آخرش كه فردا انشاء الله آدرسش را مى‏گويم، آنجاست كه دارد بر اينكه ان رجل ليس عليه، موثقه عمار ساباطى است، سندش را هم مى‏خوانم. سندش همان عمر بن سعيد مظاهرى است از عمار ساباطى كه سند موثقه است. آنجا دارد بر اينكه ان ابا عبد الله عليه السلام سئل ان رجل ليس عليه الا ثوبا. فقط يك لباس دارد. فلا تحل الصلاة فيه، صلاة هم در آن يك لباس حلال نيست، حلال نيست نه از اين جهت كه غير مأكول اللحم است، از جهت اينكه نجس است اون ثوب، به قرينه اينكه فلم يجد ماء يغسل، به اين قرينه قرينه است كه مائى پيدا نمى‏كند كه او را بشورد، اون ثوب را. كيف يصنع؟ چيكار بكند؟ قال عليه السلام يتمم، تيمم بكند و نماز بخواند در آن حال، با آن ثوب نجس. و اذا اصاب مائا، وقتى به آب رسيد، غسله و اعاد الصلاة، ثوب را مى‏شورد و صلاة را اعاده مى‏كند. امام عليه السلام تفصيل نداد كه اونى كه لا يحل الصلاة، به او منى اصابت كرده بود، خون اصابت كرده بود، بول اصابت كرده بود، غساله اصابت كرده بود، هر نجسى بوده باشد امام عليه السلام مطهرش را غسلش بيان فرموده كه غسل او مطهر است. مقتضايش اين است كه غساله هم اصابت بكند بايد يك دفعه بشورد. اين يك روايت.
روايت ديگرى هم در مقام هست. آن روايت ديگر مرسله ابن بزيع است كه در روايات ماء مطر نقل كرده است. رواياتى كه در باب ماء مطر بود در جلد اول، در جلد ثانى هم نقل كرده صاحب وسائل، هم در جلد اول در روايات ماء مطر نقل كرده است. امام عليه السلام در آن روايت تفصيل داده. فرموده كه قبل از اينكه سه روز از باران بگذرد، باران دو روزه آمده، يك روزه آمده، سه روز نگذشته، از آن طينى كه، از آن گلى كه در روى زمين است، آسفالت كه در آن زمان نبود، اين طينى كه در روى زمين است اگر به تو ترشح كند تا سه روز حكم بكن كه پاك است، چيزى درش نيست. مگر اينكه بدانى نجس است. اگر بدانى نجس است ثوب را بايد بشورى. اما اگر ندانى بگو انشاء الله پاك است. سه روز كه گذشت ديگر اين انشاء الله نيست، ماشاء الله است! ديگر حكم به طهارت نميشود. ايشون اينجور دارد كه مرسله ابن بزيع عن ابى الحسن عليه السلام، ابى الحسن الرضا سلام الله عليه، فى طين المطر انه لا بعث به. به آن گل مطر بعثى نيست ان يصيب الثوب ثلاثة ايام. الا ان يعلمه انه شى‏ء. مگر اينكه بدانيم كه شيئى او را نجس كرده است. فان اصابه بعد ثلاثة ايام بعد از اينكه بعد از سه روز اصابت كرد، فاغسله، امام عليه السلام نفرمود طين مطر به چه چيز نجس بشود. به بول؟ به خون؟ به منى؟ به غساله؟ غير غساله. هر چه منجس بيايد به طين المطر، مطهرش همون شستنشه. اين دلالت مى‏كند بر اينكه مطهر در اين مواقع طبيعى الغسل است و طبيعى الغسل هم محقق ميشود به غسل مرتين. شما ببينيد و بينكم و بين... در اين روايت كيفيت تطهير هست اين روايات يا نيست تا برسيم.