جلسه 122

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 122 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب عروه فرمود بر اين كه سعر طاهر العين تابع حيوان است و حيوان اگر طاهر شد سعرش هم پاك است. و در ذيل كلامش مى‏فرمايد بلا فرقى كه اين طاهر مأكول اللحم بوده باشد يا غير مأكول لحم بوده باشد. حتى سعر حيوانى كه جلال است و تقضى به نجاست كرده است سعر اون حيوان هم باز پاك است. كلام در فرمايشى بود كه در مقابل اين فتوا است. كه نقل كرده‏اند شيخ در مبصوت فرموده است سعر حيوانى كه لا يأخر لحم اجتناب از او لازم است و از ابن ادريس نقل كرده‏اند سعر حيوانى كه لا يأخر لحم نجس است. منتهى طيور را و اونى كه لا يمكن الاحتراز عن سعره... اينها را استثنا كرده‏اند. كلام در استدلال به مسلك شيخ الطائفه در مبصوت يا مسلك ابن ادريس در طرائر بود. كه حيوانى كه غير مأكول اللحم است سعرش وجوب الاجتناب داشته باشد كما ذكر الشيخ. يا نجس بوده باشد كما ذكر ابن ادريس. عرض كرديم در ما نحن فيه دو تا روايت را ذكر كرده‏اند كه يكى صحيحه است و يكى موثقه است. در صحيحه عبد الله ابن سنان امام عليه السلام فرموده است سعر اون حيوانى كه لا مأكول اللحم است، لا بعث به. و هكذا در موثقه عمار هم فرموده است امام سعر حيوانى كه يأكل لحم... بما اين كه حكم معلق شده است، حكم عدم است در مقام تهديد، تهديد اون سعرى كه جايز است ارتكاب او بما اين كه عند المقام اين تحقيق معلق شده است نفى الوصف به عنوان لا يوخل لحم و جواز الوضو و الشرب به عنوان يؤخل لحم در موثقه اين مقتضاش اين است كه اينها مفهوم پيدا مى‏كند. كه اگر حيوان مأكول اللحم نباشد سعرش فيه بعث. منع است. و منع مطلق هم وجوب الاجتناب يا نجاست مى‏شود منع وضعى مى‏شود. كانّ اينجور استدلال كرده است.
بعد در جواب اين استدلال اينجور فرموده‏اند كه در تنقيه هم هست فرموده‏اند اين دلالت مى‏كند اين صحيحه و موثقه كه در سعر ما لا يؤخر لحم بعث است ولكن اين بحثى كه هست اين بحث از او رفعيت مى‏شود از ظهور اين بحث از ظهور اين بحث رفعيت مى‏شود بواسطه صحيحة البغباغ. كه در صحيحه بغباغ تسريع شده است. حيواين كه غير مأكول لحم بوده باشد ولو از جنس طيور نبوده باشد، فاره و حى نبوده باشد، در غير مأكولى كه اين غير مأكول بدوى است سعرش پاك است اشكالى ندارد. بواسطه اون صحيحه بغباغ از اين بحثى كه از اين دو تا روايت استفاده شد از اين بحث رفعيت مى‏شود. نه از خود بحث رفعيت مى‏شود. ولو اينجا كلام تسريع نشده است. بعد خواهد آمد كه از ظهور بعث رفعيت مى‏شود. يعنى حمل به كراهت مى‏شود كه نتيجتا اينجور مى‏شود كه سعر غير مأكول اللحم مكروه است انسان او را مرتكب بشود يا بخورد يا با او وضو بگيرد. اون بحثى كه ظهورش منع مطلق است اون بحث از از رفعيت مى‏شود. صحيحه عبد الله ابن سنان اينجور بود كه لا بعث ان تتوض‏ء ان ما شرب منه ما يوخل لحم، چون كه در مقام تهديد فرموده مأكول لحم ان تتوض‏ء از اين بعله استفاده مى‏شود كه حيوان اگر غير مأكول شد لا بعث اونجا نيست. در موثقه عماره هم بود كه كلما اكل لحم فتوض‏ء من سعره و الشرب. مقتضاى تهديد اين است كه اگر غير مأكول شد نه اين تتوض‏ء و شرب اونجا نيست. از ظهور اينها رفعيت مى‏شود چون كه غايت اين است كه اون لا تتوض‏ء كه هست لا تتوض‏ء است در غير مأكول اللحم. در سعر غير مأكول لحم فيه بعث است. از اين ظهور لا تتوض‏ء و فيه بعث رفعيت مى‏شود كه اين صحيحه اب العباس بغباغ كه در باب سه از ابواب اسعال روايت، روايت چهارمى است. شيخ نقل مى‏كند اين روايت چهارمى را عن حسين ابن سعيد عن حماد كه حماد ابن عيسى است عن حريض از حريض‏
نقل مى‏كند عن الفضل اب العباس بغباغ كه اجلا هستند تمام سند. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام. بغباغ مى‏گويد سؤال كردم من فضل اب العباس البغباغ مى‏گويد سؤال كردم ابا بد الله عليه السلام را ان فضل حرّت و الشات و البقره. از اون سعر گربه، شات، بقره و الابل و الحمار و الخيل و الوحش حيوانات وحشى فلم اترك شى‏ء الا و قد سألته عنه. همه اينها را سوال كردم. كه وحش داخل غير مأكول اللحم است يك قسمتشون طيور هستند فلم اترك شى‏ء و قد سألت يعنى از غير طيور هم سؤال كردم. اختصاص به طير ندارد از غير طيور هم سؤال كردم. فقال لا بعث در همه فرمود لا بعث. حتى ان تحيت من الكلب حتى اين كه به كلب رسيدم فقال رجس الرجس لا تتوض‏ء من فضله و شرب ذالك الماء... خوب از خنزير هم رفعيت مى‏شود چون كه او هم نسل خاص دارد. يغسل مرات، غير از كلب و خنزير تمام اين حيواناتى كه هست لا بعث به سعرهاست. بلا فرق ما بين اين كه مأكول الحم بوده باشد يا غير مأكول اللحم بوده باشد. پس اين حرف شيخ در مقصود تمام نيست و حرف فرض بفرماييد ابن ادريس ديگر تمام نمى‏شود كه نجاست هم ايشان فرموده است. اين استدلال و اين جواب.
درست توجه كنيد يك كلمه‏اى مى‏گويم اينجا يادتان بوده باشد، خوب اينجا كه فرمود كانّ اين روايت صحيحه فضل ابن بغباغ نبود كانّ استدلال شيخ در مبصوت يا دعواى ابن ادريس دليل داشت. دلالت مى‏كرد بر اين كه سعر غير مأكولى كه هست در او بعث است. سعر غير مأكول لا تتوض‏ء و لا تشرب و حال اين كه اين داستان هيچ اصل ندارد. چرا؟ براى اين كه اين روايات در مقام تهديد و بيان حكم مطلق سعر است اين را ما از كجا بفهميم؟ بعله سائل اگر از امام عليه السلام سؤال مى‏كرد سألته ان سعر الحيوان امام عليه السلام در جواب مى‏فرمود ما اكل لحم فلا بعث بسعر. يعنى لا بعث به سعر يؤخر لحم. مى‏گفت ظاهر سوال اين است كه او سوال مى‏كند از حكم مطلق السعر. چه حيوان مأكول باشد يا غير مأكول بوده باشد. درى بوده باشد يا اهلى بوده باشد. امام عليه السلام ظاهرش اين است كه اون سوال را جواب مى‏گويد. در مقام جواب بفرماييد كل ما اكل لحم فلا بعث بسعره و اكتفا به او بكند مقتضاى ظهور اطلاق سكوت از غير مأكول الحم و فقط بيان جواز و عدم البعث به سعر مأكول اللحم را فقط اكتساب به او بفرمايد، چون كه ظاهر اين است كه به اون سؤال جواب مى‏دهد اين ظهور پيدا مى‏كند كه در غير مأكول اللحم اينجور نيست. والاّ اگر غير مأكول اللحم هم اينجور بود مى‏فرمود بر اين كه لا بعث بسعر المأكول و غير المأكول. يعنى مى‏فرمود لا بعث به سعر الحيوان. كما اين كه سؤال كرده سألته عن سعر الحيوان، مى‏فرمود لا بعث به سعر الحيوان. اين كه فرمود كلما اكل لحم فلا بعث بسعر معلوم مى‏شود كه در اون ديگر بعث است. و اما در جايى كه اينجور مقام را ما احراز نكرده‏ايم. هيچ سائل سؤالى نكرده است اصلا، مثل صحيحه عبد الله ابن سنان.
امام ابتداعا فرموده است بر اين كه از روى روايت بخوانم كه ديگر جاى هيچ شبهه نباشد. در صحيحه عبد الله سنان اينجور بود كه عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام قال لا بعث ان تتوض‏ء شرب منه ما يؤخل لحم. اونى كه اكلش لحم مى‏شود از سعر او اگر وضو بگيرى بعثى ندارد. خوب امام عليه السلام فرمود، بعله اين حكم را فرمود كه مأكول اللحم از سعر او وضو بگيرى اشكالى ندارد. سعر مطلق الحيوان را در مقام بيان او هست اين را كى مى‏گويد؟ اين را از كجا بفهميم ما؟ احتمال مى‏دهيم امام عليه السلام كه فقط اين را فرموده است در مقام بيان اين بود. و اونى كه چون كه اون كلامى كه از امام سوال مى‏شود اصل اين است كه در بيان اون حكم كه سعر مأكول اللحم لا بعث. چرا غير مأكول را نفرمود؟ چون كه در غير مأكول تفضيل است. غير مأكول اگر نجس العين بوده باشد بايد اجتناب كند. غير مأكول نجس العين نبوده باشد لا بعث. امام عليه السلام در بيان مقام اون يكى نبوده است. چون كه اين استثنا نداشت مطلق فرمود لا بعث به سعر ان تتوض‏ء به سعر ما يؤخل لحم. اين يكى.
و اما اون روايت مسدت ابن صدقه اون مسبوب به سوال است ولكن سوال از سعر حمامه شده است. مى‏گويد بر اين كه عمار ابن موسى عن ابى عبد الله عليه السلام قال سألت ان تشرب الحمامه؟ اون آبى كه اون مايعى كه از او حمامه خورده است كبوتر خورده است سؤال شد از امام عليه السلام از او، امام عليه السلام هم در جواب فرمود بر اين كه كل ماء اكل لحم فتوض‏ء. هر چيزى كه مأكول اللحم باشد، حمامه منظور اين است كه مورد سوال هم داخل اين كبراست لا تتوض‏ء و تشرب. از او وضو بگير و بخور. خوب چرا اين مأكول الحم را فرمود؟ چون كه مورد سؤال حمامه فرمود و غير مأكول را نفرمود چون كه در مقام بيانش نيست. چرا؟ چون كه او يك تفضيلى دارد. تفضيلش اين است كه نجس العين باشد بايد اجتناب كرد. امام هم در مقام بيان او نيست و به عبارت ديگر اين كه مى‏گويند امام در مقام بيان تهديد است اين را ما بايد احراز كنيم كه امام عليه السلام مطلق سعرى كه لا بعث به در مقام تهديد اوست. نه اينجور نيست ما اين علم را نداريم. اين علم در صورتى مى‏شود كه يا سائل سؤال كند از مطلق السعر يا امام عليه السلام بفرمايد بر اين كه احكى لك حكم الاسعار. اون وقت بفرمايد كلما اكل لحم فلا بعث به سعر. و اما در صورتى كه نه امام فرموده است من در مقام بيان مطلق حكم مطلق الاسعار هستم نه سؤال از او شده است در اين دو تا روايت هيچ دلالتى نيست. صحيحه بغباغ هم در بين نبود اين دو تا روايت دليل مطلبى و بالمدعايى نمى‏شدند. خوب بگذاريد اينجا ديگر اين معامله را قطع كنيم.
بعضى‏ها استدلال فرموده‏اند كه سعر غير مأكول اللحم ولو طاهر است و پاك است ولكن ارتكاب او مكروه است انسان او را بخورد يا فرض كنيد وضو بگيرد از او ارتكاب او مكروه است. استدلال كرده‏اند به همين... كه عرض كردم. كه از اين دو روايت استفاده مى‏شود كه در سعر غير مأكول لحم بعث است. و اون بعث اگر بعث مطلق بود ظهورش تفهيم بود. صحيحه بغباغ سريع بود كه لا بعث، انسان او را مرتكب بشود. پس منع مطلق كه مطلق بود قيدى خورد، از اطلاق خارج شد. ترخيص در ارتكاب وارد شد. جمع ما بين ترخيص در ارتكاب در اين صحيحه بغباغ و بعثى كه از اين دو تا روايت استفاده مى‏شود نتيجه‏اش حمل بر كراهت است كه سعر غير مأكول اللحم چه مى‏شود؟ مكروه مى‏شود. خوب معلوم شد كه اين حرف هم درست نيست. چون كه اصلا سعر مأكول اللحم لا بعث. تجويز شده است. سعر غير مأكول اللحم چه جور است، از اين دو تا روايت اصلا استفاده نمى‏شود كه امام عليه السلام در مقام بيان او هست تا اين كه استفاده بشود كه امام عليه السلام در مقام بيان او هست. تا اين كه استفاده بشود كه در اونها بعث است چون كه مسبوب به سؤال از سعر الحمام است و امام عليه السلام كبرايى مى‏گويد كه منطبق به او بشود. چرا سعر غير را نمى‏گويد؟ مأكول را قيد كرد؟ چون كه در ديگرى تفسير است و در صحيحه عبد الله ابن سنان هم امام عليه السلام ابتداعا كبراى مأكول اللحم را بيان فرموده است و اما غير مأكول اللحم فهى تفسير. كما اين متن عروه هم همين جور بود. ديگر اول فرمود سعر مأكول اللحم طاهر است بلا اشكال. و اما غير مأكول اللحم او هم طاهر است، فرض بفرماييد الاّ اونى كه مثلا نجس العين است كه غير الكلب و الخنزير بوده باشد. اين مثل همان مى‏شود. پس على هذا الاساس سوال؟ اولا تهديد عرض كرديم وصف نگفتيم و انشاء الله همين روزها مى‏رسد وصف هم تفسير دارد. اينجور نيست كه مفهوم نداشته باشد. منتهى اون مفهومى كه در قضيه شرطيه مى‏گويند اون مفهوم نيست. ولكن يك مفهومى دارد قضيه وصفيه كه انشاء الله مى‏رسيم.
در ما نحن فيه لا بعث كلما اكل لحم فلا بعث اين كه امام عليه السلام اكل اللحم را قيد فرمود چون كه در غير مأكول اللحم تفسير است در او و امام عليه السلام هم در مقام بيان او نيست اين حرف امام است. گذشتيم اين را.
ايشان در عبارت دارد كه حتى الجلات، حتى حيوانى كه تغذى به نجاست مى‏كند به عذره مى‏كند اين حيوان باز سعرش پاك است. بعضى فقها به اين جلّال آكل الجيف را اخذ كرده‏اند. گفته‏اند اون حيوانى كه مرده خور است. ميته را مى‏خورد. ميته كه نجس است. بعضى حيوانات كه از ميته، ميته خور هستند كه سعر اونها هم پاك است. اين كه اينها را استثنا فرمود اين جلال و آنها آكل الجيف را هم عطف كردند بعضى‏ها، در اين اشاره است به خلافى كه در مسئله هست. گفته‏اند اگر حيوان جلال بوده باشد يا آكل الجيف بوده باشد از سعر او بايد اجتناب كرد. چرا؟ نه به جهت اين است كه حيوان نجس العين است. جلال نجس العين نيست. نجس العين كلب و خنزير است. حيوان به واسطه اكل لحمش حرام مى‏شود. و آكل الجيف لحمشان حرام است والاّ نجس العين نيستند. مع ذالك از سعرشون بايد اجتناب كرد. چرا؟ چون كه غالبا الاّ نادرا خم اينها، لعاب اينها، ريق اينها و اطراف خم اينها، اينها متنجس است عين نجس را دارد. چون كه عين نجس را مى‏خورد ديگر. اين و هكذا اطراف الخم بما اين كه نجس هستند بدان جهت از اون مايعى كه حيوان به او دهن مى‏زند اون حيوان نجس مى‏شود به نجاست عرضيه بدان جهت بايد از او اجتناب كرد. اين فرمايش را فرموده‏اند. اين را مى‏بينيد كه اين حرف درستى نيست. خوب اونى كه ما در حيوانات ملتزم خواهيم شد خواهيم گفت كه اصلا ما دليلى نداريم كه اين حيوان ريقش يا اطراف... نجس مى‏شود. اون عين نجسى كه در خود اطراف خم هست خونى كه چسبيده خون اون ميته يا فرض كنيد اون عذره‏اى كه چسبيده است به اطراف خم يا فرض كنيد در دهنش است اونها نجس هستند. و اما خود دهان حيوان يا آب دهن حيوان يا اطرافش نجس بشود كه متنجس بشود به حيث اين كه در ما نحن فيه كه عين نجس است دو تا تنجس هست. يك تنجس ذاتى كه قائم به اجزاء عين النجاست است يك تنجس عرضى كه قائم به خم الحيوان يا لعاب و ريق حيوان است. خواهيم گفت اين را دليل نداريم ما. چرا؟ چون كه ما نجاساتى را كه بول نجس است يا فرض كنيد بواسطه اصابت ثوب نجس مى‏شود از اين رواياتى كه فرموده است اغسل اون ثوبى را كه اصابت كرده است اغسل بدنى را كه دم اصابت كرده است اغسل كل اصاب ذالك الماء از اين استفاده كرديم كه اونى كه عين نجس يا آب متنجس به او مى‏خورد از او نجس مى‏شود. و اين يك چيز مسلمى است كه در حيوانات امر به غسل نيست. هيچ كسى لا يومنا هذا نگفته است گربه‏اى كه توى خانه‏ات هست فرض كنيد دهانت، اطراف دهنش نجس شده است فاره گرفته است او را بشور تا، اغسل كل ما اصابه ذالك الماء ولو به گربه اصابت كرده است او را بشور. اين سيره مستمره مسلمين در اين است كه غسل در حيوانات ندارند. و اغسل كل ما اصاب ذالك الماء هم منصرف از اين حيوانات است.
روى اين اساس فم انسان يا فم حيوانى كه هست فرض بفرماييد لعابش داخل فم مى‏گم يا فرض بفرماييد در حيوانات حتى خارج فم اونها هست انسان اگر به اطراف فمش خون اصابت كند بايد بشويد. و اما در حيوان هم امر به غسل نداريم بدان جهت در كاشف نداريم كه اطراف فم تنجس پيدا كرده است. اونى كه ما يقين داريم اون اطلاقى كه دم نجس است اين را مى‏گيرد. كه در اطراف فم حيوان است يا بول و غايط نجس است او را هم مى‏گيرد كه در اطراف فم يا داخل فم حيوان است. بدان جهت وقتى كه اون اجزاء ديگر از بين رفتند، نماند اونها اين كه مى‏گويند زوال عين مطهر بدن حيوان است اين حرف خواهيم گفت اساس ندارد. بدن حيوان نجس نشده بود كه زوال عين مطهرش باشد. به زوال العين خود نجس مى‏رود. روى اين اساس حيوانى كه فرض كنيد مثلا جلال است آمده است آب خورده است از اون سطل كه اب قليل است. خوب ما احتمال مى‏دهيم اون وقتى كه داشت مى‏خورد اصلا ريقش كه نجس نشده است اصلا اجزاء اون نجس نه در دهانش بود نه در اطراف دهانش بود. هيچ چيز نبود. روى اين حسابى كه هست خوب حكم مى‏كنيم آب پاك است و استسحاب اين كه اين اجزاء در داخل فمش يا اطراف فمش يك وقتى بود يقينا باقى است اين مثبت مى‏شود گذشتيم اين را. اين بقاء اونها اثبات نمى‏كند كه آب سطل با اونها ملاقات كرده است. موضوع تنجس ملاقات است. ملاقات با اون دم است، ملاقات آب است با او عذره. استسحاب بقاء عذره در فم حيوان يا اطرفا فم حيوان اثبات نمى‏كند كه ملاقات كرده است اين آب با اونها. اصل مثبت مى‏شود بدان جهت شك كنيم حكم به طهارتش مى‏شود. وجوب اجتناب چرا بوده باشد؟
كسى كه بگويد بدن حيوان نجس مى‏شود، زوال العين مطهرش است او در موارد شك اين استسحاب را بكند عيبى ندارد. چون كه آب ملاقات كرده است با لب حيوان و با لعاب حيوان بالوجدان و احتمال مى‏دهيم همان لعاب و همان دهن نجس بوده باشد. خود اون دهنى كه ملاقات شده است استسحاب مى‏گويد كه اون در نجاستش باقى بود، پاك نشده بود هنوز. بناعا على مسلك مشهور كه فرق است در معامله، درست توجه كنيد بوده باشد مى‏شود در مواردى شك اين استسحاب را كرد. اونجايى كه احتمال بدهيد هنوز زوال العين در اطراف فم يا داخل الفم هست و اما بناعا على مسلكنا كه بدن حيوان نجس نمى‏شود دليل نداريم فقط نجس اون اجزاء اعيان هستند، استسحاب بقاء اونها اثبات نمى‏كند كه آب با اونها ملاقات كرده است و اين فرق ما بين المسلكين است.
سوال؟ گربه همه‏اش توى خانه بود. چه جور نبود؟ مى‏گويد شيخ فرمود لا... چرا؟ غالبا سر سفره مى‏آيد. پس على هذا الاساس همانى كه سر سفره دور دهانش را با لبش مى‏شويد همه مى‏گويند پاك شده است. پس على هذا الاساسى كه هست زوال العين مطهر باشد يا زوال العين خود عين نجس باشد، زوال العين فقط عين نجاست مى‏رود. بدن حيوان از اول نجس نبود اين هم اثرش را گفتيم. درست توجه بفرماييد تا اينجا حكم صاف بود. صاحب العروه مى‏فرمايد قدس الله نفسه الشريف بعله سعر غير مأكول اللحم ارتكاب او، يعنى به وضو گرفتن از او يا خوردن و استعمال او سعر غير مأكول اللحمى كه هست سعر غير مأكول اللحم مكروه است. اين لا دو چيز را استثنا مى‏كند. يكى سعر المؤمن را كه انسان غير مأكول اللحم است ديگر، سعرش، سعر مؤمن بوده باشد كراهت ندارد بلكه خواهيم گفت استحباب دارد سعر المؤمن در او شفايى هست يكى سعر... ولو غير مأكول اللحم است نه اجتناب از او لازم كه نيست مكروه هم نيست. بلكه بعضى‏ها گفته‏اند مستحب است در اون سعر ال... على كل تقدير كلام واقع مى‏شود در دليل اين كراهت.
دليل اين كراهت چيست؟ يك دليل بر كراهت را كه نقل كرديم‏كه دو تا موثقه بود يكى صحيحه و يكى موثقه. صحيحه بغباغ حرمت را بود، ترخيص در خلاف داشت لا بعث فيه بعث حمل بر كراهت شد كه گفتيم اين دليل نمى‏شود. مى‏شود دليل ديگر بر اين مطلب كه مشروح است انسان سعر اينها را مرتكب بشود يا نه؟ تمسك مى‏شود به چه چيز؟ به اين موثقه ثماعت ابن مهران. در موثقه ثماعت ابن مهران امام عليه السلام اينجور فرموده است، جلد اول باب، باب پنجم، روايت، روايت پنجمى است. كلينى قدس الله نفسه الشريف نقل مى‏كند عن ابى داود عن الحسين ابن سعيد. حسين ابن سعيد هم از برادرش نقل مى‏كند عن اخى الحسن. حسن هم نقل مى‏كند عن زرعه، زرعة ابن محمد. زرعه هم نقل مى‏كند از ثماعة ابن مهران قال سألته مضمره ثماعه از اون مضمران معروفه است هل يشرب سعر الشى‏ء من الدوا؟ آيا سعر شيئى از دواب خورده مى‏شود؟ جواب ظاهرش مأكول اللحم است دواب به اون حيواناتى كه بقر است و غنم است نمى‏دانم حمار است بغل است و خيلى هست، اسب است اينها هستند ديگر گاو است اينها يتوض‏ء منه كه سابقا گفتيم اينها مأكول اللحم هستند، بولشون هم پاك است. هل يشرب سعر من الدواب و يتوض‏ء منه؟ فقال ام الابل و البقر و الغنم فلا بعث. اين سه تا بعثى ندارد. مفهومش اينجاست تعليل، كه تعليل به اين سه تا كرد. كه سوال از مطلق السعر مأكول اللحم بود. سه تا را فرمود اما اينها بعثى ندارد مفهومش اين است كه در غير اينها بعث هست. اين است در مقام تهديد. دلالت دارد. خوب وقتى كه حيوانى كه مأكول اللحم است ولكن غير بقر شد، اونها سعرشون كراهت داشت بايد به كراهت حمل كنيم چون كه دليل شد كه اين پاك است عيبى ندارد. پاك مى‏شود، آب پاك مى‏شود با او وضو گرفت و خورد. حمل بر كراهت مى‏شود. وقتى كه سعر بقر و السعر الحمار اونها مكروه شدند اون حيواناتى كه سبع هستند غير مأكول اللحم هستند ديگر اونها كمتر از اينها نمى‏شوند. فتوا دلالت مى‏كند كه اجتناب از سعر اونها هم بعله همين جور مطلوبيت دارد يعنى مكروه است بر ارتكاب سعر اينها. اين روايت دلالتش عيبى ندارد. انما الكلام كل الكلام در سند اين روايت است.
در سند اين روايت كه اين روايت را نقل مى‏كند اين كلينى قدس الله نفس الشريف اين روايت را نقل مى‏كند از ابى داود. در كافى تنها نيست اين روايت. مثل اين روايت متعدد است كه بدو كرده است كلينى قدس الله نفسه الشريف به ابى داود.اين ابى داودى كه كلينى از او اول سند ذكر مى‏كند جاى على ابن ابراهيم مثلا جاى محمد ابن ابراهيم جاى... و ابو داود. اشكال شده است كه ابو داود كيست. اين مجهول است؟ ما نمى‏شناسيم. اين شيخ كلينى كه اينجور يعنى بدع مى‏كند سند را به او اين كيه؟ اين مجهول است. روى اين حساب اين روايت از كار مى‏افتد. ديگر موثقه نمى‏شود. چون كه نمى‏دانيم اين ابى داود كه كلينى از او نقل مى‏كند، خيلى هم روايت ندارد در كافى از اين. مثلا هزار تا صد تا روايت دارد. پنجاه تا از اين روايت دارد پس معلوم مى‏شود، پنجاه تا هم ندارد. شايد از بيست و چند تا تجاوز نكند از اول كافى تا آخر كافى. اين ابى داود كيه؟ خوب ما او را نمى‏شناسيم بدان جهت اين روايت اعتبار ندارد اين كه در السنه به اين روايت مى‏گويند موثقه ثماعه اساسى پيدا نمى‏كند. مجلسى اول قدس الله نفسه الشريف فرموده است در اون مرآتش اينجور فرموده است بر اين كه اين ابى داود همان سليمان ابن سفيان است كه ابو داود منشد است اين ابو داود منشد شخص ثقه‏اى است على ابن حسن فضال او را توصيف كرده است ولكن كلينى نمى‏تواند از او نقل كند. مرتبه او متأخر از كلينى است. بلا واسطتا كلينى نمى‏تواند از او نقل كند. فرموده است چون كه اين ابى داود منشد يك كتابى داشت و اون كتابش از كتب معروفه‏اى بود. نسخه‏اى از اون كتاب مشهور بود و مسلم بود كه اين مال ابى داود منشد است بدان جهت بى وضوح اون نسخه اين كلينى قدس الله نفسه الشريف ابتداعا از همان كتاب نقل مى‏كند. واسطه‏اى ما بين خود و اون كتاب را در بعضى موارد ذكر نمى‏كند، در بعضى موارد هم ذكر مى‏كند. چون كه در بعضى موارد در كافى از ابى داود نقل كرده است مع الواسطه. پس اين ابى داود منشد است و اشكالى ندارد. اين حرف، حرف روايت ارسال نمى‏شود ديگر، مرسل نمى‏شود يا مرفوعه نمى‏شود به اصطلاح ما مرفوعه مى‏شود كه سند را كلينى بالا برده است از كسى نقل كرده است كه واسطه ما بين او و ما بين كلينى بايد باشد و اون واسطه را ذكر نكرده است يا مرفوع است يا مرسله ديگر از بين مى‏رود اين احتمال. اين را مجلسى فرمود. در معظم فرموده اين حرف، اين فرمايش مجلسى اول درست نيست. اين ابى داود كما اين كه ديگران گفته‏اند و مجلسى ثانى فرموده است اين مجهول است. اين نمى‏تواند اون ابى داود منشد بشود كه على ابن حسن فضال او را توثيق كرده است. چرا؟ ايشان فرموده است بر اين كه كلينى سه جور از اين ابى داود روايت نقل مى‏كند. طهارتا بدع سند مى‏كند به ابو داود. مثلا اين روايتى كه بدع كرده است سند را به اين كه ابو داود اخرى ابو داود را عطف مى‏كند به احمد ابن محمد. اينجا دارد كه ابو داود عن الحسين ابن سعيد آخر. در بعضى جاها دارد عدت من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عن حسين ابن سعيد. همين حسين ابن سعيد. ابى داود را عطف مى‏كند به اون احمد ابن محمد. يعنى عده هم از احمد ابن محمد نقل مى‏كنند هم از ابى داود نقل مى‏كنند جميعا عن حسين ابن سعيد. و در بعضى جاها اين ابوداود را عطف بر خود عده مى‏كند. مى‏گويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود با واو حالت رفعى. در اون نقل اولى اينجور بود كه عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عطف به جاى احمد ابن محمد بود. اين عده مرفوع است. در بعضى جاها به اين مرفوع عطف مى‏كند. مى‏گويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود. اين كه ابو داود را عطف مى‏كند به عده اين شاهد قطعى است بر اين كه اين كلينى از ابو داود بلا واسطه هم نقل مى‏كند. اگر حرف مجلسى اول صحيح بود كه اين از كتاب نقل مى‏كند. كتابش به واسطه رسيده بود به كلينى چون كه واضح نبود ذكر واسطه نمى‏كند اگر اين حرف صحيح بود بايد در مواردى كه مى‏گويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى محمد در ساير موارد را هم كه عده ذكر مى‏كند بايد ابى داود بگويد عطف به احمد ابن محمد بكند. چون كه همان عده است وسايط ديگر. وسايط همان عده است بايد بگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عن حسين ابن سعيد.
اين كه در بعضى جاها مى‏گويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود اين معنا پيدا نمى‏كند. چون كه ابو داود واسطه كتابش همان عده است. كما اين كه در اون دسته ديگر نقل مى‏شود. پس چرا عطف به عده كرده است ابو داود را؟ پس اين شاهد قطعى است كه كلينى يك ابوداودى هست كه طهارتا از او مع الواسطه نقل مى‏كند به واسطه عده و اخرى بلا واسطه نقل مى‏كند. او كيست ما نمى‏دانيم؟ اما ابى داود منشد كه همان فرض بفرماييد همان سليمان ابن سفيان است كه ابى داود منشد مى‏گويند على ابن حسن فضال او را توثيق كرده است كلينى از او بلا واسطة نمى‏تواند نقل كند. بدان جهت اين روايت من حيث السند ضعيف هستند پس اين به درد نمى‏خورد. اين فرمايشى است كه ايشان در معظم فرموده‏اند.