جلسه 122
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 122 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب عروه فرمود بر اين كه سعر طاهر العين تابع حيوان است و حيوان اگر طاهر شد سعرش هم پاك است. و در ذيل كلامش مىفرمايد بلا فرقى كه اين طاهر مأكول اللحم بوده باشد يا غير مأكول لحم بوده باشد. حتى سعر حيوانى كه جلال است و تقضى به نجاست كرده است سعر اون حيوان هم باز پاك است. كلام در فرمايشى بود كه در مقابل اين فتوا است. كه نقل كردهاند شيخ در مبصوت فرموده است سعر حيوانى كه لا يأخر لحم اجتناب از او لازم است و از ابن ادريس نقل كردهاند سعر حيوانى كه لا يأخر لحم نجس است. منتهى طيور را و اونى كه لا يمكن الاحتراز عن سعره... اينها را استثنا كردهاند. كلام در استدلال به مسلك شيخ الطائفه در مبصوت يا مسلك ابن ادريس در طرائر بود. كه حيوانى كه غير مأكول اللحم است سعرش وجوب الاجتناب داشته باشد كما ذكر الشيخ. يا نجس بوده باشد كما ذكر ابن ادريس. عرض كرديم در ما نحن فيه دو تا روايت را ذكر كردهاند كه يكى صحيحه است و يكى موثقه است. در صحيحه عبد الله ابن سنان امام عليه السلام فرموده است سعر اون حيوانى كه لا مأكول اللحم است، لا بعث به. و هكذا در موثقه عمار هم فرموده است امام سعر حيوانى كه يأكل لحم... بما اين كه حكم معلق شده است، حكم عدم است در مقام تهديد، تهديد اون سعرى كه جايز است ارتكاب او بما اين كه عند المقام اين تحقيق معلق شده است نفى الوصف به عنوان لا يوخل لحم و جواز الوضو و الشرب به عنوان يؤخل لحم در موثقه اين مقتضاش اين است كه اينها مفهوم پيدا مىكند. كه اگر حيوان مأكول اللحم نباشد سعرش فيه بعث. منع است. و منع مطلق هم وجوب الاجتناب يا نجاست مىشود منع وضعى مىشود. كانّ اينجور استدلال كرده است.
بعد در جواب اين استدلال اينجور فرمودهاند كه در تنقيه هم هست فرمودهاند اين دلالت مىكند اين صحيحه و موثقه كه در سعر ما لا يؤخر لحم بعث است ولكن اين بحثى كه هست اين بحث از او رفعيت مىشود از ظهور اين بحث از ظهور اين بحث رفعيت مىشود بواسطه صحيحة البغباغ. كه در صحيحه بغباغ تسريع شده است. حيواين كه غير مأكول لحم بوده باشد ولو از جنس طيور نبوده باشد، فاره و حى نبوده باشد، در غير مأكولى كه اين غير مأكول بدوى است سعرش پاك است اشكالى ندارد. بواسطه اون صحيحه بغباغ از اين بحثى كه از اين دو تا روايت استفاده شد از اين بحث رفعيت مىشود. نه از خود بحث رفعيت مىشود. ولو اينجا كلام تسريع نشده است. بعد خواهد آمد كه از ظهور بعث رفعيت مىشود. يعنى حمل به كراهت مىشود كه نتيجتا اينجور مىشود كه سعر غير مأكول اللحم مكروه است انسان او را مرتكب بشود يا بخورد يا با او وضو بگيرد. اون بحثى كه ظهورش منع مطلق است اون بحث از از رفعيت مىشود. صحيحه عبد الله ابن سنان اينجور بود كه لا بعث ان تتوضء ان ما شرب منه ما يوخل لحم، چون كه در مقام تهديد فرموده مأكول لحم ان تتوضء از اين بعله استفاده مىشود كه حيوان اگر غير مأكول شد لا بعث اونجا نيست. در موثقه عماره هم بود كه كلما اكل لحم فتوضء من سعره و الشرب. مقتضاى تهديد اين است كه اگر غير مأكول شد نه اين تتوضء و شرب اونجا نيست. از ظهور اينها رفعيت مىشود چون كه غايت اين است كه اون لا تتوضء كه هست لا تتوضء است در غير مأكول اللحم. در سعر غير مأكول لحم فيه بعث است. از اين ظهور لا تتوضء و فيه بعث رفعيت مىشود كه اين صحيحه اب العباس بغباغ كه در باب سه از ابواب اسعال روايت، روايت چهارمى است. شيخ نقل مىكند اين روايت چهارمى را عن حسين ابن سعيد عن حماد كه حماد ابن عيسى است عن حريض از حريض
نقل مىكند عن الفضل اب العباس بغباغ كه اجلا هستند تمام سند. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام. بغباغ مىگويد سؤال كردم من فضل اب العباس البغباغ مىگويد سؤال كردم ابا بد الله عليه السلام را ان فضل حرّت و الشات و البقره. از اون سعر گربه، شات، بقره و الابل و الحمار و الخيل و الوحش حيوانات وحشى فلم اترك شىء الا و قد سألته عنه. همه اينها را سوال كردم. كه وحش داخل غير مأكول اللحم است يك قسمتشون طيور هستند فلم اترك شىء و قد سألت يعنى از غير طيور هم سؤال كردم. اختصاص به طير ندارد از غير طيور هم سؤال كردم. فقال لا بعث در همه فرمود لا بعث. حتى ان تحيت من الكلب حتى اين كه به كلب رسيدم فقال رجس الرجس لا تتوضء من فضله و شرب ذالك الماء... خوب از خنزير هم رفعيت مىشود چون كه او هم نسل خاص دارد. يغسل مرات، غير از كلب و خنزير تمام اين حيواناتى كه هست لا بعث به سعرهاست. بلا فرق ما بين اين كه مأكول الحم بوده باشد يا غير مأكول اللحم بوده باشد. پس اين حرف شيخ در مقصود تمام نيست و حرف فرض بفرماييد ابن ادريس ديگر تمام نمىشود كه نجاست هم ايشان فرموده است. اين استدلال و اين جواب.
درست توجه كنيد يك كلمهاى مىگويم اينجا يادتان بوده باشد، خوب اينجا كه فرمود كانّ اين روايت صحيحه فضل ابن بغباغ نبود كانّ استدلال شيخ در مبصوت يا دعواى ابن ادريس دليل داشت. دلالت مىكرد بر اين كه سعر غير مأكولى كه هست در او بعث است. سعر غير مأكول لا تتوضء و لا تشرب و حال اين كه اين داستان هيچ اصل ندارد. چرا؟ براى اين كه اين روايات در مقام تهديد و بيان حكم مطلق سعر است اين را ما از كجا بفهميم؟ بعله سائل اگر از امام عليه السلام سؤال مىكرد سألته ان سعر الحيوان امام عليه السلام در جواب مىفرمود ما اكل لحم فلا بعث بسعر. يعنى لا بعث به سعر يؤخر لحم. مىگفت ظاهر سوال اين است كه او سوال مىكند از حكم مطلق السعر. چه حيوان مأكول باشد يا غير مأكول بوده باشد. درى بوده باشد يا اهلى بوده باشد. امام عليه السلام ظاهرش اين است كه اون سوال را جواب مىگويد. در مقام جواب بفرماييد كل ما اكل لحم فلا بعث بسعره و اكتفا به او بكند مقتضاى ظهور اطلاق سكوت از غير مأكول الحم و فقط بيان جواز و عدم البعث به سعر مأكول اللحم را فقط اكتساب به او بفرمايد، چون كه ظاهر اين است كه به اون سؤال جواب مىدهد اين ظهور پيدا مىكند كه در غير مأكول اللحم اينجور نيست. والاّ اگر غير مأكول اللحم هم اينجور بود مىفرمود بر اين كه لا بعث بسعر المأكول و غير المأكول. يعنى مىفرمود لا بعث به سعر الحيوان. كما اين كه سؤال كرده سألته عن سعر الحيوان، مىفرمود لا بعث به سعر الحيوان. اين كه فرمود كلما اكل لحم فلا بعث بسعر معلوم مىشود كه در اون ديگر بعث است. و اما در جايى كه اينجور مقام را ما احراز نكردهايم. هيچ سائل سؤالى نكرده است اصلا، مثل صحيحه عبد الله ابن سنان.
امام ابتداعا فرموده است بر اين كه از روى روايت بخوانم كه ديگر جاى هيچ شبهه نباشد. در صحيحه عبد الله سنان اينجور بود كه عبد الله ابن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام قال لا بعث ان تتوضء شرب منه ما يؤخل لحم. اونى كه اكلش لحم مىشود از سعر او اگر وضو بگيرى بعثى ندارد. خوب امام عليه السلام فرمود، بعله اين حكم را فرمود كه مأكول اللحم از سعر او وضو بگيرى اشكالى ندارد. سعر مطلق الحيوان را در مقام بيان او هست اين را كى مىگويد؟ اين را از كجا بفهميم ما؟ احتمال مىدهيم امام عليه السلام كه فقط اين را فرموده است در مقام بيان اين بود. و اونى كه چون كه اون كلامى كه از امام سوال مىشود اصل اين است كه در بيان اون حكم كه سعر مأكول اللحم لا بعث. چرا غير مأكول را نفرمود؟ چون كه در غير مأكول تفضيل است. غير مأكول اگر نجس العين بوده باشد بايد اجتناب كند. غير مأكول نجس العين نبوده باشد لا بعث. امام عليه السلام در بيان مقام اون يكى نبوده است. چون كه اين استثنا نداشت مطلق فرمود لا بعث به سعر ان تتوضء به سعر ما يؤخل لحم. اين يكى.
و اما اون روايت مسدت ابن صدقه اون مسبوب به سوال است ولكن سوال از سعر حمامه شده است. مىگويد بر اين كه عمار ابن موسى عن ابى عبد الله عليه السلام قال سألت ان تشرب الحمامه؟ اون آبى كه اون مايعى كه از او حمامه خورده است كبوتر خورده است سؤال شد از امام عليه السلام از او، امام عليه السلام هم در جواب فرمود بر اين كه كل ماء اكل لحم فتوضء. هر چيزى كه مأكول اللحم باشد، حمامه منظور اين است كه مورد سوال هم داخل اين كبراست لا تتوضء و تشرب. از او وضو بگير و بخور. خوب چرا اين مأكول الحم را فرمود؟ چون كه مورد سؤال حمامه فرمود و غير مأكول را نفرمود چون كه در مقام بيانش نيست. چرا؟ چون كه او يك تفضيلى دارد. تفضيلش اين است كه نجس العين باشد بايد اجتناب كرد. امام هم در مقام بيان او نيست و به عبارت ديگر اين كه مىگويند امام در مقام بيان تهديد است اين را ما بايد احراز كنيم كه امام عليه السلام مطلق سعرى كه لا بعث به در مقام تهديد اوست. نه اينجور نيست ما اين علم را نداريم. اين علم در صورتى مىشود كه يا سائل سؤال كند از مطلق السعر يا امام عليه السلام بفرمايد بر اين كه احكى لك حكم الاسعار. اون وقت بفرمايد كلما اكل لحم فلا بعث به سعر. و اما در صورتى كه نه امام فرموده است من در مقام بيان مطلق حكم مطلق الاسعار هستم نه سؤال از او شده است در اين دو تا روايت هيچ دلالتى نيست. صحيحه بغباغ هم در بين نبود اين دو تا روايت دليل مطلبى و بالمدعايى نمىشدند. خوب بگذاريد اينجا ديگر اين معامله را قطع كنيم.
بعضىها استدلال فرمودهاند كه سعر غير مأكول اللحم ولو طاهر است و پاك است ولكن ارتكاب او مكروه است انسان او را بخورد يا فرض كنيد وضو بگيرد از او ارتكاب او مكروه است. استدلال كردهاند به همين... كه عرض كردم. كه از اين دو روايت استفاده مىشود كه در سعر غير مأكول لحم بعث است. و اون بعث اگر بعث مطلق بود ظهورش تفهيم بود. صحيحه بغباغ سريع بود كه لا بعث، انسان او را مرتكب بشود. پس منع مطلق كه مطلق بود قيدى خورد، از اطلاق خارج شد. ترخيص در ارتكاب وارد شد. جمع ما بين ترخيص در ارتكاب در اين صحيحه بغباغ و بعثى كه از اين دو تا روايت استفاده مىشود نتيجهاش حمل بر كراهت است كه سعر غير مأكول اللحم چه مىشود؟ مكروه مىشود. خوب معلوم شد كه اين حرف هم درست نيست. چون كه اصلا سعر مأكول اللحم لا بعث. تجويز شده است. سعر غير مأكول اللحم چه جور است، از اين دو تا روايت اصلا استفاده نمىشود كه امام عليه السلام در مقام بيان او هست تا اين كه استفاده بشود كه امام عليه السلام در مقام بيان او هست. تا اين كه استفاده بشود كه در اونها بعث است چون كه مسبوب به سؤال از سعر الحمام است و امام عليه السلام كبرايى مىگويد كه منطبق به او بشود. چرا سعر غير را نمىگويد؟ مأكول را قيد كرد؟ چون كه در ديگرى تفسير است و در صحيحه عبد الله ابن سنان هم امام عليه السلام ابتداعا كبراى مأكول اللحم را بيان فرموده است و اما غير مأكول اللحم فهى تفسير. كما اين متن عروه هم همين جور بود. ديگر اول فرمود سعر مأكول اللحم طاهر است بلا اشكال. و اما غير مأكول اللحم او هم طاهر است، فرض بفرماييد الاّ اونى كه مثلا نجس العين است كه غير الكلب و الخنزير بوده باشد. اين مثل همان مىشود. پس على هذا الاساس سوال؟ اولا تهديد عرض كرديم وصف نگفتيم و انشاء الله همين روزها مىرسد وصف هم تفسير دارد. اينجور نيست كه مفهوم نداشته باشد. منتهى اون مفهومى كه در قضيه شرطيه مىگويند اون مفهوم نيست. ولكن يك مفهومى دارد قضيه وصفيه كه انشاء الله مىرسيم.
در ما نحن فيه لا بعث كلما اكل لحم فلا بعث اين كه امام عليه السلام اكل اللحم را قيد فرمود چون كه در غير مأكول اللحم تفسير است در او و امام عليه السلام هم در مقام بيان او نيست اين حرف امام است. گذشتيم اين را.
ايشان در عبارت دارد كه حتى الجلات، حتى حيوانى كه تغذى به نجاست مىكند به عذره مىكند اين حيوان باز سعرش پاك است. بعضى فقها به اين جلّال آكل الجيف را اخذ كردهاند. گفتهاند اون حيوانى كه مرده خور است. ميته را مىخورد. ميته كه نجس است. بعضى حيوانات كه از ميته، ميته خور هستند كه سعر اونها هم پاك است. اين كه اينها را استثنا فرمود اين جلال و آنها آكل الجيف را هم عطف كردند بعضىها، در اين اشاره است به خلافى كه در مسئله هست. گفتهاند اگر حيوان جلال بوده باشد يا آكل الجيف بوده باشد از سعر او بايد اجتناب كرد. چرا؟ نه به جهت اين است كه حيوان نجس العين است. جلال نجس العين نيست. نجس العين كلب و خنزير است. حيوان به واسطه اكل لحمش حرام مىشود. و آكل الجيف لحمشان حرام است والاّ نجس العين نيستند. مع ذالك از سعرشون بايد اجتناب كرد. چرا؟ چون كه غالبا الاّ نادرا خم اينها، لعاب اينها، ريق اينها و اطراف خم اينها، اينها متنجس است عين نجس را دارد. چون كه عين نجس را مىخورد ديگر. اين و هكذا اطراف الخم بما اين كه نجس هستند بدان جهت از اون مايعى كه حيوان به او دهن مىزند اون حيوان نجس مىشود به نجاست عرضيه بدان جهت بايد از او اجتناب كرد. اين فرمايش را فرمودهاند. اين را مىبينيد كه اين حرف درستى نيست. خوب اونى كه ما در حيوانات ملتزم خواهيم شد خواهيم گفت كه اصلا ما دليلى نداريم كه اين حيوان ريقش يا اطراف... نجس مىشود. اون عين نجسى كه در خود اطراف خم هست خونى كه چسبيده خون اون ميته يا فرض كنيد اون عذرهاى كه چسبيده است به اطراف خم يا فرض كنيد در دهنش است اونها نجس هستند. و اما خود دهان حيوان يا آب دهن حيوان يا اطرافش نجس بشود كه متنجس بشود به حيث اين كه در ما نحن فيه كه عين نجس است دو تا تنجس هست. يك تنجس ذاتى كه قائم به اجزاء عين النجاست است يك تنجس عرضى كه قائم به خم الحيوان يا لعاب و ريق حيوان است. خواهيم گفت اين را دليل نداريم ما. چرا؟ چون كه ما نجاساتى را كه بول نجس است يا فرض كنيد بواسطه اصابت ثوب نجس مىشود از اين رواياتى كه فرموده است اغسل اون ثوبى را كه اصابت كرده است اغسل بدنى را كه دم اصابت كرده است اغسل كل اصاب ذالك الماء از اين استفاده كرديم كه اونى كه عين نجس يا آب متنجس به او مىخورد از او نجس مىشود. و اين يك چيز مسلمى است كه در حيوانات امر به غسل نيست. هيچ كسى لا يومنا هذا نگفته است گربهاى كه توى خانهات هست فرض كنيد دهانت، اطراف دهنش نجس شده است فاره گرفته است او را بشور تا، اغسل كل ما اصابه ذالك الماء ولو به گربه اصابت كرده است او را بشور. اين سيره مستمره مسلمين در اين است كه غسل در حيوانات ندارند. و اغسل كل ما اصاب ذالك الماء هم منصرف از اين حيوانات است.
روى اين اساس فم انسان يا فم حيوانى كه هست فرض بفرماييد لعابش داخل فم مىگم يا فرض بفرماييد در حيوانات حتى خارج فم اونها هست انسان اگر به اطراف فمش خون اصابت كند بايد بشويد. و اما در حيوان هم امر به غسل نداريم بدان جهت در كاشف نداريم كه اطراف فم تنجس پيدا كرده است. اونى كه ما يقين داريم اون اطلاقى كه دم نجس است اين را مىگيرد. كه در اطراف فم حيوان است يا بول و غايط نجس است او را هم مىگيرد كه در اطراف فم يا داخل فم حيوان است. بدان جهت وقتى كه اون اجزاء ديگر از بين رفتند، نماند اونها اين كه مىگويند زوال عين مطهر بدن حيوان است اين حرف خواهيم گفت اساس ندارد. بدن حيوان نجس نشده بود كه زوال عين مطهرش باشد. به زوال العين خود نجس مىرود. روى اين اساس حيوانى كه فرض كنيد مثلا جلال است آمده است آب خورده است از اون سطل كه اب قليل است. خوب ما احتمال مىدهيم اون وقتى كه داشت مىخورد اصلا ريقش كه نجس نشده است اصلا اجزاء اون نجس نه در دهانش بود نه در اطراف دهانش بود. هيچ چيز نبود. روى اين حسابى كه هست خوب حكم مىكنيم آب پاك است و استسحاب اين كه اين اجزاء در داخل فمش يا اطراف فمش يك وقتى بود يقينا باقى است اين مثبت مىشود گذشتيم اين را. اين بقاء اونها اثبات نمىكند كه آب سطل با اونها ملاقات كرده است. موضوع تنجس ملاقات است. ملاقات با اون دم است، ملاقات آب است با او عذره. استسحاب بقاء عذره در فم حيوان يا اطرفا فم حيوان اثبات نمىكند كه ملاقات كرده است اين آب با اونها. اصل مثبت مىشود بدان جهت شك كنيم حكم به طهارتش مىشود. وجوب اجتناب چرا بوده باشد؟
كسى كه بگويد بدن حيوان نجس مىشود، زوال العين مطهرش است او در موارد شك اين استسحاب را بكند عيبى ندارد. چون كه آب ملاقات كرده است با لب حيوان و با لعاب حيوان بالوجدان و احتمال مىدهيم همان لعاب و همان دهن نجس بوده باشد. خود اون دهنى كه ملاقات شده است استسحاب مىگويد كه اون در نجاستش باقى بود، پاك نشده بود هنوز. بناعا على مسلك مشهور كه فرق است در معامله، درست توجه كنيد بوده باشد مىشود در مواردى شك اين استسحاب را كرد. اونجايى كه احتمال بدهيد هنوز زوال العين در اطراف فم يا داخل الفم هست و اما بناعا على مسلكنا كه بدن حيوان نجس نمىشود دليل نداريم فقط نجس اون اجزاء اعيان هستند، استسحاب بقاء اونها اثبات نمىكند كه آب با اونها ملاقات كرده است و اين فرق ما بين المسلكين است.
سوال؟ گربه همهاش توى خانه بود. چه جور نبود؟ مىگويد شيخ فرمود لا... چرا؟ غالبا سر سفره مىآيد. پس على هذا الاساس همانى كه سر سفره دور دهانش را با لبش مىشويد همه مىگويند پاك شده است. پس على هذا الاساسى كه هست زوال العين مطهر باشد يا زوال العين خود عين نجس باشد، زوال العين فقط عين نجاست مىرود. بدن حيوان از اول نجس نبود اين هم اثرش را گفتيم. درست توجه بفرماييد تا اينجا حكم صاف بود. صاحب العروه مىفرمايد قدس الله نفسه الشريف بعله سعر غير مأكول اللحم ارتكاب او، يعنى به وضو گرفتن از او يا خوردن و استعمال او سعر غير مأكول اللحمى كه هست سعر غير مأكول اللحم مكروه است. اين لا دو چيز را استثنا مىكند. يكى سعر المؤمن را كه انسان غير مأكول اللحم است ديگر، سعرش، سعر مؤمن بوده باشد كراهت ندارد بلكه خواهيم گفت استحباب دارد سعر المؤمن در او شفايى هست يكى سعر... ولو غير مأكول اللحم است نه اجتناب از او لازم كه نيست مكروه هم نيست. بلكه بعضىها گفتهاند مستحب است در اون سعر ال... على كل تقدير كلام واقع مىشود در دليل اين كراهت.
دليل اين كراهت چيست؟ يك دليل بر كراهت را كه نقل كرديمكه دو تا موثقه بود يكى صحيحه و يكى موثقه. صحيحه بغباغ حرمت را بود، ترخيص در خلاف داشت لا بعث فيه بعث حمل بر كراهت شد كه گفتيم اين دليل نمىشود. مىشود دليل ديگر بر اين مطلب كه مشروح است انسان سعر اينها را مرتكب بشود يا نه؟ تمسك مىشود به چه چيز؟ به اين موثقه ثماعت ابن مهران. در موثقه ثماعت ابن مهران امام عليه السلام اينجور فرموده است، جلد اول باب، باب پنجم، روايت، روايت پنجمى است. كلينى قدس الله نفسه الشريف نقل مىكند عن ابى داود عن الحسين ابن سعيد. حسين ابن سعيد هم از برادرش نقل مىكند عن اخى الحسن. حسن هم نقل مىكند عن زرعه، زرعة ابن محمد. زرعه هم نقل مىكند از ثماعة ابن مهران قال سألته مضمره ثماعه از اون مضمران معروفه است هل يشرب سعر الشىء من الدوا؟ آيا سعر شيئى از دواب خورده مىشود؟ جواب ظاهرش مأكول اللحم است دواب به اون حيواناتى كه بقر است و غنم است نمىدانم حمار است بغل است و خيلى هست، اسب است اينها هستند ديگر گاو است اينها يتوضء منه كه سابقا گفتيم اينها مأكول اللحم هستند، بولشون هم پاك است. هل يشرب سعر من الدواب و يتوضء منه؟ فقال ام الابل و البقر و الغنم فلا بعث. اين سه تا بعثى ندارد. مفهومش اينجاست تعليل، كه تعليل به اين سه تا كرد. كه سوال از مطلق السعر مأكول اللحم بود. سه تا را فرمود اما اينها بعثى ندارد مفهومش اين است كه در غير اينها بعث هست. اين است در مقام تهديد. دلالت دارد. خوب وقتى كه حيوانى كه مأكول اللحم است ولكن غير بقر شد، اونها سعرشون كراهت داشت بايد به كراهت حمل كنيم چون كه دليل شد كه اين پاك است عيبى ندارد. پاك مىشود، آب پاك مىشود با او وضو گرفت و خورد. حمل بر كراهت مىشود. وقتى كه سعر بقر و السعر الحمار اونها مكروه شدند اون حيواناتى كه سبع هستند غير مأكول اللحم هستند ديگر اونها كمتر از اينها نمىشوند. فتوا دلالت مىكند كه اجتناب از سعر اونها هم بعله همين جور مطلوبيت دارد يعنى مكروه است بر ارتكاب سعر اينها. اين روايت دلالتش عيبى ندارد. انما الكلام كل الكلام در سند اين روايت است.
در سند اين روايت كه اين روايت را نقل مىكند اين كلينى قدس الله نفس الشريف اين روايت را نقل مىكند از ابى داود. در كافى تنها نيست اين روايت. مثل اين روايت متعدد است كه بدو كرده است كلينى قدس الله نفسه الشريف به ابى داود.اين ابى داودى كه كلينى از او اول سند ذكر مىكند جاى على ابن ابراهيم مثلا جاى محمد ابن ابراهيم جاى... و ابو داود. اشكال شده است كه ابو داود كيست. اين مجهول است؟ ما نمىشناسيم. اين شيخ كلينى كه اينجور يعنى بدع مىكند سند را به او اين كيه؟ اين مجهول است. روى اين حساب اين روايت از كار مىافتد. ديگر موثقه نمىشود. چون كه نمىدانيم اين ابى داود كه كلينى از او نقل مىكند، خيلى هم روايت ندارد در كافى از اين. مثلا هزار تا صد تا روايت دارد. پنجاه تا از اين روايت دارد پس معلوم مىشود، پنجاه تا هم ندارد. شايد از بيست و چند تا تجاوز نكند از اول كافى تا آخر كافى. اين ابى داود كيه؟ خوب ما او را نمىشناسيم بدان جهت اين روايت اعتبار ندارد اين كه در السنه به اين روايت مىگويند موثقه ثماعه اساسى پيدا نمىكند. مجلسى اول قدس الله نفسه الشريف فرموده است در اون مرآتش اينجور فرموده است بر اين كه اين ابى داود همان سليمان ابن سفيان است كه ابو داود منشد است اين ابو داود منشد شخص ثقهاى است على ابن حسن فضال او را توصيف كرده است ولكن كلينى نمىتواند از او نقل كند. مرتبه او متأخر از كلينى است. بلا واسطتا كلينى نمىتواند از او نقل كند. فرموده است چون كه اين ابى داود منشد يك كتابى داشت و اون كتابش از كتب معروفهاى بود. نسخهاى از اون كتاب مشهور بود و مسلم بود كه اين مال ابى داود منشد است بدان جهت بى وضوح اون نسخه اين كلينى قدس الله نفسه الشريف ابتداعا از همان كتاب نقل مىكند. واسطهاى ما بين خود و اون كتاب را در بعضى موارد ذكر نمىكند، در بعضى موارد هم ذكر مىكند. چون كه در بعضى موارد در كافى از ابى داود نقل كرده است مع الواسطه. پس اين ابى داود منشد است و اشكالى ندارد. اين حرف، حرف روايت ارسال نمىشود ديگر، مرسل نمىشود يا مرفوعه نمىشود به اصطلاح ما مرفوعه مىشود كه سند را كلينى بالا برده است از كسى نقل كرده است كه واسطه ما بين او و ما بين كلينى بايد باشد و اون واسطه را ذكر نكرده است يا مرفوع است يا مرسله ديگر از بين مىرود اين احتمال. اين را مجلسى فرمود. در معظم فرموده اين حرف، اين فرمايش مجلسى اول درست نيست. اين ابى داود كما اين كه ديگران گفتهاند و مجلسى ثانى فرموده است اين مجهول است. اين نمىتواند اون ابى داود منشد بشود كه على ابن حسن فضال او را توثيق كرده است. چرا؟ ايشان فرموده است بر اين كه كلينى سه جور از اين ابى داود روايت نقل مىكند. طهارتا بدع سند مىكند به ابو داود. مثلا اين روايتى كه بدع كرده است سند را به اين كه ابو داود اخرى ابو داود را عطف مىكند به احمد ابن محمد. اينجا دارد كه ابو داود عن الحسين ابن سعيد آخر. در بعضى جاها دارد عدت من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عن حسين ابن سعيد. همين حسين ابن سعيد. ابى داود را عطف مىكند به اون احمد ابن محمد. يعنى عده هم از احمد ابن محمد نقل مىكنند هم از ابى داود نقل مىكنند جميعا عن حسين ابن سعيد. و در بعضى جاها اين ابوداود را عطف بر خود عده مىكند. مىگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود با واو حالت رفعى. در اون نقل اولى اينجور بود كه عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عطف به جاى احمد ابن محمد بود. اين عده مرفوع است. در بعضى جاها به اين مرفوع عطف مىكند. مىگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود. اين كه ابو داود را عطف مىكند به عده اين شاهد قطعى است بر اين كه اين كلينى از ابو داود بلا واسطه هم نقل مىكند. اگر حرف مجلسى اول صحيح بود كه اين از كتاب نقل مىكند. كتابش به واسطه رسيده بود به كلينى چون كه واضح نبود ذكر واسطه نمىكند اگر اين حرف صحيح بود بايد در مواردى كه مىگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى محمد در ساير موارد را هم كه عده ذكر مىكند بايد ابى داود بگويد عطف به احمد ابن محمد بكند. چون كه همان عده است وسايط ديگر. وسايط همان عده است بايد بگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابى داود عن حسين ابن سعيد.
اين كه در بعضى جاها مىگويد عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد و ابو داود اين معنا پيدا نمىكند. چون كه ابو داود واسطه كتابش همان عده است. كما اين كه در اون دسته ديگر نقل مىشود. پس چرا عطف به عده كرده است ابو داود را؟ پس اين شاهد قطعى است كه كلينى يك ابوداودى هست كه طهارتا از او مع الواسطه نقل مىكند به واسطه عده و اخرى بلا واسطه نقل مىكند. او كيست ما نمىدانيم؟ اما ابى داود منشد كه همان فرض بفرماييد همان سليمان ابن سفيان است كه ابى داود منشد مىگويند على ابن حسن فضال او را توثيق كرده است كلينى از او بلا واسطة نمىتواند نقل كند. بدان جهت اين روايت من حيث السند ضعيف هستند پس اين به درد نمىخورد. اين فرمايشى است كه ايشان در معظم فرمودهاند.
|