جلسه 22
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 22 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحب عروه قدس الله سره در مسئله سيزده در عروه مىفرمايد اگر طرفى از حوض مائش متغير شد در احد اوصاف ثلاثه به نحوى كه اون طرف به واسطه تغير حكم به نجاستش مىشود. اگر بعض اين حوض اگر اقل از كر بوده باشد تمام ماء الحوض نجس مىشود، هم متغير هم غير متغير. اما متغيرش نجس مىشود به ادلهاى كه خودش، ماء اگر تغير پيدا كند بله، نجس مىشود. و اما ما بقى كه اقلش كر است او نجس مىشود اون هم مقتضاى اين دليل است به ملاقات نجس على ما يعطى. كه اگر ماء به حد كر نبوده باشد، به حد كر بوده باشد به ملاقات نجس، نجس مىشود حتى ملاقات ماء متنجس، نجس مىشود اين بحثش انشاء الله در ماه قليل خواهد آمد.
و اما اگر غير المتغير به قدر كر بوده باشد مقدار كر در طهارت خودش باقى مىماند چون كه داخل است،... و اگر اين بعضى كه متغير بود اگر تغيرش زايل شد، تمام اين آب حوض پاك مىشود چون كه اين كر پاك بود. مقدار كر در حوض پاك بود و اين مقدارى كه متنجس بود بواسطه تغير، وقتى كه تغير زايل شد به اكتساب به اون مقدارى كه كر است پاك مىشود. مىفرمايد ولو لا يحصل انتزاج، ولو اين متغير بعد زوال تغير مخلوط نشود با اون آبى كه بله، آب كرى كه در حوض بود و طاهر بود متنزج با هم نشوند. به مجرد اين كه تغير از او زايل شد به اتصال اين مائى كه ذال ان تغير، به ماء معتصمى كه در حوض بود به مجرد اين اتصال پاك مىشود انتزاج شرط نيست على القوال. البته معلوم مىشود كه در مقابل قولى هست، تعبير به صيغه افالتفسير در مقام فتوا اشاره بر اين است كه مسئله، مسئله خلافى است در مقابل قولى هست كه حكم به طهارت جمعى نمىشود الاّ بالانتزاج. كه ماء متغيرى كه زال عنه التغير منتزج بشود اون آبى كه در حوض بود و معتصم بود.
خوب اونى كه در ما نحن فيه اشاره مىكنيم كه بحثش دوباره خواهد آمد و اون اين است كه انتزاج ولو حاصل بشود حكم به طهارت مىشود. جماعتى كه ملتزم شدهاند در طهارت الماء كه اگر ماء بخواهد، ماء متنجس پاك بشود بايد با مائى كه معتصم است مخلوط بشود. چون كه تا مادامى كه فرض بفرماييد مخلوط نشده است، مقتضاى ادله يا مقتضاى استسحاب كه توضيحش را بعد خواهيم گفت مقتضاى ادله يا مقتضاى استسحاب در مائين اين است كه هر كدام اونى كه نجس بود در نجاستش باقى است، اونى كه سابقا طاهر بود در طهارتش باقى است. و اجماعى هم كه ادعا شده است كه ماء ميزى ندارد يعنى بعضش متغير نيست، ميزى ندارد، ماء واحد لا يخلف حكمش، اين اجماعش خواهيم گفت كه اجماع، اجماع درستى نيست. وقتى كه مائين ميز داشته باشند و به اين نحوى كه سابقا اين ماء متغير سابقى است اون هم ماء غير متغير سابقى است يا طاهر واقعى است يا معتصم سابقى است به اين مقدار از ميز اگر در ماء موجود شد مىشود گفت بر اين كه اونى كه نجس هست، شارع مىتواند تحكم بكند به نجاست او و دفاع از اون ديگرى. اجماعى كه ثابت بشود كه اينجور مائى لا... الا بحكم واحد، در واقع حكم واحدى دارد اين بر ما اين اجماع ثابت نشده است، ولو در بعضى كلمات ذكر شده است. و كيف ما كان اصل اجماع ثابت نيست. و اگر اين كه فرض كرديم مسئله، مسئله خلافى است واگر اين بنا بوده باشد بر اين كه بنا بوده باشد بر اين كه اجماع هم حكم كلى ثابت بشود قطع نظر از اين مسئله كه ماء واحد لا يختلف حكم الماء، اگر اين اجماع هم مىتونست كسى بگويد اين كبرى كلى مجمع عليه است اين اجماع، اجماع مدركى است.
يعنى مدرك قائلى معلوم است، قائلى كه مىگن لا يختلف حكمه ماء، مدركش يا معلوم است يا محتمل به معلوميه. مدركى به يد ما رسيده است. اون اجماع در فقه كه ذكرنا فرارا و كرارا و اون تسالم مىتواند مدرك مىتواند بشود براى حكم كه اون تسالم وجهش در يد ما نبوده باشد كتاب دلالتى ندارد. روايتى بدون معنا دلالت نمىكند يك روايتى كه بشود به او، بله احتمال بديم كه اعتماد كردهاند يك روايتى نيست. عقل هم حكمى ندارد. تسالم بر يك حكمى شد معلوم مىشود كه پيش اينها يك مدركى بود. اقل اون مدرك تسالم اين حكم عند شيعة زمان. بدون جهت اونجور تسالم و اجماعى عيبى ندارد. و اما جايى كه بدانيم يا احتمال بدهيم ولو احتمال علما معتبر نيست و اطمينان هم لازم نيست احتمال بدهيم كه هست يا اونهايى كه اين فتوا را دادهاند مدركشون همين است كه به يد ما رسيده است. و اون مدرك را ملاحظه مىكنيم. اگر ديديم كه مدرك تمام است ما هم واحد به اونها مىشويم اگر ديديم نه مدرك تمام نيست از اونها جدا مىشويم. كما اين كه همين جور شده است. در نجاست ماء بئر كه انشاء الله خواهد آمد خود قدما مشهون به نجاست بودهاند. كه ماء العين نجس مىشود به وقوع نجاسه. و مطهرش هم نذه است. ما مىدانيم و اطمينان داريم دليل اينها همين رواياتى است كه به يد ما رسيده است. و بما اين كه دلالت اين روايات در نجاست تمام نيست بدون جهت جدا شدهاند. ملتزم شدهاند كه ماء البئرى كه هست اگر تغير نداشته باشد. پس على هذا اين اجماع بر اين كه ماء واحد لا يختلف حكم بماء، ماء واحد لا يختلف فى الحكم اينه كه ماء تمام نيست.
استسحاب يا مقتضاى ادله اين است كه اون ماء نجس سابقى در نجاستش باقى است ماء ديگر هم در طهارتش باقى است. بدون جهت نمىتوانيم حكم كنيم كه ماء نجس پاك شده. و اما اگر ممتزج شدند اين مائين، به نحوى كه ديگر انتفاضه ممكن نيست وقتى كه به همديگر مخلوط شدند، ماء نجس و آب پاك يا بايد همهاش نجس بشود يا بايد همهاش پاك بشود.
بدون جهت مىگويند انتزاج معتبر است چون كه بعد از انتزاج اين استسحابات تثابت مىكنند يا اگر اطلاق ادله تنجس و اطلاق ادله اقتضا بكند كه بعد خواهيم گفت كه اون ماء در نجاستش باقى است و اين يكى در طهارتش باقى است وقتى كه اين ادله، تثابت كرد و استسحاب معارضه كردند در صورت انتزاج رجوع به قائده الماء كله طاهر مىشود و حكم مىشود بر اين كه تمام آب پاك است. اين عمده دليل اونهايى است كه در باب طهارت ماء قائل به انتزاج شدهاند. كه اگر انتزاج حاصل نشود، مقتض الاستسحابين، استسحاب طهارت سابقى و نجاست ماء سابقى، چون كه يك قسمت آب سابقا پاك بود، يك قسمتش نجس. يا مقتضاى دليلى كه مىگفت اون قسمت آب نجس است، اطلاق اون دليل و مقتضاى اطلاق اين دليلى كه مىگفت اين قسمت ملتزم است اقتضاش اين است كه اين دو تا آب در حكمشون باقى هستند.
اجماع هم كه در وحدت الحكم ثابت نشد. توجه كرديد، بدان جهت حكم اون پاك است اين نجس. وقتى كه انتزاج شد اون وقتى كه نه اطلاقين مىشود به او اخذ كرد نه استسحابين، رجوع به قائده الماء كل طاهر... در كل مىكنيم. اين در قائده انتزاج است.
ولكن سيأتى انشاء الله در اون مسئلهاى كه خواهد آمد اونجا مفصل عرض خواهيم كرد كه انتزاج معتبر نيست. مجدد اين كه فرض بفرماييد مائى كه است توجه كرديد، ماء متنجس بعد از اين كه تغير از او زايل شد به فرض در ما نحن فيه دلايل تغير است به مجرد الاتصال پاك مىشود. با همديگر مخلوط به هم نشود. اين را ما از كجا استفاده كردهايم؟ ما همين جور كه توضيحش را خواهيم داد در اون مسئله استفاده كردهايم اين مطلب را از صحيحه ابن وضيع كه وارد شده است در ماء البئر كه امام عليه السلام اونجا فرمود ماء البئر واسع لا يفسدوه شى بله، ماء البئر واسع لا يفسدوه شى الا اذا تغير. مگر اين كه تغيرى پيدا بكند. در طعمش يا اين كه در رايحهاش. فينظر حتى يذهب الريح و طعم. اون وقت مىكشند اين آب را، آب چاهى كه متغير است تا اون مقدارى كه بله، ريح اين آب برود و هكذا طيب طعم پيدا بكند. بعد هم در آخر يك تأليمى فرموده است كه لان له ماده. چون كه اين آبى كه هست اين ماء ماده دارد. عرض مىكنيم مقتضاى اين تأليلى كه در اين روايت است مقتضاى تأليل اين است كه ماء البئر به مجدد اين كه متصل بشود به ماء المعتصم كه يكى هم از اون ماء معتصم ماده ماء البئر است اگر به
معتصم متصل بشود اين پاك مىشود اين آب نجس و بيان ذالك. اين مطلب را سابقا اشاره كرديم كه ظاهر اين صحيحه اين است، مادامى كه از آب اين چاه تغير نرفته است همه آبى كه بله، تغير دارند همهاشون نجس است ولو تغيرش ضعيف بوده باشد. مثل اين كه موقع اوايل اون كشيدن يا اواسط كشيدن ماء، ماء غير متغير شده بود خوب قهرا از ماده آب خارج مىشود و اون ماده مخلوط به آب مىشود و ماء البئر مىشود. قهرا اون تغيرى كه در ماء البئر بود او رو به جهر مىشود. مقتضاى اين روايت اين است تا اون آنى كه اون تغير از ماء البئر نرفته است تمام ماء البئر نجس است. لا يفسده شى الا اذا تغير.
چون كه تا اون آنى كه تغير نرفته اين آب فرض بفرماييد اين آب تغير دارد. چون كه تغير دارد اين آب محكوم به نجاست است. وقتى كه محكوم به نجاست است اين نجس مرتفع مىشود در اون آنى كه تغير مرتفع شد. شما فرض بفرماييد اون آخرين دلو را فرض كنيد، اون آخرين دلو را فرض كنيد كه اگر او را بكشيد برداريم ديگر آب بئر بو نمىدهد، بوش مىرود. اون آخرين دلو را فرض كنيد كه آخرين دلو كه يك يا دو تا مانده به آخرين دلو اون را كه، دو تا دلو را برداريم ديگر كسى بود كند بو ندارد آب چاه. اين دلو را كه برداشتهايم، توجه كرديد ديگر بويى ندارد. خوب وقتى كه بو نداشته باشد اون آنى كه زوال تغير مىشود مائى كه از ماده خارج مىشود به تمامى ماء بئر كه منتزج نيست. در آن زوال تغير، كه در آن زوال تغير كه ماء البئر محكوم به طهارت مىشود در اون آن، مائى كه خارج مىشود از ماده مخلوط به تمام اين ماء كه نيست. فقط اتصال دارد يك مقدارى هم از حول و حوش ممكن است كه مخلوط بشود. وليكن اينجور نيست تمام اين مائى كه سابقا نجس بود به مجرد زمان تغير اون مائى كه خارجى مىشود از ماده و... مخلوط به تمام اينها مىشود. به تمام ماء البئر. اين نمىشود.
اين دو سطل اخيرى را كه اگر بكشيم آب بئر ديگر بو ندارد در اين صورت اون آبى كه از ماده بئر خارج مىشود مخلوط به تمام اين آب نيست.
امام عليه السلام هم در مقام تأليل اينجور مىفرمايد اگر ماء بئر متغير شد، يعنى نجس است فاسد مىشود ديگر. لا يفسدو شى الا اذا تغير. فساد ماء نجاست الماء است. فساد فرعى. اين فساد و اين نجاست هست مادامى كه تغير هست. مىفرمايد بكش آب چاه را، توجه كرديد. چرا بكش؟ بله چون به واسطه كشيدن اين دليل نمىخواد با كشيدن اين تغير مىرود ديگر از بين. اين و ان له ماده، تأليل به كشيدن نيست، تأليل به طهارت است. كه چرا بواسطه كشيدن كه تغير را از بين مىبرد؟ چون كه ماده دارد. مىفرمايد طهارت ماء البئر را... به اين كه اين ماده دارد و مقتضاى اين تأليل اين است كه به مجدد اين كه ماء متصل به اين ماده معتصم بشود ماء نجس پاك بشود و بيان ذالك.
در اين روايت مباركه كه در صحيحه مشكلات خيلى را، اين حل كرده است يكى اين است كه يك حكم ذكر شده است كه ماء البئر واسع، اين مراد از واسع، واسع حكمى است. همان معناى لا يفسدوه شى مىشود كه شى او را فاسد مىكند. اين يك حكم است. ماء البئر واسع لا يفسدوه شى. بعد حكم ديگر اين است كه الاّ اذا تغير. وقتى كه تغير شد از... وقتى كه تغير حاصل مىشود اين حكم دومى است بعد مىفرمايد بر اين كه آب كشيده مىشود غايتش هم اين است كه حتى... كه اين امر سومى مىشود كه فرموده. حتى يذهب الريح. بعد مىفرمايد بر اين كه لان له ماده، چون كه ماده دارد.
ما مىگوييم كه اين لان له الماده اين تأويل است، تأويل است بر چه چيز؟ تأويل است بر عدم فساد الماء بدون تغير. وقتى كه اگر تغير نداشت، يا تغير از اول نبود يا تغير بود، تغير رفت... اين تأويل بر اين است كه ماء البئرى كه هست ديگر فساد ندارد. فساد ندارد، يعنى پاك مىشود. اين تأويل بر اين است كه كان اين است كه... چرا؟ اين لان له ماده. اين لان له ماده علت بر طهارت ماء البئر است كه ماء البئرى كه هست فرض بفرماييد به بعد النصب و طيب طعم شد پاك مىشود. چرا پاك مىشود؟ چون كه ماده دارد. ما مىگوييم كه اين تعبير راجع به اين است. چرا؟ چون كه اين كه مىگه حتى يذهب الريح و يطيب الطعم اين حتى اين است كه يعنى حتى يطهر. فينظر حتى يذهب الريح يعنى حتى پاك بشود مساوى با طهارت است. چرا ذهاب الريح مساوى با طهارت است؟ چون كه ماده دارد. اين ماده دارد بدان جهت پاك مىشود. مىگيم اين تعبير به اين امر اخيرى
كه بكش تا طيب طعم پيدا بكند، يعنى پاك بشود. چرا پاك بشود؟ چون كه ماده دارد. اين تعبير به اين امر اخير كه مدفى است در حتى... به او برمىگردد. چرا؟ براى اين كه بله، اگر بخواهد لان له ماده برگردد بكش چون كه ماده دارد بكش تو، جاش مىياد. بكش بله، بواسطه كشيدن تغيرش مىره. چرا تغيرش مىره؟ چون كه ماده دارد. اگر تأليل به اين بوده باشد كه بكش تغيرش مىرود، بكشيدن چرا تغير مىره؟ چون كه ماده دارد جاش مىياد، تأليل به اين باشد، اين تأليل مثل اين مىشود كه... كند اين احتياج به تأليل ندارد كه! همه مىدانند كه آب چاهى كه برداشتى جاش مىياد. بله بواسطه آب چاه كه كشيدى تغيرش مىرود. اين احتياج به تأليل ندارد. اين احتياج با مناسبت كلام امام عليه السلام ندارد. اين تأليل يك امر واضحى است.
پس در اين امرى كه فينظر حتى يذهب الريح و يطيب الطعم كه از اون فهميده مىشود كه از اين غايت پاك مىشود لان له ماده راجع به اين است. پس آب اگر تغيرش رفت، چون كه ماده دارد يعنى متصل به ماده است ديگر، اين اتصال به ماده موجب طهارتش مىشود. خوب اين اتصال ماده موجب طهارتش مىشود انشاء الله خواهيم گفت، مادهاى كه هست در روايات حمام هست كه اون خزانه اصلى كه از اونجا آب مىياد به اين حوض هايى كه مردم مصرف مىكنند به اون اطلاق ماده شده است. بله حمام بمنزلت... ماده يعنى اون ماء معتصمى است كه توجه كرديد. بله، يا ماء معتصم نبوده باشد، يك معتصمى بوده باشد كه ديگر او نجس نمىشود، مثل ماده ماء البئر ولو به صورت گل بوده باشد اون ماده. در اين صورت اين روايت تأليل مىرساند بر اين كه اين مادهاى كه هست اين اتصال ماده موجب طهارت ما مىشود. خوب همين تأليل در ما نحن فيه هم هست. در ما نحن فيه هم حوض مقدار متغيرش ما بقيش متصل به ماء معتصم است. متصل به ماء معتصم است كه بواسطه او پاك مىشود.
شما اگر بخواهيد بفرماييد به عبارت ديگر لان له ماده ولو محتمل است كه برگردد ماء البئر واسع لا يفسدوه الشى الا اذا تغير، برگردد به الاّ اذا يفسدوه الشى. الاّ اذا تغير، معناش اين است كه ماء معتصم است ماء البئر، منفعل نمىشود مگر تغير پيدا كند. برمىگردد به اين حكم اولى. اين محتمل است ولكن در وقوع استثنا يا وقوع غير بعد از جُمل متعدده ذكر شده است كه ولو محتمل است اين قيد اخير به اون حكم اول برگردد ولكن خلاف ظاهر است. خلاف ظاهر اين است كه حكم به اخيرى برمىگردد يا فقط به اخيرى يا به همه. هم به اخيرى...در ما نحن فيه اخيرى اين بود كه ما ينظر حتى يذهب الريح كه از او فهميده مىشود كه در اين وقت پاك مىشود، مترقا اين است كان له ماده به اون پاكى به ذهاب الريح و طيب الطعم برمىگردد. اين مترقا است. يا به اولى هم برگردد يا فقط به اين اخيرى برگردد. مقتضاى اين تأليل اينه. اگر اين تاليل در روايت را كنار گذاشتيم باز مىتوانيم استفاده كنيم از اين صريحه، توجه كرديد كه اين ماء البئرى كه هست، انتزاج شرط نيست. چرا؟ چون كه امام عليه السلام فرمود تا اون وقتى كه ذهاب الريح نشده است نجس است تمام ماء. اگر اون مائى كه تغير دارد،ها! ماء بئرى كه تغير دارد تا مادامى كه زوال تغير نشده است همهاش نجس است. اى را عرض كردم ديگر، اون دو سه دلو اخيرى را كه برداشتيم بعد تغير زايل مىشود در اون وقتى كه تغير زايل مىشود، تمام مائى كه از ماده خارج مىشود در اين مدت به تمام ماء كه منتزج نمىشود. تمام مائى كه از ماده خارج مىشود، به تمام ماء البئر كه منتضج نمىشود. وقتى كه منتزج نشد مقدارى از ماء همان به اتصال ماء معتصم بله به ماء معتصم چون كه اون آبى كه متصل به ماده است، ماده معتصم است آب كه متصل به اون ماده شد نجس بود، همهاش پاك مىشود. بعد از اذهاب ريح و ذهاب تغير.
خود حكم كردن در اين روايت كه آب بئر مادامى كه تغير است نجس است و آن زوال تغير تمام ماء بئر پاك است اين خودش دليل بر اين است كه انتزاج شرط نيست. ولو اين تأليل هم اگر نبود. تأليل هم در صحيحه نبود استفاده از اين مىشود كه در بئر همين جور است و فرقى هم ما بين ماء بئر و غير البئر نداريم. كسى بگه انتزاج در ماء البئر شرط نيست در طهارت هم. ولكن در غير ماء البئر شرط است. اين نمىشه تفسير داد. آب، آب است ديگر نه انتزاج، همه جا معتبر است نيست هيچ جا معتبر نيست. علاوه بر اين كه عرض كرديم تأليل در صحيحه دارد و مقتضاى اون تأليل اين است كه اتصال به ماده كافى است مراد از ماده هم معتصم است به قرينهاى كه اطلاق شده است ماده در روايات، به اون خزانهاى كه ماء معتصم است. اتصال به ماء
المعتصم پاك مىكند. كه اين كفايت اتصال را كه انتزاج معتبر نيست اين را استفاده فرمودهاند از موثقه حنان كه موثقه حنان وارد در ماء الحمام است. اين موثقه حنان وارد در ماء الحمام است. روايت هشتمى است در باب نهم از ابواب ماء المضاف. روايت هشتمى از ابواب ماء المضاف. اينجور است كه كلينى قدس الله نفسه الشريف كه شيخ خودش نقل مىكند روايت را از حسين ابن محمد ابن آمر، حسين ابن محمد ابن آمر قدس الله رضى الله عنه نقل مىكند از عبد الله ابن آمر، عن على ابن مهزيار، عن محمد ابن اسماعيل عن حنان، بله روايت را توجه كرديد، بله من حيث السندى كه هست موثقه است. اونجا دارد بر اين كه سمعت رجل يقول لابى ابى عبد الله عليه السلام. سؤال كردم مردى را كه مىگفت، سوال مىكرد از امام صادق عليه السلام. انى ادخل الحمام فى السحر، هنگام سحر بود داخل حمام مىشوم و فيه الجنب و غير ذالك. كه سحر است جُنُب و غير جنب موجود هستند در حمام. فاقول واعتصم، من هم وامىايستم شست و شو مىكنم يا غسل مىكنم فرقى نمىكند... ترشح مىكند بر من بعد از اين كه، بله توجه كرديد از غسلم خارج شدم از آبى كه مردم استعمال مىكنند.
قال اليس و جارى؟ آيا اين آب جارى نيست؟ قلت بلى. بلى جارى است. قال لا بئس، بحثى نيست. درست توجه كنيد كيفيت استدلال را عرض كنم.
حمام را كه خواهيم گفت، انشاء الله بحث خواهيم كرد در ماه حمام. اونجا خواهيم گفت به حسب اونى كه بله، از روايات استفاده مىشود به حسب اونى كه فعلا هم بله، باقى است از حمامات سابق، حمامهاى سابق اينجور بود كه يك خزانهاى بود و اون خزانه پر از آب بود، آب مىكردند و اون آب خزانه را، كسى وارد خزانه بشود يا كسى از اون خزانه آب بردارد اينجور نبود. اون خزانه بود و درش هم بسته بود. در اين حمام حوضهاى كوچكى را درست مىكردند. مردم اون حياض كوچك را بما كمتر از كر مىشد، بلكه غالبا او دائما كمتر از كر مىشد. خوب ربما كر مىشد يا كمتر از كر مىشد خوب فرقى نمىكند. اين حياض صغارى كه هست اينها، كان متصل بود به خزانه. اين كه در زمان ما مرسوم است شير مىگذارند، شير را باز مىكنند. اونجا يك چوبى چيزى بود كه چوب را اينور مىكردند از خزانه آب مىآمد، مىبستند، توجه كرديد. آب قطع مىشد. اين آبى كه در حياض صغار است اين را استعمال مىكردند. معروف است اون آبى كه در حياض صغار است وقتى كه متصل به اون ماده شد، به اون خزانه شد خوب حكم ماء الكل را پيدا مىكند ديگر. حكم ماء الكل را پيدا مىكند، متصل به خزانه است. خزانه اكبر مىشد. اين حمامهاى عمومى كه بود، حمامها عمومى بود ديگر مردم مىآمدند خزانه اكبر بود. اين وقتى كه اين چوب را اين ور مىكردند، توجه كرديد، مثل شير بود آب مىياد به اين حوض صغير، حوض صغير اونجا ماء معتصم است مىگيم متصل به كر است. و اما اگر شير را ببندد كسى دستش يا چيز نجسى به اون آب حوض صغير بزند نجس مىشود ديگر. ايشان اين قائده را اينجور استدلال فرموده، ايشان اينجور استدلال فرموده كه اين راوى مىگويد من شست و شو كردم و خارج شدم از اين آبى كه در حياض صغار بود از اين به من ترشح كرد. مردم كه برمىدارند توجه كرديد به من هم پاشيد.
سمعت يقول ابى عبد الله عليه السلام انى ادخل الحمام فى السحر و جنب و غير ذالك فاقوم... من در اون حوض صغير غسل مىكنم يا شست و شو مىكنم. فينفضع بعد از اين كه تمام شدم، ترشح مىكند على بر من، بعد ما من مائهم يعنى از اين آبى كه در حياض صغار است و مردم استعمال مىكنند. از اين به من ترشح مىكند. امام عليه السلام مىفرمايد اليس و جارى؟ آيا اين جارى نيست، يعنى متصل به اون خزانه نيست كه از اونجا آب مىآيد ديگر. قلت، بلى. قال لا بحث. بحثى نيست. ايشان فرمودهاند، اين در تنقيه است كه اطلاق اين كه امام عليه السلام فرموده دليل بر اين است كه در طهارت ماء، ماء متنجس انتزاج كرديم.چرا؟ چون كه اين روايت شامل مىشود اون صورتى را كه ماء در حوض صغير نجس شده بود، چون كه قطع بود، نجسه، دستش منى بود يا بدنش منى بود، توجه كرديد يا نجس آخر اصابت كرده به او. اين روايت مىگيرد وقتى كه اين جارى شد، يعنى لوله را وا كرد، اون آن اگر ترشح كرد اين روايت اين را مىگيرد كه چون كه جارى است لا بحث. اون وقتى كه جريان
دارد. اون وقتى كه به مجرد باز كردن جريان پيدا كرد كه انتزاج حاصل نمىشود. مائى كه در حوض صغير است. ايشان مىفرمايد اين اطلاق... دليل بر اين است كه انتزاج شرط نيست. اين را ايشان فرموده. در تنقيه هم هست وليكن ما اينجور فرض كردهايم، در ذهن ما اينجور هست كه اين اصلا مربوط به ماء حياض صغار نيست. ندارد... ماء حمام يعنى ماء حياض صغار. اينجور ندارد. من مائهم دارد. من مائهم ظاهرش اين است كه از غساله اونهاست. من تمام كردهام او شست و شو مىكند. وقتى كه آب به بدنش مىريزد اون آبى كه به بدنش ريخته به من هم ترشح مىكند. آب از بدن او ترشح مىكند. يا مستقيما از بدن او يا مىافتد به زمين از زمين ترشح مىكند. توجه كرديد، اينجور است كه اين سوال از اين است كه آبى را كه توجه كرديد، به من ترشح مىكند من مائهم است. به من اشخاصى كه استعمال مىكنند.
اين معناش به ظاهر اين است كه اون آبى كه به بدنشون ريخته يا اون ترشح مىكند مستقيما يا مىافتد به زمين كه عادتا هم همين جور است اين وقتى كه زمين ريخت به من ترشح مىكند. امام عليه السلام مىفرمايد، سوال مىكند كه مائى كه ترشح مىكند جارى هست يا نه؟ يعنى در كف حمام جارى هست يا نه؟ اگر جارى باشد اشكالى ندارد. چرا؟ چون كه اگر كف حمام نجس بوده باشد اون آبى كه ريخته از آب برداشته اون آب پاكه. ريخته به بدنش توجه كرديد غساله هم پاك است انشاء الله خواهيم گفت غسالهاى كه پاك مىكند پاك است.
زمين اگر نجس بوده باشد غساله اگر بر او جريان پيدا كند زمين را هم پاك مىكند. زمين هم پاك مىشود. بدون جهت اگر از زمينى كه غساله از اون جارى است ترشح بكند عيبى ندارد. جايى كه جارى نشد وايستاد فرض بفرماييد اونجا اگر احتمال داديم كه زمين حمام نجس است خوب نجس. احتمال داديم كه نجس است باز مىگيم پاك است. امام عليه السلام لا بحث، طهارت واقعى را مىگويد كه اگر جريان داشته باشد يقينا پاك است، چون كه زمين هم نجس بوده باشد پاك كرده.
ما مىگيم ظاهر اين روايت اين است و اين ربطى ندارد به اين كه ماء حياض صغار متصل به ماده شده به مجرد اتصال پاك مىشود. يعنى از او ترشح كرد، از حوض صغير ترشح كرد. اينجور نيست. اين ترشح از ماء مستعمل است. يك چيزى هم سابقا نگفته بوديم الان لايقا مىگوييم كه اين ظاهر بر سابق است و منه صاحب رسايل قدس الله سره كه ظهور روايت اين است كه ما مىگوييم اين را در روايات حمام ذكر نكرده. اين را در بحث غساله ذكر كرده است كه حكم ماء المستعمل من الجنابه و ما... من قطرات الماء و غيره و حكم الغساله اين را در باب حكم غساله ذكر كرده است. صاحب رسايل هم همين را فهميده. چون كه اون آبى كه به بدنشون مىريزند اون غساله است ديگر. او كه ترشح مىكند اين انتزاج غساله است و اين روايت اصلى به اون مطلبى كه ايشان فرموده است اصلا ندارد.
|