جلسه 124
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار:124 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلمات اعيان را در مقام نقل كرديم. اين عبارتى كه در عروه داشت فرمود بر اين كه سعر حيوانى كه غير مأكول اللحم است مكروه است. و كذالك سُعر حيوانى كه مأكول اللحم است ولكن كراهت دارد اكل لحم او مثل حمار و البغل و الحرس، و كذالك مكروه است سعر امرئهاى كه حائض است. حائض متهمه است. بكله سعر كلّ متهمين كراهت دارد. اين فرمايش صاحب العروه بود. اما تكه اول فرمايشش را كه سعر غير مأكول اللحم مكروه است و كذا آن حيوانى كه كراهت اكل لحم دارد او مكروه است، او را ما مىتوانيم به اين روايتى كه كلينى او را به ابى داود بدع كرده بود به اين روايت تمام بكنيم و بگوييم اين كرهت ثابت است و الوجه فى ذالك اين است اين روايت را كه كلينى نقل كرده است به ابى داود اين روايت را شيخ هم نقل كرده است. نقل كرده است در تهذيب از كلينى قدس الله نفس الشريف. يعنى نقل كرده است از مفيد. مفيد عليه الرحمه نقل كرده است از كلينى قدس الله سره عن ابى داود. آن وقت عن حسين ابن سعيد. اين روايت بنا به اعتراف شيخ از روايات حسين ابن سعيد است. چون كه خودش نقل كرده است. و قد ذكر فى الفهرست. هر جميعى روايات و كتب حسين ابن سعيد را ما به طرق ديگرى هم نقل كردهايم كه آن طرق بعضىها صحيح است كما ذكرنا. يعنى اين روايت داخل روايات حسين ابن سعيد است و شيخ هم خودش هم در حق آن روايات گفته است اخبرنا بجميع كتب حسين ابن سعيد و روايات حسين ابن سعيد عدّ من مشايخنا كه در فهرست آن سندش را ذكر فرموده است. سند هم متعدد است و معتبر است. اين سند كلينى ضعيف بوده باشد ضررى به سند اين روايت نمىزند. چون كه روايت بالاخره روايت حسين ابن سعيد اهوازى است. بدان جهت آن روايت مىگويد آن سعر ابل و غنم و هكذا فرض بفرماييد بقر لا بعث. در مقابل سؤال از اين كه سعر... به چه جور است؟ مىفرمايد اين سه تا لا بعث. مفهومش اين است كه دوا به غير ديگر اين سه تا لا بعثٌ. بعث هم اقلش كراهت است. و آن وقت، وقتى كه حيوان مأكول اللحمى كه اكلش مكروه بود، سعر او مكروه باشد، حيوان غير مأكول اللحم سعرش بالفتوا مكروه مىشود. اين تكهاى از فتواى عروه تمام است، اين را به دليل مىشود تمام كرد.
ما آن تكه ديگر، كه فرمود سعر حائض متهم او مكروه است. ما روايات را براى شما خوانديم و ديديد در روايات يك عدهاى از روايات كه در آنها روايات صحيحه هم بود مثل صحيحه على ابن جعفر دلالت مىكرد بر اين كه خوردن سعر الحائض لا بعث ولكن لا تتوضء من. از او وضو نگير. ما بوديم و اين دسته مىگفتيم حائض ولو مأمونه باشد ولو حائضى است كه بهتر از همان مردها است درطهارت و نجاست. و در عرفان به طهارت و نجاست ولكن مع ذالك وضو گرفتن از سعر او مكروه است. سُعر او مثل ماء المشمس مىماند. چه جور وضو گرفتن از ماء المشمس مكروه است، وضو گرفتن از سُعر الحائض هم مكروه است. ما بوديم و اين روايات مقتضايش همين بود. آنى كه در بين گفته شد اين موثقه على ابن يقطن بود كه امام عليه السلام كانّ در آن روايت فرموده باشد، لا بعث كه وضو بگيرى از سعر حائض اذا كانت مأمونتا. اين روايت يك كلام در دلالتش بود كه اين مأمونه را تجويز كرده است، مفهوم شرط اين است كه اين مأمونه نباشد سواء كان متهمتا او مجهولت الحال فيه بعث، مفهومش اينجور مىشود. يكى هم يك اشكال در ناحيه
سند است. عمده اشكال در اين روايت در سند است. ولو در كلمات حضرت تعبير از اين روايت به موثقه مىكند. مىگويد موثقه على ابن يقطى. كما اين كه ديدهايد ديگر. ولكن اين روايت را شيخ به سندش از على ابن حسن الفضال نقل كرده است. و سند شيخ به كتاب على ابن حسن فضال بدع سند كه به او شده است در تهذيب، اين روايت در تهذيب بدع شده است به على ابن حسن الفضال، سند شيخ به كتاب على ابن حسن فضال، احمد ابن عبدون عن على ابن محمد ابن زبير است عن على ابن حسن الفضال. به دو واسطه نقل مىكند اين روايات را. آنجورى كه در مشيخه فرموده است و هكذا فرض بفرماييد در فهرست هم فرموده است به دو واسطه نقل مىكند كه عبارت است از احمد ابن عبدون همان شيخ نجاشى است معتبر است ديگرى على ابن محمد زبير. اين على ابن محمد ابن زبير توثيق ندارد. بدان جهت اين روايت موثقه نمىشود. تا اين روايت را ما در ما نحن فيه مخصص و مقيد قرار بدهيم.
و يك نكتهاى عرض مىكنم خدمت شما، ما تا حال نتوانستهايم اين رواياتى را كه شيخ به على ابن حسن فضال بدع مىكند، اين روايات را تصحيح كنيم. شيخ در تهذيب روايات كثيرهاى دارد از على ابن حسن فضال كه به او بدع كرده است. ولو در بعضى روايات در جلد اول تهذيب، جلد اولى كه فعلا جلد اول است، آن مجلددات اشرع. جلد اول او يك رواياتى را از حسن ابن على ابن فضال نقل كرده و تمام سند را نقل كرده است. كه در تهذيب از شيخ خودش شروع ميكند تا آخر سند را نقل مىكند. بدع به على ابن حسن فضال نكرده است. در آن روايات بعضىهاى معتبر است. على ابن محمد زبير نيست يا اگر هست، سند ديگر هم دارد شيخ. يك سند ديگر هم دارد و اما رواياتى را كه بدع سند به على ابن حسن فضال كرده است در براى او سندى را كه ذكر كرده است على ابن محمد ابن زبير در آن هست. اين روايات، روايات كثيرهاى است. شيخ در تهذيب از اشخاص معدوده است كه روايات كثيره تهذيب را دارد. مثل سعد ابن عبد الله، محمد ابن يعقوب كلينى، احمد ابن محمد ابن عيسى، اينها اشخاص معدودهاى هستند كه اكثر روايات تهذيب با اينها بدع مىشود. يكى از آنها على ابن حسن فضال است. بدان جهت اين روايات اگر از كار بيافتد و بگوييم سند شيخ به على ابن حسن فضال تمام نيست كه تا حال ما نتوانستيم تمام بكنيم خيلى در فكر انسان گير مىكند، در خيلى موارد. چون كه يك احكامى، يك فتاوايى اصحاب دارند كه دليلش منحصر است به روايت على ابن حسن فضال. مثل اين روايتى كه فعلا گفتيم. و در اين روايات گير مىكند.
يك وقتى در ذهن ما مىآمد كه اردبيلى مرحوم در جامع الروات در اولش فرموده است كه من تضرع كردم به خداوند كه اين مشايخ تهذيب را به آن صاحب كتب تمام كنم. با يك راهى تصحيح كنم كه آن اشخاصى كه شيخ به آنها بدع سند كرده است بعد مىگويد كه بعد از تضرع زياد يك طريقى را پيدا كردم كه آن طريقش را ذكر مىكند. آن طريقش هم درست نيست. تضرع كرده است ولى آن طريق درست نيست كه مرحوم آقاى بروجردى هم اشكال مىكند كه اين طريق درست نيست. غرض اين است كه ما يك وقتى كه در ذهمان مىآمد كه اين چه تضرعى است خوب درست نشود، چه مىشود؟ آن رواياتى كه درست است عمل مىشود در ما بقى بر طبق قوائد. بعد فهميديم كه نه او خوب تضرع كرده است. جاى تضرع است. اگر اين روايات مثل روايات على ابن حسن فضال اينها تمام نشود خوب ما در خيلى از موارد لنگ مىشويم. ما يك راهى پيدا كردهايم، يك راه جزئى كه اخبرنا به جميع رواياته. در اين روايات بعد از على ابن حسن فضال اگر حسين ابن سعيدى پيدا شد يا مثل حسين ابن سعيد كه متعدد است، پيدا شد، آنها را تصحيح مىكنيم ولكن در مثل اين روايت كه بعد از على ابن حسن فضال يكى از آنها نيست. فقط ايوب ابن نوح است، محمد ابن ابى همزه است على ابن يقطين است. اينها شيخ درباره اينها يك چيزى نگفته است كه مطلب را تصحيح بكند. فقط در حق على ابن يقطين گفته كه له كتب و وسايل عن اب الحسن عليه السلام كه اين روايت هم از اب الحسن است، سؤال از اوست. اخبرنا بها عدة من اصحابنا كه سند صحيح گفته است. ولكن ندارد عبارتش را كه اخبرنا بجميع كتبه و جميع مسائله عن اب الحسن موسى ابن جعفر سلام الله عليه. جميع ندارد. كل ندارد. مسائلى دارد و آن مسائل را اين عده نقل كرده است. اما مسائلش منحصر به آنها بود يا يك مسائل ديگرى هم دارد كه اينها نقل نكردهاند اين روايت او را نمىرساند. بدان جهت در اين روايت من حيث السند ما گير هستيم. اين روايت را من حيث السند نمىشود تطميم كرد. مگر كسى ملتزم بشود كه على ابن محمد ابن زبير معتبر است كه اين هم، انشاء الله يك وقتى بحث مىكنيم كه درباره او چه گفته شده است؟
اگر قمض العين از سند كرديم. گفتيم بر اين كه نه اين سندش هم تمام است. على ابن محمد ابن زبير درست است يا شيخ طريقش به كتاب على ابن حسن فضال منحصر به اين شخص نيست. چون كه طريق ديگرى دارد و شاهد على ذالك كه عمده شاهد اگر ببينيد شهادتش را مىتوانيد قبول كنيد يا نه، عمده شاهدى كه مىشود ادعا كرد اين است كه شيخ در جلد اول در آن رواياتى كه تمام سند را نقل كرده است، از على ابن حسن فضال رواياتى را نقل كرده است، كه سند آنها مكرر است. در بعضى سندها مكرر است و در آن سندهاى مكرر على ابن محمد ابن زبير نيست. سند آخر است و آن سند هم معتبر است. پس معلوم مىشود كه در تمام روايات على ابن حسن فضال سند ديگر داشت. چون كه جلد اول يك وقت بنا گذاشته بود كه تمام سند را اول اينجور شيخ بنا گذاشته بود كه تمام سند را در تهذيب نقل كند. بعد منصرف شده است كانّ ديگر بدع كرده است به صاحب كتاب سند را. اگر در تمام تهذيب در رواياتش تمام سند را نقل مىكرد، نه ما على ابن حسن فضال بعله مىديديم كه در اكثر رواياتش طريق ديگر هم ذكر كرده است. اگر كسى با اين حرفها توانست يك اطمينانى پيدا كند كه براى ما تا حال حاصل نشده است، خوب روايت من حيث السند معتبر مىشود. و اگر سند معتبر شد فرضنا، گفتيم اين سند معتبر است. اين اشكالى كه شده بود بر اين كه اين روايت دلالت مىكند ضعف مأمون سعرش وضو گرفتن عيبى ندارد، اما متهمه را نمىگيرد، اين اشكال درست نيست. درست توجه كنيد موضوع سعر حائض است. كه امام عليه السلام مىفرمايد از سعر حائض بخور ولكن وضو نگير. يا وضو بگير اذا كانت مأمونة وقتى كه مأمون باشد. اين را مىدانيد كه حائض بودن زن را كى احراض مىكند؟ همان شوهر و اهل بيتى كه بعضىها هم مثلا بزرگ هستند، فهميده هستند، مىفهمند كه اين بعله، به قول زنها بغدادش خراب است. پس على هذا الاساس اين شوهر است و اهل البيت است كه بعضىها مىفهمند اين اينجور است والاّ مردى كه اجنبى است، زنى مثلا فرض كنيد آبى آورد، از او خورده بود اين حائض از كجا مىفهمد او؟ اين شوهر است مىفهمد. شوهر و مثل شوهر. آنى كه در خانه است فرض كنيد. مثلا دختر بزرگى دارد، پسر بزرگى دارد كه مىفهمند. آنها مىفهمند كه اين مثلا حائض است يا زن مىفهمد اين دخترى كه دارد مثلا بزرگ است حائض است، آنها مىفهمند. خوب پيش اهل بيت زن دو قسم مىشود. ديگر سه قسم نمىشود. يا مأمونه مىشود يا متهمه. براى اين كه مىشناسندش. عمرى با او زندگى مىكنند. اگر ديد كه اين در ساير نجاسات ديد كه مبالات دارد، مواظب است خوب مىشود مأمونه. اگر ديد نه اين را توجه كرديد گه كارى مىكند به قول آن يكى، اين مىشود متهمه. ديگر قسم ثالثى ندارد. اين روايات اين كه امام عليه السلام اين كه امام عليه السلام مىفرمايد وضو بگير اذا كانت مأمونة مفهومش همين است. يعنى اگر متهم بوده باشد نه وضو نگير. و اين هم نه عيبى ندارد. شارع زنى كه حائض است و متهم است يعنى مأمونه نيست متهمه است بگويد وضو نگير ولكن خوردنش اشكالى ندارد. چون كه شارع مىبينيد كه اگر بگويد نخور و اجتناب كن از طعام و شرابى كه او دست زده است، اجتناب كن اين يك حَرَج عامى مىشود در بيوت. در مطعمشان و مشربشان مردم يك حرج عام مىشود. چون كه غذا را چه كسى مىپزد؟ همين زنها مىپزند. نان را آنها مىپزن، آب را آنها مىكشند، مىآورند. اينجور بوده است ديگر. انسان بنا بشود زن متهم است دست نزد به چيزى اين عسر بر مرد مىشود. اين بعيد نيست كه شارع روى اين حساب بفرمايد كه نه اجتناب لازم نيست در جايى كه احتمال طهارت مىدهيد ولو زن لا مبالات است. احتمال طهارت مىدهى خوردنش عيبى ندارد. در مطعم و مشرب اجتناب لازم نيست ولكن وضو نگير. خوب چون كه اين همين جور است حائض خصوصيتى ندارد. هر كسى بوده باشد ولو حائض نبوده باشد مثل او متهم باشد كه طهارت و نجاستش را ملاحظه نمىكند خوب وضو گرفتن از سعر او مكروه مىشود. به همان ملاك حائض خصوصيتى ندارد. آن روايات اُول بود، اين روايت نبود مىگفتيم نه حائض خصوصيت دارد، سعر او مثل ماء مشمس است. نمىشود از او وضو گرفت، اين مختص به حائز است. حتى در زن جُنُب هم نمىآيد او.
و اما وقتى كه اين روايت اذا كانت مأمونة آمد روى كار، ظهورش اين است كه اين بواسطه رعايت طهارت و نجاست است. اين كه مىفرمايد لا بعث اذا كانت مأمونة والاّ در خود سعر حائض يك خصوصيتى نيست. از جهت متهمه بودن است. خوب همه متهمها همين جور مىشود ديگر. ولكن سعر متهم نمىشود. فقط وضو گرفتن از سعر مكروه مىشود. يعنى اقل ثواب هم مىشود فرض بفرماييد. ولكن غير المأكل و المشرب دليل نداريم. در اكل و شرب در او هم بايد اجتناب كرد. اين حاصل كلام ما است. يك جملهاى هم بگويم باب اسئال را تمام كنيم انشاء الله. ما سعر را بحث نكرديم كه سعر چيست؟ تا حال بحث نكرديم. آيا مراد از سُعرى كه هست آن آبى است كه او را شخص آدمى يا حيوان ديگر مىخورد از آن آب كه بقيه آن آب است. يا آب فرض كنيد خصوصيتى ندارد، هر مايعى كه آدمى يا غير آدمى از او خورده است بقيهاش عبارت از سعر است، كه اختصاص به آب ندارد. هر مايعى، يا مايع هم خصوصيت ندارد. آن طعامى كه در رطوبت مسريه است، رطوبت مسريه است آن طعامى كه رطوبت مسريه است اگر كسى او را بخورد بقيهاش سعر مىشود يا اين كه در سعر خوردن مدخليت ندارد ولو پايش را بزند به او، هر مايعى كه ملاقات بكند، مباشرت بكند و واقع بشود بر او، برسد بر او جسم حيوانى يا انسانى، دستش باشد، پايش باشد يا دهانش باشد، مطلقا اينها سعر است كه مىگويند مراد از سعر مطلق ماء شربه جسم الحيوان. جسمش به خوردن باشد، به فم باشد يا به عضو آخر بوده باشد. اين صحيح در اين روايت اين روايت اخيرى است.
بعله اگر سعر مطلق بود در روايات مىگفتيم به متيقن از اين ماء يا شبه الماء آنى است كه او را انسان مباشرت كند يا غير الانسان بفمش. از ظهور اوليه سعر هم همين بود. كه سعر المؤمن شفاء ديروز گفتيم. آن سعر مراد است؛ نه آنى كه پاى چركش را در آن شسته است فرض كنيد. يا نشسته است وارد او كرده است و اما در بين يك رواياتى هست كه از آنها معلوم مىشود مراد در مقام مطلق آن ماء شربه جسم حيوان است. يكى از آن روايات كه عرض مىكنم، روايتى است بلكه ديروز خوانديم صحيحه زراره است. در صحيحه زراره كه روايت دومى بود از باب دوم در باب اسئار اينجور بود كه فى كتاب على عليه السلام ان الحِرَ سبع و لا بعث بسعره و انى لاستهى من الله عن طعام لان الحرّ اكل منه. استشهاد به عدم البعث به سعر الحر است كه مىگويد طعامى كه گربه از او خورده است حيا مىكنم از خداوند كه آن طهارت را دور بياندازم، ول كنم. اين طعام صدق مىكند، طعامى كه از قبيل مايع مضاف بوده باشد، بلكه نه مايع هم نباشد. طعامى بوده باشد، غذايى بوده باشد كه دهن زده به او، رطوبت مسريه دارد. خشك نيست كه جاى دهن را انسان بياندازد بيرون. اينجور نيست مثل آرد و اينها، رطوبت مسريه دارد كه طعام را ول مىكند ديگر. كه مايع، مايع آنجور هم لازم نيست. يا لااقل مايع مىشود، كل مايعين. اختصاصى به آب ندارد. كل مايعى بوده باشد كه طعام به او صدق كند، او مراد سعر است. در مقام استشهاد به عدم بعث به سعر الحر است. اين مال خصوصيت آب، كه خصوصيت آب و اينها مدخليت ندارد. سعر مطلق آن مايعى است كه باشَ له الحيوان. اما فَم مدخليت ندارد. مطلق الجسم است، فم مدخليت ندارد كه عمده هم در ذهن مىرسد كه سعر همان مباشرت فمى داشته باشد دليلش اين صحيحه عيسى ابن القاسم است. كه ديروز عرض كردم.
در صحيحه عيسى ابن القاسم كه روايت اولى بود در باب هفتم از ابواب اسئار. طهارت سعر الجنب. آنجا سند را خوانديم محمد ابن يعقوب عن محمد ابن اسماعيل. روايت اولى است عن الفضل ابن شازان عن صفوان ابن يحيى عن عيسى ابن القاسم. قال سألت ابا عبد الله عليه السلام عن سعر الحائض، قال لا توضء منه از او وضو نمىگيرى و توضء من سعر الجنب. از صعر جنوب وضو بگير. اذا كانت مأمونة ثم تغسل يديها. اين را ديروز خوانديم. كلام در استشهاد است كه چرا در سعر جنب كراهتى ندارد؟ استشهاد مىفرمايد امام عليه السلام، و قد كان رسول الله، اين كه فرمود و توضء من سعر الجنب اذا كانت، مأمونة ثم تغسل يديها اين نا استشهاد مىكند. و قد كانت رسول الله (ص) يغتسل هو و عايشه فى اناء واحد. رسول الله و عايشه از يك اناء غسل مىكردند و يغتسلان جميعا. جميعا غسل مىكرند. خوب اگر سعر اين بوده باشد كه دهان بزند اين چه مربوط به اين استشهاد است. اين كه دست مىزده ديگر، عايشه هم همين جور دست مىزده، رسول الله هم با آن دست مبارك به همان آب دست مىزده است اين معلوم مىشود كه اين سعر مىشود. پس مراد از سعر مطلق ماء باشره. حيوان او انسان، به فمه او غير فهمه ماء كان، ماء قليل بشود يا غير الماء بشود. روى اين حساب مراد از سعر اين است اين كه بعضى فقها تصريع فرمودهاند مراد از سعر در مقام اين است، نعم ما قالوا. بعله مقتضاى روايت هم همين است. يك روايات ديگر هم در ابواب ديگرى هست احتياجى به آنها نيست. انشاء الله رسيديم آنها را هم ذكر مىكنيم. هذا تمام كلامنا فى الاسئار. آن وقت كلام واقع مىشود انشاء الله، واقع مىشود در نجاسات كه شروع كنيم انشاء الله عنوانش را.
عرض مىكنم ايشان در عروه مىفرمايد كه نجاساتى كه هست، نجاسات دوازده تا هستند. اولى و دومى بول و غايط است. بول و غايط من الآدمى كه انسان بوده باشد، من الانسان بوده باشد، آن انسانى كه هست، هر انسانى، كبيرى، صغيرى، صبىاى، كبيرهاى... يك هم بول و غايط از حيوانى بوده باشد از حيوانى بوده باشد كه لا يأكل لحم اكل لحمش حرام است. غير مأكول اللحم است. ائم از اين كه حيوان طاهر اللحم است. ولكن غير مأكول اللحم است. مأكول اللحم نيست. بلا فرق كه غير مأكول اللحم نجس العين باشد يا نباشد بول و غايتش نجس است. اما دو تا شرط مىكند. يك شرطش اين است كه آن غير مأكول اللحم صاحب نفس سائله بوده باشد. مراد از نفس سائله كما سيعطى توضيحش اين است، عروقى داشته باشد حيوان كه دم در عروقش جمع مىشود. به حيث اين كه اگر بعضى از آن عروق قطع بشود كه اين در ذبح حيوان هم قطع مىشود آن عروق. خون به شدت و به دفع بيرون بزند. مراد از حيوانى كه صاحب نفس سائل است اين است. در مقابل حيوانى كه او اصلا دم ندارد. مثل بعضى از حيوانات و حشرات كه اصلا دم ندارند. يا دم دارند ولكن به بدنشان قطعى و جرحى وارد شد، دم رشك مىكند، نمىپرد. دفع ندارد. مثل ماهى. رشك مىكند، كه اين نفس سائله ندارد اين حيوان. پس غير مأكول اللحم اگر صاحب نفس سائله شد و يك قيد ديگرش هم اين است كه از قبيل طيور نبوده باشد بعد مىفرمايد اين دو قيدى كه نشد، آن وقتى فرقى نمىكند حيوان كبير بشود غير مأكول اللحم، صغير بشود، برّى بشود، بحرى بشود آن وقت آن بول و غايتش نجس مىشود.
اين نفس سائله را كه اينجور بيان كردم معلوم شد كه حيوان بحرى را شمردن اين درست نيست. چرا؟ چون كه در ما در حيوان بحرى سراغى نداريم كه نفس سائله داشته باشد. اينها همهاشان اقسام سمك هستند. داخل عنوان سمك هستند. اينها دمشان دمشان دم رشكى است. اگر اينها خون داشته باشند به طريق رشىء خارج مىشود. خوب اگر يك جايى گفت، يك كسى گفت من پيدا كردم، نه در برّ هم همين جور دم سائلهاى دارد بعضىها هم گفتهاند تمساح هم همين جور است. گفتند ديگر الله يعلم كه اينجور است يا غير اينجور. ظاهرا هم اينجور نيست. على كل تقدير آنى كه در ذهن ما هست و آنى كه به حسب نقل رسيده است اين حيوانات بحرى همهاشان داخل در عنوان سمك هستند و اينها دمشان رشكى هست. اگر شد بعله همين جور است. ولكن من غير فرق ما بين اين كه بحرى بشود يا برّى اين كانّ اين تعميم در او تأمل است. پس انسان و ملزم مىشود به انسان حيوانى كه غير مأكول اللحم بوده باشد ولو در عبارت عروه انسان را هم داخل حيوان فرموده است. صاحب عروه اگر به عبارت ايشان نگاه كنيد. بول و غايتى كه هست از انسان و حيوان كه آن حيوان، يعنى داخل حيوان غير مأكول اللحم قرار داده است ايشان و ساير حيوانى كه غير مأكول اللحم است، نفس سائل را دارند و طيور نيستند بول و غايتشان نجس است. درست توجه كنيد اين كه بول و غايط انسان از نجاسات است، اينها نجس هستند بلكه مطلق غير مأكولى كه اين قيود را دارند بولش و غايطش نجس است در اين خلافى نقل نشده است. بلكه بعضىها دعا كردهاند مثل محقق در معتبر و علامه در متنهى اين متفق العليه عند العلما است. اختصاص به شيعه هم ندارد. علما همهاشان اتفاق دارند. الاّ شزوزٌ من العامه. كه آنها تأمل كردهاند در غير مأكول اللحم در بعضى موارد. و كيف ما كان بعضىها از ضروريات شمردهاند كه نجاسات اينها از ضروريات است. اگر از ضروريات فقه است درست است. از ضروريات دين است كه چه عرض كنم؟
مطلقش، ها! آنجا بعيد نيست از ضروريات دين بوده باشد. و كيف ما كان از ضروريات فقه است. دلالت مىكند ما را نه اين كه ما احتياج به استدلال به روايات نداريم. چون كه احتمال مىدهيم اين ضرورت ناشى از همان روايات بوده باشد. منشاء آنها اين تسالم اينجورى. ما آن رواياتى كه هست، روايات را بايد بررسى كنيم. يك روايات دلالت مىكنند، اصل مدلول اولى اينها اين است كه بول قذر است. منتهى بول الانسان تيقن است در روايات. كه ظاهرشان، ما هم فعلا بحثمان در بول و غايط انسان است. او را به بعد مىگذاريم ساير حيوان غير مأكول را. بول انسان، بعله از بعضى روايات ظاهر مىشود آن بول انسان مفاد اوليه روايت خودش نجاست است. يعنى ارشاد هم نيست كه از ارشاد كشف كنيم. خود لسان روايت اين است كه بول انسان نجس است، قذر. اين روايات يكى از اينها صحيحه ابى داود فرقد است. در صحيحه ابى داود فرقيد اينجور است كه امام عليه السلام اينجور فرمود در آن روايت، در آن روايت فرمود بر اين كه، بعله روايت چهارمى بود در باب يك از ابواب طهارت كه ماء مطلق بود جلد اول، آنجا اينجور بود. سابقا سند را خوانديم. قال كان بنوا اسرائيل اذا اصاب احد قطرة بول... بالمقاريض و قد وسع الله عليكم به اوسع قيد السماء الارض و جعلكم الماء طهورا. ماء را مطهر قرار داده است. يعنى مطهر بول و غير البول. بولش متيقين است. پس بول قذر است كه احتياج به تطهير دارد. آنجايى كه اصابت كرده است بايد تطهير بشود. متطهر آن محل، نه مطهر خود بول. بول كه پاك نمىشود، عين النجس است. متطهر آنى كه اصابه، مطهرش سابقا قرض المقاريض بود الان قصد بالماء است. سبع الماء است كه از اين فهميده مىشود كه بول قذر است. نجس است، منتهى نمىگوييم اطلاق، ولو بول صبى باشد و اينها. فى الجمله استفاده مىشود كه بولى كه هست، بول قذر است، بول وقتى كه قذر شد اين مدلول اولى اين روايت است و اما روايت ديگرى كه باز دلالت بكند بر اين كه بول خودش قذر است. بول مدلول روايت اولى اين است كه بول خودش قذر است، آنجايى كه اصابت كرد قابل تطهير باشد بايد تطهير بشود والاّ قابل تطهير نباشد بايد دور انداخته بشود.
موثقه ابى بصير است در باب هشتم از ابواب ماء المطق. روايت چهارمى است، عن كلين نقل مىكند عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عبد الله ابن مغيره، عن ثمائه، عن ابى بصير عليهم السلام، اذا ادخلت يديك فى الاناء، قبل ان تغسلها فلا بعث. قبل از اين كه بشويى در آب بردى عيبى ندارد. الاّ ان يكون اصابها قذر بول، مگر اين كه قذارت بولى اصابت كند، يعنى قذرى كه بول است. او جنابت يا قذر جنابت اصابت بكند. اين روايت دلالت مىكند بر اين كه خود بولى كه هست، خود بول نجس است. درست توجه كنيد اينها را چرا مىگويم اين حرفها را؟ به جهت اين كه در اوامرى كه، در رواياتى كه امر به غسل شده است كه ثوب را از بول بشوييد ممكن است كسى يك شبههاى در ذهنش بيايد. بگويد اين كه اين امر به غسل شده است به جهت اين كه اين عين زايل بشود. بول نه از جهت اين است كه خودش نجس است. عين زائل بشود. چون عين مانع از صلات است. مثل عرق شخص جنب از حرام. عرق جنب، شخص جنب از حرام نجس نيست ولكن مانع از صلاة است بدان جهت امر شده است كه بشوييد. يا عرق ابل جلال يا ابل غير جلال كه حيوانى كه جلال است. عرقش مانع از صلات است. عرق آن حيوان اصابت به ثوب بكند بايد ثوب شسته بشود، نه اين نجس است. به جهت اين كه مانع از صلات است. من عرضم اين است آن رواياتى است كه آن احتمال ديگر در آن نيست. اين دو تا روايت از آنها است. يكى از آن رواياتى كه اين احتمال در آنها نيست مىشود گفت ديگر صريح است بر اين كه در ما نحن فيه بول دلالت دارد كه بول قذر است اين رواياتى است كه فرض بفرماييد در استنجاء وارد است. يكى را بخوانم. باب 26 از ابواب احكام الخلوه، روايت، روايت اولى است. محمد ابن يعقوب، عن محمد ابن يحيى، عن احمد ابن محمد عن حكم، عن حسين ابن اب العلى كه روايت حسنه است. سألت ابا عبد الله عليه السلام، عن البول يصيب الجسد. بول اصابت به جسد مىكند. قال صبّ عليه الماء مرتين، اين صريح در اين است كه اين بول نجس است. و اين جسد را نجس كرده است. چرا؟ چون كه اگر ازاله عين بوده باشد مثل عرب ديگر مرتين نمىخواهد كه. به يك مرئه رفت ديگر، تشريف برد، اگر بوده باشد فرضا. ممكن است اصلا خشك شده باشد چيزى نباشد. لافرض اگر عينش هم بوده باشد صبّ الماء على المرتين معنا ندارد. اين معنايش اين است كه به يك دفعه شستن عين مىرود ديگر. از اينجا معلوم شد كه آن روايت صحيحه محمد ابن مسلم كه فرمود ان غسلته فى المركن فمرتين دلالت مىكند كه بول چه چيز است؟ بول نجس است. چون كه مىگويد دو دفعه بشور و هكذا روايات ديگرى كه امر شده است به غسل البول مرتين اين دلالت مىكند كه آن شى متنجس شده است و آن تنجسش به قصد مرتين مرتفع مىشود. بقيه رواياتى كه دلالت مىكنند بول، نجس است و فرقى ما بين الصور نيست انشاء الله فردا.
|