جلسه 127
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار:127 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1365 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در بول خشاف و خفاش بود كه آيا اين خرع و بول او محكوم به طهارت است؟ يا محكوم است به نجاست؟ عرض كرديم از دو جهت ما بوديم و روايت خاصهاى در بين نبود حكم مىشد بر اين كه بول و مدفوع او پاك است. يكى اين كه موثقه ابى بصير دلالت كرد كل شىء يطير فلا بأس بخرعه و بوله. اين خفاش هم از آن طائرين هست. محكوم مىشود به طهارت. بول و خرعش. و وجه ديگر اين بود كه ذكر خواهيم كرد دليلى را كه دلالت مىكند، حيوانى كه در او نفس سائله نيست مدفوع و بول او پاك است. و به ما اين كه خفاش شهادت دادهاند، مرحوم حكيم در مستمسك دارد كه ما خودمان جربنا، ديگران در تنقيه دارند كه ما هم جربنا، و از ديگران هم نقل شده است خفاش دم سائله ندارد. بما اين كه دم سائل ندارد، صاحب نفس سائله نيست پس مدفوعش محكوم به طهارت مىشود. پس قائده اوليه اين بود ولكن در بين دو تا روايتى هست كه گفته شده است يكى از اينها دلالت مىكند بر نجاست بول خفاش كه آن روايت، روايت داود رقى بود كه آنجا بود سألت اباعبد الله عليه السلام عن بول الخشاشيف يصيب ثوبى... طلب مىكنم و پيدا نمىكنم. فقال اغسل ثوبك، ثوبت را بشور. اين يك روايت بود. روايت دومى روايت قياس بود كه روايت قياس دلالت مىكرد بر طهارتش. قال لا بأس بدم البراقيس و بول الخشاشيف اينها بأسى نيست يعنى پاك است.
صاحب المدارك قدس الله نفسه الشريف فرموده است روايت دومى اصح است، سندا و اظهر است دلالتا بر طهارت. يعنى نتيجه اين مىشود كه آن امر دو غسل را حمل مىكنيم كانّ در استحباب. امر به غسل كانّ ظهور دارد در نجاست و در تنجس به اطلاقش كه ترخيص در ترك وارد نشود. و بما اين كه اين روايت دومى در او ترخيص در ترك است حمل بر استحباب مىشود. صاحب الحدائق قدس الله نفس الشريف فرموده است روايت دومى كه روايت قياست است نه اصح سندش درست است، اوضح سندش درست است نه اوضح دلالتنش. اين كلام صاحب الحدائق كلام درستى نمىماند. براى اين كه به حسب تطبعى كه ما كردهايم، ديگران هم كردهاند، اين قياسى كه در ما نحن فيه هست اين قياس ابن ابراهيم است. اين قياس ابن ابراهيم ثقه است. قياس ابن كلوب نيست. اين قياس ابن كلوب يك كتابى دارد كه از راوى آن كتاب محمد ابن يحيى الخزّاز است. كه ان كتاب را كه محمد ابن يحيى الخزّاز نقل مىكند كه از ثقات و از اجله است احمد ابن محمد هم از او نقل مىكند در ساير روايات. اين سند روايت هم همين است. شيخ باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد، عن محمد ابن يحيى، عن قياس. اين همان ظاهرش اين است كه محمد ابن يحيى الخزّاز است و راوى كتاب قياس ابن ابراهيم است. قياس ابن ابراهيم بترى است ولكن ثقه است. بدان جهت اين روايت لا يقعد كه سندش اعتبار داشته باشد. به خلاف روايت سابقى كه در سند او موسى ابن عمر و يحيى ابن عمر بود كه آنها توثيقى ندارند و اما اوضح دلالتا، آن هم صحيح است. براى اين كه فرمود در اين روايت قياس لابأس اين صريح در اين است كه اين پاك است. ولكن آن روايت اغسل غايتش اين است كه طهور دارد در نجاست. ظهور، ظهور اطلاقى است. چون كه در ترخيص ترك وارد نشده است. لابأس صريح بر ترخص است كه چيزى براى تو
نيست. مانعى نيست.
بعله، غسل لزومى ندارد و بدان جهت حمل مىشود آن غسل مثلا فرض كنيد به استحباب اوضح دلالتا هم درست است. در ما نحن فيه مرحوم حكيم درمستمسك كلامى دارد. و آن كلامش اين است كه اين روايت داود با موثقه ابى بصير معارضه دارد. موثقه ابى بصيرى كه سابقا گفتيم امام عليه السلام فرمود در آن روايت كل شىء يطير فلابأس ببوله و خرعه هر چيزى كه طيران كند، هر حيوانى كه طائر بوده باشد بأسى نيست، كل شىء يطير... يعنى پاك است. ايشان اينجور فرموده است كه بناعا بر اين كه غير الخفاش ساير الطيور چه مأكول اللحم بوده باشند، چه غير مأكول اللحم بول ندارند، مدفوع دارند فقط. فقط خفاش است كه هم مدفوع دارد هم بول دارد. اين موثقه كه مىگويد كل شىء يطير فلابأس ببوله و خرعه، معنايش اين است كه الخفاش لابأس ببوله و لابأس خرع الخفاش و غير الخفاش. اينجور است. اين نص مىشود در اين كه لا بأس در اين است كه فرض بفرماييد بول خفاش لابأس به است، نص ميشود. چون كه غير از اين فرد ديگرى ندارد. آن وقت روايت داود كه مىگويد اغسل ظهور دارد در تنجس. ظهورش، ظهور اطلاقى است كه ترخيص در ترك وارد نشده است. بدان جهت به صراحت اين موثقه حمل مىشود آن روايت ولو سندش تمام نيست على فرض اين كه سندش تمام بشود، حمل مىشود به استحباب و كراهت الثوب، كلاهت الصلاة. در ثوبى كه در او بول خشاف است. ولكن اين معنا كه غير از خفاش طائر ديگر بولى ندارد، سابقا گفتيم كه اين معنا ثابت نيست. مخرج ديگرى ندارند. آن هم آنقدرى كه ما مىدانيم مأكول اللحمها در تمام طيور را ما بحث نكرديم. اگر بوده باشد هم مخرج يكى است. نه اين كه بولى نداشته باشند. بدان جهت در ما نحن فيه به اين معنا كه غير الخفاش بولى ندارد پس اين نفس در خفاش است اين مبتنى است بر اين كه كسى بل احساس كند كه طيور ديگر غير از خفاش بول ديگرى ندارد و اين ثابت نشده است براى ما. روى اين حساب، اين دو تا روايت مىماند كه يكى گفتيم سندش تمام است و آن يكى فرض بفرماييد سندش غير تمام است. اين دو تا روايت اگر فرض كرديم هر دو سندش تمام است، جمع عرفى به اين است كه حمل بكنيم اين اغسل را به آن استحباب. و كراهت الثوب، اين را تا اينجا ديگران گفتهاند ما چيزى علاوه نكردهايم. يك كلمه اينجا مىگوييم كه درذهن ما آمده است. شما چه مىفرماييد؟
عرض مىكنيم در اين روايتى كه داشت، روايت داود اينجور سؤال كرد بر اين كه سألت اباعبد الله عليه السلام عن بول خشاشيف يصيب ثوبى فاطلب فلا يجب، طلب مىكنم پيدا نمىكنم. آن وقت امام عليه السلام فرمود اغسل على ثوبك، ثوبت را بشور. مىگوييم اين روايت اصل دلالتى به نجاست ندارد. كه بول الخشاف نجس است. ما اگر ملتزم هم شديم كه خشاف بولش و روسش پاك است با او نمىشود نماز خواند. كسى انسان با ثوبى كه در او بول خشاف است يا فضله خشاف است نماز بخواند، اين نمازش محكوم به فساد است. چون كه حيواناتى كه غير مأكول اللحم هستند صلاة در اجزاء آنها و در رطوبات آنها و در فضلات آنها محكوم به بطلان است. فرقى هم نمىكند غير مأكول صاحب نفس سائله بوده باشد، يا نبوده باشد. ولو فرض كنيد سمك محرم الاكل است. لا يأكل لحم، دم او پاك است. در صلاة بوده باشد آن صلاة محكوم به فساد است. اجزاء غير مأكول اللحم من غير فرق بين كونه كه آن اجزاء از حيوانى باشد كه صاحب نفس بوده باشد، نفس سائله يا نبوده باشد، صلاة در آنها محكوم به بطلان است. روى اين اساس مىگوييم اين كه امام مىفرمايد ثوب را بشور اين نه به جهت اين است كه ثوب نجس است، چون كه بول خشاف مانع از صحّت صلات است. و چون كه اين شخص گفت نمىدانم كجاست؟ امام فرمود معالجتا بر اين كه ازاله بول خشاف بشود از ثوب، ثوب را بشور. مىگويد بر اين كه اسئلت عن بول خشاشيف يصيب ثوبى فاطلب فلا اجد، بول را پيدا نمىكنم. يعنى اگر پيدا مىكرد امام مىفرمود اغسل البول. نه ثوب را بشور، بول را هم بشور، يعنى ازاله كن. اين كه گفت فاطلبه فلا اجد امام عليه السلام فرمود اغسل ثوبك، اين معالجه است به جهت اين كه بول ازاله بشود. اگر بنا شد اينجور باشد كه بول، بول خشاف، ما تجربهاى نداريم. بول خشاف جورى بوده باشد كه به خشكيدن زايل نشود، مىماند اثرش، يعنى آن عينش مىماند. اگر اينجور بوده باشد، مثل بول ساير حيوانات بول آدمى و امثال ذالك خشكيد زايل كه نمىشود. معلوم است، لكه زردى كه هست، بو مىدهد. عين است، بول است. اگر بول خشاف هم همين جور بوده باشد، محتمل است اين روايت امر به غسل به جهت مانعيت بوده باشد. چون كه پيدا نكرده است آن بول را امام عليه السلام مىفرمايد بر اين كه در ما نحن فيه، آن ثوب را بشور تا آن بول ازاله شده باشد. آن روايت دومى هم مىگويد لابأس يعنى پاك است. با همديگر هيچ تنافى ندارند و كيف ما كان. اين روايت دومى يا روايت قياس معتبر است يا اين هم معتبر نيست؟ اگر معتبر باشد به لابأس به اخذ مىشود. روايت اولى من حيث السند ضعيف است.
و اما اگر معتبر هم نبوده باشد موثقه ابى بصير متقدمه كه كل شى يطير مقتضايش اين است كه قطع نظر از اين روايتين كه هيچ كدام حجت نيست اين بول پاك است. و اما اين كلامى را كه شيخ فرموده است، ديروز از شيخ الطائفه نقل كرديم كه ايشان فرموده است اين روايت قياس را حمل مىكنيم بر تقيه، اين كانّ يك حرف درست نبوده باشد. كما اين كه ديگران هم فرمودهاند صاحب حدائق هم دارد. چون كه مذهب عامه اينجور نيست. بر ماتا حال الى يوم هذا معلوم نشده است كه اكثر عامه يا معظم العامه يا جماعت معتدل عامه ملتزم هستند كه بول خشاف پاك است. تا اين روايت را حمل به تقيه بكنيم. اولا در ما نحن فيه جاى حمل به تقيه نيست. چون كه جمع عرفى است. اغسل ظهور دارد در غايتش اين لابأس صريح در طهارت است، جمع عرفى دارد. حمل بر كراهت مىشود. جاى حمل تقيه در متباينين است، نه در مواردى كه جمع عرفى باشد. و ثانيا جمع عرفى هم اگر نبوده باشد ما اين را دليل نداريم كه اكثر عامه، معظم عامه، جماعت معتد به ملتزم بودهاند فرض كنيد به طهارت. بلكه ظاهر آنها اين است كه ملتزم به نجاست هستند. روايت داود بايد حمل بر تقيه بشود. اگر بنا بوده باشد يا كلمات عامه هم مختلف است. و كيف ما كان فاصبح فى النتيجه اين كه اظهر در مقام طهارت فى بول الخشاف است نه دعواى شيخ تمام شده است نه هم اجماعى كه علامه در مختلف فرموده است روايت ابى بصير مخصصة بالخفاش بالاجماع او تمام است. چون كه اجماع است در مسئله!
شما اگر ملاحظه بفرماييد مىبينيد كه اكثر فقها هستند، قدما، متعرض اين معنا نشدهاند كه بول خفاش چه جور است. يك عناوينى دارد و آنهايى هم كه متعرض شدهاند، آنها اينجور نيست كه تسالمى ما بين آنها بوده باشد كه بول خفاش محكوم به نجاست است. نه دعواى اجماع تمام است، نه آن يكى تمام است. با اينها نمىشود از اطلاق موثقه ابى بصير رفعيت كرد و از اطلاق دليلى كه خواهيم گفت آنى كه نفس سائله ندارد، او پاك است، تمام اجزاء و رطوباتش پاك است نمىشود از او رفعيت كرد. فقط در مقام مسئله مانعيت است صلاة است. او را ملتزم هستيم، خفاش كالساير غير مأكول اينها مانع از صلاة است رطوباتش و فضلاتش. بول اگر عين داشته باشد يا رفع بوده باشد بايد او را ازاله كرد از ثوب تا نماز خواند. اين يك چيز مسلمى است. ام النجاسه فلا. گذشتيم اين مسئله را.
مسئله ديگر در ما نحن فيه كه صاحب العروه متعرض مىشود اين را مىدانيد، حيواناتى كه غير مأكول اللحم است و بنا شد بول اينها و روس اينها خرع اينها محكوم به نجاست بشود حيوانات غير مأكول اللحم على قسمين هستند. يك حيواناتى است كه به عنوان اوليشان غير مأكول اللحم هستند. مثل سبا،... و وحوش، حيواناتى كه فرض بفرماييد وحوش وحشى هستند و... هستند. يا وحشى هستند... هستند يا فرض كنيد وحشى هم نيستند. ان الحرت سبع. اين سبا و مسوخى كه هست به عنوان اولى كه كلب است،... كه به عنوان اولى محكوم است به حرمت الاكل. در مقابل يك حيواناتى داريم كه حلال است اكل لحم آنها. ولكن به عنوان تالى حرام مىشود اكل لحمش. مثل ابل جلال، كه ابل به عنوان خودش مأكول اللحم است. به عوان جلالى كه طيران مىكند، يا مثل غنمى كه شرب من لبن خنزيرة حتى يشدت لحم، در اين صورت اين غنم حرام است اكلش ولكن نه بعنوان غنمى. به عنوان اين كه رضى است از لبن خنزيره. رضى خنزير است. آيا اين كه گفتهايم غير مأكول اللحم بول و روسش محكوم به نجاست است غير مأكول به عنوان اولى است يا عام است؟ غير مأكول به عنوان اولى بوده باشد، يا غير مأكول به عنوان ثانوى بوده باشد؟ در عروه مىفرمايد بلا فرق ما بين اين كه اين حيوان غير مأكول اللحم بالاصل بوده باشد يا بالعرض بوده باشد مثل جلال و آن رضيى كه از خنزيره شير خورده است. اينها هم بولشان و مدفوعشان محكوم به نجاست است. اين مسئله در فقه در دو جا عنوان است. يكى مساله طهارت و نجاست اين بول و خرع است، ديگرى هم بحث مانعيت از صلات كما اشرنا سابقا كه يعنى همين امروز اشاره كرديم، آنى كه غير مأكول اللحم است ولو پاك هم بوده باشد فضلاتش و رطوباتش مانع از صحت صلات است. آنجا هم بحث است. آيا اين غير مأكولى كه مانع از صحت صلات است آن اجزاء حيوانى است كه به عنوان اولى غير مأكول اللحم بوده باشد يا اين كه آن ائم است چه به عنوان اولى بوده باشد، چه به عنوان ثانوى بوده باشد؟ امام عليه السلام در مسألتنا اينجور فرمود اغسل ثوبك من ابوال ما لا يؤكل لحم، آنى كه لا يأكل لحم، ابل جلال هم لا يأكل لحم، غنمى كه شرب من لب خنزيره، آن هم فرض كنيد لا يأكل لحم. اطلاق دارد، اين دعواى اين كه منصرف است بما يأكل به عنوان اولى اين دعوا بلا وجه است اغسل ثوبك من ابوال ما لا يأكل لحم. در ذهنتان نيايد كه اين را بايد به عنوان اولى حمل كنيد چون كه به عنوان ثانوى حمل بكنيم، محصور پيدا مىكند. محصورش اين است اگر غنمى را كسى غصب كرد، حرام مىشود بر شخص اكل لحم او. پس بول و مدفوع هم محكوم به نجاست است، نه اينجور نيست. عنوان ثانوى كه مىگوييم، عنوان ثانوى مال حيوان بوده باشد. يعنى عنوان ثانوى كه منطبق فقط حيوان است. حيوان عنوان ثانوى دارد. و اما مثل المقصور، اين مقصوب وصف المال است، اختصاص به حيوان ندارد. هر مالى كه صاحبش راضى نيست در تصرف در او، اين مىشود مقصور چه فرش بوده باشد، خانه بوده باشد، حيوان بوده باشد. ما مرادمان از عنوان ثانوى عنوان ثانوى حيوان بوده باشد. يعنى به حيوان اطلاق مىشود. لا غير الحيوان و لا كن اسم الاولى حيوان نيست. اسم اولى آن ابل است. جلالى كه به او اطلاق مىشود اين عنوان ثانوى حيوان است. اين عناوين ثانوى حيوان را مىگوييم. كه اگر ما لا يأكل بوده باشد و حرام بوده باشد، اكل لحمش به عنوان ثانوى شاهد بر اين كه اگر حيوان مقصور شد بر قاصبش حرام است. بر ديگران حرام مىشود اكل لحم او. بر مالك خودش كه حرام نمىشود. حيوان بما هو حيوان غير مأكول نمىشود.
كلاممان در آن عناوين ثانوى است كه حيوان به ما هو حيوان عنوان پيدا كند. كه اسم دوم پيدا كند كه به اين اسم دوم كه اسم حيوان است، حيوان محكوم به حرمت الاكل بشود. و منهنا يظهر. اگر ما عنوان ثانوى را گفتيم لازمهاش اين نيست كه اگر گوسفند ميتهاى بود و او را فرض كنيد كشيدند، موقع كشيدن از دُبُرش فرض كنيد مدفوعش خارج شد، روس خارج شد او بگوييم نجس است، نه نجس نيست. چون كه ميته عنوان حيوان نيست. ظاهر اين كه اغسل ثوبك ابوال ما لا يأكل لحم يعنى آن حيوان حيى كه، آن حيوان حى محكوم است لا يأكل لحم يعنى اگر ذبح هم بكنيد لا يأكل لحم، او محكوم است بول و روسش به نجاست. و اما ميته به عنوان ميته آن حيوان، آن عنوان حيوان است بعد از عند ذهوق الروح. يعنى بعد از ذهوق الروح. آن عنوان حيوان نيست. اغسل ثوبك من ابوال ما يأكل لحم يعنى آن حيوانى كه علا فرض اين كه ذبحش بكنيد يا نهرش بكنيد يا صيدش بكنيد كه زكاتش از آن صيد مخصوص حيوانى كه اگر زكات او را تزكيه بكنيد او حرام مىشود اكل لحمش او را مىگويد كه بول و هكذا روسش نجس است. ابل جلال اگر نهر بشود اكل لحمش حرام است. آن غنمى كه شرب من خنزيرة ذبحش بكنيد، آن بول روسش حرام است و اما ميته، ميته را نمىگيرد اين روايت. اگر شما خيلى خواستيد يقين كنيد كه اين حرف من حرف صحيح و متينى است ملاحظه كنيد موثقه ابن بكير را. كه عرض كردم اين عنوان غير مأكول در دو مقام وارد شده است. يكى در مقام نجاست بول و خرع يكى هم در مقام اين كه مانع از صحت صلات است. جلد سوم وسايل است. باب صلاة، ابواب لباس مصلى. در باب دوم روايت اولى است كه محمد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم، عن ابيه ابن ابى عمير، عن ابن بكير، عبدالله ابن بكير است قال سأل زراره اباعبد الله عليه السلام، عن الصلاة... كه آن حيوانات غير مأكول اللحمى كه از پشم آنها پوستين درست مىكردند، انسان پوستين را پوشيده نماز مىخواند. فاخرج كتابا مولانا صادق سلام الله عليه، ذعم انه الاّ رسول الله، ذعمه يعنى ديگر جاى شك و شبهه نيست. امام مىفرمايد. ذعم انه املاء و رسول الله (ص) ان الصلاة فى وبر كل شى، حرام اكل، فصلاة فى بقره و شعره و جلده و بوله و روسه و كل شى فاسد. كه همان نفس سائله داشته باشد يا نداشته باشد. لا تدبل فى كالصلاة حتى يصلى فى غيره مما احلل الله اكله. با او كارى نداريم.
ثم قال يا زراره هذا ان رسول الله تحفظ ذالك يا زراره فان كان ما يأكل لحم اگر مأكول، استشهاد اينجا است و كان يأكل لحم فصلاة فى بقره و بوله و شعره و روسه و كل شى منه جايز، اذا علمته زكى و قد زكيه الذبح. مأكولى باشد مأكول اللحم، اين عنوان مأكول اللحم آن ميته را هم مىگيرد. متيه هم مأكول اللحم است. منتهى نمىشود اكل لحمش را كرد، چون كه شرطش تزكيه است. (طرف ب)
كان قد زكيه الذبح اگر غير المأكول ميته را هم شامل بود، مأكول اللحم ميته را شامل نبود به اين قيد احتياج نداشت. چون كه گفت و ان كان مما يأكل لحم ديگر ميته را نمىگيرد اين. اين مىبينيد كه، آن غنمى كه ميته است آن هم داخل من ما يأكل است. منتهى مىگويد آن وقتى مىشود در او نماز خواند كه زكيه الذبح، ذابح او را تزكيه كرده باشد. و ان كان غير ذالك، باز شاهد دومى. و ان كان غير ذالك مما نهى عن اكله در اين صورت حرم عليه اكله. اكلش بر تو حرام، و حرم عليه اكله فصلاة فى كل شى واجد زكيه الذبح او لم يزكى. تزكيه بشود يا نشود. غير مأكول، عنوان مأكول و عنوان غير مأكول عنوان حيوان حى است. يعنى اگر حيوانى بود كه محكوم به اين بود اگر تزكيه بشود خورده مىشود اكلش او مىشود مأكول اللحم، حيوانى باشد كه محكوم بشود اگر تزكيه شد لا يأكل لحم او مىشود غير مأكول اللحم. عنوان ميته خارج است. بدان جهت اگر ما گفتيم عنوان ثانوى هم اگر غير مأكول اللحم به عنوان ثانوى شد، بول و روس او نجس است اين دلالت نمىكند آن روس ميته نجس است. اين دلالت به اين معنا ندارد. آن غنمى كه ميته است روس او محكوم به طهارت است. بولش هم كلامش اين است كه ملاقاتش موجب تنجس، چون كه در حال مرده ملاقات كرده است با جسد او آن بحثش انشاء الله خواهد آمد و كيف ما كان شبههاى در اين معنا نيست كه غير مأكول اللحم به چه به عنوان اولى غير مأكول اللحم بوده باشد، چه به عنوان ثانوى غير مأكول اللحم بوده باشد، بول و روسش نجس است و صلاة در اجزاء او و رسوبات و فضلات او محكوم به بطلان است مانعيت دارد، فرقى هم ما بين مسئلتنا و آن مسئله لباس مصلى در اين جهت نيست. غير مأكول عام است.
بعله، خود ميته در باب محكوم به نجاست خود ميته. خود ميته و خودش محكوم بر اين است كه مانع از صلات است. توجه كرديد به واسطه نجاست. لكه ربما بواسطه نجاست نه به واسطه عدم التزكيه. ميته چون كه تزكيه نشده است حيوانى كه مأكول شد بايد مزكى بشود تا صلات جايز بشود. بما اين كه در ميته تزكيه نيست بدان جهت مانع از صلات است. از اين روايت اين معنى استفاده مىشود، چون كه امام عليه السلام فرمود، آن وقتى در مأكول اللحم صلات صحيح است كه زكيه الذابح. ذابح او را تزكيه كند. معناى آن اين است كه اگر ميته بوده باشد، صلات در او محكوم به بطلان است. و منهنا فقها مىگويند انسان اگر نجس را حمل بكند، دستمالش خونى است، او را گذاشته است در جيبش نماز مىخواند، مىگويند عيبى ندارد. و اما اجزاء الميته حمل كند. يك تكهاى از پوست ميته است. مثلا فرض كنيد بند ساعتش از ميته است. از چرم ميته است، گذاشته در جيبش نماز مىخواند. نمازش باطل است. سرّش چيست؟ سرّش عبارت از اين است كه در باب نجاست، نجاست ثوب و البدن مانع است و اما حمل النجس مانع از صلات نيست. به خلاف الميته. در ميته و غير مأكول حملش هم موجب بطلان صلات است. چون كه امام عليه السلام فرمود، اصلات فى بوله و روسه و بقره و شعره و صلات در روس او، روس به چه مىشود؟ در صورتى مىشود كه حمل بكند او را. چون كه روس لباس كه نمىشود. اين موثقه ظهورش ميگيرد هر موارد حمل را و هم مواردى كه در بدن يا ثوب مصلى بوده باشد. اين وجه فرق است كه فقها گذاشتهاند ما بين الميته و ساير النجاسات. گذشتيم اين را.
باز مسئلهاى كه ايشان عنوان مىكند، ايشان مىفرمايد بول و روس از حيواناتى كه مأكول اللحم هستند يعنى اكل لحم آنها جايز است، بول و روس اينها محكوم به طهارت است. حتى الحمير، بول و روس حمير و حتى البقال و حتى الفرس، مشهور ما بين اصحاب ما قديما و حديثا اين است حيوانى كه مأكول اللحم بوده باشد، يعنى اكل لحمش حرام نبوده باشد بول و روس او پاك است. بلا فرق كه آن مأكول لحم حمير و بقال و فرس و خيل بوده باشد، يا ساير مأكول اللحم بوده باشد. مشهور بين اصحاب ما اين است. ولكن در اين بول حمير و فرس و بقال در اين يك كلامى است كه آنها ملتزم هستند كه نه بول اينها محكوم به نجاست است، روس اينها محكوم به نجاست است. شيخ در مبصوت اينجور فرموده است، بعد از اين كه فتوا را گفته است كه بول و روس مأكول اللحم محكوم به طهارت است من غير فرق ما بين الحمير و البقال و الدوال كه عبارت از اسبها بوده باشد، فرقى ما بين اينها نيست، فرموده ان فى اصحابنا من يقول بنجاست روس و البول من الحمير و البقال و الدوال، ما بين ما بعضى از اصحاب هستند كه ملتزم هستند نمىدانم بول و روس و حمير و بقال و هكذا فرس محكوم به نجاست است. از ابن اجيلى نقل شده است از خود شيخ الطايفه نقل شده است كه در كتاب نهايىاش ملتزم به نجاست شده است. كه فرموده است بول و روس حمير و بقال و فرس در اينها محكوم به نجاست. كانّ در غير اين سه تا اتفاقى است كه پاك است. بول و روس اين سه تا. و بعضىها كه عبارت است از اولشان فى ما نعلم محقق اردبيلى است ايشان ملتزم شده است كه بول اينها نجس است ولكن روسشان پاك است. و اين مسلك، مسلكى است كه صاحب الحدائق اصرار به اين دارد. كه بايد ملتزم شد كه ابوال اينها نجس است يعنى حمير و بقال و فرس و اما روس اينها محكوم به طهارت است. و از صاحب المدارك نقل شده است، من خودم نديدهام، نقل كردهاند از ايشان آن يكى از نقلها اين است كه ايشان در روس ملتزم شده است به طهارت ولكن در بول اين حمير و بقال و فرس توقف كرده است در طهارتش كه در حكم به طهارت اينها توقف است. منشاء اين توقف چيست؟ منشاء اين توقف اختلاف الاخبار است. اختلافى كه در اخبار مسئله هست. اين اخبار مائى كه هست، چند طايفه هستند. يك طايفه از اخبار كه اخبار عامه از طايفه اولى حساب مىكنيم آنها دلالت مىكنند بر اين كه بول، بول از هر حيوانى كه مأكول اللحم بوده باشد محكوم به طهارت است. بول و مدفوع از هر حيوانى كه مأكول اللحم بوده باشد محكوم به طهارت است. بفسيرى در آن اخبار ما بين بول الحمير يا بقال و فرس و ساير مأكول اللحم اين فرقى در آن اخبار نگذاشته است. كه عمده اينها دو تا روايت است. يكى از اينها، يكى از اين رواياتى كه هست، يكى از اين روايات صحيحه زراره است. صحيحه زراره در باب نهم از ابواب النجاسات، باب نهم روايت چهارمى است. عن على ابن ابراهيم كلينى نقل مىكند، عن ابيه عن حماد ابن عيسى از اجلا است از حريض. حريض هم از زراره از آن سندهاى مكرر است كه انّهما قالا زراره مىگويد امام باقر و امام صادق سلام الله عليه اينجور فرمودند، لا تغسل ثوبك من بول شى يأكل لحم، نشور ثوبت را از بول شيئى كه يأكل لحم، بعله مأكول اللحم است. ديگر فرقى ما بين اين حيوانات نيست.
روايت دومى، موثقه مصدة ابن صدقه است كه ديروز عرض كردم و روايت دوازدهمى است در باب نه. و ان المفيد عن جعفر ابن محمد عن ابيه، عن سعد ابن عبدالله عن احمد ابن حسن ابن على فضال بود، عن عمر ابن سعيد، عن مسدة ابن صدقه عن ابى عبد الله قال كلما اكل لحم فلابأس يخرج منه. آنى كه از او خارج مىشود بحثى نيست. بول بوده باشد يا روس باشد. محكوم به طهارت است. اين طايفه اولى اينها است. طايفه ثانيه اخبار خاصى است كه در خود بول حمير و بقال و فرس وارد شده است. و دلالت مىكند كه بول و روس اينها پاك است. از آن اخبار يكى، دو تا را مىخوانيم كه محل حاجت همين دو تا است. يكى از اينها روايت معلب ابن خنيس و عبد الله ابى يعفور است كه روايت چهاردهمى است در باب نه. شيخ قدس الله نفس الشريف فيه اسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن محمد ابن حسين، محمد ابن حسين خطاب است. عن الحكم... فقط در سند اين حسن ابن مسكين، فقط در سند اين حسن ابن مسكين است كه توثيق خاصى ندارد. فقط در كامل الزياره است. عن اسحاق ابن عمار، عن معلب ابن خنيس، معلب ابن خنيس به عبد الله ابن ابى يعفور، دو نفر هستند. كه هر دو هم جليل هستند. قالا فى جنازت، ما در تشييع جنازه بوديم سابقا مردم كه ماشين و اينها نبود، فقط حمار و اينها بود كه سوار مىشدند... و جلوى ما هم يك كسى با الاغ مىرفت. فقال آن حمار بول كرد و ريح هم بولش را آورد حتى سكت فى وجوهنا و خورد به صورتهاى ما و ثيابنا. و دخلنا ابى عبد الله عليه السلام. ما داخل شديم پيش امام صادق سلام الله عليه، ببينيد چه جور بود در آن زمان افكار؟ مشتبه بود در مثل ابى عبدالله ابى يعفور. فاخبرناه، خبر داديم به امام عليه السلام كه اين جور شد فقال ليس عليكم بأس، چيزى بر شما نيست. يعنى پاك است. يعنى نه مانعيت از صلات دارد نه نجاست دارد. چيزى نيست.
يكى اين روايت است، يك روايت ديگر هم كه در ما نحن فيه مىشود به آن روايت، تمسك كرد در ما نحن فيه اين روايتى است كه خدمت شما عرض مىكنم. روايت دومى است در باب نهم كه روايت صحيحهاى است ولكن تا راوى اخيرى كه از اين تعبير مىشود در كلمات فقها بعضا فى صحيح... يعنى روايت تا آنجا صحيح است. روايت دومى است، محمد ابن يعقوب عن محمد ابن حسين اب الخطاب، عن على ابن حكم تا اينجا روايت صحيح است... نمىدانم ديگر من چيزى ندارم درباره اين شخص توثيقى. ولكن محقق اردبيلى مىگويد بر اين كه اين حسنه است. ايشان تعبير بر حسنه كرده است در اين روايت. كانّ اين... مدح دارد و فعلا چيزى پيدا نكردهام كه ايشان از كجا فرموده است كه اين شخص روايت حسنه مىشود. مدحى دارد امامى ممدوح الله يعلم. قال قلت لابى عبدالله عليه السلام عرض كردم به امام صادق عليهالسلام انى اعالج الدوا، من با اين چيزى كه هست با اين فرسها سر و كار دارم. فربما خجرج فى اليل. شب براى سركشى به آنها خارج مىشود. فقد قالت وراثت اين دواب هم بول كردهاند هم كار بد كردهاند. فيضرب احدها برجله، مىدانيد كه اسب دست و پا مىزند به زمين. او يده، پايش با دستش را به زمين مىزند، فينزه على ثابى. آنى كه آنجا بوده است از بول يا فرض كنيد روسش مىپاشد بر ثيابت من. فاصبح ارا اثره فى، صبح كه مىشود هوا روشن شد نگاه مىكنم ديدم بعله لباسم آلوده شده است. قال ليس عليك شىء، غصه اينها را نخور اينها پاك است. اين دو تا روايت هم با آن دو تا عموم دلالت ميكند بر اين كه روس اينها و بول اينها، محكوم به طهارت است. در مقابل اين طايفه اولى كه عمومات است و طايفه ثانيه كه اخبار... است مرحوم آقاى حكيم در مستمسك مىگويد چون كه مشهور بر طبق اينها عمل كردهاند، ضعف اين خبرها منزبر مىشود.
در مقابل اين اخبار طايفه ديگرى است كه آن طايفه ديگر دلالت مىكند بر اين كه بول از اين حمير و بقال و فرس محكوم به نجاست. اين اخبار را ملاحظه بفرماييد.
|