جلسه 139
* متن
*
بسم الله الرحمان الرّحيم
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار: 139 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال: 1365 ه.ش
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوضه علميّه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرحمان الرحيم
كلام در اين جهت بود كه آيا ما مىتوانيم از روايات استفاده كنيم هر حيوانى كه ذى جلد بوده باشد به حيث ينتفع به جلده اين حيوان قابل تزكيه است. ائم از اين كه اين حيوان مأكول اللحم بشود يا حيوانى بشود غير محل الاكل. عرض كرديم راه اين منحصر است به چند روايتى كه يكى از آنها موثقه ابن بكير است. كه امام عليه السلام در آن روايت فرمود بر اين كه اگر حيوان غير مأكول اللحم بشود صلات در بر و جلد او ساير اجزائش و فضلاتش جايز نيست. زكىها الذابح. يا زكى الذبح او لم يزكيه. از اين قول الامام عليه السلام استفاده مىشود كه غير مأكول اللحم تقى عليه التزكيه. منتهى لا على الاطلاق. اطلاق را ادعا نمىكنيم كه هر غير مأكول اللحم تقى عليه التزكيه مفاد قول امام عليه السلام است. بلكه اين روايت دلالت مىكند غير مأكول اللحم تقى عليه التزكيه به نحو الاعمال.
عرض مىكنيم بعد از اين كه اين معنا ثابت شد كه غير مأكول اللحم هم به او تزكيه واقع مىشود اين تزكيه تزكيه عرفى است و اين تزكيه عرفى فرقى نمىكند. چون كه حقيقت شرعيه ندارد تزكيه. در همان معناى عرفى است كه عليه الزكيه ما زكى بالحديث، قال بلى. همان معناى عرفى است. وقتى كه امام عليه السلام فرمود، اعتبار مىشود تزكيه بر فريح اولاج غير مأكول الحم هم ولو به نحو الاحمال مىفهميم كه فرقى ما بين غير مأكول اللحمى و غير مأكول اللحم ديگر نيست. چون كه اگر بعضش قابل بشود تزكيه را همهاش قابل تزكيه است. فرقى احتمال داده نمىشود. چرا؟ براى اين كه در روايات آنى كه غير مأكول اللحم است يك قسمشان سبا است. يك قسمشان وسوق هستند. حيوانات وسوق اكل و لحمشان حرام است. يك قسمشان هم وحوش هستند ولو از قبيل وسوق و سبا نبوده باشند. در هر سه قسم اينها روايت وارد شده است كه اينها قابل تزكيه است. امّا آن كه سبا است. در سبا موسّقه سماعه دلالت مىكند كه سبا قابل تزكيه هستند. اين موسّقه در جلد ثانى كتاب وسائل باب 49 از ابواب نجاسات است. روايت، روايت دوّمى است. و به اسناد شيخ عن الحسين ابن سعيد عن الحسن عن زرع سماعاً سألت عن جلود السّبا. سؤال كردند از امام (ع) از جلود سبا ينتفع بها؟ به آنهانفى برده مىشود. فرعى، ظرفى از جلدشان درست بشود، قال ازارع ميت و سمّيت انتفع الجلد اگر صيدى كردى، صيدى كه تزكيه است در روايات، اگر رَمى كردى و بسم الله را گفتى، كه جلدش منتفع بشود و امّا الميتة فلا ميته باشد نه. فلا را خواهيم گفت كه حمل بر كراهت مىشود. چون كه ميته انتفاع جايز است. منتهى انتفاعى كه ظرفى بشود اينها براى مايعات اين نمىشود. چون كه نجس مىكند. اين مال سبا. يك قسم از اين روايات، رواياتى است كه در وسوق وارد است. در روايات وارد است كه سعلب قبول مىكند. زكم تزكيه مىشود. و سعلب از حيوانات وسوق است. كه مسخ شده است بدان جهت محلّم است اكلش. ولو در بعضى از اين رواياتى كه هست. جواز صلاة هم ذكر شده است و جواز صلاة حمل بر تقيّه مىشود. و اين معنا را دلالت مىكند كه زكيه مىشوند. قابل تزكيه هستند.
يكى از اين روايات را مىخوانم. روايات متعدّد است. در باب 7 از ابواب لباس مصلّى كه در جلد 3 است روايت 9 است و به اسناد شيخ عن الحسين ابن سعيد مىبينيد اين حسين ابن سعيد چقدر جليل القدر است كه در هر گامى الاّ شزّ و نظر روايت دارد. از اجلّا است. از آن چند نفرى است كه اينها معدود هستند در فقه و در رجال حديث. و به اسناد
عن حسين ابن سعيد عن ابن ابى هوير عن جميل عن ابى عبدالله (ع)، سألت عن الصلاة فى جلود سعالب فقال لا زاكانة زكيّة فلا بأس. ولو اين فلا بأس حمل بر تقيّه مىشود. ولكن به اين معنا دلالت مىكند كه اينها قابل تزكيه هستند. ديگر سعلب از وسوق است. سِبا هم كه نيست. فرق ما بين سعلب و بين الغرد ديگر نيست. هر دو از وسوقات هستند. ماند يك قسم ديگر فقط وحشى هستند. وسوق هم نيستند. سبا هم نيستند. مثل حمار وحشيّه. حمار وحشى در آن ديگر نتوانستنم بياورم، در جلد 12 وسائل كه از امام (ع) روايت صحيح است بر اينكه مىپرسد، ما از جلود وحشيّه كارمان از او است. سناعتمان از او است. امام (ع) مىفرمايد: بر اينكه از جلود مزكّى، از حمرى كه مزكّى است از آنها استفاده كنيد. معنايش اين است كه ميته نبوده باشد. باز روايت ديگرى كه متعدد مىتواند پيدا بكند اينها قابل تزكيه هستند. بدان جهت اگر فقيه ادّعا بكند از مجموع روايات استفاده مىشود كه غير مأكول اللحم من الوسوقات و السّبا ولى حيوانات وحشى كه غير مأكول اللحم هستند، آنها هم فرض بفرماييد كه قابل تزكيه هستند و به واسطه تزكيه از عنوان ميته بودن خارج مىشوند. عنوان ميته پيدا نمىكند. پس على هذا اين حيوانى كه مردّد است مأكول اللحم است به شبهه حكميّه كه نمىدانيم مثلاً فلان حيوان اكل و لحمش جايز است يا جايز نيست؟ و شك داريم كه تزكيه به اين واقع مىشود يا نه. بعد از اينكه از روايات استفاده كرديم كلّ مأكول اللحم و غير مأكول اللحم يا به عدم تزكيه اين اثبات اين مىشود كه اين حيوان مزكّى است به واسطه فرى اودات يا مثلاً به واسطه صيد. اگر وحشى بوده باشد به صيد هم مزكّى مىشود. وقتى كه همينطور شد، مىماند اكل و لحمش كه احتمال مىدهيم اكل و لحمش حرام بوده باشد تمسّك مىكنيم به عموم قوله سبحانه كه قل لا اجد فى ما اوهىّ الىّ مَحرّم على طعام يطعم تمسّك به عموم آن مىكنيم الاّ ان يكون ميتة اين ميته نيست. و هكذا در آن آيه ديگر كه هُيّمة الحكم الميته و الدّم و لحم الخنزير و الموقوضتها مىفرمايد الاّ ما زكّية مفروض اين است كه اين داخل مستثنى است. ميته نيست و خودش هم مزكّى است. تزكيهاش را احراز كرديم به روايات. مقتضاى اين آيتين مباركتين اين است كه اكل همه جايز است ديگر نوبت به اصل عملى نمىرسد. و اگر كسى اين را قبول نكرد. گفت از اين روايات استفاده به اين معنا كه هر غير مأكول الحمى قابل است، عرض كردم اين درست است، استفاده اين معنا اگر از روايات كسى گفت استفاده نمىشود كه هر حيوان غير مأكول اللحمى قابل تزكيه است.
ما احتمال مىدهيم كه بعضى حيوانات قابل به تزكيه نبوده باشند. و از حيوانات غير مأكول اللحم و اين حيوان مشكوك هم از آنها بوده باشد. مراد اينكه اگر قابليّت، قابليّت عرفيه شد، چون كه تزكيه معناى عرفى دارد آن كه عرفاً تحليل در او است اين است كه حيوان دم سائل داشته باشد قابل بشود كه اولاجش قطع بشود. فقط در تزكيه عرفاً قابليّت به اين معنا محرز است.
وامّا قابليّت به معناى ديگر كه قابليّت تكوينيّه و خارجيه بوده باشد اين است كه ما نمىتوانيم چيزى را تصوّر بكنيم. و اگر مراد از قابليّت، قابليّت شرعى است، قابليّت شرعيّه معنايش چه بوده باشد. هر تزكيه و لو امر اعتبارى عرفى است و لكن شارع اين را امضا كرده است كه شارع القاء نكرده است. امضا كرده است اين تزكيه را يا يك شروطى علاوه كرده است كه بدون آن شروط القاء شده است. مثل آن حيوانى كه ذبح اولاجش بشود على غير القبله عرفاً تزكيه است و لكن شارع القاء كرده است كه ذبيحه بايد ذبح بشود على قبله. اگر مراد از قابليّت اين است كه احتمال مىدهيم شارع در بعضى موارد اين تزكيه عرفى را القاء كرده است. اعتبار نكرده است تزكيه را. در بعضى موارد يعنى در بعضى حيوانات، مثل خنزير كه در او القاء كرده است اين تزكيه، بله حساب نكرده است، احتمال مىدهيم در اين حيوان هم شارع قابليّت شرعى نداشته باشد. تزكيه اعتبار نكند. اينجا اگر كسى اين احتمال را داد، دست ما بسته مىشود. چرا؟ ديگر ما نمىتوانيم اثبات كنيم كه شارع اعتبار كرده است به فرى اودات اين حيوان تزكيه را. كه گفته است اين تزكيه است. چون كه اگر اطلاق بود، كه ما ادّعا مىكرديم از روايات استفاده مىشود كه شارع هر تزكيّه عرفيه را در هر حيوانى، بله اين تزكيه اعتبار كرده است. چون كه وحوش روايت داريم. در سبا روايت داريم. در هم وسوق روايت داريم. و موثّقه عبد الله ابن بُكير هم دلالت مىكند به آن نحو احمال همهاش را شارع اعتبار كرده است.
اگر كسى اين را از دست ما گرفت و گفت نه اين اطلاق ثابت نمىشود با اينها و احتمال مىدهيم كه شارع در بعضى حيوانات القا كرده است اعتبار تزكيه را، آن تزكيه فى را امضا نكرده است. اطلاق نداريم كه هر مزكّى عرفى مثل...هر غير عرفى ملزى است. اينجا اطلاق را منع كرد اين فرد. گفت اينطور اطلاقى نداريم. اگر اين را كسى گفت، نوبت مىرسد به استسحاب عدم تزكيه مرجع استسحاب عدم تزكيه است. چرا؟ براى اينكه يك وقتى شارع اين ظرف و اودات اين حيوان را اعتبار تزكيه نكرده بود. آن وقتى كه امضا نمىكرد تزكيه را جعل حكم نشده بود الان نمىدانم بر اينكه اعتبار كرده است تزكيه را يا نه، استسحاب مىگويد نه اعتبار تزكيه نكرده است. خود تزكيه حكم است. عنوان حكمى است مثل عنوان به يك امر اعتبارى است. عنوان اعتبارى است كه شارع اين را اعتبار كرده است؟ فرى اودات اين حيوان را تزكيتاً اعتبار كرده است يا اعتبار نكرده است. استسحاب مىگويد كه نه اعتبار نكرده است. اين حيوان قبل از فرع مزكّى نبود، يعنى شارع اعتبار تزكيه نكرده بود. الان نمىدانم كه بعد از فرع اعتبار تزكيه مىكند يا نمىكند، نه. اين است كه شارع اعتبار تزكيه نكرده است. خوب، اعتبار تزكيه نكرده است نتيجهاش چه مىشود؟ نتيجهاش اين است كه اكل و لحمش جايز نيست. چون كه در آيه مباركه از حرمت الاكل، در حيوان ميّت الاّ ما زكّيت را خارج كرده بود. فرموده بود بر اينكه حرّمت عليه به الميتة و الدّم و الاحمر خنزيرى و الموضوقة و المنخرقة و غير و المترقّى و ما اكل السّب الاّ ما زكّيت. از جميع حيوانات آن را كه استثنا كرده بود اين ما زكّيت بود. استسحاب مىگويد اين داخل در مستثنى است. نمىشود ديگر اين را خورد. چون كه هر مزكّايى را نمىشود خورد. امّا هر غير مزكّى را نمىشود خورد. هر مزكّى را نمىشود خورد و لكن هر غير مزكّى را حرام است خوردن. الاّ ما زكّيت را استثنا كرده است.
و هكذا در آن وسيقه عبد الله ابن بُكير، امام (ع) فرمود بر اينكه آن كه غير مزكّى است و لو مأكول هم بوده باشد، غير مزكّى است و صلاة با او جايز نيست.
فرمود: حيوانى كه مأكول اللحم بوده باشد و حلال هم باشد، اگر تزكيه بشود صلاة در او جايز است. خوب، مىگوييم اين حيوان يا غير مأكول است كه نمىشود نماز خواند. اگر مأكول هم هست ولى مزكّى نيست، استسحاب مىگويد ولو اينكه اين غير مزّكى است. تزكيه نمىشود. آن عدم تزكيه موضوع عدم جواز صلاة است ولو حيوان مأكول اللحم بوده باشد، موضوعش عدم جواز صلاة فى است. اين استسحاب عدم تزكيه اثبات مىشود با او كه نمىشود اين را خورد. و نمىشود با اين نماز خواند. شما نفرماييد كما اينكه بعضىها در ذهنشان شايد باشد، بله قطعاً بعضىها سابقاً مىگفتند كه ما استسحاب مىكنيم عدم جعل حرمت را به اكل اين حيوان بعد فرى اودات مىگوييم، اين يك زمانى اين حيوان اكل و لحمش بعد از فرياداتش حرام نبود. احتمال مىدهيم الان هم شارع جعل حرمت نكرده باشد. و اين حرمت هم حالت سابقه ندارد. سابقاً گفتيم حيوان در حال حيات حرمت اكل ندارد. منكر شديم. احتمال مىدهيم بعد از فرى اودات اعتبار حرمت اكل شده است. استسحاب مىشود حرمت اكل نشده است. احتمال مىدهيم بر اينكه شارع بعد از فرى اودات اين را مانع صلاة قرار داده است. رُفعت من مالا يعلمون كلّ شى حلال، كه حلال وضعى را هم مىگيرد، مىگويد مانع قرار نداده است. خوب استسحاب عدم جعل مانعيت كه جعاليّت مِلالى است هر غير مأكولى مانعيّت مستقلّهاى دارد. حكم ملالى است. نمىدانيم به اين مانعيت جعل شده است يا نه. مىگوييم اينها فايده ندارد. چرا؟ چون كه سابقاً عرض كرديم استسحاب حكم نفياً و اثباتاً موضوع را نفياً و اثباتاً نمىكند...ما اگر گفتيم كه اكل اين مايع حلال است كلّ شى لك الحلال اثبات نمىكند كه خمر نيست. و خمر نبودن كه خمر موضوع حرمت است، استسحاب عدم حرمت يا فايده حلّيت اثبات نمىكند كه اين خمر نيست. كلام در ما نحن فى اين است كه اگر فرض كنيد كه استسحاب عدم حرمت را كرديم، استسحاب عدم جعل مانعيّت را كرديم اين اثبات نمىكند كه شارع اعتبار كرده است بر فرع اين حيوان به عنوان تزكيه را اين هم مثبت نمىشود. موضوع را اثبات نمىكند. وقتى كه اثبات نكرد، استسحاب در ناحيه عدم موضوع جارى مىشود. استسحاب عدم اعتبارى تزكيه به آن اصل حاكم است. اصل موضوعى است. كما بيّنّا. غير مزكّى لا يجوز اكل و لحم و لا يجوز صلاة از اعضائه و اجزائه. در آن نماز خوانده نمىشود. استسحاب عدم تزكيه جارى مىشود و موضوع عدم جواز اكل و عدم جواز صلاة فى اثبات مىشود. يعنى حكمش با حكمها ثابت مىشود. چون كه موضوع ثابت شد. ديگر نوبت به استسحاب حكمى نمىرسد. اينجا مرحوم حكيم قدس الله سرّه در مستمسك اينطور فرموده است، اگر ما شك كنيم در قابليّت حيوان به تزكيه در ما نحن فى استسحاب عدم تزكيه بنا به يك تقدير جارى مىشود. بنا به يك تقدير جارى نمىشود. توجّه كنيد كه ايشان چه مىفرمايد. ايشان مىفرمايد در تزكيه اختلاف است. اشاره به آن مسلكى است كه در تزكيه است. بعضىها مىگويند، تزكيه امر اعتبارى مسوّبيه بسيط است. وقتى كه فرى اودات شد با شرايط، در آن حيوانى كه آن خصوصيّت خارجيّه را دارد، وقتى كه اين فرى اودات با شرايط واقع بر آن حيوان خاصّه شد، يك امرى از اين مسبّط مىشود. ولو مسببّش امرى بوده باشد، اعتبارى بوده باشد، مثل اينكه چه طور انسان وضو مىگيرد، غسل مىكند، تيمّم مىكند، يك حالتى مىگويند مسبّب است كه آن حالت عبارت است از طهارت نفسانى است اين حالت هم حالت نفسانى است براى حيوان يك حالتى است كه بر او طَيَران مىكند بر لحم و شهم او كه از او اعتبار اين مزكّى بودن مىكند كه حيوان مزكّى است. تزكيه امرى است كه يَتوَلّد. ولو تولدش اعتبارى است. و سبب بودنش بر آن حالت، فرض كنيد بالاعتبار است. يك قول در باب تزكيه اين است. قول ديگر مثل باب وضو و غسل كه خود اينها طهارت هستند. غير از اينها طهارت ديگرى نداريم كه حاصل از اينها بشود. طهارت اِىّ الوضو و الغسل و تيمّم. تزكيه هم اِىّ فرع الاولاج با آن قيود در آن حيوان خاص. تزكيه معنايش اين است. ايشان فرموده است كه اگر تزكيه معناى امر مسبّبى شود، استسحاب عدم تزكيه عيبى ندارد. اشكالى ندارد. نمىدانيم اين حيوان كه فرى اوداتش شد با آن شرايط، آن امر بسيط حاصل شد يا حاصل نشد، استسحاب مىكنيم عدم حصولش را. و مفروض اين است كه اين موضوع است براى جواز الاكل و بناى جواز لبسش فى الصلاة. صلاة بر اعضاء و اجزائش خواندن. و امّا اگر تزكيه اسم بر خود اين افعال شد، كه يكى از اينها در ما نحن فى، يكى از امورى كه دخيل است در تزكيه خصوصيّت حيوان است به نظر شارع كه حيوان بايد يك خصوصيّتى داشته باشد. ايشان مىفرمايد، در ما نحن فى استسحاب عدم تزكيه جارى نمىشود بايد رجوع بشود به همان اصالة العباده. اينجا عدم استسحاب تزكيه جارى نمىشود. چرا؟ براى اينكه ما فرى اودات را شكّى نداريم كه اين حيوان مزكّى است يا نه، از ناحيه فرى اودات شكّى نداريم. شكّ ما در خصوصيّت خارجيّه حيوان است كه آن خصوصيّت خارجيّهاى كه در اعتبار شارع تزكيه را دخيل است، آن خصوصيّت خارجيّه تكوينيّه در اين حيوان است يا نيست؟ شك در ناحيه اين است ديگر.
ايشان فرموده است، اين خصوصيّت از قبيل لوازم الماهيّت است. اگر اين حيوان خصوصيّت را دارد، ماهيّت ذبح هم آن خصوصيّت را دارد ديگر. آن خصوصيّت لازمه ذات است ديگر. و اگر لازمه ذات ندارد، خوب ندارد. حالت سابقه عدم قابليّت محرز نيست. از اوّل همينطور است كه اين ماهيّت، اين خصوصيّت را دارد يا ندارد؟ در استسحاب كه مىكنيم عدم تزكيه را، يعنى استسحاب عدم قابليّت را مىكنيم. آن عدم قابليّت حالت سابقه ندارد. آن خصوصيّت ذاتى حيوان است. فرض بفرماييد آن خصوصيّت ذاتى را دارد، از ازل دارد. ندارد، از ازل ندارد. اين همان فرمايشى است، چون كه حالت سابقه محرز نيست، اين از قبيل لوازم الماهيه يعنى لوازم الذات است. اين حالت سابقه عَلَمى ندارد. بدان جهت استسحاب جارى نمىشود. نظير اين فرمايش را سابقاً هم در بحثمان اگر يادتان بوده باشد، آنجا نقل كرديم از ايشان كه ايشان مىفرمايد، و لو استسحاب در عدم ازلى جارى است ولكن عدم ازلى در ذات و ذاتيات جارى نمىشود. چرا؟ چون كه حالت سابقه ندارد. اين از ازل مردّد است بر اينكه آن خصوصيّت با اين ماهيّت هست يا با اين ماهيّت نيست. و جوابش را هم آنجا عرض كرديم كه اينجا يك خلطى شده است. ما بين حمل اوّلى و حمل شايع ثنائى، آنى كه از ازل مشكوك است، كه اين حيوان اين خصوصيّت را دارد يا نه؟ آن به حمل اوّلى است از ازل مشكوك است. كه مثلاً ذات اين حيوان طبيعى است. اين حيوان به حمل شايع فلان شى هست يا نيست؟ اين جور ديگر است از ازل. آنى كه مشكوك است از ازل كه مردّد است حالت سابقه ندارد، آن خصوصيّت حيوان است به حمل اوّلى. حيوان به حمل اولى موضوع حكم نيست. آنى كه موضوع حكم است، حيوان به حمل شايع است. آن حيوان به حمل است كه آن حيوان به حمل شايع طهارة الاكل و الشّعر فرى اودات حلال مىشود يا نمىشود؟ در حمل شايع نه آن مسبوب به عدم است. براى اينكه وقتى كه اين حيوان خودش موجود نبود، آن خصوصيّتش هم موجود نبود. اين جور ديگر است به حمل اوّلى. بعد نمىدانم آن خصوصيّت در اين حيوان موجود شد كه دخيل است از نظر شارع بعد از وجود خود حيوان؟ استسحاب مىگويد نه خصوصيّت نيست. يعنى تزكيه نيست. اين اصل بر اين حالت سابقه دارد. در ما نحن فى آنى كه لازم ذات است و حالت سابقه ندارد، او خصوصيّت شى به حمل اوّلى است. از ازل ناهِق است يا نيست، اگر ناهق باشد از ازل ناهق است و اگر نباشد هم از ازل ناهق نيست. حالت سابقه ندارد. آن حمار به حمل اوّلى است.
و امّا اين موجود خارجى كه هست، توجّه كرديد به آن وقتى كه خودش نبود، ناهقيّتش هم نبود. نمىدانم ناهقيت دارد يا نه؟ استسحاب مىگويد ناهقيّت موجود نشد. اين استسحاب اركانش تمام است و موضوع حكم هم حمار به حمل شايع است. ذبح به حمل شايع است. يعنى وجود خارجى ذبح است. آن است كه فرعى بشود، جايز مىشود اكل و لحمش. و الاّ حيوان به حمل اوّلى نه لحم دارد، نه شهم دارد، نه چربى دارد، نه گوشت كبابى دارد. فقط عنوان مفهوم است. بدان جهت در ما نحن فى استسحاب عدم تزكيه جارى است و هيچ اشكالى هم نمىشود در او كرد و اين استسحاب عدم تزكيه در قاعده حلّيت و به استسحاب عدم جعل حرمت و به استسحاب عدم جعل مانيّت حاكم است. چونكه چيزى كه غير مزكّى است، لا يجوز اكل. فرض كنيد، چيزى كه استسحاب مىگويد غير مزكّاى فعلى است، چيزى كه غير مزكّى بوده باشد، نمىشود با او نماز خواند. ديگر نگاه نمىشود كه اكل و لحمش حرام است يا حلال. آنى كه غير مزكّى است از حيوان فعلاً كه الاّ ما زكّيتن در آيه استثنا شده است، آنى كه غير مزكّى است آن را نمىشود خورد. استثنا از حيوان ميّت شده است. اين حيوان، حيوان ميّت است و از هر حيوانى استثنا شده است ما زكّيت حيوانى كه مزكّى است و استسحاب مىگويد اين تزكيه نشد. تزكيه نشده بود الان هم تزكيه نشده است. اين داخل مستثنى مىشود. اين اصلى است كه طهارتاً در مشكوك جارى مىشود، و مشكوك را از تحت آن بيرون مىكشد.
سؤال؟ شبهه مصداقيّه مىشود. شك در خود تحقّق عنوان است. اگر ما زكّيت به عرفى بود، حق با شما است. صحيح بود. الاّ ما زكّيت كه مىگويند، آن تزكيه عرفى كه امضا شده است. مراد او است. و الاّ اگر فرض كنيد كه گوسفند را به طرف آفتاب ذبح كرد نه به طرف قبله. اين زكيّت عرفى است و لكن شارع اين تزكيه را القا كرده است. پس مراد از اين الاّ ما زكّيت، يعنى ما زكّيتمى كه امضا شده است شرعاً. اين است. غير دارد.
سؤال؟ اين آيه در مقام تزكيه نيست. اگر در مقام بيان تزكيه بود اين حرف شما صحيح بود. كه الاّ ما زكّيت اطلاق دارد. عرفاً تزكيه بشود. هر قيد به آن وارد شد ظرفيّت از اطلاق مىكنيم. در ما بقى تمسّك به اطلاق مىكنيم. مثل: الله بيع. اين آيه اگر در مقام نوع بيان تزكيه بود، اين حرف شما صحيح بود. اين آيه در مقام بيان اين است كه آنى كه مُحرّم است غير مزكّى است. امّا تزكيه چيست؟ در مقام بيان او نيست. در مقام تعداد محرّمات است. كه محرّماتى كه هست ميته است و دم است و مترقّيه است و...است و...است اينها حيوانات ميته است كه مزكّى نباشد. امّا تزكيه چيست، در بيان مقام او نيست. بدان جهت ما هم شك در تزكيه داريم. اين ما زكّيت معنايش محمل مىشود. مراد آن تزكيهاى مىشود كه شارع آن را امضا كرده است. نمىدانيم اين تزكيه است يا نه. بدان جهت در ما نحن فى اطلاقى نداريم. بايد تمسّك بكنيم به استسحاب. استسحاب هم مىگويد مزكّى نيست. يعنى آن تزكيهاى كه شارع اعتبار كرده باشد و لو امضاعاً، آن تزكيه موجود نشده است. داخل مستثنى مىشود، از عنوان مستثنى خارج مىكند كه اين ما زكّيت نيست.
سؤال؟ اين لحم داشتن اين حيوان از لوازم ماهيّت است يا لوازم وجود است؟ ما هم احتمال مىدهيم، لحم مخصوص داشتن مدخليّت دارد. حيوانى باشد كه لحم مخصوص داشته باشد. و لكن حمل اين خصوصيّت كه مال لحم است، مال حملش كه حيوان به حمل اوّل است، عيب ندارد.
سؤال؟ آن خصوصيّت كه احتمال مىدهيم مدخليّت داشته باشد، چون كه ذبح واقع مىشود بر فرى اودات. احتمال مىدهيم حيوانى بايد باشد كه آن اوداتش كه فرعى مىشود، حيوان خاصّى بشود. يعنى وجودش يك خصوصيّت خاصّى داشته باشد.
سؤال؟ شما هم خلط مىكنيد مابين حمل اوّلى و حمل شايع. آقا شايع آن را كه گفته حلال است، حيوان به حمل شايع را گفته حلال است. آنى كه گفته تزكيه بر آن واقع مىشود به حيوان به حمل شايع گفته است و الاّ حيوان به حمل اوّلى تزكيه بشود؟ كجا تزكيه مىشود؟ در تزكيه احتمال مىدهيم. عرض مىكنم بر اينكه آن تزكيه واقع مىشود بر حيوان خارجى كه در حيوان خارجى تزكيه اين خصوصيّت مدخليّت داشته باشد، يعنى خصوصيّت خارجيّه آن حيوان مدخليّت دارد. خصوصيّت يعنى ما بحمل شايع لا به حمل اوّلى. اين حالت سابقه دارد. عدم ازلى است. عرض مىكنم كه تزكيه مال وجود است.
عرض مىكنم بر اينكه در ما نحن فى اين استسحاب عدم ازلى جارى است و حاكم است و استسحاب عدم جعل حرمت و عدم مانيّت مثبت تزكيه نيست و در ما نحن فى اين استسحاب حيوان خارجى را به شبهه حكميّه كه فرض كرديم، مستثنى خارج مىكند. مستثنى ما زكّيتم است. و داخل مىكند در مستثنى منه. چون كه مستثنى منه هر حيوان ميّتى است كه تزكيه نشده باشد. يعنى هر حيوان مردهاى است كه تزكيه نشده باشد. اين حيوان مرده است و استسحاب هم مىگويد تزكيه نشده است. حيوان مرده يعنى حيوانى كه روح ندارد. آن حيوانى كه روح از بدنش خارج مىشود نمرده به معنى ميته. و الاّ حرمت عليكم الميتوا را اوّل فرموده است. مراد حيوانى كه روح ندارد فعلاً در بدن از او استثنا شده است عنوان مزكّى و استسحاب هم مىگويد كه اين مزكّى نيست و داخل مستثنى نمىشود. اين حاصل كلام ما در مقام بود. و اين استسحاب اشكالى ندارد. ولكن مبتنى بر اين است كه ادّله اجتهاديّه تمام نشود. و الاّ ادّله اجتهاديّه تمام بشود، اين استسحاب ديگر نوبت به او نمىرسد.
از اينجا معلوم شد كه شبهه موضوعيّه هم همينطور است. شبهه موضوعيّه هم در مقام، حكمش مثل شبهه حكميّه است. فرقى ندارد. اگر ديديم حيوانى فرى اودات شده است، اين را مىدانيم ولكن شب تاريك است و نمىدانيم كه اين خنزير است فرى اودات شده است، سر هم در بدن ندارد. يا اينكه فرى اودات شده است و نم است توجّه كرديد. مشتبه شد بر اينكه اين كه فرى اودادات شده است خنزير است. چون اگر خنزير بوده باشد، تزكيه اعتبار نشده است. شارع تزكيه اعتبار نكرده است در او. نمىدانم. يا اينكه شارع اعتبار تزكيه كرده است. اگر آن عمومات ما تمام بود كه هر حيوانى قابل تزكيه است و تغرعليه تزكيه الاّ الكلب و الخنزير كه فقط اين دو تا استثنا شده است. بقيه ذى جلدها و ذى لحمها اينها همهشان قابل تزكيه است. اثبات مىشد كه اين مزكّى است و استسحاب عدم كون هذا كلب و خنزير. كه اين به حمل اوّلى، آن وقتى كه اين نبود، به حمل شايع اجماعى خنزير هم نبود يا بود؟ بايد بگوييد نبود ديگر. ديگر از عنوان كلب بالاتر نمىشود. از عنوان خنزير بالاتر نمىشود.
اگر فرض كنيد اين موجود خارجى آن وقتى كه خنزير خارجى نبود. آن وقتى كه وجود خارجى نبود. بعد كه اين وجود خارجى آمده است احتمال مىدهم كه آن خنزير نبود، آن در سلبش باقى بماند. پس اين حيوانى است كه خنزير نيست. كلّ حيوان مزكّى الاّ الكلب و الخنزير. كلّ حيوان اين را هم مىگيرد. چون كه فقط حيوان مقيّد به اين بود كه كلب نباشد. اين حيوان است بالمثلان. كلب نيست بالاصل. پس اين فرى اوداتش شده است بر مزكّى است. اثبات مىشود، هر حيوانى كه كلب و خنزير نبوده باشد، فرى اوداتش باشد رو به قبله شده است و لكن نمىدانيم گوسفند بود يا خنزير بود. استسحاب مىگويد كه كلب و خنزير نبود، اثبات مىشود كه مزكّى است. مزكّى كه شد، شك هم بكنيم بر اينكه اكل و لحمش حلال است يا نه اصالة الحليّه، استسحاب عدم جعل حرمه، استسحاب عدم مانيّت در صلاة كه مانيّت ندارد. چون كه مزكّى بودنش محرز شد. موضوع مانيّت لغو شد. موضوع حرمت اكل لغو شد. وجوب اصل مىشود و حكمش ثابت مىشود. و اگر اين عمومات تمام نشده باشد، و اگر بگوييم اين عمومات تمام است، نشد، نوبت مىرسد به استسحاب عدم تزكيه. چون كه عمومات تمام نشد كه استسحاب بكنيم از عدم كولى كلب او خنزير. بايد استسحاب بكنيم عدم مزكّى را. نه گوشتش خورده مىشود و نه با آن مىشود نماز خواند. كلام به آخر نرسيد. نگذاشتيد اين كلام را به آخر برسانم. وقت تمام شد.
|