جلسه 146

* متن
*

بسم الله الرحمان الرّحيم‏
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاست‏
شماره نوار:146 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال: 1365 ه.ش‏
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوضه علميّه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرحمان الرحيم
كلام ما اين است بعد از اينكه اين ميته محكوم شد به نجاست، از كلّ حيوانى كه ذى نفس است و هكذا ميّت من الانسان محكوم به نجاست شد على الاظهر كه ديروز بيان كرديم. كلام واقع مى‏شود در آن اجزايى كه مبان من الميّت است. آيا اجزايى كه مبان من الميّت است باز آنها محكوم به نجاست هستند؟ يا بعد از اينكه بدن ميته متلاشى شد و اجزايش متفرّق شد و اعضايش متفرّق شد ديگر عضوش محكوم به نجاست نيست؟ اين يك مسأله است. مسأله دوّم اين است، حيوان حى و انسان حى اگر قطعه‏اى از او مبانه شد، از حيوان حى يا از انسان حى او محكوم به نجاست است. حكم الميته را دارد در نجاست. در انسان و در حيوانى كه غير مأكول اللحم است و حكم من حيث النّجاسه و حكم ميته را دارد از حيوانى كه مأكول اللحم است و قطعه از حيوان حى جدا شده است نجس است و حرام الاكل ام لا. اين دو مسأله است. صاحب عروه قدس الله نفس الشّريف فعلاً مسأله اولى را متعرّض مى‏شود. اجزايى كه مبان من الميته است مى‏فرمايد چه جور ميته محكوم به نجاست بود، اجزايى كه مبان من الميته است، آنها هم محكوم به نجاست هستند. كانّ در اين مسأله خلافى نسبت به اصحاب داده نشده است. كسى مخالفت در مقام داشته باشد. فقط صاحب المدارك مناقشه كرده است بر استدلال بر نجاست كه اين اجزاى ميته كه مبان من الميته هستند، دليل بر نجاست اينها كه ذكر شده است در آن دليل مناقشه شده است. از منتهى علّامه اينجور نقل كرده است در صاحب مدارك كانّ در منتهى علاّمه اينجور فرموده است. آنى كه اقتضاء مى‏كرد نجاست من جمله را يعنى مجموع الميته را كه آن موت حيوان بود يعنى موت به غير تزكيه. همان موجت اقتضاء مى‏كند اجزايى كه من المبان ميته است، آنها هم نجس بشوند. چونكه اجزاى حيوان ميّت است.
فرموده است در اين استدلال مناقشه است. صاحب المدارك فرموده است. براى اينكه موضوع نجاست جسد ميّت بود. يعنى حيوان ميّت. جسد حيوان ميّت محكوم به نجاست بود و غير عضوى كه از حيوان باقى مانده است مثلاً كه بعد از تفرّق، به آن عضو جسد الميّت صدق نمى‏كند. جسد حيوان ميّت. بعد فرموده است اللهمّ بر اينكه در مقام استسحاب بشود. و گفته بشود اين عضو با آن اعضاى ديگر وقتى كه متّصل بود، يقيناً محكوم به نجاست بود. و بعد از تفرّقه از اجزاى ديگر نمى‏دانيم نجاستش باقى است يا باقى نيست. استسحاب بشود نجاست. و فرموده است در اين استسحاب نجاست هم فيه ما فيه كه آن اشكالش تغيّر موضوع است. كانّ موضوع نجاست ميتة الحيوان و جسد الحيوان بود. و بعد از اينكه اين حيوان متفرّق شد، به آن عضو جسد الحيوان صدق نمى‏كند. موضوع باقى نيست. تا استسحاب حكم بشود. اين كلامى است كه صاحب مدارك مى‏بينيد بر اينكه اجزايش نجس بوده باشد در قليلش مناقشه فرموده است و در بعضى كلمات كه نسبت داده شده است صاحب مدارك در نجاست اين اجزاء مناقشه كرده است، يعنى در آن استدلالش مناقشه كرده است. اصل مخالفتش نه معلوم نيست. كانّ متّفق عليه است در كلمات اصحاب. كما اينكه خود صاحب مدارك هم گفته است كه ظاهر كلمات اصحاب اين است كه اين حكم به خلاف اين نيست و كيف ما كان خلافى باشد يا نباشد اينها خيلى مهم نيست بر ما.
اينها را ما طرداً للباب طبعاً للقول ذكر مى‏كنيم. و الاّ اين كلمات در مقابل مدارك اهميّت ندارد. ما بايد مدرك حكم را ملاحظه كنيم. فرض مى‏كنيم كه امّا مدرك الحكم للميته، كه روايات بود، آن روايات فانفسها كافى است. نوبت به اصل عملى نمى‏رسد. آن روايات به انفسها وافى و شافى است. بر اينكه ميته ولو بعد از تفرّق اجزايش، باز در نجاست باقى مى‏ماند. فرقى نمى‏كند فاره متسلّخ بشود و متشقّد بشود اجزايش يا اينكه نشود، اين محكوم به نجاست است. چرا؟ براى اينكه مقروص در اذهان اين است متفاهم عرفى. اين است كه موضوع نجاست آن قدم و جسد حيوان است. ولكن اين هيأت اجتماعى جسد در عروض نجاست مدخليّتى ندارد. آنى كه مقروص در اذهان است اين است كه اين جسد بماء و جسدٌ نه به ماء اينكه اعضايش متّصل است و هنوز منفصل نشده است. بدان جهت اگر ميّتى را قطعه قطعه بكنند در حرب مى‏گويند، اين جسد فلانى است. اين در صدق جسد ميّت اتّصال اجزاء و اتفرّق الاجزاء او مدخليّتى ندارد. معروض نجاست نفس جسد است و جسد همان اجزاء است. و اين هيأت اتّصاليه مقوّم موضوع نجاست نيست به نظر عرف.
از روايات استفاده مى‏شود كه اجزاى اين حيوان نجس است. يعنى اجزاء و اعضاى حيوان نجس است. چه متّصل بوده باشد اطلاق به آن ادلّه كه ميته نجس است فرقى نمى‏كند آن اعضاء متّصل بشوند يا متفرّق بشوند. بعد از تفرّق هم ميته است. در آن صحيحه داشت بر اينكه در آب جيفه‏اى است. فرمود اگر جيفه غالب بشود ريحش بر آب، آن جيفه قيد نشده بود كه تمام ميته بوده باشد. ولو فرض بفرماييد، حيوانى را سر بريده است و يك تكّه‏اش در آب افتاده است و بوى گند گرفته است. آن آب را شامل است مورد سؤال و فيه الجيفه و فيه الميته كه در يك صحيحه حريض و فيه الجيفه بود، در يك روايت ديگر هم و فيه الميته بود. شامل مى‏شود.
قطع نظر از اينها، اصل بعضى از روايات صراحتاً موردش، مورد تفرّق الاعضاء است. آن صحيحه‏اى كه خدمت شما عرض كرديم كه بلكه از عمده روايات بود در مقام، آن سؤال از آنيه يهود و نصرانى و المجوسى بود. امام (ع) فرمود، اگر در آن آنيه ميته مى‏خورند و خمر مى‏خورند تو نمى‏توانى آن آنيه را استفاده بكنى. خوب اين معلوم است كه ميته را يعنى آن حيوانى را كه تزكيه شرعى دارد، درسته نمى‏گذارند توى كاسه و در ظرف. آنى كه هست تكّه‏اى از گوشت مى‏شود. يك مقدارى كه اعضاء تفرّق پيدا كرده است ولو بتّفريق.
اشكال صاحب مدارك اين بود كه، جسد به آن مجموع صدق مى‏كند. به بعض صدق نمى‏كند. غير از خودش منفصل بشود كه جدا شده است از بدن يا ما جدا كنيم از بدن. مثل آن قصّابى يهودى و نصرانى كه جدا مى‏كنند از بدن. و آنى كه جدا مى‏كند جسد ديگر اطلاق نمى‏شود. خود مورد صحيحه مباركه در آن صورتى بود كه يك تفرّقى حاصل بشود. يك چيزى اينجا يادم افتاد كه خدمت شما عرض كنم. ما سابقاً گفتيم حيوانى كه روح از بدنش خارج بشود و خروج روح به وجه شرعى نبوده باشد او ميته است. چه معناى ميته اين بوده باشد كه خروج روح مستند به غير تزكيه شرعى بشود كه احتمال بود. چه معناى خروج روح اين بشود بلا تزكيةٍ كه معناى عدمى باشد كه به اصل بشود ميته بودن را احراز كرد. اين نمى‏شود. ميته آن حيوانى كه مرده است و تزكيه نشده است، آن ميته است. امّا معناى ميته خروج روح مستند به غير تزكيه است. يا خروج روحى است كه بلا تزكيةٍ بوده باشد. گفتيم كه اين معيّن ندارد. ما نمى‏توانيم تعيين بكنيم اين را. سابقاً اينجور گفتيم. و گفتيم مراد از ميته على كلّ تقديرٍ در اين روايات، ما مات هتف انفه نيست. اينقدر را گفتيم و استدلال هم آورديم. يكى از روايات واضحه ظاهره كه الان يادم افتاد كه خدمت شما عرض كنم كه ميته ما مات هتف انفه نيست. آنى كه تزكيه شرعى وارد نشده است به او، او ميته است ولو اوداجش على القبله و با ذكر بسم الله هم ذبح بشود. چون كه تزكيه شرعى نيست، آن ميته است.
يك روايت در ذهنم است كه روايت صحيحه‏اى است در باب اين است كه صيد را محرمى كه هست، صيد كنند. مُحرم‏
در حال احرام صيد بكنند. آن صيدى كه رميّت و سمّيتها آن صيد را. دارد بر اينكه آن را كه محرم صيد مى‏كند ميتة. صحيحه دارد. لا يجوز اكل آن چيزى كه او صيد كرده است نه براى خود محرم و نه براى محلّى. آنهايى كه در حال احلال هستند. چون كه ميته است نمى‏شود آن را خورد. ميته در اين روايات على كلّ تقديرٍ بمعنا ما مات هتف انف نيست. آنى كه تزكيه شرعى ندارد يا موتش مستند به غير تزكيه شرعيّه است، آن ميته است و احكام ميته به او مترقّب مى‏شود و آن اعضايى كه مبان از اين حيوان است، آنها هم ميتة. يكى از اين وجهينى كه يك وجهش اطلاق روايات ميته بود. بلكه صراحت بعضى‏ها بود بر اينكه مبان من الميته، ميتة كه آن مسأله اينها بود.
وجه دوّم در ما نحن فيه كه مى‏گوييم اجزاى مبان من الميته، آنها هم نجس هستند. وجه دوّم بعضى رواياتى است كه وارد شده است در بعضى اجزاى ميته كه خواهيم گفت: آن اجزاء زكى هستند. كه انشاءالله امروز در همين بحث خواهيم گفت. آنها محكوم به نجاست نيستند. پاك هستند. مثل سوف الميته، وبر الميته، شعر الميته، و غيره. خواهيم گفت كه اينها پاك هستند. ولو اگر از ميته جدا بشود اين استخوان، دندان ميته باشد يا شاخ ميته بوده باشد و يا منقار يا استخوان ميته بوده باشد و امثال ذالك محكوم به طهارت هستند. كلّ هذا زكىٌّ.
امام (ع) در بعضى از آن روايات اينجور تعليل فرموده است. چرا بعضى از اينها كه مسأله سوف و وبر است، شعر است؟ چرا شعر الميته پاك است؟ تعليل فرموده است و انّه ليس فيه الرّوح. در او روح نيست. مراد از روح، روح حيوانى است نه روح نباتى كه بلند بشود. او روح است. روح حيوانى نيست. امام (ع) تعليل فرموده است، كه در اينها روح نيست. كه تعليل مى‏كنم در لسان فقها، ما لا تحلّل الحيات يعنى حيات حيوانى نه حيات نباتى. حيات نباتى در تمام اينها هست. حيات حيوانى نيست. بدان جهت در ما نحن فيه امام تعليل فرموده است كه چرا اين سوف و شعر پاك است ولو از ميته جدا شده است. يعنى نجاست ذاتيّه ندارد به جهت اينكه روح ندارد. خوب اگر بنا شد كه اجزاى ميته به جدا شدن از ميته پاك بشود، اين تعليل معنا ندارد. بايد امام (ع) بفرمايد كه سوف ميته عيبى ندارد. چون كه اين جدا شده است از ميته. اگر بنا بود تفرّق موجب انتفاع نجاست بشود، مثل اينكه ديروز گفتيم در ميّت انسان اگر اغسال ثلاثه تمام شد پاك بشود. در ميته هم اينجور بود وقتى كه اجزايش متفرّق شد نجاستش ديگر تمام مى‏شود. اگر مثل اين بود امام (ع) بايد بفرمايد. حكم اگر اين بوده باشد كه به تفرّق پاك بشود، تعليل بايد اينجور بشود بر اينكه ديگر پاك است. براى اينكه متفرّق شده است. اين كه مى‏فرمايد، سوف پاك است، لانّه ليس فيه روحٌ، روح حيوانى نيست. اين معنايش اين است كه اجزاى ميته كه روح دارد، چه متفرّق بشوند و چه مجتمع بوده باشند اينها محكوم به نجاست هستند. هذا كلامنا، در آن اجزايى كه مبان من الميته است.
امّا مسأله ثانيه كه اجزايى كه مبان من الحى است، اين را وقتى كه صاحب عروه متعرّض مى‏شود، متعرّض مى‏شويم انشاءالله. فعلاً كلام ما در آن مسأله‏اى است كه اشاره شد كه بعضى از اجزاء و فضولات ميته است كه آنها محكوم به طهارت هستند. يعنى اگر ما بوديم و ادلّه خاصّه‏اى نبود. ما بوديم و ادلّه نجاست الميته، مى‏گفتيم كه ميته به تمام اجزايه نجس است. فرق نمى‏كند. شاخ حيوان بوده باشد، دندان حيوان بوده باشد، منقار حيوان بوده باشد، سوفش بوده باشد، يا وبرش بوده باشد، مى‏گفتيم همه اينها نجس است. چرا؟ مثل اينكه امام (ع) مى‏فرمود، الكلب نجسٌ الخنزير نجسٌ كه مى‏گفتيم فرقى نمى‏كند. تمام اجزاء و اعضاى كلب و خنزير نجس است. تحلّل الحيات بوده باشد او لا تحلّل الحيات بوده باشد. همه اينها نجس است. اين الميتة نجس مثل كلب نجسٌ است. فرقى نمى‏كند. آن ميته كه سر تا پا هچس است. يعنى جزء حيات حساب مى‏شود و تابع بدن حساب مى‏شود، تمام اينها محكوم به نجاست هستند...اينجور بوده باشد يك وجعلنا بخوانيد و مسأله را تمام كنيد. بله خداوند متعّال انشاءالله به اين مومنين و به اين فرزندان يك پيروزى عاجل نصيب بفرمايد به حقّ زهراى اطهر و به حقّ اهل بيت سلام الله عليه اجمعين و به حقّ‏
رسول اكرم (ص) و به حقّ چهارده معصوم يك فرجى انشاءالله و يك عزّتى بر شيعه و بر اسلام عطا بفرمايد. خودش عنايت بفرمايد. لا حول و لا قوّة الاّ بلاّ همه از ناحيه خداوند است. او بايد عنايت بفرمايد. ما بقى اتّكال به نفس نشود. دعا، توسّل و اينها انشاءالله كار را يكسره خواهد كرد.
على كلّ تقديرٍ يك اجزايى است از ميته كه اگر ما بوديم و ادّله نجاست ميته، مى‏گفتيم كه نجاست الميته مثل نجاست كلب و خنزير است. چه جور وقتى كه كلب محكوم به نجاست شد، خنزير محكوم به نجاست شد، آنهاييكه تابع بدن حساب مى‏شود. ولو جزء بدن هم نيست. مقوّم جسد نيستند ولى تابع بدن هستند مثل شعر و سوف. آنها را هم مى‏گفتيم محكوم به نجاست است ما بوديم و ادلّه نجاست ميته. در ميته هم همان حرف را تكرار مى‏كرديم. ولكن در ما نحن فيه رواياتى است كه آن روايات متبرّكه دلالت مى‏كند امورى است از ميته كه آنها زكى هستند. يعنى آنها مزكّى هستند و پاك هستند و احتياج آنها چه حيوان تزكيه بشود و چه تزكيه نشود، آنها ذاتاً زكى هستند. پاك هستند. و آنها نجس ذاتى نمى‏شوند. يك رواياتى داريم كه آن روايات هر چقدر دلالت كرد، بحث مى‏كنيم به آنها و ملتزم مى‏شويم. در اصطلاح فقها از آن چيزهايى كه از آنها تعبير مى‏شود كه زكى هستند بما لا تحلّل الحيات آن چيزهايى كه حيات به آنها حلول نمى‏كند. مراد از حيات، حيات حيوانى است كه حس داشته باشند، به آنها حلول نمى‏كنند. مثلاً فرض بفرماييد مثل الشّعر، شعر حيوان هم همين جور است. شعر حيوانات هم همين جور است. آنها كه روح حسّى ندارند كه حس داشته باشند. بدان جهت انسان به آن پشم دست بزند و يك جورى بزند كه فشار بر بدن وارد نشود كه حيوان آن را حس كند. نه. اين حس نمى‏شود. اينها را مى‏گويند، ما لا تحلّل الحيات. بعضى از اينها پر واضح است كه فقط روح نباتى دارند مثل، شجر. روح حسّى ندارند. بعضى‏ها كه شمرده‏اند در آنها بعضى از فقها مناقشه كرده‏اند مثل استخوان. كه گفته‏اند، استخوان روح حسّى دارد ولو آن استخوانى كه هست و روح حسّى دارد و فشارش بدهيد خوب درد دارد ديگر حس دارد. استخوان بشكند، درد دارد. روح حسّى دارد. اين چه جور لا تحلّل حيات شده است.
ما ديگر وارد اين قسمت نمى‏شويم كه اين روح حسّى داشته باشد يا نداشته باشد. روايت دلالت مى‏كند پاك است و ما نيز اخذ مى‏كنيم كه زكى است. در اينكه روح دارد يا ندارد، اينجا يك عروقى است حس مال آنها است. مال خود استخوان نيست. ما در اين حرف‏ها ديگر وارد نمى‏شويم. اينها قابل گفتن نيست. چون كه در لحم هم يك عروقى هست كه آنها موجب حس مى‏شوند والاّ خود لحم حس بر نمى‏دارد. فايده ندارد تلفيف عمر در اين بحث‏ها. روايت فرموده است كه غرم پاك است و زكى است و ما هم ملتزم مى‏شويم. عمده تعرّض به آن روايات است. از اين روايات چند روايت عمده است كه عرض مى‏كنم. در ما نحن فيه اين روايات هست. از اين روايات مباركات، يكى صحيحه حريض است. در صحيحه حريض جلد 16 صفحه 477 باب 33 از اطعمه محرّمه روايت، روايت 3 است. و عنه عن ابيه كلينى نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم از پدرش عن حمّاد ابن عيسى عن حريض از حريض نقل مى‏كند قال، قال ابو عبد الله (ع) لزراره و محمّد ابن مسلم. حريض مى‏گويد كه امام صادق (ع) به زراره و محمّد ابن مسلم اينجور فرمود، الّبن و الّبا، لبن كه همان شير است. شير حيوان ميته و لبا يعنى آن شيرى كه حيوان موقع زائيدن به بچّه‏اش مى‏دهد كه شير اوّلى است و او را هم لبا مى‏گويند. يك معناى ديگر هم كه دارد و بعد متعرّض مى‏شويم اين لبن و لبا را كه اينها چه جور پاك هستند. آيا پاكى اينها، پاكى فعلى است يا پاكى اينها از ميته پاكى ذاتى است؟ مثل شير متنجّس است كه شير متنجّس را چه جور پاك مى‏كنند. اينها هم قابل تطهير است. اين بحثش خواهد آمد. اينها فعلاً محلّ شاهد ما نيست. الّبن و الّبا البيره كه يكى هم عبارت از همان تخم مرغ است و از زجاجه ميّت خارج مى‏شود و شعر و سوف و پشم و الغرم كه عبارت از همان شاخ است و النّاب و دندان و الحافر كه يكى هم همان حافر است و كلّ شى‏ءٍ يفصل من الشّات و الدّابه و هر چيزى كه از شات و دابّه جدا مى‏شود، ولو رؤسش بوده باشد و مدفوعش بوده باشد، و غير ذالك و زكىٌ‏
تمام اينها زكى است. و ان اخذته منه بعد ان يموت فغسله. اگر اينها را بعد از اينكه حيوان ميته شد، مرد اخذ كردى، آنها را بايد بشورى. يعنى طهارت ذاتى دارد. اين كلمه را يادتان داشته باشيد. اينهايى كه در اين روايت است، طهارت ذاتى دارد نه طهارت عرضى و بعد اليموت فغسله و صلّ فيه. در او نماز هم بخوان. اشكالى ندارد. يكى اين روايت است.
روايت دوّمى كه در ما نحن فيه است، معتبره حسين ابن زراره است. حسين پسر زراره است. زراره دو پسر داشت. يكى حسن و يكى حسين. حسين است كه نقل مى‏كند. كلينى نقل مى‏كند عن محمّد ابن يحيى اطهار عن احمد ابن محمّد، احمد ابن محمّد هم عن ابن فضّال حسن ابن فضّال است. ابن فضّال هم نقل مى‏كند از...بكير عن الحسين ابن زراره اين روايت من حيث السّند، موثّقه است و حسين ابن زراره هم معتبر است. امام (ع) در دو روايت صحيحه هم درباره حسين و هم درباره برادرش دعا فرموده است. و يك قضيه‏اى كه اطلاق بود بر زراره، روايتى كه نقل شده بود از...امام كه...زراره بود. امام (ع) در آن روايت فرمود، من خودم اين جور كردم. اين كار را كردم قطع پيدا كند اين مثل من، مثل آن كشتى بود. كه آنها سوراخ كردند آن كشتى را چون كه ملك نگيرد او را من هم اين زراره را قطع كردم تا اينكه آسيبى به او نرسد. بعد دعا كرده است هم او را و هم برادرش را. آن وقت روايت، روايت معتبره مى‏شود و اشكالى ندارد. اينجور دارد، قال: كنت ابى عبد الله (ع) حسين ابن زراره مى‏گفت من پيش امام صادق (ع) بودم و ابى يسأله پدرم سؤال مى‏كرد از امام (ع) عن السّن از دندان من الميته كه همان استخوان است ديگر فرقى بين دندان غير دندان نيست و البيضه من الميته و الفح كه خواهيم گفت معنى‏اش چيست. طلبتان باشد. بحث مستقلّى دارد. فقال، كلّ هذا زكىٌّ تمام اينها زكى است. يعنى پاك هستند. قلت فشعر الخنزير يجعل حبلاً يستثقى به من البعر الّذى يشرب منه او يتوض‏ء. ما سابقاً در اخبار بعر خوانديم كه فقال: لا بأس به، كه اين لا بأس به است من حيث تكليف عيبى ندارد. در ذيل اين روايت دارد كه قال الكلينى و زاد فيه. در اين روايت زياده كرده است على ابن عقبه و على ابن حسن ابن رباد كه نقل كرده‏اند اين روايت را به آنها و الشّعر و السّوف كلّه الزّكى كه اين را هم علاوه كرده‏اند. در ما نحن فيه باز روايت ديگرى كه دلالت بكند بر اينكه اينها پاك هستند اين صحيحه مباركه است كه خدمت شما عرض مى‏كنم، صحيحه علوى است. جلد 2 وسائل از ابواب نجاسات باب 68. آنجا هم اينجور است. روايت اوّلى محمّد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمّد عن ابيه عن عبد الله ابن مقيره عن عبد الله ابن مصقان عن الحلبى عن ابا عبد الله (ع) قال، لا بأس بصّلاة فيما كان من سوف الميته من نسّوه ليس فيه... قال، لا بأس بصّلاة فيما كان من سوف الميته، آن لباسى كه از سوف الميته است، من نسّوه ليس فيه...در سوف روح حيوانى نيست. اين روايت دلالت مى‏كند هر چيزى از حيوان كه در او روح نبوده باشد آن هم پاك است. مثل تخم مرغى كه از ميته خارج مى‏شود، لوثى كه خارج مى‏شود، استخوانى كه خارج مى‏شود، بنابر اينكه روحى نداشته باشد تمامى آنها را شامل مى‏شود. اين همان روايتى است كه مى‏گفتيم. خوب شما مى‏بينيد در اين روايات يكى از چيزهايى كه ذكر شده است تخم مرغ است. مرغ يا غير مرغ فرقى نمى‏كند. حيوانى كه ميته است تخمى كه از او خارج مى‏شود او محكوم به طهارت است. در دو تا روايت بودكه هر دو روايت معتبره بودند. در هر دو اين معنا بود. بدان جهت اگر ما بوديم و آن دو روايت مى‏گفتيم كه پاك است. پاك است يعنى طهارت ذاتى دارد. اين بواسطه اخراج يا خروج از ميته ملاقات با جسد ميته بكند نجس مى‏شود ظاهرش اين كالبحثش خواهد آمد. طهارت ذاتى دارد، پاك است. بشوييد پاك مى‏شود. ولكن در بين روايتى هست، در آن روايت امام عليه السلام تفسير داده است در اين تخم. فرموده است اگر قشر غليظش باشد، قشر غليظ بپوشاند اين تخم را آن وقت لابأس به است. آن وقت اشكال ندارد. مفهومش اين است كه اگر قشر غليظ را نداشته باشد آن وقت بعله، فى بأس. در او بحث است.
روى اين حساب صاحب عروه قدس الله نفسه الشريف اين قشر غليظ را به قشر اعلا تفسير كرده است. در عبارت‏
عروه فرموده است... آن وقتى كه قشر اعلى، دو تا قشر دارد. يك قشر در زرده است، در سفيده است كه مى‏پوشاند اين قشر را. وقتى كه اين قشر اعلى پوشاند اين تخم را آن لابأس به است. ما بوديم و قائده اوليه. مى‏گفتيم كه اين اصلا پاك است. اين روايت اگر اصلا نبود. اين روايات طهارت هم نبود در تخم يا غير تخم ادله نجاست ميته بود ما گفتيم او پاك است يعنى طهارت ذاتى دارد. چون كه ميته مخلوق فى بطن حيوان است. تخم مخلوق فى بطن الحيوان است. تابع جسد نيست. مثل شرع هم حساب نمى‏شود. اين مخلوق است، موجود ديگرى در بطن او است. بدان جهت مثل روسش مى‏ماند. مخلوق در روس است و تابع جسد نيست. ما بوديم و ادله نجاست ميته مى‏گفتيم كه تخم پاك است و اين روايات هم نبود مى‏گفتيم پاك است كما ذكرنا. اصالت الطهاره، ادله ميته او را نمى‏گيرد، ميته بر تم مرغ صدق نمى‏كند، اگر شك هم بكنيم اصالت الطهاره استسحاب عدم جعل نجاست. ولكن اين روايات در ما نحن فيه آنها هم گفتند بر اين كه آن تخم محكوم به طهارت است. ولكن در يك روايتى امام عليه‏السلام تفصيل داده است و فرموده است بر اين كه اگر جلد غليظ كه همان تفصيل شده است در عبارت عروه كه همان غليظ شده است چون كه همان جلدى كه مى‏پوشاند، آن پوستى كه مى‏پوشاند زرده را رقيق است. حتى آن تخم مرغ، تخم مرغ حسابى هم باشد از حى هم بيرون دربيايد آنى كه تخم كرده بود صدا هم بكند، اعلام هم بكند كه تخم كرده است. آن ضعيف مى‏شود. قشر غليظ همان قشر اعلى مى‏شود. آن روايت اين است ببينيم آن روايت كدام است.
جلد 16 باب همان باب 33 از ابواب اطعمه محرمه است روايت، روايت ششمى است. كلينى قدس الله نفس الشريف نقل كرده است عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد، عن محمد ابن يحيى. احمد ابن محمد نقل مى‏كند از محمد ابن يحيى عن الياس ابن ابراهيم عن ابى عبد الله عليه‏السلام.... از دُبُر زجاجه‏اى خارج شد كه اين ميته است. فى زجاجة ميتته. قال ان كانت الجلد غليظ فلا بأس بها. وقتى كه گفتيم پوشيده شد اشكالى ندارد. اين روايت من حيث السند اشكالى ندارد. چرا؟ صاحب مدارك و منطبع صاحب مدارك اينها كسانى هستند كه روايت موثقه را صاحب مدارك و شهيد ثانى هم همين جور است اينها روايات موثقه را حجت نمى‏دانند. شهيد ثانى دارد كه ديده‏ايد كه آن سكونى رواياتش عمل نمى‏شود چون كه فتحى است، اينجور اشكالات دارد. يعنى موثقات را معتبر نمى‏دانند. روى اين حساب اين روايت را هم معتبر ندانسته‏اند. ولكن موثقه پيش ما فرقى با صحيحه ندارد. اين احمد ابن محمد ابن عطار كه معلوم است. احمد ابن محمد هم يا عيسى است يا خالد آن هم جلالتش واضح است. اين محمد ابن يحيى محتمل است ما بين دو شخص. يكى محمد ابن يحيى الخثعمى است يكى هم محمد ابن يحيى خزاز است. اين دو بزرگوار هر دو در يك طبقه هستند. احمد ابن محمد ابن عيسى و احمد ابن محمد ابن خالد هم از محمد ابن يحيى خثعمى نقل روايت مى‏كنند هم از محمد ابن يحيى الخزاز. چون كه هر دو هم ثقه هستند ديگر خدا يكى است اين اهميت ندارد. اين قياس ابن ابراهيم هم هست در طايفه زيديه است، آنهاى ديگر را هم قاطى كرده است ولكن ثقه است عيبى ندارد. ولو فاسد است، از زيديه است ولكن اشكالى ندارد. بدان جهت روايت من حيث السند تمام است و مى‏ماند دلالتش. ان كانت... فلا بأس بها. فرموده‏اند كه اين روايت نمى‏تواند مقيّد روايات متقدمه بشود. چرا؟ چون كه در آن روايات حكم به طهارت شده بود. كه فرمود كل هذا زكى، يعنى پاك است. اين لابأس بها ظهورش مال اكل است. اين دجاجه‏اى كه از ميته خارج شده است، مى‏شود اين را خورد؟ دجاجه مأكول اللحم است. تخمش هم وقتى كه حى بود مأكول اللحم بود، حلال بود. احتمال مى‏دهد وقتى كه بعد از مردم خارج شده است از اين دجاجه حرام بوده باشد. مى‏فرمايد امام عليه السلام ان كانت... بپوشاند... اين معنايش بر كليت تفصيل است. كه اگر اين پوست را داشته باشد در ميته نه در مزكى. درميته اگر اين پوست اعلى را داشته باشد ولو صدق هم نشود ولكن پوست اعلى را دارد مى‏شود خورد. والاّ نمى‏شود خورد. اما اگر نمى‏شود خورد، نجس است يا نه؟ نجاست ذاتى؟ اين روايت دلالتى ندارد. ولكن‏
اين را مى‏شود گفت كه در اينجا صحبت اكل نبود. مطلق سؤال شده بود... فلا بأس مطلق است بدان جهت اگر كسى ادعا بكند كه اين روايت مطلق است و تقييد مى‏كند آن زكى را كما اين كه صاحب عروه فرموده است بعيد نيست لااقل من الاحتياط. اگر بعيد هم نباشد اين معنا كه اين لابأس مطلق است، هم به اكل ناظر است هم به نجاست ناظر است، به هر دو تا لابأس اين مطلق است. اگر كسى اين حرف را بگويد كه بعيد نيست... والاّ اگر هم نگويد لااقل مورد احتياط است.