جلسه 148
* متن
*
بسم الله الرحمان الرّحيم
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاست
شماره نوار:148 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال: 1365 ه.ش
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوضه علميّه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرحمان الرحيم
محمّد ابن على كلام در طهارت لبن از حيوانى است كه آن حيوان ميته است. نسبت دادهاند مشهور عند الاصحاب قديماً و حديثاً. شهيد قدس الله نفس الشّريف در بيان و در لمعه نسبت داده است به مشهور عند اصحابنا كه لبن از حيوان ميته طهارت دارد. مراد طهارت فعلى است. ولو حيوان ميته است. ولكن آن لبنى كه در ورع حيوان ميته موجود است، آن لبن طهارت فعليّه دارد. اختيار كرده است اين قول را صدوق قدس الله نفس الشّريف. و شيخ المفيد و شيخ الطّائفه. و جماعتى از قدما نسبت داده شده است به آنه قول به طهارت. و در مقابل اين قول ابن ادريس است. در سرائر قدس الله سرّه. ايشان ملتزم شده است كه اين لبن محكوم به نجاست است. لابد مرداش بايد نجاست عرضيّه بوده باشد. كه اين لبن در زرع حيوان ميته، محكوم به نجاست است. يعنى نجاست عرضيّه. و فرموده است، براينكه قول به نجاست، نظر محصّلين است. يك عبارتى ابن ادريس دارد، كه نسبت مىدهد ربّما فتوايى را به محصّلين من اصحاب. يعنى آنهايى كه ديگر راوى هستند در اجتهاد. بدان جهت راوى در كشف الرّموز اينجور فرموده است. نمىدانم اين ابن ادريس از محصّلين چه كسانى را اراده كرده است در مقام؟ براى اينكه شيخين ملتزم هستند و تصريح كردهاند به طهارت الّبن. و سيّد مرتضى و اتباعش ناطق به نجاست نيستند. كانّ آنها اصل رأيشان معلوم نيست در اين مسأله. وحصربقى المحصّلين. آنهايى كه قائل به نجاست هستند از محصّلين، چه كسانى مىماند؟ و علّامه در منتهى و محقّق ثانى در جامع المقاصد نسبت دادهاند به مشهور كه مشهور ملتزم به نجاست هستند. اينها نسبت دادهاند به مشهور. و كيف ما كان متّبع در مقام روايات الباب است. روايات باب را حساب مىكنيم. كه ببينيم مقتضاى اين روايات چيست؟ در دو روايت كه آن دو تا روايت من حيث السّند صحيح هستند، در آن دو روايت ذكر شده است كه لبن از ميته طاهر است. يكى از اين روايات صحيحه زراره است. در صحيحه زراره امام (ع) اينجور فرموده است. جلد، جلد 16 است. باب 33 از ابواب اطعمة المحرّمه است. روايت 3. كلينى عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حمّاد عن حريض، حمّاد ابن عيسى است عن حريض روايت صحيحه است. قال، قال: ابا عبد الله (ع) لزاره و محمّد ابن مسلم، الّبن و لبا. شايد لانّ مراد اين صحيحه مؤيّد از اين است كه آن انفهه آن شيرى است كه در آن پستان است. البا شايد مراد همان انفهه بوده باشد. چون كه مراد اگر آن شير اوّلى باشد كه در پستان مادر است، او داخل الّبن است. اين كه الّبا مىگويد، ظاهراً آن شيرى است كه از پستان مادر منتقل به بچّه شده است. كه همان بچّهاى كه دارد كه سابقاً همان انفهه مىگفتيم، اين دارد بر اينكه الّبن و الّبا و البيضه و الشّعر و السّوف و الغرم و النّاب و الحافل كلّ شىء يغسل من الشّات و الدّابه و هو زكىٌّ و ان اخذته من هو ان يموت فغسلوه و صلّ فيه. اين الّبن و الّبا، فرموده است بر اينكه محكوم به طهارت هستند. اين يك روايت.
روايت ديگرى كه در مقام هست و آن هم صحيحه زراره است. روايت 10 در اين باب. محمّد ابن حسن به اسناده عن الحسن ابن محبوب عن على ابن رعاب عن زراره عن ابى عبد الله (ع) قال، سألته ان الانفهه تخرج من الجىّ الميّت. قال، لا بعث به. در الانفهه بعثى نيست. قلت، الّبن يكون فى زرع الشّات و قد ماتت. لبن در زرع شات مىشود. كه آن
شات هم مرده است، ميته است. چه جور است؟ امام (ع) مىفرمايد: لا بعث به. بعثى به او نيست. لبن فى زرع الشّات الميته لا بعث به. لا بعث به معنايش اين است كه، لا بعث به فعلى يعنى پاك است. اين دو روايت عمده است كه من حيث السّند هم صحيح هستند.
باقى مىماند، روايت يونس كه در سندش اسماعيل ابن مرّار است. روايت دوّمى است در اين باب. عن ابى ابراهيم كلينى عن صاحب تفصير نقل مىكند، عن ابيه عن اسماعيل ابن مرّار كه توثيق ندارد عن يونس عنهم عليهما السّلام يونس ابن عبد الرّحمان است. قال، خمسة اشياء زكىّ من ما فيه منافع الخمر الانفه و البيض و السّوف و الشّعر و الوبر و لا بعث و اكل الجبن كلّ ما ام له مسلمون. اين يك روايت است كه جبن را دارد كه دلالت مىكند انفهه محكوم به طهارت است. اين مال انفهه است.
و امّا آن كه لبن را تصريح دارد علاوه بر انفهه مرسله صدوق قدس الله نفس الشّريف است كه روايت 9 است. محمّد ابن على ابن حسين قال، قال: صادق (ع) اشرت اشياء من الميته زكيّةٌ. الغرم و الحافر و العزم و السّمن و الانفهة و الّبن و الشّعر و السّوف و الرّيش و البيض و غير ذالك. اين هم مطلق است. آن لبن در آن صحيحه مال شات و دابّه بود در يكى. در ديگرى هم مال شات تنها بود. مأكول اللحم بودند آنها. ولكن اين روايت مطلق است كه الّبن محكوم زكى است و محكوم است به طهارت. چون كه زكات در حيوان غير مأكول فقط نتيجهاش طهارت است. اين روايات دلالت مىكنند بر اينكه لبن طاهر است. اين را بدانيد، ما اگر ملتزم بشويم كه لبن در زرع شات ميته، طهارت ذاتى دارد. ولكن طهارت عرضى ندارد. بالفعل پاك نيست. ذاتاً پاك است. مثل خود اجزاى ميته نيست. مثل اينكه لبن را پنير مىكنند و پنير را در كُرّ و در جارى با آب قليل هم مىشود. انشاءالله خواهيم آمد. در آب قليل هم مىشود تطهير كرد. آن لبن نجاست عرضىاش مىرود. ذاتاً هم كه طاهر است. اين معنا احتياج به روايت ندارد. اگر كسى بخواهد ملتزم بشود كه در لبن طهارت ذاتى هست، لبنى كه در ميته است. چرا؟ براى اينكه غايت ما پهلوان بوده باشيم. پهلوان فطرى. مىتوانيم اثبات بكنيم كه اين ميته و اعضاى ميته و آنى كه جزء ميته حساب مىشود، او ادلّه نجاست ميته او را نجس مىكند.
وامّا لبن فى الظّرف، اگر قائل بشويم به طهارت ذاتيّه لبن كه چيزى كه هست اجزاى بدن نيست. اجزاى جسد نيست. زرع از اجزاى جسد است. ولكن خود لبن از اجزاى جسد الميته نيست. مثل آن تخم مرغ مىماند كه از دجاجه ميته خارج شده است. او على القاعده پاك است. يعنى طهارت، طهارت ذاتى. على القاعده طهارت ذاتى دارد. ما كه به اين روايات تمسّك مىكنيم، اين روايات ظهورشان لا بعث به فعلى است. كه لا بعث به معنايش طهارت فعلى مىشود. كه اين لبن طهارت فعلى دارد. بدان جهت ما بايد در ما نحن فيه يكى از دو امر را ملتزم بشويم. يكى اينكه بگوييم قاعده تنجيس النّجس، كه شىء طاهر را ملاقات به شىء نجس مىكند، از اين قاعده رفعيّت كنيم. خوب زرع از اجزاى جسد ميته است. نجس است. لبن ملاقات با او كرده است. وقتى كه لبن ملاقات با او كرد، قهراً لبن نجاست عرضيّه پيدا مىكند. ما بايد اين روايات كه مىگويد، طهارت فعليّه دارد، بايد از اين قاعده رفعيّت كنيم. بگوييم كه در شىء النّجس با ملاقات طاهره رطباً نجس مىكند الاّ در لبن. قاعده مثل ساير عمومات است. قابل تخصيص است و اين قاعده هم در مقام تخصيص خورده است. اين لبنى كه هست، اين لبن محكوم به طهارت است. اين قاعده را كه ما مىگوييم تخصيص خورده است، پس على هذا الاساسى كه هست لبنى كه هست، در اين لبن بايد از آن قاعده تنجيس و نجس بايد رفعيّت كنيم. اين حرفى كه در ملاقات باطنه است و ملاقات در باطن موجب تنجّس نمىشود، لا وسائله. چونكه اين لبن را وقتى كه از پستان در مىآورند، بايد بدوشند. به آن فم پستانى كه هست ملاقات مىكند و نجس مىشود. ببرند زرع را آنوقت ظاهر مىشود و ملاقاتى كه موجب تنجّس است، محقّق مىشود. ما بايد از اين قاعده رفعيّت كنيم. يا ملتزم بشويم كه نه آن قاعده سر جاى خودش مانده است. هيچ تخصيص نخورده است. و لكن در ما نحن فيه آنى كه گفته است، ميته نجس است، آن سطح داخل پستان رانمى گيرد. آن سطح داخل پستانى كه هست، آن سطح داخل هم ميته است ديگر. آن سطح داخلى كه...و ملاقى با لبن است، او نجس نمىشود. اين را هم عرض كرديم. اين هم مثل همان حرف است. چون وقتى كه آن لبن خارج مىشود با فم پستان ملاقات مىكند بايد بگوييم، فم پستان هم منجّس نيست. در ما نحن فيه آن كه قدر متيّقن از ظاهر اين روايات است، اين است كه لبن نجس نيست. امّا اين ميته نجس نيست يعنى اين فم پستان غير از لبن به جسم طاهر ديگرى ملاقات بكند رطباً آن را نجس نمىكند، ما دليلى بر اين تخصيص نداريم. آنى كه قدر متيّقن از اين روايات است، اين است كه لبن طاهر است به طهارت عرضيّه علاوه بر طهارت ذاتيّه مدلول اين روايت اين است.
ببينيم آيا در مقابل اين روايات، ما چيزى داريم كه به واسطه آن روايات ديگر يا آن امر ديگر اين روايات را از آنها رفعيّت بكنيم طرحاً او جمعاً، يا چيز ديگرى نداريم. گفتهام در مقابل اين روايات صبر موجود است. يكى رويت وهب است. روايت وهب، روايت 11 است در اين باب 33 از ابواب اطعمه محرّمه و به اسناده عن محمّد ابن احمد ابن يحيى سند شيخ به محمّد ابن احمد ابن يحيى صحيح است عن ابى جعفر عن احمد ابن محمّد ابن عيسى است عن ابيه كه محمّد ابن عيسى باشد عن وهب كه اين وهب ابن وهب است كه اكذب البريّه است. كاذب نيست. اكذب است. آنجا دارد عن جعفر عن ابيه عن على (ع) سأل ان شات ماتت. شاتى مرده بود و فحلب منه لبنٌ از او لبنى دوشيده شد. كه قال على (ع)، ذالك حرام محض. حرام محض همين است ديگر اين لبن از ميته حرام محض است. يكى اين روايت است. يكى هم روايت 7 در اين باب كه همان روايت فتح ابن اليزيد الجرجانى است كه فتح ابن اليزيد جرجانى نوشت به ابا الحسن (ع) كتب عليه. قال، كتبت عليه اسئله جلود الميته الّتى يؤكل اللحم زكيّاً. اگر مزكّى بود، لحمشان خورده مىشد. فكتب، لا ينتفع من الميتة و لا حاب و لا عصب و كلّ ما كان من السّخال السّوف ان جزّ كه همان روايتى بود كه جزّ شرط شده بود در سوف و الشّعر و الوبر و الانفعة و الغرم. گفتهاند بر اينكه اين روايت، 5 چيز ذكر كرده است در بيان مقام آن كه ينتفع من الميته. لبن ذكر نشده است. اگر لبن از ميته ينتفع به بود، آن هم ذكر مىشد. عرض كردم بر اينكه اين لبن ينتفع به است. غايتاً اگر نجاست عرضى داشته باشد، پاك مىكنند. پنير مىكنند پاك مىكنند و مىخورند. علاوه بر اينكه اينجور شد اين ينتفع بلّبن حتّى قول بالنّجاس نجاست عرضيّه، غايت اين است كه اين روايت اطلاق دارد بر اينكه اطلاق يعنى به سكوت در مقام البيان يا به اطلاق لفظى كهحصراست، دلالت مىكند بر اينكه لبن لا ينتفع به. خوب اين اطلاق است ديگر. يا اطلاق مقامى يا اطلاق لفظى كهحصراست. لا ينتفع من الميته الاّ به خمسة اشياءٍحصراست. اين حصل دو تا مدلول دارد كه اين خمس ينتفع و غير الخمس لا ينتفع در بحثشان گفتيم. كه دو جمله مىشود. كلامى كه دال بر حصر است، دو جمله مىشود. از آن خمس ينتفع، از غير خمس لا ينتفع. خوب غير خمس باطلاقه لبن را مىگيرد. آن روايت تبييد مىكند. غير خمسهاى كه غير الّبن هم باشد. چون كه لبن محكوم به طهارت است. و لعلّهم كه اين لا ينتفع به را در لبن نفرمود و در اين روايت اگر مال امام (ع) باشد، به جهت اينكه انتفاع از لبن قطعى است. او قابل به كلام نيست. براى اينكه آن كلام، نجاست ذاتى هم داشته باشد تطهير مىكنند و پنير مىكنند و در صبحانه نوش جان مىكنند. آن جاى كلام نيست. فكيف ما كانى كه هست در ما نحن فيه اين روايت به درد نمىخورد. تقييد در روايات غايتش اطلاق است تغيير مىكند اين را.
وامّا آن روايت وهبى كه هست، روايت، روايت ضعيفهاى است و نمىتواند با آن رواياتى كه صحيحه بود معارضه كند. شيخ انصارى قدس الله نفس الشّريف در ما نحن فيه فرموده است كه ما در مقام معارضه كه روايت وهب معارضه با ساير روايات مىكند، بايد روايات وهب را بگيريم. و بر طبق او عمل كنيم. چرا يا شيخنا؟ فرموده است بر اينكه اين روايت مؤيّد است به قاعده قطعيّه. و آن قاعده عبارت از اين است كه شىء النّجس به ملاقاته شىء طاهر را نجس مىكند. بما اينكه اين روايت مؤيّد و منجبر است به قاعده قطعيّه مقدّم مىشود به ساير روايات. خوب اوّل ما يقال در كلام شيخ قدس الله نفس الشّريف اين است كه خوب اين روايت مؤيّد است به اين قاعده. چرا مقدّم بشود؟ بالاخره معارضه مىكنند بايد مرجّعات باب تعارض را ديد. كه اگر مرجّعات هم نداشته باشد كه ندارد در ما نحن فيه، اگر مرجّعات نبوده باشد چون كه حرّمت عليكم الميته معناى خود ميته است. امّا ديگر آن تخم مرغى كه از ميته خارج مىشود، او را نمىگيرد. از اين كتاب چيزى استفاده نمىشود. مفروض اين است كه عامّه و ما بين اصحاب ما خودش اختلاف است. با عامّه چه بگويد؟...رجوع مىكنيم به قاعده حليّت. چرا اينجور باشد كه اين مقدّم بشود؟ و ثانياً چه جور اين قاعده تأييد مىكند روايات ضعيفه را. اين قاعده مثل يك عام مىشود. اينجور است ديگر. شيئى كه نجس شد و ملاقات كرد طاهر را، او را نجس مىكند. اين يك قاعده است. در مواردى از اين رفعيّت كردهايم. يكى در ماء استمضاء كه محكوم به طهارت بود. ماء قليل بود ملاقات كرده بود با آنيه نجس و ما ملتزم شديم كه پاك است. حتّى ما يك پلّه رفتيم بالا كه نمىدانم اين جرأت را كرديم ديگر چه باشد على الله گفتيم، اگر ذرّات هم در آن ماء قليل پيدا بشود، باز آن آب پاك است. اينجور گفتيم ديگر. خوب اين يك قاعده است كه شىء طاهر وقتى كه با شىء نجس او نجس مىشود يك عام است قابل تخصيص. صحيحه حريض و صحيحه زراره تخصيص مىزند اين قاعده را. اين قاعده مؤيّد بشود ما تازه شنيديم اين را. روايت ضعيفه تا به حال ما شنيده بوديم كه به عمل مشروطه منجبر مىشود ضعفش. و قبول هم كرده بوديم در مواردى كه عمل مشهور وجهاش بر ما معلوم نشود. ما ببينيم يك روايت ضعيفهاى است مشهور عمل كردهاند و در مقابلش يك روايت صحيحه است كه او را ول كردهاند. چرا عمل كردهاند وجهاش را نمىدانيم. مطابق با احتياط نيست مثلاً فرض كنيد اين روايت ضعيفه. مخالف با احتياط است. مع الذالك كه صغرايش سابقاً گذشت. آنجا ملتزم مىشديم كه بله اين روايت ضعيفه معتبر است چون كه عمل اينها كشف مىكند.
لا اقل اين حكم نزد شيعه متسالمٌ عليه بود كه انّ در مضمون اين روايت سنّت قطعيّه بود و روايت صحيحهاى هم كه مخالف با سنّت بشود اعتبارى ندارد. امّا در ما نحن فيه كه او را نمىتوانيم كشف بكنيم. اوّلاً مشهور عمل نكردهاند. چه كسى گفته است مشهور گفتهاند به نجاست؟ اين كه معلوم نشد. علاّمه در منتهى جامع المقاصد گفته بود در مقابلش هم شهيد بود كه فرموده بود نه مشهور مىگويند پاك است. اوّلاً مشهور عمل نكردند. عمل هم بكنند، وجه عمل معلوم است. وجه عمل اين است كه اين قاعده را ديدند اين روايات صحيحه مخالف با احتياط است. اين موافق با احتياط است. موافق با قاعده است. عمل كردند. وقتى كه اين وجه تأييد پيش ما تمام نيست. چون كه اين يك عموم است قابل تخصيص. بدان جهت عمل اصحاب به اين روايات يعنى اين روايت مؤيّد بودنش حتّى اصحاب مشهور هم عمل مىكردند، به درد ما نمىخورد. به روايت صحيحه اخذ مىكرديم. و كيف اينكه مشهور و ملتزم هستند به طهارت كما ذكر الشّيخ لااقل شهرت نيستند نجاست. اينها تمامى در طهارت لبنى است كه مقدار مسلّم از روايات طهارت عرضيّه خود لبن است. و امّا فمضر يا داخل ظرف نجس بوده باشد ما از آن رفعيّت نمىكنيم. اگر به شىء طاهر ديگر ملاقات كرد مىگوييم نجس است و لكن اين روايت اين لبن را گفته است. ملتزم مىشويم. كما اينكه انفهه، بنابراينكه مراد از انفهه آن شيرى بوده باشد كه مستهل شده است، لبن مستهل است در زرع آن حيوانى كه آن حيوان شير خوار است ملتزم شديم كه پاك است. اين هم پاك است. ملتزم مىشويم كه هيچ اشكالى ندارد. آنوقت مىماند آن جرأت شما. اين روايت صحيحه حيوان مأكول اللحم بود. و عشرت اشياءٍ ولو آن مطلق بود. و اين روايات در لبن شات بود. با همديگر هم تنافى ندارند. ملتزم مىشديم كه هم لبن پاك است از مطلق الحيوان و هم لبن شات ميته پاك است. چون كه جاى حمل مطلق بر مقيّد نيست. مثبتين هستند. حكم هم انحلالى است. هر دو مثبتين هستند و انحلالى. جاى حمل اطلاق بر تقييد نيست. ولكن آن روايت مطلق كه عشرت اشياءٍ است، آن روايت مطلقه من حيث السّند ضعيف بود. مرسله صدوق عليه الرّحمه بود. بدان جهت ما مىدانيم كه آن روايات در حيوان مأكول اللحم است كه لبن آنها پاك است و خوردنش حلال. حيوان مردهاى كه غير مأكول اللحم است، لبن او چرا پاك بوده باشد؟ لبنش را نمىشود خورد. چون كه حيوانى كه غير مأكول اللحم شد، نتايجى مثل تخم يا لبن آن هم نمىشود از او خورد. ولكن طهارتش را از كجا بگوييم، طهارتش احتمال فرقى نيست. ولو بعضىها فرمودهاند در تنبيه هم هست كه نجاست مىماند كه ملاقات با نجاست كرده است. ولكن اين احتمال فرقى نيست كه بگويند لبنى كه در پستان گاو يا خر يا الاغ يا شات يا بز يا امثال ذالك كه مأكول اللحم هستند لبن در زرع اينها هست پاك است. امّا اگر گرگ بميرد لبنى كه در زرع او است او نجس است. اين نمىشود. در ذهن احتمال فرق نيست. احتمال، احتمالى كه به او اطمينان بشود يعنى اطمينان به عدم الفرق است. محكوم به طهارت نجاست نكرده است. على هذا الاساس نسبت به آن حيوان غير مأكول اللحم تعددى اشكالى ندارد. انّما الاشكال در انسان ميّت است. زنى كه مرده است و در پستانش شير است، آيا آن شيرى كه هست، خوردن آن شير حلال است براى آن بچّه شير خوار يا طاهر است كلام در او است و اين روايات اين را كه نمىگيرد. اين روايات مال حيوان بود. مال شات بود. اينجا است كه كمى جرأت مىخواهد كه انسان بگويد نه احتمال فرقى مىدهيم. احتمال مىدهيم در زرع بنابراينكه بدن انسان بعد از موت نجس مىشود كه انشاءالله خواهد آمد تفصيلاً و به واسطه غسل دادن پاك مىشود، زرع مادر نجس است. مثل ميته نجس است. منتهى فرقش اين است كه ميته قابل تطهير نيست. اين به واسطه تغسيل امثال ثلاثه پاك مىشود. بدان جهت بگوييم بر اينكه اين لبن نجس است، اين را هم مىشود گفت بر اينكه اين هم پاك است. چرا؟ براى اينكه اگر شير اين زن را ندوشيدهاند و همين جور غسل دادهاند، خودش پاك شد ديگر. لبن پاك است يا نه؟ بايد ملتزم بشوند به پاكى. نمىشود ملتزم بشوند كه او باز نجس است. بدان جهت اينجور است. لبن اگر در زرع...
سؤال؟ عيب ندارد. ولكن نجاست عرضيّه دارد. خوب پستان نجس مىكند ديگر. پستان اگر نجس است و اين شير را نجس كرده است، شير بايد پاك بشود. يكىاش را مىگوييم بر اينكه لبن نجس نمىشود. آن يكىاش را مىگوييم كه عرفاً همين جور است. اگر ملتزم بشويم كه لبن در پستان اين زن بعد از غسل كردن باز نجس است. آمد كفن را خيس كرد بايد بشورند. كفن را عوض كنند. چون كه لبن نجس است. اگر اين را كسى ملتزم بشود كه لا اضنّ كثيف اين را ملتزم بشود. بدان جهت فرقى بين اين لبن و لبن شات ميته چون كه ملاك همان پستان است. در انسان هم هست. در حيوان هم هست. ولو اين را عرض مىكنم. قطعى نمىتوانيم ولكن اين را مىگوييم متفاهم عرفى در اين موارد هم اينجور است كه تعدّى مىكنند. خصوصيّت قائل نمىشوند. و اگر كسى احتياط كرد، موردش عيبى ندارد. يك كلمهاى بگويم تتمّه بحث سابق كه يادم افتاد، ما در بحث سابق ملتزم شديم كه انفهاى كه هست، پاك است. انفه پاك است و اگر او را مايع پنير قرار بدهند آن انفعه را كه همان شير مستعل است نه خود پستان. آن عيبى ندارد و اشكالى ندارد. ولكن در ما نحن فيه جلد 17 است در جلد 17 بعضى رواياتى وارد شده است در باب پنير. پنيرى كه از بازار گرفته مىشود. در بعضى از روايات اينجور است كه آن پنير را از بازار بگير بخور حتّى بدانى كه در آن ميته گذاشته شده است. ميته همان انفهه است. در روايات ديگر هم در آن بابى دارد در جلد 17 نياورديم. در ذهنمان نبود. اين رواياتى است كه آن انفههاى كه هست، آن انفهه حكم ميته را دارد. بدان جهت پنيرى كه با آن انفهه ميته درست بشود او اصلاً نجس است. چون كه ملاقات با جسد حيوان كرده است. بعد هم نمىشود او را خورد.
اين روايات در آن باب است و متعدّد است. روى اين اساس اين رواياتى كه ما در انفهه خوانديم، اينها گفتند لا بعث به عيبى ندارد. انفهه از چند چيز كه از حيوان است و زكى است و يكى هم انفهه است. روى اين حرف چه جور جمع كنم. شرعانى مرحوم تعلقهاى دارد اينجا كه چند صفحه را ذيلش را پر كرده است و خواسته است بگويد نه و توجيه كند اين رواياتى را كه در انفهه وارد است، اينها مال ميته نيست. توجيه مىكند و ظاهراً امام (ع) راضى به آن توجيهات نيست. ظاهر روايات را از روايت بودن مىاندازد. اين رواياتى كه سابقاً گفتيم همهاش اخذ به آنها مىشود. رواياتى كه وارد شده است در انفهه ميته راست است. آنها دلالت دارند بر اينكه انفهه را نمىشود استعمال كرد و انتفاع كرد. ولكن كلّ آن روايات، رواياتى هستند كه من حيث السند ضعاف هستند و هيچ كدام از آنها اعتبارى ندارد. حتّى مشهور هم عمل نكرده است. مشهور قائل به انفهه هستند. گفتيم طهارت انفهه كه گذشت ديگر بحثش. حتّى كسى اگر ملتزم هم بشود روايت ضعيفه به عمل مشهور ضعفش جبران مىشود، آن هم درست نيست. يك كلمه ديگر هم در انفهه مانده است. آن را هم بگويم. آنروز گفتم فقط تذكّر است. از عبارت عروه ظاهر مىشود بر اينكه ايشان قدس الله سرّه انفهه را حمل كرده است هم به آن معده و هم به آن كه ما فى المعده است. عمده بر مستهيل. ظرف و مظروف. بدان جهت فرموده است كه اجزايى كه مبان الميته هستند، اينها پاك هستند. در لبن يك احتياط مستحبّى كرده است. احتياط مستحب معلوم شد. چون كه اين قول به طهارت عرضيّه مخالف با قاعده است. و علاّمه هم ادّعا كرده است كه مشهور قائل به نجاست هستن. كانّ به جهت رعايت اينها احتياط مستحب كرده است. خصوصاً الّبن من غير المأكول كه آنها مورد روايات صحيحه نبود كه احتياطش احتياط استحبابى است. پشت سر اين گفته است و لابدّ فى الانفهه من غسل ظواهره. آن معده كه يك سطح باطنى دارد كه ملاقى است با آن شير مايع يك سطح ظاهر دارد كه ملاقى با ساير جسد حيوان بود او را بشورد. و اين را هم سابقاً گفتيم كه از روايات، ما نمىتوانيم استفاده كنيم كه خود معده داخل انفهه است...چون كه انفهه معنايش مجمل شد پيش ما.
نتوانستيم آن را كه قدر متيّقن بود، همان مايع لبن مستهلى كه در خود زرع هست، آن مقدار را مىگيريم. هذا كلّ كلام در آن اجزايى كه مبان من الميته بودند كه آن اجزاى من الميته حكم ميته را داشتند. الاّ آن اشيائى كه ذكر شد. كه آنها لا تحلّل الحيات هستند. آنها محكوم به طهارت هستند. فعلاً كلام ما واقع مىشود در آن اجزايى كه مبان من الحىّ ميته مىشوند. فرقى نمىكند مبان من الحى، حىّ انسان بوده باشد، دستش قطع شده است، پايش قطع شده است كه جدا شده است. حكم او چيست؟ يا مبان من الحيوان حى بوده باشد. گوسفند است فرض كنيد يك گوشش را بريدهاند يا فرض كنيد يك پايش قطع شده است و جدا شده است از بدن. آيا اينها حكم ميته را دارد يا نه؟ مىشود گفت به...مخالفى در مسأله معلوم نشده است. و خلافى از كسى نقل نشده است كه اجزايى كه مبان من الحيوان الحى است، آنها حكم ميته را دارند. اگر حيوان مأكول اللحم شد، نمىشود آن جزء را خورد و محكوم به نجاست است و اگر حيوان غير مأكول اللحم شد، آن جزء مبان محكوم به نجاست است و صاحب مدارك خودش هم گفته است كه مقطوعٌ به در كلمات اصحاب است. آن وقت كلام واقع مىشود در اينكه ما اين را از كجا استفاده مىكنيم. يك كلمهاش را مىگويم. بقيهاش را جمع مىكنيد اساستان را. يك كلمهاش اين است كه ادلّه نجاست ميته اين جزء را نمىگيرد. از اين قطع اميد بكنيد. چون كه آن ادلّهاى كه در نجاست ميته بود، ميته همان جسد حيوان ميّت بود. آن جسد حيوان ميّتى كه هست، اين جزء را كه از حى جدا شده است نمىگيرد. اگر شما بخواهيد به آن ادلّه تمسّك كنيد فقط آن صحيحه حريض است كه مرور كردند به آبى كه در آن جيفه بود. امام (ع) فرمود، اگر آب را نطم بكند، نخور و وضو نگير. نطم نكند. امّا اگر غلبه بكند. نطم بكند وضو نگير و نخور. آب غالب باشد عيبى ندارد. آن جيفه صدق مىكند به پاى حيوانى كه قطع شده است و در آب افتاده است و گنديده است و متعفّن شده است و آب را تغيير نداده است. امام مىفرمايد و اگر تغيير بدهد نخور. پس معلوم مىشود او هم نجس است كه فقط آن روايت.
وامّا ساير رواياتى كه در ميته گفتيم آنها شامل نمىشود. در مقام رواياتى داريم كه آنها وافى در مطلب است انشاءالله.
|