جلسه 26

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 26 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم مشهور ما بين قديم و حديثا ماء جارى است و ماء جارى به اون نحوى كه عرض كرديم ماده باطنيه داشته باشد و جارى بشود من فوق الارض الانهار تحتها اين ماء جارى معتصم است، لا ينفعل. الى فرق ما بين قلته و كثرته مشهور ملتزم به اين معنا هستند در مقابل اون اشخاصى كه ذكر شد خلاف اونها كه اعتبار كريت كرده‏اند. و استدلال شده است به اين مسلك مشهور و معروف به امورى، امر اول اون روايتى است كه وارد شده است در مقام جواب از ماء جارى كه در او بول مى‏شود. و امام عليه السلام در جواب نفى فرموده است از ماء جارى كه در او بول مى‏شود. نفى الوصف على الاطلاق مقتضى اين است كه ماء جارى منفعل نشود والاّ ماء جارى منفعل مى‏شد در صورت قلتش امام عليه السلام در مقام جواب تطبيق مى‏فرمود بر اين كه لا بئس به اون ماء جارى وقتى كه كثير به حد كر بوده باشد.
اين روايت موثقه... است. در باب پنج از ابواب ماء المطلق صاحب رسايل نقل كرده است روايت چهارمى است محمد ابن الحسن باسناده عن حسين ابن سعيد كه سندش به كتاب حسين ابن سعيد صحيح است و حسين هم جلالتش اوضع است ان يظهر. بعله، ايشان هم نقل مى‏كند از عثمان ابن عيسى، عثمان ابن عيسى را تكلم كرديم، گفتيم لا بئس به شيخ توصيف كرده است، اين عثمان ابن عيسى هم عن ثمائه، نقل مى‏كند كه واقفى است و صغه قال سألته مجمرات ثمائه هم كرات نقل كرديم، بحثى به اونها نيست. ضررى به اعتبار نمى‏زند كما فى عقل برواياته. قال سألته ان الماء الجارى يبال فيه، در ماء جارى بول مى‏شود. قال لا بئث به، بحثى به اين آب جارى نيست. تقريب استدلال اين است طهارتا سؤال مى‏شود از بول كردن در آب جارى. سؤال از حكم فعل مى‏شود، بول كردن در آب جارى چه جور است؟ نهى دارد در شريعت يا ندارد؟ در اين روايت در اين موثقه اگر سوال مى‏شد دليل بر مطلب كان نداشت. چون كه سؤال از حكم بول است. بول عيبى ندارد ولكن فرموده‏اند در اين روايت غير اون روايات ديگر است، سوال از خود آب جارى شده است. سألته ان الماء جارى بول فيه؟ سؤال از خود آب شده است.
امام عليه السلام كان در جواب مى‏فرمايد لا بئث به، كه به خود آب جارى بحثى نيست. ماء جارى كه بول شده است در او و بول مى‏شود به خود آب بحثى نيست يعنى پاك است و اگر اين پاكى و عدم انفعال به او به صورتى كه ماء جارى كثير بشود قيد مى‏فرمود كان امام سلام الله عليه لا بئث به اذا كان كثيرا كر و ما فوق. اين وجه استدلال است. بلكه مرحوم همدانى، محقق همدانى در طهارتش، فرموده است مى‏شود استدلال كرد به ماء جارى. به اون رواياتى كه به اونها جواب از خود بول در آب جارى هست. كه كان، در اون روايات حكم فعل بيان مى‏شود. به اونها هم مى‏شود استدلال كرد كه بر ماء جارى معتصم است مثل صحيحه فضيل كه روايت اولى در اين باب است.
محمد ابن الحسن باسناده عن سعيد عن حمام عن ربعى، ربعى ابن عبدالله است عن فضيل، فضيل اين يثار است كه اجلا هستند، عن ابى عبد الله عليه السلام لا بئث يبول فى الماء الجارى، بحثى نيست كه در ماء جارى بول كند. ولو فرموده است ايشان اين روايت حكم فعل را مى‏گويد ولكن مى‏شود استدلال كرد كه آب پاك است. چرا؟ براى اين كه اگر امام عليه السلام پيشش اينجور بود كه اين بول كردن در آب جارى، آب جارى را مع قلته نجس مى‏كند اين را بايد تفهيم كند به اون مخاطب.
بول كردن عيبى ندارد ولكن از اون آب بايد اجتناب بكنى اگر قليل بشود. ديگر نمى‏توانى اون آب را استعمال كنى، در وضو در غسل و امثال ذالك. پس عدم تعرض امام عليه السلام لهذه نكته كه اين، بله، توجه كرديد دليل بر اين است كه فرقى نمى‏كند در حال آب قليل بشود يا كثير بشود. اين وجه استدلال است و معلوم است اين وجهى كه فرموده‏اند اين وجه درست نيست. چرا؟ براى اين كه از ايشان سوال مى‏شود و اون كسى كه مطلب ايشان را قبول مى‏كند از اين قائل سوال بايد بشود اگر اين رواياتى كه در بيان حكم بول در آب وارد است مرادتان اين است كه در خود اين روايات امام عليه السلام اگر در ماء جارى مع قلته نجس بود در خود اين روايات بايد اين را تذكر بدهد كه در اين مقام كان اين روايات اطلاق مقامى دارد. چون كه در اين روايات اگر ماء قليل، ماء جارى مع قلته نجس بود در اين روايات بايد امام عليه السلام تذكر بفرمايد. اگر مراد اين است كه در اين روايات بايد ذكر بشود مى‏گوييم وجهش چيست؟ چرا بايد ذكر بشود؟. اونى كه بر امام عليه السلام لازم است على تقدير تنجس الماء الجارى مع قلته اين روايت بيان بكند، يا در اين روايت يا در روايات ديگر به خطاب منفصل بيان بفرمايد. در خود اين روايتى كه هست بيان بفرمايد اين ذكرش چيست؟!
اين روايت فرض اين است در مقام حكم بول فى الماء است، و امام عليه السلام اين حكم را در اين روايت بيان فرموده. به حكم ديگر كه عبارت از اين است كه اين آب مع قلت نجس مى‏شود بالبول اين را در روايت ديگر فرموده. شاهد قطعى به اين حرف ما، كه امام عليه السلام لزومى ندارد در اين روايت ذكر كند شاهد بر اين خود اين صحيحه است كه در ذيلش دارد و كره ان يقول فى ماء الراكد. كراهت مكروه دونست كه انسان بول كند در ماء راكد. خوب بلا اشكال ماء راكد مع قلته و ماده‏اى هم نداشته باشد مع قلته نجس مى‏شود، در اين روايت هيچ بيان نفرموده. در اون روايات ديگرى كه دلالت كرده‏اند ماء قليل منفعل مى‏شود، در روايات ديگر بيان فرموده.
خوب مى‏گيم در جارى هم همين جور است در روايات ديگر بيان فرموده است. قوله عليه السلام، اذا بلغت الماء اذا قدرة الا ينجسه الشى كه مطلق الماء است، نه خصوص ماء راكد. بعض رواياتش روايات مطلقى است، مطلق رياح را مى‏گيرد. الماء اذا بلغ كر لا ينفعل، ماء اگر به قدر كر بشود منفعل نمى‏شود. مفهومش اين است كه اگر كر نشد، جارى بشود منفعل مى‏شود. پس به اون روايات بيان فرموده است رواياتى كه دلالت مى‏كند بر اعتبار كريت در اعتصام الماء، بلا فرق ماء و غير ماء اون روايات بيان مى‏شود.
اگر شما فرموديد كه نه، اون روايات با اين روايات مفهومش، معارضه دارد بالعموم و الخصوص من وجه. اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه مائى كه هست، ماء الجارى، توجه كرديد لا ينفعل. اعم از اين كه قليل بشود يا كثير بشود. و اون روايت هم مى‏گويد كه غير الكر ينفعل. چه جارى بشود چه جارى نشود، در غير جارى فرض كنيد اون روايات را مى‏گيريم مفهوم اذا بلغ الماء معارضى ندارد. اگر ماء جارى كر بوده باشد اين روايات را مى‏گيريم. در ماء جارى كه قليل است تعارض مى‏افتد ما بين مفهوم. اين حرف درست نيست. اين تعارض در صورتى است كه روايات دلالت كند ماء جارى معتصم است. لسان داشته باشد اين روايات. در اين روايات سكوت است. امام عليه السلام سكت و لم يذكر، در مقام بيان حكم بول كردن در ماء است. در اين روايت اين حكم را بيان فرموده از حكم ديگر كه تنجس الماء از است از او ساكت شده است امام عليه السلام. خوب اين حكم ديگر را به مفهوم اذا بلغ الماء قدر كر لا ينفعل را به اون مفهوم بيان فرموده. تعارض نيست، تعارض در صورتى است كه دو طرف لسان داشته باشند. و اين در ما نحن فيه اينها لسانى ندارند در مقام بيان حكم البول است. بله اين، در ما نحن فيه اگر يك پله هم تنزل كنيم مى‏گيم اين خصوص من وجه خيلى خوب، پس اين روايت دلالتى ندارند كه ماء جارى معتصم است. چون كه معارضه مى‏افتد. اين روايات دلالتى ندارند كه ماء جارى معتصم است حتى مع قلت. اين نسبت به اين رواياتى كه سوال از حكم بول به ماء شده است.
و اما موثقه ثمائه كه سألته ماء الجارى يبال فيه قال لا بئث به، اون موثقه هم نمى‏شود استدلال كرد. چرا؟ اون موثقه هم حكم بول را بيان مى‏كند، حكم ماء را نمى‏گد. اگر در موثقه اينجور بود كه سألته ان الماء الجارى الذى يبال فيه كه فرض مى‏كرد ماء جارى است كه بول مى‏شود، حكم اين ماء جارى چيست؟ خوب اونجا مى‏گفتيم كه امام عليه السلام فرموده لا بئث الماء. اين در اينجا دارد سألت ان الماء الجارى يبال فيه، وصف نيست اين. اين ظاهر اين روايت مثلش نظايرى كه در روايات الى ماشاء الله است حكم به فعل است. مثلا در روايات... وارد است كه در اون روايات مى‏گويد سألته ان فضل القدر و شاط و الحمار يتوض‏ء منه و يشرب؟ سؤال كردم از اون... و هكذا فرض بفرماييد حمار وضو گرفته مى‏شود و خورده مى‏شود؟ سوال از فعل است. اين اگر مى‏گفت سألته ان سهر شاط الذى يتوض‏ء به اون وقت الذى يتوض‏ء به يا الذى بله، مثلا اينجور چيزى بود يك حرفى بود كه خود سهر است. هيچ احتمالش نيست.
سوال از اين است كه سألته ان فضل بقر و شاط و الحمار يتوض‏ء من هو يشرب؟ آيا وضو گرفته مى‏شود، خورده مى‏شود؟ سؤال از فعل است. اينجا هم همين جور است، سالت ان الماء جارى يبال فيه، قال لا بئث فيه. يعنى به اين بول بحثى نيست. اين است اگر وصف وقتى مى‏كرديم به آب سألت ماء الجارى الذى يبال فيه يا در ما نحن فيه كه مثلا در اخبار كر گذشت كه ماء قديرى است كه يبول فيه الطواب الذى يبول فيه الطواب و طلب فيه الكلاب كه وصل بود. اون ماء قليل فرمود كه لا بئث، يعنى منفعل نمى‏شود، لا بئث، پاك است، معتصم است. اصل اين روايت در بيان اعصام ماء جارى نيست. تا به اطلاقش تمسك كنيم اين در مقام بيانيه اين است كه آيا فرق نمى‏كند مثل ساير روايات فرق نمى‏كند كه در اون روايتى كه لا بئث ان يقولن الرجل فى الماء الجارى يا مثل اين روايتى كه لا بئث ماء الجارى يبال فيه. يعنى بول در او عيبى ندارد، بحثى ندارد. معناش همين است. كما اين كه اگر اونجا مى‏فرمود لا بئث قمر و شاط يتوض‏ء منه از او وضو گرفته بشود، چه جور معنا در اون است در ما نحن فيه هم معنا همين مى‏شود.
در ما نحن فيه پس اين روايتى كه هست، دليل نمى‏شود. بلكه اگر دليل هم بود اين روايت سألته ان الماء الجارى يبال فيه، اگر اين دليل بود، توجه كرديد در طهارت ماء جارى اگر دليل بر اين معنا بود عيب نداشت. نمى‏شود گفت كه اين معارضه ندارد با مفهوم اخبار كر. اگر دليل بر اين بود كه ماء جارى خودش پاك است و معتصم است به بول نجس نمى‏شود اين به اون مفهوم اخبار كر معارضه كه مى‏كرد، معارضه‏اش سقوط از اعتبار نبود. چرا موجب سقوط از اعتبار نبود؟ لما اشرنا مرارا و كرارا كه اطلاق مخصص و اطلاق الؤيد مقدم است بر اطلاق عام و به اطلاق مطلق. در ما نحن فيه الماء اذا لم قدر كر ينجس شى، اين مطلق از عام است فرض بفرماييد. در ما نحن فيهى كه هست، در ما نحن فيه كه الماء الجارى لا بئث به، ماء جارى لا بئث به. اين اگر مخصص بود و مقيد اين بود اطلاقش مقدم مى‏شد ولكن اطلاقش درست نيست كه گفته شده است در ما نحن فيه در ما نحن فيه ماء الجارى با اون مفهوم اذا لم يبلؤ الماء، اذا لم يبلؤ الماء قدر كر ينجسه شى اون مفهومش من خصوص من وجه است. چرا؟ براى اين كه اون مفهوم، مفهوم عام نيست نسب به الماء الجارى لا ينفعل. مفهوم خودش را حساب بكنيم اگر عمومى داشتيم كه الماء مثلا بلملاقات ينفعل، اگر اينجور بود اين روايت اين بود كه الماء الجارى بالملاقات لا ينفعل اين سواى اون قائده مى‏شد كه عامى اگر تخصيص خورد اطلاق اون مخصص بر اون عام مقدم مى‏شود.
ولكن در ما نحن فيه ما نداريم كه الماء بلملاقات ينفعل. الماء الذى ليس بكر ينفعل بالملاقات. او يك خصوصيتى دارد كه ماء كمتر از كر بشود. اين هم يك خصوصيت ديگر دارد كه ماء جارى بشود. و ذكرنا سابقا، هر گاه دو تا خطاب هر كدام شامل بشود به يك خصوصيتى اونجا تعارض، تعارض من خصوص من وجه است. اطلاق مخصص مقدم مى‏شود بر عموم العام و اطلاق المطلق اون در ما نحن فيه نمى‏ياد. ما نحن فيه جاهايى است كه اين ماء الجارى يك خصوصيتى دارد اين روايات اون هم خصوصيت ديگر دارد كه كر نباشد، اين من خصوص من وجه مى‏شود. در ماء جارى قليل تعارض مى‏كنند. وقتى كه در ماء قليل تعارض كردند اون وقت در ما نحن فيه بايد حكم تعارض من وجهين را ملاقات بكنيم. ولكن يك حرف ديگر مى‏شود گفت كه در ما نحن فيه على فرض اين كه اين اخبار دلالت بكند كه ماء جارى منفعل نمى‏شود بالبول اين مقدم مى‏شود بر اون مفهوم. بر مفهوم اذا ماء لم يبلؤ كرا ينفعل بر او مقدم مى‏شود. چرا؟ چون كه يك قائده ديگرى هم ما ذكر كرديم. اون قائده اين بود كه در عامين من وجه يا مطلقين كه نسبت به خصوص من وجه است اگر تقديم بر ديگرى در مورد اجتماع موجب بشود كه القا از او، عنوان از او لقا بشود. مثل اين كه اين جور مى‏گفتيم كه اگر وارد بشود بر اين كه كل طاهر يطير... اينجور بود ديگر در روايات. هر طاهرى كه طير مى‏كند مى‏برد هر پرنده‏اى بول و رئوسش پاك است. از اون طرف هم داشتيم كه اغسل... گفتيم اين دو طايفه با هم تعارض من وجه الخصوص دارند. چون كه اگر اون حيوانى كه غير مأكول است غير طائر بشود اون روايت مى‏گيرد معارضه ندارد، اگر كل طائر يطير بجناحين، طائر مأكول اللحم باشد اون روايت كارى ندارد، جدا مى‏شود در طائرى غير مأكول اللحم، اغسل... نجس است بولش، كل طائر يطير مى‏كرد كه پاك است، عيبى ندارد. اينجا اينجور گفتيم، گفتيم بر اين كه در ما نحن فيه تثابت نمى‏كند، كل طائرين به او اخذ مى‏شود. چون كه اگر عموم اغسل ثوبت من ابوال... عموم را مقدم بكنيم لازم مى‏ياد عنوان طائر لغو بشود. خصوصيتى در حكم نداشته باشد و ظاهر خطاب اين است كه عنوان طائر مدخليت دارد. اينجا هم همين جور است اگر بنا بشه الماء... مقدم بكنيم الماء الجارى لا ينفعل بر او مقدم بكنيم بر ماء جارى قليل اون وقت ماء جارى از موضوعيت مى‏افتد. ماء جارى مثل ماء راكد مى‏شود. عنوان ماء جارى لغو مى‏شود.
كه الماء الجارى الذى يبال فيه ما ينفعل اين ماء جارى عنوانش القا مى‏شود. ولكن اگر او را مقدم بكنيم عنوان جارى لغو مى‏شود اين را مقدم بكنيم، نه اون هم حفظ به او مى‏شود. هم ماء جارى قليل لا ينفعل هم قليل غير جارى لا ينفعل. حفظ به خصوصيت مى‏شود. قليل مدخليت دارد به انفعال منتهى گفتيم بر اين كه لغو نمى‏شود بر اين عنوان، غيرى دارد كه بله، ماء قليل كه كر نيست ينفعل منتهى با اين قيد كه جارى نبوده باشد، حفظ به اون خصوصيت مى‏شود. اين را گفتيم وقتى كه ما بين، فرض بفرماييد دو تا دليل اينجور تعارضى اتفاق افتاد دليلش اين است. اگر از اين هم اغماض كرديم گفتيم نه اينها تعارض دارند، تعارضشون هم بالعموم و الخصوص من وجه است. خوب بالاخره تثابت مى‏كند. اطلاق اين روايت با اون اطلاق روايت ديگر تثابت مى‏كنند، رجوع مى‏كنيم به اون عام كه الماء يطهر و لا يطهر كه گفتيم سندش هم يكى مى‏شود، مى‏شود گفت كه معتبر بود كه همان سكونى روايت سكونى است. عرض كرديم كه معناى لا يطهر معناى اين است كه نجس نمى‏شود. به اون عموم تمسك مى‏كنيم نتيجه اين مى‏شود كه ماء جارى لا ينفعل.
پس عمده اشكال در مقام اين است كه اين روايت ظهورى ندارد، دليلى نداريم كه در اين روايت سؤال از خود حكم ماء الجارى شده است. اين روايت ظاهرش مثل ساير روايات سؤال از حكم بول شده است. پس اينها دلالتى ندارند بر اعتصاب ماء جارى. محقق همدانى قدس الله سره در ما نحن فيه مطلب ديگرى فرموده است، فرموده است مى‏شود استدلال كرد به اعصام ماء جارى كه ماء جارى معتصم است به اين صحيحه محمد بن مسلم كه در جلد دوم در باب دو، از ابواب نجاسات وارد است. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى عن... كه اون هم اعتبار معتبر است، صغه است عن على محمد ابن مسلم قال سألت اباعبد الله عليه السلام عن... اگر در ماء جارى شستى يك دفعه كافى است. ايشان اينجور فرموده است، فرموده است اگر بنا بود ماء جارى قليل به ملاقات نجس منفعل بشود امام عليه السلام بايد بفرمايد كه اگر در جارى شستى كه يك دفعه شستى ولو سوق پاك شده است ولو جارى قليل بوده باشد ولكن اگر جارى قليل است از خود آب اجتناب بكن. چون كه آب نجس شده است به ملاقات متنجس.
اين كه امام عليه السلام در اين روايت نفرموده است و متعرض نشده است كه از ماء اجتناب بكن كان اين دليل مى‏شود كه اين ماء جارى مطلقا لا ينفعل است. چه قليل بشود، چه كثير بشود. بعد فرموده اين در صورتى است كه ماء ورود بر مقصور را در غسل اعتبار نكنيم. در ماء قليل‏ها! در ماء قليل معتبر است كه آب وارد بر اون متنجس مى‏شود كسى كه شسته مى‏شود بشود، ورود را شرط نكنيد. كه سوق متنجس را بگيرند آب را بريزند روش، يا تو تشت سوق را بگذارند بعد آب را بريزند. و اما اگر اين ورود معتبر بوده باشد حتى در اعتبار داشته باشد، حتى در مواردى كه در جايى باشد با آب قليل شستيم معتبر بوده باشد اون وقت اطلاق ديگر اطلاق مقامى نمى‏شود، اطلاق، اطلاق لفظى مى‏شود. امام كه مى‏فرمايد ان غسلته جارى فمرا، بايد بگويد ان غسلته فى الجارى الكثير فمره. چون كه اگر در قليل بشورد، در جارى بشورد كه همين جور سوق را وارد جارى بكند، اون سوق هم پاك نمى‏شود، آب هم نجس مى‏شود.
غسلته فى جارى، چه اون جارى كثير بشود يا اگر قليل بشود وارد كنيد آب جارى هم كه وارد نمى‏شود بر متنجس آب هميشه مورود است بر اونجايى كه شسته مى‏شود. بايد تقليد بفرمايد كه ان غسلته فى الجارى، توجه كرديد كه اون جارى كثير است فمرا. اما قليل را نه، نمى‏توانى بشورى. اصلا بايد... كند. اين كه ما اطلاق مقامى گفتيم اين در صورتى بود كه ورود ما معتبر نبوده باشد. در تطهير متنجس على الطلاق يا در جارى. و اما اگر در جارى، در قليل على الاطلاق گفتيم ورود شرط است بايد امام عليه السلام اينجور بفرمايد كه ان غسلته فى الماء جارى فمرا اين تطهير نفرموده معلوم مى‏شود كه بله، ماء الجارى لا ينفعل. اين استدلال ايشان هم مثل اون استدلال سابقى است. چرا؟ خوب ملتزم مى‏شويم بر اين امام عليه السلام در اين روايت فرموده است بر اين كه ان غسلته فى الجارى، اگر در جارى شستيد چه قليل باشد چه كثير، تو جارى بردى شستى اين يك دفعه كافى است. امام عليه السلام در مقام بيان اين است كه سوق پاك مى‏شود. اما آب چه جور مى‏شود، نجس مى‏شود يا نجس نمى‏شود در مقام بيان او نيست و لازم هم نيست در اين روايت بيان كند.
شاهد قطعى باز به اين مقام اونى است كه فرموده است ان غسلته فى المركن و مرتين، اونجا كه وقتى كه در اون مركن شست، اون آب اولى كه قطعا نجس مى‏شود غساله است. و اون نجس است. امام عليه السلام هيچ نفرمود ولكن اون مركن در آب اولى نجس است، نفرمود. خوب معلوم مى‏شود كه امام عليه السلام در مقام بيان اين است كه اين سوق به اين نحو شستن در جارى يك دفعه شستن يا در مركن دو دفعه شستن پاك مى‏شود. اما اون آبى كه به او شسته مى‏شود اون آب بايد پاك بوده باشد و اون آبى كه در مركن هست او نجس مى‏شود بواسطه اون سوق را كه در او مى‏شورى دفعه اول. يا بايد آب را بريزى به اون سوقى كه در مركن است آب را به مركن بگذارى، سوق را داخل بكنى اين فايده ندارد، اينجور گفتيم، گفتيم او نجس مى‏شود. امام عليه السلام نه در مقام بيان شرايط الماء است نه در مقام بيان حكم الماء است بعد الغسل. كه بعد الغسل حكم اون ماء چيست؟ اين روايت در بيان حكم الغسل است كه غسل مطهر است. اما اون آب بعد الغسل حكمش چيست؟ يا قبل الغسل، قبل غسل ثانى بايد چه جور بشود پاك بشود، در مقام بيان اونها نيست. اونها را به روايات ديگر بيان كرده است پس در اين روايت هم دلالت بر مطلبى كه ايشان فرموده است ندارد.
باقى ماند دو وجه ديگر. يك وجه ديگرى كه هست رواياتى است كه در باب ماء الحمام وارد است كان از اون روايات استدلال شده است كه ماء جارى معتصم است بلافرق بين قليله و كثيره. در صحيحه داود بن نظران اينجور وارد است كه در باب هفتم از ابواب ماء المطلق روايت اولى است كه محمد ابن الحسن باسناده عن احمد ابن محمد يعنى ابن عيسى عن عبد الرحمن ابن ابى نظران عن داود ابن نظران كه اجلاست سند، قال قلت لابى عبد الله عليه السلام ماء تقول فى ماء الحمام در ماء حمام چه مى‏فرمايى، قال هو منزلت الجارى. انشاء الله در بحث ماء حمام خواهد آمد كه مراد از ماء حمام، ماء در حياض و صغار است كه نوعا قليل مى‏شود و اينها وقتى كه آب بين حياض و صغار از اون خزينه كه ماده حمام است توجه كرديد از او مى‏ياد، تخته يا شيى كه فعلا مرسوم است اون زمان تخته‏اى يا چيزى شيرى داشت كه اين ور مى‏كردند آب مى‏آمد اون ور مى‏كردند بسته مى‏شد.
امام عليه السلام در اين روايت مى‏فرمايد آب در اين حياض و صغار توجه كرديد، منفعل نمى‏شود. چرا؟ چون كه اين آب حمام به منزله ماء الجارى است. چه جور ماء جارى لا ينفعل اين ماء الحمام لا ينفعل. خوب اين آبى كه در حياض و صغار هست دليل هم هست. بواسطه اين كه متصل است به خزينه حكم ماء جارى را پيدا مى‏كند. كان چه جورى كه ماء جارى به اون بيانى كه گذشت ماده دارد و منفعل نمى‏شود با وجود اين كه ممكن است اون مائى كه از اون ماده مى‏ياد قليل بوده باشد او منفعل نمى‏شود ماء در حياض و صغار هم همين جور است. مع قلتها كما هو الغالب چون كه متصل به ماده هستند منفعل نمى‏شوند. پس اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه ماء الجارى خصوصيتى دارد كه ما ينفعل بلا فرق بين قليله و بين كثيره. تا ماء الحمام تنزيلش به او صحيح بوده باشد با وجود اين كه در ماء الحمام ماء حياض و صغار قليل هستند. حالا اين بحث تمام است يا نه بعد انشاءالله.