جلسه 165

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:165آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد قدس الله سره در عروه اينجور مى‏فرمايد، مى‏فرمايد الدم من الانسان و كل حيوانى كه كل ما له نفس سائله، الدم از انسان يا غير انسان از ساير الحيوانات كه آنها نفس سائله دارند نجسٌ بلا فرق ما بين اين كه آن نفس سائله حيوان صغير بوده باشد يا فرض كنيد كبير بوده باشد. و بلا فرق ما بين اين كه آن دم، از حيوان كه نفس سائله دارد قليل بوده باشد، كم بوده باشد ولو قطره‏اى ولو رأس ابره‏اى يا كثير بوده باشد و زياد بوده باشد. اين دم از اعيان نجسه است. عرض مى‏كنم در ما نحن فيه اين معنا كه دم از اعيان نجس است از انسان و حيوانى كه ذى نفس است، فى الجمله‏اش اين ما لا شبهة فيه و لا ريب فيه. علماى اسلام اتفاق بر اين دارند و مسلمين متفق عليه است كه دم از انسان و حيوان ذى نفس فى الجمله نجس است. فى الجمله مى‏شود گفت كه از ضروريات دين است. نجاست الدم از انسان و از غير الانسان كه از ساير الحيوانات فى الجمله از اعيان نجسه است اين از اعيان نجسه است اين ضروريات دين است. بدان جهت، حاجتى در مقام نيست كه ما استشهاد بكنيم به اصل نجاست الدم، دليل بياوريم از روايات. اين از مسلمات و ضروريات است، احتياجى به استدلال ندارد.
و رواياتى هم كه انشاء الله مرور بر شما خواهد كرد مى‏بينيد كه آن روايات دلالت دارند كه دم از اعيان نجسه است. منتهى فى الجمله. كلام در ما نحن فيه آنى كه مهم است در دو مقام بايد بحث بشود، در دو جهت. صحّت اولى اين است آيا ما در ادله يك عمومى و يك اطلاقى داريم كه دلالت كند الدم من الانسان و من ساير الحيوان، الدم به اطلاقه محكوم به نجاست است. در ادله ما يك عمومى و يك اطلاقى داريم كه دلالت كند الدم نجس، مفادش اين بوده باشد. دم على الاطلاق او كل دم نجس. تا در مواردى كه ما شبهه مى‏شود كه اين دم نجس است يا نه؟ دليل خاصى نداشته باشيم در آن مورد، به آن عموم تمسك كنيم. و به آن اطلاق تمسك كنيم و بگوييم مقتضاى اين عموم يا مقتضاى اين اطلاق نجاست اين دم است. آيا اينجور عموم اطلاقى داريم؟ يا نداريم؟ كه در مواردى كه شك مى‏شود، دليل خاص به نجاست او نداريم و به طهارت او نداريم شك مى‏شود كه نجس است يا نه؟ به آن عموم‏
تمسك كنيم، به آن اطلاق يا نه؟ مثلا من باب مثال كه ذهنتان يك خرده روشن‏تر بشود، اين قطره دمى كه در تخم مرغ پيدا مى‏شود يا غير تخم مرغ پيدا مى‏شود آيا ما يك عمومى و اطلاقى داريم در ادله نجاست الدم كه در اين موارد تمسك به آن عموم اطلاق بكنيم؟ بگوييم اين دم هم نجس است. يا اين كه نه در نجاست اين عموم و اطلاق را نداريم. درست متوجه باشيد در نجاست، نه در حرمت اكل. در نجاست ما يك عموم اطلاقى داريم كه تمسك بكنيم به آن عموم اطلاق و بگوييم اين دم هم نجس است. كلام يكى دراين جهت واقع مى‏شود. جهت ثانيه اين است كه بعضى الدما محكوم به طهارت هستند. آيا آن مواردى كه دماء محكوم به طهارت هستند آن كدام دماء است كه حكم به طهارت مى‏شود؟ اين هم جهت ثانيه است. مى‏دانيم اگر در جهت اولى ما عموم و اطلاقى پيدا كنيم، در نجاست الدم، التزام به طهارت دمى در جهت ثانيه، او احتياج به دليل دارد. چون كه اطلاق عموم در جهت اولى اقتضا كرده است هر دمى نجس است. در جهت ثانيه ما اگر ملتزم بشويم فلان دم طاهر است بايد دليل اقامه كنيم بر طهارت او. تا رفعيت از عموم بكنيم و از اطلاق بكنيم. به خلاف اين كه در جهت اولى اگر عمومى و اطلاقى ثابت نشد كه كل دم محكوم به نجاست است اين عموم و اطلاق ثابت نشد، در جهت ثانيه التزام به طهارت مقتض الاصل است. بدان جهت به اصل تمسك مى‏كنيم در موارد مشكوكه و حكم مى‏كنيم آن دم طاهر است. يك نظرى قبل از اين كه شروع كلام بشود در كلمات الفقها يك نظرى، يعنى شروع بشود در جهت اولى يك نظرى در كلمات فقها بكنيم.
در كلمات فقها آنى كه ايشان در اين مسئله ذكر فرموده است به ضميمه آن حرفى كه بعد خواهد فرمود، دم متخلف در اين حيوان پاك است در حيوانى كه ذبيح است، حيوان مذبوح، آن دمى كه در حيوان مذبوح است و متخلف است پاك است، و خواهد فرمود بر اين كه دم از حيوانى كه نفس سائله ندارد پاك است اگر آن را هم ملزم به عبارت عروه بكنيم كه در ما نحن فيه هست مى‏شود از كلمات فقها دعوا كرد كه از كلمات فقها كانّ ظاهر اين است كه اين از كلمات تمام فقها كه متعرض شده‏اند به نجاست الدم از كلمات آنها استفاده مى‏شود. چه جور استفاده مى‏شود؟ عبارات فقها در اين مسئله ولو به حسب ظاهر مختلف است، چون كه بعضى از فقها فرموده‏اند كه الدم، الدم من الانسان يا حيوانى كه فرض بفرماييد ذى النفس است اين دم نجس است. اينجور فرموده‏اند. و بعضى‏ها گفته‏اند آن دمى كه از حيوان ذات العروق، حيوانى كه ذات العروق هست دم او محكوم به نجاست است. حيوان ذات العروق با آن حيوان ذى النفس اينها مراد يكى است. مختلف نيست. آنى كه عِرق دارد و از عِرقش دم خارج مى‏شود به قوّتٍ آن همان‏
حيوانى است كه دم سائله دارد. بعضى از فقها اينجور فرموده‏اند، دم ذى النفس. بعضى‏ها فرموده‏اند حيوان ذات العروق. بعضى‏ها اينجور فرموده‏اند، الدم المصفوح نجس. دم از انسان و از حيوان مصفوح اين دم نجس است. تعبير به مصفوح كرده‏اند. بعضى‏ها هم اينجور تعبير كرده‏اند. مراد از مصفوح، انسان تدبّر بكند در كلمات فقها در مى‏يابد كه مراد اينها از دم مصفوح مقابل دم متخلف در ذبيحه مقابل دمى است كه متخلف در ذبيحه است و باقى در عروق است، مراد مقابل او است. و مقابل آن حيوانى است كه دم او دم سائله ندارد. آن دم نمى‏ريزد، دِفع ندارد، قوت ندارد. مقابل او است مرادشان از دم مصفوح. چرا مرادشان اين است؟ چونكه همين فقها كه فرموده‏اند دم مصفوح نجس است، اينها بعد متعرض اين دو مطلب شده‏اند كه و اما دم المتخلف فى الذبيحه و دمى كه در حيوان غير ذى النفس است اينها پاك هستند. اين كه مقابل مصفوح اين دو تا را ذكر كرده‏اند اين دليل بر اين است كه مرادشان از مصفوح نه آن دمى است كه از آن رگهاى حيوان عند الذبح خارج مى‏شود و مى‏ريزد بيرون، آن نيست. مراد از دم مصفوح اين است كه متخلف در ذبيحه و هكذا فرض بفرماييد دم غير ذى النفس نبوده باشد و يك شاهد ديگر هم ذكر كنيم كه شخص متدبر پيدا مى‏كند كه مراد فقها اين است، اين فقها متعرض شده‏اند به رواياتى كه وارد شده است آن روايات در دمى كه خارج مى‏شود آن دم، اين حك الجسد. انسان جسدش را خارش مى‏دهد دم خارج مى‏شود. روايتى كه وارد شده است رواياتى كه وارد شده است در دم الجروح و البروح. دماء جروح و بروح. كه صاحب القره و الجرح دمش معفوا عنه است، مادامى كه خوب نشده است. و قرهش خوب نشده است و هكذا اينها ذكر كرده‏اند رواياتى را كه در دم الاحيض و الاستحاضة و النفاس وارد است. روايتى كه در دم الرأف وارد است. و روايتى كه وارد است انسان دستش را در بينى مى‏كند خون خشك درمى‏آيد اين روايات را نقل كرده‏اند.
كسى فرض كنيد سالولش را مى‏كشند، خون درمى‏آيد. يا قطعه‏اى جُرحش را، لحمى كه در جرح است. آن لحم را مى‏كند خون در مى‏آيد اين روايات را متعرض شده‏اند. هيچ نگفته‏اند كه اين روايات به مدلول اينها كه ظاهرش نجاست اين دماء است ظاهر اين روايات على ما سيعطى هيچ كدام نگفته‏اند كه به اين روايات را توجيح كنند كه اين روايات را نمى‏شود عمل كرد، چون كه اينها دم مصفوح نيستند. از رگ خارج نشده‏اند. چونكه اينها را كه گفتيم هيچ كدام از اين اوداج خارج نشده‏اند كه اين دم ذبح هست دم مصفوح به آن معنى نيستند اينها. پس معلوم مى‏شود اين كه اين روايات را رد نكرده‏اند، توجيح نكرده‏اند با وجود اين كه گفته‏اند دم نجس، دم مصفوح است اين‏
شاهد قطعى است كه مراد اينها از دم مصفوح مقابل دم متخلف در دم ذبيحه و مقابل آن دمى است كه در مقابل حيوان غير ذى النفس است. نه مراد از دم مصفوح آنى است كه مثلا از رگ خارج بشود. چونكه اين دما هم كه گفتيم اينها بالاخره اينها هم از رگ خارج مى‏شوند، رگها، رگهاى رقيقه‏اى هستند. غير از آن شاهرگها است كه عند ذبح الانسان خون مى‏پرد بيرون بالاخره خون در عروق است. كانّ اينها هم دمى هستند، مصفوح هستند و مسبوب هستند. در مقابل آن دمى مى‏ماند كه در عروق هستند كه دم متخلف مى‏گويند در ذبيح و دم در حيوانى مى‏گويند كه اصلا نفس سائله ندارد. ذات عروق نيست. مرادشان اين است.
بدان جهت، فقط آنى كه خواهيم گفت انشاء الله متعرض خواهيم شد، به مثل الشيخ طايفه نسبت داده‏اند كه دمى كه لا يدركه... كه انسان او را نمى‏بيند، چون كه خيلى كوچك است او را گفته است فقط پاك است. او را هم متعرض خواهيم شد. غير از اين تفسير ديگرى در دم كه دم فرض كنيد حيوانى كه ذى النفس است يا انسان است تفسير ديگر در كلام فقها نيست. كانّ همه متفق هستند. دم انسان يا غير انسان از حيوان ذى النفس بزرگ باشد كوچك اينها همه‏اش محكوم به نجاست است. منتهى دم قليل باشد يا كثير در آن قلت اگر خيلى قليل باشد شيخ يك چيزى فرموده است. پس به حسب الفتوى اينجور نيست كه كلمات اصحاب يعنى فتاواشان مختلف باشد. يك چيز ديگر هم قبل از شروع بحث در جهت اولى بحث كنيم، بعضى‏ها خواسته‏اند بگويند كه نجاست الدم از آيه شريفه استفاده مى‏شود، قل لا اجد فى ما اوحى محرما و لا طائم يطعمه الا ان يكون ميتتا او دما مصفوحا او لحم خنزير فانه رجس، فانه رجس يعنى ما ذكرى كه هست، ميته و دم مصفوح، مصفوح هم خواهيم گفت كه در مقابل متخلف است. متخلف در ذبيحه. خواهيم گفت اين كيفيتش بحثش مى‏آيد كه مراد او است. متخلف هم دو جور است. يك قسمش را خواهيم گفت. دم مصفوح و هكذا لحم خنزير اينها رِجس هستند، رجس يعنى نجس هستند، دم نجس است. اينجور استدلالى فرموده‏اند، ولكن اين استدلال، استدلال درستى نيست از جهاتى. جهت اولى عبارت از اين است فانّه رجسٌ ضمير، ضمير مفرد است و متقين اين است كه به آن لحم خنزير برمى‏گردد. فانه رجس چون كه آن مرجع اخيرى كه ذكر شده است، او لحم خنزير فانه رجس، اين لحم خنزير رجس است و به او برمى‏گردد و اما ظهورى داشته باشد كه به ميته و دم مصفوح برگردد، نه اين ظهورى ندارد. لحم الخنزير است كه با ساير لحم‏ها مى‏فرمايد خداوند متعال فرق دارد. اين رجس است و لاكن آن ديگرى‏ها لحم ساير حيوانات آنها رجس نيستند. خنزيرى كه مى‏خوردند و كلب را هم‏
كه نفرموده است، لحم كلب را نمى‏خورند، عادت بر همين است كه لحم خنزير خورده مى‏شود بدان جهت او را فرموده است. اين يك حرف كه ظهور ندارد كه بر همه برمى‏گردد. و جهت ديگر اين است كه نه قبول كرديم فانه رجس تعليل مال همه است. به همه برمى‏گردد. كى گفت رجس به معناى نجس است؟ رجس معلوم نشده است، الى يوم هذا، عكسش معلوم شده است يعنى. عكسش معلوم شده است كه رجس به معناى نجاست نيست. شاهد بر اين كه رجس به معناى نجاست نيست، اين رجس حمل شده است در قول سبحان... اوسان بود كه نجس نيست. نجاست ندارد. و هكذا در آن آيه مباركه مى‏فرمايد انما الخمر و الميصور و الانصاب و الازلام رجس من علم الشيطان اين رجس را حمل فرموده است خداوند متعال به قمار كه ميصر است. فعل است. فعل كه متصف به نجاست نمى‏شود. پس معلوم مى‏شود بر اين كه رجس معنايى دارد، غير از معناى نجاست است. و آن معنا تعبير مى‏شود در لغت فُرس به پليد. پليد مى‏گويند، رجس همان پليد تعبير مى‏كنند كه هم به عين حمل مى‏شود هم به فعل حمل مى‏شود. زشت، كه هم عين حمل مى‏شود هم به فعل حمل مى‏شود. بدان جهت در ما نحن فيه شايد مراد موازى‏اش هم نباشد. قريب به او، كه هم به عين حمل مى‏شود و هم به فعل حمل مى‏شود. آيه مباركه دلالت داشته باشد كه دم نجس است ولو فى الجمله اين آيه مباركه دلالتى ندارد. عرض كردم دو معنا ندارد.
سؤال؟ اشكال ندارد، ظهور ندارد. رجس در معناى عام معناى جامع ظهور دارد كه نجاست نيست. مثل فرض كنيد حيوان ديگر به خصوصيت انسان دلالت نمى‏كند. بر نجس رجس حمل مى‏شود. ولكن رجس معنايش نجس نيست. بدان جهت اگر حمل فرمود بر دم رجس را، يا بر آن ميصر رجس را، نجاست استفاده نمى‏شود. عام به خصوصيت دلالت نمى‏كند. پس گذشت اين معنا، على هذا الاساس وارد اين بحث بشويم كه آيا ما يك عموم و اطلاقى داريم در ادله نجاست الدم كه اگر شك كرديم به آن عموم اطلاق، تمسك كنيم يا نه؟ اين جور فرموده‏اند، ما هم نقل مى‏كنيم شما هم بشنويد. فرموده‏اند بعله، عموم اطلاق داريم. اين عموم اطلاق را به دو نحو تقريب كرده‏اند كه در تنقيه هست. يك وجهش اين است گفته‏اند اصل نجاست الدم كه دم به اطلاقه نجس است و محكوم به نجاست است، اين معنا در اذهان متشرعه فى عصرنا و فى الاصول متسابقه تا زمان ائمه عليهم السلام برسد حتى در ذهن روات اين معنا مقروص بود كه دم محكوم به نجاست است. دم به اطلاقه محكوم به نجاست است. اين معنا، مفروغ عنه بود. و در نجاست الدم خصوصيتى كانّ براى خصوصيتى در نجاست دم در اذهان ديده نمى‏شود كه دم محكوم به نجاست است. اين چه جور نجاست دم در اذهان‏
مقروص بود؟ حتى در زمان صدور الروايات؟ ايشان مى‏فرمايد كسى اگر تطبع بكند اين اخبار را، اين اخبار را كه در آن اخبار آن سائلين سؤال كرده‏اند از حكم الدم، يعنى از حكم الدم نه از نجاستش، از ساير احكام الدم در روايات سؤال كرده‏اند كه آن ساير احكام هم مال نجاست است. آن ساير احكام كه سؤال كرده‏اند و هكذا ائمه عليهم السلام در روايات ابتداعا براى دم فرموده‏اند كه آن هم مال نجاست است، نه اين سائلين در سؤالشان از آن احكام، نه ائمه عليهم السلام در كلامشان و نه در بيانشان، ولو بيان ابتدائى بوده باشد مسبوق به سؤال نباشد دم را به يك قيدى مقيد نكرده‏اند. چون كه اين اطلاق، دم نجاستش به اطلاق مقورض در اذهان بود، آنها، سائلين در سؤال دم را مطلق ذكر كرده‏اند. نه قيدى بر دم ذكر كرده‏اند نه خصوصيتى. ائمه عليهم السلام هم در جواب و در آن رواياتى كه ابتداعا بيان فرموده‏اند احكام الدم را در آنها دم را مقيد به قيدى و يك خصوصيتى نكرده‏اند. پس اين معنا كه دم به اطلاقه محكوم به نجاست است اين كانّ اين از قضاياى مقروصه در اذهان است و اين به اين معنا مسلم بود. عند السائلين و عند الائمه عليهم السلام كه جواب مى‏دادند اينجور نيست كه نجاست مختص بوده باشد به بعض الدم دون بعضى. مثلا چند روايت را فرموده‏اند. يكى از آن روايات صحيحه ابن بضيع است. صحيحه ابن بضيع در باب 14 از ابواب ماء مطلق روايت، روايت 21 است. محمد ابن يعقوب، جلد اول است. محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا، عدة من اصحابنا نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد عيسى يا خالد هم باشد عيبى ندارد. ان محمد ابن اسماعيل بضيع صاحب الرضا سلام الله عليه. قال كتبت الى رجل فاسئله عن يسأل اب الحسن رضا عليه السلام، به مردى نامه‏اى نوشتم كه او سؤال كند از امام رضا عليه السلام، اين مسئله را؛ كه ان البئر تكون فى منزل للوضو. بئر در خانه انسان مى‏شود براى اين كه براى نماز وضو بگيرد. فيقتل فيه قطرات من بول او دم، در آن بئر قطراتى از بول يا دم افتاده است. او يسقط فيها شى‏ء من ازرة. شيئى از ازره افتاده است كالبئرة و النحوها. مالالذى يطهرها؟ چيست كه اين بئر را پاك بكند. حتى يحلل الوضو من حال الصلاة. مثل استفتاعات فعلى بود كه همين آن شخص اين نامه را برده بود پيش امام رضا سلام الله عليه. فوقع فى خطه بكتابه در همان نامه من نوشته بود ينزه منها دلا. چند دلو كشيده مى‏شود. ينزه منه الدلا خوب حكم استحبابى است سابقا گذشت. ولكن اين معنا از اين روايت ظاهر مى‏شود، كه مقروص در ذهن ابن بضيع اين بود كه دم از نجاسات است و شايد چند قطره‏اى كه در نجاسات افتاده است كان بئر را ديگر نجس كرده است نمى‏شود از او وضو گرفت مگر اين كه پاك بشود. اين كه فرمود دم را مقيد به قيدى نكرد كه دم‏
انسان افتاد يا دم بقر افتاد يا دم كبوتر افتاد. هيچ قيدى نكرد. چرا؟ چون كه قيد هيچ خصوصيتى نداشت پيش سائل. هر دم على حد سواء است. بدان جهت چون كه خصوصيتى دم نداشت و دم باطلاقه نجس بود بدان جهت كانّ قيد نفرموده است، يعنى قيد نكرده است، ابن بضيع صاحب الرضا سلام الله عليه در اين نامه‏اش.
سؤال؟ خوب چه مى‏شود؟ او در روايات ديگر رد شده است. ديگر روس و بول من كل حيوانى كه لا يأكل لحم، لا بعث به. او رد شده است. و اما اين معنا كه در ذهنش اين معنا بود، اين معنا كه بول نجس بود و شايد را اين نجس بكند. اين معنا در ذهنش بود. اين يك روايتى است كه كانّ در ما نحن فيه امام عليه السلام جواب فرموده است در مقابل سؤال. ايشان يك روايت ديگرى هم گفته‏اند آن روايت را هم بخوانيم. اين روايت، روايت جلد دوم باب، باب 40 از ابواب النجاسات، روايت روايت هفتمى است. دارد بر اين كه روايت هفتمى و باسناد شيخ عن الحسين ابن سعيد عن ابن سنان عن ابى بصير. حسين ابن سعيد نقل مى‏كند از ابن سنان از ابى بصير، اين ابن سنان باز مردد است ما بين عبد الله و ما بين محمدابن سنان. روايت، من حيث السند تمام نيست. عن ابى عبد الله عليه‏السلام قال ان اصاب ثوب الرجل الدم، اگر به ثوب انسان دم اصاب كرد، فصلى فيه در او نماز خواند، امام ابتداعا مى‏فرمايد و هو لا يعلم، اگر نمى‏دانست فلا عادة به، جهل به نجاست است اعاده ندارد. و اين هو علم، اما اگر قبلا فهميد كه دم اصابت كرده است، قبل اين يصلى، قبل از آن كه نماز بخواند آن وقت نصيان كرد و صلى نماز خواند و فعليه الاعاده، بايد اعاده بكند. مى‏بينيد امام عليه‏اسلام در اينجا دم را مقيد نفرموده است. حكم، حكم مال نجاست است. دم را مقيد نفرموده است كه دم چه باشد؟ اين معلوم مى‏شود كه خصوصيتى براى دم نيست. دم على اطلاقه محكوم به نجاست است. بعد يك چيز ديگرى هم در ذيل كلامشان دارند كانّ اين وجه را تتميم بكنند و تمام بكنند. آن وجه اين است كه بعله، صدق الدم به بعض امور و بعض افراد مشتبه بود پيش سائلين در بعض. صدق الدم، دم مطلقى كه مقروص بود نجاست او، صدق آن دم بر بعضى افراد مشتبه بود كه اينها دم هستند يا دم نيستند. بدان جهت از آنها سؤال كردند. اين نه جهت اين كه قيد دم است، به جهت اين كه اينها اصلا صدق الدم محرز نبود. مثل دم البراقى است. يعنى آنى كه فرض بفرماييد در روايات سؤال شده است از امام عليه‏السلام، ما تقول فى دم البراقيص، قال ليس به بعث، قلت انه يكثر و يتفاحش، قال و ان كثر، ولو خيلى بوده باشد چون كه صدق مشتبه بود بدان جهت اينجور سؤال كرده‏اند، ائمه علهيم السلام هم جواب فرموده‏اند. اين وجه اول ايشان است.
ما كه هر چه فكر كرديم كه اين را يك چيزى در بيايد كه بشود به استدلال كرد ما كه نتوانستيم. اين معنا كه در اذهان متشرعه، نجاست الدم مقروص بود اين معنا فى الجمله‏اش مسلم است. فى الجمله مثل اين كه آن كلمه فى الجمله هم پريده است از قلم آن مقرر. فى الجمله‏اش مسلم است كه آن دم فى الجمله نجاستش مسلم در اذهان بود اين معنا و اما اين كه دم باطلاقه، فرقى نيست ما بين دم و دم، فرقى نيست ما بين حيوان ذى النفس و غير ذى النفس. فرقى نيست ما بين دم متخلف، و غير متخلف. فرقى نيست ما بين دمى كه در باطن هست ديده مى‏شود، مثل دم در حلق. دم در باطن الامر و ما بين دم ظاهر يا اصل فرقى نيست ما بين دمى كه در حيوان باشد يا در منشاء الحيوان كه مثل تخم است بوده باشد، اين على اطلاقه مقروص بود. به نحوى كه ما به اين اطلاق تمسك كنيم اين كه نمى‏شود ما اين را درست كرد. اين ارتكاض امر... است. لفظ نيست، اطلاق داشته باشد. هر مقدارى كه متيقن است. متيقين مى‏خواهيم، مطمئنٌ به است كه فرقى ما بين دم انسانى كه در او دليل وارد شده است كه بايد شست دم رأف، مثل صحيحه زراره كه اصاب ثوبى دم رأف او غيره او شى‏ء من المنى فعلمت اثره، ثم حذرت الصلاة... اين كه دم رآف نجس است او كه نجس شد ديگر ما بين دمى كه از بينى خارج مى‏شود يا از دهان خارج مى‏شود هيچ فرقى نيست. دم اگر فرض بفرماييد دم بقر و غنم نجس شد مثل دم الانسان، ما بين دم بقر و غنم و مثلا شتر ديگر فرقى نيست، احتمالش نيست. آن مقدارى كه انسان يقين دارد يا اطمينان دارد كه فرقى نيست، همان است كه فرض بفرماييد حيوان دم سائله داشته باشد و از حيوان يا از انسان خارج بشود اين دم، هم اين معنا مقروص در اذهان است ولكن اطلاق داشته باشد كل دم، اين اطلاق را داشته باشد اين معنايش مقروص در اذهان نيست. بدان جهت هم الان اگر از يكى بپرسيد اين خون كه در تخم مرغ كه پخته‏ايم درآمده چه جور است؟ مى‏گويد نمى‏دانم بايد از آخوندها پرسيد. خوب چه جور مقروص در اذهان است؟! پس اينجور نيست كه كل دم و يك اطلاقى بوده باشد مقروص در اذهان بشود. دليل، دليل لُبى است. آن مقدار كه فرض كنيد كه در عبارت عروه هم هست، حيوان ذى النفس بوده باشد يا دم انسان بوده باشد اين وقتى خارج هم بشود در داخل نباشد اين معنايش مقروص در اذهان است، چون كه فرقى ما بين دم انسان، دم بچه، دم پير ما بين اين كه اين بچه است، اين بزرگ است، آن چاق است، آن لاغر است، يا اين گوسفند است و كذا است فرقش نيست. مقروص در اذهان همين است. اين فى الجمله‏اش مسلم است. اما اطلاق اينجورى در مقروص در اذهان باشد نه اين را ما از كجا بدانيم؟ عكسش معلوم است. و اما اين رواياتى كه ايشان استشهاد فرموده‏اند اين‏
روايات چه جور استشهاد مى‏شود به اينها؟ اين بعد الفراغ بر اين كه اين دم نجس است، از حكم آخر سؤال مى‏كند. بعد از فراغ بر اين كه اين دم نجس است و نمى‏دانم افتاده است، به چاه. اين كه مقيد نكرده است چون كه قرينه است كه از حكم منجسيت سؤال مى‏كند. چون كه از حكم منجيست سؤال مى‏كند بدان جهت مقيد نكرده است. بدان جهت مقيد نكرده است كه بول، بول حيوان لا يأكل است يا بول، بول انسان است. مقيّد كرد بر اين كه بول، بول انسان است؟ اين كه مقيد نكرد. بعد از فراغ بر اين كه بول نجس است سؤال ميكند كه بئر را نجس مى‏كند چند قطره‏اش يا نه؟ يا فرض بفرماييد دمى كه نجس است چند قطره از او بئر را نجس مى‏كند يا نه؟ اين روايات در مقام بيان حكم است بعد از فراق از نجاست دم. اما آن دم نجس كدام است؟ قيد نكرده‏اند، چون كه محل حاجت نيست. حكمش را سؤال كرده‏اند كه دم نجس، منجس است يا نه؟ ديگر قيد نمى‏خواهد كه. دم اشتر بود، يا دم انسان بود يا دم كذا بود؟ و هكذا امام عليه‏السلام كه مى‏فرمايد اگر دم را ببيند، انسان آنى را كه نوعا در لباسش دم ديده مى‏شود دم چه ديده مى‏شود؟ دم يا بدن خودش است. و اما نمى‏دانم دم گرگ است اين. اين كه نيست. مثل بول است، مثل روايات بول است فرق نمى‏كند. دم هم منصرف است به دم خودش منتهى احتمال اختصاص در نجاست نمى‏دهيم. دم خودش اگر نجس شد دمى است كه فرض بفرماييد از انسان ديگر بوده باشد يا از بقر بوده باشد، غنم بوده باشد، آن هم نجس مى‏شود. غايت الامرش اين است. در اين روايات چه جور استشهاد شده است، در اين روايات تصريح شده است كه دم البراقى است دم است. كثر، زياد است. بعد از فرض بر اين كه دم است سؤال از حكمش مى‏شود. كه آيا اين حكم، اين دم براقى است مانعيت و نجاست دارد يا نه؟ سوال اينجور نيست كه سألته ان ما اليخرج عن البراقص اينجور كه نيست. ما تقوم فى دم البراقيص. قال ليس له بعث. قلت انه يكثر، اصرار دارد كه دم زياد است. و يتفاحش ولو اين كه خيلى هم زياد بوده باشد. اين كه صدق در دم شك ندارد. شكش در حكم دم است كه دم حكمش چيست؟ پس على هذا الاساس نه در اين روايات، و نه در سيره با اينها نمى‏شود اطلاق درست كرد كه ما در مثل تخم مرغ يا حيوانى كه اصلا نمى‏دانيم اين حيوان چه جور است؟ مثل دم تمساح كه اصلا نفس دارد يا نفس ندارد؟ به اطلاق او تمسك كنيم بگوييم كه دم او هم نجس است. چون كه دم دليل گفته است بر اين كه كل دم نجس. و از اين فرض كنيد خارج شده است بعضى حيوانات. نمى‏دانم اين خارج شده است يا خارج نشده است. پس اين نمى‏ماند. يكى ديگر كه ايشان فرموده‏اند، اينجور نيست كه عمومات و مطلقا، يك عنوانش كنم تا فكر كنيد.
عرض مى‏كنم اين در موثقه عمار هست كه سؤال كردم از آبى كه به او طيور وارد مى‏شوند، داخل مى‏شوند آن در باب اسعار نقل كرده است صاحب وسايل. اين آب حكمش چيست؟ امام عليه‏السلام فرمود كه توض‏ء، وشرب الاّ ان‏ترى فى منقاره دما، آبى كه... حيوان وحشى هستند. از سباع هستند امام فرمود توض‏ء وشرب يا لابعث به الاّ ان‏ترى فى جناب منقاره دما. دم مطلق است هر دمى. استدلال شده است به اين اطلاق دم كه هر دمى محكوم به نجاست است و منجسيت تابع به اين است.