جلسه 27

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت‏
شماره نوار: 27 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1365 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در استدلال به اعتصام ماء جارى بود الى فرق بين قلتى و كثرته. ربما استدلال شده است به اعصام ماء جارى به اون صحيحه داود ابن ذرهان كه در ماء الحمام وارد است كه امام عليه السلام در اون صحيحه فرموده است كه ماء الحمام بمنزلت ماء الجارى. گفته شده بود مقتضاى تشريح اين كه امام عليه السلام تنزيل كرده است، منزلت ماء الجارى و نفرموده است كه ماء الحمام به منزلت ماء الجارى الكر، ماء جارى را على الاطلاق فرموده است اين دلالت مى‏كند بر اين كه اعتصام ماء جارى فرقى نمى‏كند كريت داشته باشد يا نداشته باشد.
ولكن اين استدلال درست نيست. براى اين كه اين روايت مباركه در بيان حكم ماء الحمام است. حكم ماء الحمام را بيان مى‏كند. كه سؤال سائل اين بود كه قلت ماء الحمام امام عليه السلام هم در مقام جواب حكم ماء الحمام را مى‏گويد. و انشاء الله فى ما بعد ذكر مى‏كنيم اين حياض صغارى كه در حمام هستند ولو كثيرا ماء و غالبا اونى كه ما ديده‏ايم قليل هستند مائشون فى نفسها، ولكن اينها اتصال به خزينه كه پيدا مى‏كنند به واسطه باز كردن شير يا حركت دادن اون تخته‏اى كه سد كرده است اون منفذ را كه اون منفذ متصل است به خزينه، اين خزينه... دارد. اون خزينه حمام... دارد. فرض شده است كه در ماء حمام كه در اين حياض صغار متصل كه مى‏شوند وقتى كه شير وا شد تخته حركت داده شد، كه آب از اون مخزن بياد اون ماء متصل مى‏شود، به اين ماء حياض الصغار. و رو اين اساس مائى كه حياض الصغار است اعتصام پيدا مى‏كند. اعتصام اينها يا همان اتصال به خزينه است. بدان جهت امام عليه السلام در اين روايت مى‏خواهد اينجور بفرماييد تقرير كند به ذهن سائل كه چه جور در ماء جارى، و اونى كه در حوالى ماء جارى است يا جمع مى‏شود و اونها به اتصال به ماء جارى متوقم مى‏شوند به ماء جارى و معتصم مى‏شوند در ما نحن فيه هم اين حياض الصغار به جهت اتصالش به ماء الخزينه اينها اعتصام پيدا مى‏كنند.
بدون جهت است كه در روايات ديگر همين جور است كه ماء الحمام لا بئث به اذا كانت له ماده، ماده يعنى خزينه حمام. مراد هر حمامى خزينه دارد ديگر، اذا كان له ماده. خزينه داشته باشد يعنى متصل به آب خزينه بشود وقتى كه ماء حياض الصغار متصل به ماء خزينه شد اونها ديگر معتصم مى‏شوند. امام عليه السلام در اين روايت در مقام بيان اين است كه ماء حياض الصغار معتصم هستند كه اعتصام سوافل الماء الجارى يا در حوالى ماء الجارى جمع مى‏شوند اين به منزله او هستند معتصم مى‏شوند.
اما در اعتصام خود ماء جارى، كريت معتبر است كه ماء جارى بايد كر بشود يا قليل هم بشود معتصم است در مقام بيان حكم جارى نيست اين روايت تا تمسك به اطلاقش بشود. فرض شده است كه در ذهن سابق مرتكض است كه در ماء جارى بعضش تقوم به بعض ديگرش پيدا مى‏كند. اين معناى اتخاذى است همه اين را مى‏دانند كه در ماء جارى، بعض ماء جارى سواحل و حوالى ماء جارى است تقوم پيدا مى‏كند ماء جارى. اينى كه مرتكض در اذهان است امام عليه السلام مى‏خواد ماء حمام را تنزيل كند به منزله اون ماء جارى. اينجا هم اين حياض الصغار تقوم پيدا مى‏كند. اما در اعتصام ماء جارى و تقوم سواحل و حوالى به ماء الجارى در ماء جارى معتبر است كه مجموع به حد كر بشود يا اين معتبر نيست اين روايت در مقام بيان او نيست. بدون جهت مقدمات اطلاق در ما نحن فيه در ماء الجارى تمام نيست. چون كه يكى از مقدمات اين است كه در مقام‏
حكم او باشند. امام عليه السلام در اين روايت در بيان مقام حكم ماء جارى نيست. فقط در ناحيه اين است كه تقوم را مى‏خواهد تصحيح كند و شاهد على ذالك كه امام عليه السلام تقوم از اون جارى به بعض الاخر كه سواحلش و حواليش، اونى كه در حوالى ماء جارى است به اتصال ماء الجارى تقوم پيدا مى‏كند اين امر اتخاذى است امام عليه السلام اين را مى‏خواهد بيان بفرمايد كه ماء حمام هم مثل اوست تشبيحى ديگر است كه در بعضى روايات ديگر ماء الحمام است. كه اونجا روايات ماء الحمام را تشبيه فرموده است امام عليه السلام به ماء النهر. فرموده است ماء الحمام بمنزله ماء النهر يطهر بعضه باعضاء. يطهر يعنى لا ينجس بعضه به سبب بعض ديگر. چون كه متصل به بعض ديگر است بدون جهت. ولو بعضش ملاقات بكند ولكن اون بعض، چون كه متصل بعض الديگر است نمى‏گذارد نجس بشود.
ماء حمام هم به منزله اوست. ماء النهر هم ولو اون نهرى كه از جريان يا از سقوط امطار مى‏ياد. چه جور اونجا نهر، توجه كرديد وجه اين كه نهر جارى است، اعتصام پيدا مى‏كند بعضش به بعض ديگرش به واسطه اتصال امام عليه السلام هم اينجور فرموده است كه ماء الحمام هم به منزله ماء النهر است كان اينجور فرموده است. اين روايت، دليل نمى‏شود كه در ماء الحمام كه قطعا در ماء الحمام ماء حياض بايد متصل به خزينه‏اى بشود كه در مجموع بالغ بر كر است. والاّ اگر در خزينه فرضنا، فرض اين كه بلكه غير واقع است چون كه خزينه حمام خالى از آبى كه اكرار باشد نمى‏شود. ولكن فرض كرديم آب در خزينه به اندازه كر نيست. ماء حياض الصغار هم به اندازه كر نيست. مجموعش هم به حد كر نمى‏رسد. او كه معتصم نيست. ماء حمامى كه هست بيت حمام موضوعيت ندارد، بنا موضوعيت ندارد. نظر به آب است كه اون آبى كه در حياض الصغار است چون كه متصل به آب معتصم است به اون خزينه‏اى كه معتصم است مثل اتصال بعض مى‏شود به بعض ديگر. يا مثل اتصال بعض النهر به بعض النهر مى‏شود. اما در اعتصام نهر بايد آبش به حد كر بشود سابقا گفتيم يا در جارى بايد آب به حد كر برسد اون وقت مائى كه از ماده خارج شده است كه علامه مى‏گويد اين روايات نفى او را نمى‏كند. بدون جهت در ما نحن فيه ما اگر تا حال اين ادله را كه حساب كرديم اگر اين ادله بود از اينها بود از اينها نمى‏شد اثبات بكنيم كه ماء الجارى معتصم است الى فرق بين قليله و كثيره.
عمده چيزى كه، عمده روايتى كه ما به او تمسك مى‏كنيم و اثبات مى‏كنيم بر اين كه ماء جارى معتصم است الى فرق بينه قليل و كثيره به واسطه‏اين صحيحه محمد ابن وضيع است اين صحيحه در ماء البئر وارد است. اونجا امام عليه السلام اينجور فرمود در صحيحه، در صحيحه ابن وضيع كه روايت، روايت هفتمى است در باب چهارده از ابواب ماء المطلق روايت هفتمى است اونجا دارد بر اين كه امام عليه السلام فرمود عن المفيد، شيخ نقل مى‏كند اين روايت را از استادش مفيد، مفيد هم از محمد ابن... ابن... هم نقل مى‏كند از پدرش او هم از شاگردان سعد ابن عبد الله بود. سعد بن عبد الله اشعرى قمى عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد، احمد ابن محمد بن عيسى است ظاهر اون يكى هم باشد احمد ابن محمد ابن ابى عبد الله اون هم عيبى ندارد، فرقى نمى‏كند عن محمد ابن اسماعيل وضيع روايت من حيث السند صحيح است. اونجا اينجور دارد؛ ماء البئر واسع لا يفسدوه الشى الا ان يتغير به او طعمه فينذه حتى يذهب الريح، حتى يذهب الريح و يطيب الطعمه لان له ماده. امام عليه السلام در اين روايت فرموده است ماء البئر واسع. اين ماء البئر، مراد از واسع همان لا يفسدوه شى است يعنى معتصم است. مراد از واسع، نه مراد واسع خارجى است. اين علاوه بر اين كه خلاف منصف امام است، امام عليه السلام حكم را بيان مى‏فرمايد با وجود اين كه خلاف منصب ايشان است ماده در خارج مختلف است. بعض بئرها آبش خيلى است بعضى بئرها آبش كم است. مراد از سعه خارجى نيست. اين سعه سعه حكمى است كه ماء البئر واسع حكمى دارد لا يفسدوه شى حكم هم واسعه حكمى است.
بعد كه مى‏فرمايد لا يفسدوه شى الا ان يتغير، وقتى كه متغير شد ولو معتصم است تغير نجس مى‏شود تا تغيرش ظاهر بشود خوب اين سعه حكمى در بئر خصوصيتى هست، اين سعه حكمى از كجا آمده به ماء البئر اين وجه همان است كه در ذيل‏
فرموده لان لهم الماده. براى اين كه ماء البئر يك خصوصيتى ندارد كه موجب سعه حكم بشود الاّ لان له مادة مگر اين كه ماده دارد. اين روايت مباركه دلالت مى‏كند اعتصام ماء البئر به واسطه اون ماده‏اى است كه دارد. اون ماده او را معتصم مى‏كند. وقتى كه اينجور شد همان ماده در ماء جارى هم هست. كه بما ذكرنا سابقا در ماء جارى ماده باطنيه معتبر است ولو اونى كه ضربان سلوك سقوط امطار مى‏شود ولو ماء جارى گفته بشود ولكن اعتصام را ندارد او به حد كريت بايد برسد. اون كه، اون ماء جارى ما ملتزم مى‏شويم به اعتصام او، اون ماء جارى است كه ماده باطنيه دارد. چون كه اون ماده باطنيه است كه ماء البئر را معتصم كرده است. و منها يظهر، كه اگر ماء جريان نداشته باشد، مائى كه از ماده خارج مى‏شود، وايسته. چون كه ماء ضعيف است، از ماده كه خارج مى‏شود ضعيف است جريان ندارد وامى‏ايستد مثل مائهايى كه از ماده خارج مى‏شود در دهات خيلى پيدا مى‏شود همانجا جمع مى‏شود. حوضچه‏اى تشكيل مى‏دهد جريان نمى‏كند لضعفه. خوب اون هم همين جور است ديگر، همان روايت صحيحه ابى وضيع او را هم مى‏گيرد. بدان جهت جريان مدخليت ندارد در اعتصام ماء جارى به واسطه اين صحيحه.
بله ماء جارى اگر يك حكم مختصى داشته باشد اون حكم مختص لم يجرى ماء البئر. و لم يجرى اون حكم مختص و اين مائى كه از ماده خارج شده است و ايستاده است جريان ندارد، لضعفه. مثل اين كه در صحيفه ابن وضيع فرمود ان غسلته ان مركن و مرتين و ان غسلته فى الجارى و مره، بله سوق متنجس به بول را در اين بئر بشورى بايد دو دفعه بشورى. اين يك دفعه شستن اين را نمى‏گيرد چون كه جارى نيست. يا ماده‏اى كه ازش خارج مى‏شود وامى‏ايستد نه بايد دو دفعه بشوريد حكم كر را دارد. در كر اگر دو دفعه شستن كه لازم است، كه لازم است خواهيم گفت اينجا هم بايد دو دفعه بشورى.
اين صحيحه گفته است با دليل كه مركنه است دو دفعه بشور. نمى‏دونم اون جارى يك دفعه، اما ديگر ماء كر باشد يا بئر باشد اينها را ساكته.چون كه اين صحيحه ساكته تمسك به اون اطلاقاتى مى‏كنيم كه مى‏گه اغسل سوق مرتين كه اطلاق دارد به هر آبى. در ماء جارى از اطلاق رفعيت مى‏كنيم. مخصص داريم. صحيحه محمد ابن مسلم تخصيصش مى‏زنند در مابقى تمسك به اون اطلاقات مى‏كنيم.
سؤال؟ بعله، جارى خصوصيتش اين است كه بايد يك دفعه شسته بشود. ولكن در كر اون اطلاقات مى‏شه بايد دو دفعه شسته بشود. پس على هذا الاساس اگر جارى يك حكم مختصى داشته باشد كه دارد او جارى نمى‏شود در ماء البئر و مائى كه از ماده خارج مى‏شود و مى‏ايستد و جريان ندارد. چون كه عرفا به اين ماء جارى نمى‏گن. گفتيم جريان مقوم ماء جارى است ولكن اعتصام را دارد. در اعتصام ماء جارى جريان خصوصيتى ندارد. اعتصام استفاده شده است از صحيحه محمد ابن وضيع و اون محمد ابن وضيع بر دلالت مى‏كند كه اعتصام به ماده است. و منهما ما اعتبار كرديم. اون ماء جارى كه به ماده معتصم مى‏شود اون ماده بايد باطنى باشد. مثل ماده‏اى كه ماء البئر دارد تا اون صحيحه محمد ابن وضيع بگيرد او را. و اما اونى كه ماده فوق الارض دارد سلوج است، آب مى‏شود تدريجا مى‏ياد ولى اينها ماء جارى هم گفته مى‏شود. اگر كثير بوده باشد، جريان داشته باشد ولو به تدريج، ماده كثير است، برف كثير است هى مى‏ياد در شش ماه، پنج ماه، چهار ماه، ولكن كم كم مى‏ياد. گفتيم او قليل باشد نجس مى‏شود بايد به حد كر بوده باشد. اون انهائى كه از سلوج و نزول امطار مى‏ياد گفتيم بله اونها جارى هستند ولكن دليل نداريم كه معتصم هستند اعتصام اونها به كريتشون است. حكم جارى گفتيم به اونها عيبى ندارد سوق را در اونها شستيم بايد فمره عيبى ندارد، مره كافى است ولكن اگر او قليل بود، به نحوى بود كه توجه كرديد، منفعل مى‏شود به واسطه ملاقات نجاست يعنى صحيحه محمد ابن وضيع او را نمى‏گيرد ملتزم شديم كه بله اون آب منفعل مى‏شود نجس مى‏شود.
چون كه ماء جارى خصوصيتى ندارد. اعتصام مال ماده است ماده هم اونى كه ظاهر اين روايت است يك نوع ماده خارجى هست نظير او بايد ماده داشته باشد. چون كه مراد معناى لغوى ماده نيست. كه حكم را برگردانيم يواش يواش بياد. اون هم‏
حكم هم ماده است. نه اون نيست، ماده به معناى مطلق معناش، معناى لغويش نيست. اونى كه مترقا است بعد از اين علم داريم، اطلاق ندارد همان ماده‏اى است كه در بئر هست. اون و اونى كه نظير اوست ديگر ماء جارى كه هست كه از باطن ارض خارج مى‏شود اون ماده‏اش هم نظير اوست. عمده اين صحيح است. اين صحيحه موجب شده است كه ملتزم شده‏ايم جارى كه ماده‏اى لارض دارد، مقتضاش اين است كه اين منفعل نشود. خوب اگر شما يك مناقشه‏اى بفرماييد، بفرماييد كه خوب ما از اين صحيحه استفاده كرديم، كه كل ماء له مادة باطنيه او لا ينفعل. كل مائى كه له ماده باطنيه لا ينفعل چه قليل بشود چه كثير بشود. خوب اين را ملتزم شديم. از اون طرف هم مفهوم اخبار كر را داريم الماء اذا بلغ قدر كر ماء، مطلق الماء. لا ينجسه الشى اين مفهومش اين است كه الماء، يعنى مطلق الماء، اذا... منفعل مى‏شود. مقتضاى او هم اين است كه اين جارى كه ماده باطينه دارد منفعل نشود، كر بشود. و به عبارت ديگر ما بين طائفتين تعارض و الخصوص من وجه است. اين صحيحه دلالت مى‏كند، مائى كه ماده دارد لا ينفعل. خصوصيت ماده داشتن محفوظ است. اون روايات كه روايات متعدده است اون هم مى‏گويد بر اين كه مائى كه كر نيست ينفعل. مائى كه كر نيست ينفعل اون هم خصوصيت عدم كريت را دارد اما ماده داشته باشد يا ندارد از اين جهت مطلق است.
اونجايى كه ماده دارد و كر است اون حالت انفعال نمى‏گيرد. اين صحيحه مى‏گيرد اين را. اونجايى كه فرض بفرماييد قليل است و هيچ ماده نمى‏گيرد اون روايات مى‏گيرد. در يك جا معارضه مى‏كنند، اونجايى كه فرض كنيد ماده دارد ولكن كر نيست، قليل است. اون روايات مى‏گه نجس مى‏شود، اين روايات مى‏گه معتصم است. اين اشكال را اگر بفرماييد اين اشكال، اشكال موهومى است. چرا؟ به جهت اين كه مضافا بر اين كه در ما نحن فيه ظهور، ظهور تعليل است و ظهور تعليل اقواست خيلى هم توجه كرديد در مقام، به اين ظهور تعليل اقواست تمسك نمى‏كنيم، مطلب ديگرى داريم. علاوه بر اين مطلب ديگرى كه داريم اين است، در تعارض عامين من وجه كما ذكرنا سابقا در صورتى تثابت است، در صورتى معارضه است كه تقديم احد ماء بر ديگرى نداشته باشد. در ما نحن فيه تقديم معين دارد. اگر ما بخواهيم اين صحيحه محمد ابن وضيع را تخصيص بزنيم به روايات انفعال اين خصوصيت له ماده كه تعليل هم اخذ شده القا مى‏شود. ماده هيچ كاره است، ماء كر مى‏شود ما ينفعل. بئر باشد، هر چه باشد، جارى باشد، هر چه باشد ماده اصلا نداشته باشد كر شد لا ينفعل ديگر.
و اگر كر نشد ينفعل اين ديگر خصوصيت ماده ملقى مى‏شود. به خلاف اين كه اگر صحيحه را مقدم بكنيم بر مفهوم اخبار اذا ما بلغ قدر كر لا ينفعل كه مفهومش اين است كه كر نشد ينفعل. اگر اين صحيحه را مقدم بكنيم نه اون مفهوم ملقى نمى‏شود. يك قيدى برمى‏دارد. آبى كه كر نشد و ماده نداشت ينفعل. عيبى ندارد اينجا گفتيم در تعارض عامين من وجه هر وقت از تقديم احد الدلولين موجب شد كه خصوصيت در ديگرى ملقى بشود راسا به خلاف العكس كه اگر اون ديگرى را مقدم كرديم قيد برمى‏دارد اينجا در ما نحن فيه اونى كه از تقديم او قيد حاصل مى‏شود او را بايد قيد بزنيم. رو اين حساب بايد بگوييم كه بله در ما نحن فيه صحيحه ابن وضيع محفوظ است. خودش هم گفتيم به عنوان تعليل است.
خوب خيلى هم اگر كسى پافشارى كرد كه من اين حرفها را نمى‏دانم اينها متعارضين است اين حرفها را شما از خودتان درآورديد، ملقى بشود يك چيز يا نشود، اينها اون وجه را تثابت مى‏كند. خوب گفتيم عيبى ندارد. خوب تثابت كردن رجوع به چى مى‏شود؟ رجوع به قائده طهارت مى‏شود يا استسحاب عدم جعل نجاسه به اون آب جارى كه ملاقات با نجس كرده است يا رجوع به قائده طهارت مى‏شود اگر استسحاب جعف نجاست جارى نشد. كسى خدشه كرد، قائده طهارت ديگر از چيزهايى است كه قابل خدشه نيست... عرض مى‏كنم عمده در مقام، در اعتصام ماء جارى همين صحيحه است كه عرض كرديم. اين تعليل در صحيحه لان له ماده، اين است كه اين را حل كرده است. و اما امور ديگرى كه در مقام ذكر شده است غير از اونهايى كه بيان شد. مثلا به موسله قطب راوندى تمسك كرده‏اند كه ايشان از على عليه السلام نقل كرده است مرسلا نقل كرده است الماء الجارى لا يتنجس الشى، شيى او را نجس نمى‏كند. و در روايات رضوى هم هست كه كلماء ان جارى لا
ينجسه شى، اين هم در روايت رضوى است. در خبر دائم الاسلام عن على عليه السلام هست كه فى الماء الجارى يمر... و يشرب و ليس ينجس شى اينها هيچ كدام قابل اعتماد نيستند. چرا؟ اولا اون مرسله قطب راوندى كه خودش مرسله است. خوب اگر فرض بفرماييد الماء الجارى لا ينجس شى شد باز با اون روايتى كه اذا بلغ ماء كر لا ينفعل با مفهوم او تعارض خصوص من وجه است. الكلام، الكلام. روايت شيخ رضوى كه اصلا روايت نيست. احتمال داديم در بحث خودش ذكر كرديم كه اين پدر صدوق است، اين منشاء دارد كه اشتباه شده است كتاب امام رضا سلام الله عليه خيال كرده است جماعتى. خبر دائم الاسلام عن على عليه السلام اون هم كه ضعيف است من حيث السند اگر ضعفش را هم صرف نظر كنيم من خصوص الوجه تعارضش باقى است.
اگر اون جواب را گفتيم، اونها در اين عنوان در ما نحن فيه خصوصيت، چرا در اون ماء الجارى خصوصيتش القاء مى‏شود ماء الجارى ولكن كسى بگويد بر اين كه به ما انه فرد من افراد الماء اين حكم ذكر شده است، خصوصيتش روا بشود مقصودى ندارد....
طرف ب نوار
خدشه‏ها را دارد و لكن آن روايت اين را ندارد. بعضى‏ها خواسته‏اند تمسك كنند به احسان الماء الجارى بلا فرق بينه و قلته و كثرته كما ذكرنا على و بر اين صحيحه محمد ابن وزير، يك صحيحه‏اى هست مال محمد ابن ميسر است يا صحيحه محمد ابن ميسر روايت پنجمى است از باب هشت از ابواب ماء المطلق. آنجا دارد بر اينكه كلينى قدس الله نفسه الشريف نقل مى‏كند عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن على ابو الواحد المغيره عن ابن المسكن قال حدثنى محمد ابن ميسر، اين سند عبد الله بن مغيره عن مسكان از سندهاى مكرر است كه در روايات كلينى كثير است محمد ابن ميسر هم ثقه است. لا بعث به. قال سالت ابا عبد الله عليه السلام عن الرجل الجنب ينتهى الى الماء القليل بالطريق. اين مى‏رسد به ماء قليل در طريق، و يريد اين يغسل منه، اراده دارد كه از او غسل كند، و ليس معه اناء يقرف به، با او آب بردارد، و يداه قزرتان، قال يزرع يده ثم يتوض‏ء يدش را توى آب بگذارد بعد دستش را مى‏شويد ثم يغتسل. هذا بما قال الله عزوجل ما جود عليكم فى الدين بالحرج. وجه الاستدلال اين است كه در اين روايت گفته‏اند ينتهى الى الماء القليل. اين ماء قليلى كه راكد مانده باشد اين قطعا نجس ميشود. روايات دال در نجاست ماء القليل مثل آن انائى كه قزر به او افتاد يا دستش قزر را توى آبى كرد كه حب بود يا اناء بود يا حبى كه آبش قليل بود آن روايات مى‏گويد كه قليل نجس، نجس است. اين قليل در اين روايت مطلق است، هم قليل راكد را مى‏گيرد هم قليل ماده دار را مى‏گيرد، قليل جارى را مى‏گيرد. پس اين روايت كه مى‏گويد ماء قليل عيبى ندارد، دستش را كه نجس است تو ببرد، آن قليل راكد را استثناء مى‏كند به قرينه آن روايات، مى‏ماند قليل ماء الجارى. اين روايت دلالت مى‏كند كه قليل ماء الجارى كه هست، اين پاك است. اينكه در ذيلش هم دارد كه، هذا مما قال الله عزوجل ما جود عليكم فى الدين من حرج، اين بواسطه نفى حرج در مقام جعل است. يعنى داعى بر اينكه خداوند متعال بر ماء قليلى كه فرض بفرمائيد ماده دارد، اين كار جعل نكرده است، اين توسعه در عباد است كه در عباد يك توسعه‏اى بدهد در باب طهارت و نجاست. و الا اگر نجاست جعل شده باشد در يك حالى، حرج نجاست را برنمى‏دارد. حرج حكم تشريفى را برميدارد. آب نجس را انسان مضطر شد به خوردنش، يعنى اگر نخورد هلاك ميشود، خوردنش جايز مى‏شود اما ديگه پاك نميشود.
اينهم همينجور است. ما جود عليكم فى الدين من حرج، اين نه اينكه نجس بوده حالا نجاستش برداشته شده، اين نيست. مراد از حرج، در مقام جعل است. يعنى شارع توسعتا و بعبارت ديگر اين را فقها نفى حرج حكمتى مى‏گويند. حكمت اينكه شارع بر ماء جارى قليل احسان جعل كرده است، بر ماء جارى على الاطلاق، حكمتش توسعه در عباد است. اين را اينجور گفته‏اند. و لكن به اين روايت نميشود گفت ماء جارى قليل معتصم است. چرا؟ براى اينكه اين قليل در اين روايت، قليل به معنى اللغوى است. آب كم است. يا آبى كه به اندازه كر است، آنهم كم است ديگر. كر چقدر است؟ بيست و هفت وجب.
وقتى كه آب سه وجب طولش، عمقش سه وجب، عرضش سه وجب، آن آب كمى است ديگر، عرفا آب كم است. اينكه اين را كثير مى‏گويد باصطلاح فقها، اين ماخوذ شرع است، چون شارع كثير را تخفيف كرده است، اين از اين ناحيه آمده است، و الا آب كر به حسب لغت هم كم است. اينهم كه مى‏گويد عن الرجل ينتهى الى الماء القليل فى الطريق، اولا آنى كه متعارف است اينجور نيست كه ماء قليل ماده داشته باشد. اين مطلق است ماء القليل كه غالبا هم راكد ميشود، به ماء قليل، يعنى مائى كه كم است، مائى كه كم است به او ميرسد. امام عليه السلام مى‏فرمايد بر اينكه عيبى ندارد. رواياتى كه دلالت مى‏كند ماء القليل ينفعذ چه راكدش، كه گفتيم چه ماده‏دارش بنا بر اينكه اذا قد يبلغ الماء ينجس الشى‏ء، مفهوم جارى را هم مى‏گيرد كه گفتيم مى‏گيرد. اگر ما صحيحه ابن وزير را كنار مى‏گذاشتيم، اين مفهوم، مفهوم اخبار كل سالم مى‏ماند، اين ماء قليل را... مى‏كرد ماء القليلى كه كر بوده باشد. كمتر از كر نباشد. و الا اگر كمتر از كر باشد ينفعل. تعبير غير از اين است. مطلق است، قليل مطلق است در نحن ما فيه، كر و كمتر از كر را مى‏گيرد، آن رواياتى كه هست تعبير ميكند كه نه، كر باشد. كمتر از كر نباشد. نه او منفعل ميشود. اگر شخص جنبى به آب كمتر از كرى رسيد و نتوانست تطهير بكند به آن نحوى كه منفعل نشود آب، اين وظيفه‏اش تيمم است، جاى بحث نيست. بدان جهت اين روايت هم در ما نحن فيه كه هست دليل بر اعتصام نميشود. عمده اعتصامى كه هست همانى است كه عرض كرديم.
صابر قدس الله نفسه الشريف بعد از اينكه فرمود الماء الجارى و هو نافع... على وجه الامر فوقها تحت الارض، جريانش فوق ارض بشود يا تحت الارض. كلمات لا ينجس بملاقات النجس ما لم يتغير. سواء كان كرا او اقل. تا اينجايش معلوم شد، دو مقام را تمام كرديم. اينكه ماده داشته باشد النابع السابع على فوق الارض على تحتها، كه گفتيم نابع نبوده باشد، مى‏فرمايد و سواء نفعش فى الخبرها نو بنحو الرش. ماده همينجور است ديگر. تارة آب فوران مى‏كند از آن ماده كه در بئرها هم همينجور است، ماده‏اشان فوران مى‏كند، يك خورده رشى ميشود، ترشح مى‏كند، از اطراف بئر، در بئر هم همينجور است كه مى‏كنند، در بعضى بئرها، شايد بشود گفت غالب بئرها همينجور هستند، رشى هستند. بعضى‏ها هم فورانى هستند، جارى هم همينجور است، فرقى نمى‏كند. در ما نحن فيه جارى باشد يا فورانى باشد. چرا؟ چرايش معلوم شد كه عمده دليل ما صحيح ابن وزير بود كه وارد در ماء البئر بود. ماء بئر ماده دارد. مطلق الماده است ماده بر. تكليف نفرمود لانه مادة، مادة فورانيه. اين قيد فوران نشده است و غالبا هم گفتيم، بلكه غالب هم نباشد، قسم كثيرى از مياه البئر ماده‏اشون رشى هستند. آن صحيحه مى‏گيرد و گفتيم دليل بر اعتصام ماء الجارى، همان صحيحه است و آن صحيحه شامل ميشود.
اينكه در عروه دارد و مثله يعنى مثل ماء الجارى است كلنا بان ماء واقف. معلوم شد يكى اين تشبيه و مثل او در اعتصام است. در اعتصام داريم كه اگر ماده دارد، واقف است، ماء جارى است. و اما اگر ماء الجارى يك حكم مختصى داشته باشد مثل ثوب مرة، گفتيم او جارى نميشود، ظاهرا هم صاحب عروه ناظر به آن جهت نيست. نظرش نظر اعتصام است، اعتصام را مى‏گويد. چون لا ينجس بالملاقاة النجاسه فقط اعتصام را گفت و مثل او مثل اين ماء جارى كلها بين...
مطلب صاف است اينجايش. ولكن صاحب الهدايه قدس الله نفسه الشريف از والدش نقل كرده است كه ايشان در بئر هم آن بئرهايى كه ماده فورانى ندارند، آنها رامعتصم نمى‏دانست. كانه اينكه در بئر هم، آن بئرى مثلا اعتصام دارد كه ماده ماده فورانى داشته باشد. خوب اگر ماده‏اى در شير، مثل آنكه در بلالش يا در بلد خودش جائى كه غريبه، بلد خودش هم كه بود، بئرهاى آنها رشى بود. مى‏گفت كه اين بئرها را ملاقات با نجس كرد، نجسى افتاد توى اين بئرها بايد اينها را تطهير كرد. چونكه همينجور است ديگر. آنجا به نص تطهير نميشود. به نص آن بئرى تطهير مى‏شود كه تغير پيدا بكند، آنجا تغير نبود كه. آنجا به مجرد افتادن نجس ميشود. خودش هم به اينكه آن ماده فورانيه داشته باشد بمجرد نص كه تغير از بين رفت و اتصال به آن ماده فورانيه، پاك بشود. اينكه ماده‏اش رشى است. اينها را بايد تطهير كرد. چه جور بكنيم اين تطهير را بكنيم؟ مى‏گفت يك آب كر بياوريد سر چاه، ولو در چند ظرفى، آنها را بريزيد توى چاه، يك آب كر بريزند توى چاه، اين آب كر پاك بشود. اينجور
نميشود. خودش هم صاحب هدايه هم اشاره دارد، اينكه نجس ميشود. ما كه آب مى‏ريزيم، آب قليل است، آب چاه كه نجس بشود، اينها هم نجس ميشود. در دلوها، توجه كرديد؟ در يك دلو هم بوده باشد همينجور است. در يك دلو هم بوده باشد، توجه كرديد؟ در يك دلوش هم اينجور بوده باشد، چون به اندازه كر هم بوده باشد، وقتى كه مى‏ريزيد، بعله، اين مربوط ميشود به مسئله تقوم السافل بالعالى اگر كر نشد خودش سافل بالعالى تقوم پيدا ميكند، اين مسئله ملتزم بهائى است كه بحث خواهيم كرد.
اگر در يك كر را در يك ظرف بگيرند اشكال دارد، چه برسد به اينكه در ظروف متعدده كه اينها ماء قليل است. ولو اينكه اينها را در يك ظرف بريزند. توجه كرديد؟ در يك آن بريزند، يكى اين را مى‏ريزد، يكى ديگر در همان آن اين يكى را مى‏ريزد. يكى اين يكى را مى‏ريزد، اين ماء كر نميشود، اينها مياه قليله است. و منها ما وجهش را نفهميديم كه چه جورى اين صحيحه ابن وزير روايات بئر را نگيرد. لعل الله العالمين اين خيال كرده كه اخبار نجاست البئر، كه همان اخبار نص است، آن اخبار نص مال آنى است كه ماده‏اش ماده رشيه باشد و آنهم نجس ميشود. بواسطه كشيدن پاك ميشود. خوب اگر اينجور باشد ديگه لقاء الكر نمى‏خواهد، بكشند. اين چه جور، چه توى فكرش بوده است، چرا اينجور ملتزم شده، نه صاحب هدايه چيزى فرموده است نه هم ديگران، نه هم يك چيزى توى ذهن ما مى‏آيد كه معناى معقولى داشته باشد. يك وجه، ولو صورت مائى داشته باشد، وجهى ندارد، لانه اطلاق الماده از اطلاقش رهيت بكنيم ماده هم اين است كه از اون آب دربيايد، ولو بالنحو الرش. توجه كرديد؟ اينهم در بئرها هم همينجور است. فتصبح النتيجه ماء البئرى كه هست معتصم است. وقتى كه معتصم شد بلا فرق بين القليل و كثيره تا مسئله جارى.