جلسه 179

* متن
*

بسم الله الرحمن الرّحيم
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاست‏
شماره نوار: 179 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده درسال: 1366 ه.ش‏
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوضه علميّه قم واحد صوت‏
اعوذ بالله من الشيّطان الرّحيم. بسم الله الرحمن الرّحيم‏
در متن عروه مى‏فرمايد: كافر به جميع اقسامه از اعيان النجس است. بلا فرقه ما بين اين كه كافر مشرك بوده باشد يا اينكه اهل كتاب بوده باشد. دينى را براى خودش اخذ كرده باشد يا نه معتقد به شى‏ء نبوده باشد و جميع اقسامش محكوم به نجاست است. ما بين كفار يك قسمش كه مشرك است و مراد از مشرك آن كسانى است كه غير خداوند را عبادت مى‏كنند و خودشان از اهل كتاب نيستند مثل بت پرستان اين مشركين به اين معنى كه مقابل اهل كتاب بوده باشند و غير خدا را عبادت كنند نجاست اين مشركين متسالم العليه‏ها است. ما بين علما شيعه كسى تا به حال از او نقل نشده است كه تردى كند يا تشكيكى كند در نجاست مشرك از علماى شيعه. اول منصوب على عامه اين است كه آنها اين طور نيست كه تسالم به نجاست مشركين دارند بلكه آنها نسبت داده شده است كه معضم شان قائل به طهارت مشرك هستند كه مشرك نيز پاك است وقتى كه مشرك به معنى من يعبد غير الله و از اهل كتاب نيست اين اگر محكوم به نجاست شد آن كسى كه آن كافرى كه اصلاً خداوند را نمى‏شناسد، اصلاً عقيده‏اى به چيزى ندارد مثل دهرى‏ها آنها به طور مسلم و به طريق راه و رويه محكوم به نجاست عينيه مى‏شود. والوجه فيها هذا العلوى اين است كه مشرك گفته مى‏شود اگر همه اشان اين طور نبود معضم شان و قسم معتدم بشان معترف بودند كه خدايى هست منتها غير از آن خدا، خداوند ديگرى هم داشتند. به آنهايى كه خداوند ديگر است به آنها عبادت مى‏كردند.
تا اينكه اينها شفيع بشوند و پيش آن خداوند نسبت به آن اشخاص كه در آن آيه مباركه هم است. كه حكايت مى‏كند مشركين عرب را در آن زمان كه آنها مى‏گفتند كه ما عبادت نمى‏كنيم اين بت هارا مگر اينكه اينها ما را نزديك به خدا بكنند. شفيع بشوند حيثاً كانّ خداوند به آنها نعمتى بدهد يا صحتى بدهد رزقى بدهد يا مرضى بدهد يا بلايى بدهد كانّ به دست اين شُفَها سپرده شده است. مى‏فرمايد بر اينكه خداوند متعال اين مشركينى كه عبادت اصنام را مى‏كردند اين طور مى‏گفتند پس اين طور نيست كه آنها معتقد به خدا نبوده باشند بلكه آله ديگرى هم داشتند كه اين‏ها را شفها مى‏دانستند وقتى كه اين مشركين عرب محكوم به نجاست شدند كه متيقن از مشرك همين‏ها هستند. الا ما سيعتى آنهايى كه اصل اله را هم قائل نيستند. اصلاً همه چيز را منكر هستند. و مى‏گويند بر اين عالمى كه هست هر چيزى كه هست همان طبيعت و دهر است. اگر اين را كسى بگويد اين را به طريق اولى اسبح حالاً است. از آن مشرك عرب اصل اين هيچ چيزى را معتقد نيست اين هم به طريق اولى نجس مى‏شود. بدان جهت در آن مشركينى كه عرض كرديم و در دهريين و طبيين الا يعمن الهذا از كسى نقل نشده است از قدما و اصحاب ما يا از متأخرين يا از متأخرين، متأخرين‏شان ملتزم بشوند كه اينها پاك هستند. از اعيان نجسَ نيستند و مى‏شود گفت كه باز عند الشيعه مسلم است از مسلمات است و از مخالفين نقل نشده است. و كسى نسبت به او خلاف داده نشده است. كه ناصب از مسلمين كه ظاهراً اسنادش را به فرَق مسلمين مى‏دهند و يك قسمشان ناصبياً هستند و اين‏ها اظهار عداوت با ائمه اطهار و... رسول (ص) مى‏كند آن... طاهره با آنها كسى كه هست و اظهار عداوت مى‏كنند. پيش شيعه‏اى است كه آنها نيز محكوم به نجاست هستند هيچ فرقى ما بين اينها و ما بين مشركينى كه است نيست. اينها نيز محكوم به نجاست هستند.
بلكه در كلمات اصحاب به هكذا به حسب روايات عند واسط محكوم به كفر هستند كافر هستند. نه دمشان احترام دارد نه مالشان احترام دارد اينها نجس هستند و كافر هستند و به منزله مشرك هستند در نجاست. يادتان هست كه در آن موثقه عبدالله ابن ابى يعفور
امام عليه السلام اين طور فرمود: كه باب 11 از ابواب الوضاف بود در آنجا اين طور فرمود در باب 11 از ابواب الوضاف روايت 5 بود اين طور فرمود در موثقه عبدالله ابن ابى يعفور كه محمد ابن على ابن حسن فه علل عن محمد ابن حسن كه استاد صدوق است. محمد ابن حسن وريد، محمد ابن حسن وريد نقل مى‏كند از سعد ابن عبدالله اشعرى، سعد ابن عبدالله اشعرى نقل مى‏كند از احمد ابن الحسن ابن على ابن فضال كه همان احمد از پدر خودش حسن ابن على ابن فضال نقل مى‏كند. براى اينكه اين احمد اغلب رواياتش يا از پدرش به واسطه برادرانش است ربع ما هم چيزى كه هست نقل مى‏كنند از آنها از حسن ابن على اغلب روايات على ابن حسن ابن على فضال از پدرش به واسطه اين برادرش كه احمد است به واسطه برادر ديگرى كه دارد كه على است به واسطه آنها است. قلَ مى‏شود كه آن على بلافاصله از پدرش نقل كند به خلاف احمد و على اين جا احمد است. احمد ابن حسن ابن على ابن فضال از پدرش حسن ابن على ابن فضال است عن عبدالله ابن بكير كه موثقه است و آنها نيز ثقه هستند ولكن فتهى عن عبدالله ابن ابى يعفور كه از اجلّاء است عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديث قال و اياك عن تقتصل من قصالت الحماد به پرهيز كه از اصاله حماد غسل بكنيد شست و شو بكنيد حكم، حكمى است كراحتى است كه تقيهاتش سابقاً گذشت. تفيها تجتمع غسالت اليهودى و نصاراو المجوسى با اينها كار نداريم كلام در اين جمله است كه و ناصب العلما اهل البيت و هو شر اين مخلوقات است چرا شر است؟ فه عندالله استشهاد به اين جمله است و گرنه حكم‏هاى آن قبل‏ها هيچ دلالتى ندارد فعند الله تبارك و تعالى لم يخلق خلقاً انجس من الكلب خداوند متعال خلقى را كه انجس من الكلب است خلق نكرده است. گذشت كه سابقاً عرض كرديم كه نجاست كلب، كلب از اعيان نجسِ است. آن نجاستى كه معهود و معروف است از كلب آن نجاست، نجاست عينى است. مى‏فرمايد بر اينكه و ناصب العلنا اهل البيت لعن جسمين ناصب علنا اهل البيت از او هم انجس است براى اينكه او حيوان است و اين اعتبار نجاست به هيچ وجه مستند به اختيار خودش نيست و به خلاف اين ناصب اهل البيت كه آن نصبى كه هست نصب فعل اختيارى است و اين ملعون خودش اختيار كرده است. بدان جهت اعتبار نجاست كه به او مى‏شود اين انجس به او مى‏شود و لا احتمال دارد كه اين به معنى اخبث بوده باشد. خوب صباتنى بوده باشد باتن او خراب است قلبش خبيث است. عوض اينكه مهر و محبت و ولايت اهل بيت را درآنجا پر كند عداوت را گذاشته است. عند انّه اين خلاف ظاهر است كه عرض مى‏كنيم. اين كه آن نجاستى كه در كلب معروف است كه سابقاً خوانديم نجاست، نجاست عينى است. اينكه مى‏فرمايد اين از آن انجس است يعنى در همان نجاستى كه كلب دارد اين اشد است. براى اين كه تفصير است و معنى‏اش اين است. در همان نجاستى كه كلب داشت اين در او اشد و اكثر است و اين هم نمى‏شود به واسطه اين كه اين نجس بوده باشد. و اما دلالت مى‏كند اين كافر است ناصب نه دمش احترامى دارد و نه مالش احترامى دارد و هر وقت كه گير آورديد مالش را از او بگيريد و حلال است و نوش جان كنيد. دلالت مى‏كند به اين معنى به بعضى از روايات يكيش را مى‏خوانم و يكى از آنها عبارت از همان موثقه حبث ابن مخترى است. يا صحيحه حبث ابن مخترى براى اين كه دراين حبث ابن مخترى كه در اين سند اين است به جاى سندش اين را بخوانم. اين جلد6 رسايل است باب 2 از ابواب الخمس است كه ما يجب فى الخمس ابواب ما يجب فيه الخمس باب 2 از روايت 6.
در آنجا هم همين طور دارد كه محمد ابن حسن به اسنادى احمدابن محمد كه سند شيخ كتاب احمدابن محمد عيسى باشد يا خالد بوده باشد تمام است و احمدابن محمد نقل مى‏كند از حسن ابن محمود، حسن ابن محمود هم نقل مى‏كند از ابن ابى عمير، ابن ابى عمير هم نقل مى‏كند عن حبث ابن مخترى اين حبث ابن مخترى ثقه بودنش كلامى در او نيست. ثقات است. ولكن بعضى‏ها در اين عدالت اين شخص خدشه مى‏كردند نه در مذهبش در عدالتش مى‏گفتند كه او شطرنج بازى مى‏كند و بما اينكه او از محرمات است در عدالتش خدشه مى‏كردند. نجاشى قدس سره الشريف دارد. كه غم از او عليه به ابى شطرنج اين عيب را به اين گرفته‏ام ولكن ثقه بودنش در اين مسلم است. آنجا اين طور دارد عن ابى عبدالله عليه السلام كه خزما لن ناس به حيث ما و جدحُ مال ناصب را نوش جان كنيد و هر جا كه پيدا كرديد وتفع عليه خمس و اما همه‏اش را خودت نخور... براى اينكه از الباح مكاسب است و تعقييد مى‏شود به مقيد خارجى خمسش را هم بر ما بفرسد و اين دلالت مى‏كند بر اينكه نه مالش احترام دارد و نه جانش آن هم همين طور است. پس‏
اين مشرك با آن كسى كه اصلاً منكر صانع جل واعلى است و نواصب اين جا جاى كلام نيست كه در اينها بحث كنيم. مى‏ماند ساير فرَق كفار كه در آنها ضمنن هم در طى كلمات آن مشرك به آن معنى كه گفتيم آنهم معلوم مى‏شود. علاوه بر تسالم دليل هم دارد اين طور نيست كه فقط تسالم باشد اين دليل ناصب بود. اما ساير فرق كه يك عمده آنها اهل الكتاب است. اهل الكتاب يهود و نصرانى اينها از اهل الكتاب است بر اين خلافى نيست كه اينها اهل الكتاب هستند. و مراد هم از اهل الكتاب كه يهودى و نصرانى است و نه آنهايى كه يهودى است كه به موسى آمده هيچ در آنها تحريف نشده است به او عقيده دارند به او معتقد هستند. نه همين كتابى كه فعلاً به اسم تورات است همين كه انجيل است فعلاً دست به دست شده است و هركسى يك چيزى را زاقه كرده است. از خودش نوشته است و اسمش را انجيل مى‏گويند. اهل كتاب همين اينها است. آنهايى كه معتقد بشوند به همين تورات فعلى و به انجيل فعلى براى اينكه رواياتى كه در باب اهل الكتاب است در زمان صدور ائمه عليه السلام اهل كتاب در زمان صدور ائمه عليه السلام مثل همين‏ها بوده‏اند. آن طور نبود كه تورات حقيقيى دستشان ... بوده باشد يا اين انجيل حقيقى.
اين دو طائفه معلوم است كه اينها اهل الكتاب هستند. عم المجوس، مجوس اهل كتاب بودنش محل اشكال است اين به دليل معتبر ثابت نشده است ولا در رواياتى دارد بر اينكه آنها يك نبيى داشته‏اند كتابى داشته‏اند و آن كتاب گم شد و آن نبى هم مرد اينها بعد اين طور شدند. بدان كتاب و اينها شدند ويلان و سرگردان شدند. ولا اين طور رواياتى دارد. در باب 4 اين روايات را نقل مى‏كنيم. ولكن اين روايات در سندشان ضعيف است. اينها اهل كتاب بودنش ثابت نيست ولكن حكم يهود و نصارارا دارند و يا اهل كتاب نيز نباشند حكم اهل كتاب را دارند. به اهل الكتاب هر حكمى ذكيه شود. اگر گفتيم اهل الكتابى كه است پاك هستند اينها نيز پاك مى‏شوند. سرَش هم معلوم مى‏شود. اگر گفتيم اهل الكتابى كه هست چيزى از آنها يؤخذ است. از مجوس هم يؤخذ اين طور نيست كه مثل مشركان بوده باشند كه آنها يا بايد كه مسلمان بشوند يا كشته بشوند و چيزى از آنها قبول نمى‏شود. الى هذا الساسى كه هست كلام فعلاً واقع مى‏شود در اين اهل الكتاب كه اهل الكتاب چه مجوس بگويم و چه نگوييم باز كلام در يهود و نصاراو مجوس است. بعضى‏ها اين طور فرمودند كه اصلاً در نجاست و طهارت اينها بحث كردنى كه هست اين تزيع العمر است نجاست اينها هم مثل نجاست مشرك متسالم العليه است. اين جاى كلام نيست. اين كه محقق همدانى همين حرف را دارد كه در تكلم در طهارت و نجاست اين كفار تزريع وقت است. تزريع العمر است. من يادم مى‏آيد كه مقدس اردبيلى در آن شرح و ارشاد اصلاً متعرض نشده است. به اين كه نجاست الكفار آن در ارشادى كه در نجاست الكفار است اصل در شرحش متعرض نشده است كه بحث كند كه دليلش چيست. گذشته است اين را سرش اين باشد كه تزيع آن نخواسته است كه بفرمايد. وكيف ما كان اينها اين طور فرمودند كه ولكن مه ذالك محقق در معتبر حكايت كرده است از مفيد قدس الناح شريف. كه مفيد قدس الله سره شريف ملتزم شده است به طهارت اهل الكتاب كه اهل الكتاب پاك هستند. باز نسبت داده شده است اين طهارت اهل الكتاب به شيخ الطائفه در نحايح‏اش كه شيخ الطوسى نيز در نحايح‏اش كه فرموده است كه اينها پاك هستند و منتها نفرموده است كه اينها پاك هستند. يك كلامى فرموده است كه ظاهر آن كلام طهارت است و آن كلام را هم مى‏توانيد به نحايح رجوع كنيد. ظاهراً خيلى دلالتى ندارد آن كلام و اما يك كلام ديگر هم ابن جنى در مختصرش فرموده است كه در مختصرش فرموده است كه نه اهل الكتاب پاك هستند. بعضى از قدما اين طور هستند ملتزم به طهارت شده‏اند و بعضى از متأخرين، متأخرين هم يكى هم مرحوم حكيم در اواخر عمرش بود فتوا به طهارت اهل الكتاب داد كه اينها پاك هستند. و كيف ما كان آن اهل الكتاب اين طور هستند استدلال شده است به نجاست الكفار اعم از اينكه آن كفار از اهل الكتاب بوده باشد يا به تعدد و غير خدا را عبادت بكنند كه بت را عبادت بكنند. استدلال شده است.
به اين آيه شريفه كه انم المشركان النجس تا مى‏فرمايد فلا يقرب المسجدالحرام كه اين مشركان نجس هستند و تفريع مى‏فرمايد كه فلا يقرب المسجد الحرام ديگر به مسجدالحرام نزديك نشوند. گفته شده است كه بر اينكه اين المشرك و لا متقرن بودنش اين است كه مثلاً بت را عبادت مى‏كند و غير خدا را عبادت مى‏كنند. الا انه معناى حقيقى مشركيى كه هست. هر چه بوده باشد يهود و مجوس و نصارا را نيز مى‏گيرد و آنها مشرك هستند. كما اينكه خود خداوند متعال بعد از اين آيه به فاصله چند آيه‏اى مى‏فرمايد كه حكايت‏
مى‏فرمايد از يهود كه وقال يهود بله اينكه عضيرٌ ابن الله و قالت نصارا ابن المسيح، المسيح ابن الله مثلاً اين طور گفته‏اند. بعد در ذيلش مى‏فرمايد كه و ما عمر الى يعبدالله الى يعبد الله سبحان هو اما يشركان نضيرى است و يادمان نيست خصوصياتش آيه نازل نكنيد نه آن نيست. بله آن آيه نيست همين طور است براينكه و ما عمر الى يعبد الله اليعبد اله واحداً سبحان و اما مشركان اينها مشرك هستند. عضير و نصارا و همين طور اينها مشرك هستند. وقتى كه اين نحو شد اينها داخل مشركين هستند. پس مشركين الطلاق نجس هستند اين يهود و نصارا را نيز مى‏گيرند. در اين آيه شريفه در دلالتش بر نجاست عينيه كه نجاست حكميه از او تعبير مى‏كنيم. يعنى نجاست عينيه اعتبار شارع است نجاست تكرينى نيست. شارع اعتبار كرده است نجاست بر اين عينيه. نجاست، نجاست مطلقه است كه لا يزول از اين عين مادامى كه از اين عين مادامى كه اين عين آن عنوان بر او منطبق است. مادامى كه كلب است و مادامى كه خنزير است نجس است مادامى كه خَمر است نجس است. اين اشكال شده است كه اين آيه مباركه به اين نجاست عينيه كه در ما نحن فيه گفته مى‏شود نجاست شرعيه به اين معنى دلالت نمى‏كند كه مشركان عين نجس هستند. چرا گفته‏اند كه آيه لفظ نجس ذكر نشده است. انم المشركان عن النجس. نجس هم مستر است. آن نجاست شرعيه به مشرك يا كافر كه به عين كه حمل نمى‏شود. كلب كه نجاست نيست. كلب حامل نجاست است. زود، ذو نجاست است. يعنى حكمش نجاست است ولكن كه خودش كه نجاست كه نيست. مستر كه حمل نمى‏شود بر ذات پس در ما نحن فيه ما بايد يك ذو تقدير كنيم و بگوييم كه انم المشركان اينها صاحبان نجاست هستند. خوب اين صاحب نجاست بودن دو جور مى‏شود. صاحب نجاست بودن يك وقت مثل كلب مى‏شود كه نجاستش عينى مى‏شود. نجاست، نجاست عينى مى‏شود از اعيان نجسَ مى‏شود. ممكن است كه نجاستش نجاست عرضى باشد صاحب نجاست هستند براى اينكه مشركين يعنى كفار همين طور است ديگر نجسه كه اجتناب نمى‏كند هميشه سگ با آنها همراه است. در خارج هم مشاهده است كه آنها لهم الخنزير مى‏خورند. لهم ميته مى‏خورند اگر گاو هم بخورند آن ميته است. نجس است و خمر مى‏خورند و اينها همه‏اشان آلوده هستند. بدان جهت مى‏فرمايد كه مشركين زوات نجاست هستند. فلا يعبد مسجدالحرام داخل مسجد الحرام نشوند. خوب دلالتى بر اينكه نجاست، نجاست ذاتيه است. در اين آيه مباركه دلالتى نيست. در ما نحن فيه كه هست. در ما نحن فيه جواب داده شده است از اين جواب اين است كه اگر مراعات نجاست عرضيه بود قيد مى‏كرد خداوند سبحان، خداوند سبحان قيد مى‏فرمود بر اينكه اينها مشركينى كه هستند نجس هستند. ما لم يعق عليهم مطهرون حمام نروند مادامى كه به حمام نرفته‏اند. مثلاً يا به كره نرفته‏اند يا به زيره مثلاً دوشى كه كره است. يا كره نيست فرقى نمى‏كند. نه ايستاده‏اند تا آن وقت نجس هستند تا مادامى كه به آب جارى نيفتاده‏اند نجس هستند شست و شو نكرده‏اند اين كه الطلاق مى‏فرمايد نجس عندم المشركان نجس معنايش اين است كه خودشان را بشويند يا بشورند ولا در كل اينها نجس هستند فلا يقرب المسجدالحرام اطلاق اين حكم و عدم تقييدش به مادام علم يعقل به هم تطهير اقتضاء مى‏كند كه نجاست، نجاست ذاتيه بشود پس اين اشكالى كه در اين آيه مباركه كرده‏اند. اين احتمال نجاست عرضى را دارد اين اشكال برود پى كارش اين اشكال درست نيست. دو تا اشكال در اين آيه مباركه است. كه آنها را جواب دادن مرد مى‏خواهد كه به آنها جواب بدهد. به بينيد چه اشكال‏هاى مهمى هستند. بعضى‏ها فرموده‏اند كه اين در آيه نجس معلوم نيست كه نجس ولا مستر است يا بعضى‏ها گفته‏اند كه نجس و نَجس يك معنى دارد. اصحاب قاموس ظاهراً نقل كرده‏اند. نجاست، نجس و نَجس به يك معنى است. يا گفته‏ايم كه حمل كردن نجس بر مشرك از باب زيداً عدلاً است. مستر را مبالغتاً حمل مى‏كند براى اينكه نجاستشان خيلى شديد است... در صدور آيه معنى نَجس و نجس چه بوده است پيش مردم اين را به آن معنى حمل مى‏كنيم بله نجس و نَجس فعلاً كه پيش متشرع كه مى‏گويد حقيقت ثانويه پيدا كرده است. يعنى دستت را به او تر زده‏اى بايد دستت را بشويى اين نجس معنايش اين است. ولكن در زمان صدور اين آيه مباركه هم معنى نجس و نَجس اين بود نه آن قزارت معنويه كه اين قزر است مثلاً قزارت معنويه من حيث الروح قزر است اين نبوده است قزارت معنويه معنايش نبوده است اين نجس همان قزارت ظاهريه اعتبارى بوده است به اين معنى دليل ندارد براى اينكه دليل نداريم نمى‏توانيم اين را حمل كنيم مراد آيه شريفه عندم المشركان نجس آن يعنى نجاست حكميه و شرعيه كلام مى‏گوييم كه دستت خورد بايد آب بكشى نه مناسبتش اين است كه نَجس احتمال دارد كه‏
همان معنى يعنى قزارت معنوى دارد مشرك است ديگر بلكه فرموده است كه قرينه است كه همان قزارت معنوى مراد است و خود آيه مباركه قرينه است. چرا؟ براى اينكه اگر مراد قزارت معنويه بوده باشد. قزارت عينيه را به داخل مسجدالحرام داخل كردن كه عيبى ندارد. انسان يك دستمالى دارد در جيبش گذاشته است در جيبش خونى است خون دماغ شده بود در جيبش است وارد مى‏شود در مسجد الحرام تواف استحبابى بكند. بدنش الان پاك است و لباسش هم پاك است ولا آن دستمال كه در جيبش است. وارد مى‏شود به مسجدالحرام نه به نحوى نجس را وارد مى‏كند كه هر چه مسجد حساب بشود. يا يك نحوى وارد مى‏كند كه مسجد را آلوده متنجس كند. آن جايز نيست بلا شبهة نجس را وارد مى‏كند به مسجدالحرام نه خدشى است و نه سرايتى به مسجد خوب اين كه اشكال ندارد. عين نجس كه خون است وارد كرده است. پس اينكه اشكالى ندارد اگر مراد اين بود كه مشركان عين نجس هستند مثل خون وارد مسجد الحرام نشوند اين خيلى مناسبتى ندارد. فلا يقرب اين تفريع با او مناسبتى ندارد. و اما اگر مراد قزرات معنوى بوده باشد. اين تفريع مناسبت دارد براى اينكه آنها صاحب اين بيت را نمى‏شناسند مشركين. اين بيتى كه مَعَدّ شده است كه به صاحبش در آنجا عبادت بشود. در آن مسجد عبادت بشود. در مسجدالحرام عبادت به خداوند بشود از اول بنايش همين طور است. بنايش بر اين است اين مناسبت ندارد.
كسى كه رد بيت را نمى‏شناسد وارد آنجا بشود اين مناسبت دارد با تفريع بدان جهت در آن آيه مباركه دلالت بر نجاست حكميه نيست. اين يك اشكال، اشكال دومى اين است كه هر دو اين اشكالها كه اين اشكال اولى را ما جواب نداريم و ما از آن مردانى نيستيم كه جواب داشته باشيم. اشكال اولى اشكال واردى است به نظر من اما يك اشكال دومى كه آن اشكال هم وارد است. و آن اين است كه خوب بنا شد كه اين انم المشركان نَجس يعنى مشركان نجس همستند. مثل خون نجس هستند مثل كلب نجس هستد. خوب كه گفت كه اين مشركان يهود و نصرانى و مجوس را مى‏گيرد اگر مجوس را هم گرفت كه گفت يهود و نصرانى را مى‏گيرد. مجوس را هم نمى‏گيرد چرا؟ بله يهودى و نصرانى و مجوس هر دو مشرك هستند ولكن آن را كه در عرف مشرك گفته مى‏شود مقابل اهل الكتاب است. آن كه حتى در صدر اسلام كه لا يعبد از اهل شرك. مشرك حكمشان اين است كه فذا سلقل واشعر العلوم تقتل المشركين و حيث و ما جداً كه... آنها از آنها قبول نمى‏شود اين مشرك مقابل اهل الكتاب است. اينجا هم در اين آيه ظهور دارد كه همان معنى مراد است. اگر بگوييم كه نه اين جا مراد مشرك حقيقى است. هر مشرك حقيقى نجس است. اگر اين را بگوييم آن كسى كه در عبادتش رياح مى‏كند و خيلى هم مسلمان است. در پيشانيش موضع ستوده است ولكن اين كار در حين عبادتش رياح مى‏كند براى مردم اين نماز را مى‏خواند خوب اين هم در روايات داريم ديگر المراع المشرك آن كسى كه رياح مى‏كند آن شرك است. چون شرك غير خدا را مى‏پرستد مشرك معنايش اين شد كه غير خدا را به پرستد. اين هم غير خدا را آن حاجى را مى‏پرستد. فرقى نمى‏كند اين هم مراعى است و مشرك است خوب بايد بگوييم كه آن هم نجس است. پس معلوم مى‏شود مشرك به آن معنى نيست. مشرك به آن معنى است. اين اشكال، اشكال دومى ولكن تمام نشده است اشكال دومى آن اشكال دومى وارد بر اين است كه اولاً مشرك نمى‏گيرد اينها را و ثانياً اگر گرفت اينها را اين در صورتى مى‏شود كه به اين آيه تمسك كرد كه دليل مخصص نياد كه اهل كتاب پاك است. اين با آن عدله معارضه نمى‏كند.
دلالت اين آيه كسى خيلى زور بزند در نجاست اهل الكتاب دلالتش بر عموم والطلاق است مشركان جمع مُحّلا به الف و لام است. پس... عموم شد دلالتش بالوضع مى‏شود بله... عموم نشد بالطلاق مى‏شود. دلالتش بر نجاست اهل الكتاب بر عموم و الطلاق است و اگر روايت وارد شد بر اينكه مجوس يا اهل الكتاب آنها پاك هستند خوب تقييد مى‏كند اطلاق آيه را عموم آيه را تخصيص مى‏كند. شما نفرماييد كه. يك چيزى بگويم كه در ذهنتان نماند خوب شما وقتى كه يك كسى خيلى جريح بوده باشد بيايد بگويد خوب شما كه دلالت اين آيه را از بين برديد كه مشركين نجس هستند اين آيه دلالت به نجاست شرعيه فعلى نمى‏كند. خوب اين اجماء هم به درد نمى‏خورد كه تا الان مى‏گفتيد كه تسائل عند شيعه كه مشرك حقيقى من يعبد سنح او نجس است او نيز از بين مى‏رود چرا؟ براى اينكه احتمال است همان هايى كه فتوا داده‏اند بر اينكه مشرك نجس است من يعبد الصنم به اين آيه استدلال كرده است. و اين آيه‏
دليل آنها است. وقتى كه گفتيم كه اين آيه دلالتى ندارد. مثل آن اجماء مدركى مى‏شود كه مدركش معلوم است كه ضعيف است. مثل آن نجاست ماءبى مى‏ماند كه مدركش را مى‏دانسته است اينهايى كه مشهول مى‏گفتند كه بلكه متفقٌ عليه بود كه ماءالبئر مثلاً نجس است. دليلش روايات النضر بود ديديم كه روايات نضر دلالت به تنجس ندارد. جدا شديم خوب اين جا هم همين طور است. در ما نحن فيه دليل و مدك اين آقايان اين علماى بله بزرگوارى كه بله قدما و متأخرين‏ها يك عده‏اشان... و يك طائفه اشان هم در حال انتظار هستند يا بعد مى‏آيند و مى‏روند اينها هم همين طور است مدركشان اين آيه مباركه است. وقتى كه اين آيه از بين رفت دلالتش اين اجماء از كار مى‏افتد. نفرماييد اين را عرض كرديم بر اينكه حتى آنهايى كه در دلالت اين آيه مناقشه كرده‏اند. آنها هم ملتزم شده‏اند كه مشرك نجس است. تسالم است در او يكى از كلمات فقها انسان تدبر بكند مثل اينكه جاى تكلم نيست. ولا اين مناقشات ظاهر بر آيه است. علاوه بر اين يك چيز ديگرى هم مى‏شود گفت و آن اين است كه ما دليل اقامه كرده‏ايم. ناصب نجس است و اشكالى كه ندارد. اشكالى هم نداشت آن بيانى را هم كه عرض كرديم ظاهرش تمام بود. كه ناصب نجس است و احتمال است كه ناصب نجس بشود اما دهرى و مشركى كه خدا را اصلاً نمى‏شناسد. بلكه عناد با خدا مى‏كند. مانع الدال است مثل شداد اينها پاك باشند. اين احتمالش است. آن كه ازهار عداوت مى‏كند با امام عليه السلام او نجس بشود. اما آنهايى كه ازهار عداوت با خدا را مى‏كنند آنها نجس نيستند. مى‏شود كه اين را ملتزم شد. اين هم نمى‏شودملتزم شد بدان جهت اگر اين آيه هم قمض العين بشود.
كه از اجماء هم قمض العين بشود ما دليل داريم كه بگوييم كه مشرك نجس است. مشرك نجس است فتواى عدله نجاست ناصب. آن فتوا دارد كه مشرك بايد نجس بشود. سؤال؟ او هم خدا را قبول دارد، پيغمبرش را هم قبول دارد با امامش اين كار را مى‏كند. سؤال؟ عرض مى‏كنيم كه نصبت به آنها فهوا نيست. نسبت به آنها فهوا نيست به اهل الكتاب آنها خدا را قبول دارند. پيغمبر را قبول ندارند. منتها با پيغمبر را هم موعاند نيستند. آنها اصل خدا را قبول ندارند. به او شريك ملتزم هستند و يا يك قسمتى كه اصلاً خدا را قبول ندارند. دهرى هستند. يا يك قسمتى از بت پرستان اين طور نيست كه همه‏اشان اين طور هستند. مشركين عرب عقيده‏اشان اين بود. كه اين بت‏ها وسايت هستند و شفها هستند و همه‏اشان اين طور نبودند. و كيف و ماكان نجاست مشرك لا كلام است. انمه كلام در نجاست اهل اكلتاب به حسب الروايات است. روايات را ملاحظه بكنيم به بينيم اگر از روايات اينها نجاست در آمد كما اينكه مشهود در آورده‏اند. ما هم طابع مشهود مى‏شويم اگر در نمى‏آيد كما اينكه در نياورديم ما مخالفت با مشهود مى‏كنيم. مثل مسأله ماء البعر مى‏شود نجاست ماء البعر مى‏شود. مستند مشهود اين روايات است بعد از اينكه در شمول آيه اشكال شد. و مسأله همين طور نيست كه تسالم باشد مصلح المفيد فتوا به طهارت دارده است. روايات ملاحظه مى‏شود و اگر دلالتشان تمام شد. فنعم الوفاق و اگر تمام نشد هذا فراق بين نا و بين هم مى‏شود. روايات را ملاحظه بفرماييد. انشاء الله.