جلسه 187
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات
شماره نوار:187 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1366 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
سيد در عروه مىفرمايد در مسأله اولى ولد زنا اقوى اين است كه محكوم است به طهارت. در صورتى كه ابوينش يا احد ابوينش مسلمان بوده باشد و فرقى هم نمىكند كه زنا من الطّرفين بوده باشد، من طرف الاب و الام بوده باشد يا زنا من طرف واحد بوده باشد. ولد زنا محكوم است به طهارت. اين كه مىفرمايد اقوا اين است در مسأله خلافى است. حيثٌ كه نقل شده است از ابن ادريس قدس الله سرّه، ايشان حكم فرموده است به كفر ولد الزّنا و به نجاسته ولو آن كه پدر و مادر هست، هر دو مسلمان بوده باشند. ولو آن ولد زنا بزرگ بشود، خودش هم خيلى متديّن بوده باشد.
ظاهر عبارت ايشان اين است على ما سيعتى خود ولد الزّنا بودن ولادت زنايى خودش موجب اين است كه آن ولد كافر بوده باشد و قهراً نجس هم مىشود. و اين قول را هم به سيّد مرتضى قدس الله نفسه الشّريف نسبت دادهاند و از ايشان هم نقل كردهاند و از ابى جعفر صدوق عليه الرّحمه از ايشان هم نقل كردهاند. ظاهر كلام ابن ادريس اين است خود اين ولد زنا بودن خودش موجب كفر و نجاست است. بدان جهت اين شخص ولو اظهار ايمان بكند، اطاعت هم بكند، مؤمن هم بشود، لا يفيد شيئاً اين كافر است و نجس. بعضىها ديدهاند كه اين جور در نمىآيد. اگر بنا بشود كه ولد زنايى پيدا بشود كه اظهار ايمان بكند حقيقتاً هم بلكه ربّما ممكن است ولد الزّنا ايمانش ايمانى بوده باشد قوى و قرار در قلبش داشته باشد. عملش عمل تقوايى بوده باشد. اطاعتش اطاعت حقيقى بوده باشد. اين را نمىشود گفت بر اينكه اين شخص كافر است. براى اينكه اگر اين را شخص ملتزم بشود، معنايش اين است كه ولد زنا مكلّف است به اسلام و مكلّف است به تكاليف اسلامى، اينها همهاش از قبيل تكليف بالمحال است. چون كه نمىتواند انتصال كند. قدرت بر انتصال نيست. تكليف به ما لا يطاق است. و خودش هم كافر بشود، مكلّف بر اسلام باشد ولو متمكّن نيست بر اسلام. مكلّف به تكاليف شريعت بشود ولكن متمكّن بر اسلام نيست. مع ذالك روز قيامت ببرند به آتش و بگويند تو كافر بودى و آن اعمالت هم كه اعمال اسلام نبود. اين مخالف با عدل خداوند است. جمع نمىشود اينها. بدان جهت توجيه كرده است بعضىها اين كلام ابن ادريس و سيّد مرتضى و صدوق را معنايش اين است كه ولد الزّنا كافر است و نجس است يعنى لا يوفّق على الايمان. اين ولد زنا عقلاً ممكن است مسلمان بشود، مؤمن متّقى بشود ولكن خارجاً واقع نمىشود. خارجاً ولد الزّنايى كه هست همينجور شرور مىشود. ولو متمكّن است. مىتواند هم اطاعت كند و مؤمن حسابى بشود. نمىكند كار را به اختيار خودش. به اختيار خودش و با تمكّن خودش اين ولد الزّنا اين كار را نمىكند. اين را صاحب حدائق قدس الله نفسه الشّريف از بعضى اخباريين اين جور نقل كرده است كه اينها اين جور گفتهاند اين را. پس يك حرف اين شد كه ولد الزّنا به نفسه ولادت بر زنا موجب كفر است و موجب اين است كه نجس بشود. يك توضيح اين است كه ولد الزّنا لا يوفّق على الايمان و الطّاع. در مقابل اينها حرف صاحب حدائق است قدس الله نفسه الشّريف. ايشان ملتزم شده است كه نه. ولد الزّنا كافر نيست. براى اينكه ولادت عن زنائين كه طيب ولادت انسان طيب ولادت نداشته باشد. طيب الولاده نداشتن و خبث الولاده داشتن، اين موجب كفر نيست. نه. كافر نيست ولد الزّنا. بدان جهت نمىشود گفت كافر است و احكام كافر مترتّب است. ولكن نجس است. نجاستش سر جايش
است.
خوب اين ولد الزّنا ممكن است ايمان را اختيار كند. اطاعت كند. ايشان يك چيزى علاوه كرده است. ببينيد چه مىگويد ايشان. مىگويد ولد الزّنا كافر نيست. ولكن نجس است. اگر اطاعت بكند و متّقى بشود و طاعت بكند به بهشت هم نمىرود. جايش جهنّم است. ولكن در جهنّم...نمىشود. در جهنّم متنعّم مىشود. جزاى اعمالش را پيدا مىكند. جزاى خير. و فرموده است بر اينكه عقل كه نمىگويد مطيع را بايد به بهشت برد و در بهشت جزا داد. عقل مىگويد مطيع بر اطاعتش بايد جزاى خير ببيند. هر جا جزا بدهند بايد جزاى خير ببيند. اين ولد الزّنا را جزاى خير مىدهند منتهى در آتش. ايشان اين حرفها را ملتزم شدهاند. التزام به اين از جهت بعضى اخبارى است كه از آن اخبار خودش و ديگران استفاده كردهاند كه ولد الزّنا لا يدخل الجنّه. داخل بهشت نمىشود. تحفّظاً به آن اخبار ملتزم شدند كه اگر مطيع شد مىرود در آتش و در آتش متنعّم مىشود. به جنّتى كه هست راه نمىدهند.
اين اقوال در مسأله است كه ايشان فرمود مرحوم سيّد الاقواء طهارت ولد الزّنا است. عرض مىكنم بر اينكه آنهايى كه مثل صاحب الحدائق صحبت كفر را نكردهاند فقط ملتزم شدهاند بر اينكه ولد الزّنايى كه هست نجس است به بعضى اخبار تمسّك كردهاند و گفتهاند ظاهر اين بعض الاخبار اين است كه ولد الزّنا محكوم به نجاست است. يعنى نجاست عينيه دارد. كلب و المشرك و الكافر چه جور آنها نجاست عينيه دارند مثل كلب و خنزير يا كافر يا فقط مشرك، دون المطلق الكافر اين هم همين جور است. اين نجاست عينيه دارد. يك اخبارى است كه به آنها تمسّك كردهاند. اين اخبار كدام است؟
يكى از اين اخبار روايت عبد الله ابن ابى يعفور است. اين روايت عبد الله ابن ابى يعفور در باب 11 از ابواب ماء المضاف در جلد اوّل روايت 4 و عن بعض اصحابنا. كلينى نقل مىكند از بعض اصحابنا. كلينى رواياتى دارد كه شيخش را مرسلاً ذكر كرده است. اين هم از آن روايات است. مىگويد و عن بعض اصحابنا عن ابن جمهور محمّد ابن جمهور است. عن محمد ابن القاسم عن ابن ابى يعفور عن ابى عبد الله (ع) اين روايت من حيث السّند ضعيف است كما ذكرنا. هم مرسله است و هم ضعيف. آن جا دارد بر اينكه عن ابى عبد الله (ع) قال، لا تغتسل من البعر الّذى يجتمع فيه الغسالة الحمّام. غسل نكن از آن چاهى كه در آن غساله ماء حمّام جمع مىشود كه...فانّ فيها غسالة ولد الزّنا در آن چاه غسالت ولد الزّنا است و هو لا يطهر الى سبعة آبائن ولد الزّنا تا هفت پشت پاك نمىشود. و فيها غسالة النّاصب و هو شرّهما در آن بعر غسالت ناصب است. ناصب هم شرّ اين دو تا هست. يعنى شرّ ولد الزّنا و ناصب است. انّ الله لم يخلق خلقاً شرّاً من الكلب و انّ النّاصبه عفوٌ الى الله من الكلب. خوب اينكه ولد الزّنا را مثل ناصب امام (ع) كانّ قرار داده است و خودش هم فرموده است لا يطيب الى سبعة آبائن، اين دليل بر اين است كه ولد الزّنا هم نجس است. خوب اگر اين روايت بوده باشد كه اوّلاً سند ندارد. و ثانياً در ما نحن فيه فهو لا يطهر بمعنا لا يطيب است. طيب الولادت است. يعنى اين خبث ولادتى دارد. نه معنايش اين است كه لا يطهر يعنى نجاست خارجى دارد.
و شاهد القطعى به اين معنا كه لا يطهر به معناى اين است كه طيب ولادت ندارد شاهد قطعى كه جاى هيچ شك و شبههاى نيست، الى سبعة آبائن است. آنهايى كه گفتند ولد الزّنا نجس است، گفتند خودش نجس است و لكن آن ولد الزّنا يك زنى بگيرد و بچّهاش بشود، آن بچّه كه پاك است. آن از ولد الزّنا نيست. اين كه دارد فهو لا يطهر الى سبعة آبائن اين معلوم بر اين است كه اين مراد طهارت خارجيه نيست در مقابل نجاست خارجيه. اين معنايش اين است كه ولادت اين شخص خبثى كه دارد، آن خبث ولادت نمىرود تا هفت پشت. معناى اين روايت اين است. ربطى به آن نجاست ظاهريه ندارد. و منافات ندارد كه ناصب را ملتزم بشويم كه او نجاست خارجيه هم دارد. اين عيبى ندارد. نجاست خارجيهاى كه هست، آن عيبى ندارد.
يكى از اين رواياتى كه در ما نحن فيه نقل شده است و تمسّك شده است به نجاست، روايت همزة ابن احمد است كه روايت 1 است در همين باب 11. محمّد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن على ابن محبوب كه سند شيخ به كتاب محمد ابن على ابن محبوب صحيح است عن عدّة من اصحابنا عن محمد ابن عبد الحميد عن همزة ابن احمد. همزة ابن احمد توثيقى ندارد. محمد ابن عبد الحميد هم همين جور است. عن ابى الحسن الاوّل (ع) قال، سألته او سأله غير عن الحمّام. قال، اغفله بميظرٍ با لنگ وارد شو. برهنه نباش. كه الان هم شايد در بعضى شهرها باشد و قضّب ترك چشمت را هم بپوشان فلا تغتسل من البعر الّذى تجتمع فيه ماء الحمّام فانّه يسيل فيها ما يغتسل به الجنب و ولد الزّنا و النّاصب لنا اهل البيت و هو شرّهم. شرّ مخلوقات است ناصب. ضعف سند اين جا كه هست، در ما نحن فيه كه هست، اين لا تغتسل من البعر ارشاد به نجاست غساله بعر نيست. اين لا تغتسل در ما نحن فيه قرينه داريم كه لا تغتسل تكليف است. منتهى تكليف تنزيهى است. كراهت است نه حرمت. مكروه است ايشان شستو كند از بعرى كه تجتمع فى غسالة الحمّام. ولو بعد بيايد جاى ديگر، بدنش را بشورد. اصلاً آن جا شستشو كردن خودش مكروه است. اين لا تغتسل حكم تكليفى است. شاهد بر اين دو تا شاهد است. هم شاهد داخلى است. هم شاهد خارجى است. امّا شاهد خارجى روايتى است كه خواهيم گفت كه در ما نحن فيه روايت دوّمى است. اين جور شايع كرده بودند. چرا شايع كرده بودند كه آب كمتر مصرف بشود يا چه بشود الله يعلم. اين جور شيوع داده بودند كه السن كانّ فيه شاء من العين انسان اگر از آن آب كثيف شستشو كند شفا پيدا مىكند كه در آن روايت امام كانّ مىفرمايد تزبوا يغتسل فيه من الحرا از جنب من الحرام و الزّانى اين جا ولد الزّنا نيست. زانى است و النّاصب الّذى هو شرّهما و شرّ كلّ من خلق الله است، اين...كه اين جور نيست. بلكه در اين جا شستشو كردن، خودش مكروه است. چون كه حرمت را نمىشود ملتزم شد. انسان با آب كثيف خودش را بشورد كه حرمت تكليفى احتمال ندارد. مىشود مكروه. اين قرينه خارجى است.
ديگرى هم قرينه داخلى است كه فانّه يسيل فيها ما يغتسل به الجنب آنى كه جنب به آن غسل مىكند، آن كه نجس نيست. گذشت سابقاً ديگر. بحث كرديم بر اينكه ماء القليل ولو با ماء القليل بشورد انسان خودش را ماء القليل به واسطه غسالهاش نجس نيست. مجرّد شستن بلكه ما تعدّى كرديم و گفتيم نجس را هم بشورد. اگر نجس نجسى بوده باشد كه عينش باقى باشد و به واسطه يك دفعه شستن پاك مىشود، آن غساله هم پاك است. فانّ فيها ما يغتسل به الجنب آن آبى است كه با او غسل مىكند. باشد ديگر. آن نجس كه نيست. پس معلوم مىشود كه خباثة الماء است كه امروز تعبير مىكنند كه آب ميكروب دارد. اين خباثة الماء است كه مردم خودشان را شستهاند و اين جا جمع شده است. آب خبيثى است خودت را با اين نشور. نهى به اين معنا حمل مىشود.
يك روايت ديگرى هم در ما نحن فيه هست، در آن روايت ديگر كه مرسله وشّاع است. در باب 3 از ابواب الاعصار است. آن جا روايت 2 است. كلينى نقل مىكند كه احمد ابن ادريس كه ابى اقليعل و اشعرى القمّى رضوان الله عليه است. عن محمد ابن احمد ابن يحيى قمّى صاحب كتاب نوادر الحكمه عن ايّوب ابن نوح كه از اجلّا است عن الوشّاع حسن ابن على وشّاع است ان من ذكره روايت مرسله است. عن ابى عبد الله (ع) انّه كره السّعر ولد الزّنا امام (ع) مكروه شمرد سُعر ولد الزّنا را و سُعر يهودى و نصرانى و مشرك را. كه گفتهاند سعر مشرك را بايد نجس شمرد. كره بايد معنايش اين باشد. اين كه كره وقتى كه اين جور شود در ولد الزّنا هم اين جور مىشود. پس ولد الزّنا مثل مشرك نجس است. اين هم جوابش پر واضح است كه كره به معناى لغوى است. كره معناى لغوى هم با حرمت جمع مىشود، هم با كراهت اصطلاحيه جمع مىشود. مكروه شمرد يعنى ترك بشود سعر ولد الزّنا و سعر يهودى و نصرانى. آن جاها در اينها گفتيم ترك بشود، ترك تنزيهى است چون كه اينها نجس نيستند. ولكن در مشرك به قرينه خارجيه نجس است. چون ترك، ترك لزومى است. اين عيبى ندارد. اين روايت هم معنايش اين است. كره به معناى نجسه نيست. كره همان معناى لغوى است. معناى لغوى با آن كراهت اصطلاحى هم مىسازد و مكروه است سعر اينها. ملتزم مىشويم و كلّ من خالف الاسلام. قرينه قطعيه كه معنايش اين است كلّ من خالف الاسلام كسانى كه با اسلام حقيقى مخالفت بكنند سعرشان مكروه است. مىدانيد چه كسانى را مىگيرد. همه را مىگيرد غير از يك طايفه. اينها سعرشان مكروه است. عيبى ندارد. ملتزم مىشويم.
پس در اين رواياتى كه در باب سعر وارد شده است دلالتى بر نجاست نيست. صاحب حدائق قدس الله نفس الشّريف يك چيزى فرمودهاند يك كلامى فرموده است كه كلام خوبى است. ايشان مىفرمايد آنهايى كه از اين روايت استفاده كردهاند كفر ولد الزّنا هم اشتباه است. اين روايات عكسش دلالت مىكند كه ولد الزّنا كافر نيست. براى اينكه اگر ولد الزّنا كافر بود امام نمىفرمود، فهو لا يطهر الى سبعة آبائن مىگفت لانّه كافرٌ اين كه قيد فرموده است، ذكر فرموده است. فهو لا يطيب الى سبعة آبائن اين قرينه بر اين است كه اين كافر نيست ولكن محكوم به نجاست است كه ما گفتيم قرينه است كه محكوم به نجاست هم نيست. چون كه نجاست الى سبعة آبائن نمىشود ملتزم شد.
باز يك روايت ديگرى هست ملتزم شدهاند و از آن روايت استفاده مىكنند كه ولد الزّنايى كه هست، ولد الزّنا نجس است. اين روايت در جلد 15 از وسائل در باب 75 در احكام الاولاد است. روايت دوّمى است. و عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن حمّاد ابن عيسى عن حريض عن محمد ابن مسلم. روايت من حيث السند صحيحه است. عن ابى جعفر (ع) قال، لبن اليّهودية و النّصرانية و المجوسيه احبّ الىّ من ولد الزّنا. انسان كه به طفلش...مىگيرد كه شير بدهد امام مىفرمايد در اين روايت مباركه، آن لبن يهوديه و نصرانيه و مجوسيه احب است پيش من از لبن ولد الزّنا. يعنى اگر امر دائر بشود انسان...را يهوديه قرار بدهد يا به جاريهاى كه ولد الزّنا است، آن يهوديه را اختيار كند، احب پيش من است. اين احب به حسب شرع است ديگر. امام (ع) به حسب شرع پيشش احب است. بلااشكال كه لبن يهوديه و نصرانيه و مجوسيه كه گفتند نجس است. پس نمىشود. ممكن نيست كه آنها احب بشوند با نجاستشان از لبن ولد الزّنا، لبن ولد الزّنا پاك بشود...اينها پاك است، آنها نجس، آنها پاك بشوند. اين معنا محتمل نيست. اين جور استدلال كردند پس اين ولد لبن ولد الزّنا اين نجس است. عرض مىكنم اين روايت هم مثل روايات سابق است. هيچ به نجاست خارجيه عينيه دلالت ندارد. امّا اوّلاً براى اينكه ما ملتزم شديم لبن نصرانيه، يهوديه، مجوسيه پاك است. چون كه ما در اهل كتاب گفتيم ملتزم شديم به طهارت. او هم طاهر است، لبن ولد الزّنا هم طاهر است. ولكن بما انّه در روايات كثيره است. آن روايت باب 76 را ملاحظه كنيد، در روايات است كه شير تعدّى مىكند. تأثير مىگذارد در بدن طفل. به حسب آن نفس طفل در او تأثير مىگذارد. بدان جهت...عفيفه متديّنهاى كه طيب الولاده دارد اختيار بكنيد. بدان جهت روى اين اساس مكروه است اينها را انسان...قرار بدهد. مكروه است و آن كراهت در ولد الزّنا اشد است. چون كه خبث ولادتى دارد. معناى اين روايت اين است.
يك شاهد قطعى هم مىگوييم كه باز معناى روايت اين است. در ذيل اين صحيحه مباركه امام (ع) اين جور مىفرمايد، در ذيل همين صحيحه و كان لا يرى بعثاً بولد الزّنا اذا جعل بول الجاريه الّذى فجر بالمرئة فى حلّ در يك صورت در اين كه زانى ولد الزنا را...قرار بدهد، عيبى ندارد. امام مىفرمايد. آن يك صورت كدام است؟ آن گردن كلفتى كه اين جاريه را وطى كرده است، زنا كرده است با اين دخترى كه الان...شده است مىخواهد شير بدهد از آنها به دنيا آمده است، آن جاريه بوده باشد مولايى داشته باشد مولايش او را ببخشد. آن مرد گردن گفت را، آن سياهه ملعون را كه اين كار را كرد او را ببخشد. بگويد عيبى ندارد حلالش كردم. بعد از عمل. بعد از عمل كه اين كار را كرده است عيبى ندارد. چون كه تصرّف در ملكش كرده است. چون كه جاريه ملك مولى است. تصرّف در ملكش كرده است. ضمان هم دارد، كه ضمانش را هم در بحث مكاسب گفتيم اين...شده است براى مولا. قيت ولد را زانى بايد بدهد. اگر او را در حل قرار داد، اين دخترى كه از زنا متولّد شده است بزرگ شده است، الان شير پيدا كرده است و خودش زن شده است عيبى ندارد اين را...اخذ كند. خوب معلوم است كه اين ولد الزّنا اگر نجاست عينيه داشته باشد، در حل قرار ندادن در نجاست و طهارت چه تأثيرى دارد. او از ضمان...مىكند آن فعل را. حل همين جور است. و امّا در نجاست و طهارت از ولد الزّنا خارج نمىكند كه حل قرار دادن. چون كه بعد از اين حرفها است. بعد از اينكه زنا شده است. بچّه به دنيا آمده است و بزرگ شده است زن شده است خودش و شير پيدا كرده است الان فى حلٍّ قرار مىدهند. معنايش اين است كه اين حكم، حكم كراهتى است و اين كراهت در اين صورت رفع مىشود. چون كه محلّ حاجت است. مردم احتياج دارند. ضرورتى داشته باشد اين جور حلال بكنند عيبى ندارد. اين حاصل فرمايش. (قطع نوار) ولد الزّنا از نجاسات عينيه است...از اينكه ولد الزّنا محكوم به كفر بشود يعنى ولادت زنائى خودش به نفسه از موجبات كفر بشود.
وامّا اين مسألهاى كه خواستم اشاره بكنم كه صاحب حدائق ملتزم شده است كه اين داخل بهشت نمىشود و امثال ذالك، به روايات تمسّك كرده است ديگر. چون كه اخبارى است. از روى روايات فرموده است اين حرف را ما اگر ملتزم بشويم كه ظاهر كلام سيّد مرتضى و ظاهر كلام ابن ادريس است ولو آن كلامى را كه از صدوق نقل كردهاند دلالتى ندارد به اين معنا كه خود ولد الزّنا به ما...ولد الزّنا كافر است و خودش هم نجس است. اين را اگر كسى ملتزم بشود اين با قواعد عقليه جور نمىآيد. چون كه ولد الزّنا مكلّف به تكاليف است و مكلّف به ايمان است. تكليف ايمان و مكلّف به تكاليف، بگوييم بر اينكه نه اين تكليف ما يطاق عيبى ندارد اين جا. اين تكليف ما يطاق عقلاً ممكن نيست. بايد تكليف متعلّقش امر مقدور بشود.
وامّا اين معنا كه ولد الزّنا داخل بهشت نمىشود، بعضى روايات معتبره دارد اين معنا را در خصوص ولد الزّنا نه، روايتش اين جور است. كلينى قدس الله نفسه الشّريف در جلد دوّم كافى در باب حرمت الفحش آن جا رواياتى را نقل كرده است و حرمت اين كه شخص فحّاش بوده باشد، آن جا رواياتى را نقل كرده است كه بعضش مضمونش اين است. انّ الله حرّم الجنّت على كلّ فحّاشٍ كه آن فحّاش كسى است كه لا يبالى ما قال و ما قيل له. بعضى اشخاص است ديگر هر چه بگويى هيچ اعتنا نمىكند. هيچ متأثّر نمىشود. فحش يا حرفهاى چرك ديگرى به او مىگويد كه از سرش تا تهش را مىگيرد مع ذالك مىخندد. لا يبالى بما قال بما قيل له. آن جا دارد كه فانّه فتّشته اگر اين شخص فحّاش را تو تفتيش بكنى كه اين اصلش چيست، او را پيدا مىكنى لقيةً يعنى ولد الزّنا او شرك شيطانٍ از آن جا استفاده شده است به اين معنا كه انّ الله حرّم الجنّه يعنى تا آخر بهشت نمىرود ديگر. صاحب حدائق هم گفته است تا آخر بهشت نمىرود. اين ولد الزّنا اگر اطاعت كرد و ايمان كرد چه كار كنيم؟ پس در جهنّم به او جزا بدهيم. اين جور جمع كرده است. و روايات ديگر.
عرض مىكنم اين روايت دلالت به اين معنا ندارد كه ولد الزّنا به بهشت نمىرود. اين دلالت داشته باشد، دلالتش اين است كه اين شخصى كه لا يبالى بما قيل و قال آن شخص بهشت حرام است به او. منتهى منشأاين فعل چه مىشود؟ منشأش دو چيز مىشود به حسب روايت. يا ولد الزّنا مىشود. منشأ بودن نه به نحو علّت تام است. چون كه ولد الزّنا است ديگر. همين جورى آمده است و اين جور شده است يا شرك شيطان. شرك شيطان چيست؟ در خود روايات تفسير كرده است امام (ع) همان آيه را كه شيطان دارد فشاركم فى الاموال و لانفس در تفسير آن آيه مباركه اين است كه در روايات تفسير شده است و از امام (ع) سؤال شده است كه چه جور شرك شيطان مىشود در ولادت، اين همين جور است. در بعضى روايات است كه آن كسى كه با آن فكرهايى كه با آن شهوتى كه از خارج نگاه كرده است به حرام، شهوتش از حرام تحريك شده است مىآيد با زوجه خودش مقاربت مىكند كه نطفه منعقد مىشود اين شرك شيطان است. يا بعضى روايات كه مقدّسين هم همين جور سيرهشان بر اين است موقع آن عمل بسم الله نمىگويد. ياد خدا را نمىكند آن عمل را انجام مىدهد نطفه منعقد بشود، آن جا شرك شيطان مىشود. خوب معلوم است كه نمىشود آن جا ملتزم شد كه انسان بسم الله نگويد و ولدى بيايد آن ولد به بهشت نمىرود. چه جور كه اين را انّ الله حرّم الجنّت على كلّ فحّاشٍ آن دلالت ندارد چه جورى كه منشأ شرك شيطان است جنّت بر او حرام نمىشود، ولد الزّنا بودن هم مثل او منشأ اين كار است. آن منشأ موجب نمىشود كه اين به بهشت نرود. اگر به بهشت نرود، همان فعلش موجب مىشود كه به بهشت نرود. آن وقت در خود اين فعل هم يك اشكالى است. خوب كسى فحّاش شد. يك فحّاشى شد بر اينكه لا يبالى بما قيل و ما يقال له تا الى الابد در آتش مىسوزد و لو مسلمان بشود؟ اين مسلمان است. مىگويد من شيعه هستم. ائمّه را هم خيلى دوست دارم. ولكن از همين جور اشخاص است. پيش شيعهها پيدا مىشود ديگر. در اين جوانهاى ولگرد، بگوييد دينت چيست؟ بگويد اسلام. شيعه عثنى اشعرى هستم و محرّم هم دسته در مىآوريم. امّا خودش همين جور است. اين حرّم الجنّه يعنى الى الآخر اين در آتش مىسوزد؟ اين را هم كه نمىشود ملتزم شد. بدان جهت بعضىها تأويل كردهاند حرّم الى الابد كه ندارد. حرّم تحريم مىكند ولو فى زمانٍ. در يك زمانى او را به بهشت نمىبرند. خوب عيبى ندارد. در اين معنا قابل حمل است. و بايد هم حمل بشود. چرا؟ يك قاعده كليّه عرض مىكنم. تتبّعش و تصديقش با شما است. ما در روايات حتّى در آيات داريم جزائى بر عملى تعيين شده است و من قتل مؤمن متعمّداً و جزائه جهنّم خالدا، كه اين معنايش اين است كه قاتل الى الابد مىسوزد. ديگر بهشت را نمىبيند. تا مادامى كه دستگاه آخرتى است كه مادامى ندارد. هست ديگر. لا زال است. اين هم اين جور در آتش خواهد سوخت؟
اين جور اشخاص را يا افعال را كه چنين جزاهايى را تعيين كرده است، اينها را بايد به يكى از دو راه حمل بكنيم. يا اينها را امر كنيم به حكم اقتضايى. معنايش اين است كه كسى كه مؤمنى را بكشد، در او اين عمل موجب مىشود در او اقتضاى الى الابد در جهنّم ماندن باشد. اين عيبى ندارد. منتهى اعمال ديگرى هم داشته باشد. نماز بخواند و روزه بگيرد و اعمال خير ديگرى داشته باشد، روى هم رفته همين جور است ديگر. خود خداوند مىفرمايد و من عمل و جزاء سيّعةٍ سيّعةٍ بمثلها. آيه ديگر مىفرمايد بر اينكه، و من يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره خوب مقتضايش اين است كه جزاى اعمال خيرش را ببيند ديگر. وقتى كه اين اقتضاى الى الابد در جهنّم ماندن است. آنها هم اقتضاى بهشت رفتن است. اينها جمع مىشوند و من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضيه و من خفّت موازينه فهمّ هاويه اين جور مىشود. يا بايد به اين معنا حمل بكنيم كه حكم، حكم اقتضايى است. همين جور هم است. در قرآن هست. خداوند متعال حتّى در عسل مىفرمايد، فيه شفاءٌ حكم، حكم اقتضايى است اين جور نيست كه هر جا عسل بخورى شفا پيدا مىكنى. در او اقتضاى شفا است. يا بايد حمل بكنيم به حكم اقتضايى و حكم حيثى. نه حكم، حكم فعلى است ولكن حكم فعلى حيثى است از اين حيث است. و از حيث آخر آن حكم، حكم ديگرى ثابت است. به يكى از اينها بايد حمل بكنيم تا اينكه جمع بشود ما بين تمام آيات و تمام روايات. بدان جهت ولد زنا هم همين جور است. آنى كه در ولد زنا وارد شده است كانّه لا يطيب الى سبعة آبائن حكم، حكم اقتضايى است. چون كه طيب ولادت ندارد، اين به حسب طبع كه بزرگ مىشود، مىدانيد كجا مىافتد. نه اين جور است كه اين مؤمن بشود صالح بشود، متّقى بشود، نمىتواند. نه. مىتواند و مكلّف هم هست. ولكن مىدانيد آن جور اشخاصى كه بزرگ مىشوند و مىافتند، اين ولد زنا به طبع در او اقتضاى همين جور است. و شاد ولد الزنائى اگر بوده باشد كه با همه اين نسب كثيف مؤمن حسابى بشود و متّقى بشود، شايد فضلش و درجهاش بيشتر باشد از يك مؤمنى كه طيب الولاده دارد. شايد اين خيلى زحمت كشيده است. در او اقتضاى گمراهى بودن بود. اقتضاى اين بود. مثل آن كسى كه خيلى شهوى است مزاجش ولكن خودش را از حرام نگه مىدارد. يك كسى هم نه، اصلاً شهوى نيست فكرش او هم نگه مىدارد. اينها دو تايش يكى نيست در حرج. بله به اين معنا. اين را نمىشود صاحب حدائق ملتزم شد كه يك مؤمن حسابى كه ولد الزّنا است و مؤمن است و امتحانش را هم داده است براى خداوند و حتّى پيش مردم يك عمرى زندگى كرده است، اين را به بهشت نگذارند. امّا يك كسى است كه حسابى است و طيب ولاده دارد. پسر يك آدم جليل القدرى است، مادرش يك جليلة القدرى است. امّا خودش زانى در آمده است. شارب الخمر در آمده است. خوب نماز هم خوانده است، روزه هم گرفته است. او را بگويند به بهشت برو چون كه اعمال خير انجام دادى و سنگين شده است اعمال خيرت سنگينى كرد. آن بيچارهاى كه اين كارها را كرده است آن اعمال شر را به تقوى بزرگ شده است. ايمان مستقل دارد تو برو جهنّم. خوب اين با عدل خداوندى كه هست جور در نمىآيد. ولو بر خداوند واجب نيست كه جزا را در بهشت بدهد، ولكن او را به بهشت ببرد اين را در جهنّم جزايش را بدهد، درست در نمىآيد. چه فرقى مىكند كسى خودش زانى باشد يا ولد الزّنا باشد زانى برود به بهشت امّا ولد الزّنايى كه يك روايت ديگرى هم هست كه نمىدانم خودتان نگاه كنيد و معنا كنيد آن روايت را. در يك روايتى البتّه من حيث السّند هم ضعيف است. كه ولد الزّنا روز قيامت مىگويد خداوندا آخر من چكار كردم؟ من بدبخت تقصيرم چه بود؟ من چرا به بهشت نروم؟ كانّ آن ملك يك جواب مىدهد كه خفه شو. تو به بهشت نمىتوانى بروى. اينها ولو روايتش هم نگاه بفرماييد كه ضعيف است. كه حاصلش عبارت از اين است حاصلش اين بود نه اينكه متنش اين است. اينها را نمىشود ملتزم شد اين روايت ضعيفه همين جورهايى كه سنخش را ما داريم در موارد متعدّدهاى فتحصّل ما ذكرنا. ولد الزّنا پاك است و اسلام اگر ابوينش مسلمان يا يكىاش مسلمان باشد مسلمان است سابقاً خودش. مؤمن معطى هم مىشود و به بهشت هم مىرود مثل سايرين.
|