جلسه 192

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:192 ب‏
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1366 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
كلام در نجاست خمر است. مشهور ما بين الاصحاب، قديماً و حديثاً اين بود كه خمر، كلّ مسكرى مايع است بلاصاله يكى از اعيان نجسه است. و منهنا در عروه مى‏فرمايد از نجاسات خمر است كلّ مسكرى كه مايع بوده باشد بلاصاله و ان سار جامداً بالعرض. اگر بالعرض ببندد، جامد بشود، آن ضررى نمى‏رساند به نجاست. بالاصاله وقتى كه مايع بود او محكوم به نجاست و از اعيان نجحسه است. اين كه ايشان در عروه مى‏فرمايد، مشهور ما بين اصحابنا است قديماً و حديثاً. هم متقدّمين و هم متأخّرين به اين معنا ملتزم بودند. بلكه در كلمات نفى خلاف شده است كه خلافى در نجاست خمر نيست. هم شيخ طوسى فرموده است. هم غير شيخ طوسى فرموده است. ابن ادريس فرموده است. ابن زهره فرموده است كه خلافى در نجاست خمر نيست و بعضى‏ها قيد عند الاصحاب را حذف كرده‏اند. فرموده‏اند بر اينكه كانّ محقق است. اين خمر نجس است بلاخلافٍ عند العلما چه شيعه باشند، چه سنّى بوده باشند. الاّ من شازٍّ لا يعبل بقول. مگر شازى كه اعتنايى به قول او نمى‏شود. كانّ عند العامّه هم همين جور است. مشهور نجاست خمر است.
ولكن مع ذالك صدوق قدس الله نفسه الشّريف و هكذا پدرش در رساله‏اى كه دارد رساله والد الصّدوق، اين جور حكايت شده است از اين دو بزرگوار كه اينها ملتزم شده‏اند كه خمر نجس نيست. فقط شربش حرام است. صدوق اين جور فرموده است، روايتى كه ما پيدا كرديم در باب يجوز الصّلاة فيه نقل كرده است. روايتى را عن ابى عبد الله و عن ابى جعفر (ع) كه ثوبى اگر به او اصابت خمر كرد جايز است در صلاة در او قبل غسل اين ثوب. چرا؟ براى اينكه آنى را كه خداوند حرام كرده است شرب الخمر را حرام كرده است. نه ساير تصرّفات را كه يكى هم مسّش بوده باشد. يا اصابتش بوده باشد. يا صلاة فيه بوده باشد. اين جور فرموده است. حكايت شده است اين معنا از ابن ابى عقيل. ابن ابى عقيل از اصحاب ما تصريح كرده است كه خمر نجس نيست. اين كه فقط نمى‏شود خمر را خورد، اين يك تعبّدى است نه اينكه نجس است. به نجاست نيست. يك تعدّى است كه شارع شرب او را حرام كرده است. ولكن از اعيان نجسه نيست. از قدماى اصحاب ما از عمّانى هم نقل شده است كه ايشان هم تبعيّت كرده است صدوق و هكذا والد و ابن ابى عقيل را، ايشان كانّ ملتزم شده است به طهارت. از متأخّرين مقدّس اردبيلى و تلاميزش است. كه مقدّس اردبيلى و تلاميز او مثل صاحب المدارك و صاحب الذّخيره، آنها ملتزم شده‏اند كه خمر شربش حرام است و لكن خودش نجس نيست. ولو مقدّس اردبيلى يك احتياط مستحبى فرموده است در آخر كلامش. فرموده است لا يمنع...ترك الاحتياط ولكن به حسب اين فتوى، فتواى به طهارت داده است. كلام وقتى كه مسأله معلوم شد كه اين نحو است، يك مطلب براى شما بايد روشن بشود از حالا. كسى اگر بخواهد نجاست خمر را به اجماع اثبات كند كه بگويد اجماعى است عندنا كه خمر از اعينان نجسه است. كما اينكه...متأخّرين همين است، مثل صاحب جواهر و من تأخّر عنه كه تمسّك و تشبّس بالاجماع مى‏كنند. اين تشبّس، تشبّس صحيحى نيست. چرا؟ به دو جهت.
يك جهت عبارت از اين است كه اصل در مسأله اجماع نيست. چون كه با صدوق مخالفت كرده است. پدرش مخالفت‏
كرده است، ابن عقيل، عمّانى، مثل مقدّس اردبيلى و تلاميزش مخالفت كرده است با اين چه جور مى‏شود انسان دعوى اجماع بكند. اگر مراد اجماع، اجماع علماء بوده باشد، اصحاب ما بوده باشد، و ثانياً اگر اجماع هم بوده باشد به درد ما نمى‏خورد. چرا؟ چون كه انشاء الله معلوم خواهد شد كه اين جا مدركى است. آنهايى كه فتوى به نجاست داده‏اند، مدركشان معلوم است كه چرا فتوى به نجاست داده‏اند كه آن رواياتى است كه وارد در نجاست خمر است و آن روايات را مقدّم كرده‏اند بر رواياتى كه وارد در طهارت است. مدرك معلوم است. مثل آن نجاست ماء بعر مى‏ماند. مدركش معلوم بود ديگر. اين مسأله هم همين جور است. ما هستيم و مدرك. اگر ديديم كه نه، آنهايى كه آن جور فهميده‏اند، همان است ميزان. اخبار نجاست مقدّم است. خوب ما همواحد مى‏شويم به آنها. نه به جهت اينكه آنها گفته‏اند. بلكه به جهت اينكه آن مدرك تمام است. نه نفس الاجماع.
وامّا اگر ديديم نه اين جور نيست اخبار نجاسات كما اينكه مقدّس اردبيلى مى‏گويد، ترجيحى ندارد به آن بيانى كه بيان خواهند كرد. خوب جدا مى‏شويم از آنها كما اينكه در نجاست ماء البعر جدا شديم. اگر مراد اجماع علماء باشد، اين را نمى‏شود اجماع قرار داد. چون كه اصل اجماع نيست. باشد هم مدركى است. باشد على فرضٍ، فرضى كه مطابق با واقع نيست. و اگر مراد تسالم الشّيعه بوده باشد كه شيعه به حسب اصولى كه از زمان ائمّه بود، متسالم...بود نجاست خمر پيش اينها، اين را كسى ادّعا بكند اين هم راهى ندارد. چرا؟ چون كه انشاء الله وقتى كه به روايات باب رسيديم، معلوم مى‏شود آنهايى كه مقرّبترين متشرّعه به ائمّه بودند، چه جور ترتّب در حكم داشتند. از اين سؤالات كثيرى كه از ائمّه (ع) شده است، و نقل كرده‏اند بر ائمّه كه اختلاف است و حكم مشتبه است بر ما، از اين تعابير معلوم است كه نه اين جور تسالم عند الشّيعه نبوده است در زمان ائمّه. پس على هذا الاساس بعد از زمان ائمّه در يك زمانى از زمانها بعد از زمان ائمّه اگر يك تسالمى هم بوده باشد، آن ناشى از فتاواى فقها است. اين جور نيست كه يك تسالمى بوده باشد عند الشّيعه تعبدّى ما كشف بكنيم كه اين عند الامام (ع) منشأش بيان الامام است. امام (ع) چون كه بيان فرموده است اينها تسالم كرده‏اند. نه آنى كه ائمّه فرموده‏اند، احتمال مى‏دهيم همان رواياتى باشد كه به دست ما رسيده است. پس على هذا الاساس اين استقلال به اجماع را كنار بگذاريم. و كذالك كسانى كه خواسته‏اند از آيه مباركه استفاده بكنند نجاست خمر را كه خداوند مى‏فرمايد انّما الخمر و الميسر و الانصاب و...رجسٌ من عمل الشّيطان فجتنبوا. به اين آيه نمى‏شود استقلال به نجاست خمر كرد. اين آيه را هم در مقام بايد كنار گذاشت. دلالت به نجاست ندارد. چرا؟ چون كه اين رجس در آيه شاهد قطعى است كه به معناى نجاست نيست. چون كه خداوند در اين آيه مباركه رجس را حمل كرده است به ميسر. به خمر و ميسر و انصاب از...خوب ميسر معنايش غمار است. غمار فعل است. فعل كه نجس نمى‏شود. پس بايد رجس در اين آيه مباركه به يك معنايى بوده باشد كه قابل حمل بر فعل بوده باشد. بلكه اگر نقطه بالاتر اگر اين ميسر نبود. انصاب از...نبود، فقط مى‏فرمود انّما الخمر رجسٌ فجتنبوا دلالت بر نجاست نداشت. چرا؟ چون كه در زمان نزول آيات رجس عند المتشرّعه و متديّنين معنايش معناى نجاست بود، اين معنا ثابت نشده است بر ما كه همان در حقيقت شرعيه كه رجس يك معنايى داشته باشد غير معناى لغوى كه در آيات مباركات رجس در همان معناى لغوى استعمال شده است. فجتنبوا الرّجس من ال...حمل به عين شده است. و...عين است. نجس كه نيست. اين رجس معناى لغوى‏اش آنى است كه ما در لغت فرس از او تعبير به پليد مى‏كنيم. اين معناى لغوى‏اش است. از او نجاست در نمى‏آيد. چون كه نجاست اعتباريه‏اى كه ما مى‏خواهيم اثبات كنيم، شارع به اين خمر اعتبار نجاست كرده است كما اينكه بر بول و غايط و كلب و خنزير و الميته اعتبار نجاست كرده بود كه نجاست حكميه آثارى دارد. اين رجس به معناى نجاست بوده باشد كه حكمى است و اعتبارى است، اگر بر عين هم حمل شده بود به اين معنا دلالت نداشت آيات. چون كه معناى لغوى رجس همان معناى پليد است كه خدمت شما عرض شد. بدان جهت ما در مقام‏
مى‏مانيم و اين رواياتى كه وارد شده است درباره طهارت و نجاست خمر. اين روايات عمده در مقام است. يعنى تمام حمل بايد صرف در روايات بشود. كه آيا مقتضاى اين روايات چيست؟ التزام به نجاست است يا التزام به نجاست از اين روايات نمى‏شود؟ عرض مى‏كنم اين اشكالى نيست كه ما در نحن فيه يك طايفه‏اى از اخبار داريم كه آنها ظهور دارند در نجاست خمر مثل نجاست ميتة و الخنزير كه نجاست در خمر، نجاست اعتبارى است. اين يك طايفه از اين روايات است كه عمده اينها يا بعضى از اينها را خدمت شما عرض كنم كه اينها كدام روايات هستند.
از اين روايات يكى صحيحه عبد الله ابن سنان است. در باب 38، از ابواب النّجاسات، جلد دوّم وسائل است. روايت اوّلى است. محمد ابن يعقوب كه كلينى است نقل مى‏كند از حسين ابن محمد كه شيخ كلينى است و از اجلّا است، آن هم نقل مى‏كند از عبد الله ابن عامر اشعرى كه از اجلّا است، آن هم نقل مى‏كند از على ابن مهيار كه دلالتش واضح است عن فضالة ابن ايّوب عن عبد الله ابن سنان كه فضالة ابن ايوّب و عبد الله ابن سنان و على ابن مهيار اينها جاى كلام نيست در علم رجال من حيث الجّلالة، جلالت اينها ظاهر است. قال سألت ابا عبد الله (ع)، انّ الّذى يعير ثوبه لمن يعلم انّه يأكل لحم الجرى او يشرب الخمر سؤال كردم امام صادق (ع) را از كسى كه عاريه مى‏دهد ثوبش را به كسى كه مى‏داند او لحم جرى مى‏خورد. در بعضى نسخ لحم الحبارا است. او را مى‏خورد. در اين نسخه جرى است. او يشرب الخمر و يرّه ثوب را پس مى‏دهد. ايصلّى فيه قبل ان يغسل؟ قال، لا يصلّى فيه حتّى يغسل در او نماز نمى‏خواند حتّى اينكه او را بخواند. اگر جرى شد، آن جرى ماهى است. آن ميته‏اش پاك است. اين را بايد تقييد كنيم به آن روايتى كه دلالت مى‏كند آنى كه نفس سائله ندارد ميته او پاك است. مى‏ماند خمر. اگر آن يكى نسخه بوده باشد به اطلاقش اخذ مى‏شود. مى‏گوييم، هر دو نجس هستند. آن به واسطه ميته بودن، اين هم به واسطه خمر. على كلّ تقديرٍ اين روايت دلالت مى‏كند كه خمر اگر اصابت به ثوب بكند در آن ثوب نمى‏شود نماز خواند. مگر ثوب را بشورند. اين معناى نجاست است ديگر. نجاست شى‏ء همين است كه اذا اصاب الثّوب لابد من غسل ثوب لصّلاة. اين يك روايت.
روايت ديگرى هم در ما نحن فيه نقل مى‏كنيم. آن روايت موثّقه عمّار است. در همين باب 38، روايت 7 است. محمد ابن الحسن باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيى اين همان از رواياتى است كه خيلى مكررّ است در روايات از آن سندهاى مكررّ است به تمامه. شيخ نقل مى‏كند از كتاب محمد ابن احمد ابن يحيى الاشعرى صاحب كتاب نوادر الحكمه كه سندش صحيح است و كتاب هم عيبى ندارد كه گفتيم محمد ابن احمد ابن يحيى هم عيبى ندارد. از اجلّا است. آن هم نقل مى‏كند عن احمد ابن الحسن ابن على. احمد ابن الحسن ابن على ابن فضّال است. كه محمد ابن احمد ابن يحيى از او نقل مى‏كند. او هم نقل مى‏كند عن عمر ابن سعيد المدائنى كه اينها فتحى هستند ولكن ثقه هستند از مصدّق ابن صدقه عن عمّار. اين سند فتحى هستند. ولكن عيب ندارد. ثقات هستند. عن ابى عبد الله (ع) قال، لا تصلّ فى بيت فى خمرٍ او مسكر. نخوان نماز را در بيتى كه خمر و مسكر است. اين حمل بر كراهت مى‏شود. به قرينه‏اى كه در جاى خودش هست. تعليلش هم مقتضايش هم همين است. لانّ الملائكه لا تدخله ملائكه به آن بيت داخل نمى‏شوند. و لا تصلّ فى ثوبٍ كلام در استشهاد به اين جمله است. و لا تصلّ فى ثوبٍ قد اصابه خمرٌ او مسكر حتّى تغسله، حتّى اينكه آن ثوب را بشورى. اين نمى‏شود در آن ثوب نماز خواند. مگر اينكه ثوب را بشورى، اين سابقاً گفتيم كه تعبير از ارشاد به نجاست است. كه ثوب متنجّس شده است. نه اينكه آن خمر را بشورى كه آن مانعيت استفاده بشود. يادتان باشد. اگر مى‏گفت حتّى تغسل الخمر، از او نجاست استفاده نمى‏شد. از او استفاده مى‏شود كه خمر مانعيت دارد. بايد ازاله كرد. ثوب را بشورى. اين ثوب را يعنى محل را بشورى ولو زوال عين هم شده باشد، عين خمر هم خشك شده و رفته است. بايد ثوب را بشورى. از اين انتزاع مى‏شود از اين تعبير تنجّس ثوب و معلوم مى‏شود كه خمر از اعيان نجسه است. باز دلالت مى‏كند بر ما نحن فيه بر اينكه نجس است، روايات، روايات كثيره‏اى هست. ما
يك جمله‏اش را كه آنها دخل در مقام دارند يك جمله‏اى از آنها مى‏خوانيم. باز اين عمّار ابن موسى يك روايت ديگرى دارد كه موثّقه ديگر است.
در باب 51، از ابواب النّجاسات، روايت اوّلى. محمد ابن يعقوب كلينى است عن محمد ابن يحيى العطّار كه شيخ كلينى است عن محمد ابن احمد اين محمد ابن احمد باز محمد ابن احمد ابن يحيى است. محتمل بود اگر راوى بعدى ذكر نشده بود محمد ابن احمد علوى باشد. او هم باشد ضررى ندارد. ولكن اين محمد ابن احمد ابن يحيى است. باز نقل مى‏كند عن احمد ابن الحسن يعنى احمد ابن حسن ابن فضّال، على ابن فضّال دو برادر ديگرى داشت. يكى احمد، يكى محمد. اين محمد ابن احمد ابن يحيى را ربّما نقل مى‏كند از احمد ابن الحسن نه از على ابن الحسن. اين احمد ابن حسن برادر على ابن فضّال است. باز عن عمر ابن سعيد مدائنى عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار ابن موسى الثّاباتى. روايت من حيث السّند ثقه است. فتحى هستند اينها. عن ابى عبد الله (ع) قال، سألته عن الدّن يكون فيه الخمر آن ظرفى كه در او خمر مى‏شود، فاليصلح ان يكون فيه خلّن او ماء مى‏شود در او چركه بريزيم يا آب بريزيم او ماء الكامه او زيتون يا زيتون بريزيم؟ قال، اذا غسل. فلا بعث بايد ظرف شسته بشود. بدون شستن نمى‏شود. ان الابريق و غيره يكون فيه خمرٌ ايصلح ان يكون فيه ماءٌ آفتابه خمر بود آب بريزى؟ قال، اذا غسل. فلا بعث. و قال فى قدحٍ او عناءٍ يشرب فيه الخمر؟ قال، تغسله ثلاثه مرّاة بايد سه دفعه بشورى. اين معلوم مى‏شود كه نجس است ديگر. و سئل ايجزيه عن يصبّ فيه الماء بايد شسته بشود آخر. در اين شستن‏ها آب بگيريم و بيندازيم بيرون مى‏شود يا نه؟ قال، لا يجزيه حتّى يتركه يد چون كه خمر يك جرمى مى‏گذارد. يك اثر ماء مى‏گذارد. آن اثر را اوّل ببرى و يغسله ثلاثه مرّاة. بعد سه دفعه بشورى. اين روايت دليل بر اين است كه خمرى كه هست خمر از نجاسات است.
باز از رواياتى كه دلالت مى‏كند بر نجاست الخمر، كه خمر نجس است يك روايت ديگرى را بخوانم كه آن هم صحيحه عبد الله ابن سنان است. در باب 74، از ابواب النّجاسات. آن جا دارد محمد ابن الحسن باسناده عن سعد عن احمد شيخ نقل مى‏كند به اسنادش عن سعد ابن عبد الله كه سند شيخ به كتاب احمد ابن عبد الله اشعرى صحيح است. سعد ابن عبد الله كه همان استاد محمد ابن الحسن ابن وليد و غير ذالك هستند، جلالتش واضح است. ديگر جاى كلام نيست. اين سعد هم نقل مى‏كند عن احمد ابن محمد، اين احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است. خالد هم باشد عيبى ندارد. ولكن به قرينه حسن ابن محبوب اين احمد ابن محمد ابن عيسى است. از حسن ابن محبوب نقل مى‏كند كه از اصحاب اجماع است عن عبد الله ابن سنان كه دلالتش واضح است. روايت صحيحه است. قال، سأل ابا عبد الله (ع). عبد الله ابن سنان مى‏گويد پدر من سنان پرسيد از امام صادق (ع) و عن حاضر انّى اعير الذّميه ثوبى. من به ذمّى لباسم را عاريه مى‏دهم. و انا اعلم انّه يشرب الخمر و يأكل لحم الخنزير مى‏دانم آدم كثيف و پليدى است. رجس است. يشرب الخمر و يأكل لحم الخنزير فيرّه علىّ برمى‏گرداند بر من و اغسله قبل اليصلّى فيه بر او نماز بخوانم ثوب را بشورم يا نه؟ فقال ابا عبد الله (ع)، صلّ فيه و لا تغسله من...ذالك فانّك اعرته ايّا و هو طاهر همان استسحاب طهارت. اين را عاريه دادى پاك بود، ولن تستيغن انّه نجّس اين تطبيق امام (ع) به كبرى استسحاب را به مقام، معلوم است كه اگر يقين داشت كه خمر اصابت كرده است بايد بشورد. و لم تستيغن انّه نجّس فلا بعث ان تصلّ فيه حتّى تستيغن انّه نجّس يعنى فقط احتمال مى‏دهم كه خنزير يا خمر او اصابت كرده باشد. اين معلوم مى‏شود كه خمر منجّس بوده است. امام فرمود كه نه. صلّ فيه ولو خمر به او اصابت كرده باشد. يقين هم داشته باشى. اين معلوم مى‏شود كه ظاهر در اين است كه خمر از نجاسات است و از اعيان نجسه است. باز روايات ديگرى داريم در مقام كه آن روايات ديگر هم باز دلالت مى‏كنند بر اينكه خمرى كه هست خمر از نجاسات است. اين روايات، روايات كثيره متعددى هستند.
يكى از آنها روايت ابى بصير است. در جلد 17، باب 20، از ابواب اشربه محرّمه است. در روايت دوّمى اين جور دارد كه روايت دوّمى من حيث السّند تمام نيست. عن محمد ابن الحسن عن بعض اصحابنا اين را كانّ محمد ابن حسن ابن صفّار نقل مى‏كند مرسلاً عن ابراهيم ابن خالد عن عبد الله ابن وضاح عن ابى بصير. ولكن اينها سندشان مناقشه دارد. ولكن خواهيم گفت در اين جا اين مناقشه در سند نمى‏شود در اينها كرد. آن جا دارد بر اينكه قال، ابا عبد الله (ع) درباره خمر است. ما يبلّل ميله آن مقدار از خمرى كه سر سوزن را تَر كند، آن ينجّس حبًّ من الما يقولها ثلاثً سه دفعه مى‏فرمود اين را. ينجّس، ينجّس، ينجّس و هكذا در صحيحه حلبى هم همين جور است. در صحيحه كه روايت 4 است در اين باب 20. كلينى نقل مى‏كند عن ابيه على ابن اشعرى كه احمد ابن ادريس قمّى است قدس الله سرّه اشعرى. عن محمد ابن جبّار كه شيخ او است از اجلّا است عن سفّان ابن يحيى كه معروف است خدمتتان عن عبد الله ابن مسكان كه از اجلّا است عن الحلبى. روايت صحيح است. سألت ابا عبد الله (ع) ان دواءٍ اجنب الخمر قال، لا والله ما احبّ...دواء فكيف...انّه كلام در اين نيست. چون كه اين راجع به اكل آن است. از اين جا معلوم شد كه اگر خمر منجمد هم بوده باشد، به واسطه مخلوط كردن به دواء اجين كردن اين باز حرام است. باز نجس است. نجاستش از كجا استفاده مى‏شود؟ انّه منزلة شهم الخنزير او لحم الخنزير اين تنزيل المنزله به منزله او است. لحم الخنزير همان چه حكمى دارد اين هم بايد همان حكم را داشته باشد كه حرمت الاكل است و نجاست. و هكذا باز روايات ديگرى در مقام است كه از آن روايات استفاده مى‏شود نجاست الخمر. يكى از آنها روايت ذكرى ابن آدم است.
روايت ذكرى ابن آدم در جلد دوّم وسائل، باب 38، روايت 8 است. آن جا دارد محمد ابن الحسن باسناده عن يعقوب ابن يزيد. عن يعقوب ابن يزيد ابن حمّاد انصارى نقل مى‏كند. مثل ساير روايات. يعقوب ابن يزيد هم در ذهنم همين است كه لا بعث به. عيبى ندارد. شخص جليلى است. اشكال در حسن ابن مبارك است كه توثيق ندارد. عن ذكرى ابن آدم كه معلوم است. آن جا دارد بر اينكه سألت ابا الحسن (ع) ذكرى ابن آدم سؤال كرده است ابا الحسن (ع) را عن قطرة خمرٍ او نبيض المسكرٍقطرة فى قدرٍ فيه لحمٌ كثير و مرقٌ كثير؟ قال، يحراق المرق. مرق ريخته مى‏شود. او يطعمه اهل الذمّه يا به اهل ذمّه طعام مى‏دهند. بنابراين اين هم يكى از رواياتى است كه شاهد بر اين است كه آنها مكلّف به...نيستند او الكلب يا به كلب داده مى‏شود. و لحم اغسله و كله. امّا لحم قابل تطهير است. لحم را بشور و بخور. اين روايت دلالت مى‏كند بر اينكه مرق كثير را قطره خمر نجس مى‏كند. بدان جهت مى‏گويد، غسل كن لحم را. اين منجّس است. خمر نجس است و منجّس. بدان جهت مى‏گويد بر اين كه اين جور رواياتى كه استفاده مى‏شود خمر نجاست است، اين روايات كثرتها كسى اگر دعوى جزم بكند كه بعضى از اين روايات كه من حيث السّند هم اصولى دارد، بعضى‏ها قطعاً از معصوم سلام الله عليه صادر شده است. قطع هم نكند. خيلى وسواس هم باشد الى النجاست هستند، ظهورشان در نجاست است، اينها بعضى‏ها از امام (ع) صادر شده‏اند. خوب اين يك طايفه است.
در مقابل اينها يك طايفه‏اى داريم كه آن طايفه هم ظاهر بر اين است كه خمر پاك است. اشكالى ندارد. از آن روايات يكى صحيحه حسن ابن ابى ساره است. روايت 10 است در همين باب 38. آن جا دارد بر اينكه و عنه عن ابيه شيخ قدس الله سرّه نقل مى‏كند از احمد ابن محمد ابن عيسى و عنه عن ابيه. عنه يعنى احمد ابن محمد ابن عيسى شيخ به اسنادش از احمد ابن محمد ابن عيسى عطف به روايت قبلى است. احمد ابن محمد ابن عيسى رواياتى را از پدرش نقل كرده است از محمد ابن عيسى. اين هم يكى از آن روايات است. عن ابى عبد الله برغى، آن هم نقل كرده است از پدر محمد ابن احمد ابن عيسى از محمد خالد برغى عن محمد ابن ابى حمير عن الحسن ابن ابى ساره، اين حسن ابن ابى ساره در وسائل حسين است. در نسخه وسائل. ولكن اين حسن ابن ابى ساره است به قرينه استبسار كه در استبسار حسن ابن ابى ساره است و يكى هم حسين ابن ابى ساره ما در روات نداريم كه در رجال ذكر بشود حسن ابن ابى ساره‏
است كه اين حسن ابن ابى ساره شخص جليلى است روايت من حيث السند صحيحه است. در سند روايت نمى‏شود خدشه كرد. آن جا دارد قلت لابى عبد الله (ع) ان اصاب ثوب شى‏ء من الخمر. ثوب من اگر شيئى از خمر به او اصابت كرد يصلّى فيه قبل ان اغسله؟ قال، لا بعث. عيبى ندارد. انّ الثّوب لا يسكر. ثوب كه مست نمى‏شود. مست شدن با خمر كانّ كه شربش است، آن حرام است. باز يك روايت ديگرى دارد. اين روايات متعدد است ديگر. دلالت مى‏كنند بر اينكه عيبى ندارد.
يكى از اينها صحيحه على ابن رعاب است. در باب 38، حديث 14 است. عبد الله ابن جعفر فى قرب الاسناد عن احمد و عبد الله ابن محمد ابن عيسى همان احمد ابن محمد ابن عيسى يك برادرى هم دارد كه اسمش عبد الله است و احمد است. آن دو برادر هم گفتيم لا بعث بهما. احمد و عبدالله كه احمد خودش احمد ابن محمد ابن عيسى است آن دو تا برادر ديگر هم يكى عبد الله است و يكى هم يك برادر ديگر هم دارد. سه نفر هستند. عيبى ندارد. اين دو تا نقل مى‏كند عن حسن ابن محمد ابن محبوب عن على ابن رعاب قال، سألت ابا عبد الله (ع) الخمر و النّبيض المسكر يصيب ثوبه فاغسله او اصلّى فيه؟ قال، صلّ فيه الاّ انت قضّره مگر اينكه خودت از او بدت بيايد. فتغسل منه موضع الاثر انّ الله تعالى انّما حرّما شربها شربش را حرام كرده است.
باز موثّقه عبد الله ابن بكير روايت 11 است. و باسناد الشيخ عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد عن حسن ابن على ابن فضّال عن عبد الله ابن بكير. حسن ابن على ابن فضّال نقل مى‏كند از عبد الله ابن بكير. روايت من حيث السند موثّقه است. قال، سأل رجلٌ ابا عبد الله (ع)، و عنده ان المسكر و المبيض يصيب الثّوب؟ قال، لا بعث. امام فرمود، عيبى ندارد. چند روايت ديگر هم باز به همين مضمون است. اين روايات را اگر كسى ادّعا بكند مضافً بر اينكه بعضى‏ها صحيح هستند. معتبر هستند من حيث السّند بله اطمينان هست كه از ائمّه (ع) بعضش كه ظاهر در طهارت است و جواز الصّلاة فى ثوبش صادر شده است، اين دعوى هم بعيد نيست. مشهور بين الاصحاب آنى كه از كلمات ظاهر مى‏شود اين دو دسته را معارض گرفته‏اند. گفته‏اند معارض است ما بينهما. قرآن كه گفتيم موافقت كتاب است در ما نحن فيه نيست. چون كه آيه دلالتى ندارد.
نوبت مى‏رسد به موافقت و مخالفت عامّه. روايات طهارت موافق با عامّه است. طرح مى‏شود. آن وقت رواياتى كه مخالف با عامّه است كه نجاست است اخذ مى‏شود. متعارضين هستند. عامّه، چون كه امرا و سلاطينشان، مى‏دانيد ديگر...آنها مسكر را مى‏خوردند. اگر خمر را هم نخورده باشند، نبيض را قطعاً مى‏خوردند. آن نبيضى كه مسكر است و حرام و نجس است كه در عبارت عروه دارد كلّ مسكرٍ مايعٍ باصاله يك قسم از خمر كه نبيض به او مى‏گفتند، قطعاً او را مى‏خوردند. حلال هم مى‏دانستند او را. الان هم همين جور است. اين را مى‏خوردند و روى اين اساس بعضى‏ها هم كه حكايت شده است خمر حسابى را مى‏خوردند غير از نبيض خمر را مى‏خوردند...خوب كسى كه چيزى را بخورد مثل آب خوردن ما مى‏شود ديگر. انسان به ثوبش، به بدنش، به دستش اصابت مى‏كند، خوب آنها هم كه اجتناب نمى‏كردند. رواياتى كه ائمّه عليهما السّلام فرموده‏اند لا بعث خوفاً از آن امرا و من تبعهم بود و آنهايى كه تابع به آنها بود كه اعتراضى به آنها نشود. اين روايات تقيّةً وارد شده است. يعنى خوفً تحفّضً از آن...مى‏بينيد ديگر وقتى كه آمد خداوند همه چيز را روشن كرد. كه سابقاً چه جور بود. اينهايى كه تبعه اين ظلمه و جائرين بودند، كه به او بگويد نجس شدى برو آن ور اين توهين به او است ديگر. اين به جهت اين كه تحفضّ بشود و رعايت تقيه بشود، شما هم اعتنا نكن. عيب ندارد. در آن ثوب نماز بخواند. على هذا الاساس اين روايات حمل بر تقيه مى‏شود و مشهور اين جور مى‏گويند. مى‏گويند بر اينكه در تقيه لازم نيست كه علماء سنّى را انسان بخواهد موافق آنها را بگويد. روايت آن فقط تقيه مى‏شود. و گفتند علما هم. ما هم نجس مى‏دانيم خمر را. در اين روايات خمر بود در اكثرشان. مسكر هم بود. ولكن در اكثرشان‏
مسكر هم بود ولكن خمر هم بود. در اين روايات تقيه از علماى عامّه نيست. چون كه آنها نجس مى‏دانستند. منتهى بعضى‏ها خفه شده بودند. علنى نمى‏كردند. اظهار نمى‏كردند. مردم هم اين جور است آنهايى كه مخالف با علما دارند اجتناب نمى‏كردند. تقيه از اينها است كه در اين روايات فرموده است لا بعث. پس اين روايات حمل بر تقيه مى‏شود. آن روايات طهارت را گرفته مى‏شود.
سؤال؟ عيب ندارد. توجيه كردم. خوردنش را مى‏خوردند. و لكن ديگر تنفّر كه برو آن ور ثوبش تَر است افتاد آنجا اين خودش يك اهانتى است. اين موجب نزاع و...بر شيعه مى‏شود. روى اين حساب خداوند فرمود نمى‏شود كه آنها منكر بشوند كه حرمت خمر را. حرمت را آيه دلالت مى‏كند حرمت شرب را. جاى تقيه نبود كه بگويد او هم حلال است. او جاى تقيه نبود. تقيه اين جهت تنجّسى و نجاستى بود كه اين موجب...آنها مى‏شود و موجب مى‏شود تحريك بر عليه شيعه بشود، روى اين اساس گفتند عيبى ندارد. نماز بخوان. روى اين اساس است. اين روايات را حمل بر تقيه كرده‏اند. مقدّس اردبيلى اين جا يك حرف مختصر و مفيدى دارد. مى‏گويد اين ترجيح فرع تكابه است. متعارضين اگر بينهما جمع دلالى نشد مرتكع از او تعبير مى‏كنند به متكابعين. متعارضين اگر متكافعين شدند در دلالت، يعنى جمع عرفى ما بين هما نشد، آن جا نوبت مى‏رسد به مرجّحات كه بايد اعمال بكنيم. كه مرجّح اوّل چيست، مرجّح دوّم چيست. امّا در موارد عام و خاص اطلاق و تقييد قرينه و ذو القرينه آن جا اصلاً تعارض نيست حقيقتاً. ولو يك تنافى بدوى ما بين دو تا روايت عام و خاص است، ولكن احدهما قرينه عرفيه است بر ديگرى. آن جا جاى ترجيح نيست. ايشان در مجمع الفايده اين جور فرموده است. مختصر و مفيد. فرموده است بر اينكه در ما نحن فيه اين رواياتى كه نهى از صلاة فى ثوب كرده است حتّى تغسل. يا در رواياتى كه گفته است لا بعث بالصّلاة بعد ان تغسله اين مفهومش اين است كه اگر در قبل از تغسله در او بعث است. اين بعث با اين نهى ظهور در منع جزمى دارد. ظهور در اين معنا دارد. اگر نشورى بعث است. بعث ممكن است بعث بطّى باشد. ممكن است كراهت بوده باشد. آن روايت كه مى‏گويد لا تصلّى ممكن است منع بطّى باشد، ممكن است نهى كراهتى بوده باشد. اين روايات مرخّصه ترخيص در صلاة مى‏دهند. مى‏گويند عيبى ندارد. آن نحو ترخيص يا ثبوت البعث مطلق البعث كه اطلاقش بعث قطعى و منع جزمى است، ثبوت جزم با بود ترخيص در اين كه نماز بخوان، مقتضايش حمل بر كراهت است. آن اخبار را بايد حمل بر كراهت كرد. بله خمر پاك است. انسان اگر نماز خواند نمازش صحيح است. ولكن مكروه است. مكروه است يعنى ثوابش كم است ديگر. آن نماز ثوابش نسبت به آن كسى كه نمازى خوانده است در ثوبى كه خمر ندارد، يا بود و لكن شسته است نسبت به او ثوابش كم است. ايشان فرموده است در ذيل اين كلام و ان كان لا ينبغى ترك الاحتياط اين جا فرموده است. تحمّل بفرماييد ببينيم چيست. وقت تمام.