جلسه 193

* متن
*

بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات‏
شماره نوار:193 آ
نام استاد: آية الله تبريزى‏
تهيه شده در سال 1366 ه.ش‏
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم در مسأله عمده اخبار است و اخبار على ما ذكرنا على طائفتين بودند. يك طايفه از اخبار دلالت مى‏كردند كه خمر از اعيان نجسه است و اگر به ثوبى يا به غير ذالكى اصابت كرد، او را نجس مى‏كند. اناء بايد شسته بشود. بايد آن حبّ الماء ريخته بشود. ثوب بايد شسته بشود. اين يك طايفه بود. يك طايفه‏اى هم در مقابل بود بر اينكه اگر خمر اصابت به ثوب كرد، يا نبيضى با مائى افتاد اشكالى ندارد. قبل الغسل در آن ثوب مى‏شود نماز خواند و حبّ الماء را مى‏شود خورد. اين دو طايفه بود.
عرض كرديم مشهور عند الاصحاب اين اخبار دالّ بر طهارت را، حمل بر رعايت تقيه كردند. تقيه ولو از امرا و سلاطين جور. مشهور اين كار را كرده‏اند و اخذ كرده‏اند بر اخبار دالّ بر نجاست. مقدّس اردبيلى در اين حرف اشكالى داشت و فرمود حمل بر تقيه در صورتى مى‏شود كه ما بين الطّائفتين تكافع بوده باشد. يعنى احد الخبرين اگر قرينه عضويه شد بر مراد از خبر آخر آن جا جمع عرفى مى‏شود. اصل تعارض نيست. تعارض هم گفته بشود بد نيست. مثل موارد عام و خاص، مطلق و مقيّد، قرينه و ذو القرينه، نصّ و ظاهر اينها جمع عرفى دارند. ايشان فرمود اين اخبار ناحيه ظهور در...دارند. قابل حمل بر كراهت است. حتّى نسبت به آن خبرى كه مى‏گويد اذا غسلته فلا بعث بالصّلاة فيه. مفهومش اين است كه نشورى، فى الصّلاته بعثٌ. آن بعث قابل حمل بر كراهت است. بعث دو جور است. هم بعث بطى و بعث كراهتى. و اين اخبارى كه دلالت مى‏كند عيبى ندارد صلاة در او. انّ الله حرّم شربه يا به حبّ ماء افتاد عيبى ندارد بخور، اينها صريح در جواز هستند. بدان جهت اخبار ناحيه حمل بر كراهت مى‏شود. اين هم كلام مقدّس اردبيلى بود.
امّا اين كلام مقدّس اردبيلى درست نيست. جمع عرفى ما بين الطّائفتين نيست. يك كلمه‏اى را مى‏گويم ابتداعاً كه اين را در ذهن داشته باشيد. و اين را ما به مرور اين قرائن و شواهد را براى اين معنا ذكر خواهيم كرد. اوّلاً ما دعوايمان اين است، اين كه مشهور است ما بين العلماء اگر در يك روايتى امرى به فعلى بشود، يا نهيى از فعلى بشود، و در روايت و در دليل آخر آن فعلى كه به او امر شده بود در تركش ترخيص داده بشود. يا آن فعلى كه در آن روايت اوّلى نفى از او شده بود، در فعلش ترخيص داده بشود در روايت ثانوى. مى‏گويم مقتضاى جمع عرفى حمل بر نفى بر كراهت و حمل امر به استحباب است. اين قاعده و قانون را ما در آن تكاليف نفسيه قبول داريم. اين جاى هيچ شك و شبهه‏اى نيست. اگر امرى بشود به فعلى كه آن امر تكليفى بوده باشد. تكاليف نفسيه يعنى امر، امر تكليفى بوده باشد. امرى بشود به فعلى و بگويد بر اينكه اغتسل للجمعه يا بگويد بر اينكه عليكم بلاغتسال يوم الجمعه اين امر به غسل جمعه شده است. در خطاب ديگر بگويد ان تركته فلا بعث. اين جور گفت بر اينكه ان تشتره فلا...صلاتك غسل جمعه را اين را حمل مى‏كنيم به استحباب و مى‏گوييم كه غسل جمعه مستحب است. در نهيش هم همين جور است. اگر نهى تكليفى به فعلى خورده باشد، بعد در دليل ديگر به آن فعل ترخيص داده بشود در عطيانش مقتضايش حمل بر كراهت است. اين درست است. ما اين را قبول داريم. منكر هم نيستيم و هيچ كس هم نمى‏تواند منكر بشود. براى اينكه اين دو تا خطاب را بر اهل العرف عرضه بدارى، مى‏گويد خواسته است امّا آقايى كرده است و گفته است نياوردى هم چيزى‏
نمى‏گويم به شما. اين مى‏شود استحباب. يا نهى كرده است و گفته است اگر آوردى چيزى نمى‏گويم كه در اصطلاح تعبير به كراهت مى‏شود. اين جمع عرفى است.
وامّا در جاهايى كه امر تكليفى نبوده باشد، يا نهى تكليفى نبوده باشد. امر، امر ارشادى بوده باشد. نهى، نهى ارشادى بوده باشد به وضع مثل اينكه بگويد بر اينكه اذا خرج من كلب مضى فتوضّ‏ء اين اذا خرج من كلب مضى فتوضّ‏ء ارشاد است بر اينكه مضى از نواقض است. چه جورى...نواقض وضو است، اين هم ارشاد بر اين است كه مضى از نواقض وضو است. بعد اگر در دليل ديگر در خطاب ديگر وارد شد بر اينكه المضى ليس بشى‏ءٍ لا ينقض الوضو الاّ البول و امثال ذالك و المضى ليس به بولٍ و لا آن يكى، اين جا آن عامه هم ملتزم بشوند. كما اينكه در مسأله مضى همين جور است. ملتزم شده‏اند كه ناقض است. در اين جاها كه حكم، حكم ارشاد به مانعيّت است. به وضى است. تكليف نيست امر. ارشاد به مانعيّت است. ناقضيت است. و آن ديگرى نه. انكار ناقضيت است كه ناقضيتى در بين نيست. اين انكار در ناقضيت است، آن انكار در ناقضيت. اين جاها جمع عرفى است. حمل بر استحباب مى‏كنند حمل را يا نهى را حمل بر كراهت مى‏كنند، ما اين را احراز نكرديم. بيننا و بين ربّنا اين موارد جمع عرفى بوده باشد كه امرى كه ارشاد به حكم وضعى است، ارشاد به ناقضيّت است، يا ارشاد به شرطيّت است كه امر، امر تكليفى نيست. اين را مى‏دانيم. غسل ثوب از اصابه بول يكى از واجبات نيست. اين معنايش اين است كه بول نجاست دارد اصابه‏اش نجاست مى‏آورد. و ثوب را متنجّس مى‏كند. امر، امر ارشادى است. ارشاد است به نجاست البول. اين را هم ارشاد است به نجاست الخمر و اينكه ثوب را هم نجس مى‏كند اصابه خمر.
در اين موارد در روايت ديگرى گفت اصابة الخمر ليس بشى‏ءٍ صلّ فيه انّ الله حرّم شربه لا مسّح، در اين موارد حمل بر كراهت كردن كه صلاة در ثوبى كه اصاب الخمر كراهت دارد حمل بر اين معنا كردن جمع عرفى باشد، يعنى يك قرينه‏اى در خارج داشته باشيم عيبى ندارد. ما باشيم و اين روايتين جمع كردند به حمل بر كراهت يا به حمل بر استحباب اين جمع عرفى باشد اين را ما احراز نكرديم. اين اوّلاً.
وثانياً اين كه نه شما مقدّس اردبيلى يا آن كسى كه من تبعش است يا آن كسى كه حرف او را پسنديد بگويد نه ما قبول داريم. شما قبول نداريد ما قبول داريم. فرقى ما بين آن امر تكليفى و امرى كه ارشاد به وضع است فرقى نيست. وقتى كه خطاب ديگر وضع را منكر شد، حمل به كراهت يا استحباب مى‏شود. تكليف مى‏شود. خوب گفتيم قبول كرديم. فرضنا گفتيم در كلت الصّورتين، صورت اولى اين است كه امر و نهى تكليف باشد. صورت ثانيه اين است كه امر و نهى ارشاد به وضع بوده باشد. در كلت الصّورتين مقتضى الجمع عرفى حمل امر يا نهى، امر حمل بر استحباب و نهى حمل بر كراهت است. قبول كرديم اگر. خوب مى‏گوييم اين منطبق به ما نحن فيه نمى‏شود. يا مقدّس اردبيلى. چرا؟ چون كه ديروز عرض كردم اين طايفه‏اى كه دلالت مى‏كردند بر طهارت الخمر و آن طايفه‏اى كه دلالت مى‏كردند بر نجاست الخمر، آنهايى كه دلالت بر نجاست و خمر مى‏كردند، تنها اين نبود كه لا تصلّ فى ثوب اصابه الخمر حتّى تغسله. فقط نهى نبود كه حمل بر كراهت بكنيم. در بعضى از آن روايات تصحيح به نجاست بود. كه بعضى رواياتى كه خوانديم. و بعضى‏هايش را كه نخوانديم باز در آنها تصحيح به نجاست است كه اصل حكم وضعى را امام مى‏فرمايد ان رجسٌ. در لسان ائمّه و در اخبار رجس يعنى نجسٌ. رجسٌ و هكذا نجسٌ ما...نجس حبّ من الماء اين روايات ولو بعضى‏ها يا اكثرها در سندش خدشه بود كما ذكرنا. ولكن شما اگر ملاحظه بفرماييد تا حدود 20 تا يا بيشتر روايت است. انسان اگر جزم پيدا نكند، اطمينان پيدا مى‏كند كه اينها همه‏اش افتراء بر ائمّه نبود اين روايات كه مردم جعل بكنند. بعضى‏ها يقيناً از امام (ع) صادر شده است. اينهايى كه لسانشان نجاست است. بدان جهت وقتى كه در اخبار اين جور شد، اين اخبار را مقدارش را امروز خواهم خواند اين اخبارى كه لسانشان نجاست است نه نهى از صلاة است و امثال ذالك، نجاست الخمر است مثل آن روايتى كه خوانديم كه ثوبش را به ذمّى عاريه داده بود كه خمر و ميته مى‏خورد، امام فرمود بر اينكه نماز بخوان حتّى تعلم انّه نجّس. ثوب را گرفته بود و توجّه كرده بود ولكن كارى كه كرده بود آن شخص خمر مى‏خورد يا لحم خنزير مى‏خورد. و امثال ذالك اين جور روايات، آن سندش هم صحيح بود. احتياج به آن دعوى نداريم. خودش سندش هم صحيح بود، لسان آنها نجاست است. اين روايات كه دلالت بر طهارت مى‏كنند. با آن دسته از رواياتى كه دلالت بر نجاست مى‏كنند و لسانشان نهى از صلاة نيست، بلكه لسان آنها نجاست الخمر است، اينها متعارضين هستند. جمع عرفى ما بينشان نيست. تأييد هم ذكر خواهيم كرد كه اصحاب ائمّه هم ما بين اين روايات تعارضى ديدم. درست توجّه كنيد. اين تأييد يادتان بوده باشد.
امّا آنى كه نسبت به مشهور داده‏اند. من نمى‏توانم بگويم اين نسبت مطابقت دارد كه مشهور اخبار دالّ بر طهارت را حمل بر تقيه كرده‏اند. مشهور ملتزم به نجاست هستند كما ذكرنا. امّا اين اخبار را حمل بر تقيه كرده‏اند. اين جورى كه نسبت مى‏دهند به مشهور، آن هم اشكال دارد. چه جورى كه جمع عرفى نيست كه مقدّس اردبيلى مى‏گويد، حمل بر تقيه هم محل اشكال است. چرا؟ درست توجّه كنيد كه يك مقدّمه از خارج ذكر كنم. آنى كه ديروز هم اشاره كردم، آنى كه ما داريم، آن است كه عامّه آن نييض مسكرى را كه ما حرام مى‏دانيم نبيض مسكر را خمر را همه حرام مى‏دانند. كسى منكر نيست. چون كه آيه شريفه دلالت مى‏كند. چيزى كه در عرف به او خمر نمى‏گويند. نبيض مى‏گويند در لغت عرب. اين نبيض را آنها ولو مسكر هم بوده باشد، ظاهرش اين است كه علماء آنها اگر همه‏اش هم نبود، عدّه‏اى...از علماء آنها از خود روايات ظاهر مى‏شوند. او را حلال مى‏دانستند. مى‏گفتند كه اين خمر نيست. اين نبيض است و حلال است. و آنى هم كه ما داريم از روايات اين است كه آن سلاطين و اينها اين نبيض را مى‏خوردند. چون كه حلال مى‏دانستند. مردم كه مى‏خوردند. آنهايى هم كه اوّل كيّافين هستند، آنها هم كه مى‏خوردند. امّا آن خمرى كه مسلّم خمر است اينها مرام اينها اين را همه عادتشان بود كه مى‏خوردند علنى، اين را ما احراز نكرده‏ايم. بعضى‏ها ملعون بودند. مى‏كردند. مثل يزيد و اينها. امّا اينكه اين جور مرسوم بوده باشد كه خلفا و امرا اين جور آن خمر را بخورند، ما اين را نمى‏دانيم. بلكه شايد عكسش علنى نمى‏شد اين را. مگر از بعضى ملعون‏هايش. پس على هذا الاساس آن خمرى كه آنها حرام مى‏دانستند. نجس هم مى‏دانستند علمائشان. در اين اخبار ما كه وارد شده است طهارة الخمر و النّبيض است. هم خمر طاهر است. هم نبيض طاهر است. اگر در روايات ما فقط نبيض بود كه نبيض طاهر است، اين را ممكن بود بگوييم كه اين حكم، حكم تقيه‏اى است. و لكن خمر هم ذكر شده است. خمر را نمى‏شود اين روايات حمل بر تقيه كرد كه اينها طهارت خمر تقيه بوده است. ما نمى‏توانيم احراز بكنيم. تا حمل بكنيم بر تقيه. روى اين اساس اين رواياتى كه در باب طهارت خمر و النّبيض وارد است، ولو بعضى‏ها قابل حمل است. ما بوديم و بعضى از آن روايات، مى‏گفتيم اين نبيض را مى‏گويد. حكم تقيه‏اى هم نيست. چون كه نبيض دو قسم است. يك قسمى دارد مسكر او حرام است و نجس است پيش ما. كه عرض كردم عامّه آن را حلال مى‏دانند و مى‏گويند حلال است.
يك قسم ديگر از نبيض است كه او پيش ما هم حلال است و اشكالى هم ندارد. شما اگر بخواهيد احراز كنيد كه اين نبيض دو قسم بوده است اين صحيحه را براى شما بخوانم تا معلوم بشود. جلد17، ابواب اشربه محرّمه است، روايت 5، از باب 22. در آن روايت اين جور است. كلينى عن محمد ابن يحيى كه محمد ابن يحيى العطّار است عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد ابن عيسى است. عن محمد ابن اسماعيل، محمد ابن اسماعيل بضى است، عن حنّان ابن...كه از اجلّا و از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. حنّان مى‏گويد قال، سمعت رجلاً يقول لابى عبد الله (ع) شنيدم مردى را كه از امام صادق سؤال مى‏كرد، ما تقول فى النّبيض. در نبيض شما امام چه مى‏فرماييد؟ فانّ ابا مريم يشربه. ابا مريم هم يكى از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. او نبيض را مى‏خورد و يضعم انّك امرته بشربه دعوايش اين است كه خود امام به من امر كرده است كه بخور. فقال، صدق ابو مريم. ابو مريم راست مى‏گويد. از من سؤال كرد و من هم گفتم بخور. سألنى عن النّبى فاخبرته انّه حلالٌ من گفتم حلال است و لم يسألنى عن المسكر. از مسكر سؤال نكرد. يعنى از آن قسم مسكر. ثمّ قال، انّ المسكر متّقيت فيه احد امام فرمود در نبيض مسكر من تا به حال تقيه نكرده‏ام از كسى. گفته‏ام حرام است. متّقيت فيه احد سلطانٍ و لا غيره. نه سلطان و امرايى كه مى‏خورند نه غير امرا. فقها تقيه نكرده‏اند. گفته‏اند حرام است. قال رسول الله (ص) كلّ مسكرٍ حرام. هر مسكرى حرام است. كسى از شما پرسيد كه يك ذرّه خمر را مى‏گذارم در دهان و قورتش نمى‏دهم. با آب دهان قاطى مى‏كنم و مستهلك بشود او را مى‏خورم. او چه طور است؟ نجس هم كه نيست. مستهلك شده است خودش هم در آب دهان. آن هم بفرماييد حرام است. كلّ مسكرٍ حرام. قال رسول الله (ص)، كلّ مسكرٍ حرام و ما اسكر كثيره فقليله حرام. قليلش ولا سكر هم نياورد آن هم حرام است.
فقال، له الرّجل هذا النّبيض الّذى...لابى مريم فى شرب اىّ شى‏ءٍ فهو. وقتى كه اين نبيض را به ايشان تجهيز فرمودى، او كدام است؟ امّا ابيه فكان يأمر الخادم فيجيح بقدح...فى ذبيباً و يغسله غسلاً نقيّا كه چشمش را خوب مى‏شست. و يجعله فى الماء ثمّ يسبّع عليه ثلاثة المثل سه مقابل آب مى‏ريخت او اربعه ثمّ يجعله بالّيل. شب مى‏گذاشت و يشربه بالنّهار و نهار مى‏خورد اين را. اين نبيض حلال است. فيجعله بالقدات و يشربه بالاشيع و كان يأمر خادم بغسل انّاء فى كلّ ثلاثٍ. چون كه يك مقدار اثر مى‏گذارد در اناء و او تخمير مى‏شود بعد. مى‏شستند. اين نبيض حلال است.
امّا نبيض حرام. آنى كه نبيض حرام است و مسكر است و نمى‏شود آن را خورد. آن هم صحيحه ابراهيم اب البلاد است. در باب 24، روايت اوّل، جلد 17. از ابواب اطعمه و اشربه محرّمه. محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيى عن احمد ابن محمد عن حسين ابن سعيد عن ابراهيم اب البلاد عن ابيه قال، كنت عند ابى جعفرٍ (ع) پيش امام باقر (ع) بودم فقلت، يا جاريه اسكينى مائاً. به جاريه‏اش گفتم كه تشنه‏ام است و كمى آب بياور. فقال لها اسكينى من نبيض. امام فرمود كه آب نياور. نبيض بياور به اين بده. فجائت بنبيضٍ مريسٍ فى قدحٍ من سفرٍ قلت ولكن اهل الكوفه لا يرضون بهذا. اهل كوفه اين را نبيض نمى‏بينند. اين را نمى‏گويند. اين را كه آوردى آب مى‏بينند. قال، فما نبيضهم؟ پس نبيض آنها چه جور است؟ قال، يجعلون فيه القعوه قال، و ما القعوه. امام پرسيد كه قعوه چيست؟ قلت ازّازى، الّزازى قلت و مزّازى اين هم كه معلوم نيست چه باشد، قال،...يضرى...كه اناء با او كانّ سبز مى‏شود. حتّى يهدر النّبيض. نبيض خدر پيدا مى‏كند و مى‏جوشد ثمّ...به واسطه آن چيز كه در نبيض مى‏ريزند. فيشرب. قال، ذاك الحرام. امام فرمود، اين نبيض حرام است. جوشيد و سكر پيدا كرد، مسكر شد، اين حرام مى‏شود. پس نبيض دو قسم است. اهل كوفه اين را مى‏خوردند. نبيض عند اهل الكوفه اين بود. كه تابع...بودند اينها. پس على هذا الاساس آنى كه بر ما ثابت است اين عامّه‏اى كه هست آن نبيض مسكر را يا همه‏شان يا معظمشان يا عدّه معتصم‏بهشان حلال مى‏دانستند و آن سلاطين و امرا و غير امرا اين را مى‏خوردند.
اگر در روايات ما اين بود كه نبيض طاهر است، حمل مى‏كرديم به آن نبيضى كه امام فرمود. مى‏گفتيم امام مرادش مثل آن كه به حنّان ابن...فرمود، به ابى مريم گفته بود. به ابى مريم انصارى فرموده بود، آن نبيض را مى‏گويد پاك است. مثل اين روايت كه حمل مى‏كرديم به او كه ما داريم در باب. آن روايت كدام است؟ معتبره ابى بكر حضرمى است. روايت 9 است در باب 38 از ابواب نجاسات. و باسناد الشّيخ عن احمد ابن محمد ابن عيسى عن على ابن الحكم عن سيف ابن حميره كه از اجلّا است. ظاهراً هم ابى بكر حضرمى ثقه است و عيبى ندارد. قال، قلت لابى عبد الله (ع) اصاب ثوبى نبيضٌ يصلّى فيه؟ در او نماز بخوانم؟ قال، نعم. قلت، قطرةٌ من نبيض قطره فى حبٍّ او اشرب منه از او بخورم؟ قال، نعم. انّ اصل النّبيض حلالٌ...نبيض اصلش حلال است. يعنى اگر بماند و آن زهرمار را در آن بيندازى كه در روايات هم بود. او را به جوش بياورى و سكر به او بدهد، آن از اصليت خارج بشود، آن عيبى ندارد. آن اصلش حلال است. خوب اين روايت را حمل بر اين مى‏كرديم. مى‏گفتيم كه تعارض ما بين الرّوايات نيست.
ولكن در بعضى روايات آن نبيض مسكر را و خمر را امام فرموده است پاك است. اين ديگر قابل حمل بر نبيض طاهر نيست. در بعضى روايات خمر را فرموده است پاك است. يا نبيض مسكر را فرموده است پاك است. مثل كدام روايت؟ مثل موثّقه عبد الله ابن بكير كه ديروز خواندم. روايت 11 بود و باسناد الشّيخ عن سعد ابن عبد الله عن احمد ابن محمد عن الحسن ابن على ابن الفضّال عن عبد الله ابن بكير روايت 11 بود در باب 38 سأل رجلاً ابا عبد الله (ع) و انا عنده عن المسكر و النّبيض يصيب الثّوب. مسكر را سؤال مى‏كند يصيب الثّوب. قال، لا بعث. و هكذا در آن روايت 13 كه صدوق در من لايحزر الفقيه نقل كرده است. و ظاهرش به صدوق كه نسبت داده‏اند قول به طهارت را كه صدوق طاهر مى‏داند نقل اين روايت است. صدوق اين جور فرموده است در من لا يحزر الفقيه قال، سئل ابى جعفرٍ و ابى عبد الله (ع) فقيل لهما انّا نشترى ثيابٍ يصيبه الخمر به آنها اصابه خمر مى‏كند...خمر است. و ودك الخنزير. ودك الخنزير يعنى شهم خنزير. شهم خنزير را به او اصابت مى‏كند. عند هاكتها آن كسى كه اين ثيابها را هياكت مى‏كند، آنها شهم خنزير و يا خمر اصابت مى‏كنند. يصلّ فيها قبل عن نغسلها؟ قبل از اينكه اينها را بشوريم نماز بخوانيم يا نه؟ فقال، نعم. لا بعث. عيبى ندارد. انّ الله انّما حرّم اكله و شربه ولم يحرّم لبسه و مسّحه و صلاة فيه. اين را نمى‏شود حمل كرد بر نبيض حلال. كلام اين است. اين روايات دالّ بر طهارت خمر و مسكر، اينها را حمل بر تقيّه بكنيم، تقيّه از كه؟ اگر در شربشان بود، شرب نبيض بود تجويز كرده بودند حمل بر تقيه مى‏كرديم. نبيض مسكر. امام فرمود، تقيه نمى‏كنم شرب خمر هم حرام است. آن هم حرام است. ولكن پاك است خمر و مسكر. اين چه جور موافق با تقيه است و مراعات تقيه است؟ بر فرض كسى گفت، بله اين موافق با تقيه است. چون كه آنها مى‏خوردند و ثوب اصابت مى‏كرد به آنها و به مردم هم مى‏پاشيد. سلطان خمر خورد. يا امير خمر خورد يا مسكر را خورد پاشيد به آنهايى كه نشسته بودند. برويم و بشوريم اين اسباب دردسر مى‏شود ديگر. چه كسى گفته بود اين را؟ شيعه‏ها مى‏گويند. شيعه‏ها هم بودند در آن مجالس. چون كه خوفاً مى‏رفتند ديگر. مى‏دانيد تاريخ را. امام (ع) تقيتاً فرموده است، پاك است. بر فرض كه اين رعايت تقيه است و عيبى ندارد. تقيه از سلطان است نه از علماء است. اين هم تقيه است. اين اولى از اين نيست كه بگوييم اخبار دالّ بر نجاست حمل بر تقيّه است. چون كه علماء عامّه مى‏گفتند بر اينكه آن رواياتى كه خمر داشت. علماء عامّه هم مى‏گفتند، كه خمر نجاست دارد ديگر. بعضى‏ها هم گفتند نجاست مقلّضه دارد. نجاست است. مى‏گوييم نه. خمر پاك بود. اين اخبار موافق با واقع است. آن اخبارى كه گفته است نجس است، آنها تقيّتاً. چون كه عامّه لعلّ بعضى‏ها هم همين جور است. مسكر حرام را آن را هم مثل خمر مى‏دانستند مثل ما. بدان جهت در بعضى روايات به او ملزم شده است كه خمر و مسكر نجس است. اگر بنا بشود اينها را حمل بر تقيه بكنيم، اين اولى از اين نيست كه آن روايات ديگر را حمل بر تقيّه بكنيم. بدان جهت اين حمل بر تقيه هم در...روايتين، ما راهى نداريم. وقتى كه راه نداشتيم يك كلمه هم بگويم و بگذريم كه چه بايد بكنيم. اين كه به مرحوم صدوق نسبت داده‏اند كه ايشان مى‏گويد خمر پاك است، من آن مقدارى كه تتبّع كرده‏ام همين روايت مرسله است كه ايشان اين روايت را در فقيه در باب ما يجوز الصّلاة و ما لا يجوز فيه نقل كرده است آن جا اين روايت را نقل كرده است. باب ما يصلّى فيه و ما لا يصلّى فيه من الثّياب و جميع الاقوام 160 است از جلد اوّل من لا يحزر الفقيه. آن جا دارد كه و سئل ابو جعفرٍ و ابا عبد الله (ع) فقيل لهما انّا نشترى ثيابٍ يصيبه الخمر و ودك الخنزير عند هاكتها ان يصلّى فيه قبل ان نغسلها؟ فقال، نعم. لا بعث انّ الله انّما حرّم اكله و شربه و لم يحرّم لبسه و مسّحه و صلاة فيه. اين روايت را اين جا نقل كرده است. به قرينه اين كه صدوق هم رواياتى را اين جا نقل كرده است، ملتزم شده است كه عمل مى‏كند، اين را نسبت به صدوق داده‏اند. وقتى كه اين جور شد، ممكن است كسى بگويد كه صدوق كلامش اين نيست. يك حرف ديگرى هم دارد. از حرف ديگرش استفاده مى‏شود كه خمر نجس است. آن حرف ديگر چيست؟
آن حرف ديگر در صفحه 14، در جلد اوّل من لا يحزر الفقيه اين جور فرموده است، و ان قطره خمرٌ او نبيضٌ فى اجينٌ فقد فسد. اگر يك قطره‏اى ولو قطره‏اى به اندازه سر سوزن خمرى يا نبيضى در اجينى بيفتد او فاسد شد. فاسد شد يعنى چه؟ يعنى نمى‏شود او را خورد ديگر. نان پخت. اين معنايش تنجّس است ديگر. فقد فسد معنايش چيست؟ فقد فسد فلا بعث ببيعه من اليهود و النّصارى و ان يبيّع انّهم كه همان مدلول روايت بود كه امام (ع) فرمود كه آن مرق را به اهل ذمّه يا به كلب طعام مى‏شود و لحمش شسته مى‏شود اين مضمون آن روايت است.
باز يك روايت ديگرى هم در باب نزه بعر در صفحه قبل دارد كه از جاهايى كه تمام آب چاه را مى‏كشند، آن جا دارد كه از مواردى كه نزه تمام بعر مى‏شود ماء البعر، و ان وقع فيه بعيرٌ او سعرٌ او صبّ فيها خمرٌ. خمر ريخته بشود، همه‏اش كشيده مى‏شود. آنها هم ظاهر بر نجاست دارند. چه جور شما آنها را نگرفتيد و اين يكى را گرفتيد؟
سؤال؟ آن اخبار نزه را گذاشتيم كنار. چرا حرام است؟ وقتى كه نان پختن رفته خمر نيست كه. اين معنايش معناى تنجّس بايد بشود. غير از او معناى فسد، فسد يعنى نجس شد. خدا رحمت كند ما بعضى مشايخى داشتيم. ايشان مى‏گفت آخر ما چه ادّعايى داريم كه در فقه قاعده درست كنيم. ملتزم مى‏شويم. صدوق هم اين جور ملتزم مى‏شود. نماز خواندن در ثوبى كه خمر اصابت كرده است عيبى ندارد. ولكن اگر به نان اصابت كند و به اجين هم اصابت كند ولو از بين هم برود نمى‏شود او را خورد. ما حرفمان اين است كه اينها را در يك قاعده جمع مى‏كنيم تا يك جا. اگر نجس است، همه اينها نجس هستند. نمى‏شود نمازش هم خواند. اگر پاك باشد، همه اينها جايز است. اين جور مى‏گوييم ديگر. ايشان مى‏گفت ما چه ادّعايى داريم به اين. شايد صدوق در توجيه مطلب صدوق خدا رحمتش كند اين جور فرمود. صدوق از آن كسانى است كه همين را مى‏گويد. مى‏گويد در هر جا كه روايتى است و آنى كه گفت به او عمل مى‏كنيم. بدان جهت اين را نسبت دادند بر اينكه صدوق خمر را پاك مى‏داند، اين را نمى‏شود نسبت داد. چون كه آن كلام ديگر را هم گفته است. بله صدوق گفته است صلاة در آن ثوب جايز است. خوب نجس است و جايز. گفته است عيبى ندارد. چرا عيبى ندارد؟ ما اين قدر مى‏توانيم به صدوق نسبت بدهيم كه صدوق ولو اين احتمال فرق نيست اگر خمر نجس است، همه جا نجس است و نمى‏شود نماز هم خواند. ولكن ممكن است اين را ما مى‏گوييم فرق نيست. صدوق از كسانى است كه قاعده درست نمى‏كند. مى‏گويد هر جا روايت است به آن روايت عمل مى‏كنيم. ديگر اين دلالت را بايد تحت يك مستفاد از روايات را تحت يك قاعده‏اى در بياوريم كه انّجس لا يجوز صلاة فيه و الطّاهر يجوز اكله و لا يجوز اكل انّجس و شربٌ نه اين جور نيست. ممكن است كه نجس باشد و صلاة هم عيبى نداشته باشد. اين نكته هم گذشت.
تا حال ما مطلب را اين جا رسانديم كه اين طايفتين پيش ما متعارضتين هستند. ما بوديم نمى‏توانيم يكى را ترجيح بدهيم بر ديگرى. يا اگر ترجيح هم بوده باشد، ترجيح با اخبار دالّ بر طهارت است. چون كه اخبار دالّ بر نجاست موافق با علماى عامّه است. ولكن رعايت تقيه در اين اخبار طهارت وجهى ندارد به آن بيانى كه گفتم نبيض مسكر پيش آنها حلال است و ائمّه تقيه نكرده‏اند. خمر هم حرام است و هم نجس. اگر طهارت حكم واقعى بوده باشد اين...است كه رعايت تقيه نباشد. لا اقل متساويين.
الاّ انّه ما بايد ملتزم به نجاست بشويم. مع ذالك ما بايد ملتزم به نجاست بشويم. چرا؟ چون كه در بين يك صحيحه‏اى داريم كه آن صحيحه حاكم بر طائفتين است. مى‏فرمايد آن صحيحه كه كدام يك از اين صحيحتين را بگيريد. وظيفه‏تان چيست؟ مثل آن اخبارى كه در تعارض خبرين وارد است. در تعارض خبرين كه از امام (ع) سؤال مى‏كند از شما خبرين متعارضين مى‏رسد. ما نمى‏دانيم به كدام يك از اينها عمل بكنيم. مثلاً آن جا امام مى‏فرمايد، خذ بما وافق كتاب يا در يك روايتى دارد يابن رسول الله جماعتى مى‏گويند صلاة الفجر را راكباً بخوان. يعنى راكباً مى‏شود خواند. جماعتى مى‏گويد نمى‏شود الاّ بر اينكه نازلاً بخوانى. پياده بشوى. امام (ع) در آن‏جا مى‏فرمايد كه باىّ هما اخضت وسعك به هر كدام عمل كنى براى وسعت تو است. آن جا مورد جمع عرفى است كه امام فرمود هر كدام را مى‏توانى. هم مى‏توانى در زمين بخوانى و هم راكباً بخوانى. آن جا مى‏فرمايد بما وافق الكتاب بگير. آن اخبار متعارضين كه اخبارى كه در علاج متعارضين وارد است، آن اخبار ولو در علاج مطلق المتعارضين وارد است، ولكن اين صحيحه‏اى كه در مقام مى‏گوييم در علاج متعارضين در باب وارد است. در اين باب كه مسأله خمر است، مسأله اصابت به ثوب است، دو طايفه از شما رسيده است. نمى‏دانيم به كدام يك از اينها اخذ كنيم. اين كدام روايت است؟ مى‏خوانم و توضيحش را فردا انشاء الله عرض خواهم كرد. اين روايت عبارت از همان صحيحه على ابن...است در جلد دوّم باب 38 روايت دوّمى است. و بالاسناد عن على ابن...يعنى محمد ابن يعقوب مى‏گويد به همان سند اوّلى. محمد ابن يعقوب عن حسين ابن محمد عن عبد الله ابن عامر عن على ابن...اين يك سند.
يك سند ديگر دارد كلينى و عن محمد ابن يحيى يعنى كلينى عن محمد ابن يحيى العطّار عن احمد ابن محمد. اين هم سند دوّمى.
يك سند سوّمى هم دارد كلينى. و عن على ابن محمد يعنى على ابن محمد بندار كه از مشايخ كلينى است رضوان الله عليه عن سهل ابن زياد اين احمد ابن محمد و سهل ابن زياد عن على ابن...نقل مى‏كنند. على ابن... مى‏گويد، قرأت فى كتاب عبد الله ابن محمد در آن كتابى كه عبد الله ابن محمد به ابى الحسن (ع) نوشته بود، من در همان كتاب خواندم اين جور نوشته بود. جعلت فداك روا زراره عن ابى جعفر و عن ابى عبد الله (ع) فى الخمر يصيب الثّوب الرّجل انّهما قال امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فرموده‏اند، لا بعث بان تصلّ فيه انّما حرّم الله شربها شرب خمر را. خمر مونث است. و روا زراره يا غير زراره عن ابى عبد الله (ع) به ابى الحسن (ع) عرض مى‏كند به اين امام، كه از ابى عبد الله (ع) روايت كرده است انّه قال، اذا اصاب ثوبك خمرٍ او نبيضٌ يعنى مسكر فغسله او را بشور ان عرفت موضع علم اجمالى بود فغسله كلّه همه‏اش را بشور. و ان صلّيت فيه فاجز صلاتك. فاعلمنى يا اب الحسن روحى له الفدا به ما ياد بده ما اخذ به كدام يك از اين روايتين را اخذ كنم. قول ابى جعفر و امام صادق (ع) را كه هر دو گفته‏اند يا قول ابى عبد الله (ع) را كه منفرد است. فوقّع بخطّه و قرأته خذ به قول ابى عبد الله (ع). به قول ابى عبد الله (ع) كه لا تصلّ فيه به او اخذ كن. توضيحش انشاء الله فردا.