جلسه 206
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات
شماره نوار:206 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1366 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
صاحبت العروه مىفرمايد اگر اثير مقلى قبل ذهاب ثلثين... شد، مبدل شد به شيره قبل از اين كه ذهاب ثلثينش محقق بشود. مىفرمايد در حليت اين دبس كه ذهاب ثلثه اثير نشده است در حليتش وجهى هست. ولكن احوط اجتناب از اين اثيرى است كه دبس شده است قبل ذهاب ثلثين. اين وجهى كه مىفرمايد در حليتش وجهى هست، شايد نظر مباركش اين بوده باشد، كما اين كه بعضىها گفتهاند مثل شهيد ثانى، عنوان محرم در ادله، عنوان الاثير است. اثير است كه اگر قليان پيدا بكند، مادامى كه ذهاب ثلثينش نشده است آن اثير حرام است. و بعد از ذهاب ثلثين آن اثير حلال مىشود. اين اثير، اثيرى است كه مردم او را مىخورند. شرب مىشود. آن اثير مشروب، بعد از قليان و بعد از ذهاب ثلثين حرام است. و آن اثير مشروب بعد از اين كه ثلثينش رفت شربش حلال مىشود. گفته شده است وقتى كه اثير قبل از ذهاب ثلثين دبس شد عنوان الاثير كه عنوان موضوع است منتفى مىشود. و به عبارت ديگر دبس از مأكولات است، نه از مشروبات. لسان ادله مشروب را حرام مىكرد. و بما اين كه عنوان الاثير بعد از دبس شدن منتفى مىشود و آن دبس مأكول است للمشروب پس حكم كه حرمت تاست منتفى مىشود به انتفاع موضوعش. گفته شده است نظير اين است كه اثير عنبى بعد از قليان مبدل به خَل بشود. جوشيد گذاشتند زمين. خيلى ماند آنجا. نمىدانند اتفاقا مبدل به خَل شد. چه جورى كه اين اثير عنبى بعد القليان اگر مبدل به خَل بشود، حلال مىشود، مبدل شدن به دبس هم مثل مبدل شدن به خَل تغير عنوان است. عنوان موضوع منتفى مىشود. ديگر مشروبى نداريم. آنى كه باقى مىماند در خارج مأكول است.
ممكن است نظر مباركشان اين وجه بوده باشد. و ممكن است از وجه كه له وجه، مطلب ديگرى بوده باشد و آن مطلب اين است كه شارع كانّ حرام كرده است اثير عنبى مقلى را كه بعد القليان اثير حرام مىشود الى ان يذهب ثلثا، ملاكش اين است چون كه قبل از ذهاب ثلثين اثير بماند ربما اگر غالبا نگفتيم كه غالبا شايد نباشد، ربما مبدل به خمر مىشود، مشكل مىشود بقائش. شارع روى اين اساس چون كه فاسد مىشود اثير عنبى، فاسدش هم ربما به خمر مىشود، روى اين اساس فرموده است تا مادامى كه تصنيف نشده است حرام است. خوب معلوم است وقتى كه اثير دبس شد، دبس ديگر فاسد نمىشود. ولو قبل از ذهابه ثلثين. چون كه همين جور است، اثير وقتى كه خيلى حلاوت داشت، خيلى شيرين شد، مىگويند قبل از ذهاب ثلثين كه پخته شود دبس مىشود. وقتى كه خيلى حلاوت داشت، ماده حلويه در او خيلى بود، آن وقت شيره مىشود. شيره هم كه فاسد نمىشود. آنهايى كه شيره نگه داشتهاند خوب مىدانند كه شيره اگر چيز فاسدى واردش نشود خودش فاسد نمىشود به مرور زمان و مسكر نمىشود اصلا. شايد مرادش يكى از اين دو وجه بوده باشد. اما اگر مرادشان وجه اول بوده باشد جواب دارد. جواب اين است كه در روايات، و موضوع حرمت اثير است ولكن در حال حدوث القليان بايد اسير عنبى بوده باشد. عنوان اسير عنبى به او صدق كند و اما بقائاً هم اثير مشروب بوده باشد، بعد از ذهاب ثلثين هم اثير مشروب بشود، اين عنوان بايد باقى بماند اين در ادله اينجور چيزى نيست.
در آن صحيحه عبد الله ابن سنان اينجور بود، كل اسير اصابت النار فهوا، يعنى آن اثيرى كه اصابت النار آن حرام است تا دو ثلثش برود. ولو آن اثير تا دو ثلثش برود ديگر عنوان اثيرى هم از او مىرود، اسير به او اطلاق نمىكنند. به او مثلا شيره اطلاق مىكنند، مىگويند شيره شده است. آنى كه در ادله بود در ادله اين بود بر اين كه حين قليان بايد اثير عنبى باشد. و اين عنوان اثير به او صدق كند. به آن جهت گفتيم كه ماء... صدق نمىكرد به اين معنا. و اما بقائا هم عنوان اثير مشروب، اثيرى كه شرب مىشود باشد نه اين اعتبار ندارد. بلكه اين اطلاق صحيحه اين است. اين تا مادامى كه دو ثلثش نرفته است حرام است. حرام است، اعم از اين كه خَل دبس بوده باشد يا دبس نشده باشد. اطلاق دارد. سواء ثار دبس قبل ذهاب ثلثين است. بلكه بالاتر از اطلاق، در بعضى روايات، اثير اگر قبل از ذهاب ثلثين مأكول هم بشود نه حليتى ندارد. بايد ذهاب ثلثين بشود تا اكلش جايز بوده باشد. يا شربش جايز بوده باشد. فرقى نمىكند. دبس بشود، مىشود مأكول. نشود مىشود مشروب، فرقى نمىكند. در صحيحه زراره اينجور امام عليه السلام فرمود آن قضيهاى كه عرض كرديم، نسخه وسايل بايد آن... اشتباه است، بايد او حَبَلَ بوده باشد. ذيل آن روايت اين است كه فقال ابو جعفر عليه السلام فاذا اخذت اثير فطبخة حتى يذهب ثلثه، كه ثلث آن نصيب شيطان است، فاكل وشرب. آن وقت بخور. اگر مأكول شده است آن وقت جايز است. وقتى كه ذهاب ثلثين شد، مأكول است. آن وقت اكلش جايز است. مشروب است آن وقت شربش جايز است. پس مقتضاى اين صحيحه اين است ولو بقائا هم اين اثيرى كه جوشيده است، مأكول بشود، قبل از ذهاب ثلثين اين اكلش جايز نيست. مأكول بشود يعنى دبس بشود. اكلش آن وقت ذهاب ثلثين نشده است، اكلش جايز نيست. اگر بشود، جايز مىشود. و اما اين فرمايشى كه فرمودهاند، فرمودهاند بر اين كه چه جورى كه اگر منقلب بشود اين اثير عنبى بعد القليان اتفاقا منقلب به خَل بشود، آن وقت جايز مىشود اكلش كانّ مسئله اتفاقى بوده باشد كما عدهاى، اين دبس شدن هم مثل خَل شدن است. اما اين را كه فرموده بودند، يعنى در وجه، تطمه وجه اول بود، اين قياس مع الخارج است.
چرا؟ براى اين كه اگر ما ملتزم شديم بر اين كه اثير عنبى هم اگر بعد از قليان بماند، مبدل به خَل بشود، آن خَل حلال است خوردنش اين به جهت اين نيست كه عنوان اثير از او منتفى شده است، موضوع حكم عنوان اثير بود. نه به اين جهت نيست. بلكه در ما نحن فيه اين حكم، مستفاد است. آنهايى كه مىگويند اجماع، اجماع. آنهايى كه اجماعات اينجورى را اعتنا نمىكنند از فتواى آن رواياتى كه، رواياتى وارد شده است، روايات متعدده كه اگر خمر مبدل به خَل شد هم طاهر مىشود، هم خوردنش حلال مىشود. حتى در روايات عرض كرديم كه استحباب دارد خوردن آن نوع از خل، خلى كه خَل الخمر مىگويند. حالت سابقهاش خمريت بود، خوردن او استحباب دارد. در صورتى كه خمرى كه هم نجس است و هم شربش حرام است او بواسطه خَل شارع حكم كرد كه خَل شد حلال مىشود، استحباب پيدا مىكند، آن ديگر اثير عنبى كه بالاتر از خمر كه نمىشود. گفتيم نجاست هم ندارد. خوب آن كسى كه مىگويد كه نجاست دارد، اثير عنبى كه قليان پيدا كرد، تا مادامى كه ذهاب ثلثينش نشده است، بماند مثل فرض بفرماييد خمر مىشود، مسكر مىشود. اگر اين حرفها را كسى بگويد كه اساس ندارد، اين اثير عنبى بعد از جوشيدن هم مثل خمر مىشود ديگر. اگر مسكر باشد مثل خمر مىشود در حكم. خمرى كه بواسطه اين... پاك شد و حلال اين هم پاك مىشود و حلال مىشود. اگر كسى اين را نگفت، نجاست را نگفت، مثل صاحب العروه كه فقط ملتزم شد كه بعد از جوشيدن فقط شربش حرام است اثير عنبى. نه نجاست دارد، نه مسكر است، مع ذالك شارع حرام كرده است. حتى يذهب الثلثان. خوب مىگوييم وقتى كه در خمر كه حرمت در او، حرمت او توأم با نجاست است او بواسطه خَل شدن حلال بشود و پاك بوده باشد خوب احتمال فرق نمىدهيم كه نه اثير عنبى اگر خَل شد اين حلال نباشد. احتمال فرق ما بين اين خَل و آن خَل را نمىدهيم. ممكن است وجهش اين بوده باشد. اين در دبس شدن كه نمىآيد. يك كلمهاى
بگويم توضيحش انشاء الله زنده مانديم در مطهر بودن انقلاب است.
حضرات فقها انقلاب را يكى از مطهرات مىدانند. در مقابل استحاله كه مىگويند استحاله از مطهرات است. پشت سر او مىگويند انقلاب. استحاله اين است كه حقيقت الشىء عوض بشود. كه به نظر العرف اين حقيقت غير از آن حقيقت سابقى است. اين شىء ديگر شده است. ولو حقيقت سابقى فقد... مثل منى كه مبدل مىشود به لحم، لحم حقيقتى است، منى يا لحم حقيقت ديگرى است. عرفا همين جور است ديگر. اين را مىگويند استحاله. اگر حيض را شما سوزانديد، خاكستر شد، خاكستر حقيقتى است غير از حقيقت حيضٌ. حتى به نظر عرف. منتهى اول حيضٌ بود، آن صورت حيض رفته است، مبدل شده است به حقيقت ديگر. طهارتا استحاله تبدل الحقيقت است به نظر العرف. به نظر العرف حقيقت تبدل پيدا كرده است. اين استحاله در اعيان نجسه مطهر است تسامح است. استحاله در اعيان نجسه وقتى كه حاصل شد آن شىء پاك مىشود، حقيقتى كه شارع روى آن حقيقت عنوان نجاست جعل كرده بود كه عبارت از دم بود، يا ازره بود يا كلب بود، آن حقيقت از بين رفته است. اين ملح است. موضوع منتفى شده است، استحاله مطهر نيست كه نجاست را بردارد. در موارد استحاله موضوع نجاست منتفى مىشود. نه در اين كه بر شىء مطهر وارد مىشود. استحاله مطهر است منتهى خودش هم على القاعده است، چون كه خودش هم منتفى مىشود. منتهى در غير المايعات. اگر سابقا يادتان باشد گفتيم استحاله مطهر است يعنى نجاست مرتفع مىشود در غير المايعات. اما در مايعات گفتيم كه اينجور نيست. اگر مايعى كه نجس است، مبدل شد به يك حقيقت ديگرى، باز آن حقيقت ديگر محكوم به نجاست است. چرا؟ براى اين كه آن ظرفى كه، آن... كه بول در او بود حال بولى نجس بود. وقتى كه مبدل شد آن بول به حقيقت ديگرى آن ظرف او را نجس مىكند آن حقيقت ديگر را. نجس مىشود ديگر، غايت الامر اين است اول نجس العين بود، وقتى كه حقيقت ديگر پيدا كرد متنجس مىشود. فرقى هم ما بين متنجس و نجس در اين ما نحن به سدده كه نجاست است فرقى در اين معنا نيست. بدان جهت استحاله در مايعات به درد نمىخورد.
در جايى كه استحاله در وعاء اتفاق بيافتد. و اما اگر استحاله در ظرف نباشد، مثل بخارى كه بولى كه استحاله مىشود به بخار، عيبى ندارد، آن بخار پاك است ديگر. آن استحاله پيدا كرده است. ظرفى هم نيست كه بواسطه آن ظرف متنجس بشود. چيزى نيست كه نجس شده باشد. سابقا اينجور عرض كرديم استحاله در مايعات، ولو تبدل حقيقت بشود در مايعى كه عين نجس است به حقيقت ديگرى مبدل بشود به نظر العرف، ولكن اگر در ظرف وعاء، مثل الظرف ولو در زمين است در ظرفى و در وعائى اين استحاله حاصل بشود او مطهر نيست. چرا؟ چون كه نجاست ارضيه پيدا مىكند. نجس است و آن حقيقت دومى را نجس مىكند.
سؤال؟ اشكالش اين است كه دليل مىخواهد. دليلش چيست؟ سؤال؟ خيلى بعيد است كه كسى در خارج حاضر بشود اين حرفها را. رساله عمليه كه نمىخوانيم. تبعيت در باب خمر است كه دليل داريم خمر كه مبدل به خَل شد، پاك مىشود، خوردنش حلال است و پاك پس كشف مىكنيم كه شارع ظرفش را هم حكم به طهارت كرده است. اين را مىگويند تبعيت. سؤال؟ در خمر گفتهاند. عرض مىكنم بر اين كه، ما مگر مقلد هستيم، دليل داشته باشد ملتزم مىشويم، نداشته باشد نه. شهيد فرموده باشد يا نفرموده باشد. در رساله كسى باشد يا نباشد. اينها كه ملاك فقه نيست. اين هم شد اشكال در درس خارج كه شهيد فرموده است. خوب بفرماييد. اگر اصل داشته باشد، شهيد در چاه فرموده است، چاه را كه مىگويند و هكذا در آن ثياب يا غاسل الميت فرموده است. در آنها نه مطلقات. روى اين اساسى كه هست عرض كردم، روى اين اساس استحاله در مايعات اگر اتفاق بيافتد مايع ظرفى نداشته باشد عند الاستحاله آن عيبى ندارد چون كه موضوع منتفى شده است. مثل بولى كه استحاله پيدا مىكند به بخار. اما اگر اين مايع ولو استحاله
پيدا بكند، فرض بفرماييد، ولو استحاله هم بوده باشد، حقيقتا به نظر العرف، حتى عقلا و عرفا مبدل له حقيقت ديگر شده است، اين فايدهاى ندارد. چون كه تنجس به آن وعائى كه در آن وعاء است تنجس پيدا مىكند به نجاست او.
سؤال؟ استحاله در اعيان نجسهاى كه جامدات هستند على القاعده است. و اما استحاله در مايعات كه مايعاتى كه آنها وعا دارند، نه مطهريت ندارد. چون كه همان تنجس، مقابل اين استحاله يك انقلاب مىگويند و آنى كه بر او مثال مىگويند بر انقلاب كه كانّ منحصر به آن مورد هم هست، مثال نيست فقط موردش اين است كانقلاب الخمر خلّ. انقلاب لازم نيست حقيقت عوض بشود، ولو انقلاب وصف عوض بشود، انقلاب به تغير وصف هم مىشود. تغير وصف. مثلا فرض كنيد كسى بگويد خمر همان اثير عنبى است كه ترشيده است. سكر پيدا كرده است، مسكريت پيدا كرده است. همان اثير عنبى است، همان آب انگور است. ولكن وصفش عوض شده است كه ترشيده است. ولو ترشيدن سكر مىآورد. ولو تبدل حقيقت هم نشود، انقلاب صدق مىكند به تغير الوصف. ولكن استحاله مطهريتش على القاعده نبود. انقلاب چه جور، انقلاب در مايعات مىگويند. انقلاب چه جور مىتواند على القاعده مطهر بشود. وقتى كه استحاله در مايعات مطهريت نبود، مطهريت نداشت در صورتى كه او در وعا بوده باشد، در مايعات انقلاب على القاعده مطهر نمىشود، حتى در جايى كه در وعا، هم نبوده باشد. چون كه انقلاب تغير الوصف است.اگر به نحو تغير الوصف بوده باشد اين همان شىء است. انتفاع موضوع نشده است، همان شىء باقى است. پس على هذا الاساس ما اگر يك جايى ملتزم شديم كه اين مايعى كه استحاله پيدا مىكند در ظرف پاك مىشود، عين نجس است، مايع است، استحاله پيدا كرد در ظرفى پاك مىشود يا وصفش عوض شد ولكن مايعش همان، انائش همان اناء اولى است، ظرفش همان ظرف اولى است، يا ظرف هم ندارد چون كه گفتيم تغير وصف است. اين مطهر است، اين دليل خاص نمىخواهد. اين قاعدتا نيست، على القاعده نيست. هر مقدار دليل دلالت كرد، به آن مقدار ملتزم مىشويم.
در باب انقلاب الخمر الى الخل، رواياتى وارد شده است كه او را خَل الخمر مىگويند. پاك است و شربش حلال بلكه استحباب دارد، كما اين كه اشاره كرديم. نوعى از خَل است كه استحباب دارد شرب او. خوب روايت گفت وقتى كه خمر مبدل شد به خل، خمر هم كه در اناء مىشود ديگر نوعا همين جور است. يا دائما همين جور است، در انائى در وعائى مبدل به خمر شد پاك مىشود، از آن دليل كشف مىكنيم بر اين كه ظرفش هم پاك شده است، ان تبعيت استفاده مىشود. اگر شارع بگويد بخور آن خَل را، آن خَل پاك است ولكن اين پاك نشده است، اين تناقض مىشود. اگر اناء نجس باشد اين را نجس مىكند. پس على هذا الاساس به تبعيت هم كشف مىشود آن مقدارى كه تا آن مقدار خَل شده است، يعنى آن مقدار مايعى كه هست اول كه خمر بود، مثلا يك انگشت بالاتر بود از آن اندازهاى كه فعلا دارد. ولكن آن وقتى كه خمر شد يك انگشت مثلا بخار شده است. اين مقدار انگشت در نجاستش باقى است. آن مقدارى كه سركه شده است و آن سركه پاك است، آن مقدار از ظرف هم پاك مىشود به تبعيت. اين را ما از ادله ما استفاده مىكنيم. اين لازمه حكم شارع به حليت و طهارت است. خوب على هذا الاساس مىگوييم خوب در آن خمر چون كه وارد شده است كه خل، حلال است خلى كه خمر به او مبدل شد، احتمال نمىدهيم، خلى كه اسير عنبى مبدل به آن خَل شده است، با آن خلى كه خمر به او مبدل شده است اينها فرق داشته باشند. آن خمر اگر بود خَل شده است حلال، آن يكى حرام. اين را احتمالش نيست. چون كه احتمالش نيست ملتزم مىشويم كه اگر اثير عنبى قبل ذهاب ثلثهاش خَل شد عيبى ندارد. حلال است. و اما در دبس كه اينجور دليلى نداريم ما. ما دليلى نداريم بر اين كه اگر فرض كنيد اثير عنبى دبس شد دليل نداريم. بلكه دليل بر عكسش است. گفتيم مطلقا، اطلاق صحيحه عبد الله ابن سنان خود مدلول اين صحيحه زراره كه اخيرا خوانديم كه اكل و شرب در جوازش در صورتى است كه ذهاب ثلثينش برود آن وقت بعله فرض بفرماييد مقتضايش اين است كه ولو دبس هم حلال نيست.
يك چيزى هم ما در آن انقلاب الاثير عنبى بعد از قليان الى الخَل يك وجه ديگرى هم داريم او را هم خدمت شما عرض كنم و آن اين است كه خوب ما مىگوييم وقتى كه اثير عنبى قليان پيدا كرد گذاشتند زمين اتفاقا سركه شد. مىگوييم حلال. چرا؟ آن فتوا را كسى قبول نداشته باشد. بگويد اين فتوايى كه شما گفتيند مثل قياس مىماند. خوب شارع خمر را گفته است، اين يكى را نگفته است. مىگوييم در ما نحن فيه، اطلاقاتى داريم در باب حل الخل، كه خَل حلال است. مقتضاى آن اين است كه هر قسمى از خَل حلال است. آن قسمى كه فرض كنيد از خمر درست مىشود، آن قسمى كه از آب انگور درست مىشود، آن قسمى كه فرض بفرماييد از ماء زبيب درست مىشود و هكذا مويز التمر درست مىشود. مقتض الاطلاق اين است كه حلال است. آن رواياتى كه مىگويد خَل حلال است، اطلاق دارند. ولو از اثير عنبى درست بشود كه ذهاب ثلثينش نشده باشد. پس غايت الامر رواياتى كه مىگفت اثير عنبى وقتى كه قليان پيدا كرد، تا مادامى كه ذهاب ثلثينش نشده است نمىشود او را خورد، نمىشود شرب كرد، نمىشود اكل كرد، اين بالعموم و الخصوص من وجه است. چون كه روايت كل اثيرى كه قلا حلال نمىشود، آن صورتى كه دبس نشود، خَل نشود، در آن صورتى كه ذهاب ثلثينش نشده است معارض ندارد. روايات خل، آن خلى را كه درست مىشود از زبيب از تمر يا فرض بفرماييد، چيزهاى ديگر او را مىگيرد، هيچ معارضهاى ندارند. معارضه ايشان در آن خلى است كه از اثير عنبى بعد از جوشيدن درست شده است و قبل از ذهاب ثلثين. اين روايات مىگويد حرام و آن روايات حلى الخَل مىگويد حلال. اطلاق دارند، انواع خَل را مىگويند. تعارض مىكنند، تساقط مىكنند. وقتى كه تساقط كردند رجوع به اصالت الحليه مىشود. خوب نتيجه اين مىشود كه اگر اثير عنبى بعد از جوشيدن خمر شد، حلال است. شك در طهارت و نجاستش هم داشته باشيد اصالت الطهاره جارى مىشود. خوب اشكال ندارد. اين حرف را در دبس نمىشود گفت. چون كه در دبس ما اينجور اطلاقاتى نداريم كه اقسام الدبس حلال است. ما گشتهايم كه يك روايتى پيدا بكنيم كه اينجور دلالتى بكند، مثل روايتى، اگر روايتى پيدا مىشد كه دبس به انواع حلال است همين حرفى را كه در خَل ميگفتيم در آن دبس هم جارى بود. يك وجه ثالثى مىشد در مسئله كه اگر اثير عنبى بعد از جوشيدن دبس بشود فيه حليته وجهٌ، وجه ثالثى مىشد كه ادله حل الدبس با ادله تحريم الاثير تعارضشان من خصوص من وجه است تساقط مىكنند در ماده اجتماع رجوع به اصالت الحل مىشود. مثل آنى كه در خل گفتيم.
ولكن ما يك روايتى كه اينجور دلالتى داشته باشد انواع دبس را دلالت بكند بر حليتش اينجور روايتى پيدا نكردهايم. سؤال؟ شبهه حكميه است ديگر. شبهه كه موضوعى نيست. حكمى است.
اين نسبت به وجه اول. اما وجه ثانى كه در مقام گفته شده بود. وجه ثانى عبارت از اين بود كه آن ملاك تحريم قبل ذهاب ثلثين اين بود كه اگر اين بماند مبدل به خمر ميشود. مسكر مىشود. شارع به جهت جلوگيرى از اين معنا اعتبار كرده است بر اين كه ذهاب ثلثينش بشود اثير عنبى بعد القليان حرام است حتى بعد يذهب الثلثا. بعد از اين كه دبس شد ديگر آن ملاك نيست ولو قبل از ذهاب ثلثين دبس شد ديگر اين نمىشود، بماند. اين حرف، اين وجه ثانى اين هم بى اساس است. ما اين وجهى را كه داشتيم در ماء زبيب داشتيم. در زبيب وجه اين كه تثليث بشود ماء الزبيب، گفتيم چون كه در روايات طول المكث فرض شده است. شرب سنتا فرض شده است. در آن روايت امام فرمود فهو شراب طيبٌ لا يفسد اذا بقى، وقتى كه باقى ماند، فرمود بماند ديگر فاسد نمىشود. او در زبيب بود، آنجا هم ذهاب الثلثين شرط حليت نبود. و اما اينجا، ذهاب الثلثين شرط حليت است. اين ذهاب الثلثين در اثير عنبى بعد القليان معتبر شده است، چرا؟ چرا در روايات نيست. بلكه در روايات چراى آن اين است كه نصيب شيطان است. صحيحهاى كه خوانديم، در اين صحيحه زراره اينجور بود، فان اخذت اثير، در آن صورت او حرام مىشود، حتى يذهب الثلثاه، نصيب الشيطان. بايد نصيب شيطان برود. خوب دبس هم بايد نصيب شيطان برود، ثلثينش است. اين مقتضاى اطلاق،
اين ملاك مطلب اين است. علت التحريم كه اگر علت معلوم بشود حكم دائر و مدار مىشود. در ما نحن فيه علتى بر اين حكم ذكر بشود در روايات و ما استفاده بكنيم نيست.... كه اسير نبى بعد القليان و قبل ذهاب ثلثين اگر مبدل به دبس بشوند ظاهرش اين است كه آن دبسى كه هست حرام است. اخذا بالاطلاقات. اطلاقات آن صحيحهاى كه عمدهاش آن صحيحه زراره بود كه وقتى كه دو ثلثش رفت فأكل و شرب. بخور و شرب كن. هذا تمام الكلام در اين مسئله، آن مسئله دومى كه ديروز گفتيم كه كشمش و زبيب يا خرما را انسان بپزد و بخورد مثلا در برنج و اينها اشكالى ندارد. چون كه دليل آنها نداشتند اصلا. دليل فقط در اثير عنبى بود، صاحب العروه هم در انگور جوشيده گفت او هم. و اما خرماى جوشيده يا مويز جوشيده يا زبيب، آنها اصلا اثيرشان حرام نبود تا اين كه تعدى به خودشان بشود. در عنب اثير حرام بود، اثيرش تعدى به خود عنب كرد. چون كه اسيرش حلال بود، وجهى به حرمت خودشان نيست.
اين مسئله را كه گفتيم. مسئلهاى كه در ما نحن فيه باقى مىماند تا به سر فكى برسيم انشاء الله مسئله اين است كه اين ذهاب الثلثين، فرقى نمىكند كه اين ذهاب الثلثين اثير عنبى كه محل است، بايد بشود، فرقى نمىكند، ذهاب الثلثين...بوده باشد يا بالوزن بوده باشد، فرقى نمىكند. مثلا فرض كنيد ما اثير عنبى را جوشانديم من حين كم و الكين ثلثش رفته است. اما من حيث الوزن ثلثش نرفته است. حيث الكين دو ثلثش رفته است اما من حيث الوزن دو ثلثش نرفته است. مىگوييم حلال است. يا عكسش، من حيث الوزن دو ثلثش رفته است ولكن حيث الكين دو ثلثش نرفته است، مىگوييم حلال است. چرا؟ دليلش چيست؟ ذهاب الثلثين به كل من الكمى كه كيل بوده باشد و كمى كه وزن بوده باشد كافى است. چرا؟ يصدق الاطلاق. امام عليه السلام فرمود كل اثير اصابت النار فهو حرام حتى يذهب الثلثاه. وقتى كه به كيل دو ثلث رفت به وزن نرفته است صدق مىكند دو ثلثش رفته است. يا آنجايى كه بالوزن دو ثلثش برود، بالكيل نرفته است، صدق مىكند كه دو ثلثش رفته است. اول كشيديم فرض كنيد سه من بود الان يك من باقى مانده است. ثلث شده است، يك ثلثش رفته است. ولو من حيث الكيل نرفته باشد. اگر من حيث الفرض بفرماييد كيل نرفته باشد اشكالى ندارد. مضافا بر اين به اين ذهاب كل منهما بالوزن بالكيل مكفى است و كافى است، روايت دارد، ولو آن روايات من حيث السند قابل خدشه هستند. مثلا روايت سؤال؟ آخر عرض مىكنم آن وقتى كه جوشيد آن چيزى كه مىماند صغير است، تفاله مىماند. من حيث الوزن، كيل همان ظرف است، من حيث الوزن اگر ظرف حساب بكنيد بعله دو ثلثش رفته است. ولكن سنگينى آن حساب كنيد نه اين من حيث الوزن دو ثلثش نرفته است. چون كه اين تفاله دارد. آنى كه بخار شده است خفيف است بدان جهت در اين صورت من حيث الوزن نرفته است. در آب كر گفتيم ديگر ربما آب سبك مىشود من حيث الكيل به اندازه كر رسيده است من حيث ال... ولكن من الحيث الوزن نرسيده است. پس على هذا الاساس كل من، علاوه بر اين كه اطلاق صدق مىكند، روايت هم دارد. اما روايت كيلى كه هست، روايت كيل در ما نحن فيه، روايت عقبة ابن خالد است. در باب هشتم از باب اشربه محرمه، دارد بر اين كه محمد ابن يعقوب روايت اولى است، عن محمد ابن يحيى، عن محمد ابن الحسين، عن محمد ابن عبدالله، محمد ابن عبد الله هلال است كه از عقبة ابن خالد نقل مىكند و محمد ابن حسين ابن اب الخطاب هم از اين محمد ابن عبد الله ابن هلال نقل مىكند. محمد ابن عبد الله ابن هلال توثيقى ندارد يا اين كه در اسناد كامل الزياره واقع است. جا دارد كه ان ابى عبد الله عليه السلام، فى رجل اخذ اشرت اركان، من اثير العنب،... ثم تبخر الماء... بيست ليترش رفت و بقى عشرت ارطان، عشرت ارطان باقى ماند. ايصلح... قال ما... فهو حلال. تطبيق فرمود به ارطان ذهاب الثلث را. فرض بفرماييد من حيث الكم، يعنى مساحت دو ثلثش برود او هم كافى است، من حيث مساحت دو ثلثش برود او را تأمين مىكند او را هم آن موثقه عمار و غير موثقه عمار كه وارد شده بود در كيفيت تثليث الزبيب، زبيبى كه جوشاندهاند، چون جور مىپزند، آنجا دارد كه اندازه بگير آن چيز را. آن مقدارى كه در ديك ريختهاى با چوبى، چيزى حدش را تعيين كن. وقتى
كه دو ثلثش رفت، بقيه حلال مىشود.
معلوم مىشود كه از او در ذهاب ثلثينى كه هست تثليث ديگر احتمال فرق در اثير عنبى و ماء الزبيب در خود كيفيت ماء زبيب احتمال فرق نيست. آنجا شرط حليت است، آنجا نه شرط حليت نيست. پس تثليث هم بالمساحه مىشود، بالكيل مىشود هم به وزن مىشود، هر كدام بود كافى مىشود. عمده هم در ما نحن فيه اطلاقات است، كه اطلاقات به هر كدام صدق مىكند.
|