جلسه 209
* متن
*
بسم الله الرحمن الرحيم.
موضوع درس: درس خارج فقه بحث نجاسات
شماره نوار:209 آ
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال 1366 ه.ش
توسط دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم واحد صوت.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
مرحوم صاحب العروه ذكر مىكند از نجاسات كه هادى عشراست عرق جنب از حرام را. و اين جنابت مىدانيد حاصل مىشود به احد الامرين. اين ماء خروج المنى من الرجل او ال... ديگرى هم ارتقاء خطانين. وقتى كه ارتقاء خطانين شد دخول حاصل شد ولو انزال نكند جنابت محقق مىشود. اين جنابت كه خروج منى يا قيبوبت الحشفه است طهارتا على وجه الحرام مىشود. خروج المنى كما فى الاستمنا. در ارتقاء الخطانين و قيبوبت الحشفه كما فى الزنا. مىگويند و بايد بگويد فقيه از آن حينى كه جنابت محقق شد يعنى خروج منى شد، يا قيبوبت حشفه شد كه متصف شد مرد يا زن، و آنهاجنبٌ از آن حين اگر اين جنابت، جنابت محرمه بوده باشد، به وجه حرام بوده باشد عرقى كه از بدن مرد يا از بدن اين زن ترشح به خارج مىكند به ظاهر بدن، گفته شده است كه او يكى از اعيان نجسه است. مشهور نسبت داده شده است به مشهور ما بين القدما كه مشهور ما بين القدما ملتزم بودهاند به نجاست اين عرقى كه از جنابت محرمه است. جنب از حرام عرقش نجس است.
صدوقين يعنى صدوق و والدش قدس الله سرهما ذكر فرموهاند كانّ اگر اين عرق جنب از حرام اصابت به ثوب كرد نمىشود در آن ثوب نماز خواند. عبارت آنها اين مقدار است كه اگر اصابت كرد عرق جنب از حرام به ثوب در آن ثوب نمىشود، حلال نيست نماز خواندن. و نسبت داده شده است اين قول به مفيد قدس الله نفسه الشريف در مقنعه. و ذكر كرده است اين نجاست عرق را كه شيخ قدس الله نفسه الشريف در خلاف و هكذا ابن الجُنيد و خيلى از علما كه متقدمين بودهاند. ولكن علامه و من تأخر عنه و بلكه مىشود گفت محقق، متأخرين مشهور ما بين اينها طهارت اين عرق است. چه جورى كه عرق جنب از حلال پاك است، عرق جنب از حرام هم پاك است. مشهور ما بين المتأخرين طهارت است. از متقدمين آنى كه مشهور است ابن ادريس است. حلى قدس الله نفسه الشريف. ايشان انكار فرموده است، نجاست اين عرق را و فرموده است كه اين عرق پاك است. بلكه دعواى اجماع به طهارت كرده است. گفته است اين عرق جنب از حرام فى الاجماع پاك است. و فرموده است كه هر فقيهى كه در يك كتابى قائل به نجاست او بوده است در كتاب ديگرش عدول كرده است، ملتزم به طهارت شده است. و كيف ما كان، ما در ما نحن فيه كلام شيخ درخلاف را نقل مىكنيم به خدمت شما. نه به جهت اين كه اين كلام در مسئله مهم است كه بايد معلوم بشود كلام شيخ در خلاف. بلكه به جهت اين است كه يك مطالبى هست شما به آن مطالب بايد متوجه بشويد. در فقه كه مشى مىكنيد انشاء الله تا آخر، متوجه اين مطالب بوده باشيد. اين بعد از نقل كلام توضيح مىدهيم كه مطلب چيست؟ شيخ قدس الله نفسه الشريف در خلاف كه همان خلاف مطبوع هم هست در باب صلات است، در آن كه لباس مصلى كه بايد پاك بوده باشد غير مأكول نباشد، در ضمن مسائلش اينجور فرموده است. فرموده است بر اين كه پيش ما يعنى پيش ما اماميه. پيش ما اماميه اين است كه اگر عرق جنب اصابت به ثوب بكند و آن جنابت از حرام بوده باشد كما ذكرنا جايز نيست نماز خواندن در آن ثوب. چرا؟ ايشان اينجور فرموده است. سه وجه فرموده است. لاجماع الفرقة و لكونه طريق الاحتياط و للاخبار التى عشرنا فى كتابين. و اين نكته را متوجه باشيد اين تعبير را. و للاخبار التى عشرنا اليها فى
الكتابين. مراد از كتابين تهذيب و استبسار است كه كتب اخبارش است. مىگويد دليل سوم هم خوب به آن اخبارى است، دلالت آن اخبارى است كه آن اخبار را در تهذيب و استبسار ما ذكر كردهايم. اين عين عبارت شيخ قدس الله نفسه الشريف است فى الخلاف.
للاخبار التى عشرنا عليه فى الكتابين، يعنى در تهذيب و استبسار. اين كه اجماع ادعا كرده است، اين اجماعات خلاف كه در هر مسئله دعواى اجماع مىكند كارى با او نداريم. و لكونه طريق الاحتياط. كه اين نجاست موافق با احتياط است كه انسان بشويد اقلا احتمال نجاست، احتمال ماليت لصلات داده مىشود. احتياط اين است كه شسته بشود. كلام و للاخبار التى عشرنا عليها فى الكتابين است. شما اگر تهذيب را تنها ما نيستيم، تهذيب و استبسال را از اول تا آخر ورق بزنيد با دقت مطالعه كنيد، مىبينيد كه در اين كتابين اينجور اخبارى نيست. فقط صاحب... كه او سبقت در اين تطبع كرده است مىفرمايد دو تا خبر است كه در آن، كه نظر شيخ آن دو خبر است. كه در آن كتاب تهذيب و استبسال ذكر شده است. يكى از اين دو خبر اين است كه خدمت شما عرض مىكنم.
صحيحه محمد الحلبى است. جلد دوم وسايل، باب بيست و هفت از ابواب النجاسات، حديث، حديث يازدهمى است. شيخ نقل مىكند و عن سعد ابن عبد الله يعنى از شيخ به سندش سعد ابن عبد الله. سعد ابن عبد الله هم نقل مىكند عن احمد ابن محمد. احمد ابن محمد ابن عيسى قدس الله سره است آن هم نقل مىكند از حسن ابن محبوب كه از اصحاب اجماع است. آن هم از عوان ابن عثمان كه ثقه است. آن هم عن محمد ابن حلبى. حلبيين كه جلالتشان واضح است. قال، قلت لابى عبد الله عليه السلام، رجل اجنب فى ثوب. مردى در ثوبش جنب شد. و ليس معه ثوب غيره. ثوبى كه غير از اين ثوب داشته باشد ندارد. قال يصلى فيه. در اين ثوب نماز مىخواند. و اذا وجد الماء غسله. وقتى كه آب پيدا كرد مىشويد او را. شيخ قدس الله نفسه الشريف در تهذيب مراجعه بفرماييد بعد از اين كه اين خبر را از سعد ابن عبد الله نقل كرده است، اينجور فرموده است، فرموده است عرق آن كسى كه جنب از حلال بوده باشد كه پاك است. لا بعث فى الصلات فيه. در او اشكال ندارد انسان در آن عرق نماز بخواند. پس ما بايد حمل كنيم اين روايت را به آن جايى كه جنابت عن حرامٍ بوده باشد. جنابت اگر عن حرام شد، آن وقت است كه در آن ثوب نمىشود نماز خواند. اگر آبى نداشته باشد بشويد عيبى ندارد، بخواند. بعد آن ثوب را بايد بشويد و اذا وجد الماء غسله مىشويد او را. ايشان يك چيزى هم اضافه كرده است در تهذيب و يريد الصلات. آن نمازى كه سابقا خوانده است او را اعاده مىكند. اينجور فرموده است. شما مىبينيد كه اصل اين روايت مربوط به عرق جنب نيست. اين اجنب فى ثوب، يعنى پريد به اين ثوب. كه همان در موارد احتلام همين جور است. يا جنابت به دخول بوده باشد ربما اصابت مىكند به ثوب ديگر، اهل خِبره هستيد مىدانيد. الرجل اجنب فى ثوبه و ليس مع ثوب، اين ثوب نجس است بالمنى، ثوب ديگر ندارد. قال يصلى فيه. در اين نماز مىخواند. و اذا وجد الماء غسله. وقتى كه آب پيدا كرد، ديگر نجس، عذر مرتفع مىشود. بايد بشويد. ما هم مىگوييم آن نمازى كه خوانده است اعاده هم ندارد. چون كه متمكن از غسل نبود. آن طهارت ثوب اشتراتش ساقط است. بدان جهت اعاده نمىخواهد ثوب را مىشويد.
خود شيخ قدس الله نفسه الشريف در تهذيب اين كلمه را هم دارد، و يحتمل، اين كه امام عليه السلام فرمود اذا وجد الماء غسله اين بواسطه اين باشد كه به ثوب نجاست رسيده است. اين نجاست همان منى ديگر، همان احتمالى كه ما داديم. اين احتمال نيست ظاهر روايت همين است. اجنب فى ثوبه يعنى آن جنابت كه خروج منى است او در ثوب واقع شد. امام عليه السلام اين را مىفرمايد. در استبسار وقتى كه اين روايت را نقل مىكند آنجا احتمال ثانى را اشبه گفته است. فرموده است اشبح اين است كه اين ثوبى كه امام فرمود و اذا وجد الماء غسله نجاست به او اصابت كرده باشد. نه اين كه عرق جنب از حرام بوده باشد. يك كلمه ديگر هم اضافه كنم بعد از نقل روايت دومى كه آن روايت
دومى را صاحب مالم گفته است. آن روايت دومى صحيحه عاصم ابن حميد است از ابى بصير. كه ما تعبير مىكنيم چون كه ابى بصير را معتبر مىدانيم مىگوييم بعله، ابى بصير، (صحيحه ابى بصير) يا (موثقه ابى بصير) آنجا اينجور است، روايت دهمى است. و باسناد الشيخ عن السعيد، عن النزر، نزر ابن سويد است كه از اجلا است. حسين ابن سعيد از او روايات دارد. عن عاصم ابن حميد. عاصم ابن حميد هم كه از اجلا و از اصحاب امام صادق سلام الله عليه است. عن ابى بصير قال سألت اباعبد الله عليه السلام. عن الثوب يجب فيه الرجل و يعرق فيه. ثوب مردى در او جنب مىشود و عرق مىكند در آن ثوب. امام عليه السلام اينجور فرمود، اما انا فلا احب ان انام فيه. من ديگر دوست ندارم در آن ثوب بخوابم. و ان كان الشتاء، اگر زمستان بوده باشد فلا بعث، بعثى نيست ما لم يعرق فيه. مادامى كه عرق نكرده است در اين ثوب. اين را شيخ اينجور فرموده است. فرموده است كه اين قسمى از كراهت دلالت مىكند. منتهى كراهت به نحو حرمت است يا به نحو كراهت اصطلاحى است آن ديگر با شما است. كراهت دلالت به حرمت خصوصيت نمىكند. متيقن كراهت اصطلاحيه مىشود. اين كه مكروه است به جهت اين است كه فرموده است اين عرق، عرق نجس است. انسان عرق بكند، عرقش، عرق نجس است. فراشش را نجس مىكند و اين را بايد حمل كنيم به آن جايى كه جنابت من حرام بوده باشد. كه عرق نجس بوده باشد آن عرق سرايت مىكند به فراش. فراش هم نجس مىشود بدان جهت امام مىفرمايد من دوست ندارم بخوابم كه فراش را نجس بكنم. فرض بفرماييد و حال اين كه صحبت اين نيست، جناب از حرام نيست، اين معنايش اين است كه منى اصابت به ثوب كرده است. اجنب فى ثوبه گفتيم منى اصابت به ثوب كرده است. عرق هم كه كرده است، عرق به اصابت منى نجس مىشود. عرق هم كه به فراش مىرسد، بدان جهت امام عليه السلام مىفرمايد، ما انا لا احب والاّ جنابت از حرام كه در امام معلوم نيست كه اينجور تعبير بفرمايد. كه اگر به ثوب من هم جنابت اصابت مىكرد و عرق مىكردم من نمىخوابيدم. معناى اين روايت اين است.
بعد از اين كه اين دو تا روايت را نقل كرديم آن نكته را بگويم. شيخ قدس الله نفسه الشريف اين تهذيب را كه نوشته است، در اولش خودش اينجور مىفرمايد. چون كه مىگويد اخبار ما از ائمه مختلف بود. مىبينيد ديگر، متعارض هستند در مسائل به حسب ظاهر. و اين موجب شك مىشد در بعض الناس، كه اين چه جور مىشود كه ائمه اختلاف داشته باشند! مختلف بگويند حكم را. متناقض بگويند. ايشان تهذيب را نوشته است كه جمع كند ما بين اين اخبار. بگويد اين اخبار با همديگر تعارضى ندارند. تنافى ندارند. بدان جهت اخبار را كه ذكر مىكند، اخبار متعارضه را اقول، آنجا وجه جمع را بيان مىكند. اين عادت تهذيب را كه مىنوشته است، غرضش اين بوده است، اخبار را به نحوى جمع كند بدان جهت اين جمع هايى كه خبر را حمل مىكند به عرق جنب از حرام اين جمعا بين اين اخبارى است كه، اخبار كثيرهاى داريم كه اين عرق پاك است. اشكالى ندارد. جمعا بين آن اخبار و ما بين اين خبر كانّ مىفرمايد كه جمعش اين است كه اين جنابت از خبر باشد. اين به جهت اين است. آن مطلبى كه در نظر من بود، اين بود، مىبينيد شيخ در خلاف فتوا مىدهد. به اين كه نمىشود در اين ثوب نماز خواند. مىگويد و للاخبار التى عشرنا اليها بالكتابين. اين اشارهاش اين است در كتابين اين، خوب بدان جهت ديگر به كلمات شيخ يا غير الشيخ فقيه نمىتواند اكتفا بكند. مجرد در يك مسئلهاى كه شيخ فرمود به دلالت الاخبار هذه الحكم، ما نمىتوانيم بگوييم مثل بعضىها كشف مىكنيم يك اخبار معتبرهاى بود كه آن اخبار به دست ما نرسيده است به دست شيخ رسيده است. نه اين حرفها اين داستانها نيست. محتمل است همانجا هم مثل اين مسئله بوده باشد. كه شيخ قدس الله نفسه الشريف اين مطلبى، اين حكمى كه آنجا مىگويد از اين اخبار تهذيبين استظهار كرده است مثل اين استظهارى كه مىگوييم تمام نيست. بدان جهت اين عذر نمىشود. حجت بر فقيه نمىشود. بينه و بين ربه كه شيخ در نهايه كه مىگويند متون اخبار است. آنجا
حكمى را گفت، بگوييم كه نه يك خبرى بود در يد شيخ بود، به شيخ رسيده بود، اين اخبار كه همهاش به ما نرسيده است. اكتفا بكنيم لقول الشيخ فى النهايه. اين دليل ما باشد. اينها دليل نمىشود براى ما. اگر بر ما خبر معتبرى محرز شد كه در مسئله هست من حيث السند و الدلاله، اختصاصى به اين مسئله ندارد. ساير مسائل و ساير ابواب هم همين جور است. نلتزم بها. اگر محرز نشد، بعله مورد، موردى شد كه انسان اطمينان پيدا كرد كه در بين يك دليل معتبرى بوده است. در بعضى موارد نادره مىشود اين اطمينان را پيدا كرد. در آنجا عيب ندارد، اطمينان حجت است و اما اطمينان الفقيه براى فقيه حجت است و اما در هر مسئلهاى كه رسيديم در مثل نهايه يا در خلاف يك مطلبى شيخ فرمود بر دلالت الاخبار تعرف از خبرها بود به دست ما حيف نرسيده بود. اين را نمىشود اين داستان را گفت، اين سفره را باز كرد. فقيه به اين اكتفا بكند. اين غرض ما اين بود. پس كلام ما در نجاست عرق جنب از حرام است. استدلال شده است به نجاست عرق جنب از حرام به رواياتى كه غير از اين، اين دو تا روايتى كه در تهذيبين بود به رواياتى استدلال شده است يكى آنى است كه در فقه رضوى هست. در فقه رضوى اينجور است كه اين عرق ففى ثوبك، اگر عرق بكنى در ثوبت و انت جنب و تو هم جنب هستى. و كانت الجنابت من الحلال، جنابت هم جنابت با حلال است. احوال پرسى شده بود فتجوز صلات فيه. صلات در آن ثوب عيبى ندارد. و ان كانت حراما، اگر جنابت، جنابت حرامى بود فلا تجوز الصلات فيه حتى تغسل. صلات در آن ثوب جايز نيست حتى تغسل. ظاهر اين است كه حتى تغسل يعنى حتى تغسل الثوب. ضمير تغسل كه ضمير مفعول است ظاهرش اين است كه به ثوب برمىگردد. و اين دلالت بر نجاست مىكند. چون كه عرض كرديم وقتى كه شارع گفت ثوب را بشور از اين عرقى كه اصابت به او كرده است اطلاقش اين است كه ولو اين عرق خشك شده باشد هم، لكهاى كه بود. الان هيچ معلوم نيست. مع ذالك مىگويد فلا تجوز صلات فيه حتى تغسل. حتى اين كه ثوب را بشورى. اگر حتى تغسل ضميرش به ثوب برگشت اين عرقت فى ثوب و انت جنب و كانت الجنابت من الحلال فتجوز الصلات فيه. اين ضمير فيه به ثوب برمىگردد. و ان كانت حرام فلا تجوز فيه. باز در او صلات جايز نيست. حتى تغسل، حتى ثوب را بشويى. ظاهرش اين است كه ضماير مراجعش متحد است. به ثوب برمىگردد و از اين انتزاع تنجس ثوب مىشود. عرق بايد نجس باشد كه ثوب را نجس كند. اگر كسى گفت نه، حتى تغسل يعنى حتى تغسل عرق. عرق را بشويى. آن دلالت به مانعيت مىكند. دلالت به نجاست نمىكند ديگر. مثل اين كه فرض بفرماييد از حيوان مأكول اللحم يك رطوبتى مثلا لعاب دهان گربه پريد به ثوب شما. نمىشود با او نماز خواند. اما اگر لعاب خشك شد،... زايل شد عيبى ندارد. مانعيت دارد. نجاست كه ندارد. اگر اينجور بود كه حتى تغسل العرق، عرق را بشويى آن دلالت به مانعيت پيدا مىكرد. يعنى بيشتر از مانعيت استفاده نمىشد. ولكن ظاهرش اين است حتى تغسل يعنى حتى تغسل الثوب. ثوب را بشويى ولو عرق هم زايل شده باشد اين انتزاع نجاست، استفاده نجاست مىشود.
اين اگر قبول كرديم كه ظهورش تمام است، ضمير هو در تغسل برمىگردد به ثوب، سابقا كرات و مرات گفتهايم اصل فقه رضوى معلوم نيست روايت باشد. ممكن است فتاواى على ابن موسى ابن باب ويه بوده باشد. روى اشتباهى كه شده است در آن اسمى كه در كتاب بود على ابن موسى خيال شده است كه اين على ابن موسى الرضا عليه السلام است، كتاب ايشان است، روى اين حرف. اصل معلوم نيست كه روايت بوده باشد فضلا از اين كه بگوييم كه روايتى بوده باشد كه سندش تمام است. يعنى قول الامام عليه السلام است سند ديگر نمىخواهد. اين روايت، روايت نيست قول خود امام عليه السلام است كه اينجور مثل صاحب الحدائق و ديگران اينجور معامله مىكنند با فقه الرضوى اين را سابقا گفتيم، كرات هم گفتيم كه اين معنا ثابت نشده است. بدان جهت اين بيشتر از فتوا چيز ديگرى از اين استفاده نمىشود نمىشود اين را مدرك الحكم قرار داد. يك روايت ديگرى كه به او استدلال مىشود در مقام و بما نقل
الشهيده فى الذكرى، شهيد در ذكرى اينجور فرموده است كه قال روا محمد ابن هما، محمد ابن هما هم كه از اجلا است. شايد از مشايخ مفيد قدس الله سره الشريف بوده باشد. به اسناده الى ادريس ابن يزداد طفرسوئى انه كان يقول بالوقت. قائل به وقت بود در زمان موسى ابن جعفر سلام الله عليه ائمه را تمام مىدانست كه تمام شدهاند. فدخل سرّمراء به سامراء داخل شد، فى عهد ابن الحسن عليه السلام. در عهد امام هادى سلام الله. فاراد ان يسئله عن الثوب الذى يعرق فى الجنب ايصلى فيه؟ خواست از امام اين را سؤال كند كه از ثوبى كه در او جنب عرق كرده است، در او مىشود نماز خواند يا نه؟ فبينما هو قائم فى طاق باب الانتظار. در آن باب الانتظار منتظر بود كه امام را ملاقات كند اظهر ركعه آن باب را اب الحسن عليه السلام بمرئة. با آن مقرعه حركت داد باب را و قال مبتدعا. قبل از اين كه اين دهان بگشايد امام فرمود كانّ فقال مبتدعا ان كان حلال فصلى فيه و ان كان من حرام فلا تصلى فيه. در ديگر در او نماز نخواند. اين روايت فلا تصلى فيه است. اين روايت اولا اگر تمام هم بود دلالت به نجاست نمىكند فقط استفاده به مانعيت مىشود. كه نمىشود مثل مثلا موى گربه يا فرض بفرماييد ساير چيزهايى كه اجزاء غير مأكول است ولكن پاك است چون كه مزكى هم شده است، تذكيه هم شده است حيوان غير مأكول اللحم، ولكن نمىشود در او نماز خواند. صلات در او حلال نيست. بيشتر از مانعيت در او استفاده نمىشود. علاوه بر اين، اين سندش بر ما محرز نيست. محمد ابن حمام به اسناد نقل مىكند. به اسنادش الى ادريس ابن يزدان طفرسوئى به او نقل مىكند. آن اسناد واسطه دو نفر بود، يك نفر يا سه نفر بود، چه كسانى بودند؟ بر ما معلوم نيست. ما واسطه را نمىدانيم. خود اين ادريس ابن يزداد طفرسوئى در او هم كلامى هست. چون كه ما يك ادريس ابن زياد طفرسوئى داريم كه از اصحاب امام صادق سلام الله روايت مىكند. شخص جليلى است. ثقه است. ولكن او قائل بالوقت نبود. او واقفى نبود. و كان قائل بالوقت اينجور است در روايت. و آن در خود اين روايت هم ادريس ابن يزداد است. ادريس ابن زياد نيست. آن ادريس ابن زياد طفرسوئى بود، كه از اصحاب امام صادق سلام الله عليه نقل مىكند شخص ثقهاى بود. شخص معتبرى بود از حيث اعتقاد و عمل. ولكن آن شخص اينجا و كان قائل بالوقت درست درنمىآيد. شايد احتمال دارد كه او در دلش شبهه وقت بود و اظهار نمىكرد. اينها را مىشود احتمال داد.
و اما ادريس ابن يزداد طفرسوئى در كتب رجال نيست به اين عنوان، تا ما ببينيم كه اين كيست. علاوه بر اين كه آن اسناد بر ما محرز نيست خود اين راوى كه از امام عليه السلام نقل مىكند در او هم كلام است. پس اين هم نمىشود. باقى مىماند يك روايت ديگرى كه مجلسى قدس الله نفسه الشريف در بحار نقل كرده است. در بحار نقلا من كتاب المناقب ابن شهر آشوب آنجا كه آن ابن شهر آشوب به نقل مىكند من كتاب معتمد فى الاصول. از كتاب معتمد فى الاصول يعنى كتاب اصول عقايد ديگر، از او نقل مىكند. قال، قال على ابن مهزيار. على ابن مهزيار يك داستانى را مىگويد كه رفتم به سامراء ديدم آن كذا و كذا كه آن خليفه است لباسهاى تابستانى پوشيده است دور و برش هم هر چه هست از اصحابش از ملائينى كه دور و برش جمع شده بودند آنها هم لباسهاى تابستانى پوشيدهاند عازم هستند كه بروند در بيابان صيد كنند. فاذاً يك كسى را ديدم، اب الحسن را ديدم كه او مثل آن زمستان، آنهايى كه آن چوپانها مىپوشند لباده مىگويند. از چيز مىشود كه مانع از برف و باران و اينها است، (شروع طرف ب)
به اسبش هم از همان چيزها قرار داده است. مردم هم نگاه مىكنند مىخندند. مىگويند ببينيد كه اين مدنى چه كار مىكند؟! مىگويد من هم در نفسم گفتم كه آخر اين چه كارى است كه مىكنند؟ تا بالاخره رفتند و صحابى ظاهر شد و بارانى آمد. همه آنها غرق در آب شدند. غرق يعنى غرق آنجورى. يعنى خيس شدند همه اينها. ولكن امام عليه السلام سالم برگشت. مىگويد در نفسم قوت پيدا شد بر اين كه اين امام بايد بشود. آن در اول روايت دارد كه آن على ابن مهزيار مىگويد بر اين كه ورت العسكر و شات الامام. در امام شاك بود كه امام كيست؟ مىگويد يك خرده دلم باز شد
كه اين بايد امام باشد. در نفسم گفتم كه اگر اين به من توجه كرد و من از او مسئله را پرسيدم يقينا اين امام مىشود. خودش اگر توجه كرد. چون كه من مىخواهم از او سؤال بپرسم. مىگويد اتفاقا ايشان هم توجه كردند و قبل از اين كه من سؤال بكنم اين كلام را فرمودند. فرمودند بر اين كه، قال ان كان عرق الجنب فى الثوب و جنابته من حرام لا يجوز فى الصلات در او صلات جايز نيست و ان كانت جنابته حرام فلا بعث، فلم يبقى فى نفسى بعد ذالك شبهة. على ابن مهزيار مىگويد در نفسم شبهه باقى نماند. ابن شهر آشوب اين كلام را از آن كتاب معتمد به چه وسايط بدست آورده است آنها بر ما محرز نيست. آن كتاب معتمد كه باشد با او كارى نداريم فعلا. على كل تقدير و از اين روايت هم استفاده مانعيت نمىشود. نگوييد كما اين كه غير واحد من العلما فرمودهاند شايد نظر صاحب العروه هم همين باشد كه فتواى به نجاست مىدهند و ضعف السند من جبر بالشهره. به همان شهرت بين القدما ضعف السند منجبر مىشود. به قول شيخ انصارى قدس الله نفسه الشريف ايشان ضعف الدلاله را هم منجبر مىداند به الشهره. مىگويد و ضعف السند و الدلاله منجبر بالشهره، به شهرت منجبر است اين را نفرماييد. چرا؟ خوب آن قضيه خلاف را كه براى شما نقل كرديم، كلام شيخ در خلاف را اين مطالب باز شد. خوب مشهور افرض فتوا دادهاند به نجاست. شايد ديدهاند اين طريق احتياط است. احتمال نجاست، چون كه خود شيخ در خلاف گفت للاجماء فرقة و الانه طريق الاحتياط. لالّ طريق احتياط، لالّ آنها هم از آن اخبارى كه شيخ منظور نظرش استفاده كرده است آنها هم همين جور بودهاند. صاحب مالم دارد درباره علماء بعد از شيخ. آنها هم همين جور بودهاند. آنها هم از آن اخبار استفاده كردهاند. شيخ تمام مىداند دلالت اينها را، ما هم تمام بدانيم. خوب اين چه، آنها كه دلالتى ندارند. اما اين اخبار چه جور؟ اين اخبار كه استناد به اين اخبار كه معلوم نيست. خود اين اخبار هم گفتيم غير از فكر رضوى اين دوتاى ديگر لسانش مانعيت است. بدان جهت ما در عرق جنب از حرام نمىتوانيم قائل بشويم و از اصالت الطهاره رفعيت بكنيم. عرق جنب از حرام پاك است، ام المانعيت فى الصلات. چون كه در كلمات علما هست. اين نجاست در مشهور نيست، نسبت دادهاند. مشهور كه پدر صدوق است، صدوق است حتى خود شيخ در خلافى كه فرموده است حلت الصلات فى فرمودهاند. از كلام مشهور بيشتر از مانعيت استفاده نمىشود. چون كه مشهور قائل به مانعيت شدهاند اگر كسى بگويد كه احتياط صلات در آن عرق خوانده نشود مانعيت دارد على الاحتياط فتوا ندهد كه تجوز الصلات فيه. اين جرأت را نكند كه شايد ما هم جرأت نكنيم. بگوييم احتياط اين است كه آن عرق را ازاله بكند به هر چيزى. نجاست ندارد، مانعيت از صلات دارد. به هر چيزى. ولو فرض كنيد با بنزين ازاله كرد. بنزين ريخت آن عرق رفت. بنزين هم برمىدارد. عيبى ندارد. نماز بخوان. چرا؟ چون كه ديگر آن عرق جنب از حرام نيست در او.
پس على هذه فقيه خيلى جرأت بكند، يعنى احتياط بكند مىتواند در مانعيت احتياط بكند. هذه كل به اصل المطلب كه عرق جنب از حرام از نجاسات نيست ولكن احوط ترك الصلات فى ذالك العرق است.
ين جنابت از حرام دو جور است. طهارتا جنابت به عنوان اولى حرام است. مثل اين كه نعوذ بالله كسى با اجنبى زنا مىكند. اين جنابت يعنى قيبوبيت الحشفه و اين التقاء الخطانين بنفسه حرام هستند. در مقابل جنابت حلالى، آنى است كه جنابت نفى نفسى حلال است كه انسان جنابتش بواسطه حليله است. هم خوابى با حليله خودش است كه آن جنابت، جنابت حلالى است كه به عنوان اولى حلال است و به عنوان اولى حرام است. از اين معنا در عروه صاحب العروه تعبير به ذاتيه مىكند. مىگويد عرق جنب از حرام، از نجاسات است اذا كانت حرمته ذاتيتا. وقتى كه اين جنابت حرمتش ذاتى شد. وربما عرضى مىشود. فى نفسه اين جنابت مانعى ندارد. همخوابى با حليله است. ولكن حليله ايام حيضش است. حائض حرام است. اين حليله به عنوان انّه حائض وطيش حرام شده است. يا مرد محرم است در حال احرام است، زن خودش هم همراهش هست زن هم فرض كنيد محرم نيست. يا محرم است فرقى نمىكند. اين وطى
حرام است. حرمتش ذاتى نيست بما انّه محرمٌ حرام است. ايشان در عروه مىفرمايد بر اين كه بلل القوا نجاست عرق از عرق جنب حرام است و ان كانت حرمته عرضيتا. ولو حرمتش عرضى بوده باشد مثل وطى الحائض در ايام حيض و مثل وطى زنى كه با او... كرده است قبل از تكوير. قبل از اين كه كفاره... را بدهد با زن جماع مىكند. زن خودش است. فى نفسه حرام است ولكن بما انّه با او ظهار كرده است قبل از تكوين حرام است. يا مثل آن احرامى كه عرض كرديم. يا فرض بفرماييد روى حساب نذر كرده است كه جماع نكند و نذرش هم رجحان داشته است. چون كه ضعف بدن مىآورد. مريض بود نذر كرد كه اين كار را نكنم. ولكن شهوت غلبه كرد و نتوانست امساك بكند. مخالفت نذر است ديگر. اينها هم همين جور است. عرق از اينها اين هم همين جور است. خوب لازمهاش عبارت از اين است كه كسى را اگر مجبور كردند، كه با يك زنى زنا بكن. يك ملعونى انسان را... كرد. گفت يا بايد با اين زنا بكنى والاّ گردنت را مىزنم. اكراه حرمت را برمىدارد ديگر. اگر جماع كرد بعد هم خيس عرق شد، خيلى خجالت كشيد، آن عيبى ندارد. و ان كانت حلال فحلت صلات فيه. اگر حرمت، حرمت عرضى شد حليت، حليت عرضى مىشود. آن هم همين جور است. آيا اين اختصاص دارد اگر ما مانعيت را ملتزم شديم يا حتى نجاست را ملتزم شديم در اين عرق، آيا اين مختص است به آن مواردى كه جناب من حيث محرم بوده باشد يا محلل بوده باشد كه همان عنوان اولى جنابت. به همان عنوان اولى محلل و محرم بشود؟ فرقش را فهميديد ديگر بدان اكراه بر زنا كردن آن هم عرقش نجس است. چون كه به عنوان اولى حرام است اين ديگر. اكراه حرمتش را برداشته است. آيا ملاك و موضوع در اخبار ان كانت جنابته حرام يا در ماه رمضان نتوانست، افطار كرد نتوانست نفسش را نگاه بدارد. آن جنابتش، جنابت حلال است. عرقش عيبى ندارد. اگر عنوان حرمت حليت و ذاتيه شد آن حليت ذاتيه دارد ولو بالفعل حرام است. ولكن چون كه ذاتا حلال است با حليله خودش است عيبى ندارد. آيا اينجور است؟ يا ايشان كه مىفرمايد و ان كان الاقوا حرمت اگر عرضى باشد كه لازمهاش اين است كه حليت هم عرض شد اينجور است.
دعوا شده است كه اين حليت حرمت در اين اخبار منصرف است به حليت حرمت ذاتيه. حليت و حرمت اگذ ذاتى شد آن وقت است كه اين عرق حلال است يا اين عرق محكوم به مانعيت يا به نجاست است. و اما در موارد حليت فعليه يا حرمت فعليه ولو به عنوان آخرى كه آن عنوان آخر مثل كون شخص محرما يا كون المرئة حائضا يا كون الرجله محكرها و امثال ذالك اين عناوين را نازل نيست، اين اخبار منصرف است. اگر اين دعواى انصراف تمام شد خوب نلتزم كما نلتزم بعض الانصراف. و اما اگر گفتيم اين انصراف تمام نيست. بگويم يك گوشهاش را. كما اين كه تمام نيست. چون كه اصلا معنا ندارد اين اخبار اين جنابت را به جنابتى كه حرمت ذاتى دارد حمل بكنيم. يعنى مختص به او بكنيم. يعنى مختص به او بكنيم. چرا؟ چون كه معنا ندارد يك كسى برود زنا بكند بعد از امام عليه السلام بيايد بگويد كه من در آن ثوب نماز بخوانم يا نه؟ شخص زناكار كه با نماز كارى ندارد. اينى كه مؤمن مصلى به او مبتلا مىشود اينجور است كه زنش حائض است او هم چند وقت است سفر بوده است تازه رسيده است، اينجور است. بدان جهت بعيد نيست كما اين كه صاحب العروه فرموده است و ان كانت جنابته حرمته، يعنى حرمت جنابت عرضيتا او را هم بگيرد. ولى در مثل اكراه و امثال ذالك مىشود گفت كه نه ان كانت جنابته محللة از آن اكراه منصرف است. آن هم وجهى ندارد. چون كه اكراه امر نادرى است. اتفاق هم نمىافتد. اين مال مأمور را مىپرسد. خصوصيت را تأمل بفرماييد انشاء الله توضيح مىدهم.
|